تعداد صفحات :17
کتاب الناصریات مشتمل بر 207 مساله فقهى است. هرچنددر پایان کتاب چندمساله اعتقادى نیز آمده است.((170)) سید مرتضى آن را درمقام شرح و نقد و تسدید فقه جد مادرى خود حسناطروش،معروف به ناصرکبیر،صاحب دیلم و طبرستان تالیف کرده است.((171)) این کتاب یک بار درسال 1276ه.ق. درضمن الجوامع الفقهیه درایران چاپ شد و اخیرادرسال 1417ه.ق. توسط مرکز البحوث والدراسات العلمیه وابسته به مجمع جهانىتقریب بین مذاهب اسلامى تحقیق و دریک مجلد به چاپ رسیده است. منبعى که دراینمباحث برآن اعتماد نموده ایم،همین چاپ است. از ذکر اسامى کتاب هاى مسائل الخلاف((172))، مسائل اصول الفقه((173)) العدد((174)) وتنزیهالانبیاء((175)) دراینکتاب بر مىآید که الناصریات بعد از آنهاتالیف شده است. سید دراین کتاب ضمن بیان مسائل فقه جد خود ناصرکبیر،نظریات خویش و امامیه ونیزدیگر فقهاى عامه را آورده و برمذهب خود استدلال کرده است. کتاب مشتمل بربیشترابواب فقه است هرچند درهرباب به مهم ترین مسائل پرداخته است. عناوین ابواب وموضوعات کلى کتاب به ترتیب زیر است: کتاب الطهاره،64 مسالهکتاب الصلاه،50 مساله کتاب الزکاه،11 مسالهکتابالصوم،10 مسالهکتاب الحج،12 مساله کتاب النکاح،13 مسالهکتاب الطلاق،11مسالهکتاب الشفعه،3 مسالهکتاب الرهن،2 مسالهکتاب الغصب ،3 مسالهکتاب الدیات،4 مسالهکتاب الایمان،1 مسالهکتاب الفرائض،8 مسالهکتاب القضا،1 مسالهمسائل متفرقه،9 مسالهدر خصوص مذهب فقهى ناصر کبیر(حسن اطروش) جد اعلاى مادرى سید مرتضى،اقوال مختلف است.مولف کتاب ادب المرتضى مىگوید: او اگرچه معروف به زیدى بودن است لیکن بسیارى از علماى شیعه وى را شیعهاثنىعشرى مىدانند.اما تا آن جا که من از این کتاب فهمیدم اطروش شیعه دوازدهامامى نبوده و در بخش عظیمى از فقه خود و نیز در بسیارى از مسائل اعتقادى، مخالفشیعه دوازده امامى بوده است. به عنوان نمونه ناصر گفته است: هرگاه امام دربرخىاحکامش خطا یا نسیان کند، امامتش فاسد نمىشود. سید گفته است: این مساله در مذهب ما صحیح نیست چون ما معتقدیم که امام باید از هرلغزش و خطایى معصوم باشد. اهمیت این ک((176))تاب از نظر تاریخى نشان دهنده مذهب و دعوت ناصر درمنطقهدیلم است.((177)) هرچند سید به زمان ناصر نزدیک تر بوده و بهتر مىتوانسته مقصود او را دریافت کند، امااین احتمال نیز وجود دارد که منظور ناصر از امام، امام حاکم و متصدى امور مسلماناندرعصر غیبت باشد که لازم نیست معصوم باشد و با چنین فرضى براى خود حکم مناسبمىنماید. اما به هرحال تفاوت چشمگیر برخى اقوال ناصر با راى امامیه البته دردوران سیدمرتضى ونیز قرائن و شواهد تاریخى موجود، زیدى بودن ناصر را تایید مىکند ولىسید درمقدمهکتاب از او و پدران و فرزندان اوبه نیکى یاد کرده و به خاطر ناصر کبیر برخود و نسبشمىبالد و مىگوید: الناصر کماتراه من ارومتى، و غصن من اغصان دوحتى،وهذا نسب عریق فى الفضلوالنجابه والرئاسه.((178))
تفصیل مطالب
یک -بعداز بیان قول ناصر و طرح مساله فقهى، به بیان نظر مختار که عمدتاآن را منسوب به امامیه مىکند ، مىپردازد و صحت و سقم قول ناصر و قول صحیحنزد امامیه را بیان مىکند. چنانچه درتمام یا جزئى از یک مساله، قول امامیه برخلاف دیدگاه ناصر باشد، مولف قولامامیه را درچنین عباراتى گویا و با تفکیک جوانب مختلف حکم یا موضوع،بیان مىنماید. دربعضى مسائل نیز که دیدگاه امامیه موافق با ناصر است، اگر مساله نیاز بهتوضیح و تفسیربیشترى داشته باشد بعد از تصریح به آن که آن قول نزد امامیه صحیح است براساس عبارتها و تعابیر رایج درفقه امامیه و توضیح و تفصیل بیشتر، بار دیگر حکم و موضوع را بیانمىکند((180)) و چنانچه حکم مساله عام بوده و براى طرح راى مختار نیاز به تفصیلبیشتر باشد، نظر مختار را ضمن بیان فروع مختلفمساله بیان مىکند چون دراین مواردامامیه به طور مطلق و عام موافق با قول ناصر نبوده اند.((181)) بنابر این سید تنها نظریات مخالف با امامیه ناصر را شرح و بسط نداده بلکه درمورد نظریاتمورد وفاق هم گاه توضیح داده است.((182))
دو -نقل اقوال فقهاى عامه: مولف به نقل نظریات فقهى عامه اهتمام زیادى دارد به طورى کهدریک مساله حتى تاچندین قول و محل خلاف را گاه با ذکر سند وراوى آن قول برمىشمارد و موافقان و مخالفان با امامیه را مىشناساند.البته معمولاابتدا قول موافق و بعد قولمخالف را بیان مىکند. گاهى نسبت یک راى را به فقیهى تکذیب مىکند و بعد راى و نظر صحیح آن فقیه سنى رابیان مىکند.((183)) این حاکى از احاطه کامل او به فقه عامه و انظار آنها است.
سه - بیان مخالفت هاى فقهاى امامیه: اگردرمساله اى برخى فقهاى امامیه بر خلافنظرمختار سید که البته همیشه آن را مجمع علیه و منسوب به امامیه برمىشمارد پیش رفتهباشند، سید قول خلاف آنها را نیز بیان مىکند. این نقل قول از امامیه گاهى فقط بیان آن قول است بدون هیچ گونه ابراز عقیده اىراجع بهآن((184)) و یا این که همراه آن تصریح به غیر معتبر و شاذ بودن آن قولنیز مىکند((185)) و درمواردى هم بررد آن، دلیل اقام((186))ه مىنماید و یا رد آن را بهکتبدیگر ارجاع مىدهد.((187)) برخى از عبارات او دراین زمینه بدین قرار است: 1.درمساله 42 ازناصر این طور نقل مىکند:یجزى فى الوضوء و الغسل مااصاب البدنمنالماء ولومثل الدهن، بعد مىگوید:قد روى اصحابنا عن ائمتهم علیهم السلام مثل هذا اللفظبعینه ولى بعد از آن با قول ناصر واصحاب مخالفت مىکند: والذى یجب ان یعول علیه ان اللّه تعالى امر فى الجنابه بالاغتسال، وفى الطهارهالصغرىبغسل الوجه والیدین،فیجب ان یفعل المتطهر من الجنابه والمتوضىء مایسمى غسلا،ولایقتصر على مایسمى مسحا ولایبلغ الغسل.((188)) در این جا قول اصحاب را قبول نکرده و در وضو و غسل مجرد اصابت آب را کافى نمىداندبلکه صدق غسل را لازم مىشمارد. درخور توجه است که دراین مساله برخلاف دیگر مسائل براى اثبات نظریهخویش،هیچگونه تمسکى به اجماع نمىکند بلکه به همین استدلال فوق و نیز تاویل اخبارشیعه و اصحاب بسنده مىکند. 2. درمساله 44(غسل احرام) مىگوید: الصحیح عندى ان غسل الاحرام سنه، لکنها موکده غایه التاکید،فلهذا اشتبه الامرفیها علىاکثر اصحابنا، و اعتقدوا ان غسل الاحرام واجب، لقوه ما ورد فى تاکیده.((189)) 3. درمساله وجوب یا استحباب اذان مىفرماید:قد اختلف قول اصحابنا فى الاذان بعد قولاصحاب موافق با قول مختار ونیز قول مخالف را که اذان و اقامه رابرمردان واجب مىداندنقل مىکند.((190))