یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

دانلود مقاله درک جهانی شدن

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله درک جهانی شدن دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود مقاله درک جهانی شدن


دانلود مقاله درک جهانی شدن

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:52

چکیده:

درک جهانی شدن

به طور ساده می توان گفت جهانی شدن بر سطح در حال افزایش، دامنه رو به رشد و تاثیر پرشتاب، فزایند و عمیق جریان هاو الگوهای فراقاره ای تعامل اجتماعی دلالت می کند. جهانی شدن به تغییر یا دگرگونی در سطح سازماندهی بشری اشاره دارد که جوامع دور را به یکدیگر مرتبط می سازد و دامنه دسترسی روابط قدرت در سراسر مناطق و قاره های جهان را گسترش می دهد. اما نباید آن را حاکی از ظهور نوعی جامعه جهانی هماهنگ یا فرایند جهانشمول تلفیق و یکپارچگی جهانی دانست که در آن همگرایی روزافزانی میان فرهنگ ها و تمدن ها وجود دارد؛ زیرا آگاهی از هم پیوندی روز افزون نه تنها دشمنی ها و اختلافات جدیدی می آفریند، بلکه می تواند به سیاست ارتجاعی و بیگانه هراسی ریشه دار دامن زند. چون بخش مهمی از جمعیت جهان تا حد زیادی از منافع جهانی شدن محروم هستند، جهانی شدن فرایندی به شدت تفرقه افکن و، بنابراین، بسیار مورد اختلاف است. یکدست نبودن جهانی شدن ما را مطمئن می سازد که این فرایند با فرایند جهانشمولی که در سراسر کره زمین به طور یکسانی تجربه شود فاصله زیادی دارد.

گرچه واژه جهانی شدن به کلیشه ای رایج بدل شده است، خود این مفهوم جدید نیست. خاستگاه های آن را می توان در آثار بسیاری از روشنفکران قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پیدا کرد، از کارل مارکس و جامعه شناسانی مثل سن سیمون گرفته تا پژوهندگان جغرافیای سیاسی از قبیل مک کیندر، که به چگونگی تلفیق جهان از طریق مدرنیته پی برد. ولی واژه «جهانی شدن» تا دهه 1960 و اوایل دهه 1970 رواج آکادمیک و گسترده تری نیافت. این «عصر طلایی» گسترش سریع وابستگی متقابل سیاسی و اقتصادی دولت های غربی، نارسایی های تفکر متداول درباره سیاست، اقتصاد و فرهنگ را اثبات کرد، تفکری که جدایی واضح و آشکار امور داخلی و خارجی، عرصه های داخلی و
بین المللی، و امر محلی و جهانی را مسلم فرض می کرد. در جهانی به هم وابسته تر، وقایع خارجی به سرعت در داخل اثر می گذاشتند، و در همان حال تحولات داخلی پیامدهای خارجی داشتند. به دنبال سقوط سوسیالیسم دولتی و تحکیم سرمایه داری در جهان، در دهه 1990 آگاهی عمومی از جهانی شدن به شدت افزایش یافت. تقارن این تحولات با انقلاب اطلاعاتی سبب شد این گونه به نظر برسد که این تحولات موید این باور است که جهان – حداقل برای مرفه ترین ساکنانش – به سرعت در حال تبدیل شدن به نوعی فضای مشترک اجتماعی و اقتصادی است. با وجود این، ایده جهانی شدن منشا اختلاف نظر وسیعی است: نه فقط در خیابان ها بلکه همچنین در دانشگاه ها. به طور خلاصه می توان گفت بحث وسیع جهانی شدن درگرفته است.

در واقع، به نظر می رسد که خود ایده جهانی شدن، الگوها و عرف های سیاسی تثبیت شده را در هم می شکند و صف آرایی های سیاسی جدیدی می آفریند.

از رهگذر گشودن راه خود از میان این پیچیدگی، می توانیم مجموعه مجادلاتی را شناسایی کنیم که در باب شکاف در حال رشد میان دو طرف بحث در جریان است، یعنی میان آنهایی که جهانی شدن معاصر را فرایندی واقعی و کاملا دگرگون کننده می دانند – جهانی گرایان – و آنهایی که عقیده دارند این نظر به شدت اغراق آمیز است و ما را از مواجهه با نیروهای واقعی شکل دهنده جوامع و انتخاب های سیاسی امروز باز می دارد - شکاکان- البته این دوگانگی بسیار خام و ابتدایی است، زیرا از میان استدلال و عقاید گوناگون، دو تفسیر متنازع را بر می کشد.

 

اسطوره جهانی شدن

به نظر شکاکان، خود مفهوم جهانی شدن تا حد زیادی نپذیرفتنی است. آنها
می پرسند چه چیز جهانی شدن «جهانی» است؟ اگر امر جهانی را نتوان به طور تحت الفظی به عنوان پدیده ای جهانشمول تفسیر کرد، به نظر می رسد که مفهوم جهانی شدن چندان چیزی بیش از مترادفی برای غربی شدن یا آمریکایی شدن نیست.

در وارسی مفهوم جهانی شدن، شکاکان معمولا در پی ایجاد آزمون تجربی قانع کننده ای برای نظریه جهانی شدن هستند. این آزمون شامل ارزیابی این امر است که گرایش های معاصر را تا چه حد می توان با آنچه به نظر برخی مورخان اقتصاد، عصر زیبای وابستگی متقابل بین المللی، یعنی دوره میان سالهای 1890 تا 1914، بوده مقایسه کرد. چنین تحلیلی نشان می دهد که گرایش فعلی، به جای جهانی شدن، منعکس کننده فراینده «بین المللی شدن»، یعنی افزایش پیوندهای میان نظام های اقتصادی یا جوامع ملی ذاتا پیوسته، و «منطقه ای شدن»، یا «سه تایی شدن»، یعنی تجمع جغرافیایی مبادلات اقتصادی و اجتماعی فرامرزی هستند.

تحلیل مارکسیستی متعارف با شاخ و برگ دادن به این استدلال شکاکانه تاکید
می کند که سرمایه داری، به عنوان نظمی اجتماعی، منطق توسعه طلبانه بیمار گونه ای دارد؛ زیرا برای حفظ منابع سرمایه باید به طور مداوم از بازارهای جدید بهره کشی کند. سرمایه داری ملی باید برای بقای خود مداوم دامنه جغرافیایی روابط اجتماعی مبتنی بر سرمایه داری را گسترش دهد.

می گویند که امروزه امپریالیسم شکل جدیدی پیدا کرده، زیرا امپراتوری های ظاهری جای خود را به مکانیسم های جدید کنترل و نظارت چند جانبه، از جمله گروه هفت، یعنی هفت کشور عمده صنعتی (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، انگلستان و آمریکا)، و بانک جهانی داده اند. به معنای دقیق کلمه، بسیاری از مارکسیست ها دوره کنونی را نه عصر جهانی شدن بلکه حالت جدیدی از امپریالیسم غربی می دانند که تحت سلطه نیازها و مقتضیات تامین سرمایه در دولت های اصلی سرمایه داری جهان قرار دارد.

 

پاسخ جهانی گرایان

جهانی گرایان این ادعا را رد می کنند که جهانی شدن مترادف آمریکایی شدن یا امپریالیسم غربی است. با این که آنها این امر را انکار نمی کنند که ممکن است گفتمان جهانی شدن در خدمت منافع نیروهای قدرتمند اقتصادی و اجتماعی غربی باشد، ولی روایت جهانی گرا بر این مطلب تاکید می کند که جهانی شدن جلوه ای از تغییرات ساختاری عمیق تر در سطح سازماندهی اجتماعی مدرن است. چنین تغییراتی در رشد شرکت های چند ملیتی (MNC)، بازارهای مالی و جهانی، انتشار فرهنگ عامه پسند و فراگیر شدن ویرانی زیست محیطی جهانی به خوبی مشهود است.

در این برداشت جهانی گرا، تاکید بر ویژگی های مکانی جهانی شدن، امری محوری است. تحلیل جهانی گرا به دنبال متمایز ساختن شبکه ها و نظام های جهانی از شبکه ها و نظام هایی است که در دیگر سطوح مکانی، از جمله محلی یا ملی، فعالیت
می کنند و، بنابراین جهانی شدن را بیش از هر چیز با فعالیت ها و روابطی یکسان
می انگارد که در سطحی بین منطقه ای یا بین قاره ای متبلور می شوند.

در قلب این تفسیر جهانی گرا، برداشتی از تغییر جهانی قرار دارد که شامل دگرگونی شدید اصول سازماندهی زندگی اجتماعی و نظم جهانی است. در متون جهانی گرا سه جنبه از این امر را می توان شناخت: دگرگونی الگوهای سنتی سازماندهی اجتماعی- اقتصادی، دگرگونی های سنتی مبتنی بر اصل ارضی و دگرگونی حالتهای جدیدی از سازماندهی اجتماعی فرا ملی؛

در کانون روایت جهانی گرا، دل مشغولی به قدرت دیده می شود: ابزارها، آرایش، توزیع و تاثیرات آن. به کمک جهانی شدن می توان افزایش سطح سازماندهی و اعمال قدرت را نشان داد. از این لحاظ، جهانی شدن شامل بازآرایی روابط قدرت میان مناطق جهان و در داخل آنهاست به گونه ای که محل های کلیدی قدرت و توابع آنها اغلب اقیانوس ها از یکدیگر فاصله دارند. به تعبیر جیمسون، در شرایط جهانی شدن معاصر، جوهره قدرت دیگر در اختیار محل هایی نیست که قدرت را بی واسطه تجربه می کنند.

باز آرایی قدرت سیاسی؟

تشکیل و سلطه دولت مدرن

دولت های مدرن در قرن های هجدهم و نوزدهم در اروپای غربی و مستعمرات آن ظاهر شدند، گرچه خاستگاه آنها در اواخر قرن شانزدهم بود های . این دولت ها در ابتدا با ادعای برخورداری از تناسب و تناظر مشخصی میان حاکمیت، قلمرو و مشروعیت، خود را از صورت های ابتدایی تر سلطه سیاسی متمایز کردند. شکل گیری مفهوم حاکمیت نقشی محوری در این تحول داشت، زیرا دعوی خاصی مبنی بر اعمال بر حق قدرت سیاسی بر قلمروی محدود را مطرح کرد – یعنی حق حاکمیت انحصاری بر قلمروی مرز بندی شده.

دولت های مدرن به صورت دولت های ملی در آمدند- یعنی هیئت هایی سیاسی، جدا از حاکم و محکوم، با بیش ترین حق اعمال قدرت بر قلمروی مشخص، با پشتوانه دعوی برخورداری از حق انحصاری به کارگیری زور، و یا مشروعیت یافتگی به وشیله وفاداری یا رضایت شهروندان آنها.

تحکیم قدرت دولت های ملی اروپایی پیشگام، بخشی از فرایند ایجاد جامعه ای بین المللی از دولت ها بود که ابتدا در خود اروپا و سپس، با افزایش و تداوم نیازهای اروپا به مستعمراتش و گسترش ]نفوذ[ اروپا در سراسر دنیا، در مناطق گوناگون شکل گرفت.

خاستگاه این نظم را اغلب ]معاهدات[ صلح وستفالیا در سال 1648 می دانند، یعنی معاهداتی که به جنگ سی ساله خاتمه داد.

ولی شاید منصفانه باشد که بگوییم فقط در اواخر قرن بیستم بود که نظم بین المللی مدرن دولت ها واقعا جهانی شد، زیرا تنها با نابودی همه امپراتوری های بزرگ – امپراتوری های اروپایی، آمریکایی و سرانجام امپراتوری شوروی – بود که بسیاری از مردم سرانجام توانستند به عنوان جوامع مستقل سیاسی به جامعه دولتها بپیوندند.

به نظر شکاکان، سنت های سیاسی ملی هنوز زنده اند، هنوز ممکن است
چانه زنی های سیاسی مشخصی میان دولت ها و رای دهندگان صورت گیرد، و دولت ها هنوز، با توجه به اراده سیاسی، به حاکمیت خود ادامه می دهند. کسب و کار سیاست ملی اگر مهمتر از دوران تشکیل اولین دولت های مدرن نباشد، حداقل به همان اندازه مهم است. توانمندی انجام دادن این کسب و کار برای همه کسانی که در اجتماعی مرزبندی شده زندگی می کنند اهمیت زیادی دارد. ایجاد قابلیت های مناسب دولتی در کشورهای توسعه یافته و پرورش این قابلیت ها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، یعنی جایی که این قابلیت ها ضعیف هستند یا وجود ندارد، چالش داخلی اصلی در سیاست معاصر است، زیرا تنها راه کسب توانمندی – در سیاست های اقتصادی، اجتماعی و رفاهی – و وصول به اهداف ملی به شمار می رود.

در زمینه نظام دولت های جهانی، واقع گرایی دولت را موجودیت واحدی می داند که هدف اصلی آن تقویت و دفاع از منفعت ملی خود است.

واقع گرایی این امر را مسلم می داند که نظام دولت های برخوردار از حاکمیت مستقل، ناگزیر خصلتی آنارشیستی دارد؛ و این آنارشی همه دولت ها را مجبور می کند که، در غیبت اجتناب ناپذیر هر گونه صاحب اختیار مطلقی برای اعمال رفتار اخلاقی و قوانین مورد توافق بین المللی، سیاست مبتنی بر قدرت را برای دستیابی به منافع حیاتی خود دنبال کنند.

برداشت دولت محور از نظم به عنوان نظم بین دولتی، این شکاکیت را تقویت
می کند: دولت ها کنشگران اصلی در امور جهانی هستند. تاثیر دیگر کنشگران بر شرایط سیاسی و اقتصادی جهان در چارچوبی به وجود می آید که به وسیله دولت ها ساخته
می شود و تحت سلطه آنهاست. افزون بر این، نهادهای بین المللی یا بی اثر یا به شدت ناچیز، یعنی فاقد قدرت خود مختار علی، شمرده می شوند.

 

به سوی سیاستی جهانی

جهانی گرایان معمولا بسیاری از جنبه های روایت بالا را زیر سوال می برند. استدلال آنها به شرح زیر است. برداشت سنتی از دولت، که در آن دولت واحد بنیادین نظم جهانی شمرده می شود، همگونی نسبی دولت را مسلم فرض می کند، یعنی اینکه دولت پدیده ای واحد با مجموعه ای از اهداف واحد است. ولی رشد سازمان ها و گروههای بین المللی و فراملی، از سازمان ملل و دفترهای نمایندگی های تخصصی آن گرفته تا گروه های فشار و جنبش های اجتماعی بین المللی، شکل و پویایی دولت و جامعه مدنی را تغییر داده است.

در ماهیت و صورت زندگی سیاسی تغییری رخ داده است. صورت متمایزی که زندگی سیاسی در دوران معاصر به خود گرفته عبارت است از ظهور «سیاست جهانی» - صورت همواره در گسترش شبکه های سیاسی، تعامل سیاسی و فعالیت قانونگذاری سیاسی. تصمیم ها و کنش های سیاسی در یک بخش از جهان ممکن است به سرعت پیامدهای جهانی داشته باشد.

علاوه بر این، بسیاری از صورت های جدید وسایل ارتباطی که از مرزها فراتر
می روند، مردم، ملتها و سازمانها را به یکدیگر می پیوندند. انقلاب دیجیتالی در میکروالکترونیک، در فن آوری اطلاعاتی و در رایانه ها عملا منجر به پیوند های بی واسطه جهانی شده که، در ترکیب با فن آوری های تلفن، تلویزیون، تلگراف، ماهواره و حمل و نقل با جت، ماهیت ارتباطات سیاسی را به شدت تغییر داده است. پیوند عمیق میان «محیط فیزیکی»، «وضعیت اجتماعی» و سیاست، که شاخص اکثر ارتباطات سیاسی از دوران پیشامدرن تا مدرن بود، اکنون گسسته شده است. سرعت انتشار وقایع 11 سپتامبر 2001 در سراسر جهان و تبدیل تروریسم جمعی به مسئله ای جهانی، نمونه ای اندوه بار است.

عصر حاضر سیاست جهانی نشان دهنده تغییری به سوی نظام حکومت چند لایه منطقه ای و جهانی است.

در میانه قرن نوزدهم سالانه دو یا سه کنفرانس یا کنگره برگزار می شد؛ امروزه تعداد آنها سالانه بالغ بر چهار هزار می شود. دولت ملی بیش از پیش در مجموعه ای از نظام های حکومتی جهانی، منطقه ای و چند لایه اسیر می شود- و به زحمت می تواند کل آن را کنترل کند، چه رسد به اینکه همچنان بر آن فرمان برآند. سیاست خارجی و سیاست داخلی به شدت درهم تنیده شده اند که این امر هماهنگی و کنترل ملی سیاست دولت را بیش از پیش دشوار می کند.

افزون بر این، تغییر مهمی در گستره و محتوای حقوق بین الملل صورت گرفته است. شکل های قرن بیستمی حقوق بین الملل- از قانون جنگ گرفته تا قانون مربوط به جنایات علیه بشریت، مسائل زیست محیطی و حقوق بشر – مولفه های چیزی را آفریده اند که می توان آن را چارچوب در حال ظهور «حقوق جهان وطنی» خواند، حقوقی که قدرت سیاسی دولت های واحد را محدود و محصور می کند.


دانلود با لینک مستقیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.