دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
ولادت حضرت جواد (ع):
حضرت امام محمد تقی (ع) درسال صد ونود وپنج هجری در مدینه متولد شد. اسم شریف آن حضرت محمد وکنیة مشهور ایشان ابوجعفر والقاب شریفش تقی ، جواد، مختار ، منتخب ، مرتضی ، قانع و عالم می باشد . مادر گرامی آن حضرت را سبیکه می گفتند وحضرت امام رضا (ع) ایشان را خَیزُران نامیدند . این بانوی گرامی در زهد و پارسایی برترین زنهای زمان خود بود ، و به خانوادة ماریة قبطیه ، مادر ابراهیم پسر حضرت رسول (ع) تعلق داشت.
حکیمه خاتون دختر گرامی امام موسی کاظم (ع) در چگونگی به دنیا آمدن حضرت جواد (ع) چنین می گوید : روزی برادرم حضرت امام رضا (ع) مرا نزد خود خواند وفرمود : ای حکیمه ! امشب فرزند پاکیزه ومبارک خیزران دیده به جهان خواهد گشود ، باید در وقت ولادت او حاضر باشی .
من در خدمت آن حضرت ماندم . چون شب شد امام رضا (ع) مرا با خیزران و زنان قابله در اطاقی گذاشت وچراغی نزد ما روشن کرد و رفت ودر را به روی ما بست . زمان چندانی نگذشت که خورشید امامت ، حضرت جواد (ع) جهان را به نور وجود خویش روشن ساخت ودیده به جهان گشود .
حضرت را در آغوش گرفتم . ناگاه امام رضا (ع) وارد اطاق گردید وپس از آنکه نوزاد را در جامه های پاکیزه پوشانیدیم ، حضرت او را از ما گرفتند ودر گهواره گذاشتند وبه من فرمودند : از این گهواره جدا نشو.
سه روز ازولادت امام محمد تقی (ع) گذشته بود که حضرت چشمان خود را به سوی آسمان باز کرد وپس از آنکه به طرف راست وچپ خود نگاه کرد با زبان گویا فرمود :
اشهدُ انْ لا الهُ اللهُ واشهد ُ انّ محمداً رسولُ الله .
با مشاهدة رفتار شگفت این کودک با شتاب خدمت حضرت امام رضا (ع) رفتم وبا تحیر آنچه را که دیده وشنیده بودم برای ایشان تعریف کردم .
حضرت فرمود : شگفتی ها وعجایبی که پس از این از او خواهی دید بسیار بیشتر است از آنچه که اکنون مشاهده کرده ای .
امام رضا (ع) در فراز دیگری در ارتباط با ولادت فرزند گرامی خود امام محمد تقی (ع) فرمود :
خداوند به من فرزندی عنایت کرده است شبیه موسی بن عمران (ع) که می توانست دریا ها را بشکافد وهمانند عیسی بن مریم (ع) که خداوند مادر او را مقدس ومطهر گردانیده بود. این فرزند من ، به جور وستم کشته خواهد شد وپروردگار کشنده وستم کننده او را مورد غضب خود قرار خواهد داد ودیگر از زندگی بهره ای نخواهد برد وبه سرعت گرفتار عذاب الهی خواهد شد .
در شب ولادت ، حضرت امام رضا (ع) تا به هنگام صبح با کودک خود که در گهواره بود سخن می گفت واسرار ومعارف الهی را به اومی آموخت .
فرازهایی از فضائل امام محمد تقی (ع)
- هنگام شهادت امام رضا (ع) سن حضرت جواد (ع) حدود نه سال بود ودر مدینه نیز اقامت داشتند . تعدادی از شیعیان به دلیل کمی سن در ارتباط با امامت حضرت دچار شک وتردید شدند . تا آنکه علما و دانشمندان شیعه از گوشه وکنار جهان متوجه سفر حج گردیدند وپس از اتمام اعمال حج به حضور امام جواد (ع) رسیدند وبا مشاهدة معجزات ، کرامات و وسعت دریای دانش وکمالات آن حضرت ، زنگ هر گونه شک و تردید را از اذهان پاک کردند . شگفتی وسعت علم ودانش امام نهم (ع) به اندازه ای بود که دانشمندان در طول چند روز نزدیک به سی هزار سئوال ومسئله پیچیده از حضرت پرسیدند ودر مقابل هر سئوال پاسخی منطقی و کافی شنیدند .
- پس از شهادت امام رضا (ع) عموم مردم ازمأمون بد می گفتند و او را مورد ملامت وسرزنش قرار دادند . مأمون با امید به آنکه بتواند خود را بی گناه نشان دهد وقتی به بغداد آمد نامة محترمانه ای به امام محمد تقی (ع) نوشت وخواست به بغداد تشریف ببرند .
امام (ع) به بغداد آمدند ومأمون پیش از ملاقات با حضرت روزی قصد شکار کرد . در بین راه به جمعی از کودکان رسیدند که درمیان راه ایستاده بودند وحضرت جواد (ع) نیز آنجا ایستاده بود . کودکان با دیدن هیبت ظاهری مأمون وهمراهان او گریختند وپراکنده شدند ، اما حضرت جواد (ع) از جای خود حرکت نفرموده ،در نهایت وقار و آرامش ایستاده بودند . مأمون به نزدیکی حضرت رسید و با مشاهدة نور عظمت ، جلال و بزرگی در آن حضرت در حالی که شگفت زده شده بود ، عنان اسب را کشید وایستاد ومتوجه امام جواد (ع) گردید و پرسید : ای کودک ! چرا همانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدی واز جای خود حرکت ننمودی ؟
حضرت فرمود : ای خلیفه ! راه تنگ نبود که بخواهم برتو گشاد گردانم ، جرم وخطائی نیز نداشتم که از تو فرار کنم و فکر نمی کنم تو بی گناهی را مجازات کنی .
باشنیدن سخنان حضرت جواد (ع) وتماشای سیمای زیبا وبا عظمت امام (ع) برشگفتی و تعجب مأمون افزوده گشت وپرسید : ای کودک نام تو چیست ؟
حضرت فرمود : نامم محمد است .
مأمون پرسید: فرزند چه کسی هستی ؟
امام محمد تقی (ع) فرمود : فرزند علی بن موسی الرضا (ع) هستم .
با شنیدن نام امام رضا (ع) مأمون شرمسار شد ، چرا که خود حضرت را مظلومانه به شهادت رسانده بود ، اما به خاطر آنکه ملاحظة افکار عمومی را کرده باشد صلوات و درود برآن حضرت فرستاد و در پی شکار خود رفت.
در پایان شکار مأمون در حالی که ماهی کوچکی را که بازِ شاهی در هوا صید کرده بود در دست داشت دوباره از همان مسیری بازگشت که هنگام رفتن از آنجا عبور کرده بود
کودکانی که با دیدن مأمون و همراهانش همانند بار نخست فرار کردند ، امّا حضرت جواد از جای خود حرکت نفرمود . مأمون با دیدن امام (ع) همان ماهی کوچکی را که در
شامل 34 صفحه فایل word قابل ویرایش