74 ص
یعقوب فرزند إسحاق، که او را اسرائیل (بنده خدا) میگویند دوازده فرزند داشت که چهارمین فرزند او (یهوذا) بود.
یهوذا و برادرانش با پدر خود یعقوب، در کنعان (فلسطین) سکونت داشتند و پس از واقعه مشهور حضرت یوسف که یهوذا هم در آن شرکت داشت، در سال1740 قبل از میلاد، کنعان را به عزم مصر ترک گفتند.
آن روزها مصر مملکت پر جمعیّت و با ثروتی بود و هرکس بر آن حکومت میکرد، چنان بود که بر جهان حکومت میکند.
هنگامی که برادران یوسف وارد این سرزمین شدند حضرت یوسف پادشاه آن بود، از این جهت آنها زندگی بسیار با شکوهی بهم زدند. و کمکم تعدادشان از هزار تجاوز کرده و قبائل متعددی را تشکیل دادند.
این قبیلهها سالهای درازی را در أمن و أمان بسر بردند، تا آنکه زمان (فرعون) فرا رسید و چون میان او و قبیلههای بنی اسرائیل دشمنی هائی از گذشته بود، آنها را ذلیل کرده و به گفته قرآن (مردهایشان را کشته و زنانشان را به اسیری برد
پیش از آنکه حضرت موسی(ع) به پیامبری مبعوث گردد، بنی اسرائیل سختترین روزهای خود را زیر شکنجههای طاقت فرسا و فشارهای گوناگون فرعون بسر
میبردند.
ولی چون موسی(ع) در حوالی سال1213 قبل از میلاد مبعوث شد، روحهای پژمرده آنها را جوان کرده و به جانهای دربند شده آزادی بخشید.
امّا این پیامبر بزرگ، در برابر این خدمات از آنها چه دید و آنها چه پاداشی باو دادند؟
برای مثال یکی از آن پاداشهای ننگین را تاریخ چنین مینویسد: شبانگاه حضرت موسی(ع) باتفاق بنی اسرائیل، مصر را مخفیانه ترک گفتند و به رود نیل رسیدند، موسی(ع) با عصای خود آبها را فرمان داد تا اینکه در میان رود راهی نمایان شد.
موسی(ع) أمر کرد تا همگی آن راه را در پیش گرفته و از نیل عبور کنند ولی آنها یک صدا گفتند: ما از دوازده قبیلهایم و هر قبیلهای عادات و رسوم خاص خود را دارد، بایداین راه به دوازده قسمت تقسیم شود یعنی برای هریک از قبائل یک راه و یک مسیر خصوصی باشد، تا فرمانت را اجرا کنیم.
موسی(ع) به دریا ندا داد: تا دوازده مسیر باز کند و به فرمان خداوند چنین شد.
ولی آنها یک قدم بجلو نرفتند و عذرشان این بود:
ممکن است که در میان راه ما را با یکدیگر احتیاجی افتد، پس دریا را بگو تا چون پنجرهها سوراخهائی در میان دیوارهای آب باز کند، تا هر قبیلهای بتواند قبائل دیگر را ببیند و با آنها گفتگو کند، و چنین شد.