فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
چکیده:
بخش اول: زندگی سزان
لوئی اگوست سزان پدر نقاش ما پل سزان بود. او از اهالی سزانا بود. آنها در ابتدا در ایتالیا زندگی می کردند ولی بعد ازآن به فرانسه رفتند و در یکی از شهرهای روستایی آلپ به نام بریانسون مستقر شدند. لوئی آگوست در اواخر قرن ۱۸ در دهکده کوچکی در بخش وار چشم به جهان گشود.
آقایی لوئی آگوست در اواخر عمر کودکی اش هیچ چیز جز وحشت به خاطر نمی آورد و بعد از آن هم با کار طاقت فرسای کلاه دوزی و صرفه جویی ارباب خود شد ولی او پیشه نقاشی را در راس شغل ها قرار می داد.
الیزابت ابر مادر سزان که در اکس به دنیا آمده بود سر زنده و رمانتیک بود و روحیه ای فارغ و بی قید داشت.
پل سزان در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در اکس آن پرووانس به دنیا آمد. پدرش آرزویی بالاتر از این نداشت که پسرش را در مقام یک شغل افتخار آفرین ببیند. اما پل سزان گرایشی نیرومند به نقاشی داشت. شگفت آنکه نخستین جعبه رنگ را پدرش به او هدیه کرد. پدر و مادر از اینکه می دیدند پل با میل و رغبت سرش به قلم و رنگ گرم شده خوشحال بودند. او به طرز غریبی پرشور و شر بود و تنها کسی که از عهده بچه بر می آمد خواهرش ماری بود و هر روز با هم به مدرسه ابتدایی می رفتند.
هنگامی که پل سزان به ۱۰ سالگی رسید به مدرسه شبانه روزی سن ژورزف رفت او اصول اولیه طراحی را همانجا از راهبی اسپانیایی آموخت.
او در ۱۳ سالگی به دبیرستان بوربون «سیه دواکس» راه یافت.
در اینجا بود که مازولا و بایل آشنا و دوست شد. او به رغم خشونت و طبع بی نهایت حساسش در تمام مطالعاتش به یک نسبت دقت به خرج می داد. خواه در دروس کلاسیک که علاقه خاصی به آنها می ورزید و خواه در علوم که نسبت به آنها روحیه ای بی نهایت سرکش داشت در ساعات فراغت سزان و زولا و بایل از هم جدایی نداشتند و هنگام تعطیلات با هم به گردش در کشتزارها و جنگل ها می رفتند. پاتوق های آنها تپه سن، مارک نسبت بوم و آب بند تولونه بود.
بعدها تفریح دیگری بر این سرگرمی افزوده شد. زولا با صدای بلند آثار دوموسه، هوگو، لامارتین را می خواند و تفسیر می کرد. بایل سخنوری و فلسفه بافی می رکد و سزان ذهنش پر از نام های رنگ برلذان بزرگی چون و رونز، روبنس و رامبرد بود. نظریه های هنری را جمع بندی می کرد.
شاعر محسوب زولا در موسه بود. سزان از شور و شوق مسری دوستش به هیجان آمده بود و کوشید در شعر هم طبعی داشته باشد. او علاوه بر شعر سودای موسیقی دان شدن داشت. خارج از ساعات مدرسه سزان در کلاس های موزه شهرداری تعلیم طراحی و نقاشی می دید. رویاهایی هنری او د رکار تکیون بود و مادرش پل در برداشت و نحوه نگرشش به زندگی سخت تحت تاثیر مادر بود.
هنجامی که پل جایزه نفر دوم طراحی مدرسه هنرهای زیبایی اکس را در ۱۹ سالگی نصیب خود کرد و باعث نگرانی پدر گشت زیرا پدر او که یک سرمایه دار بود از این رنج می برد که پسرش به چنین یاوه ابلهانه ای یسعنی نقاشی دل بسته بود.
سزان ما همه شور و دلبستگی دیوانهواری که به نقاشی داشت پی تحصیلات کلاسیک خود را گرفت و در همان سال (۱۹ سالگی) در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد.
سزان در این سال ها ناچار بود پنهان از چشم مراقب پدر به نقاشی بپردازد. و پدر او حتی حاضر نبود. نقاشی را به عنوان یک فسخ درآمد احتمالی احتمالی بپردازد.
پل بار دیگر تسلیم شد و در دانشکده حقوق اکس نام توسییی کرد (۱۸۵۹-۱۸۵۸) و با آنکه از حقوق بیزار بود برای انجام تکلیف در سی جمع القوانین را به شعر فرانسه در آورد استاد نقاشی او در بین دوران آقای ژیلبر بود.
پل سزان، همه خشونت طبع، وقتی پدرش نگران بود به هیچ رو سرکشی نمی کرد و خصومت و عنادی که در همه جا به آن بر می خورد و او را رنج می دا.د در این زمان ذولا در پاریس بود و فقط بایل در اکس بود که به او امید می داد گرچه بایل خود را وقف جبر کرده بود ولی همیشه با شور و حرارت در باب شعر و نقاشی بحث می کرد.
زولا برای دیداری چهار ماهه در خلال تابستان ۱۸۵۹ به اکس برگشت و یکبار دیگر سه یار موافق پرسه گردی هایشان را از سر گرفتند و برای آینده نقشه ریختند. تعطیلات به سر رسید. و سزان بی میل تر از همیشه به سر درس و کتاب برگشت. و زولا به پاریس رفت.
زولا در نامه ای به سزان سفارش کرد که دوستش می باید در طراحی به چنان پایه و استواری قوسی برسد که به رئالیست نشود بلکه ژان گوژون یا آری شعر شود.
آنگاه پس از آنکه سزان را نیز بر ضد رئالیسم با خو همراه کرد خطر دیگر یکی از مهلک ترین دام ها یعنی «هنر تجاری» را به او گوشزد کرد.
زولا با آن حد اعلای دانش او در نقاشی این بود که چطور سفید را از سیاه تمیز دهد. از این بیم داشت که سززان برخلاف میل خودش وسوسه شود که تنها رنگ سودامی را که در یک پرده به کار می رود ببیند و برای رسیدن به نتیجه پیوسته به جستجوی شیوه ای مکانیکی بر آید. او معتقد بود شخص باید قلق کار را بداند. پدر سزان سرانجام ناچار شد ناتوانی پسرش را در هر آنچه مربوط به امر دنیوی است بپذیرد و با رفتن پل به پاریس موافقت کرد. بنابراین سرانجام سزان در ۱۸۶۱ به همراه پدر و خواهرش ماری به پایتخت رسید و در خیابان کوکیبر اطراق کردند.
پدر و خواهر پس از سرزدن به آشنایان قدیمی به اکس برگشتند و بالاخره پل خود را آزاد یافت.
کاباسول تحویلداری بود که آقای سزان به سبب بدید عمقی و واقع بینانه ای که در زندگی داشت او را تا حد شریک خود بر کشیده بود.
همینکه سزان به پاریس رسید یکراست به سراغ زولا رفت. در آن هنگام زولا در کوچه سن ویکتور نزدیک پانتئون زندگی می کرد. سزان برای اینکه به او نزدیک باشد اتاقی با همه وسایل در کوچه فویانتین کرایه کرد. روزها زولا که شغل کوچکی در بندر داشت. کار می کرد و بی سزان به آکادمی سوئیس در که دراوفوز می رفت. پل و زولا شب ها فرصت را از دست نمی دادند و یکدیگر را در اتاق زولا می دیدند. اما چنین می نمود که مناسبات دوستانه آنها چنانکه انتظار داشتند با کامیابی همراه نشد. زیرا عقایدشان در نقاشی بسیار مغایر هم بود. پل خسته از پاریس حس کرده بود که نیاز دارد تا با خاک زاد بوش پیوند بگیرد.
پدرش که بیش از پیش اعتقادش را به نقاشی از دست داده بود. پل را یکراست به بانک برد. سزان مطابق معمول در برابر خواست پدر سرتسلیم فرود آورده بود و می کوشید با دفتر داری سرخودش را گرم کند. پل که نمی توانست سزای باطنی خود را نشنیده بگیرد که گاه از اداره می گریخت و به زادولوفان پناه می برد.
در همان جا بود که کمپوزیسیونهای وسیعی را بر دیوارهایی یکی از اتاقها نقاشی کرد.
چهار قطعه از این کمبوزیسیونها چندان بزرگ بود که سزان به شوخی امضا انکر و تاریخ ۱۸۱۱ را زیر آنها گذاشت.
اما سرانجام روزی فرا رسید که پدر به پل اجازه داد یکبار دیگر به پاریس برگردد. زیرا نمی توانست با تجلی آشکار و استعداد نقاشی مخالفت کند. پل اتاقی در بولوار سن میشل روبروی مدرسه مین اجاره کرد. تحصیل درآکادمی سوئیس را از سر گرفت و با پیسارو، گیوسن، اولر آشنا شد. از طریق اولر با گی یمه آشنا شد.
او در آزمون ورودی مدرسه هنرهای زیبا شرکت جست، قبول نشد.
هنگامی که از یکی از متخصصان به نام آقای موته دلیلش را پرسید جواب داد:
سزان استعداد خوبی برای رنگ پردازی دارد. متاسفانه کارش افراطی و غیر متعارف است. با نزدیک شدن تعطیلات داوطلب به اقبال چند ماهی را در اکس گذراند و بار دیگر به پاریس برگشت. کارگاهی در خیابان بوتری یی نزدیک باستیل کرایه کرد.
نقاش جوان از نخستین دیدارهایش از لوور تنها تاثیراتی در هم و تصوراتی آشفته از نور و رنگ به دست آورد. رونس بیش از همه به حیرتش انداخت به تاثیر رونس بود که سزان کمپوزیسیونهای بزرگی با رنگ های درخستان طرح ریخت.
سزان شیفته رمانتیسم شده بود در نتیجه برای جبران این نقیصه دست به کار نقاشی تابلوهای کوچک، مضحک و شبه رئالیستی مثل «خانم باکک» شد.
این تابلو همراه با تابلوی دیگری از همان دوره که مرد غریانی را در یک رختخواب در هم پیچیده نشان می دهد از میان رفته است.
عقیده رایج در محافل منتقدان هنری درباره شیوه سزان این بود که او تنها تبانچه ای را از رنگ های گوناگون پر میکند و به سوی بوم خالی نشانه می رود از همین رو بود که شیوه او نقاشی تپانچه ای لقب گرفت. طرح های دیگری در همین مضمون به دیرزمانی پس از این تصویر که در ۱۹۶۳ نقاشی شد تعلق دارد. در همین سال با رنولد آشنا شد. همچنین سزان نقاشی را به دو نوع تقسیم کرد. نقاشی «خشن» یعنی نوعی که او امید وار بود و روزی خود آن را تحقق بخشد. و نقاشی «اخته» که به دیگران تعلق داشت.
از دیگر پرده های جالب تر دوره جوانی او هنوز موجود است:
داوری پاریس (۱۸۶۰) سبک پرتره (۱۸۸۴) پتره والابرگ (۱۸۶۵) پتره سی پیوی سیاه که در آتلیه سوئیس در ۱۸۶۵ نقاشی شد پرتره ماریون (۱۹۶۵) نان و تخم مرغ ها (۱۹۶۵) و دیگرها …
سزان در ۱۸۶۶ تصمیم گرفت دل به دریا بزند و در سالن رسمی شرکت کند به این منظور دو تابلوی بعد از ظهری در ناپل وزن بالک را برگزید که به خیال او هیأت داوری «بورژوا» ی سالن می توانست آنها را بفهمد. تصاویر رد شدند از این رو سزان با آقای نیوورکرک مدیر هنرهای زیبا از در اعتراض آمد. اعتراض بی پاسخ ماند بنابراین نقاش در ۱۹ آوریل ۱۸۶۶ با نامه ای به دفاع از خود برخاست. اما پاسخ به نامه او این بود که برآوردن آنچه شما خواسته اید غیر ممکن است. این نکته به آسانی دستگیر می شود که چگونه از همان آغاز خصومتی در محافل رسمی بر ضد سزان برانگیخته شد.
در خلال آخر ماه های ۱۸۶۶ سزان که بعد از سالن چند روزی را با زولا در بند کور در سواحل سن گذرانده بود سفری به اکس کرد و در ژادبوفان پرتره ای از پدرش پرداخت که او را در صندلی راحتی در حال خواندن روزنامه نشان می دهد.
دیگر از پرده های آن دوره پتره آشیل آمپرراست. ربودن متعلق به اندکی بعدتر است. سرانجام در ۱۸۶۸ جشن را به تاثیر مستقیم از روئیس و بیزا و قو را از روی یک کنده کاری ترکیب کرد. و به اجرا در آورد. فکر این ترکیب بندی اخیر از نقاشی معروف زن با طوطی به ذهنش خطور کرد.
سزان در زمان خارج از کارگاه در لوستاک مقدار زیادی کار کرد جز این در خلال سال های ۷۱-۱۸۷۰ هیچ واقعه مهم دیگری در زندگی او پیش نیامد.
سزان پس از بازگشتش به پاریس (۱۸۷۲) با دکتر کاشه که از هوا خواهان پرشور بنقاشی نو بود آشنایی یافت.ک او در اوور کار و زندگی می کرد.
پیسارو که او نیز در اوور کار می کرد به سزان هشدار داد که مراقب باشد زیر نفوذ استادان در نیاید سزان به تاثیر پند دوستش تصمیم گرفت که بر جنبه رمانتیک طبعش مهار بزند.
سزان در نمایشگاه انجمن نقاشان پیکرسازان و کنده کاران در گالری های عکاسی نادلر در بولوار کاپوسینل شماره ۳۵ شرکت کرد. هنگامی که سزان متوجه شد که یکی از تابلوهای او چشم مجموعه داری را گرفته و آن را خریده است غرق در حیرت شد.
خانه مرد حلق آویز شده که اکنون در لوور است همان پرده ای بود که به دست کنت دوریا افتاد. سه سال بعد در ۱۸۷۷ سزان همراه چند تن از اعضای همان گروه نمایشگاهی در طبقه اول خالی آپارتمان در خیابان پوپله تیه شماره ۶ ترتیب داد.
این موقع برگزار کنندگان نمایشگاه به توصیفه رنوار تردید را کنار گذاشتند و نام امپرسیونیست ها را نپذیرفتند. گرچه تا واپسین دم حیات نقاشی عشق اصلی سزان به شمار می رفت هرگز به شاهکار های ادبی بی اعتقاد نشد. مذاقش بیشتر تمایل به موید راسینن و لافونتن بود در میان نویسندگان هم عصر خود مرتبه بلندی برای برادران گنکو بودبر، ویکتور و هوگو و … قابل بود. سزان در شمار گروهی از شاعران و رهبران در آمد که گه گاه در خانه نینادوویی یار گرد هم می آمدند. در همین جا بود که سزان با کامانه آشنا شد. کانامه تنها کسی نبود که با دست و دلبازی فراوان سزان راتشویق می کرد نقاش ما سخت مورد حمایت اخلاقی آقای شوکه بود.
سزان چند پرتره از آقای شوکه کشید یکی از آنها که تاریخ ۱۸۷۷ را دارد مدل نقاش را در حالی که بر صندلی راحتی نشسته نشان می دهد. بعد از ۱۸۷۷ سزان دیگر با گروه نقاشان امپرسیونیست نمایشگاهی برگزار نکرد. از آن پس تنها چیزی که برای او اهمیت داشت سالن هنرمندان فرانسوی بود. دوستان سابق او به نقد کارهای او دست می زدند. سزان دلسرد نمی شد. و هر سال دوپرده برای سالن می فرستاد. آنها با سرسختی رد می شدند تا اینکه در ۱۸۸۲ ناگهان خبری پخش شد حاکی از اینکه یک قلم از کارهای سزان یک پرتره مورد قبول قرار گرفته است. اما ماجرا از این قرار بود که دوستش گی یمه که از اعضای هیأداوران سالن به شمار می رفت در دومین رای گیری کوشش بهبود کرده بود تا پرتره سزان را به
مقبولاند بعداً برای رعای مساوات این امتیاز مستبدانه از هیأت داوران سلب شد و همین مقررات سبب شد که سزان تنها بخش شرکت محدود در سالن بوگرو را از دست بده. اما نقاش ما با شرکت در حمل دیگری که به همان اندازه رسمیت داشت یعنی در نماشگاه جهانی ۱۸۸۹ بار دیگر رضایت خاطری یافت. سزان در ۱۸۹۰ سه تابلو در نمایشگاه گروه «بیست» در بروکس به معرض تماشا گذاشت. یک منظره که بعد به آقای روبردوبنی یر تعلق گرفت و اکنون در موزه برنین است. کلبه در اورسور او آز از مجموعه شوکه و یک کمپوزیسیون در آبتنی کنندگان بعدها نقاش این پرده آخری را با یک کاردک رنگ آمیزی تراش داد آنگاه از نو روی آن کار کرد و سرانجام با تمام آن را رها کرد.
دو سال بعد در ۱۸۹۲ مهمترین آثار خود یعنی ورقباز ها را ساخت.
در ۱۸۹۵ دولت فرانسه خود را با ضرورت تصمیم گیری درباره پذیرش یا عدم پذیرش میراث کای بوت برای موزه لوسزامبورگ مواجه گردید.
در میان نقاشی های این میراث چند تایی از آثار سزان نیز به چشم می خورد که برجسته ترین آنها آبتنی کنندگان در حال استراحت بود.
اما مقامات با تصویب این حکم که آبتنی کنندگان نمی بایست به لوکزامبورگ راه یابد انتقامشان را گرفتند. در نتیجه هیأت اجراییه هنرهای زیبا اقرار به کمبود جا و با مورد ملاحظه قرار دادن صلاح خود نقاشان یک دسته گل و یک منظره روستایی و چند تابلوی دیگر از هنرمندان دیگر (روی هم ۲۵ پرده) را رد کردند.
افسوسل امپرسیونیستها نتوانستند یورشی پیروز مندانه به یوکزامبورگ را سازمان بدهند. نمایشگاه آثار سزان در دسامبر ۱۸۹۵ در خیابان لافایت شماره ۳۹ افتتاح شد. اینها از مهمترین آن تابلو هستند:
خانه متروک (۱۸۸۷) طرح آبتنی کنندگان (۱۸۸۷) جنگل سانتی یی (۱۸۸۸)
صنوبر تناور (۱۸۸۷) تک چهره خانم سزان در گلخانه (۱۸۹۰) سواحل مارن (۱۸۸۸) تک چهره خود نقاش (۱۸۹۰) ناهار در فضای آزاد (۱۸۷۸)
درختچه (۱۸۹۴) تک چهره خانم سزان (۱۸۷۷)
اکثریت قریب به اتفاق تماشاگران بی آنکه به معنی دقیق کلمه احساسی فریب خوردگی بکنند دلشان را به این خوش می داشتند که بر این همه رسوایی هویه کنند و بسیاری از هنرمندان احساس می کردند به منافعشان ظلم شده است.