فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:29
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول
بخش اول: نفوذ اسلام در ایران و اهمیت آن برای تاریخ این کشور
بخش دوم: اوضاع دینی و مذهبی (جریان اسلامی شدن ایران)
فصل دوم
بخش اول: توسعهی تمدن ایرانی (دورة ساسانیان)
نتیجهگیری
منابع
مقدمه
از بین تمام عواملی که در طی تاریخ باعث تزلزل بنای قوم ایرانی گشتهاست، هجوم و ورود مسلمانان عرب به این سرزمین(نیمة اول قرن هفتم میلادی)، بزرگترین دگرگونی را با خود آورده چون تأثیر آن از همه عمیقتر بوده تا به امروز پایدار میباشد.
تحولی که بر اثر آن به وجود آمد سرآغاز مهمترین و قاطعترین بخش تاریخ ایران را تشکیل میدهد. و این مجموعه به بیان جزئیات این دورهی تاریخی و تحقیق این موضوع میپردازد. بدیهی است که ضمن بیان و نگارش مجموعة ادوار تاریخ فرهنگ و تواریخ خلفا، سرزمین ایران و تاریخ آن را در مدنظر داشتهاند. ولی با این وصف اینطور به نظر میرسید که اقوام بر نگارش مجموعهای مفصل دربارة سنوات 633 تا 1055 میلادی(برابر 15 تا 447 هجری) یعنی دربارة زمان واقع بین ورود عربها به ایران و پیروزی و غلبة سلجوقیان ترک در این سرزمین، در صورتی به حقّ و به جاست که چنین مجموعهای اجزای بنای تاریخ کامل و تا حدامکان خالی از نقیصهای را ـ بر پایهی منابع دست اول و اصیل و بر اساس مواد موجود ـ دربارة تمام دورههای حیات قوم ایرانی به دست بدهد.
اما نگارش بخش فرهنگی این مجموعه نیز نباید بیش از حد طول و تفضیل یابد و قبل از هر چیز در اثر ذکر نامهای غیر ضروری ملال آور گردد. برای وصول به این منظور در چنین مواردی دائماً به بخش تاریخی و سیاسی این کتاب احاله گردیده که هر کس به میل خود می تواند بدان مراجعه کند. روی همین اصل نیز هنگام ذکر مثالهایی که فقط از نظر صنف و نوع واقعه حایز اهمیت بوده اند، ازیاد نمودن اسامی اشخاص نسبتاً کم اهمیتی اغماض شده است. در نتیجه، در مواقع توصیف حیات مذهبی، فرهنگی و سیاسی، در موارد بسیار زیادی فقط صحبت از ((یک وزیر)) ، ((یک عالم)) به میان می آید، ولو این که منابع هم نام آنها را متذکر شده باشند؛ چه این که نام آنان برای هدفی که این کتاب دارد ضروری نمی نمود. در عین حال زمان حوادث در همه جا تا حد امکان دقیق یاد گردیده است.
فصل اول
بخش اول: نفوذ اسلام در ایران و اهمیت آن برای تاریخ این کشور
بخش دوم: اوضاع دینی و مذهبی (جریان اسلامی شدن ایران)
نفوذ اسلام در ایران و اهمیت آن برای تاریخ این کشور
یکی از مشخصات تاریخ ایران تقسیم بندی روشن و محسوس آن به دوره های مجزا و بزرگی است که هر یک از آنها به سهولت از دیگری متمایز می شود و کیفیت خاص خود را آشکار می سازد. حتی در هزاره های اول نیز هر یک از دوره های تاریخی به نوبهی خود بر اثر یک سقوط ملی به پایان رسیده و یا آغاز گردیده است. بر طبق همین میزان نیز باید واقعهی نفوذ آن طبقهی قدیمی قوم آریائی را(که نام خویش یعنی ((ارن)) را به این سرزمین داده است) در نواحی شمالی (خراسان) به نظر بیاوریم. زیرا این واقعه، واقعه ایست که به همراهی پیدایش دین زرتشت برای اولین بار به این فلات سیمای تاریخی مفهومی بخشیده است، و بدین منوال بر سر کار آمدن دولتهای مادی و هخامنشی نیز نشانهی یک دگرگونی اساسی و عمیقی محسوب می گردد، هر چند بر اثر آن فقط تحولاتی در بین کلیهی قوم ایرانی به وجود آمد.
از تمام اینها روشن تر عصری است که با شروع حملهی اسکندر مقدونی آغاز گشت. در این مورد عنصری خارجی نیروی دولت را در دست گرفت و میخواست در زمینهی فرهنگی نیز داعیهی رهبری خود را به موقع اجرا در آورد. ایرانیّت به یک مبارزهی طولانی و پیگیری که متکی بر قدرت سیاست بود نیاز داشت تا آنکه موفق شد در زیر لوای دولت پارتیان مجدداً یک دولت ملیبه وجود آورده، تأثیرات قرون اول بعد از اسکندر را با سنتهای ملی خویش بیامیزد و از آن پس تکیه گاه مهمی در راه مبارزهی معنوی شرق با روح یونانی و با نیروی دولت رومی به وجود آورد.
انقراض دولت اشکانیان و استقرار فرمانروایی ساسانیان (در سال 224 تا 226 میلادی) به یک تحول مهمی در عمق ایرانیت حتی در قسمت زبان منجر گردید و این تحول توانست همدست با تجدید حیات دین زرتشت در برابر مسیحیّت و مانویّت ایستادگی نماید. ولی این تحول هیچ نتوانست و نخواست که از میراث زمان گذشته در مورد زبان و فرهنگ چشم پوشی کند؛ همان طوری که دولتهای گذشته نیز از آن چشم پوشی نکردند.
غلبهی تازیان مسلمان بر سرزمینی که ایرانیان در آن مسکن گزیده بودند در چهارچوب وقایع تاریخی ایران به هیچ وجه مسئلهی تازه و غیر قابل تصوری نبود. قبل از قوم تازی اهالی مقدونیه و یونانیان همراه با اسکندر توانسته بودند به عنوان بیگانه ایران را تسخیر کنند و بعد از آن نیز ملت ایران توانسته بود دوباره داعیّة ملیت و فرهنگ خود را محقق سازد. بر این تشابهات وقایع تاریخی جهانی که بین حملهی اسکندر و تازیان و همچنین بین استقلال ملی و فرهنگی ایران بعد از هجوم یونانیان و تازیان مشهود است نیز یک سلسله خصوصیات خاصی اضافه می شود که به وضع جالبی در طی این دو حادثهی تاریخی تکرار می گردد.
در وقت حملهی اسکندر نیز مانند هنگام حملهی تازیان، هجوم دشمن از طرف مغرب به وقوع پیوست و در آن موقع نیز مانند این دفعه پادشاه ایران به دست قاتلی از پای در آمد. همچنین در هر دو واقعه فاتحین تنها تا سر حدات مرکزی پیش رفتند و موقتاً در همان جایی که ایران عهد ساسانیان در جنگهای طولانی خود با هیاطله و ترکهای مهاجم از قلمرو فرهنگ و تمدن خاور نزدیک دفاع می کردند توقف نمودند.
با تمام این احوال هجوم تازیان برای ایرانیان بیش از تمام مصائب ملی و بعد آن حائز اهمیت بوده است. چه اینکه ایرانیان در آن موقع برای اولین بار و آخرین بار در طول تاریخ خویش کانون و قلب تمام فرهنگهای شرق و بلکه تمام تمدن آن زمان را در دست داشتند، ولی پس از حملهی تازیان مذهب خود را رها ساختند تا به تعالیم پیغمبر اسلام (ص) که با شور جوانی تازیان ساده روح و تازه نفس عرضه میگردید، بگروند ، بدین ترتیب این حادثهی بزرگی که در قرن هفتم میلادی در تاریخ ایران رخ داد مهمترین واقعهی تاریخی به شمار آمده و برای تاریخ ممتد و طولانی این ملت و مملکت میزان اساسی سنجش واقع گردید. این بخش (( ایران میانه)) و (( ایران نو)) را از هم جدا میسازد و سیمای نوی بدین ملت میبخشد و در حالی که ملت ایران در مبارزات خویش با تازیان داعیهی وحدت ملی و استقلال فرهنگی خویش را به اثبات میرساند باز میبایست در لوای ایمان به خدای واحد تمام ماهیّت خود را عوض نموده از نو بسازد.
یک چنین تجددی در ظرف یکی دو روز ممکن نیست . ملت ایران نیز قرون زیادی وقت لازم داشت تا بتواند شخصیت مجدد خود را بیابد و منزلتی در بین ملل مسلمان به دست آورد ، و در جامعهای که تازه در شرق و جنوب سواحل مدیترانه پایهگذاری میشد و عامل و ضامن آن اسلام بود، وارد گردد . ولی در عین اینکه ایران این دین را پذیرفت باز موفق شد که بخشی از فرهنگ باستانی خود را با این لباس جدید در محیطی بسیار وسیعتر از تنها محیط فارسی زبانان توسعه بدهد و توانست به اسلام خصایل و صبغههای ایرانی ببخشد و سرانجام صورت ویژهای در دین به وجود بیاورد.
اوضاع دینی و مذهبی (جریان اسلامی شدن ایران)
هرکس بخواهد واقعاً از اوضاع مملکتی از ممالک مشرق زمین عمیقاً اطلاع حاصل کند، باید بکوشد تصوری از وضع دینی آن مملکت مورد نظرش به دست آورد. در مورد ایران این نکته به خصوص در دورههای واقع بین قرون هفتم و یازدهم میلادی (قرن اول تا پنجم هجری) صادق است. چه اینکه این قرون ادواری را تشکیل می دهند که در طی آن، این کشور دین ویژهی باستانی هزار سالهی خود، یعنی دین زرتشت را رها نموده و به دین اسلام که در حال رشد بود گرویده است. از این رو است که قوم ایرانی توانسته به طور کم نظیری در این معنا مؤثر واقع گردد که اسلام از چهار چوبهی یک مذهب ملی عربی تجاوز نموده، صیغهی یک دین جهانی بیابد.
با این وصف، دین و مذهب در اینجا به کلی مسیر دیگری را پیموده، تا در بسیاری از ممالک دیگر آسیای نزدیک. به این معنی که تقریباً تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان، در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدهاند. در بین النهرین، سوریه، فلسطین، مصر و اسپانیا تا قرنهای متمادی دستههای بزرگ مذهبی مسیحی، هستی خود را حفظ کردند و سرانجام یا به طور کلی بر مسلمین غلبه نمودند - چنانچه در اسپانیا با تسلّط مجدد دولت مسیحی شمال آن صورت گرفت - و یا آنکه به صورت دستههای کوچکتری پایداری نموده باقی ماندند (مثل مصر، سوریه و فلسطین). اما ایران سراسر کشوری اسلامی شد و در عین حال باز هستی اصلی خود را از دست نداد، بلکه بر آن شد که اسلام را به صورت یک مذهب مخصوص و مناسبی با موجودیت خود در آورد. در بین خارجیان و شیعیان این مملکت و بعداً نیز در عرفان، تصرفات روح ایرانی، وجود خود را مستقلاً با موفقیت ظاهر نمود؛ اگر چه زادگاه اصلی این جنبشهای مذهبی اساساً یک زادگاه ایرانی نبوده است.