پایان نامه کارشناسی ارشد ادبیات
308 صفحه
چکیده:
در این رساله آثار نثر ابوالقاسم حالت از نظر ساختار زبانی و ادبی،موضوعات مطرح شده و ساختار روایی داستان ها مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است. ساختار زبانی و ادبی خاصی که حاصل نگاه طنز گرایانه ی حالت به امور مختلف است در این آثار قابل مشاهده است. استفاده های به جاوخلاقانه از مقولات مختلف سبکی ،زبانی و ادبی از خصائص این آثار به شمار می رود.موضوعات متعددو متنوع اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی واخلاقی در این آثار به زبان طنز مطرح و بیان شده اند.استخراج و دسته بندی موضوعات با ذکر شواهد انجام گرفته است که می تواند در ترسیم اوضاع کلی جامعه ی ایران در زمان نگارش این آثار –آخرین سال های قبل از انقلاب اسلامی- کمک فراوانی به مخاطبان نماید.داستان های کوتاه این آثار از ساختار روایتی خاصی برخوردار بوده و دارای زنجیره های یکسان و مشابهی در زمینه ی موضوع، نحوه ی طرح موضوع و چینش حوادث و شخصیت ها هستند. تعداد نود و سه داستان از مجموع این آثار انتخاب و بر مبنای نظریه ی ساختاری گرماس تجزیه و تحلیل شده است. زنجیره های همسان روایتی در داستان های بررسی شده به طور دقیق بر روی نمودار و جدول ارائه شده اند.این بخش از کار می تواند در شناساندن و تبیین دقیق روش های تحلیل ساختاری داستان های مختلف به مخاطبان مفید واقع شود.
واژگان کلیدی:ابوالقاسم حالت- آثار نثر- ساختار زبانی- موضوعات- ساختار روایی
بخشی از متن اصلی :
عارف در حدود سال ۱۳۰۰ ه. ق در قزوین متولد شد. پدرش "ملاهادی وکیل" بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می نوشت. موسیقی را نزد حاج صادق خوارزمی فرا گرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسین واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه میبست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.
عارف در ۱۷ سالگی به دختری عشق و علاقه پیدا کرد و با او در پنهان ازدواج کرد. فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
عارف در سال ۱۳۱۶ به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد اما عارف به به قزوین بازگشت.
در سال ۱۳۲۳ ه. ش در زمان آغاز 23 سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد.
در سال ۱۳۳۵ یکی از دوستان عارف به نام «عبدالرحیم خان» خودکشی کرد و عارف بر اثر این به جنون مبتلا شد و نظام السلطنه مافی او را برای مداوا به بغداد برد. پس از چندی همراه نظام السلطنه به استانبول رفت.
او تا اواخر عمر تصنیفها و شعرهای ملی سرود. تصنیفهای او از دوران مشروطیت و جنگجهانی اول تا امروز نیز برسرزبانها است.
در اواخر عمر به افسردگی دچار شد و در روز ۲ بهمن ۱۳۱۶ خورشیدی در همدان درگذشت.
این فایل با فرمت word در اختیار شما قرار میگیرد
تعداد صفحات : 23
بخشی از متن اصلی
فصـل اوّل
دانای توس
حکیم ابوالقاسم فردوسی از ستارگان درخشان ادب و فرهنگ ایران است که با آفرینش اثر هنری خویش « شاهنامه » در میان مردم ، شهرتی جهانی یافت . وی در سـال 329 یـا 330 هـ . ق در قـریه ی « پاژ » از ناحیه ی تابران توس پا به جهان هستی نهاد و در سال های 411 تا 416 هـ. ق چشم از جهان فرو بست و متجاوز از هشتاد سال عمر کرد .
فردوسی متعلّق به طبقه ی دهقانان بود. دهقانان طبقه ای از مالکان حدّفاصل میان طبقه ی کشاورزان و اشراف درجه ی اوّل بوده و صاحب مقام و امتیاز اجتماعی خاصّی بودند .
زندگانـی ایـن دسته در کـاخ هایی که در زادگاه خود داشتـند می گذشت و تا حـدود حمله ی مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوب ها و تضییقات گوناگون از بین رفتند . اینان در حفـظ نژاد و نسـب و تاریـخ و رعایـت آداب و رسـوم ملّـی ، تعـصّب و سختگیـری خـاص می کردند .
ظاهراُ بین سی و پنج تا چهل سال بیشتر نداشت که دقیقی شاعرحماسه پرداز و هم ولایتی او که نظم روایات ملّی ایران را چند سال پیش آغاز کرده بود ، در سنّ جوانی به دست غـلامش کشته شد . طبع خداداد و قریحه ی خلّاق و گشاده زبانی و وسعت اطلّاع فردوسـی ، آرزوی به نظم درآوردن شاهنـامه را پیوستـه در وی تقویـت می کـرد و او را به تکـاپو در جـهـت نـظم داستان های شاهنامه برمی انگیخت . وی از روی خداینـامه ی مـنثور که دربرگیـرنده ی تاریـخ شـاهان قدیم ایران بود و به امر ابومنصور محمد بن عبدالرّزاق توسی فراهم آمده بود ، سرودن شاهنامه را آغاز کرده ، با دقّت و امانتداری بسیار آن داستان هـای منثـور را به نظم در می آورد و هرگاه فرصتی می یافت به بیان اندیشه های خود در زمینه های مختلفی چون پندو اندرز، ستایش خرد و خردمندی و راستی و نیکی نیز می پرداخت .
پس از سرودن بیش از دو ثلث کتاب ، محمود غزنوی به جای پدر نشست . فردوسی که بر اثر مرور زمان و خشکسالی های پیاپی املاک خود را از دست داده بود ، در اواخر عمر بر اثر تنگدستی یا به دلیل بقای کتاب خود به این اندیشه افتاد که شاهنامه را به نام محمود کند امّا نظر بر این که شاهنامه اثری ایرانی محسوب می شد و به کام ترکان تلخ می آمد و فردوسی شیعه مذهب و محمود سنّی بود و نیز به سبب شعر ناشناسی محمود و حسد حاسدان ، این کتاب مقبول طبع سلطان غزنه واقع نشد و قدر کار بزرگ استاد توس را ندانست . از این رو سال های آخر عمر را در تنگدستی گذراند و سرانجام در سال 411 هـ .ق هجری درگذشت .
فردوسی در آغاز داستان بیژن و منیژه که آن را در روزگار جوانی سروده ، از « یکی مهربان » که در سرای خود داشته و « راوی این داستان از دفتر باستان » بوده ، سخن می گوید که برخی برآنند وی همسر شاعر بوده است :
شبی چون شـبه روی شسته به قیـر نه بهـرام پیـدا نه کیـوان نه تیـر (5/6)
نـبـد هـیـچ پیـدا نـشیـب از فـراز دلـم تنـگ شـد زان درنگ دراز
بدان تنـگی انـدر بجستـم ز جـای یکی مهـربان بـودم انـدر سـرای
خروشـیـدم و خواستـم ز و چراغ برفـت آن بـت مـهربـانم ز بـاغ
مرا گفـت شمعت چـبایـد هـمـی شب تـیره خوابـت بیـاید همـی (5/7)
«حکیم نامور توس ، مدّت سرودن شاهنامه را سی و پنج سال ذکر می کند :
سـی و پنـج سـال ازسـرای سپنج بـسی رنـج بـردم بـامید گنج
چـو بـر بــاد دادنــد رنـج مـرا نبـد حـاصـلی سـی و پنـج مرا
(9/381- 382حاشیه)
نیز بر اساس نسخه هایی از شاهنامه مدّت به نظم درآوردن شاهنامه سی سال ذکر شده است :
بسی رنـج بـردم دریـن سـال سی عجـم زنـده کردم بدین پارسـی »
فردوسی شاعری است یکتاپرست و یزدان شناس و شیعی مذهب که خود بارها در شاهنامه به این اعتقاد خویش افتخار می کند و در مقـدّمه ی کتـاب پس از سـتایش پیامـبر اسلام ، دلبستگی و شیفتگی خویش را به خاندان پیامبر آشکار می کند :
بگـفـتـار پیغـمــبرت راه جــوی دل از تیــرگیـها بدیـن آب شوی
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست توگویی دوگوشـم پر آواز اوسـت
که من شـهر علمم علیّم در است درست این سخن قول پیغمبراست
منـم بـنـده ی اهـل بیــت نـبـی سـتـاینـده ی خـاک پـای وصی
مزار وی در توس و به قولی در دروازه ی باغ شخصی اوست که آرامگاه کنونی استاد تقریباً در همین حدود ساخته شده است .
شاهنامه
بدون تردید هیچ یک از آثار منظوم جهان را نمی توان یافت که همانند شاهنامه در اعماق روح و جان ملّتی اثری جاودانه گذاشته باشد . هیچ ایرانی نیست که این اثر شگرف را به دقّت خوانده و انگشت تحیّر به دندان نگزیده و از صمیم قلب ، بر روان فردوسی درود نفرستاده باشد.
« شاهنـامه که یک حماسـۀ ایـرانی اسـت درحـدود شصـت هزار بیـت دارد و گـوینـدۀ آن ، فردوسی ، که مسلّط بر تاریخ حماسۀ ملی ایران و خود چکیده و نمایندۀ جامع آن می باشد بایـد به نام پدر ادبیّات ایران ستوده شود .»
شاهـنامه یا نامه ی شهـریاران ، به ظاهـر تاریخ ایـران است که از کیومـرث ، نخـستین شاه ، تا یزدگـرد شهریـار ، بازپسیـن شـاه ساسانی را در بـر می گیـرد ، امّا در حقـیقت داسـتان هـا و افسـانه های ملّی و به عبـارت بهـتر اسطـوره و داسـتان و تاریـخ است . مجموعه ی منسجمی از اساطیـر باستـانی و روایـات تاریـخ سنـّتـی و داسـتان های پـهلـوانی اسـت که سرگـذشـت اقـوام ایرانی را در چهارچوب آرمان ملّی منعکس می سازد و شهریاران و پهـلوانان نماینده ی شـخصّـیت انسان ایرانی و ایستادگی و نبرد غم و شادی او و نیک بختی و تیره روزی او به شمار می رود .
« شاهنامه حماسۀ داد و قانون است . حماسۀ مقاومت بی تزلّزل در مقابل هر چه اهریـمنی است . حس غروری که درشاهنامه هست همان اندازه که به پیروزی های مادّی تکیه دارد به پیروزی های معنوی هم پیوسته است و برای همیشه زنده خواهد ماند .»
این فایل به همراه چکیده، فهرست مطالب، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمت docx( wordقابل ویرایش) در اختیار شما قرار
می گیرد.
تعداد صفحات:129
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:32
فهرست مطالب:
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی 1
مقدمه 1
مناسبات شاهان با زنان در شاهنامه 2
جندل 3
عشق پهلوانان در شاهنامه 16
اشاره ای به نقش زن د ر شاهنامه 25
رابطه پهلوانان با زنان 28
چکیده پژوهش 31
منابع ومأخذ 32
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی
مقدمه
شاهنامه در عین اینکه یک اثر سیاسی – تاریخی است ، جای بالنسبه زیادی به مناسبات زن و مرد ، عروسی ها و عشق بازی ها داده وچندین رمان بزرگ عشقی را نیز در بر گرفته است .منظور از پرداختن به این مسایل چه بوده است ؟ مناسبات زن و مرد رااز چه زاویه ای مطرح کرده است ؟ متاسفانه تا کنون این سؤال ذهن پژوهشگران را به خود مشغول نکرده و داستان های عشقی شاه نامه بیشتر « گریز» های عاشقانه تلقی شده است که چندان هم به اصل کتاب مربوط نیست . درحالی که همه داستان های شاهنامه با اندیشه اصلی راهنمای آن پیوند ارگانیک دارد و در خدمت آن است . شاهنامه گلچینی از حوادث و روایات پراکنده نیست .و اثری است منسجم و هدفمند . و اگر فردوسی داستانی را در آن وارد کرد ه ،میان این داستان ومجموع کتاب رابطه محکمی بر قرار کرده است .حتی داستان « اکوان دیو» که جدا از متن می نماید .به هر صورت به کل کتاب جوش خورده است .
بدون تردید یکی از هدف های فردوسی جمع آوری داستان های باستانی بوده و لذا بسیاری از قصه ها ی نوشته وننوشته را بر مبنای کار خود قرار داده است . ولی فردوسی بسیاری از داستان های باستانی را که همانوقت در دسترس داشته نیاورده و از انواع روایت های موجود روایت معینی را بر گزیده و هر داستان را در متن حوادث جا داده و با مجموعه کتاب یک پارچه کرده است . برای انجام همه این کارها باید معیار و منطقی در کار باشد .
به نظر ما معیار گزینش داستان های عشقی و منطقی که آن ها را با مجموعه شاهنامه پیوند می دهد ، بینش سیاسی فردوسی است . مناسبات زن و مرد در شاهنامه ،جدا از مجموعه حوادث نیست . آیینه ای است که جوانب ناشناخته و یا کم شناخته از سیمای قهرمانان را منعکس کرده و ما را به درک کامل تر آنان هدایت می کنند . در رابطه با زنان ،خصوصیت درونی مردان بهتر نمایانده می شود.
زن و عشق در شاهنامه از اندیشه اصلی آن – نبرد حق با باطل – جدا نیست . داستان های عشقی شاهنامه به طور کامل در خدمت این اندیشه است ؛ مناسبات بیداد گران با زنان از ریشه با مناسبات دادگران با زنان تفاوت دارد . بیداد گران اینجا نیز بیداد گرند و حماسه آفرینان در عرصه عشق نیز بزرگوار و سرا فرازند .
مناسبات شاهان با زنان در شاهنامه
برای اینکه موضوع دقیقتر روشن شود ابتدا نظری کلّی به مناسبات زن ومرد در شاهنامه می اندازیم . درشاهنامه 36 بار رابطه زن و مرد به مثابه ی چاشنی داستان ها آمده که تنها در چهار مورد عشق ها ی بزرگ آفریده است .
در بیشتر موارد شاهان و شاهزادگان ، در رابطه با زن عشقی در میانه نداشته اند. مناسبات آنان با زنان مناسباتی است خشن ، شهوانی ، تابع حسابگری های کوته نظرانه سیاسی و مالی و در بهترین حالت « سجل احوالی ». آنان عاشق نمی شوند ،از روی غرض و شهوت زنان زیبا را در هر جا سراغ کنند، تصاحب می کنند . دختران شاه مغلوب را از پدر و مادر جدا کرده ،به زور به حرمسرای خود می فرستند. زن برای آنان غرامت جنگی است . و آنگاه که از راه مناسبات عادی و ناسوتی کاسبکارانه ، خواستگار می فرستند ، وزنی را به نکاح خود یا فرزند خویش در می آورند ، هدفشان کسب امتیازات سیاسی وقدرت نمایی است . آنان درعروسی هفت شبانه روز جشن می گیرند و دینار می ریزند . اما قلب بزرگی ک مأمن عشقی پاک باشد ندارند قلدری خود محور بینی و خود کامگی آنان در مناسبات با زنان هم به خوبی آشکار است . زن آیئنه ای است که درآن عمیق ترین خصلت های مرد را می توان دید . برای روشن شدن موضوع نمونه هایی می آوریم .
فریدون که با قیام توده مردم به شاهی رسیده ، از همان زمانی که جای خود را محکم کرده ، خود را تافته حدا بافته ای می داند . وقتی می خواهد برای سه پسرش زن بگیرد ،یکی از دربار یان را به نام جندل ، گرد جهان می گرداند که دخترانی از « نژاد مهان » و سزاوار این سه پسر کاکل زری و خسرو نژادش پیدا کند :
فریدون از آن نامداران خویـش یکی را گرانمایه تر خواند پیش
کجا نام او جنــدل پر هنــــر بهر کــار دلسوز بر شاه بــر
بدو گفت بر گرد گرد جهــــان سه دختر گزین از نژاد مهــان
سه خواهر زیک مادر و یک پدر پری چهره و پاک خسرو گهـر
به خوبی سزای سه فرزند من چنان چون بشاید به پیوند من
خواستگار گری که فریدون انتخاب کرده و به گردجهان فرستاده و در سر تاسر جهان واز جمله ایرانی زنی لایق فرزندانی فریدون پیدا نمی کند ،مگر سه دختر شاه یمین که تازی اند .
جندل
یکا یک زایران سر اندر کشید پژوهید و هر گونه گفت و شنید
ز دهقان پر مایه کسی را ندید که پیوسته آفریــدون سزیـــد
در اینجا پسران فریدون هیچ کار ه اند . برای آنها بابا زن می گیرد وتنها شرط عروس ، بزرگ بودن مقام و طبقه ( نژاد) اوست . تمایل انسانی این سه پسر و به طریق اولی تمایل سه دختر کمترین جایی در این مناسبات ندارد. فریدون حتی به فکر پدر دخترها هم نیست که نمی خواهد از نور چشمان خود دور شود . مناسبات ، زور گویانه ی خود کامه است . خواستگار پیام فر یدون و یا بهتر بگوییم فرمان او را به شاه یمن می رساند:
کنون این گرامی دو گونه گهر بباید بر آمیخت با یکدگر
شاه یمن وقتی پیام خوستگاری فریدون را می شنود . به جای خوشحالی می پژمرد :
پیامش چو بشنید شاه یمن بپژمرد چون زاب کنده سمن
بیچاره پیرمرد نمی داند چه خاکی بر سرش بریزد :
اگر گویم آری و دل زان تهی در وغم نه اندر خورد بـا مـــهی
وگر آرزوها سپارم بـــدوی شود دل پر آتش پــر از آب روی
وگر سر بپیچم ز فرمــان او بیک سو گرایــــم زپیــــمان او
کسی کو بود شهریار زمـین نه بازیست با او سگالــید کــین
دختران شاه یمن را به زور از او می گیرند و او مانند هر پدری در چنین موقعی دل آزرده است ونفرین می کند :
زکینه بدل گفت شاه یــــمن که از آفریدون بد آمدبه من
بد از من که هرگز مبادم میان که ماده شد از تخم نر کیان
به اختر کس آن دان که دخترش نیست چو دختر بود روشن اخترش نیست
شاه یمن عاقبت به زور تسلیم می شود و با اشک چشم دخترانش را به پسران فریدون می سپارد ، عروسی به راه می افتد . التبه تشریفات عروسی بسیار پر طمطراق است ، ولی عشقی در میانه نیست .
این نوع ازدواج توام با زور ،بدون عشق وحسابگرانه بارها در شاهنامه تکرار می شود که قهرمان همه آن ها شاهان اند . کاوس می شنود که شاه ها ماوران دختر زیبایی دارد :
که از سرو بالاش زیباتر ست زمشک سیه بر سرش افسرست
ببالا بلند و بگیــسو کـــمند زبانش چو خنجر لبانش چو قند
بهشتی ست آراسته پر نـگار چو خورشید تابان به خرّم بـهار
عشقش می جنبد و خوستگار می فرستد قدرت وتاج و زور خود را به رخ می کشد و تهدید می کند .
که خورشید روشن زتاج منسـت زمین پایه تخت عاج منست
هر آنکس که در سایه ی من پناه نیابد ازو کم شود پایــگاه
بیچاره شاه ها ماوران هم مانند شاه یمن تا پیام کاوس را میشنود ،نمی داند چه کند :
چو بشیند از و شاه ها ماوران دلش گشت پردرد وسر شد گران
همی گفت هر چند کو پادشاست جهاندار و پیروز و فرمان رواست
مرا در جهان این یکی دخترست که از جان شیرین گرامی ترسـت
فرستاده را گر کنم سرد و خوار نـــدارم پـــی و مایـــه کارزار
همان به که این درد را نیز چشم بپوشیم و بر دل بخوابیم خـشم
شاه ها ماوران مجبور می شود و دخترش را به کاوس – که لکشر در دروازه شهر دارد-بدهد اضافه کنیم که از میان ازدواج های زورکی ، در این ازدواج کاوس شراره ای از عشق و یا بهتر بگوییم وفاداری پدید می آید . دختر شاه ها ماوران که نامش سودابه است ، بدش نمی آید که زن کاوس شود و در پاسخ پدرش که نظر او را می پرسد ، می گوید:
بدو گفت سودابه زین چاره نیست از او بهتر امروز غمخوار نیست
کسی کو بود شهریـــار جــــهان بر وبوم خواهد همـــی از مهان
زپیـــوند با او چـــرایــی دژم کسی نشمرد شادمانی به غـــم
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
فهرست مطالب:
زندگی
تولد
جوانی و شاعری
سرودن شاهنامه
مرگ و آرامگاه
افسانههای دربارهٔ فردوسی
آثار فردوسی
دوستداران و مخالفان فردوسی
فردوسیپژوهی
زندگی نامه
ویژگیهای هنری شاهنامه
تصویرسازی
موسیقی
بخش های اصلی شاهنامه
دوره اساطیری
دوره پهلوانی
دوره تاریخی
منابع
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی
(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگترین شاعران فارسیگو دانستهاند.
زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته است، داستانهایی سرِهم کنند
تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت
[...]
فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد
و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.