فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:77
فهرست مطالب:
مقدمه صفحه
خاموش شدن چراغ علم 2
نحوه ی پیدایش وخصوصیات عصرطلایی رونق علمی تمدن اسلامی 10
زمینه های پیدایش افول عصر طلایی اسلام 16
سرآغاز انحطاط وافول عصر طلایی 25
آغاز افول جریان عقل گرایی در ایران 28
ادامه ی خاموشی چراغ علم تا اواسط قرن نوزدهم 32
جمع بندی ونتیجه گیری 35
خلاصه ای از فصل ششم: شرق وغرب :تماس یا تقابل 41
موقعیت اقلیمی اروپا و تاثیرات آن برروابط شرق و غرب 43
موفقیت اروپاییان در دریا 46
جنگ های صلیبی، نخستین دور رویارویی های بین اسلام واروپا 51
تاثیرات بلندمدت هجوم صلیبیون بر شرق 56
چگونگی وعلل مسلط شدن اروپاییان بر دریا در طول قرون وسطی 60
جمع بندی ونتیجه گیری 74
خاموش شدن چراغ علم
مسلم است که خاموش شدن چراغ علم در هر جامعه ای یکی از دلایل اصلی عقب ماندگیش است. در ایران نیز به مدت چند قرن تمام فعالیتهایی که در وادی علوم طبیعی بود تعطیل شد. در پایان قرون وسطی در اروپا و تغییر بینش مردم و پیدایش انقلاب صنعتی کوچکترین اثری از تحول در ایران نبود. سرانجام پس از چند قرن غفلت عباس میرزا در طی جنگی با امپراطوری روس دریافت پیروزی در جنگ مستلزم تسلیحات و علوم مدرن است و امیرکبیر نیز با ساخت دارالفنون راه او را ادامه داد. البته جز ایران بسیاری از کشورها در این وضعیت بسر می برندند اما ایران در مقطعی از تاریخ مهد علم بوده است و در ادوار بعد علوم متروک گردیده اند و این باعث تعجب است. غالباً دربارة دورة دوم توضیحاتی کلیشه ای و کلی داده می شود که بالندگی مسلمین به تدریج رو به انحطاط نهاد و دیگر گرفته نمی شود که چرا اینطور شد؟ یک پاسخ متداول اما سطحی این است که مسلمانان از اسلام اصیل دور شدند و لاجرم به انحراف افتند به لحاظ سیاسی دچار تفرقه شدند و به لحاظ اجتماعی سروریشان را از دست دادند. مشکل این پاسخ این است که مراد از انحراف حکام است یا مسلمین یا هر دو و زمان انحراف نیز مشخص نیست.
اگر مقصود از انحراف حکامی باشد (بجز حضرت علی ) که امت اسلام نیز همواره خودشان به تباهی کشاندند نیز مشکل حل نمی شود زیرا مقطعی که دانشمندان مسلمان در هر زمینه ای فعال بودند به نام عمر طلایی رونق علمی اسلام درست در زمان همین انحراف (خلافت بنی عباس) حاکم بود. بعبارتی در مقطعی مسلمانان پیشرو علوم زمانه بودند و در مقطع دیگر علوم در همان اجتماع منسوخ بود. این نشان می دهد که حرف مسلمان بودن باعث پیشرفت یا رکود علمی نمی شود بلکه این مسلمانان هستند که اسباب تربیتی یا انحطاط جامعه شان را فراهم می آوردند. اما بنظر می رسد این توضیح برای ایرانیان اواخر قرن 19 واضح نبوده است چون آنان فقدان علم در ایران را نتیجه هجوم اعراب به ایران می دانند. بماد که امروزه هم افرادی چنین نظری دارند و اسلام را مانع ترقی علم می دانند. استدلال متداول دیگر در این مورد هجوم مغولان است که نه تنها باعث از بین رفتن دانشمندان شد بلکه با نابود کردن مدارس، کتابخانه ها و… نهادهای علمی مسلمانان را ریشه کن کرد. اگر مسئله به همین سادگی باشد جایی برای تحقیق باقی نمی ماند. اما مشکل اینجاست که این خاموشی از یکی دو قرن قبل از هجوم آنان شروع شده بود و تردیدی نیست که با حمله آنان این روند تسریع یافت اما نکته اساسی این است که آنان این افول را بوجود نیاوردهاند. در واقع فقدان فعالیتهای علمی در عصر بعد از حمله مغول بیانگر واقعیت جمود علمی در ایران قبل از حمله مغول است. استدلالهایی چون استدلال مرحوم حائری، دکتر مهدی فرشاد و دکتر ذبیح الله صفا و بیل کندی مسلمانان را بوجود آمدن تضاد فکری میان فلاسفه و سنت گرایان مذهبی می دانند. از آنجا که اساس فلصفه، اندیشه و لاجرم تعقل می باشد که ممکن است با باورهای دینی سازگار نباشد- تعقل نیز مورد هجوم قرار گرفته و مطرود شده است. دکتر حائری ظاهر شدن این روند را همزمان با روی کار آمدن سلاحته می داند اما فی الواقع خردستیزی در حدود دو قرن قبل از ظهور در ایران در بغداد آغاز شده بود و در واقع سلاحته نه مبدأ که ادامه دهنده این مسیر بوده اند. پس در پاسخ به سؤال چرایی خاموش شدن چراغ علم چاره ای نیست جز اینکه ایران را در مجموعه امپراطوری اسلامی قرار دهیم در واقع وقتی این امپراطوری در عصر طلایی رونق علمی خود بود ایران نیز جزو این شکوه بود اما وقتی آن شکوفایی در پهنه اسلام از بین رفت در ایران نیز همان فضا بوجود آمد پس پرسش «چراغ علم از کی در ایران خاموش شد» مبدل می شود به «افول علمی در میان مسلمانان از چه زمانی شروع شد؟» در پاسخ به این پرسش نمی توانیم دست بر روی مقطع خاصی از زمان بگذاریم و تنها می توانیم بگوییم عواملی به تدریج دست به دست هم دادند و علمی مسلمین را از بین بردند. این تحولات نه یک شبه بوجود آمد و نه معلول یک عامل بود، بلکه در پهنه زمانی بیش از یک قرن صورت گرفت. در واقع عصر طلایی رونق علمی از نیمه دوم قرن هشتم آغاز شد و پس از تحولاتی در قرن دوازدهم روند افول، شکل گرفته و سایه برهوت علمی که ما در قرون بعدی شاهدش هستیم پدیدار شد. بنابراین در قرن سیزدهم (هجوم مغولان) و قرن بعد از آن (حمله تاتارها) جریان افول علمی از یکی دو قرن پیش در حال تکوین بود. شکل دیگر منحنی زمانی صعود و نزول این است که مقطع زمانی زندگی دانشمندان پر آوازه عصر طلایی را که مجالی برای نام بردن نیست ببینیم اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان صاحب نام اسلامی در عرض قرون هشتم تا دوازدهم درخشیده اند. به جز استثنائات از قرن دوازدهم به بعد با نامهای مشهور مواجه می شویم. عصر طلایی اسلام از نیمه دوم قرن هشتم یعنی یک قرن و نیم بعد از ظهور اسلام آغاز شد و از قرن یازدهم رو به خاموشی رفت و در ایران تا نیمه دوم قرن نوزدهم یعنی هفتصد سال ادامه یافت. افرادی چون دکتر مهدی فرشاد و جورج سارتون و آئین مدرسی» را عامل افول علمی می داند زیرا در حوزه خلافت فراگیری لوم غیردینی و فلسفه در مدارس ممنوع بود و فقط آموزش مطالب دینی مجاز بود. اما سازتون معتقد است با پیدایش رنسانس و غلبه خردگرایی غربی حصار آیین مدرسی را شکستند و علم را به جلو سوق دادند پس اگر قائل باشیم که در اصل تفاوت نژادی میان شرق و غرب نیست باید بپذیریم عقب ماندگی یکی و پیشرفت دیگری از مجموعه ای از عوامل اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نشأت می گیرد.
عوامل دیگری نیز سبب عقب ماندگی هستند بنابراین ما برای تحولات بعدی به سراغ استعمار رفتیم اما برای مشکلات هزار سال پیش نمی توان به سراغ استعمار و عاوامل خارجی رفت. بنابراین برای یافتن آن عوامل باید به کالبد شکافی تحولاتی که بیش از هزار سال پیش واقع شده اند، بپردازیم. از جمله این عوامل که غالباً یک فرضیه است ادواری بودن تمدنهاست، خر تمدنی پس از صعود به تدریج شروع به افول می کند که دکتر فرشاد از آن با نام«نظریه ارگانیسمی تاریخ» نام می برد. از نظر او هر فرهنگ و تمدنی پس از کمال به مرحله زوال می رسند. به اعتقاد او این افول از آنجا شروع میشود که منابعی که باعث پیشروی فکری مسلمین بوده به تدریج تمام شده است و در اثر بوجود نیامدن منابع جدید در جا زدن مسلمانان آغاز می شود. البته فرشاد به عوامل بیرونی سیستم و آنچه او بدان «زمینه های مخالفت فکری» اطلاق می کند نیز اشاره می نماید اما آنها را تنها عوامل تشدید کننده پیری و انحطاط سیستم حکمت طبیعی در عالم اسلام می داند. اساس استدلال او را می توان چنین خلاصه کرد که ابتدا با برخورداری از جریانات علمی موجود در قلمرو امپراطوری اسلام رشته های علم بارور و عصر طلایی اسلام بوجود آمد اما این ذخائر نامحدود و بی پایان بود و نیاز به رشد داشت علم جبور است با محیط پیرامون خود رابطه برقرار کند و در جریان این ارتباط علم رشد می کند و بجلو می رود. بنابراین هر دو نظریه «ارگانیستی تاریخ» و «ادواری بودن تمدنها» با افول علمی ایران سازگاری دارند. اما علت آن چه بود؟ چرا محیط علمی با بحث باروری عصر طلایی اسلام شد اما بعداً محیط به جای تغذیه این نوزاد زهر وارد پیکر او کرد. به نظر می رسد که ببنیم اساساً عصر طلایی چگونه بوجود آمد و علل پژمرده شدن آن چرا و چگونه بوجود آمدند.