در رویکرد جدید مدیریت فرهنگ سازمانی، کارتیمی و نحوة همکاری مدیر با دیگران اهمیت خاصی برخوردار است. در واقع تمرکز اصلی بر رشد وپرورش افراد است تا از این رو بهره وری سازمان افزایش یابد .از این رو کارکنانی مدنظر سازمانها هستند که از توانمندیهای اجتماعی و مهارتهای ارتباطات برخوردار باشند، شنونده و سخنگوی خوبی باشند و با درک احساسات خود و دیگران و در بیان و انتقال احساسات به خوبی عمل کنند و در یک جمله آنها بتوانند محیطی با نشاط ایجاد کنند که درآن افراد رشد یابند.طبق گفته گلمن، 90% تفاوت بین رهبران مشهور و بنام و رهبران متوسط در رابطه با هوش عاطفی است. هوش عاطفی دو برابر اهمیت ضریب هوشی و مهارتهای فنی را به خود اختصاص میدهد و در مجموع چهار برابر در موفقیت فرد سهیم است. اجتماع تجاری نیز مفهوم هوش عاطفی را در گنجانده و اهمیت آن بیش از هر زمان در کتاب پر فروش دانیل گلمن به نام «ارتباط با درک هوش عاطفی»(1998) میباشد، اما مسئله حائز اهمیت نشان دادن این امر است که این دسته از شایستگیها میتوانند اکتسابی بوده و با بهرهمندی آنها میتوان قدرت اجرایی کارکنان را به میزان قابل ملاحظهای تحت تأثیر قرار داد. در مطالعات نوین پیرامون سازمانها که از آموزش سازگاری هوش عاطفی بهره میگیرد نیز، نشان داده شده که هوش عاطفی میتواند آموخته شده و مؤثر واقع شود