یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

دانلود تحقیق فتح مکه

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق فتح مکه دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق فتح مکه


دانلود تحقیق فتح مکه

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:45

تحقیق درس تاریخ تحلیلی صدر اسلام

فهرست مطالب :

مقدمه

 عمروبن سالم خزاعی در محضر رسولخدا(ص)

 ا بوسفیان در مدینه

تجهیز لشگر

نامه حاطب بن ابی بلتعة به قریش

حرکت به سوی مکهک

 هجرت عباس بن عبدالمطلب

عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان

دزدی طوی

 جنگ خالد با جمعی از مردم مکه

شعار مسلمین در فتح مکه و جنگ حنین و طائف

کسانی که رسولخدا(ص) دستور قتلشان را داد

 رسولخدا(ص) در مسجدالحرام

 ترس انصار از توقف رسولخدا(ص) در مکه

سرنوشت بتهای اطراف کعبه

فضالة بن عمیر

رسولخدا(ص) صفوان بن امیة را امان می دهد

اسلام عکرمة بن ابی جهل

عدد لشگر اسلام:

قتل بنی جذیمه به دست خالدبن ولید

 مأموریت علی بن ابیطالب(ع) برای تلافی کار نابجای خالد

آنچه سبب این عمل نابجای خالد گشت

مأموریت خالد برای ویران کردن بتکده عزی

 

 

مقدمه:
در میان قبائلی که اطراف مکه سکونت داشتند دو قبیله بودند بنامهای بنی بکر و خزاعة که مابین آنها از زمانهای قدیم عداوت و دشمنی برقرار بود. و سبب آن این بود که مردی  از بنی حضرمی بنام مالک بن عباد – که هم پیمان با اسودبن رزن و قبیله بنی بکر بود برای نجات به مسافرت رفت و در راه گذارش به زمینهای قبیله خزاعة افتاد، و قبیله مذکور این مرد را کشتند و اموالش را بردند بنی بکر نیز تلافی کرده مردی از خزاعة را کشتند خزاعة نیز سه نفر از  بزرگان بنی کنانة را بنامهای: سلمی و کلثوم و ذؤیب در نزدیکی انصال حرم( علامت هائی که برای حرم ( علامت هائی که برای حرم در مکه نصب کرده اند) به قتل رساندند.
 اسلام که آمد موقتاً انتقامجویی را از میان این دو قبیله برداشت و افراد سرگرم تازه مسلمانان شدند، در جریان صلح حدیبیه( چنانچه پیش از این گفتیم) جزء مواد صلحنامه یکی این بود که هر قبیله ای بخواهند با قریش و یا با محمد(ص) پیمان بندند در عقد پیمان آزاد باشند، و روی این قرارداد خزاعة در  پیمان رسول خدا(ص) وارد شدند و بنی بکر نیز با قریش هم عهد شدند.
 پس از اینکه قراداد صلح فیمابین برقرار شد تیره ای از بنی بکر بنام بنی اسود بن رزن در صدد برآمدند انتقام آن سه نفری که بدست خزاعة کشته شده بودند از ایشان بگیرند ، و صلح را نقض کنند. از این رو مردی از ایشان بنام نوفل بن معاویة با جمعی از بنی بکر و گروهی از قریش  به خانه خزاعة حمله بردند و در سرآبی بنام« وتیر» بر آنها شبیخون زده و مردی از آنها را بنام منبه کشتند.
 خزاعة که چنان دیدند به سوی مکه عقب نشینی کرده خود را بحرم رساندند ولی در آنجا هم بنی بکر دست بردار نبود، و هنگامی که به نوفل گفتند: از خدا بترس اینجا حرم است و ما د اخل حرم شده ایم؟نوفل گفت: امروزه خدائی در کار نیست، شما در حرمی دست به دزدی و سرقت می زنید چگونه از انتقامجویی و خونخواهی کشتگانتان صرفنظر می کنید.
 و سبب قتل منبه هم این بود که او مردی کم دل بود ودر آنشب با یکی از خزاعة به ن تمیم بیرون رفت و چون متوجه حمله بنی بکر شد رو به تمیم کرد و گفت: رفیق، خود او را نجات بده ولی من خواهم مرد چه مرا بکشند و چه رهایم کنند، زیزا این منظره که من دیدم قلبم را از هم شکافت ودیگر زنده نخواهم ماند از اینرو تعمیم فرار کرد. و منبه ایستاد تا بنی بکر به او رسید و او را کشتند و تمیم برای فرار خود اشعاری سروده و عذر خود را در آن اشعار خواستند.    
خزاعة خود را به شهر  مکه رسانده بخانه بدیل بن ورقاء و مرد دیگری بنام رافع که با  آنها دوست بود وارد شدند.
و درباره حمله مزبور که از طرف بنی بکرو کنانة نسبت به خزاعة صورت گرفت اخرز  بن لعط تشعاری گفت که بدیل بن عبدمناة نیز پاسخ آنها را داده و حسان بن ثابت نیر در اینباره اشعاری سرود .
 عمروبن سالم خزاعی در محضر رسولخدا(ص):
پس از این واقعه و نقض صحلنامه از طرف قریش و بنی بکر عمرو بن سالم یکی از افراد خزاعة بمدینه آمدو جریان حمله قریش و بنوبکر را به قبیله خزاعة در ضمن اشعاری   باطلاع آنحضرت رسانید و از او استمداد کرد.
رسول خدا(ص) فرمود: آی عمرو تو یاری خواهی شد، سپس ابری در آسمان ظاهر شد رسول خدا(ص) فرمو: این بار برای یاری بن کعب( که تیره از خزاعة بودند) اشک می ریزد.
 بدنبال عمروبن سالم بدیل بن ورقاء نیز با عده ای از قبیله خزاعة  به مدینه آمدند و نقض صلح را از یک طرف قریش و بنی بکر باطلاع رسولخدا(ص) ر ساندند و سپس به مکه مراجعت کردند.
 بدیل و  همراهان که بسو ی مکه برگشتند رسولخدا(ص) فرمود: ابوسفیان را می نگرم که به نزد شما آمده تا پیمان صلح را محکم کند و مدت آنرا زیادتر کند.
 و(  همچنان که رسولخدا(ص) فرمود) ابوسفیان ار طرف قریش مأموریت یدا کرد تا به مدینه برود و( از ترس آنکه مبادا خبر حمله بنی بکر بخزاعة بسمع رسولخدا(ص) برسد و آنحضرت درصدد حمله انتقامی برآید بسوی مدینه حرکت کرد تا) صلحنامه حدیبیة را محکمتر کند و مدت آنرا زیادتر سازد.
در بین رااه به بدیل بن ورقاء و همراهاهنش که از مدینه مراجعت می کردند برخورد، و چون آنها را دید پیش خود حدس زد که اینها به مدینه و نزد پیغمبر اسلام رفته اند، برای اطمینان بیشتری از بدیل پرسید: از کجا می آیی؟
 بدیل گفت: بدیدن گروهی از خزاعة که در ساحل سکونت دارند رفته بودم.
گفت: پیش محمد نرفته بودی؟
 پاسخداد: نه
بدیل از نزد ابوسفیان گذشت ولی ابوسفیان که باین حرف قانع نشده بود پشگلی را که از شتران ایشان به زمین افتاده بود برداشت و درمیان دست خود فشار داد و چون هسته خرما در آن مشاهده کرد دانست که بدیل واقع را باو نگفت و از مدینه بازگشته است.
 ا بوسفیان در مدینه:
ابوسفیان به مدینه آمد و گفت( چون دانسته بود که خبر حمله بنی بکر به رسول خدا(ص) رسیده است از اینرو بیمناک بود ک به نزد آنحضرت برود و یکسر بخانه دخترش ام حبیبة که همسر رسولخدا(ص) بود رفت و چون خواست تشکی که در اطاق بود(و هرگاه رسولخدا(ص) بدانجا می آمد روی آن می نشست بنشیند ام حبیبه آن را جمع کرد ابوسفیان با ناراحتی گفت: دخترم آیا مرا لایق این تشک ندانستی یا آنرا درخور من ندیدی؟
 ام حبییه پاسخداد: نه اینها نبود ابلکه این تشک مخصوص رسولخدا است و چون تو مردی  مشرک و نجس هستی نخواستتم روی آن بنشینی.
 ابوسفیان(که هیچ انتظار چنین پاسخی از دخترش نداشت با تعجب) باو گفت: به خدا ای دخترک پس از من شری بتو رسیده است!
سپس از خانه او خارج شده بنزد رسولخدا(ص) آمد و با او درباره تجدید قراداد صلح و ازدیاد مدت آن صحبت کرد ولی رسولخدا(ص) باو پاسخی نداد.
 از انیرو به نزد ابوبکر رفت و از او درخواست تا وساطت کند و در این باره با رسول خدا(ص) صحبت کند ولی ابوبکر حاضر به این کار نشد.
از آنجا بنزد عمربن خطاب رفت و از او خواست تا وساطت کند عمر با خشونت او را از پیش خود رانده و در جوابش گفت: آیا ازمن میخواهی که درباره شما پیش رسولخوا(ص) شفاعت کنم. بخدا سوگند اگر من یاوری جز مورچگان پیدا نکنم با همانها به جنگ شما خواهم آمد.
از آنجا نیز بیرون رفته بخانه علی ابن ابیطالب آمد، و در آن وقت که ابوسفیان بخانه علی(ع) آمد فاطمه دختر رسولخدا(ص) نیز در خانه حضور داشت و حسن بن علی که کودکی بود و در آنجا مشغول بازی بود.
ابوسفیان روبعلی(ع) کرده و گفت: یا علی قرابت و خویشی تو از همه این مرم به من نزدیک تر است و من برای انجام حاجتی به این شهر آمده ام و از تو درخواست می کنم که نگذاری من ناامید از این شهر برگردم و پیش رسولخدا برای من وساطت کنی؟
 علی(ع) فرمود: ای ابا سفیان وای برتو ف بخدا پیغمبر خدا بکاری تصمیم گرفته که ما نمی توانیم در آن باره سخنی به او بگوئیم.
 ابوسفیان که از علی ابن ابیطالب نتیجه نگرفت بسوی فاطمه( سلام الله علیها) متوجه شد ه و گفت: ای دختر محمد ممکن است باین کودک خود دستور دهی تا کسی را در پناه  خود بگیرد و درنتیجه برای همیشه آقا و سرور عرب باشد.
 فاطمه پساخ داد: بخدا فرزدمن هنوز به آن مرتبه نرسیده که بتواند کسی را پناه دهد گذشته از این کسی نمی تواند برضد رسولخدا کسی را در پناه خویش گیرد.


دانلود با لینک مستقیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.