فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
چکیده:
ادیان قدیم در عربستان
پیش از آن که دعوت اسلام در عربستان آغاز شود و در نتیجه مساعی حضرت رسول و مجاهدین اولیه تمام قبایل عرب تحت یک لواء درآیند و تابع یک حکم و پیرو یک رشته آیین و آداب متحد شوند ، افراد هر قبیله اخلاق و آداب و دین مخصوصی داشتند و هر یک محکوم امر و پیرو فرمان و مقتضای رأی رئیس خود بودند .
با (نگاهی به وضع جغرافیایی عربستان پر واضح است )که این سرزمین وسیع غیر از یکی دو نقطه هیچ مرکز مساعدی ندارد که یا به علت حاصلخیزی و یا ثروت معدنی یا علتی دیگر مردم را به خود جلب نماید و بالنتیجه در آن، بلاد آباد بزرگ و اجتماعات مفصل به وجود آید بلکه برخلاف وسعت بی پایان شبه جزیره و سختی آب و هوا و ندرت آب و مواد معیشت علاوه بر آن که طبعاً از عدد جمعیت می کاهد ، آنها را هم که تصادف تاریخ به چنین سرزمین نامساعدی انداخته باشد ، پیوسته به حرکت از نقطه ای به نقطه دیگر مجبور می سازد و مابین قبایل مختلفه بیابانها و اراضی لم یزرع غیر قابل عبور چنان فاصله می شود که گویی هر کدام از ایشان در جزیره ای از جزایر بعیده اقیانوس بی کرانی ساکنند و از حال یکدیگر بی خبر .
این کیفیت هیچ وقت نمی گذاشته است که جمیع ساکنین عربستان با وجود کمی عده همه گرد یکدیگر جمع آیند و به اصطلاح امروز تشکیل ملتی واحد دهند چه ملت از جماعتی تشکیل می شود که منافع مادی و معنوی مشترک داشته باشند و یک رشته آداب قومی واحد که آن نیز نتیجه سالها زیستن با یکدیگر است ، ایشان را به هم مرتبط سازد و نسبت به هم پیوسته و متحد نگاه دارد .
گذشته از اینکه این مقتضی در عربستان وجود نداشته ، خلاف آن یعنی تنافر قبایبل از یکدیگر و اختلاف اخلاق و آداب و ادیان همیشه حکمفرما بوده و هیچ وقت هم از لحاظ مادی و نظر جلب نفع عربستان و مساکن آن لیاقت آن را نداشته است که دول جهانگیر خارجی با منفعت جویان داخلی ، خود را به تسخیر سراسر آن به زحمت بیندازند و اساساً این کار با وسایل ناقص قدیم و وضع جغرافیایی ناسازگار عربستان در آن ایام امکان پذیر نبود .
اگر چه پیغمبر اسلام با شمشیر و موعظه حسنه و وعد وعید قلوب جمیع قبایل عرب را تابع یک ایمان کرده و همه از این نظر سالک مسلکی واحد شده اند اما همین که آن شور و جوش اولی رو به آرامش گذاشته و مصالح دنیایی ایمان قلبی را مغلوب کرده عربستان به همان حالت اول برگشته و بدویت که تنها معیشت مقتضی این قبیل اقالیم است به قوت سابق عود کرده و همان تعصب جاهلیت و تفرق و تشتت احیا شده است و امروز نیز عربستان با وجود سلطنتهای اسمی و نظارت دولت مقتدر خارجی و وسایل تمدن جدید از این لحاظ چندان با قرون قبل از اسلام فرق نکرده .
به همین ملاحظات در میان قبایل عربستان تحقیق تمدن و آداب قومی مفصل و دین و آیینی شایسته اعتنا از جهات عقلانی و فکری بی مورد و خارج از موضوع است فقط چنانکه در سایقاً هم گفتیم وضع جغرافیایی عربستان که تقریباً در همه جای آن یکسان بوده است که بعضی از آنها مثل مهمان نوازی و وفای به عهد و کرم و جوانمردی و رشادت پسندیده و بعضی دیگر مثل کینه جویی و دزدی و غارتگری و زنده در خاک کردن دختران که از شدت غیرت عرب ناشی شده نکوهیده است .
در میان قبایلی که با متمدنین مجاور همسایگی و رفت و آمد داشتند و یا آن که از این ملل تجاوز و مسافرین و مبلغینی به مساکن ایشان راه یافته بودند ، آداب و عقاید و آرائی نفوذ یافته بود مقتبس از این ملل خارجی و عرب بتدریج آنها را مورد احترام و پرستش خود قرار داده بودند . چنانکه جمعی از عرب به دین صائبین یعنی آیین ستاره پرستان قدیم کلده و بابل و گروهی به کیش زردشتی و جماعتی به مذاهب یهود و عیسوی آشنا شده بودند، لیکن اغلب قبایل به همان درجه بت پرستی که در مرحله دیانت پست ترین درجات است باقی بودند و از هر قبیله بت مخصوصی داشتند که از چوب یا فلز یا سنگ یا عاج می ساختند و آن را در نقطه ای می گذاشتند و جمیع افراد آن قبیله به زیارت و پرستش آن می رفتند ، چنانکه ودّ بت قبیله کلب در محل دومة الجندل قرار داشت و سواع بت قبیله هذیل و یغوث بت قبیله مذحج و نسر ( کرگس) بت ذوالکلاع در یمن و یعوق بت قبیله همدان و لات بت بنب ثقیف در طائف بود .
بت مخصوص قریش غزّی و منات بت دو قبیله اوس و خزرج و هبل بزرگترین اصنام این قبایل را در خانه کعبه جا داده بودند و کعبه قبل از ظهور اسلام بزرگترین بتخانه عربستان و زیارتگاه و مطاف بت پرستان عرب زده است .
از آداب مخصوص عرب که قسمتی از آنها هم از آداب عبرانیان مقتبس است و اسلام نیز آنها را باقی گذارده عدم ازدواج با محارم و زن پدر و حج خانه کعبه و احرام و عمره و طواف و سعی و رمی جمره و غسل و ختان و بریدن دست دزد و نذر و قربانی و غیره است . برخلاف این آداب اسلام به شدت زنده در خاک کردن دختران و بسیاری دیگر از آداب زشت و تعصبهای جاهلیت را نهی نموده است .
مکه علاوه بر آن که بتخانه بزرگ و زیارتگاه و مقصد حجاج عرب بود به علت وقوع آن بر محل تقاطع چندین راه کاروانی مم همیشه قوافلی از یمن و بلاد غساسنه و سواحل خلیج فارس و عمان و بحر احمر به آنجا برای تجارت می آمدند و قریش ساکن مکه هم هر سال دو سفر به قصد داد و ستد یکی در زمستان به سمت یمن دیگری در تابستان به طرف جبل حوران و بصری می نمدند .
این کیفیت یعنی مطاف و مزار بودن کعبه و موقع تجارتی آن بتدریج ساکنین آن را به تأسیساتی جهت رفاه حال زوار و تجار وادار کرد و جهت جمعی از مردم آنجا مناصبی پیدا شد که غالباً به ارث می رسید و در خاندان یا قبیله ای باقی می ماند .
اهم این مشاغل مأموریت کلیدداری و پرده داری خانه کعبه بود که به عربی آن را سدانت و مأمور آن را سادن می گویند و شخص سادن که در میان قبیله خود حکم همان کاهن را در میان بنی اسرائیل داشت ، رئیس قبیله خویش نیز بود یعنی قبیله ای که این شغل در میان ایشان می گشت سدانت را جز به رئیس خود به دیگری نمی دادند .
در مکه شخص دیگری صاحب السّقایة نام داشت و مأموریت او این بود که چون در مکه آب به قدر کافی وجود نداشت با مشک و شتر برای رفاه حجاج و زوار آب شیرین از خارج بیاورد . صاحب الرّفادة شخص دیگری بود که از نذور و موقوفاتی که عرب به عنوان خانه کعبه می دادند برای زیارت کنندگان و فقرا طعام کافی فراهم نماید .
حلیل عقاید دینی عرب جاهلی، خاصه تحلیل و تبیین بت پرستی و ستاره پرستی ایشان کاری بسیار صعب و دشوار است. این صعوبت در درجهٔ نخست به آشفتگی، تضاد و ناهماهنگی گزارشها و اطلاعات موجود مربوط است و در درجه بعد به پیچیدگی و ابهام عقاید دینی و ماهیت بت پرستی و تفاوت ویژهای که بت پرستی و ستاره پرستی عرب جاهلی با بت پرستی سایر جوامع بدوی دارد. اگر چه در مؤلفهها و ترکیب باورهای بت پرستی عرب جاهلی تقریبا تمام خصایص اعتقادات یک جامعه بدوی به چشم میخورد؛ همچنین در بت پرستی عرب جاهلی صفات عمومی و مشترکات ادیان ابتدایی، نظیر تقدس اشیاء، اعتقاد به مانا، فتی شیسم، تابو، سحر و جادو، آنیمیسم و باور به وجود روح طبیعت (۱) وجود دارد؛ با تمام این احوال، در مرکز ثقل همهٔ این باورها، عقیده به مقام خالقیت الله نیز موجود است، عقیدهای که در هیچ کدام از باورهای دینی جوامع بدوی که دین شناسان مورد مطالعه قرار داده و صفات مشترک باورهایشان را طبقه بندی و توصیف کردهاند، دیده نمیشود.
به عبارتی دیگرآنچه مانع تحلیل همگون بت پرستی عرب جاهلی با مذاهب ابتدایی میشود این است که در دین دوره جاهلی، اولین باورهای دینی یا باورهای ساده و اولیهٔ انسانهای عهد اولیه تاریخ و دورهٔ بداوت، زندگی انسان با خداپرستی چنان با یکدیگر پیوند خورده و به گونهای درهم تنیده شدهاند که نه به سادگی قابل تفکیک هستند و نه امکان تحلیل به گونهٔ تحلیلهای دین شناسان غیر الهی را میسر میکنند. دین شناسان غیر الهی معتقدند که، خداپرستی در روند تکامل عقیدهٔ دینی و به دنبال طی مراحل باور دینی از ساده به پیچیده پدید آمده است. مطابق این تحلیلهای کلی و استقرارهای بسیار جزئی و محدود و بدون بنیادهای منطقی و واقعا استقرایی این دین شناسان و حتی برخی از دین شناسان الهی، نظیر هیوم، (۲) اعتقاد به خالقیت الله در عقاید دینی جامعه جاهلی، در تحول و تکامل و سیر طبیعی دین از ساده به پیچیده پدید آمده و بر باورهای بدوی، تاخر زمانی ملموسی داشته باشد، حال آنکه گذشته از حضور مشترک بت پرستی و خدا پرستی در عقاید اعراب دوره جاهلی، مطابق گزارشهای مورخان عرب (که طبعاً نقض آنها باید مبتنی بر اصول نقادی علمی باشد نه صرفاً با انکار آنها)، دین نخستین جامعه حجاز و اعراب عدنانی، یکتاپرستی ابراهیمی بوده است، نه باورهای بدوی و از جمله بتپرستی، تاریخ تحول عقاید دینی، اگر نه در میان همه سامیان، لااقل در میان اعراب اسماعیلی گویای تقدم خداپرستی بر بتپرستی است و این دقیقاً نشان میدهد که تحلیلهای مبتنی بر تحول دین از ساده به پیچیده ، کلی گوییهایی است که از گزارش برخی انسانشناسان و مردمشناسان و بعضی مطالعات غیردقیق تاریخی، استنتاج شده است و نه از بررسی تاریخ عقاید دینی در تمام جوامع، به بیان دیگر، این تحلیلهای کلی نه بر استقراری کلی و تام مبتنی بودهاند و نه مستند بر پژوهش دقیق تاریخی و وارسی روایات تحول عقاید دینی در همه جوامع و تحلیل و تبیین نقیضهای عدیده آن تحلیلهای سطحی و کلی.
پیچیدگی و نارسایی جدی تحلیل عقاید بتپرستی عرب جاهلی زمانی بیشتر خواهد شد که بدانیم اساساً برخی از دینشناسان نظیر ویلهلم اشمید بر این باورند که تمام اعراب در اصل و از آغاز موحد بودهاند و شرک و بتپرستی در میان ایشان بر توحید تأخر داشته است. اشمید پس از تحلیل انواع معتقدات قبایل عرب و پس از غو و بررسی در محتوای آنها به این نتیجه میرسد که تمام عقاید قبایل مذکور در تحلیل نهایی بر محور اعتقاد به یک خالق بزرگ قدیم یا پدراکبر، یعنی «اله واحد» استوار است و به همین یکتاپرستی برمیگردد. اشمید این باور به توحید قدیمی و اولیه را در لاتینی urmono theis mus مینامد. (۳)
از کاستیهای پژوهشی تحلیل دیگری از ستارهپرستی و بتپرستی اعراب، در بحث از ادیان جنوب عربستان به اشاره و اجمال سخن گفتهایم. برخی از مستشرقان و دینشناسان همان تحلیل پیوند ستارهپرستی و بتپرستی با شیوه زندگی و مرحله فعالیت اقتصادی را به دین اعراب شمالی نیز تعمیم دادهاند، اما حقیقت این است که نه تنها آن تحلیل و تبیین در اینجا نیز صادق نیست و موارد نقیض فراوان دارد، بلکه اساساً در جامعه شمال بیش از جنوب سمبلهای ماه، زهره و خورشید و انواع ستارگان و خدایان، یکجا و در یک شهر پرستش میشوند و هرگز با مرحله زندگی شبانی یا کشاورزی و یا تجارت پیوند ندارند. تبیین و تحلیل ساخت دینی حجاز با تفسیر دورکیمی دین نیز میسر نیست، چرا که سمبلهای دینی و انواع تنهای مورد پرستش در هر بطن، عشیره و قبیله و شعب، نه تنها تجسم و تبلور روح جمعی نیستند،(۴) بلکه میان قبایل و عشیرههای متخاصم نیز مشترکند. همین اشتراک سمبلها و بتها در میان قبایل متخاصم و در عین حال با اذعان و اعتراف قبیله در وحدت پدر اولیه، بارزترین نقیض تحلیل دورکیمی از پدیده دین در جامعه حجاز است.
از آنچه بیان شد میتوان چنین نتیجه گرفت که در جامعه حجاز در دوره جاهلی و آستانه ظهور اسلام، ادیان متعددی وجود داشتند که بر روی هم هویت دینی این جامعه را تشکیل میدادند. مطالعه کلی این ادیان نیز نشان میدهد که پدیده دین در این جامعه پیچیدگی خاصی دارد و تحلیل آن جز بر مبنای تعاملات عدیده فرهنگی و ذهن ساده بدوی و نیاز روحی آنها به پرستش میسر نیست. تأثیرات متقابل این عناصر بر روی یکدیگر اصلیترین دلیل تعدد ادیان در حجاز است. تأثیرات متقابل این عناصر بر روی یکدیگر اصلیترین دلیل تعدد ادیان در حجاز است. مسلماً در این جامعه، چنانکه تاریخ تحول دینی آن نشان میدهد، دین با توحید آغاز شده و به مرور ایام به بتپرستی انحطاط پیدا کرده است. این درست عکس سخنی است که قائلین به تکامل دین از شرک به توحید عنوان کرده و آن را تعمیم نیز دادهاند.
● خداپرستی در جامعه حجاز
صرفنظر از اولویت، تقدم و قدمت خداپرستی در جامعه حجاز، این عقیده که ریشه در آیین ابراهیم (ع) داشت، در آستانه ظهور اسلام نیز در میان ساکنان حجاز روایت داشت و شالوده باور اعراب را نسبت به هستی و منشأ جهان و مسأله خلقت تشکیل میداد. برخی از محققان عربشناس بارزترین تفاوت دین عرب جنوبی و شمالی را در اولویت و اهمیت پرستش ماه در جنوب و ارزش بیشتر خورشید در شمال دانستهاند. حال آنکه اگر نگاهی دقیقتر به تفاوت بتپرستی و ستارهپرستی جنوب و شمال داشته باشیم، میتوانیم بگوییم که بارزترین وجه تمایز دین جنوب با شمال آن است که در شمال پرستش خدا یا الله به عنوان خالق هستی و آسمان و زمین، شالوده جهانشناسی عرب حجاز است ولی در جنوب جایی برای پرستش الله وجود ندارد.
دین جنوب عربستان و حتی عقاید دینی تمدنهای نبط و تدمر در شمال، ماهیت دینی ادیان بینالنهرین را دارند. در جوهره دین جنوب نه تنها جایی برای الله به عنوان خالق یگانه هستی وجود ندارد، بلکه در آنجا ستارگان و بتها به عنوان سمبلهای الهی آفرینندگان عدیدهای هستند که مقام الوهیت، خالقیت و تقدیر و تدبیر هستی را دارند، حال آنکه در بتپرستی حجاز، بتها مقام الوهیت و خالقیت ندارند. این معنی بوضوح از تأثیر یکتاپرستی ابراهیمی در دین عرب حجاز، که از طریق نخستین فرزندان اسمایل در این منطقه پراکنده شد حکایت میکند.
قرآن معتبرترین سند تاریخی ماست که آشکارا از عقیده ساکنان حجاز به خالقیت الله سخن میگوید. به آیات زیر توجه کنید:
«ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض و سخّر الشمس و القمر لیقولن الله»، «ولئن سألتهم من نزل من السماء ماء فاحیا به الارض من بعد موتها لیقولن الله» (عنکبوت/۶۱و۶۳). گذشته از تصریح قرآن مبنی بر پرستش الله در میان اعراب به عنوان خالق آسمان و زمین، در نامهای اشخاص نیز مکرراً به نامهایی نظیر عبدالله و عبدالرحمن برمیخوریم که نشان میدهد عربهای عهد جاهلیت، الله را میشناخته و مورد پرستش قرار میدادهاند. در بتپرستی شمال بتها به تصریح قرآن از زبان اعراب، مقام شریکالله را داشتند و شفیعان خود در نزد خداوند تلقفی میشدند. به همین دلیل باید توجه داشت که اعراب دوره جاهلی بتها را آفریننده نمیشمردند و در مقام خالقیت نمیشناختند.
متأسفانه منابع تاریخی در باب چگونگی رواج بتپرستی اطلاعات قابل اعتماد و روشنی نداشته و در گزارشی قصهگونه به تفسیر آن پرداختهاند؛ گزارشی که اگرچه در تفسیر رواج بتپرستی قابل اعتماد نیست، لااقل در آن به تقدم خداپرستی و توحید بر بتپرستی در میان اعراب اسماعیلی تأکید شده است. ابنکلبی، معتبرترین مورخی که اطلاعات وسیعی درباره بتپرستی اعراب داشته و غالب مورخان بعد از او گزارشهای وی را در کتابهای خود آوردهاند، دو تفسیر در توجیه رواج بتپرستی در میان فرزندان اسماعیل دارد: مطابق تفسیر نخست، به مرور ایام بر تعداد فرزندان اسماعیل و ساکنان مکه افزوده شد و بنابراین برخی از آنان ناگزیر شدند تا به سرزمینهای دیگر پراکنده شوند. به نظر ابنکلبی این مهاجرت آغازی بود بر پرستش تدریجی بتها، او مینویسد:
و چیزی که باعث شد آنان از دین «ابراهیم» به پرستش بتان و سنگها بپردازند، این بود که کوچ نمی کرد از مکه هیچ کوچکنندهای مگر اینکه سنگی از سنگهای «حرم» را با خود میبرد- از لحاظ بزرگداشت «حرم» و دلبستگی به «مکه» - پس هرجا وارد میشدند، آن سنگ را مینهادند و دور آن به طواف میپرداختند، همچنان که دور «کعبه» طواف میکردند، برای تیمن و تبرک به «کعبه» و دلبستگی و دوستی به «حرم». و در عین حال هنوز «کعبه» و «مکه» را بزرگ میشمردند و بنا بر عادت موروثی که از «ابراهیم» و «اسماعیل» (علیهماالسلام) به ایشان رسیده بود، حج و عمره به جا میآوردند. سپس رفتهرفته این عمل، آنان را به پرستش آنچه دوست داشتند (و میپسندیدند) کشانید و فراموش کردند آنچه را که بر آن بودند، و دین (ابراهیم) و «اسماعیل» را دگرگون ساختند و بتان را پرستیدند و بازگشتند به آنچه امتهای پیش از ایشان بر آن بودند
و با وجود این در میان ایشان بقایایی از (رسوم) دورهٔ «ابراهیم» و «اسماعیل» باقی مانده بود که از آن پیروی میکردند، از قبیل: تعظیم و طواف «کعبه» و حج و عمره و وقوف بر «عرفه» و «مزدلفه» و قربانی شتران و اهلال (به هنگام) حج و عمره با افزودن چیزهایی در آن که از آن نبود. چنانکه قبیله «نزار» هنگام «تلبیه» میگفت:
لبیک اللهم لبیک! لبیک! لاشریک لک الا شریک هو لک تملکه و یا ملک!
و خدای را در ضمن «تلبیه» یگانه میشمردند، ولی شریک میکردند با او خدایان خود را و خدایان خویش را ملک خدای (یگانه) قرار میدادند.(۵)
گزارش و تفسیر دوم ابنکلبی ماهیتی کاملاً افسانهآمیز دارد. مطابق این گزارش:
پس اولی کسی که دین «اسماعیل» -علیهالسلام- را دگرگون ساخت و بتان را بپا داشت، و «سائبه» و «وصیله» و «بحیره» را رسم کرد، «عمرو» پسر «ربیعه» بود، و او «لحیّ» پسر «حارثه» پسر «عمرو» پسر «عامرازدی» است که نیای قبیلهٔ «خزاعه» بوده است
. پس چون «عمرو» پسر «لحی» به حد بلوغ رسید با «حارث» در امر تولیت خانه به نزاع برخاست و با کمک «بنیاسرائیل» با قبیلهٔ «جرهم» جنگید و برایشان پیروز شد و آنان را از کعه راند
. آنگاه «عمرو» پسر «لحی» به بیماری سختی دچار شد و به او گفتند که در «بلقاء» چشمه آب گرمی است که اگر به آنجا روی (و در آب شستشوکنی) بهبود خواهی یافت. پس به آنجا رفت و در آن چشمه حمام گرفت و بهبود یافت. (در آنجا) اهالی «بلقاء» را دید که بتانی میپرستند، پرسید اینها چیسند؟ گفتند به شفاعت آنها طلب باران میکنیم، و با توسل به آنان بر دشمن چیره میشویم. از آنها خواست که به او نیز بتهایی چند ببخشند، و بخشودند، و آن بتها را وی با خود به «مکه» آورد، و در پیرامون کعبه نصب کرد.(۶)