تحقیق معماری
موضوع :معماری به عنوان نماد
”بر خلاف سیاسیون و دیگرانی که به طور مکانیکی آموزش میبینند همین طور اصحاب دین، مسئلهی مطلوبتر ساختن زندگی و محیط آن از یکدیگر جدا نیستند. این دو فصل برخلاف آنچه سیاسیون ــ حال با آرزویی نابجا، یا با یأسی غیرضرورــ تثوری میکنند مستلزم جابجائی ارقام و احجام بزرگ ]احتمالاً نویسنده جمعیت و تأسیسات است[ مقدم بر دستزدن به هر کاری نیسیت. بهینهسازی حیات انسانی هم این طور معضلی نه مبتلا به وسعت و ثروت ، بل اساساً مسئلهای تجربی است که نقطه آغازین آن انطباق مجدد میباشد“ . این سخنان که از زبان پاتریک گرس و برانفورد جاری شد طی دو دهه اخیر به اثبات رسیده و در زمینهی مسکن و احداق محلات نوعی انطباق مجدد آغاز شده است؛ بدین ترتیب که در مقابله با سرمایهداری و برخلاف مخالفت آشکار و اخلال منفصلانه و بیتفاوتی کسلکننده، جنبش احداث مسکن به رشد خود ادامه داده است.
نماد این تحول جدی فرم فراگیر معماری و گونههای جدیدی از طرحهای محلی است. این تحولات تاکنون به طور جسته و گریخته در حاشیهی شهرهای بزرگی چون لندن، آمستردام، پاریس، برلین و وین شکل گرفته است، که هم چنان حامل پارهای از عیوب اولیهی خود نیز میباشند. با این حال جنبش بهبود وضعیت مسکن برای کل جامعه و نه تنها افراد خوشبخت که ساقهای صد ساله دارد؛ اینک به نقطهای رسیده است که دستاوردهای مثبت آن، رشک و رقابت را برمیانگیزد. در فحوای دگرگونی شهرها اثبات سخنان پیامبرانهی پاتریک گرس به سال 1905 میلادی در تشریح گذار از مرحلهی پارینه فنی به دورهی نوــ فنی موج میزند. ”هم آن طوری که دورهقبلی با سیطره و تسلط کارگر بالنسبه غیرماهر و ماهر تمایز مییابد، دورهی جدید با ظهور سرکارگر کامل، یعنی معمار فاقد قوهی تخیّل؛ و عمران گران (improver) روستایی، باغبان، جنگلبان، کشاورز، آبیار، یعنی گونههای متناظر به جای کارگران غیرماهر میشود“.
معمار در دگرگونی محیط دارای نقش اساسی است، این امر صرفاًناشی از این نیست که ابنیه بخش بزرگی از محیط زندگی روزمرهی انسان را اشغال میکنند، بلکه از آن روست که معماری طیف وسیعی از واقعیتهای اجتماعی یعنی ویژگیها و منابع طبیعی، مهارتهای حرفهای، سنت تجربی و دانش عملی بکاررفته در معماری، فرایندهای تعاون و سازمان اجتماعی و باورها و جهان بینی جامعه را مورد توجه قرارداده و منعکس میسازد. در ادوار از هم گسیختگی اجتماعی و تخصصگرایی نابجا ، نظیر دورهای که پشت سرگذاردهایم، معماری بخش عمدهای از مشخصههای اساسیاش را از دست میدهد، و برعکس، در دورهی انسجام و سازندگی، معماری یک بار دیگر به سوی هنر فرماندهی و هدایت به حرکت درمیآید.
از آن جایی که فرم معماری دقیقاً تبلور یافته، قابلیت مشاهده پیدا کرده و در معرض آزمون دائمی قرارمیگیرد، حامل معنای خاص انگیزهها و ایدههایی است که از آنها شکل میگیرد: معماری باورهای زنده را متبلور ساخته و بدین ترتیب روابط و همبستگیهای نهان را آشکار میسازد، معماری با کمکگرفتن از طرحهای دقیق، مجموعهای از پیشهها ، مهارتها و هنرها را گردهم آورده، و در عمل ساخت ، گونههایی از همکاری زیرکانهای را خلق مینماید که ما در مقیاس گستردهی اجتماعی به دنبال آن هستیم: اندیشهی برنامهریزی ، جدای از مهارت هماهنگکنندهی مضمر در حرفهی مهندسی، مرهون همین هنر در نزد معماران است.
معمار، آرزوها و نیازهای انسانی را با واقعیتهای سرسخت سایت، مصالح، فضا و هزینهها تطبیق میدهد و به نوبهی خود، محیط را در قرابت با رؤیاهای انسانی قالب میزند. معماری در مفهوم اجتماعی، بسیار پیشرفتهتر از فنآوریهای مکانیکی صرف است زیرا ساختمان خوب همواره به عنوان عنصر اساسی در طراحی و اجراء، درک و بیان اهداف طبیعی انسانی را متبلور ساخته است. آدمی میتواند در ابنیهی هر دوره، به خطی خوانا، تحولات و فرایند بغرنج شکل گرفته در تمدن را کشف نماید. در دورهای که وجه ممیزهی آن انسجام و یک کاسهگی است، نظیر دورهای که ما در آستانهی ان قرارداریم، معماری در جایگاه هدایت تمامی فعالیتها قرارخواهد گرفت.
و.........
این فایل با فرمت word و در 185ص تنظیم گشته است.