فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:25
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
آلبرت بندورا 1
چگونگی یادگیری اجتماعی 3
پیشینه نظریههای یادگیری 5
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا 7
یادگیری مشاهده ای 8
مراحل یادگیری از راه مشاهده 9
تمایز تقلید و یادگیری 10
تمایز یادگیری و عملکرد 11
پرخاشگری 11
نقشهای جنسیتی 12
رفتار جامعه پسند 12
خود گردانی 13
خود کارآیی 14
خود-کارآیی چیست؟ 14
نقش خود-کارآیی 15
منابع خود-کارآیی 16
تجربیات موفق 16
مدل سازی اجتماعی 17
ترغیب اجتماعی 17
واکنشهای روانی 18
بندورا و پیاژه 18
بندورا: 18
چکیده 20
خود کارآمدی 22
بندورا و پیاژه 22
انتقادات وارد شده به بندورا 23
کاربردهای نظریه یادگیری مشاهده ای 23
منابع و مآخذ 25
آلبرت بندورا
آلبرت بندورا در دهه 70 هنگامی که با نظریه یادگیری اجتماعی خود انقلاب شناختی را فراگیر کرد. با نظریه «یادگیری اجتماعی» (Social learning) خود به پرسشهایی کلیدی در روان شناسی پاسخ گفت که اکنون پس از چند دهه به یکی از پایههای روان شناسی نوین بدل شده است.
جایزه سال 2008 روان شناسی گراویر در حالی به وی تعلق گرد که از وی به عنوان برجسته ترین نظریه پرداز روان شناسی معاصر که در قید حیات است، یاد میشود.
این جایزه که در سال 1984 در دانشگاه لوییز ویل در شرق آمریکا پایه گذاری شده است، به کسانی که در رشتههای مختلف علوم انسانی به گونه ای برجسته فعالیت داشته اند، اهدا میشود. از جمله برندگان سالهای پیشین این جایزه میتوان به آرون بک، پایه گذار مکتب شناخت درمانی اشاره کرد که 450 مقاله علمی و 17 کتاب در این زمینه از وی منتشر شده است.
جایزه 200 هزار دلاری سال 2008 گراومیر از میان 31 نامزد از پنج کشور جهان به آلبرت بندورا روان شناس کانادایی که بیش از نیم قرن است ساکن آمریکا است، تعلق گرفت. وی در رده بندی که در سال 2002 انتشار یافت،چهارمین روان شناسی برجسته تاریخ این علم پس از ب.اف.اسکینر، ژان پیاژه و زیگموند فروید نام گرفت.
آلبرت بندورا که به خاطر ارائه نظریه یادگیری اجتماعی اش در دهه 70 شهرت یافت، با این نظریه رفتار گرایی را به شناخت درمانی که به تازگی ارائه شده بود، پیوند زد و یکی از مهم ترین رویکردهای روان شناسی در اواخر قرن بیستم را شکل داد که پیدایش رفتار درمانی شناختی را در پی آورد، مکتبی که امروزه از هر سه روان شناس بالینی در آمریکا، دو نفر خود را متکی به آن میبینند.
به اعتقاد بندورا، آموزش و فراگیری رفتارهای جدید در انسان، بیشتر از آن که از طریق یادگیری مستقیم و کلاسیک رخ دهد، از طریق الگوسازی از روی رفتارهای دیگران رخ میدهد.
آزمایش مشهور او در دهه 60 با «عروسک بوبو» امروز به یکی از متون کلاسیک روان شناسی بدل شده است، او در این سلسله آزمایشها،به کودکان فیلمی را نشان میداد که مربی مهد کودک، در حال کتک زدن عروسکی به نام بوبو بود. پس از تماشای فیلم، کودکان در ضمن بازی خود، به طور مرتب همین عروسک را کتک میزدند.
وی به این ترتیب نظریه «یادگیری مشاهده ای» (observation learning) خود را مطرح کرد و گفت که این شیوه یادگیری، یکی از موثر ترین و فراگیر ترین روشهای یادگیری رفتاری است که بویژه از طریق رسانههایی چون تلویزیون و سینما شکل میگیرند.
بندورا بر خلاف رفتار گرایان، معتقد است که یادگیری لزوماً منجر به تغییر رفتار نمیشود. مردم میتوانند اطلاعات جدیدی را فرا بگیرند؛ بدون آنکه تغییری در رفتارهای آشکارشان رخ بنماید.
بسیاری از روان شناسان معتقدند مقاله «خود- کارآیی به سوی یک نظریه همسان برای تغییر رفتار» آلبرت بندورا که در سال 1977 منتشر شد، یکی از پایگاههای انقلاب شناختی در روان شناسی در دهههای 80 و 90 را بنا کرد.
بندورا در این مقاله که بعدها در کتابها و مقالات دیگری نیز شرح و بسط یافت، نظریه «خود کارآیی» (Self-Efficacy) خود را مطرح کرده است که به گفته خودش، اعتقاد فرد به قابلیتهای خود در سازمان دهی و انجام یک رشته فعالیتهای مورد نیاز برای اداره ی خود در شرایط و وضعیتهای مختلف است.
چگونگی یادگیری اجتماعی
با آنکه در دانش روان شناسی اصطلاح یادگیری اجتماعی برای همگان دارای معنای کاملاً روشنی است و هر کسی در نخست به مفهوم و کاربرد آن پی میبرد، اما برای توضیح بیشتر،یادگیری اجتماعی به آن گونه رفتارهایی گفته میشود که در میان افراد جامعه و محیط دارای جنبه تعاملی باشد. بعضی از این رفتارها ممکن است خوشایند و بعضی دیگر ناخوشایند جلوه کنند. مردم میکوشند به فرزندانشان رفتارهایی را بیاموزند که مورد تایید اکثر افراد جامعه باشند.
البته، رفتارهایی که از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش قرار میگیرند، نه تنها در هر فرهنگی با هم تفاوت دارند، بلکه در هر گروهی در یک فرهنگ معین نیز با هم فرق میکنند. چنانکه رفتارهای مرسوم و مورد تایید در هر شهر و منطقه ای با شهرها و منطقههای دیگر یکسان نیستند. افزون بر اینها رفتارهای قابل قبول اجتماعی با سن و جنس افراد نیز وابسته اند. رفتار بزرگسالان با کودکان و جنس مخالف و نیز کودکان با بزرگسالان و همتایان به گونه ای چشمگیر با هم اختلاف دارد. به طور کلی باید آموخت که با هر جنس و دورههای سنی چه رفتاری شایسته و مورد پسند جامعه است.
نکته اصلی این است که یادگیری اجتماعی فقط یک رشته رفتارهای جامعه پسند را شامل نمیشود، بلکه به ما میآموزد که چه رفتارهایی در چه شرایطی قابل قبول نیستند. به سخن دیگر، یادگیری اجتماعی موثر با شمار بسیاری از تعمیم و تخصیص سر و کار پیدا میکند.
شاید یکی از مهمترین کارهای خانه و مدرسه در آغاز سن تحصیلی کودکان و سالهای بعد از آن توجه به رشد و پرورش کودکان برای همنوایی و سازگاری با چشم داشتهای اجتماعی باشد. این فرایندها خواستها و ضابطههای فرهنگ یک جامعه را متناسب با جنس و سن کودکان همراه با مسئولیتهایشان به آنان منتقل میسازند.
اساس کار در انتقال آموزشهای اجتماعی این است که کودک چگونه رفتارهای قابل قبول جامعه را میتواند بیاموزد؟ روان شناسان یادگیری اجتماعی اغلب پاسخ میدهند که به وسیله تقلید یا نسخه برداری از رفتار دیگران میتوان به چنین مهمی توفیق یافت. گاهی یادگیری از راه تقلید را یادگیری مشاهده ای نیز نامیده اند که کودکان و نوجوانان به این وسیله پاسخهای جدیدی به دست میآورند یا آنکه پاسخهای موجود خود را تغییر میدهند. در واقع نظریههای یادگیری اجتماعی پایههای این گونه رفتارها یا تغییر رفتارها را بیان میکنند.
پیشینه نظریههای یادگیری
جان دالرد و نیل میلر دو تن از پژوهشگران روان شناسی در سالهای 1950 در دانشگاه معروف بیل با همکاری یکدیگر میخواستند میان روش کار فروید و رفتار گرایی پیوند و تلفیقی به وجود آورند. برای دستیابی به چنین هدفی نخستین راه این بود که روش روان کاوی فروید را با شیوه یادگیری کلارکهال مبنی بر کاهش سابق ارتباط دهند. همانندی این دو روش در این است که نظریههال یک نظریه کاهش تنش است. هر دو نظریه موجودهای زنده را افرادی میشناسند که میکوشند فشارها و ناراحتیهایی را که بر اثر سایقهای ارضا نشده ایجاد گردیده اند کاهش دهند. دوم آنکه، هر دو نظریه به اهمیت یادگیری در آغاز رشد و تاثیر آن در دوره پس از آن تاکید میورزند. گر چه هر دو نظریه برای توصیف روش کار خود واژههای متفاوتی به کار میبرند، اما به نتایج کار یکسانی میرسند، یعنی کاستن از فشارهای روانی.
میلر (1944) برای پی بردن به بی تصمیمی و کشاکشهای روانی چهار اصل را به قرار زیر تعیین کرده است:
1- هر چه به یک هدف مطلوب نزدیکتر شویم گرایش برای دستیابی به آن بیشتر میشود (شیب نزدیکی).
2- گرایش به دور شدن از یک محل یا یک شی که از آن میترسید چون هر چه به آن نزدیکتر شویم این ترس شدیدتر میشود (شیب دوری)
3- قدرت گرایش دوم (دوری) از گرایش نخست با سرعت بیشتری افزایش مییابد. به سخن دیگر، شیب دوری جویی از شیب نزدیکی ممکن است تندتر باشد.
4- قدرت هر دو گرایش با قدرت سایقی که گرایشها به آنها مبتنی هستند تفاوت دارد. سطح بالای سایق ممکن است به حد ارتفاع شیب کامل برسد.
دالرد و میلر در سال 1950 درباره بنیادهای یادگیری به اختصار این گونه اظهار نظر میکنند:
1- باید سایق یا نیازی وجود داشته تا موجب تسریع عمل گردد.