فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:29
چکیده:
اجرا و عملی ساختن الگوریتمهای انتزاعی وابسته به هم بهوسیله برای تولید یک برنامه رایانهای مشخص با ابزار زبان برنامهنویسی ممکن است. گرچه نزدیکترین راه برای بازسازی این قوانین در رایانه کار روی مدارهای الکترونیکی سختافزار آن است. اما این کاری طاقتفرسا و زمانبر و درنتیجه کمابیش ناممکن است. واسطهایی ساخته شدند تا میان سختافزار و انسان قرار گیرد. طبیعی است یک واسط به ساده کردن و انتزاعی کردن رویدادهای ممکن درون سخت افزار میپردازد. این انتزاعی کردن، سازنده سطوح گوناگون یا لایهبندی در معماری زیرساخت برنامهها است. به همین ترتیب زبانهای برنامهنویسی گوناگون هم هرکدام برای ساخت برنامههای یک یا شماری اندک از این لایهها قابل استفاده هستند.
با متفاوت بودن آنچه برنامهنویس برای آسانی استفاده خود آفریده با ورودی واقعیسخت افزار برای اجرای فرامین (که به زبان ماشین معروف است) برنامه واسط باید شیوهٔ خط برنامه نویس را به زبان ماشین برگرداند
زبانهای برنامه نویسی
تعدادی از زبانهای برنامهنویسی به شمار زیر هستند :
• اسمبلی (Assembly)
• لیسپ (LISP)
• بی سی پی ال (BCPL)
• سی (C)
• سیپلاسپلاس (++C)
• سی پلاس پلاس/سی ال آی(C++/CLI)
• پاسکال (Pascal)
• جاوا (Java)
• سیشارپ (#C)
• جی شارپ (#j)
• بیسیک (Basic)
• پایتون (Python)
• پرل (Perl)
• پیاچپی (PHP)
• Matlab
• وی بی دات نت (VB .Net)
• دلفی (Delphi)
• ویژوال بیسیک (visual basic)
• لینگو (Lingo)
اسمبلی
Assembly
اَسِمبلی یک زبان برنامهنویسی سطح پایین است و از بالاترین سرعت نسبت به سایر زبانها برخوردار است. زیرا سایر زبانها ابتدا به اسمبلی و سپس به زبان ماشین(۰و۱) کامپایل میشوند ولی اسمبلی مستقیما به زبان ماشین کامپایل میشود. برای هر خانواده CPU یک زبان اسمبلی وجود دارد. مثلا اسمبلی Intel با AMD فرق دارد. این زبان به طور مستقیم با سخت افزار، حافظه اصلی، CPU و غیره در ارتباط است.
زبانهای برنامهنویسی سطح بالا علی رغم تواناییهای زیادی که دارند همیشه برای کار با سخت افزار مناسب نیستند(به جز C که برای کار باسخا افزار از همه حتی اسمبلی بهتر است) در حالی که اسمبلی قدرت زیادی برای کار با سخت افزار دارد.
میزان استفاده از حافظه
برنامههای نوشتهشده به زبان اسمبلی نسبت به برنامههای معادل در زبانهای سطح بالا، حافظه کمتری را اشغال میکنند. البته این امر بستگی به انخاب اندازه سگمنت حافظه در زمان نوشتن برنامه دارد.
برنامههایی که نیاز به زمان بلادرنگ دارند در اس۰۲:۵۲، ۷ نوامبر ۲۰۰۷ (UTC)۰۲:۵۲، ۷ نوامبر ۲۰۰۷ (UTC)~~مبلی به خوبی نوشته میشوند و همچنین برنامههای مقیم در حافظه.در ضمن برنامه نویس با اسمبلی کارهایی میتواند انجام دهد که با زبانهای سطح بالا نمیشود آن کارها را انجام داد. از جمله دستکاری مستقیم VGA و یا RAM.
لیسپ
لیسپ یک زبان برنامهنویسی رایانه است که در سال ۱۹۵۸ به وسیلهٔ جان مککارتی ابداع شده است. این زبان، مانند زبان برنامهنویسی پرولوگ، بیشتر برای برنامهنویسی هوش مصنوعی مورد استفاده قرار میگیرد. با توجه به اینکه زبان لیسپ از نحو سادهای برخوردار است، تجزیه و پیادهسازی آن نسبتاً با سهولت انجام میشود.
متن برنامههای لیسپ عموماً از نمادها و لیستهایی از نمادها تشکیل میشود و بدین خاطر است که این زبان لیسپ (مخفف پردازش لیست) نامیده شده است. یکی از ویژگیهای جالب زبان لیسپ این است که خود برنامههای لیسپ نیز لیست هستند و بنا بر این، میتوان با برنامهها به عنوان دادهها رفتار کرد و یا دادهها را به عنوان برنامه ارزیابی نمود.
لیسپ دارای گویشهای مختلفی است که بعضی از آنها دارای قابلیتهای شیءگرا نیز هستند. از این میان میتوان به کامن لیسپ اشاره کرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:19
فهرست مطالب:
تاریخچه ویژوال بیسیک .NET
زبان ویژوال C
انواع فایلهادر ویژوال C
ویژوال بیسیک 6
نظری اجمالی بر delphi
آشنایی با ویژوال بیسیک 2005
XMLDocumentation
RegFreeCOM
MyNamespace
آشنایی با محیط ویژوال بیسیک
1. نوار منو و نوار ابزار:
2-جعبه ابزار:
3-پنجره فرم:
4-پنجره خصوصیات :
5-پنجره پروژه Project Explorer :
6-پنجره طرح بندی فرم (Form Layout ):
پاسخ به سوالات
چکیده:
تاریخچه ویژوال بیسیک .NET
ویژوال بیسیک .NET توسعه یافته BASIC می باشد. BASIC توسط پروفسور John Kemeny و Thomas Kurtz از کالج Dartmouth برای نوشتن برنامه های ساده ایجاد شد و این طراحی از اواسط دهه 1960 آغاز گردید.
هدف از BASIC اولیه, آموزش برنامه نویسی بود. BASIC توسط انواع متفاوتی از کامپیوترها مورد استفاده قرار گرفت و سرمشق سایر زبان ها شد. با توسعه واسط گرافیکی کاربر (GUI) توسط میکروسافت, در اواخر دهه 1980 و اوایل 1990 بیسیک تکامل تدریجی خود را به سوی ویژوال بیسیک انجام داده بود که توسط گروه میکروسافت در سال 1991 انجام پذیرفت. در زمانیکه ویژوال بیسیک در مرحله ظهور بود, توسعه برنامه های کاربردی تحت ویندوز میکروسافت عملی طاقت فرسا بود. با آمدن ویژوال بیسیک ایجاد برنامه های کاربردی تحت ویندوز بسیار آسان شد.
ویژوال بیسیک زبان برنامه نویسی میکروسافت ویندوز است. برنامه های ویژوال بیسیک در محیط توسعه یافته مجتمع (IDE) طراحی و ساخته میشوند. IDE به برنامه نویس این اجازه را می دهد که برنامه های خود را به صورت مناسب و راحت ایجاد, اجرا و خطا یابی کند. پردازش مربوط به تولید سریع یک نرم افزار کاربردی را اغلب RAD (Rapid Application Development) می نامند.
ویژوال بیسیک یکی از زبانهای RAD بوده و بطور وسیعی در دنیا مورد استفاده می باشد. ویژوال بیسیک .NET مشتق شده از زبان برنامه نویسی BASIC است. ویژوال بیسیک خصیصه های متمایز کننده تری نسبت به سایر زبان ها برنامه نویسی دارد مانند واسط گرافیکی کاربر, رسیدگی به رویداد (event handling), دسترسی به .Win32 API ویژگی های شیی گرا, رسیدگی به خطا, برنامه نویسی ساخت یافته و سایر موارد.
زبان ویژوال C
این زبان کامپایلر قدرتمندی است که بااستفاده ازآن میتوان برنامه های بزرگ وپیچیده رادر زمان اندکی ایجاد کرد . محیط ویژوال C + + محیط یکپارچه ای است که درآن میتوان برنامه را ایجاد,ترجمه,اجرا وعیب یابی کردبه عبارت دیگر پکیج C+ + حاوی مولفه هایی مانند ویراستار,کامپایلر,پیوند دهنده,برنامه های سودمند ,عیب یاب وسایرابزارهایی است که برای طراحی برنامه در محیط WINبکار می روند.
محیط توسعه پکیج C بنام DEVELOPER STUDIOاست که آنرابه اختصار محیط توسعه می نامیم تمام ابزارهای دیگر ویژوال C + +را جامعیت می بخشدوبه برنامه نویس اجازه میدهدتا فرایند توسعه برنامه را از طریق پنجره ها, کادرهای محاوره ای ,منوها,نوارهای ابزار,کلیدهای میانبروماکروها ببیندوکنترل کندیعنی این محیط همانندیک اتاق کنترل است.
انواع فایلهادر ویژوال C
فایل محیط برنامه(DSW ) :این فایل برای نگهداری محیط کاری پروژه بکار می رود.
فایل برنامه: برای نگهداری برنامه ویژوال C + + بکار میرود.
فایل ( HEADER) : آنرافایل سرایندمی گویند که محتویات آنهادربرنامه های دیگر قابل استفاده است .
فایل بیت نگاشت( BMP): برای نگهداری تصاویر (BMP ) بکار می رود .
فایل ایکن (ICO ) :برای نگهداری ایکن.
فایل ترجمه شده (OBJ): پس از کامپایل کردن در برنامه ایجاد می شودوحاوی دستورات ماشین است .
فایل اجرائی (EXE ): حاوی برنامه اجرایی است .
فایل اکتیوایکس(OCX) : برای نگهداری اکتیوایکسهای ویژوال C++بکار میرود.
اکتیوایکس قلب محاسبات توزیع شده مایکرو سافت است که کامپیوتر مارا در اینترنت واینترانت قرار می دهد.
ویژوال بیسیک 6
این برنامه در برگیرنده ابزارهای متعددی است که با همکاری یکدیگر امکان توسعه برنامه های کاربردی را فراهم می آورند. این ابزارها به کاربر امکان می دهند تا بطور کامل از ظاهر برنامه خود به هنگام اتمام آن اطلاع یابد, چرا که این زبانها تازمانی که برنامه بطور کامل به پایان نرسیده باشد ظاهر برنامه را به نمایش در نمی آورد.
ویژوال بیسیک بسرعت در حال تبدیل شدن به یکی از اصلی ترین زبانهای برنامه نویسی کاربردی است در حالیکه رقیبان آن مانند POWER BUILDER بسختی در تقلا هستند تا فاصله خود را با ویژوال بیسیک حفظ کنند.
با ارائه هر نسخه جدید توسط ماکروسافت قابلیتهای VB به توسعه دهندگان امکان ایجاد برنامه های کاربردی تطبیق پذیرتر میدهد.
VB5در واقع چاشنی انفجاری در بازار کنترلهای اکتیوایکس بودو VB6توازنی مابین DTMLوتوسعه برنامه های کاربردی مبتنی بر COM ایجاد کرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
فهرست مطالب:
زبان مدلسازی یکنواخت (UML) :
تاریخچة UML :
UML چیست؟
ویژگیهایUML :
نمودارهای UML :
نمودار کلاس (Class Diagram):
نمودار اشیاء Object Diagram) ( :
نمودار موردکاربرد (Usercase Diagram) :
نمودارهای تعامل (Interaction Diagram ) :
نمودارحالت (Statechart Diagram):
نمودار فعالیت(Activity Diagram):
نمودار اجزاء(Component Diagram):
نمودار بهکارگماری(Deployment Diagram):
روند حرکت به سمت UML در جهان:
روند حرکت به سمت UML در ایران:
اهمیت ترویج UML در کشور:
چکیده:
1- مقدمه
2 - تشریح سناریوی سرویس تصحیح خرابی
6 - مجموعه کارکرد تصحیح خرابی (NEs)
7 - مجموعه کارکرد تست سرویس
8 - مجموعه کارکرد انتخاب مدار همبستگی تست و محل عیب
9 - مجموعه کارکرد گزارش مشکل
10- آگاهی تغییر وضعیت گزارش مشکل
11- مجموعه کارکرد پرسش اطلاعات
12- آگاهی از ایجاد برچسب مشکل
13- مجموعه کارکرد سرپرستی برچسب مشکل
14- مجموعه کارکرد کنترل و وضعیت عناصر
1- تجزیه
2- تحلیل
3- طراحی
3-1- دیاگرامهای Use Case :
دیاگرام های Usecase :
شکل 3 بالاترین سطح، سرویسهای مدیریت
زبان مدلسازی یکنواخت (UML) :
زبان مدلسازی یکنواخت یا، Unified Modeling Language (UML) یک زبان مدلسازی است که برای تحلیل وطراحی سیستمهای شیگرا بکار میرود. UML اولین بار توسط شرکت Rational ارائه شد و پس از آن از طرف بسیاری از شرکتهای کامپیوتری و مجامع صنعتی و نرمافزاری دنیا مورد حمایت قرار گرفت؛ به طوریکه تنها پس از یک سال، توسط گروه Object Management Group ، به عنوان زبان مدلسازی استاندارد پذیرفته شد. UML تواناییها و خصوصیات بارز فراوانی دارد که میتواند به طور گستردهای در تولید نرمافزار استفاده گردد. در ادامة این مقاله ابتدا به تاریخچة UML و در ادامه به معرفی، ویژگیها و نمودارهای آن پرداخته میشود و در پایان، روند حرکت به سمت UML و اهمیت آن برای ایران، بررسی خواهد شد.
تاریخچة UML :
دیدگاه شیگرایی Object Oriented)) از اواسط دهه 1970 تا اواخر دهه 1980 در حال مطرح شدن بود. در این دوران تلاشهای زیادی برای ایجاد روشهای تحلیل و طراحی شیگرا صورت پذیرفت . در نتیجة این تلاشها بود که در طول 5 سال یعنی 1989 تا 1994، تعداد متدولوژیهای شیگرا از کمتر از 10 متدولوژی به بیش از 50 متدولوژی رسید. تکثر متدولوژیها و زبانهای شیگرایی و رقابت بین اینها به حدی بود که این دوران به عنوان "جنگ متدولوژیها" لقب گرفت. از جمله متدولوژیهای پرکاربرد آن زمان میتوان از Booch، OOSE، OMT، Fusion، Coad-Yourdan، Shlayer-Mellor وغیره نام برد. فراوانی و اشباع متدولوژیها و روشهای شیگرایی و نیز نبودن یک زبان مدلسازی استاندارد، باعث مشکلات فراوانی شده بود. از یک طرف کاربران از متدولوژیهای موجود خسته شده بودند، زیرا مجبور بودند از میان روشهای مختلف شبیه به هم که تفاوت کمی در قدرت و قابلیت داشتند یکی را انتخاب کنند. بسیاری از این روشها، مفاهیم مشترک شیگرایی را در قالبهای مختلف بیان میکردند که این واگرایی و نبودن توافق میان این زبانها، کاربران تازهکار را از دنیای شیگرایی زده میکرد و آنها را از این حیطه دور میساخت. عدم وجود یک زبان استاندارد، برای فروشندگان محصولات نرمافزاری نیز مشکلات زیادی ایجاد کرده بود. اولین تلاشهای استانداردسازی از اکتبر 1994 آغاز شد، زمانی که آقای Rumbaurgh صاحب متدولوژی OMT به آقای Booch در شرکت Rational پیوست و این دو با ترکیب متدولوژیهای خود، اولین محصول ترکیبی خود به نام "روش یکنواخت" را ارائه دادند. در سال 1995 بود که با اضافه شدن آقای Jacobson به این دو، روش یکنواخت ارائه شده با روش OOSE نیز ترکیب شد واین خود سبب ارائة UML نسخة 0.9 در سال 1996 گردید. سپس این محصول به شرکتهای مختلفی در سراسر جهان به صورت رایگان ارائه شد و استقبال شدید شرکتها از این محصول و تبلیغات گسترده شرکت Rational، سبب آن شد که گروه OMG، نسخة 1.0 UML را به عنوان زبان مدلسازی استاندارد خود بپذیرد. تلاشهای تکمیلی UML استاندارد ادامه پیدا کرد و نسخة 1.1 آن در سال 1997 و نسخه 1.3 آن در سال 1999 ارائه گردید.
UML چیست؟
UML یا زبان مدلسازی یکنواخت، زبانی است برای مشخص کردن (Specify) ، مصورسازی (Visualize)، ساخت (Construction) و مستندسازی (Documenting) سیستمهای نرمافزاری و غیر نرمافزاری و نیز برای مدلسازی سیستمهای تجاری. اما چرا مدل و مدلسازی؟
ایجاد یک مدل برای سیستمهای نرمافزاری قبل از ساخت یا بازساخت آن، به اندازه داشتن نقشه برای ساختن یک ساختمان ضروری و حیاتی است. بسیاری از شاخههای مهندسی، توصیف چگونگی محصولاتی که باید ساخته شوند را ترسیم میکنند و همچنین دقت زیادی میکنند که محصولاتشان طبق این مدلها و توصیفها ساخته شوند. مدلهای خوب و دقیق در برقراری یک ارتباط کامل بین افراد پروژه، نقش زیادی میتوانند داشته باشند. شاید علت مدل کردن سیستمهای پیچیده این باشد که تمامی آن را نمیتوان یکباره مجسم کرد، بنابراین برای فهم کامل سیستم و یافتن و نمایش ارتباط بین قسمتهای مختلف آن، به مدلسازی میپردازیم. UML زبانی است برای مدلسازی یا ایجاد نقشه تولید نرمافزار.
به عبارت دیگر، یک زبان، با ارائه یک فرهنگ لغات ویک مجموعه قواعد، امکان میدهد که با ترکیب کلمات این فرهنگ لغات و ساختن جملات، با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. یک زبان مدلسازی، زبانی است که فرهنگ لغات و قواعد آن بر نمایش فیزیکی و مفهومی آن سیستم متمرکزند. برای سیستمهای نرمافزاری نیاز به یک زبان مدلسازی داریم که بتواند دیدهای مختلف معماری سیستم را در طول چرخة تولید آن، مدل کند.
فرهنگ واژگان و قواعد زبانی مثل UML به شما میگویند که چگونه یک مدل را بسازید و یا چگونه یک مدل را بخوانید. اما به شما نمیگویند که در چه زمانی، چه مدلی را ایجاد کنید. یعنی UML فقط یک زبان نمادگذاری (Notation) است نه یک متدولوژی. یک زبان نمادگذاری شامل نحوة ایجاد و نحوة خواندن یک مدل میباشد، اما یک متدولوژی بیان میکند که چه محصولاتی باید در چه زمانی تولید شوند و چه کارهایی با چه ترتیبی توسط چه کسانی، با چه هزینهای، در چه مدتی و با چه ریسکی انجام شوند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:22
فهرست مطالب:
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری 3-1
2-1-1- مقدمه 2
2-1-2- ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری 3-2
2-1-3- آغاز ادب فارسی 3
2-2- قرن چهارم، عصر سامانی و بویی 9-3
2-2-1- توجه سامانیان بزبان پارسی 4-3
2-2-2- اهمیت قرن چهارم در علوم و ادبیات 4
2-2-3- نثر پارسی در قرن چهارم 5-4
2-2-4- شعر فارسی در قرن چهارم 8-6
2-3- قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان 20-9
2-3-1- نثر فارسی در قرن پنجم و ششم 9
2-3-2- نثر ساده در قرن پنجم و ششم: 11-9
منابع
چکیده:
1- زبان و ادبیات در ایران بعد از اسلام
در گذشته، دورههای تاریخ ادبیات را بر مبنای سلسلهها تقسیم بندی میکردند مانند: شعر دورهی غزنوی یا ادبیات دورهی مغول. اما امروزه سیر ادبیات فارسی را بر منبای شاخصها و سنتهای ادبی و با توجه به افراد شاخص و سنتگذار تقسیمبندی میکنند. منظور از شاخصها و سنت گذاران، افرادی هستند. که مهمترین ویژگیهای ادبی یک مقطع را میتوان در آثار آنها پیدا کرد.
تقسیم دورههای ادبی بر این مبنا، لزوماً با تقسیمات سیاسی، تاریخی و جغرافیایی همخوانی و هماهنگی ندارد. گاهی شاعری که از نظر زمانی در دورهای زندگی میکند از لحاظ ادبی و فکری در دوره پس یا پیش از خود قرار میگیرد.
2- تقسیم بندی دوره های ادبی
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سومهجری
2-2- قرن چهارم، عصر سامانی و آل بویه
2-3- قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان وخوارزمشاهیان
2-4- وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم
2-5- قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری
2-6- از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148
2-7- از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت
2-1- از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری
دولت ساسانی با شکستهای پیاپی سپاهیان ایران از لشگر اسلام در جنگهای ذات السلاسل(12هجری) وقادسیه(14 هجری) و جلولاء(16 هجری) و نهاوند(21 هجری) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمین در داخله شاهنشاهی ایران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجری بطول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره عرب درآمدند.
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:104
چکیده:
به نام خدا
1. زبان شناسی (ابوالحسن نجفی، زبان و تفکر: مقاله های 1،2، 6،7،8،9؛ دکتر درزی هر دو جلد)
2. آواشناسی (حق شناس: همه کتاب، ثمره:فقط بخش اوّل)
3. واجشناسی (در حد آشنایی از کتاب دکتر درزی)
4. صرف (ساختواژه) (در حد آشنایی از کتاب دکتر درزی)
5. نحو (در حد آشنایی، کتاب میرعمادی و نیز صفوی)
6. معناشناسی (در حد آشنایی از کتاب پالمر و نیز صفوی)
7. کاربردشناسی (در حد آشنایی از کتاب دکتر درزی)
8. تحلیل کلام(در حد آشنایی از کتاب دکتر درزی)
9. زبان شناسی تاریخی(در حد آشنایی از کتاب دکتر درزی)
10. طبقه بندی زبانها(در حد آشنایی از کتاب دکتر درزی)
زبان شناسی
زبانشناسی مطالعه علمی زبان است. این علم در وهله اول به زبان در مفهوم عام آن می نگرد یعنی از یک سو همه زبانها و از سوی دیگر آن خصوصیت انسان که او را از جانداران دیگر متمایز می کند (قوه نطق). تفاوت زبانشناسی با علوم دیگری که کم و بیش به زبان می پردازند در این است که زبانشناسی زبان را برای توضیح خود زبان بررسی می کند ولی آن علوم زبان را توضیح چیز دیگری به کار می گیرند (مثلاً برای مطالعه استعداد روانی تکلم یا قوانین تفکر یا نهادهای اجتماعی یا ضایعات مخ و اندامهای گفتار). باید دانست مطالعه تاریخ تحول و خویشاوندی زبانها و روابط آنها با یکدیگر موضوع "ریشه شناسی "، "زبانهای باستانی و"فقه اللغه" است.
زبان مهمترین وسیله ارتباطی بشر و پایه همه نهادهای اجتماعی اوست. اصطلاحاتی مانند "زبان موسیقی"، و "زبان گلها" و "زبان تصاویر" استعاره هایی بیش نیست؛ نه موسیقی زبان است، نه نقاشی و نه پیکرتراشی.
دم زدن و راه رفتن نتیجه کاربرد طبیعی بعضی از اندامهای بدن یعنی ششها و پاهاست. امّا زبان چنین نیست زیرا موضع معین و منحصری در بدن برای آن وجود ندارد. هر چند در علم آواشناسی سخن از اندامهای گفتاری به میان می آید ولی وظیفه اصلی هر یک از این اندامها چیز دیگری است سوای ایجاد صوت به منظور بیان مفاهیم ذهن. مثلاً دهان برای جویدن و فرودادن غذا و زبان برای چشیدن و حفره های بینی برای نفس کشیدن به کار می روند و دیگر اعضای گفتار به همچنین.
تعریفی از زبان که هم جامع باشد یعنی شامل همه زبانه شود و هم مانع باشد یعنی شامل چیزی جز زبان نشود: زبان آن نهاد اجتماعی است که از نشانه استفاده می کند.
نشانه چیست؟ هر چیزی که نماینده چیز دیگری جز خودش باشد یا به عبارت دیگر بر چیز دیگری جز خودش دلالت کند. هر نشانه دارای دو قسمت (رویه) است: دال (که در مورد کلمات زبان به آن لفظ می گویند) و مدلول (معنی). دال می تواند گفتاری یا نوشتاری باشد مانند صورت گفتاری و نوشتاری کلمه "کتاب" و مدلول همان معنای "کتاب" است. رابطه بین دال و مدلول را دلالت می گویند. دلالت عمل نشانه است نه خود نشانه.
انواع نشانه های مورد استفاده در زندگی اجتماعی بشر: تصویری، طبیعی و وضعی.
نشانه تصویری: بین دال و مدلول آن (صورت و مفهوم آن) شباهت عینی و تقلیدی وجود دارد مانند دلالت عکس مار بر خود مار، دلالت نقشه جغرافیا بر مناطق زمین.
نشانه طبیعی (= نشانه عقلی و طبعی): بین دال و مدلول آن رابطه همجواری یا تماس (رابطه علت و معلولی) وجود دارد مانند رابطه بین آتش و دود، تب و احساس درد. فرق نشانه های طبیعی و وضعی در این است که عمداً به قصد ایجاد ارتباط به وجود نیامده است.
نشانه وضعی: رابطه بین دال و مدلول، رابطه ای قراردادی است نه ذاتی و خودبخودی. مانند دلالت لفظ "اسب" بر خود "اسب"، دلالت "نور قرمز سر چهار راه" بر "عبور ممنوع".
برای رسیدن از نشانه به شیء خارجی باید از دو مرحله (دلالت) بگذریم: دلالت دال (لفظ) بر مدلول (معنی) و دلالت مدلول بر شیء خارجی. مثلاً با شنیدن لفظ "دیوار" به معنای "دیوار" و از معنای "دیوار"به خود دیوار می رسیم.
نکته: بین مفهوم و مصداق نسبت معکوس برقرار است زیرا هرچه مفهوم وسیع تر باشد، مصداق آن محدودتر می شود و بالعکس.
بعضی از موارد حروف اضافه، حروف ربط و افعال ربطی و ...و یا حتی اسمهای معنی (شجاعت و ...) یا دیو و پری در عالم خارج مصداق (ما به ازاء خارجی) ندارند، از طرفی حتی اسمهای ذات را نمی توان همیشه به یقین دارای مصداق دانست مثلاً کلمه سیب بر مفهوم کلّی و انتزاعی سیب دلالت می کند نه بر فلان سیب مشخص و واقعی یعنی مصداق آن در عالم خارج. پس در مورد نشانه های زبان، با دال و مدلول و دلالت سروکار داریم نه با واقعیت.
گفتیم زبان مجموعه ای از نشانه هاست. مجموعه نشانه های زبان یک کل مرتبط و منضبط می سازند که عناصر سازنده آن بر اساس اصول و قواعد خاصی که در هر زبان با زبان دیگر تفاوت دارد به یکدیگر وابسته و پیوسته اند چنانچه اگر یک جزء تغییر کند، اجزلی دیگر نیز تغییر می کنند. فردینان دوسوسور-بنیانگذار زبانشناسی جدید- این مجموعه جدید را سیستم نامید و در فارسی آن را ساختار ترجمه کرده اند. منظور از همه اینها اینست که زبان مجموعه ای از دانش نظام یافته است. اهمیت کار سوسور دراینست که به خصوصیت وابستگی و پیوستگی اجزای این مجموعه اشاره کرده و آن را جزو مهمترین اوصاف ذاتی زبان شمرده است. به نظر سوسور زبان مجموعه پراکنده ای از اجزای نامتجانس نیست بلکه دستگاهی منسجم است که در آن هر جزء به جزء دیگر بستگی دارد و ارزش هر واحد تابع وضع ترکیبی آن است. این نظریه در واقع نقطه مقابل نظریه اتومیسم (اصالت ذره) است که بر اساس آن جهان یا هر کدام از جلوه های آن از اجتماع تعدادی ذره ریز تشکیل شده است و اگر چیزی به آن اضافه کنیم و یا برداریم در ماهیت کلّی و نحوه عمل آن مجموعه تغییری جز افزایش یا کاهش روی نمی دهد.
زبان مجموعه ای از دستگاه های کوچک است که از ترکیب آنها دستگاه های بزرگ تر و از ترکیب اینها دستگاه کل زبان به وجود می آید. هر دستگاه از اجزای به هم پیوسته ای تشکیل شده است که بر اساس سلسله مراتب هم با یکدیگر و هم با دستگاه خود و هم با دستگاه های دیگر رابطه متقابل دارند.
دستگاه زبانی و به طور کلّی هر دستگاه نشانه ای متکی بر محور است: همنشینی و جانشینی و در حقیقت رابطه بین این دو محور است که قواعد دستور زبان را تعیین می کند. زبان در هر آن بر روی دو محور عمل می کند:
الف) محور همنشینی ، بر اساس روابط اجزای حاضر در پیام. برای بیان این خصوصیت، اصطلاح تباین را به کار می برند و مثلاً می گویند که در جمله مذکور، نان با یک کیلو و به من بده در تباین است، همچنانکه واجهای /ن/ و / ا/ و /ن/ در تکواژ نان.
ب) محور جانشینی ، بر اساس روابط اجزای غایب از پیام. برای بیان این خصوصیت، اصطلاح تقابل را به کار می برند و مثلاً می گویند که نان با گوشت، یا یک با دو و همه اعداد دیگر (در همان جمله) در تقابل اند، همچنانکه واج /ب/ با /ن/ در دو واژه بده و نده، و واکه های کوتاه /a/ و /e/ در همین دو واژه در تقابل هستند. در حقیقت وجود غایب دو، سه و چهار و ... است که وجود حاضر یک را معنی دار می کند و نیز وجود غایب مجموعه واجهای فارسی است که به وجود حاضر /ب/ و واکه کوتاه /e/ معنی می بخشد.
یکی از ویژگیهای زبان این است که زبان بر خط جاری است و بنابراین دارای یک بُعد است (منظور از خط، خط نوشتاری نیست بلکه خط هندسی مدنظر است). کلمات زبان مانند حلقه های زنجیر به هم پیوسته اند و به توالی در پی هم می آیند و توالی کلمات تشکیل سطرها را می دهند. هر سطر یا به طور کلی زنجیر کلام از جایی آغاز می شود و به جایی پایان می یابد، پس اول، وسط و آخری دارد. درحالیکه نشانه های دیگر معمولاً چنین نیستند؛ مثلاً در علائم راهنمایی و رانندگی نمی توان گفت که آغاز کجا و انجام کجا و خط سیر کدام است. این خصوصیت خطّی زبان از خصوصیت صوتی آن ناشی می شود. ِیعنی زنجیر کلام جبراً در زمان جاری است و زمان چنانکه می دانیم دارای یک بُعد است. به عبارت دیگر، آحاد زبان، چه حرفها و چه واژه ها همزمان و مقارن نیستند؛ یعنی نمی توان آنها را یک جا و با هم تلفظ کرد. ما ناگزیریم آنها را در پی هم بیاوریم یعنی حتماً باید یکی بر دیگری مقدم باشد. ما ناچاریم که واحدهای زبان (گفتاری) را به توالی یکدیگر در خط زمان جاری کنیم وشنونده هم آنها را به توالی می شنود. اما مثلاً در پرده نقاشی چنین نیست. درست است که نقاش اجزای پرده خود را متوالیاً نقش کرده است، لیکن بیننده آن را یکجا و یکباره می بیند؛ و اگر هم دقت خود را متوالیاً معطوف یکایک اجزای آن کند، حتماً لازم نیست که این خط توالی تابع خط توالی نقاش باشد؛ وانگهی اگر این خط توالی را هم تغییر دهد و از نقطه دیگری به تماشا آغازد و به نقطه دیگری برسد باز در مفهوم کلی پرده تغییری به بار نمی آید.در صورتی که در مورد زبان چنین نیست: شنونده یا خواننده لزوماَ باید همان خط سیر گوینده یا نویسنده را دنبال کند؛ و اگر از خط سیر دیگری برود، مثلاً سطور را از پایین صفحه به بالا یا حروف کلمه را به طور معکوس یا در هم بخواند، شک نیست که مفهوم کلی عبارات و رابطه کلمات را یا درک نخواهد کرد یا به گونه دیگر درک خواهد کرد. به همین سبب است که مثلاً زین با نیز و زیبا با بازی و جنگ با گنج فرق دارد، گرچه هر جفت دارای اجزای یکسان است.
زبان گفتاری در بُعد زمان و زبان نوشتاری در بُعد مکان جریان دارد. هنگام تبدیل گفتار به نوشتار از بعد زمان به مکان می رویم و این تبدیل بعد یک امکان برای ما به وجود می آورد: امکان بازگشت به عقب زیرا در زمان نمی توان به عقب بازگشت ولی در مکان می توان. یعنی کلمات زبان به محض تلفظ در فضا محو می شوند و نمی توان به الفاظ گفته شده بازگشت و آن را دوباره شنید مگر اینکه دوباره بیان شوند امّا در مورد کلماتی که نوشته می شوند چنین نیست و می توان بارها به عقب برگشت و مجدداً آنها را خواند.
اینکه آحاد و اجزای زبان بر طبق قواعد و موازینی- که در مجموع آنها را دستور زبان می نامند با همدیگر ترکیب می شوند تا بتوانند بر معانی دلالت کنند ناشی از همین خصوصیت خطی زبان است.
محور جانشینی یکی از راههای مقابله با محدودیت یک بعدی زبان است (جریان بر خط). اگر این محور وجود نداشت شاید کار زبان به تکرار جمله های از پیش ساخته محدود می شد و چون ذهن نمی توانست هزاران هزار جمله را بر حسب موقعیت های متفاوت عیناً درحافظه ذخیره کند (به دلیل محدودیت گنجایش حافظه) در کار رفع نیازهای ارتباطی در می ماند و از عهده بیان موقعیتهای تازه و ناآشنا نیز برنمی آمد.
جریان بر خط بودن منحصر به زبان نیست و هر نشانه ای که وابسته به زمان باشد نه مکان، خطّی است مانند زبان اشاره ناشنوایان. وجه ممیز زبان از دیگر دستگاه های نشانه ای در ویژگی تجزیه دوگانه (double articulation)آن است مارتینه خصوصیت اصلی زبان را تجزیه دوگانه می داند: تجزیه اول تقسیم کلام به تکواژ و تجزیه دوم تقسیم تکواژ به واج. برای مثال دو نشانه زیر را که دارای مفهوم یکسان هستند در نظر بگیرید:
الف)
ب) از این راه بروید.
باید دانست که تفاوت اصلی آنها در مفهومشان یا در صراحت معنای دومی نسبت به اولی نیست. بلکه تنها تفاوت آنها در این است که اولی تجزیه ناپذیر و دومی تجزیه پذیر است یعنی قابل تقسیم به اجزاست. البته نشانه الف را هم می توان به اجزایی تقسیم کرد اما اجزای حاصل دارای هویت مستقل نخواهند بود و بنابراین تقسیم بندی ما مبنای مقتضی نخواهد داشت: هر بار می توانیم آن را به اجزایی تقسیم کنیم بی آنکه بتوانیم استقلالی به اجزای آن بدهیم و تقسیم بندی خود را توجیه کنیم. در صورتی که در مورد تقسیم نشانه (ب)، اجزایی که به دست می آید، مثلاً "از، این، راه" هر یک دارای صورت و معنای مشخصی است که از ترکیب آنها معنای کل نشانه حاصل می شود.
بر اساس مفهوم تجزیه دوگانه زبان را دو بار می توان تجزیه یا تقطیع کرد: بار اوّل به اجزایی که هم دارای صورت صوتی و هم دارای محتوای معنایی است (مثلاً در جمله مذکور: از + این+ راه+ ب+ رو+ ید) و بار دوم همین اجزا به اجزای دیگری منقسم می شود که تنها دارای صورت صوتی بدون هیچ محتوای معنایی است (مثلا: / ا، ز/ = از، / ر، ا، ه/ = راه، ... )
به هر یک از اجزای تجزیه نخست تکواژ می گویند. نباید تکواژ را با واژه اشتباه گرفت زیرا تکواژ کوچکترین واحد معنادار یا دستوری زبان است و حال آنکه یک واژه ممکن است از چند تکواژ درست شده باشد. مثلاً واژه "می خندیم" سه تکواژ دارد: می- + -خند- + - ایم (به این ترتیب، جمله "از این راه بروید" دارای 6 تکواژ است).
به هر یک از اجزای تجزیه دوم، واج گفته می شود (به این ترتیب جمله مذکور دارای 13 واج است). واج را نباید با حرف یکی دانست زیرا واج صدای نقش دار زبان است و واقعیتی ذهنی است. هر واج از طریق مشخصه های آوایی از واجهای دیگر متمایز می شود. ولی حرف واقعینی عینی (ملموس) است که در خط تظاهر دارد و در حقیقت نمود عینی واج در خط است. واج در اصل صورت ملفوظ حرف است و حرف صورت مکتوب واج است. نکته دیگر اینکه تعداد واجها و حرفها معمولاً در هیچ زبانی برابر نیست. مثلاً در زبان فارسی واجهایی هستند که به ازای آنها هیچ حرفی در خط وجود ندارد، مثلاً واکه های کوتاه فارسی. در مقابل، حروفی هم هستند که معادل صوتی یا واجی ندارند مثل "واو" در کلمه خواهر که تلفظ نمی شود. از این گذشته، در برابر بعضی از واجها بیش از یک حرف وجود دارد، مثل واج /س/ که به ازای آن در خط فارسی سه حرف داریم: ث، س، ص؛ و برای واج /ز/ چهار حرف: ز، ذ، ظ،ض.
بنابراین طبق تعریف مارتینه زبان همیشه دو سطح متفاوت دارد: سطح اول تکواژها و سطح دوم واجها. و این است فصل ممیز زبان از دیگر دستگاه های نشانه ای و ارتباطی (مانند سیستم ارتباطی حیوانات).
براساس آنچه گفته شد می توان تعریفی جامع و مانع از زبان به دست داد که شامل اساسی ترین مشخصات آن باشد. تعریف آندره مارتینه از زبان دقیق ترین تعریفی است که از زبان ارائه شده است:
زبان یکی از وسایل ارتباط میان افراد بشر است که بر اساس آن تجربه آدمی در هر جماعتی به گونه ای دیگر تجزیه می شود و واحدهایی حاصل می شود به نام تکواژ که دارای محتوای معنایی و صورت صوتی است؛ این صورت نیز بار دیگر به واحدهای مجزا و متوالی تجزیه می شود به نام واج که تعداد آنها در هر زبانی معین است و ماهیت و روابط متقابل آنها در هر زبان با زبان دیگر تفاوت دارد.
تجزیه دوگانه تفاوت میان زبان بشر و زبان جانوران را آشکار می کند. از بین جانوران، معدودی از آنها می توانند با افراد همنوع خود ارتباط برقرار کنند مانند کلاغ، زنبور عسل و میمون، اما این ارتباط در بیشتر موارد ارثی و غریزی است. اما نشانه هاییکه در این ارتباط ها بکار می روند ظاهراً یکپارچه وتجزیه ناپذیر است یعنی نه تنها واج ندارد بلکه جانوران یاد شده قابلیت ترکیب واژه ها با یکدیگر و تشکیل جملات را ندارند. البته زنبورهای عسل با رقص خود ظاهراً می توانند چند مفهوم از جمله منبع غذا، جهت و فاصله آن را با هم ترکیب کرده و جمله بسازند منتها تعداد این جمله ها محدود است و همه آنها مشابه یکدیگرند و بر حسب موقعیت با اندک تفاوتی تکرار می شوند.
نکته: واجها نشانه نیستند بلکه برای ساختن نشانه به کار می روند. شمار واجهای زبان های مختلف از 10 تا 80 و معمولاً 20 تا 40 است و حال آنکه شمار تکواژها که از ترکیب همین واجها ساخته شده اند چندهزار است و شمار واژه های ساخته شده از تکواژه به چند صد هزار می رسد و شمار جمله های هر زبان که از این واژه ها ساخته می شود نامحدود است. فایده واجها که تعداد محدودی دارند اینست که حجم (گنجایش) حافظه بشر محدود است و انسان نمی تواند بی شمار جملات زبان را در خود را حافظه خود نگهدارد. مجموع علائم راهنمایی و رانندگی محدود است (حداکثر صدتا) ولی شمار واژه های زبان از ساده و مرکب به صدها هزار مورد می رسد.
پایه هر زبانی بر تعداد محدودی عنصر بسیط (ساده) گذاشته شده استکه با یکدیگر جمع می شوند و تعداد بسیاری عنصر مرکب می سازند. این عناصر مرکب بالقوه بی شمارند امّا زبان بالفعل از همه این ترکیبات ممکن استفاده نمی کند بلکه بر اساس قواعد خاص خود تعداد کمی از آنها را بکار می برد و بقیه را کنار می گذارد.
یکی از ویژگیهای زبان این است که زبان بر خط جاری است و بنابراین دارای یک بُعد است. کلمات زبان مانند حلقه های زنجیر به هم پیوسته اند و به توالی در پی هم می آیند و توالی کلمات تشکیل سطرها را می دهند. هر سطر یا به طور کلی زنجیر کلام از جایی آغاز می شود و به جایی پایان می یابد، پس اول، وسط و آخری دارد. درحالیکه نشانه های دیگر معمولاً چنین نیستند؛ مثلاً در علائم راهنمایی و رانندگی نمی توان گفت که آغاز کجا و انجام کجا و خط سیر کدام است. این خصوصیت خطّی زبان از خصوصیت صوتی آن ناشی می شود. ِیعنی زنجیر کلام جبراً در زمان جاری است و زمان چنانکه می دانیم دارای یک بُعد است. به عبارت دیگر، آحاد زبان، چه حرفها و چه واژه ها همزمان و مقارن نیستند؛ یعنی نمی توان آنها را یک جا و با هم تلفظ کرد. ما ناگزیریم آنها را در پی هم بیاوریم یعنی حتماً باید یکی بر دیگری مقدم باشد. پس ناچاریم که واحدهای زبان را به توالی یکدیگر در خط زمان جاری کنیم.شنونده هم آنها را به توالی می شنود. اما مثلاً در پرده نقاشی چنین نیست. درست است که نقاش اجزای پرده خود را متوالیاً نقش کرده است، لیکن بیننده آن را یکجا و یکباره می بیند؛ و اگر هم دقت خود را متوالیاً معطوف یکایک اجزای آن کند، حتماً لازم نیست که این خط توالی تابع خط توالی نقاش باشد؛ وانگهی اگر این خط توالی را هم تغییر دهد و از نقطه دیگری به تماشا آغازد و به نقطه دیگری برسد باز در مفهوم کلی پرده تغییری به بار نمی آید.در صورتی که در مورد زبان چنین نیست: شنونده یا خواننده لزوماَ باید همان خط سیر گوینده یا نویسنده را دنبال کند؛ و اگر از خط سیر دیگری برود، مثلاً سطور را از پایین صفحه به بالا یا حروف کلمه را به طور معکوس یا در هم بخواند، شک نیست که مفهوم کلی عبارات و رابطه کلمات را یا درک نخواهد کرد یا به گونه دیگر درک خواهد کرد. به همین سبب است که مثلاً زین با نیز و زیبا با بازی و جنگ با گنج فرق دارد، گرچه هر جفت دارای اجزای یکسان است.
اینکه آحاد و اجزای زبان بر طبق قواعد و موازینی- که در مجموع آنها را دستور زبان می نامند با همدیگر ترکیب می شوند تا بتوانند بر معانی دلالت کنند ناشی از همین خصوصیت خطی زبان است.
گفتیم زبان لزوماً بر خط مستقیم جریان دارد و همان است که زنجیر کلام را می سازد، چنانچه جمله ( یک کیلو نان به من بده ) این معنی را به خوبی نشان می دهد. همین جمله از تعدادی واحدهای زبانی (تکواژ و واج) تشکیل شده است که وجود دارند یعنی قابل حس هستند. این را می توان رویه مثبت یا موجود پیام دانست. اما برای اینکه زبان بتواند افاده معنی کند شرط دیگری نیز ضروری است. به عبارت دیگر، اجزای پیام علاوه بر روابطی که به طور عینی و محسوس با یکدیگر دارند روابطی هم با اجزای دیگری دارند که فعلاً در پیام نیستند ولی می توانستند باشند (و اگر می بودند معنای پیام تغییر می کرد). این را می توان رویه منفی (یا غایب) پیام دانست که اگر دست کم در ذهن اهل زبان حضور نداشت زبان نمی توانست عمل ارتباطی خود را انجام دهد. مثلاً در جمله بالا اگر نمی خواستیم عمل پیام انجام بگیرد به جای واج /ب/ و "حرکت زیر"، واج /ن/ و"حرکت زبر"می گذاشتیم و می گفتیم: (یک کیلو نان به من نده).
وظایف یا نقشهای زبان
زبان ابزاری است ساخته شده از نشانه که اعضای هر جامعه به کمک آن کارهایی را انجام می دهند. زبان یک نقش اصلی (ایجاد ارتباط) و سه نقش فرعی (تکیه گاه اندیشه، حدیث نفس، ایجاد زیبایی هنری) بیش ندارد؛ نهایت آنکه دومین نقش زبان، یعنی تکیه گاه اندیشه، چندان درخور ارزش و اهمیت است که می توان آن را همسنگ نقش اصلی آن دانست).
تکیه گاه اندیشه : درباره نقش زبان به عنوان تکیه گاه اندیشه باید گفت زبان علاوه بر اینکه به کار ارتباط به کار می رود ابزار تفکر منطقی نیز هست چندان که اگر فعالیت ذهن آدمی در قالب زبان انجام نشود جای شک است که بتوان نام اندیشه بر آن نهاد. قدر مسلم اینست که هر گونه فعالیت فکری حتی در تنهایی و خاموشی به مدد کلام صورت می گیرد.
حدیث نفس : درباره نقش زبان به عنوان حدیث نفس باید گفت انسان در بسیاری موارد زبان را برای بیان حالتهای عاطفی شخصی و تحلیل احساسات فردی خود و نه لزوماً به منظور ایجاد ارتباط با دیگری به کار می برد و بنابراین در این موارد معمولاً به واکنش شنوندگان احتمالی توجه چندانی نمی کند یعنی برخلاف کاربرد روزمره زبان از آنها انتظار رفتار متقابل و حتی تفاهم ندارد، گویی که در تنهایی با خود سخن می گوید.
ایجاد زیبایی در کلام : درباره نقش ایجاد زیبایی در کلام که آن را می توان نقش هنری زبان نیز نامید می توان گفت گاهی گوینده به تزیین گفته خود می پردازد، مثلاً واجها را به گونه ای که خوشنواتر باشند با یکدیگر می آمیزد و گاهی، بی توجه به معنی، ظاهر کلام را می آراید یا معانی را نه به تبع واقعیت بیرونی، بلکه به اقتضای روابط درونی آنها با یکدیگر تلفیق می کند. امّا این نقش زبان، که خصوصاً در آثار ادبی به چشم می خورد، با نقشهای دیگر چنان در آمیخته است که غالباً نمی توان آنها را از یکدیگر جدا کرد، مگر در مواردی که عمداً به این منظور به کار رفته باشد (مثلاً در شعر).
ایجاد ارتباط : زبان بیش از هر چیز برای ایجاد ارتباط میان افراد جامعه به کار می رود. مثلاً زبان فارسی برای برقراری ارتباط میان فارسی زبانها به کار می رود. نخستین و اساسی ترین نقش زبان همین است، زیرا بشر در اجتماع ناگزیر است که تجربه اش را به دیگران منتقل کند و متقابلاً تجربه دیگران را دریابد و برای این منظور ابزاری ساده تر و در عین حال کاملتر و کارآمدتر از زبان در اختیار ندارد.
هر ارتباطی دست کم سه رکن دارد: فرستنده (کسی که ایجاد ارتباط می کند)، پیام (چیزی که ارتباط با آن صورت می گیرد)، گیرنده (کسی که با او ارتباط حاصل می کنند)
این سه رکن حداقل لازم برای ایجاد ارتباط است. بعضی از زبانشناسان جز این رکن ها به سه رکن دیگر نیز قائل هستند:واقعیت مورد ارتباط، تدابیر حفظ ارتباط و دستگاه رمز (کد) مورد استفاده پیام.
نکته: بر هر زبانی نوع خاصی از سازمان جهان بیرون تطبیق می کند و بنابراین آموختن هر زبانی مستلزم نحوه ای دیگربرای تجزیه و درک واقعیت است. این نکته که بیشتر در ساخت واژگان و جمله بندی زبان صادق است در همه زمینه های دیگر زبان از جمله واجها نیز صدق می کند: هیچ دو زبانی دیده نشده اند که واجهایشان نظیر به نظیر همانند یکدیگر باشند؛ یعنی هم تعداد و تلفظ واجها متفاوت است و هم مهمتر از آن، دستگاه واجها و روابط متقابل آنها. در زبانشناسی هر زبانی به اعتبار همان زبان درنظرگرفته می شود و نه به اعتبار مقایسه با زبانهای دیگر.
تعریف دیگری از زبان:
چون همه زبانهای جهان دارای دو محور همنشینی و جانشینی است می توان این خصوصیت را جزو صفات ذاتی زبان دانست و آن را در تعریف زبان وارد کرد و بدین گونه تعریف دیگری از زبان بدست داد که شاید کاملتر از تعریف پیشین باشد:
زبان وسیله ای است آوایی برای ایجاد ارتباط میان افراد بشر، دارای دو سطح تکواژی و واجی که همواره بر روی دو محور حرکت می کند: یکی محور همنشینی متشکل از تکواژها و واجهای حاضر در پیام و دیگری محور جانشینی متشکل از تکواژها و واجهای غایب از پیام.
گویشوران بومی یک زبان کسانی هستند که به طور طبیعی آن زبان را در کودکی فراگرفته اند. دامنه و تنوع تجربه و تفکر بشر بار سنگینی بر دوش زبان می گذارد. از آنجا که ارتباط محدود به مجموعه ای از موضوعات مشخص نیست، کار زبان نباید به فراهم آوردن مجموعه ای از پیامهای از قبل آماده شده منحصر باشد. زبان باید ما را، بسته به نیاز، به تولید و درک واژه ها، گروه ها و جمله های جدید قادر سازد. به طور خلاصه، زبان بشر باید خلاق باشد، یعنی در پاسخ به تجربه ها، موقعیتها و افکار جدید، ابتکار و نوآوری را ممکن سازد. (پایان مطالب مربوط به ویژگیهای زبان از کتاب ابولحسن نجفی)
خلاصه مطالب از کتاب زبان و تفکر (دکتر باطنی)
زبان به عنوان دستگاهی از علائم
- زبان دستگاهی است مرکب از علائم آوایی قراردادی که برای ارتباط بین افراد یک اجتماع بکار می رود.
- علامت (نشانه): هر چیزی که نماینده چیز د یگری غیر از خودش باشد. هر نشانه دو رو دارد: دال و مدلول. رابطه بین دال و مدلول را دلالت می گوییم. مارابطه بین دال و مدلول را از طریق پیوندهای مشروط (ثانوی) می آموزیم. نشانه ها (علائم) بر دو دسته تقسیم می شوند: طبیعی (مانند رابطه بین دود و آتش، ابر و باران) و قراردادی (رابطه بین زنگ مدرسه و خروج دانش آموزان، رابطه بین واژه ها و معنای آنها). علائم قراردادی بر دو دسته اند: زبانی (علائم آوایی و قراردادی) و غیر زبانی (علائم غیرآوایی و قراردادی).
دو نکته:
- تعریف زبان به عنوان دستگاهی از علائم آوایی قراردادی مخصوص نوع انسان است. سیستم ارتباطی حیوانات بر اساس این تعریف زبان محسوب نمی شود زیرا آوایی و قراردادی نیست. علائمی که حیوانات برای ارتباط با یکدیگربکار می برند (اعم از آوایی و غیرآوایی) غریزی است چون یاد گرفته نشده و همواره به شکل ثابتی ظاهر می شود، درحالیکه زبان در مفهوم تعریف شده به انسان اختصاص دارد زیرا بنیاد غریزی ندارد، آموخته نشده و همواره دستخوش تغییر است.
- قراردادی بودن علائم زبانی یعنی اینکه بین واژه ها و اشیاء،وقایع و پدیده های جهان بیرون که این واژه ها بر آنها دلالت می کنند هیچ رابطه درونی و ذاتی وجود ندارد؛ مانند رابطه بین واژه صندلی و خود صندلی.
زبان به عنوان دستگاهی از علائم در زندگی ما و مخصوصاً در تفکر ما مؤثر واقع می شود:
1. اولین تأثیر زبان به عنوان یک دستگاه علائم این است که ما را از قید زمان و مکان آزاد می کند (به کمک زبان می توانیم درباره وقایع گذشته و آینده و نیز مکانهایی که هرگزبه آنجا نرفته ایم صحبت کنیم).
2. زبان به عنوان دستگاه علائم به ما این امکان را می دهد جنبه های مختلف یک پدیده واحد را تجزیه کنیم، بعضی از آنها را مورد مطالعه قرار دهیم و بعضی دیگر را موقتاً فراموش کنیم.
3. زبان به ما امکان تجرید مطلق می دهد یعنی می توانیم درباره پدیده هایی گفتگو کنیم که اصلاً وجود خارجی ندارند. مثال: "انسان موجود عجیبی است." هیچ یک از کلمات این جمله مرجع مشخصی ندارند. مثال دیگر کاربرد اسمهای معنی مثل "عشق، کینه و ..."
4. به کمک زبان تجارب خودرا از جهان منظم می کنیم و طبقه بندی می کنیم. تجارب ما از جهان بیرون به شکل توده ای درهم برهم و بی نظام است ولی زبان به ما امکان می دهد که این توده درهم برهم را در قالب های منظمی بریزیم. ولی نباید تصور کرد که واقعیتهای جهان بیرون منطبق بر تقسیم بندیهای زبان ما است. مثلاً ما در زبان خود ازرنگهای سرخ، بنفش و ... صحبت می کنیم ولی اینها اسمهایی است که ما به پدیده ای واحد در حالات مختلف می دهیم. یعنی نمی توان بین رنگها در روی طیف خط قاطعی کشید.این ما هستیم که روی این رشته پیوسته طیف نور مرز گذاشته و نامهای مختلفی برای آن در نظر گرفته ایم (سبز، آبی و ...). نکته دیگر اینکه تقسیم بندی و مرزبندیهای ما از جهان خارج در هر زبان با زبان دیگر تفاوتهایی دارد. برای مثال، زبان سرخپوستان ناواهو، طیف نوری را که ما هفت بخش می کنیم، به سه بخش تقسیم می کند و سه واژه برای رنگ دارد. بنابراین زبان به عنوان دستگاهی از علائم به ما امکان می دهد که برداشت خود را از جهان خارج در قالبهای خاصی بریزیم که زبان به طور پرورده به ما تحویل می دهد. نکته دیگر اینکه زبان ما تصویر درستی از واقعیت بدست ما نمی دهد و نیز تقسیمات زبان ما جهانی و عمومی نیست.
5. به کمک زبان می توانیم استدلال کنیم. استدلال در مراحل عالی بدون استفاده از علائم زبانی غیرممکن است همانطور که حل مسائل ریاضی بدون استفاده از علائم ریاضی غیر ممکن است.
پدیده های قرضی در زبان فارسی
زبان پدیده ای است اجتماعی و همگام با تحولات اجتماعی دگرگون می شود. رابطه بین زبان و اجتماع بحث بسیار جالبی است که در شعبه ای از علم زبانشناسی به نام زبانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد.
زبان را می توان متشکل از سه دستگاه دانست: دستگاه صوتی یا فونولوژی، دستگاه دستوری یا گرامر و دستگاه واژگان. دستگاه صوتی عبارت است از نظامی که بین عناصر صوتی زبان وجود داردئ، دستور یا گرامر عبارت است از نظامی که بین عناصر معنی دار زبان وجود دارد، و واژگان عبارت است از مجموعه لغاتی که اهل زبان در دسترس دارند و روابطی که بین آنها برقرار است. زبان و دستگاه های سازنده آن همه مدام در حال تغییر هستند ولی از سه دستگاه زبان، دستگاه واژگان بیشتر از همه در معرض تغییر است به دو علّت: علت اوّل، مربوط به طبیعت دستگاه واژگان است. دستگاه های صوتی و دستوری زبان دستگاه هایی سخت به هم بافته اند و در نتیجه، رخنه در آنها مشکل تر و تغییرات آنها کندتر است. برعکس واژگان زبان دستگاهی آن چنان به هم بافته نیست و در نتیجه نفوذ در شبکه ارتباطی آن آسانتر است. به عبارت دیگر، کم و زیاد شدن یا تغییر عناصر صوتی و دستوری موجب تغییر ارزش عناصر دیگر دستگاه می شود ولی کم و زیاد شدن یا تغییر عناصر واژگان یعنی لغات مستلزم چنین تحولی در ارزش عناصر دیگر نیست. علت دوم پیوستگی عناصر فرهنگی جامعه با واژگان زبان است. از آن جا که عناصر فرهنگی (مادی و معنوی) مدام در تغییرند، طبیعی است که واژه های زبان نیز که در حقیقت نام آن عناصر فرهنگی هستند تغییر کنند. این پیوستگی نزدیک بین عناصر فرهنگی جامعه و واژگان زبان موجب می شود که واژگان زبان پا به پای تغییرات جامعه دگرگون شود و از دستگاه های صوتی و دستوری تحول پذیرتر باشد.
- هر جامعه ای به مقتضای دینامسیم داخلی خود دائماَ در تغییر است. چنانچه تحولی در ساختار و نحوه کارکرد پدیده های مادی جامعه بوجود آید دیر یا زود در ساختار و کارکرد پدیده های غیرمادی نیز مؤثر می افتد و آن ها را دستخوش تغییر می کند و این هر دو نوع تغییر در واژگان زبان آن جامعه منعکس می شود بدین ترتیب که واژه ای خلق می شود، می میرد و یا تغییر می کند. خلق شدن واژه ها با سرعتی شدیدتر از مردن آنها صورت می گیرد و عیناً همین تفاوت نیز در عنصر فرهنگی قرینه آنها مشاهده می شود. اتومبیل ممکن است یک دفعه وارد جامعه ای شود ولی مدتها طول می کشد تا درشکه و گاری از بین برود. به این ترتیب واژه "اتومبیل" فوراً در واژگان زبان وارد می شود ولی مدتها طول می کشد تا واژه های "درشکه" و "گاری" متروک شود و از واژگان زبان خارج شود. وقتی پدیده ای در زبان نباشد واژه آن هم در واژگان زبان نیست وقتی آن پدیده خلق شد واژه آن هم خلق می شود؛ وقتی از بین رفت، واژه آن هم به تدریج می میرد وقتی مفهوم آن در جامعه تغییر کرد مفهوم یا بار معنایی واژه آن نیز تغییر می کند. واژه های " گزمه، داروغه، میرغضب، قداره، شلیته، ارخالق، تنبان، ملکی، قبا، چارقد، چاقچور، سرداری" امروز در زبان فارسی مرده اند و یا در شرف مردن هستند زیرا عنصر فرهنگی آنها در جامعه مرده است. در عوض، کلماتی مانند "پاسبان، افسر نگهبان، شهربانی، دادگستری، دادیار، استادیار. واژه هایی مانند حاکم، قاضی، وزیر در واژگان زبان فارسی باقیمانده ولی بار معنایی خود را تغییر داده اند زیرا نقش عنصر فرهنگی قرینه آنها در جامعه تغییر کرده است.
وقتی در قلمرو مادی یا غیرمادی، در یک جامعه چیزی جوانه زد و خلق شد، زبان آن جامعه برای آن واژه ای پیدا می کند و برای این کار ممکن است به واژه ای که در زبان وجود دارد بار معنایی تازه ای بدهد یا عناصر موجود در زبان را ترکیب کند و یا واژه مرده ای را از نو زنده کند و به جریان اندازد؛ به هر حال، نیازی به قرض گرفتن واژه از زبان دیگر پیدا نمی شود.
ولی هر جامعه ای گذشته از اینکه به مقتضای دینامیم داخلی خود دائماً در تغییر است، بر اثر تماس و برخورد با جوامع دیگر نیز دستخوش دگرگونی می شود. این تغییرات متقابلاً در واژگان زبان نیز منعکس می شود و این موجب پیدایش پدیده های قرضی در زبان می شود.
- وقتی دو جامعه در تماس قرار گرفتند عناصر فرهنگی آنها به هم نشت می کند. عناصر فرهنگی از جامعه ای که از نظر علمی، اقتصای، سیاسی در سطح بالاتری قرار می گیرد به جامعه ای که در سطح پایین تری واقع می شود نفوذ می کند. این پدیده را در مردم شناسی، نفوذ یا انتشار فرهنگی می گویند. البته گاهی نفوذ فرهنگی از جامعه ای که در سطح پایین تری قرار دارد به جامعه سطح بالا صورت می گیرد ولی عموماً جریان نفوذ فرهنگی از جامعه سطح بالا به جامعه سطح پایین صورت می گیرد.
- وقتی جامعه ای در نتیجه تماس عناصری را از جامعه دیگر قرض می گیرد چون زبان برای نامیدن آنها واژه ای ندارد ناگزیر برای پرکردن خلاء به واژگان زبان قرض دهنده مراجعه می کند. در این صورت یا مستقیماً لغاتی را که نماینده آن عنصر فرهنگی است قرض می گیرد و یا از روی الگوی آنها واژه می سازد. تمام تغییراتی را که در زبان x بر اساس واژگان زبانهای Y و Z و ... از این طریق صورت می گیرد "پدیده های قرضی" می نامیم. پدیده های قرضی عبارتند از:
واژه قرضی ، تغییر قرضی ، ترجمه قرضی ، تعبیر قرضی ، تعبیر و ترجمه قرضی، آمیزش قرضی ، تبادل قرضی .
واژه قرضی: در این نوع پدیده قرضی عین واژه یا عبارت که در زبان قرض دهنده به کار برده می شود در زبان قرض گیرنده نیز به کار برده می شود. عبارت های زیر از زبان فرانسه به واژگان فارسی راه یافته اند: کودتا، کارت پستال، فورس ماژور، آلاگارسون. عبارتهای عربی که به واژگان زبان فارسی راه یافته اند بسیارند از جمله: سهل الهضم، الاکرام بالاتمام، حسرالدنیاوالاخره، الله اعلم، تبارک الله، احسن الخالقین و مانند آن.
واژه هایی که همراه با پدیده های تازه فرهنگی از زبانهای اروپایی به فارسی راه یافته اند بسیارند از جمله: رستوران، کافه، بوفه، فیلم، اتوبوس، اتوبان، موتور، ماشین، تلفن، فیزیک، کوپه، واگن، پروژه، همبرگر.
در مثالهای زیر زبان فارسی واژه های قرضی را گرفته ولی در قالب خود ریخته است: ارکستر سمفونیک رادیو تلویزیون (ایران)؛ ته دانسان؛کافه رستوران بلوار؛ گاز اکسیژن.
- واژه ها و عبارتهای قرضی به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته آنها که همراه عناصر فرهنگی قرضی به واژگان زبان قرض گیرنده وارد شده اند و بدین ترتیب خلائی را در واژگان زبان پر می کنند. دسته دوم آنهایی که غیرضروری هستند و بیشتر جنبه فردی دارند. واژه های دسته دوم خود به دو گروه تقسیم می شوند: یک گروه واژه هایی هستند که انتقال آنها به وسیله شخص دوزبانه عمداً و آگاهانه صورت گرفته است (برای کسب اعتبار و تشخص مصنوعی). گروه دوم واژه هایی هستند که در نتیجه تداخل وارد زبان شده اند. وقتی کسی موضوعی را مستقیمالً به زبان خارجی تحصیل کرد، بین مفاهیم و کلمات زبان در ذهن او پیوندی سخت برقرار می شود به طوری که هر وقت بخواهد به زبان مادری خود درباره آن موضوع صحبت کند کلمات خارجی به علت پیوندی که با مفاهیم دارند از کلمات بومی به ذهن او متبادرترند و در نتیجه با فشاری بیرون می پرند و در گفتار آن شخص وارد می شوند.
- واژه های قرضی به وسیله افراد دوزبانه به زبان قرض گیرنده وارد می شوند.