فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:44
فهرست مطالب:
چکیده 1
واژگان کلیدی 3
مقدمه 4
گفتار نخست- پیشینه خودکشی مساعدت شده 8
گفتار دوم- گونه های خودکشی مساعدت شده 12
گفتار سوم- گستره معلولیت در خودکشی مساعدت شده پزشکی 16
گفتار چهارم- خودکشی مساعدت شده پزشکی؛ دوران بین حق انتخاب مرگ یا اجبار به تداوم حیات 21
گفتار پنجم- قانونمند ساختن خودکشی مساعدت شده پزشکی 28
نتیجه گیری: 41
چکیده
خودکشی مساعدت شده به معلولین بحثی مشاجره برانگیز بین حقوقدانان، جرمشناسان، جنبشهای حمایت از معلولین در جوامع مختلف و حتی خود معلولین به عنوان بخشی از جمعیت آسیبپذیر میباشد. مرکز ثقل این مشاجرات دائر مدار حق انتخاب مرگ برای معلولین است. آیا معلولین خود چنین حقی را انتخاب و اعمال میکنند و این یک حق به معنای واقعی کلمه برای آنان است- یعنی در آن میتوان تجلی اراده آزاد و اختیار شخص معلول را مشاهده نمود- یا آنکه تبعیضات ناروای اجتماعی که معلول دیگر آنها را برنمیتابد، راه گریزی جز انتخاب مرگ را برای وی باقی نمیگذارد؟ آیا حتی در فرض پذیرش خودکشی مساعدت شده، انتخاب آن مبتنی بر رضایت واقعی معلول است یا این رضایت معیوب بود و خود متاثر از فشارهای اجتماعی و عدم حمایتهای قانونی لازم از این طیف آسیب پذیر میباشد؟ به بیان دیگر آیا فقدان حداقلهای حقوق برای معلولین در جامعه و عدم رعایت آنها نیست که وی را به سمت انتخاب خودکشی مساعدت شده سوق میدهد؟
آیا میتوان معلولین را محکوم به زندگی در شرایطی نمود که سرنوشت محتوم آنها چیزی جز تحمل درد و رنج یک بیماری کشنده و لاعلاج و در نهایت مرگ نیست؟ به نظر میرسد وقت آن رسیده است تا از رهگذر قانونمند ساختن «خودکشی مساعدت شده » این واقعیت را از نظر قانونی ضابطهمند نمود و با مقرر نمودن شرایط و تضمینات قانونی حق توسل به خودکشی مساعدت شده را -هر چند در شرایط استثنایی- از نقطه نظر حقوقی به رسمیت شناخت و بدین سان به موازات شناسایی این حق، با پیشبینی تدابیر حمایتی به ویژه در راستای تعدیل و حذف فشارها و محدودیتهای اجتماعی وارد بر معلولین حق انتخاب یک زندگی با عزت را جایگزین حق انتخاب مرگ داوطلبانه نمود. نگارنده بر آنست تا در این نوشتار تا حد امکان به تحلیل مسائل فوق پرداخته و چالشهایی که فرا روی قانونمند ساختن خودکشی مساعدت شده وجود خواهد داشت را مورد بررسی قرار دهد.
واژگان کلیدی: خودکشی مساعدت شده پزشکی، آسیب پذیری مضاعف، حق انتخاب مرگ، توانبخشی،
قانونمندساختن، تضمینات حقوقی، تبعیض ناروا، کرامت انسانی
مقدمه
خودکشی مساعدت شده از حیث مفهوم شناختی ناظر به خاتمه دادن به زندگی از رهگذر انتخاب ارادی دریافت مساعدت از سوی پزشک بوده به گونهای که فرد معلول از درد و رنج ناشی از یک بیماری لاعلاج و کشنده رهایی یابد. در واقع در مفهوم خودکشی مساعدت شده به نوعی حق انتخاب مرگ برای معلولین به عنوان قشر آسیبپذیر جامعه که به بیماری کشندهای مبتلا شدهاند نهفته است. لیکن آنچه به رسمیت شناختن چنین حقی را برای این طیف در معرض تردید قرار میدهد از دو منظر حقوقی و جامعهشناختی باید مورد تامل قرار گیرد؛ نخست از رویکرد حقوقی حق داشتن زندگی با عزت بعنوان یکی از حقوق اساسی معلولین مورد شناسایی قرار گرفته است و لذا در تعارض با حق انتخاب مرگ قرار میگیرد. بدین سان صحبت از خودکشی مساعدت شده حول محور چالش بین این دو حق است و اینکه اصولاً مادامی که احتمال بهبود شخص معلول و تضمین حق حیات وی از طریق استلزامات قانونی میسر است نمیتوان مجوز قانونی خودکشی مساعدت شده را به معلولین اعطا نمود.
مفهوم خودکشی مساعدت شده از مفهوم اتانازی متمایز است بدین شرح که در خودکشی مساعدت شده پزشکی خود معلول مبتلا به بیماری کشنده بطور ارادی با تجویز داروهای مرگبار از سوی پزشک به منظور خاتمه دادن به زندگی وی، مبادرت به استعمال چنین دارویی مینماید. حال آنکه در اتانازی، خود پزشک راساً به اقدامات پزشکی متوسل شده و از رهگذر آن به حیات فرد معلول خاتمه میبخشد.
از این روست که جنبشهای حمایت از معلولین نسبت به پذیرش قانونمند ساختن خودکشی مساعدت شده، موضعگیری نموده و معتقدند که پزشکان با پیشنهاد نمودن خودکشی به فرد معلول و ارائه مساعدت به وی مانع از تامل نسبت به امکان بازگشت سلامتی به وی میشوند. ( Hwang, 2005:57)
به بیان دیگر در بادی امر، پزشک به صرف داشتن مجوز قانونی مبادرت به چنین امری مینماید بدون آنکه خود را مقید به حفظ و رعایت حق حیات چنین فردی نماید. بدین سان نقطه عطف استدلالات مخالفین قانونمند ساختن خودکشی مساعدت شده مبتنی بر حق حیات فرد معلول و نیز فقدان تضمینات قانونی در مواجهه با مواردی است که شاهد سوءاستفاده از مجوز قانونی توسل به خودکشی مساعدت شده میباشیم. مضافا اینکه از منظر جامعهشناختی، معلولین نیز بدون هیچ گونه تبعیض ناروایی مستحق برخورداری از حق زندگی با عزت هستند. صرف وجود این واقعیت- غیر قابل انکار که بسترهای اجتماعی مناسب به منظور حمایتهای برابر برای معلولین در جامعه وجود نداشته و این قشر آسیبپذیر از تبعیضات اجتماعی و حتی برچسبهای ناروای اجتماعی که بر آنان الصاق میگردد در رنج میباشند، نمیتواند زمینهساز قانونی ساختن خودکشی مساعدت شده برای آنان باشد. بدین ترتیب معلولین تحت تاثیر فشارهای اجتماعی و عدم تدابیر حمایتی لازم به خودکشی مساعدت شده رضایت میدهند و بدین سان فقدان دسترسی به امکانات و مراقبتهای پزشکی لازم برای آنان است که باعث میگردد آنان خود را باری بر دوش جامعه احساس کرده و لذا به این امر بطور صوری رضایت دهند. این در حالی است که موافقان قانونمند ساختن خودکشی مساعدت شده برآنند که عملا با معلولین بیماری مواجه هستیم که بدون ملحوظ نظر قرار دادن محدودیتها و تبعیضات اجتماعی و صرفاً از نقطهنظر شخصی به سبب متحمل شدن درد و رنج مداوم یک بیماری لاعلاج، خود درخواست اعطای مجوز قانونی برای توسل به خودکشی مساعدت شده هستند. آنان معتقدند نمیتوان جبراً کسی را محکوم به ادامه حیات در چنین وضع اسفباری نمود و اساساً در زندگی با یک بیماری لاعلاج و کشنده صحبت از برخورداری از حق یک زندگی با عزت منتفی است و لذا آنان یک مرگ با عزت را بر یک زندگی توام با تحقیر و درد و رنج ترجیح میدهند. بنابراین رسالت حقوق جزا آنست که با بررسی موضع موافقان و مخالفان، یا جرمانگاری موارد خودکشی مساعدت شده را برگزیند و یا با جرم زدایی از چنین مواردی البته به موازات تدارک تمهیدات و تضمینات لازم جهت جلوگیری از سوء استفادههای احتمالی از اعطای مجوز قانونی در این خصوص راه گریزی قانونی را با شرایطی خاص و استثنایی برای معلولینی که به واقع مستحق دریافت چنین مجوزی هستند فراهم نماید.
گفتار نخست- پیشینه خودکشی مساعدت شده
خاستگاه خودکشی مساعدت شده را هر چند بدون آنکه در گذشته آن را از اتانازی آنگونه که در مقدمه اختصاراً اشاره نمودیم تفکیک نمایند میتوان در یونان یافت. البته نه از این نظر که یونانیان بیش از همه به آن میپرداختند بلکه براساس عقاید فلسفی آنان نخستین کسانی بودند که چنین موردی را تحت عنوان قتل از روی ترحم توجیه میکردند. سقراط، افلاطون و رواقیون، قتل از روی ترحم را اخلاقی میدانستند حتی ارسطو در کتاب جمهوریت آن را یک تاسیس قابل توجیه میداند. فیثاغورث ، اپیکتتوس ، سنکا ، سیسروپلینی خاتمه دادن به حیات بیماران و افراد معلول و سالمند را امری ستایش شده میپنداشتند. در فلسفه دوران جدید نیز بخصوص دیوید هیوم معتقد بود که زندگی بدون تاثیر کاری بیارزش است و لذا در جامعه بشری «بیارزشها» باید حذف شوند. این طرز تفکر زمانی پا به دنیای جدید میگذارد که نه تنها انگیزه ترحم را ملحوظ نظر قرار داده بلکه برای خودکشی مساعدت شده به عناوین دیگری مانند؛ دفاع از کیفیت زندگی یا دفاع از شرافت زندگی نیز تمسک جسته است. (غمامی، 1385: 10،9)
در میان رومیان و یونانیان قوانینی برای حذف کردن افرای که قادر نبودند به برتری جامعه کمک کنند تصویب شده بود. ارسطو در کتاب سیاست مینویسد: «باید قانونی باشد که هیچ فرد ناقصی حق ادامه حیات نداشته باشد.» و بقراط در این مورد نوزادی که ارزش بزرگ کردن را داشته باشد را قابل ادامه حیات دانسته است. این عقاید در زمانی رواج داشت که در تعالیم مذاهب آسیایی مانند زرتشت در ایران و مذهب کنفسیوس در چین سفارش شده بود که با عقب ماندگان ذهنی رفتاری انسانی شود. (کمالی و دیگران، 1382: 104،103)
نخستین بار در سال 1996 اصطلاح «خودکشی مساعدت شده» در ایالات متحده آمریکا مطرح شد. در پروندههای که در آن فردی به نام دکتر کورکیان به قتل عمد متهم شد و همه روزنامهها در آن زمان این خبر را با درج عبارت «خودکشی مساعدت شده» در صدر اخبار خود منتشر کردند عموم مردم تصور می کردند که کشتن انسانها به هر دلیلی که باشد کاری اشتباه است اما این تنها یک جنبه قضیه بود و از سوی دیگر همه پزشکان بر آن بودند که وی کار مقدسی را انجام داده است و به هر حال این واقعیت را نمی توان انکار نمود که تعداد زیادی از معلولین که مبتلا به بیماری لاعلاج و کشندهای بودند برای استمداد از وی و نجات از زندگی فلاکت بار خود نزد او میرفتند. دکتر کورکیان با به اصطلاح ماشین مرگش برای سی و نه نفر از بیمارانش چنین مساعدتی را انجام داده بود.
سردبیر مجله پزشکی نیوانگلند خاطر نشان ساخت که گروههای مذهبی محافظه کار و اعضای انجمن پزشکی که معتقدند زندگی خود را وقف نجات زندگی دیگران و ادامه بقای آنان کردهاند علیه خودکشی مساعدت شده به طور جدی موضعگیری کردهاند. همچنین جنبشهای حمایت از معلولان نیز موضع مخالفی نسبت به این مساله داشته زیرا فکر میکردند موافقت با خودکشی مساعدت شده نخستین گام برای تشکیل و تایید جامعه مبتنی برکشتن ناتوانان است.
با این حال افراد لائیک که از منظر مذهبی و اعتقادی به مساله نمینگرند معتقدند که مرگ باعث آسایش فرد از درد غیر قابل تحمل میشود و تنها بیماری که این درد و رنج جسمی و روحی را متحمل میشود حق دارد تصمیم بگیرد که آیا باز هم میخواهد آنرا تحمل کند یا خیر.