یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

مقاله عشق در شعر سهراب سپهری

اختصاصی از یارا فایل مقاله عشق در شعر سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

مقاله عشق در شعر سهراب سپهری


مقاله عشق در شعر سهراب سپهری

 

 

 

 

 

 

تعداد صفحات : 27
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
فهرست مطالب :
تعریف لغوی عشق:
تعریف عرفانی عشق (در اصطلاح عرفان و
تصوف):
نقش عشق در زبان شعر و اندیشه
شاعر:
عشق در شعر سهراب سپهری
مرگ رنگ ، زندگی خوابها ، آوار
آفتاب ، شرق اندوه
صدای پای آب
مسافر
حجم سبز
ما هیچ ، ما نگاه
مقدمه:
وقتی که منصور حلاج را روانه چوبه دار می ساختند در راه درویشی از وی گفت که عشق چیست؟ گقت: امروز بینی و پس فردا بینی ، امروزم بکشند و دوم جسم بسوزانند و سوم خاکستر جسم بر باد دهند ، در راه که می رفت با بند گران می خرامید و نعره زنان می گفت : حق ، حق . حق تا به زیر دار بردند ، بوسه بر دار زد و گفت: معراج مردان عشق است.
تعریف لغوی عشق:
1-به حد افراط دوست داشتن
2-دوستی مفرط ، محبت تام درگذشتن از حد دوستی ،گویند که آن مأخوذ از عشق است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند . چون بر درختی پیچید ، آن را خشک کند . همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود ، صاحبش را خشک و زرد کند .
3-اسم است از مصدر ((عشق و عشق)) و آن به معنی افراط است در حب از روی عفاف یا فسق و از جهت روانشناسی : یکی از عواطف است که مرکب می باشد از تمایلات جسمانی و حس جمال ، حس اجتماعی ، تعجب ، عزت نفس و غیره .
شعر مهم ترین نمونه و بارز ترین عنصر از عناصر فرهنگی و ادبی ایران بوده و دیر زمانی است که شاعران در مرکزیت جایگاه فرهنگ ایران قرار داشته اند .
شورانگیزی شعرو دلبستگی شاعران به این مقوله از هنر طبایع و ذوق های مختلفی را برانگیخته تا شعر را یکی از مشغله های اندیشه خود سازند . عشق یکی ار مایه های اصلی و مهم شکل گیری و قوام دهنده شعر است که می توان گفت در ذات هر انسانی نهفته است و چه بسا از طبع هر ذوق حساس نیز بر می خیزد . عشق آن موهبت الهی است که فقط به انسان هدیه گشته است .
فرشته عشق نداند که چیست ، قصه مخوان
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
«حافظ»
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
عشق در شعر سهراب سپهری
سپهری مانند بسیاری از یزرگان اب و هنر پس از مرگ بیشترین مخاطبان خود را یافته است . سهراب سپهری از آن افراد بود و قابلیت آن را داشت که به تدریج و به آرامی جایگاه خود را بیابد . زیراراههای هنر را کشف کرده بود و آنها راپیش رو داشت . هنری که سپهری در جستجوی رسیدن به آن بود و فضایی را که اوبا عناصر طبیعت و اندیشه های ماوراء طبیعی پر می کرد حاصل نوعی گرایش عرفانی است . او روند تحول اندیشه اش را جستجو و مطالعه ی موشکافانه در چهرة آدمها و مناظر طبیعت تا اجسام کسب کرده بود .
در هنر همه چیز بر پایه عشق و احساس و خلاقیت استوار است و واقعیت و آنچه که باید سروده شود با توجه به زیبایی و زیبایی شناسی نقل شده اند . هنر دوستی و حسن زیبا پرستی از آغاز افرینش با آدمی همراه بوده است . کشش همه هنرها و از جمله شعر به سوی عشق و زیبا پرستی است . بهترین شعر آن است که اندیشه نو و هدف داشته باشد دکتر پوران شجیعی در کتاب صور معانی شعر فارسی در مکتب درون نگری می گوید : ((نخستین عامل قریحه و ذوق و عواطف ، احساس گوینده است)) بدین طریق که ، شاعر به یکی از جلوه های حیات با جهان طبیعت مجذوب می شود .
روح و احساس و ذهن وی مسخر آن جلوه می گردد تا آنجا که جز او چیزی در ذهن وی باقی نمی ماند در آن حال شاعر ناخود آگاه بدان جلوه رنگی خاص فروغی جاودانی می بخشد و در آن عالمی دور از جریان عادی زندگی قرار دهد. عالمی که در جهان آرزوی او وجود دارد . نه آنچنان که در دنیای خارج هست . این هیجان و انقلاب درونی محرک وی می شود می خواهد این کیفیت نفسانی را در هر قالبی که هست بریزد ، قالبی که نمودار واقعی هیجان و مبین حال و کیفین نفسانی وی باشد . این جاست که شاعر به دنبال کلمه و لفظ می رود .
دانستن شکل هنری تفکر و محتوی ، مضمون و نو آوری ، فرهنگ و سنت در شعر سپهری وقتی امکان پذیر است که به مطالعه شعر پرداخته شود و به سازمان گسترده شعر توجه کامل شود . عنصر اصلی و نقطه حیاتی شعر سپهری عرفان است و تفکر و احساس او بر حول این محور می چرخد .
عشق نیاز درونی سپهری است و او را وادار می سازدتا با بیرون از خویش از طریق شناخت و عرفان رابطه ایجاد کند . اما شناخت عشق آسان نیست ، به خصوص که طریق عشق دشوار و شرح آن سخت است.
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
خویش را از ساحل افکندم به آب
لیک از ژرفای دریا بی خبر
که این شعر شباهت به شرح عشق در نزد مولوی دارد..
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریائیست قعرش ناپدید
سپهری به همه چیز با نگاهی تازه می نگرد حتی به عشق و محبت از آنجا که امروزه همه چیز در حجاب فرو رفته است . باید همه چیز را دوباره شناخت و این شناخت باید با نگاهی محبت آمیز و تؤام با عشق باشد و وقتی اینگونه شد همه چیز تر و تازه است . ‌‌
روی پای تر باران به بلندی محبت بردیم .
عشق در جهان بینی سپهری یعنی گرفتار و مبتلاشدن ، در مراحل سیر و سلوک عرفا ، عشق یکی از مراحل است که بعد از طلب قرار گرفته است یعنی ابتدا در ما ( عاشق ) طلب ، نسبت به چیزی حاصل می شود و سپس دچار آن می شویم و آن را با تمام وجود می پرستیم . چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی
عاشق .
در ادامه جهان بینی سهراب سپهری که عشق و عرفان زیر بنا و شالودة آن است باید گفت تفکری که سپهری دارد سعی می کند با عشق و محبت همه چیز را با هم آشتی دهد . و در طبیعت یک هماهنگی و تعادل بوجود آورد و آنچه را که نیست بوجود آورد . و در این قرن ماشینی و نفرین شده از عشقی صحبت می کند که نشان از سرسبزی و صمیمیت داشته باشد .
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینة آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن مروید .
از مترادفات عشق که در شعر سپهری وجود دارد ، تنهایی است که در چنین مواقعی آرزو می کند .
کاش تنهایی به وسیله ای تازه شود .
بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشة مرغی بکشم .
و :
و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند
نه
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
وباشنیدن یک هیچ می شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست .
صدای پای آب
به شهادت تمام خوانندگان و صاحب نظران اشعار سپهری و منظومة صدای پای آب و مسافر به اوج عارفانه و شاعرانة خود رسیده است . عرفان سپهری عرفانی است بر انگیخته از طبیعت و اجتماع سپهری در صدای پای آب ، شاعر به زندگی و تفکرات خود عمیقاً نظر داشته و از همان ابتدا با بیوگرافی خود به این مسئله پرداخته است .
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه
انار از میوه های مورد علاقه سپهری است هرگاه صحبت از صمیمیت و عشق است ، انار در این ترکیب ها جای دارد . فواره معمولاً با خواهش و خواستن و میل همراه است . زندگی مثل بارانی است که در بهار آمد و رفت و مثل چناری که تمام سارها از روی آن پر زده باشد . و چیزی که این فاصله ها را پر کرده عشق بود .
از نخستین پله ( مذهب ) تا رفیع ترین قله ( محبت ) پیش می رود و به جایی می رسد که جان او را از خوشی و رنج همه تصورات حسی و همة یادها و ادراک ها آزاد شده است .
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم ، رفتم تا زن
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی
او در این سفر همه چیز را تجربه می کند . و با عبور از اندیشه های عرفانی و مذهبی و عبور از پله های شک و یقین به وادی استغنا
می رسد و می بیند که همة اینها عشق و محبت را فریاد می زنند که هر حقیقت از عشق نفسی گرفته است . پس از تجربة اینها تنهایی را برگزیدم . تنهایی را به چه چیزی تشبیه کرده است که پر دارد تا بتواند با پر او به عوالم دیگر پرواز کند .
چیزها دیدم در روی زمین
کودکی دیدم ماه را بو می کرد .
قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد
نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت
من زنی را دیدم نور در هاون می کوبید
ظهر در سفرة آنان نان بود . سبزی بود . دوری شبنم بود .
کاسة داغ محبت بود .
عرفان سپهری ، عرفانی همگانی با جهان نه قطع تعلق با جهان و پدیده های طبیعت است . عشقی هم که در عرفان وی دیده می شود . عشقی است آرام که تا نهایت با سپهری همراه و همراز است و جهان و هر چه در آن است باید زیبا پنداشته شود . به همان صورت که کودکی ماه را مانند یک شاخه گل در دست می گیرد و می بوید و عشق به آرامی و خرامان از نردبان معرفت بالا می رود .
عشق در ما پویایی ، حرکت ، جنبش ، ارتقاء و … بوجود می آورد و در نهایت انگیزة عشق ما را تقویت می کند . عشق در ما باعث می شود که کلمات را با مفاهیم عمیق تری درک نمائیم و امید بیشتری به فردا و فرداهایمان داشته باشیم .
مولانا نیز در عرفان ، کمال عشق را فنا شدن می داند :
بمیرید ، بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
یادها ، مکانها ،مذاهب و لحظه تجربیات شهوت و لذت شراب همه را می بیند و آنها را در زمین باقی می گذارد چون آنها راهی به سوی سراشیبی سقوط دارند . و نظرش به سوی اشراق است


دانلود با لینک مستقیم