فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:58
فهرست مطالب:
صورت مسأله
مقدمه
ایمان در نگاه قرآن
ابهام مفهومی و ایضاح درونی
1. ایمان و تعقل
2. ایمان و عمل
3. قلب جایگاه ایمان
4. ایمان، امری فطری
5. متعلَّق ایمان
6. ایمان یک عمل ارادی
7. افزایش و کاهش ایمان
9. موانع ایمان
تکبر:
نتیجه گیری
ایمان از دیدگاه روایات
1. اهمیت ایمان و عظمت مؤمن
2. آثار و علایم ایمان
3. ایمان و اسلام
4. ایمان و عمل
ایمان از نظر دانشمندان مسلمان
ماهیت ایمان دیدگاه اشاعره
دیدگاه معتزله
دیدگاه متفکران شیعه
ازدیاد و نقصان ایماندیدگاه اشاعره
دیدگاه معتزله
دیدگاه اندیشمندان شیعه
اصول ایمان
ایمان در فرهنگ مسیحی
دو قرائت
مسأله اول: ماهیت ایمان
عناصر عمده نظریه او عبارتند از:
نقد و بررسی
ایمان در فرهنگ مسیحی
مسأله دوم: ارتباط فهم و ایمان
مسأله سوم: ایمان و تعقل، تحقیق پذیری ایمان
منابع و مآخذ
درآمد
ایمان از جمله مفاهیمی است که هماره مورد توجه متکلمان،فیلسوفان و عارفان بوده است. این اهمیت حیاتی از آنجا ناشی شد کهقرآن کریم به ایمان جایگاهی بالا وشأنی والا بخشید، و آن را اساس ومدار ارزشها و خوبیها قرار داد. ایمان در فرهنگ وحی، نهالی استکه اگر در قلب آدمی بروید و از چشمهسار معرفت و عمل صالح آبخورد، درختی تنومند و پر برگ و بار میگردد. گوهر ایمان نوریاست از عالم جبروت که از مشرق جذبه الهی بر جان سالک میتابد.فیضی است از آسمان قدس حق، که همچون نسیمی جان عاشقان رامینوازد، و سرّی است از اسرار عالم برین، که به زمین تفتیده و تشنهبشر حیاتی طیب و زایشی نو میبخشد. خدای سبحان در آیات بسیاریاز انسان خواسته است تا با «ایمان آوردن » به نجات و رستگاری وسعادت نایل شود. مؤمنان تحت ولایت ویژه پروردگار قرار دارند، وبه همین نسبت به وادی نور و سرای بهجت و سرور وارد میشوند.انسان در تاریکترین و دورترین عوالم زاده شد، محرومیت ها،کاستیها و کمبودها از یکطرف، لذتهای دنیوی، گرفتاری درزندان اوهام و شهوات و هواهای گذرا از سوی دیگر، او را فراگرفتندو در این میان تنها «ایمان» است که چونان حبل متینی بشر را تا عالمغیب هدایت میکند:
والعصران الانسان لفی خسر الاّ الذین امنوا و عملوا الصالحات.
(عصر 3ـ1)
با وجود اهمیت سقایت حجاج در حج ابراهیمی، ایمان از این عملهم عبادتی بالاتر تلقی شده است:
اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجدالحرام کمن امن بالله؛
(توبه / 19)
آیا رتبه آب دادن به حاجیان و تعمیر کردن مسجدالحرام را با مقامآن کس که به خدا و روز قیامت ایمان آورد، یکسان شمردید؟
ایمان از آن دسته اموری است که بیشترِ آن مطلوبتر است وتحصیل آنحد و حصری نمیشناسد. خدای سبحان انسان را به ازدیادایمان فراخوانده است:
یا ایها الذین امَنوا امِنوا بالله و رسوله؛(نساء / 126)
ای کسانی که ایمان آوردید به خدا و رسول او ایمان آورید.
و خلاصه ایمان است که به بشر لیاقت خطاب و مواجهه باپروردگار عالمیان را عطا کرده است؛ چنانکه در قرآن کریم مکررمیخوانیم: یاایهاالذین امنوا.
اهتمام و اهمیتی که قرآن کریم برای مسأله ایمان لحاظ کرده است،بهطور طبیعی ایجاب میکرد در صدر اسلام بعد از پیدایش فضایمناسب جهت طرح مباحث دینی، ایمان در زمره چند مسأله نخست واساسی قرار گیرد. رویدادها و تحولات اجتماعی نیز زمینه را تدریجاًفراهم کردند. بهحتم اگر قرآن با سرانگشت تأکید، ایمان را تنها راه ووسیله نجات بشر و مایه حیات معنوی او قرار نمیداد، جریانها وحوادث سیاسی ـ اجتماعی هرگز قادر نبودند مسأله ایمان را تا آناندازه که در تاریخ صدر اسلام مشاهده میگردد، مهم سازند. بنابراینقرآن اولین و مهمترین خاستگاه مسائل اعتقادی و کلامی و از آنجمله مبحث ایمان است. از اینرو بررسی و تحقیق در باب ماهیتایمان برای نخستین بار میان متکلمان صدر مطرح شد و مسائلی چند رابرانگیخت. سپس در ادامه بهتدریج فلاسفه و عرفا به این جریان ملحقشده، آرا و نظریاتی را پدید آوردند.
مسأله ایمان منحصر به عالم اسلام نیست؛ ادیان توحیدی (اسلام،مسیحیت و یهود) همگی بر این امر حیاتی اصرار و پافشاری دارند کهتنها مؤمنان اهل فلاح و نجات و رستگاریاند. کتب مقدس بهجدّ ازدینداران میخواهد تا ایمان خود را افزایش داده و در صدد تقویت وتکمیل آن بکوشند، تا بیشتر و بهتر از منافع و ثمرات آن بهره برگیرند.به هر حال مسأله ایمان امری «بین الادیانی» است و ضرورتی نخستین وعام دارد.
افزون بر همه، در قرن حاضر مسأله ایمان مجدداً احیا شده و بهصحنه آمده است. در سال 1980 تایم خبر داد که «خدا در حالبازگشتن است.» و اظهار داشت که علاقه به دینپژوهی و مطالعاتفلسفی در باب دین اوجی دیگر گرفته است. نقش وتأثیر ایمان درپارهای از مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز در خور توجه شدهاست. ما تنها بر اساس موضعی خاص میتوانیم به سراغ ارتباط ایمان وآزادی رفته، تصویری از مسأله آزادی و دموکراسی را عرضه داریم.از سوی دیگر ایمان پیوند و علقهای ناگسستنی با مسأله نبوت و وحیدارد و میتواند تفسیری ویژه از پیامبری و انسانِ نبی ارائهدهد.
امروزه در زمینه برخی مسائل حکومتی، مسائلی از این دستمطرح میشود: آیا رفاه با ایمان سازگار است؟ این سازگاری تا کجاخواهد بود؟ مبانیِ ایمانیِ تصمیمگیری سیاسیچیست؟ آیاایمان دینیما رابه سوی نظریهای مشخص در باب سیاست و حکومت هدایتمیکند؟ یا این که ایمان تنها یک سلسله ارزشهای سیاسی در اختیارمینهد؟
همچنین ایمان را از بعد عملی هم میتوان به بحث وگفتوگوگذارد؛ مثلاً میتوان پرسید: آزمون تاریخی ایمان چگونه است؟ آیاایمان در عمل مؤثر و مفید بوده است؟ اکنون که ما در مرحله تجدد ومدرنیته هستیم باز هم با پدیده ایمان مواجهیم؟ آیا انسان معاصر، ایمانرا یکسره به کناری خواهد زد؟ یا آن را احیا خواهد کرد؟ احیایدوباره ایمان چگونه ممکن خواهد بود؟
اینها تنها برخی از عمده مسائلی است که درباره «ایمان دینی»مطرح شده یا قابل طرح است و پرداختن به آنها نیازی مبرم وضرورتی سرنوشتساز مینماید و هرگز نمیتوان از زیر بار آنها شانهخالی کرد.
صورت مسأله
قبل از هر چیز مفید و مناسب بلکه ضروری است تا «صورت مسألهایمان دینی» را در غربِ امروز مورد بررسی قرار دهیم. این نگاه تاریخیبه ما نشان خواهد داد که در دوران معاصر اصلیترین مسأله ایمان چیستو چرا ایمان تا بدین حدّ برای دینپژوهان اهمیت یافته است؟
اصلیترین پرسش درباره ایمان، مسأله ایمان و عقل است؛ یعنی:چرا باید به ایمان دینی ملتزم شد؟ عقل در قلمرو دین و ایمان چهجایگاهی دارد؟ جوامع دینی هر یک به نحوی برای آموزش نظامهایدینی خود به نودینان، از روشهایی بهره میبرند؛ میتوان پرسید سهمعقل در این میان چه اندازه است؟ و عقل در تعیین اعتبار ایمان دینیچه نقشی ایفا میکند؟
فصل اول
ایمان در فرهنگ اسلامی
مقدمه
مسأله رابطه ایمان و عقل در غرب، هرگز فروکش نکرده و همیشهپر از تعارض و کشمکش بوده است. برخی از دانشمندان مدّعی شدهاند که ایمان و عقل به هیچ روی با یکدیگر سر سازش ندارند و میانآنها چیزی جز خصومت و تقابل حکمفرما نیست. مثلاً ترتولیان(290تا 160) از مسیحیان نخستین میپرسید: «آتن را با اورشلیم چهکار؟». (مقصود وی از «آتن» فلسفه یونان بود و از «اورشلیم» ایماندینی و کلیسای مسیحی) پاسکال نوشت: «دل دلایل خاص خود رادارد که عقل آن دلایل را نمیشناسد.»
آنان که بر ایمان تکیه میکنند و به عقل در برابر ایمان بیتوجهینشان میدهند، معمولا جایگاه خاص و ویژهای برای«تجریه دینی»قائلند. در برابر، فلاسفهای با تکیه بر نقش عقل در ایمان، اظهارمیدارند که تنها معیار اثبات ایمان تعقل است. اینک خلاصه ای ازشرح این ماجرا:
کلیفورد بر طرح ایده عقلگراییِ حداکثری قائل شد که ایمان دینیآنگاه معقول و مقبول است که بتوان صدق آن را اثبات کرد. او نوشت:
همیشه، همه جا و برای همه کس اعتقاد به هر چیزی بر مبنای قرائنناکافی، کاری خطا و نادرست است. فرض کنید شخصی در دورانکودکی یا پس از آن عقیدهای را پذیرفته است، و آن عقیده را ازخارخار هرگونه شکی که در ذهنش میخلد، به دور و ایمن نگهمیدارد؛ و طرح پرسشهایی را که موجب تشویش آن عقیدهمیشوند کافرکیشانه تلقی میکند؛ زندگی چنین شخصی گناهی عظیمدر قبال نوع بشر است. تحقیق درباره قرائن یک عقیده، کاری نیستکه یکبار و برای همیشه انجام پذیرد و واجد اعتباری قطعی باشد.هرگز نباید مانع شک شد؛ زیرا یا میتوان آن شک را بر مبنایپژوهشهای پیشین، واقعاً مرتفع کرد، یا این شک ثابت میکند کهآن پژوهشها کامل نبودهاند.
آنچه که کلیفورد را بر آن میدارد که چنین ملاک دشوار و سختیرا برای پذیرش ایمان مطرح کند، پیامدهای ناگواری است که برپذیرش اعتقدق بدونِ دلیل مترتب است؛ مثل این که ملوانی بدوناطمینان از استحکام و سلامت کشتی با جمعی از مسافران به اقیانوسبرود و در بین راه غرق شود. ریشه این حادثه ناگوار در این نکته نهفتهاست که او حق نداشت بدون دلایلی استوار دست به چنین اقدامی بزند.کلیفورد معتقد است که هر انسان و اعتقادی که بر اساس دلیل یا دلایلناکافی استوار گردد، قابل سرزنش و نکوهش است. کسی که به عقلانیتِحداکثری روی آورده است، هرگز از سر احساسات و عواطف به اینسوی و آن سو نمیگراید تا به تشتّت رأی و سستی اعتقاد مبتلا گردد.راه، تنها این است که بتوان بر اساس دلیل کافی و وافی صحت مدعاییرا اثبات و از آن تبعیت کرد. کلیفورد هر چند در این رأی تنها نبود وپیش از او جان لاک و توماس آکویناس و بعد از او سوئین برن آراییشبیه او داشتند، در عین حال ایرادهای متعدد تدریجاً موضععقلگراییِ حداکثری را از نظرها انداخت. به اعتقاد برخی، بسیاری ازمردم به ویژه آنان که برای امرار معاش سخت کار میکنند و طبعاًفرصت کمی برای مطالعه دارند، و از عهده تفکرات سخت و پیچیدهبرنمیآیند، عملاً قادر به تهیه مقدماتی که کلیفورد برای ایمان ضروریمیداند، نیستند. کلیفورد پاسخ داد: «شخصی که فرصت مطالعه وتحقیق ندارد، طبعاً فرصتی هم برای ایمان آوردن نخواهد داشت.»
پرسش دیگری که نسبت به موضع عقلگراییِ حداکثری مطرح شداین است که آیا این دیدگاه در مقام عمل میتواند مورد استفاده قرارگیرد؛ به عبارت دیگر تاکنون هیچ نظام اعتقادی نبوده است که بتواندبراساس عقلانیت محض همه را قانع سازد؛ لااقل افرادی هستند که ازپذیرش ادله سرباز میزنند. بنابراین چون براهین همگانی نیستند نظریهعقلگراییِحداکثری قابل قبول نیست.
به هر حال رویکردق مبتنی بر عقلگراییِ حداکثری امروزه در غرباز جایگاهی قوی و اعتبار شایسته بر خوردار نیست. در برابر، دونظریه دیگر آهسته آهسته پدیدآمده است:
دیدگاه نخست «ایمان گروی» است. ایمان گروی جنبشی استدر فلسفه دین و معرفت شناسیِ دینی که به خصوص در نیمه دوم قرنبیستم تحت تأثیر مستقیم تعالیم ویتگنشتاین توسعه یافت و برخیدیگر از فلاسفه متأخر هر یک به نحوی بر گستره آن افزودند. براساس رأی محوری ویتگنشتاین، دین همانند علم و هر فعالیت دیگرانسانی، شکلی از حیات است. وظیفه فیلسوف هرگز تلاش براییافتن«دلیل و شاهد» یا «توجیه عقلانی» به نفع باور به خدا نیست؛ بلکهوی باید فعالیتهای متنوعی را که به حیات انسانی شکل دینی دادهاست، توضیح دهد. در این طریقه، شناخت دینی مبتنی بر آگاهی عقلییا طبیعی نیست؛ بلکه فقط بر ایمان استوار است. این دیدگاه ترکیب وتألیفی است از شکاکیت کامل ـ لااقل در قلمرو دینی ـ همراه با توسلبه معرفتی که از راه ایمان ونه دلیل عقلی حاصل میشود. در واقع اهلایمان کوششهایی را که آدمیان برای فهم خدا از طریق عقل خودکردهاند، نمونه ای از غرور و خودبینی انسانی توصیف نموده اند.
به نظر آنان چنین تلاشی برای سنجیدن عالم الهی است با موازینضعیف فهم انسانی. برای پرهیز از این گستاخی و بی پروایی نارواآدمی باید دریابد که یک شکاک فلسفی بودن، نخستین و اساسی ترینگام به سوی این است که یک دیندار درست اعتقاد باشد. ایمان گراییدیدگاهی است که نظامهای باورهای دینی را موضوع ارزیابی وسنجش عقلانی نمیداند؛ مثلاً اگر گفتیم «ما به وجود خدا ایمان داریم»در واقع گفته ایم که ما این باور را مستقل از هر گونه دلیل و استدلالیپذیرفتهایم.
سورن کیرکگارد، کسانی را که دین را به مدد قراین و براهینمیکاوند، تمسخر میکند. شخصی که حقیقتاً نگران وضع خویشاست، هرگز هستی خود را در معرض مخاطره قرار نمیدهد؛ تا بامطالعه بیشتر و با یافتن قراین افزونتر تصمیم بگیرد که آیا خدا را قبولکند یا خیر! بلکه او میداند که «هر لحظهای را که بدون خدا سر کندضایع شده است.» از نظر کیرکگارد تناقض ایمان و عقل به اینمعناست که اعتقاد با استدلال نسبت معکوس دارد: هر چه دلایل کمترباشد بهتر است. ایمان و استدلال نقیض یکدیگرند. موضوع مهم،دانش واقعی نیست؛ بلکه فهمی عمیق از خود و از وجود انسان است.مهم نیست که چه میدانیم؛ مهم آن است که چگونه از خودعکسالعمل نشان دهیم. او میگوید:
بدون خطر کردن، ایمانی در کار نیست. ایمان دقیقاً تناقض میان شوربیکران روح فرد و عدم یقین عینی است. اگر من قادر باشم خداوندرا بهنحو عینی دریابم، دیگر ایمان ندارم. امّا دقیقاً از آنرو که قادرنیستم باید ایمانآورم.
به عقیده او ایمان نوعی تعهد است؛ نوعی جهش است؛ مستلزمسرسپردگی به امر مطلق است. وی هم چنین ایمان را از مقوله ورزشمیدانست؛ زیرا هر چه تناقض ایمان و عقل بیشتر باشد، شخص درایمان آوردن نیازمند زورآزمایی بیشتری است. موضعکیرکگارد بهجنبش فلسفی اگزیستانسیالیسم یاریفراوان داد. همچنین این موضعالهامبخش کارلبارت ورودولفبولتمان شد.
دیدگاه دیگری که به عنوان موضعی در مقابل عقلگراییِ حداکثریمطرح شد و تاحدی از موضع ایمانگروی سخت کیرکگارد هم تنزلکرد، عقلگراییِ انتقادی است. این طرز تلقی فرض را بر این میگذاردکه ایمان گروی و عقلگراییِ حداکثری هر دو بر خطا رفتهاند. از اینرومیخواهد راه میانهای را نشان دهد. در این نگرش اعتقاد بر این استکه ما برخلاف ایمانگراها میتوانیم به امکان نقد و ارزیابی مبانیایمان قائل شویم. همچنین به رغم عقلگراییِ حداکثری، مدعی استکه با بررسیهای عقلانی محض، نمیتوان به اثبات قاطعانهی نظامایمانی رسید. بنابراین با تأکید بر باز بودن پرونده ارزیابی پایههاینظام ایمانی، میتوان به اعتقادی ایمان آورد و در عین حال نبایداثبات و صحت آنرا تمام شده تلقی کرد. خلاصه آنکه عقلگرایِانتقادی به جای اینکه به اثبات پذیری قطعی مبانی ایمانی معتقد باشد،بر نقش انتقادی عقل در سنجش و ارزیابی ایمان پای میفشارد.
مایکل پترسون، ویلیام هاسکر و بروس رایشنباخ از معروفترینمتفکران این نحله، برای همیشه باب انتقاد را در باب ایمان دینیمفتوح دانستهاند. این دیدگاه از دو جهت خود را سخت محتاج توجهبه آرای رقیب میداند. از یک سو با بررسی دیدگاههای رقیب بر خودفرض میداند تا محاسن و نکات مثبت آن را برگیرد و جذب کند، و ازسوی دیگر با توجه به انتقادهای رقبا در کاهش کاستیها و رفعکمبودها میکوشد. و این همان معنای پایان ناپدیر بودن تأملاتانتقادی است.
نتیجهای که چنین برداشتی به بار میآورد، چیزی غیر از این نیستکه اگر کسانی بکوشند به مدد تأملات انتقادی در باب ایمان داوریکنند، قدم در راهی بی پایان نهادهاند؛ چون این مسیر هرگز به مقصدنمیرسد. توگویی این سخن ما را آهسته آهسته به دیدگاه کیرکگارد کهمیگفت باید بی تأمل به دریای ایمان جست زد و... میرساند. امّا تعقلبا بررسی شقوق بدیل به سرانجامی نخواهد رسید.