فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:66
جزوه درس: فارسی پیش دانشگاهی
مقطع تحصیلی: برای کلیه رشته ها در مقطع کاردانی و کارشناسی
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
- به نام خداوند جان و خرد (شاهنامه فردوسی) 1
- فنا و بقا (دیوان عطار) 3
- قسم به ساقی کوثر (دیوان صائب) 4
- حجب روح انسان (مرصاد العباد) 5
- از جمادی مُردم و نامی شدم (مثنوی معنوی مولوی) 6
- راز دانش (دیوان رودکی) 7
- حکایت (گلستان سعدی) 7
- تناسب آفرینش (حدیقه سنایی) 8
- در وصف پیری (مخزن الاسرار نظامی) 9
- دیدة اشکبار (دیوان فخرالدین عراقی) 11
- پیل در خانة تاریک (مثنوی معنوی مولوی) 12
- مدینه (سفرنامه ناصرخسرو) 13
- آب را گل نکنیم (سهراب سپهری) 13
عنوان صفحه
- شکایت پیرزن (پروین اعتصامی) 16
- حکایت (چهار مقاله نظامی عروضی) 17
- می تراود مهتاب (نیمایوشیج) 18
- آینة حسن (دیوان ادیب الممالک فراهانی) 20
- خواجگی دنیا (رسائل نثر سعدی) 21
- چند رباعی (دیوان ادیب نیشابوری) 22
- در کوچه سار شب (هوشنگ ابتهاج ) 23
- در آیین و شرط پادشاهی (قابوسنامه) 24
- زندگی زیباست (سیاوش کسرائی) 25
- خادم خاص شیخ ابوسعید (اسرارالتوحید) 27
- حکایت (گلستان سعدی) 28
- شرح پریشانی (دیوان وحشی بافقی) 30
- شوق درس خواندن (دیوان ایرج میرزا) 33
- کوچه (فریدون مشیری) 34
- در تفسیر آیه یا ایهاالناس التقوا ربکم (کشف الاسرار) 37
عنوان صفحه
- حکایت (قابوسنامه) 38
- آرزوی جنه المأوی برون کردم ز دل (دیوان جامی) 39
- توانگر شد آن کس که خرسند گشت (شاهنامه فردوسی) 40
- گفتگوی زاهد و مهمان (کلیله و دمنه) 42
- بار امانت معرفت (مرصاد العباد) 46
- وطن داری آموز از ماکیان (دیوان علی اکبر دهخدا) 47
- شهر خاموش (دکتر شفیعی کدکنی) 48
- اشک حسرت (دیوان هاتف اصفهانی) 49
- حکایت شاه و عاشق (منطق الطیر عطار) 50
- داستان زغن ماهیخوار با ماهی (مرزبان نامه) 52
- چند رباعی (رباعیات خیام) 53
- نیکوکاری عمر بن عبدالعزیز (سیاستنامه) 54
- پیک دوست( دیوان حافظ) 55
- حکایت (بوستان سعدی) 56
- هر غزلم نامه ای است شرح غم عشق یار (غزلیات سعدی) 58
عنوان صفحه
- حکایتی از شبلی (تذکرة الاولیاء عطار) 59
- در سیرت سلمان فارسی (جوامع الحکایات عوفی) 60
- سیل (تاریخ بیهقی) 61
- حکایت (گلستان سعدی) 63
- آنچه بدهد فلک تو را بستان (دیوان مسعود سعد سلمان) 64
- مرگ برگها (دیوان شهریار) 65
- تف هجران (دیوان مشتاق اصفهانی) 66
به نام خداوند جان و خرد
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده و رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندة ماه و ناهید و مهر
زنام و نشان و گمان برترست
نگارندة برشده گوهرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی،مرنجان دو بیننده را
نه اندیشه یابد بدو نیز راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیاید بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را ستاید که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی رابیایدت بست
خرد را و جان راهمی سنجد او
در اندیشة سخته کی گنجد او؟
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان؟
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یک سو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
(شاهنامه، فردوسی)
فنا و بقا
اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند
رو با خدا کنند و جهان را قفا زنند
خط وجود را قلم قهر در کشند
بر روی هر دو کون یکی پشت پا زنند
چون پا زنند دست گشایند از جهان
ترک فنا کنند و بقا را صلا زنند
دنیا و آخرت بیکی ذره نشمرند
ایشان نفس نفس که زنند از خدا زنند
هر گه که شان به بحر معانی فرو برند
بیمست آن زمان که زمین بر سما زنند
دنیا و آخرت دو سرایست و عاشقان
قفل نفور بر در هر دو سرا زنند
بکرست هر سخن که ز عطار بشنوی
دانند آنکسان که دم از ماجرا زنند
(دیوان، عطار)
قسم به ساقی کوثر
قسم با ساقی کوثر که از شراب گذشتم
ز بادة شفقی همچو آفتاب گذشتم
شراب خون روان و کباب خون فسرده است
هم از کباب بریدم هم از شراب گذشتم
حجاب چهرة مقصود بود شیشه و ساغر
نظر بلند شد از عالم حجاب گذشتم
ز هرچه داشت رگ تلخیی، امید بریدم
چه جای بادة گلگون که از گلاب گذشتم
به زور جذبة توفیق و پایمردی همت
چو برق و باد زر رطل گران رکاب گذشتم
عجب که پیر خرابات بگذرد ز گناهم
که من ز بادة گلرنگ در شباب گذشتم
امید هست که در حشر زرد روی نگردم
که من به موسم گل، صائب، از شراب گذشتم
(صائب تبریزی، دیوان)
حجب روح انسان
بدانکه چون روح انسان را از قربت و جوار رب العالمین به عالم قالب و ظلمت آشیان عناصر و وحشت سرای دنیا تعلق می ساختند، بر جملگی عوالم ملک و ملکوت گذر دادند، و از هر عالم آنچه زبده و خلاصة آن بود با او همراه کردند، و باقی آنچه گذاشتند از هر عالم یا در آن نفعی بود یا ضرری، با آنش هم نظری می بود، از بهر جذب منافع و دفع مضرات.
پس، از عبور اوبر چندین هزار عوالم مختلف روحانی و جسمانی، تا آنگه که به قالب پیوست، هفتادهزار حجاب نورانی و ظلمانی پدید آمده بود، چه نگرش او به هر چیز در هر عالم اگر چه سبب کمال او خواست بود، حال را هر یک او را حجابی شد، تا بواسطة آن حجب از مطالعة ملکوت و مشاهده جمال احدیت و ذوق مخاطبة حق و شرف قربت محروم ماند، و از اعلی علیین قربت به اسفل سافلین طبیعت افتاد.
آسوده بدم با تو ، فلک نپسندید خوش بود مرا با تو، زمانه نگذاشت!
و بدین روزی چند مختصر که بدین قالب تعلق گرفت، آن روح پاک که چندین هزار سال در خلوت خاص بی واسطه، شرف قربت یافته بود، چندان حـُجـُب پدید آورد که بکلی آن دولتها فراموش کرد. و امروز هر چند براندیشد، از آن عالم هیچ یادش نیاید. اگر نه به شومی این حجب بودی چندین فراموشکار نشدی، و آن همه انس که یافته بود بدین وحشت بدل نکردی، و جان حقیقی به باد ندادی.
و مثال تعلق روح انسانی به قالب و آفات آن چنان است که شخصی تخمی دارد. اگر بکارد و پرورش دهد یکی صد تا هفتصد می شود، و اگر آن تخم نکارد همچنان از آن نوعی انتفاع بتوان گرفت، ولیکن چون تخم در زمین اندازد و پرورش ندهد خاصیت خاک آن است که تخم را بپوساند، و آن استعداد انتفاع که در وی بود باطل کند.