یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

دانلود تحقیق نیاز انسان به دین

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق نیاز انسان به دین دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق نیاز انسان به دین


دانلود تحقیق نیاز انسان به دین

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:50

فهرست مطالب :

جدول مقایسه سطح خواسته های انسان و حیوان
جدول سطح خواسته های انسان
خواسته های فردی
الف – خواسته های مادی
ب – خواسته های عاطفی :
ج – خواسته های عالی :
قوای درونی انسان .
چهار قوه درونی
1- قوه شهّویه
2- قوه غضبّیه :
3- قوه وهمیه :
4- قوه عقلیه
چهار صفت نیک برای انسان
1- عفّت :
2- شجاعت :
3- حکمت :
4- عدالت
تعریف مکتب :
انواع مکتبها
2- مکتب الهی
1- مکتب های بشری
تکلیف انسان چیست ؟

 

 

 

چکیده:

انسان قادر است چنان آگاهیهای خود را وسعت دهد که همه عالم هستی را شامل گردد این یکی از ویژگیهای انسان است که درمسیر او بسوی کمال موثراست اما قدرت علم آموزی تنها عامل درخود سازی نیست این توانائی باعث می شود که انسان قادر گردد خود را بشناسد و جهان هستی را تفسیر کند هر چه انسان بیشتر از این قدرت خود استفاده نماید و بیشتر تلاش کند آگاهیهای بیشتری را بدست آورده و افق وسیعتری را برای عمل در اختیار خواهد داشت .
اما خود سازی به تلاش نیازمند است وهر گونه تلاشی محتاج انگیزه است به تعبیر دیگر انسان دست به عمل و کاری نمیزند مگر اینکه انگیزه ای برای انجام آن کار داشته باشد .
هر عمل دیگری را که انسان انجام می دهد وقتی رسیدگی کنیم می بینیم منشاء آن یک نیاز وخواسته درونی است همین علم آموزی ودست یافتن به حقایق جهان هستی ودرک واقعیتها از یک نیاز درونی سرچشمه می گیرد .
پس هنگامیکه از خواسته ها صحبت می کنیم باید بدانیم که آن  کاملا با آگاهی وعلم تفاوت دارد واصولا خواسته ها و آگاهیها از دو مقوله متفاوت هستند آگاهیها محدوده دید انسان را وسعت می بخشند وخواسته ها انسان را وادار می کند تا در آن محدوده دید خود عمل کند ونیازهای خود را را بر آورده سازد .
مثال :
ماده منفی بوسیله یک شیمست کشف می شود وبه همه می گوید که این ماده برای انسان مضراست و اگر کسی آنرا استعمال کند باعث مرگ او می شود دو انسان را فرض می کنیم یکی طالب زندگی و حیات خود است ودیگری از زنده بودن خود بیزار است وراه گریزی از این دنیا را جستجو می کند بالطبع اگر این ماده سمی به دست هر یک از اینها بیافتد دو عمل کاملا متفاوت انجام می دهند آنکه طالب حیات خود است وزندگی را دوست می دارد آن ماده سمی رااز بین می برد و دیگری که راهی برای مرگ خود جستجو می کند آن ماده سمی را می خورد و خود را از بین می برد .
واگر شخصی را فرض کنید که با انسانی دشمن است و می خواهد او را بکشد آن ماده سمی را در غذای او می ریزد واو را می کشد .
علم این هر سه نفر نسبت به ماه سمی یکسان بود اما سه عامل کاملا متفاوت در برخورد با آن ماده انجام می دهند پس روشن شد که خواسته ها ونیازهای انسان منشاء اعمال او می باشند و همین خواست ها هستند که در انجام کارها به انسان جهت می دهند که چه کار بکن و یا از چه ازکاری منصرف شو .
از اینرو لازم است این عامل موثر در عملکرد انسان ونقش آن در خود سازی او بمطالعه گذاشته شود و وسعت خواسته های انسان مورد بررسی قرار گیرد طبق سنت گذشته برای بررسی و وسعت خواسته های انسان آنرا با وسعت خواسته های حیوان مقایسه می کنیم .
جدول مقایسه سطح خواسته های انسان و حیوان
خواسته های حیوان         خواسته های انسان
1- مادی             1- مادی و معنوی
2- شخص و فردی         2- فردی واجتماعی
3- منطقه ای             3- خارج از محدوده مکان
4- حالی             4- خارج از محدوده زمان
برای توضیح بیشتر سطر اول جدول باید گفت که خواسته های حیوان تنها ازغرایز او سرچشمه می گیرد و غرایز حیوان  که به منظور رشد وتولید مثل می باشد تنها منشاء عمل در حیوان است .
از اینرو هیچگاه خواسته های حیوان از سطح مادیات فراتر نمی رود حال آنکه خواسته های انسان از سطح مادیات فراتر رفته و یکسری خواسته های معنوی را نیز شامل می گردد .
خواسته های معنوی تنها مخصو ص انسان است وهیچ موجود دیگری د رداشتن این سلسله از خواسته ها با وی شریک نیست یکی از خواسته های معنوی انسان حقیقت جویی است انسان خواستار این است که حقایق و واقعیتهای جهان هستی و محیط پیرامون خود را بشناسد بعبارت دیگر انسان طالب دانایی است و از جهل گریزان است این خواسته و تمایل از نوع تمایلات مادی نیست و تنها ا ختصاصی به انسان دارد یا قدرت طلبی و زیاده خواهی ابداع و ابتکار عشق و پرستش کشف حقایق هنر و زیبایی همه از خواسته های معنوی انسان است .
البته باید توجه داشت که همیشه در هنگام عمل دو یا چند خواسته مادی و معنوی باهم تلفیق شده وبر آیند این خواسته ها منشا عمل می گردد .
بهمین دلیل است که سطح خواسته های مادی در انسان نامحدود می شود .
مثلا درحیوان غریزه جنسی و جود دارد در انسان هم وجود دارد اما حیوان بر طبق غریزه آنچنانکه برای وی مقدر شده در سال یک یا دوبار به جفتگیری می پردازد و بعد از آن دیگر نه تمایل دارد ونه قادر است که به این امر اقدام کند درحالیکه در انسان این غریزه و خواسته محدود نیست و چنانچه برخواسته های دیگر غلبه کند اصلا سیری نمی شناسد .
وهمینطور نیاز است به غذا ازخواسته های مشترک انسان وحیوان است اما در حیوان محدود است و بمحض سیر شدن دست از غذا خوردن بر می دارد وبقیه غذا را بهمان حال رها می کند و میرود ولی انسان معده اش که پر شد بقیه را د رانبارها و مخزنها  یخچالها ذخیره می کند مال اندوزی و ذخیره مواد وغیره نامحدود بودن خواسته های مادی انسان را تائید می کند .
ویاهر غذائی را نخوردن و بر سر سفره رنگین و تزئین شده غذا خوردن تلفیق دوخواسته مادی و معنوی در انسان است که اولی همان غریزه گرسنگی و نیاز انسان به غذا است ودومی طالب زیبایی و هنر بودن است که زیبائی خواستن مادی نیست .
اما سطر دوم جدول گویایی این مطلب است که خواسته های حیوان تنها به خود او و حداکثر به جفت و فرزند اختصاص دارد ولی انسان یک موجود اجتماعی است یعنی در اجتماع زندگی می کند و همین اجتماعی بودن یک سلسله خواسته هایی را برای انسان بوجود آورده است از قبیل کمک به همنوع رعایت مقررا اجتماعی و حقوقی عدالت خواهی همه ازنوع خواسته های اجتماعی است .
گاهی خواسته های اجتماعی چنان بر خواسته های فردی انسان غلبه پیدا می کند که انسانی را که ذاتا خواهان بقاء خود می باشد وادار به فدا کردن خود برای تحقق آرمانهای اجتماعیش می کند این امر که ایثار نامیده می شود ا زویژگیهای انسان است وهیچ موجدی در این ویژگی با وی شریک نمی باشد .
البته هنگامیکه صحبت از خواسته های اجتماعی انسان می شود و گفته می شود انسان موجودیست اجتماعی بلافاصله ذهن متوجه این موضوع می گردد که بعضی حیوانات چون زنبورعسل یا مورچه  نیز بطور اجتماعی زندگی می کند این مطلب درست است اما اجتماعی زندگی کردن حیوانات غریزی است وغیر آگاهانه در حالیکه اجتماعی زندگی کردن انسان به حکم غریزه نیست و آگاهانه می باشد .
اما اینکه خواسته های حیوان منطقه ایست بدین منظو راست که خواسته های حیوان هیچگاه از محدوده محیط زیست وی خارج نمی شود واصولا از وجود مکانهای دیگر اطلاع ندارد که چیزی را بغیر از آنچه دردسترس می باشد بطلبد البته بعضی از پرندگان در فصلهای مختلف کوچ می کنند وبعضی این امر را دلیل انکار منطقه ای بودن خواسته های حیوان می دانند این کوچ کردن پرندگان نیز غریزی است نه آگاهانه شگفتیهائی در دنیای حیوانات وجود دارد که از غرایز آنها سرچشمه می گیرد و بدون آنکه حیوان بداند عملی را انجام می دهد که به بقاء او کمک میکند وهمه اینها دلیل وجود آفریدگاری ذی شعور می باشد .
اماانسان بدلیل آنکه می تواند به وسعت همه هستی آگاهیش را گسترش دهد قادر است از وجود مناطق و مکانهای بسیار دور از محدوده زیستش و آنچه در دسترس نیست آگاه شود و گاهی طالب چیزی می شود که فرسنگها از او و محیط زیستش دوراست .

 


دانلود با لینک مستقیم

تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین

اختصاصی از یارا فایل تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین


تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:105

چکیده:

ذکر گویندگان این سخن
از هشام روایت کرده اند که پیمبر خدا چهل و سه ساله بود که وحی بدو رسید.
و هم از سعید بن مسیب روایتی به این مضمون هست.
سخن از روز و ماه بعثت پیمبر خدا
ابوجعفر گوید: روایت درست است که درباره روزه روز دوشنبه از پیمبر پرسیدند وفرمود: « من به روز دوشنبه متولد شدم و به روز دوشنبه مبعوث شدم و وحی به سوی من آمد.»
گوید: در این باب خلاف نیست، اما اختلاف هست، که کدام دوشنبه ماه بود، بعضی ها گفته اند: آغاز نزول قرآن بر پیمبر خدا هیجدهم ماه رمضان بود، و از عبدالله بن زید جرمی روایتی به این مضمون هست.
بعضی دیگر گفته اند نزول قرن در بیست و چهارم رمضان بود، و از ابی جلد روایتی به این معنی هست.
بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در هفدهم رمضان بود و گفتار خدا عزوجل را شاهد این سخن آورده اند که فرمود:
« و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان»
یعنی (اگر به خدا) و آنچه روز فیصل کار، روز تلاقی دو گروه، بر بنده خویش نازل کرده ایم ایمان آورده اید (چنین کنید) و روز تلاقی پیمبر خدا با مشرکان در بدر روز هفدهم رمضان بود.
ابوجعفر گوید: «پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم از آن پیش که جبریل بر او ظاهر شود و رسالت خدای بیارد آثار و نشانه هایی می دید، از آن جمله حکایتی بود که از پیش درباره دو فرشته نقل کردم که شکم وی را شکافتند و غش و ناپاکی از آن درآوردند و دیگر آنکه به هر راهی می گذشت درخت و سنگ بر او سلام می کرد.
از بره دختر ابی تجراه روایت کرده اند که وقتی خداوند عزوجل می خواست پیمبر خویش را رسالت دهد، وقی به حاجت می شد چندان دور می رفت که خانه ای نباشد و به دره ها می شد و به هر سنگ و درختی که می گذشت بدو می گفت: «السلام علیک یا رسول الله» و به چپ و راست و پشت سر می نگریست و کسی را نمی دید.
ابوجعفر گوید: و امت ها از مبعث وی سخن می کردند و عالمان هر امت از آن خبر می‌دادند.
عامر بن ربیعه گوید: از زیدبن عمروبن نفیل شنیدم که می گفت: «من در انتظار پیمبری از فرزندان اسماعیل و از اعقاب عبدالمطلب هستم و بیم دارم به زمان او نرسم اما به او ایمان دارم و تصدیق او می کنم و بر پیمبریش شهادت می دهم، اگر عمرت دراز بود و او را دیدی سلام مرا به او برسان، اینک وصف او با تو بگویم تا بر تو مخفی نماند.»
گفتم: «بگو»
گفت: «وی نه کوتاه است نه بلند، نه پر موی و نه کم موی و پیوسته در دیده او سرخی‌ای هست و خاتم نبوت میان دو بازوی اوست و نامش احمد است و در این شهر متولد می شود، آنگاه قومش او را بیرون می کنند و دین وی را خوش ندارند تا به یثرب مهاجرت کند و کارش بالا گیرد، مبادا از او غفلت کنی که من به طلب دین ابراهیم همه ولایت ها را بگشتم و از یهودان و نصاری و مجوس پرسیدم و همه گفتند این دین پس از این خواهد بود و و صف وی را چنین آوردند و گفتند: جز او پیمبری نمانده است.»
عامر گوید: وقتی مسلمان شدم گفتار زیدبن عمرو را با پیمبر بگفتم و سلام او را رسانیدم و پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم جواب وی بداد و برای او طلب رحمت کرد و گفت: «او را در بهشت دیدم که دنباله ها می کشید.»
عبدالله بن کعب وابسته عثمان گوید یک روز که عمبر بن خطاب در مسجد پیمبر خدا نشسته بود، عربی وارد مسجد شد و سراغ عمر را گرفت و چون عمر او را بدید گفت: «این مرد همچنان مشرک است، و در جاهلیت کاهن بوده است.»
عرب به عمر سلام کرد و بنشست و عمر بدو گفت: «آیا مسلمان شده ای؟»
گفت: «آری.»
عمر گفت: «آیا در جاهلیت کاهی بوده ای.»
عرب گفت: «سبحان الله، سخنی می گویی که از هنگام خلافت به هیچ یک از رعیت خویش نگفته ای.»
عمر گفت: « ما در جاهلیت بدتر این بودیم، بت می پرستیدیم، تا خداوند ما را به وسیله اسلام گرامی داشت.»
عرب گفت: «آری ای امیر مؤمنان من در جاهلیت کاهن بودم.»
عمر گفت: «به ما بگو عجیب ترین خبری که شیطانت برایت آورد چه بود؟»
عرب گفت: «شیطانم یک ماه یا یکسال پیش از اسلام آمد و گفت مگر نمی بیی که کار جنیان دگرگون شده.»
عمر گفت: «مردم نیز چنین می گفتند، به خدا من با گروهی از قرشیان به نزد بتی از بتان جاهلیت بودیم که یکی از عربان گوساله ای برای آن قربانی کرده بود و منتظر بودیم که گوساله را بر ما تقسیم کنند و از دل آن صدایی شنیدم که هرگز صدایی نافذتر از آن نشنیده بودم و این یک ماه یا یکسال پیش از ظهور اسلام بود که می گفت: «ای ذریح، کاری موفقیت آمیز است» و یکی فریاد زند و گوید: «لااله الاالله».
جبیربن مطعم گوید: در بوانه به نزد بتی نشسته بودیم و این یکماه پیش از بعثت پیمبر خدا بود و شتری کشته بودیم که یک بانگ زد: عجب را بشنوید که استراق وحی برفت و شهاب سوی ما اندازند و این به سبب پیمبری است که در مکه آید و نامش احمد است و هجرتگاه او یثرب است. گوید: و ما دست بداشتیم و پیمبر خدای صلی الله علیه و سلم ظهور کرد.
از ابن عباس روایت کرده اند که یکی از بنی عامر پیش پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم
آمد و گفت: «خاتم نبوت را که میان دو بازوی تو است به من بنما که اگر محتاج علاج باشی علاجت کنم که من معروفترین طبیب عربم.»
پیمبر فرمود: «می خواهی که آیتی به تو بنمایم؟»
مرد عامر گفت: «آری، این نخل را بخوان.»
گوید: و پیمبر به سوی نخل نگریست و آن را بخواند و نخل بیامد تا جلو او بایستاد. آنگاه به نخل گفت: «بازگرد» و بازگشت.
مرد عامری گفت: «ای گروه بنی عامر، به خدا چنین جادوگری ندیده ام.»
ابوجعفر گوید: و اخبار در دلالت بر پیمبری او صلی الله علیه و سلم از شمار بیرون است و برای آن کتابی جداگانه خواهیم داشت ان شاءالله.
اکنون به سخن از پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم از هنگامی که جبرئیل علیه السلام وحی سوی وی اورد باز می گردیم.
ابوجعفر گوید: از پیش، بعضی خبرها را درباره نخستین بار که جبرئیل بیامد. و اینکه سن وی چند سال بود آورده ایم و اکنون وصف ظهور جبرئیل و آوردن وحی خدای را‌ بگوییم:
از عایشه روایت کرده اند که نخستین وحی که به پیمبر خدا آمد رؤیای صادق بود که همانند سپیده دم بود آنگاه به خلوت راغب شد و به غار حرا می رفت و شبهای معین را در آنجا به عبادت می گذرانید آنگاه سوی کسان خود باز می گشت و برای شبهای دیگر توشه می گرفت تا حق به سوی وی آمد و گفت: «ای محمد تو پیمبر خدایی».
پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم گوید: من نیم خیز شدم. آنگاه برخاستم و تنم می لرزید و پیش خدیجه رفتم و گفتم: «مرا بپوشانید، مرا بپوشانید» تا ترس از من برفت، آنگاه بیام و گفت: « ای محمد تو پیمبر خدایی.»
پیمبرگوید: و چنان شد که می خواستم خویشتن را از بالای کوه بیاندازم و او به من ظاهر شد و گفت: «ای محمد من جبریلم و تو پیمبر خدایی.» پس از آن به من گفت: «بخوان»
گفتم: «چه بخوانم؟»
گوید: «مرا بگرفت و سه بار بفشرد تا به زحمت افتادم، سپس گفت: «بخوان به نام خدایت که مخلوق آفرید» آنگاه پیش خدیجه رفتم و گفتم. «بر خویشتن بیمناکم» و حکایت خویش را با او گفتم.
خدیجه گفت: «خوشدل باش که خداوند هرگز تو را خوار نخواهد کرد که تو با خویشاوند نیکی می کنی و سخن راست می گویی و امانت گزاری و مهمان نوازی و پیشتیبان حقی.» آنگاه خدیجه مرا پیش ورقه بن نوفل بن اسد برد و گفت: «ببین برادرزاده ات چه می گوید؟»
ورقه از من پرسش کرد و چون حکایت خویش به وی گفتم. گفت: «به خدا این ناموسی است که بر موسی بن عمران نازل شد، کاش در آن نصیبی داشتم، کاش وقتی قومت تو را بیرون می کنند، زنده باشم.»
گفتم: «مگر قومم مرا بیرون می کنند؟»
گفت: «آری، هر که چون تو دینی بیاورد با او دشمنی کنند، اگر آن روز زنده باشم تو را یاری می کنم.»
گوید: «و نخستین آیات قرآن که از پی «اقراء باسم ربک» بر من نازل شد: «ن، والقلم و مایسطرون» و «یاایها المدثر» و: «الضحی» بود.
از عبدالله بن شداد روایت کرده اند که جبریل پیش پیمبر آمد و گفت: «ای محمد بخوان».
گفت: «چه بخوانم؟»
گوید: و او را بفشرد و باز گفت: «ای محمد بخوان.»
گفت:‌ «چه بخوانم.»
جبریل گفت: «اقراء باسم ربک الذی خلق تا آخر سوره علق. گوید: پیمبر خدای صلی الله علیه و سلم پیش خدیجه رفت و گفت: «ای خدیجه، گویا آسیبی دیده ام».
خدیجه گفت: «هرگز خدا با تو چنین نکند که هرگز گناهی نکرده ای.»
گوید: و خدیجه پیش ورقه بن نوفل رفت و حکایت با او بگفت. و ورقه گفت: «اگر سخن راست می گویی شوهرت پیمبر است و از امت خویش رنج ببیند و اگر زنده باشم او را یاری می کنم.»
پس از آن جبرئیل نیامد و خدیجه به او بگفت: شاید خدا رهایت کرده است و خدا این آیات را نازل فرمود:
« والضحی، والیل اذاسجی، ما ودعک ربک و ماقلی»
یعنی: قسم به روز، و شب اندم که تاریک گردد که پروردگارت نه ترکت کرده و نه دشمنت شده.
از عبدالله بن زبیر روایت کرده اند که پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم هر سال یکماه در حرا به عبادت می نشست و این جزو رسوم قریش بود که در جاهلیت داشتند و در ان ماه که در حرا بود هر کس از مستمندان پیش وی می رفت به او طعام می داد و چون ماه به سر می رسید سوی کعبه می رفت، و هفت بار یا هر چند بار که خدا می خواست طواف می کرد و به خانه می رفت.
و چون آن هنگام رسید که خدا می خواست او را به پیمبری گرامی کند و این به ماه رمضان بود، پیمبر سوی حرا رفت و چون شب وی رسید جبریل بیامد.
پیمبر گوید: بیامد و صفحه ای از دیبا به دست داشت که در آن نوشته بود و گفت: «بخوان»
گفتم: «چه بخوانم؟»
جبریل مرا چنان فشرد که پنداشتم مرگ است، آنگاه گفت: «بخوان»
گفتم «چه بخوانم؟» و این را گفتم که باز مرا نفشارد.
گفت: «اقراء باسم ربک الذی خلق» تا آخر سوره علق.
گوید: و من خواندم و به سر بردم و او از پیش من برفت و من از خواب برخاستم و گویی نوشته ای در خاطرم بود. و چنان بود که شاعر و مجنون را سخت دشمن شمردم و نمی خواستم به آنها بنگرم و با خویش گفتم هرگز قرشیان نگویند که شاعری یا مجنونی شده ام، برفراز کوه روم و خویشتن را بیندازم تا بمیرم و آسوده شوم. و به این قصد بیرون آمدم و در میان کوه صدایی از آسمان شنیدم که می گفت: «ای محمد تو پیمبر خدایی و من جبریلم.»
گوید: و سر بر داشتم و جبریل را به صورت مردی دیدم که پاهایش در افق آسمان بود و می گفت: «ای محمد، تو پیمبر خدایی و من جبریلم.»
گوید: و من ایستاده بودم و جبریل را می نگریستم و از مقصود خویش باز ماندم و قدمی پس و پیش نرفتم و روی از جبریل برگردانیدم و دیگر آفاق آسمان را نگریستم و هر جا نظر کردم او را بدیدم، و همچنان ایستاده بودم و قدمی پس و پیش نرفتم تا خدیجه کس به جستجوی من فرستاد که به مکه رسیدند و سوی او بازگشتند و من ایستاده بودم، پس از آن جبریل برفت و من سوی کسان خود باز گشتم و به نزد خدیجه رسیدم، و پهلوی وی نشستم که گفت: «ای ابوالقاسم، کجا بودی که فرستادگان خویش را به جستجوی تو روانه کردم و سوی مکه آمدند و باز گشتند.»
گفتم: «به شاعری یا جنون افتاده ام.»
گفت: «ای ابوالقاسم، تو را به خدا می سپارم که خدا با تو چنین نمی کند که راست گفتاری و امانت گزار و نیک صفت، و با خویشاوندان نکو رفتار، ای پسر عم، شاید چیزی دیده ای؟»
گفتم: «آری.» و حکایت خویش را با وی بگفتم.
خدیجه گفت: «ای پسرعم، خوشدل باش و پایمردی کن، قسم به آن خدایی که جان خدیجه به فرمان اوست امیدوارم پیمبر این امت باشی.»
آنگاه برخاست و لباس به تن کرد و پیش ورقه بن نوفل بن اسد عموزاده خویش رفت که نصرانی بود و کتب خوانده بود و از اهل تورات و انجیل سخن ها شنیده بود و حکایت به وی بگفت.
ورقه گفت: «قدوس! قدوس! به خدایی که جان ورقه به فرمان اوست اگر سخن راست می گویی ناموس اکبر آمده است (و مقصودش از ناموس، جبریل بود) همان ناموسی که سوی موسی آمده ابود، و او پیمبر این امت است، به او بگوی پایمردی کند.»
خدیجه پیش پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم آمد و سخنان ورقه را به وی گفت و غم وی سبک شد.
و چون اقامت حرا را به سر برد سوی کعبه رفت و طواف برد و ورقه او را بدید و گفت: «برادرزاده آنچه را دیده ای و شنیده ای با من بگوی.»
و پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم حکایت خویش به وی بگفت.
ورقه گفت: «به خدایی که جان من به فمران اوست تو پیمبر این امتی و ناموس اکبر که سوی موسی آمده بود سوی تو آمده است، تو را تکذیب کنند و آزار کنند و از دیار خویش بیرون کنند و با تو جنگ کنند و اگر من زنده باشم خدا را یاری می کنم»
«آنگاه سر پیش آورد و پیشانی پیمبر را ببوسید»
پس از آن پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم به خانه خویش رفت و از گفتار ورقه ثباتش بیفزود و غمش برفت.
گویند: از جمله سخن ها که خدیجه در افزودن ثبات پیمبر گفت این بود که ای پسر عم توانی که وقتی جبریل آید با من بگویی؟
پیمبر گفت: «آری.»
و چون جبریل بیامد، پیمبر به خدیجه گفت: «اینک جبریل آمد» خدیجه گفت: «برخیز و بر ران چپ من بنشین».


دانلود با لینک مستقیم

مقاله دین ایران باستان

اختصاصی از یارا فایل مقاله دین ایران باستان دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

مقاله دین ایران باستان


مقاله دین ایران باستان

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:34

فهرست مطالب:

دین
شکل تدفین در گورستانهای لرستان
گورهای چهار چینه ای
گورهای خمره ای
مقابر اورارتوییان در
 آذربایجان غربی

 

دین
دین ایران باستان بیشتر به سبب قلت اسناد و شواهد امری است راز گونه و مشکل. چون به اشارات و کنایات متون اخیر توجه کنیم شاید به سطحی از اعتقادات بدوی دینی پی ببریم. "خدایان طبیعی" پرستش می شد. شاید این خدایان در محیطی از اندیشه وتفکرات مناسب و وظایف فرمانیفرمایان که محدود به جنگ و با روری یا تناسل بود شایستگی داشتند. میان دین کهن ایرانیان و هندویان پیوندهای فکری مشاهده می شود که مربوط به زمانی پیش از مهاجرت این دوگروه هند و اروپائی. بعضی خدایان پدید آمدند ک نماینده مفهوم نام خویشوند مانند میترا که به معنی پیمان است. کرامات اخلاقی به گروهی زا خدایان که در ایران به نام اوراها شناخته شدند اختصاص یافت. در چنین محیطی زرتشت به جهان گام نهاد. روایات و شواهد زبانی, زمان زندگی او را حدود 600 پ. م. و جایگاه موعظه و ارشاد او را در شرق ایران مشخص می کند.تصادفا به چشم و پشتاسب پادشاه ما قبل تاریخ پایگاهی یافت. اما مضمون سخنان و آموزش های او چه بود؟
آیین زرتشت هنوز هم دینی است زنده و اقلیتی کوچک در ایران وپارسیان هند بدان ایمان دارند.از گروه ها پاره هایی از نوشته های مقدس باستانی که مجموعاً به نام اوستا خوانده می شود بدست آمده است با بعضی تفسیرهای کهن. اگر از روی تفاوتهای مهم و چشمگیر زبانو تخیل و تصور داوری کنیم قطعه های اوستا از زمان زندگی رزتشت تا دوران ساسانیان پدیدار گشته است. پنج مجموعه شعر به نام گاتها به سبب کهنگی زبان و گویش شرقی ایرانی به نظر برجسته جلوه می کند. بنابراین شاید این ها بدوران زندگی پیامبر متعلق باشد و مضمون آن ها هم بعضی از آموزشهای اساسی او را نمودار می سازد. در میان پرستده و خدای متعالی و جهانی اهورامزدا پیمانی تازه و فدری پدیدار می کند. دیگر یک ثنویت اساسی نیکی و بدی تصور شده است .این دو اصل همواره با هم در پیکارند چه در معنویات وچه در مادیات . اما روز داوری فرا می رسد که خوبی پیروز می شود . اینک پیکار ادامه دادر .
اهورامزدا (که بعدها اهرمزد شد ) با نیروهای جاودانی دیگر وروان  پاک انگر مینیو (که بعدها اهریمن شد) با دیوان پیروانش که در میان ایشان بسیاری از خدایانی که در گذشته محبوب مدرم بودند از دوسو پیکار می کنند. وظیفه هر کس در جهان آن سات که بر نیروی پلیدی و دروغ گزندرساند و بدین شیوه به پیروزی ملکوت مزدا یاری رساند. پیام اخلاقی زرتشت در اینجا جلوه می کند که نیکمدران باید به کارهای نیک به ویژه کشت زمین پدرازند اندیشه نیک و گفتار نیک و کار نیک آنچنانکه زرتشتیان امروز هم بدان معتقدند مومنان را مصون می دادر. پاداش کسانی که اصول اخلاقی زرتشتی را آنچنانکه باید به کار بسته اند همانا جاودان زیستن در بهشت  است و بدکاران محکومند به تحمل کیفر در جایگاه دروغ و ناراستی.
آیین پاک زرتشتی در محیط دین اصلاح نشده ایرانی که خدایان بسیار داشت و برای عناصر طبیعت سپاس و احترام داشت و اسب قربانی می کدر چون عاملی در فضای ناساز پدیدار شد. با اینهمه بعضی از اصول آن به ویژه اهمین فراوان اهورامزدا و ثنویت نیکی و بدی (یا ارته و درستکاری و دروخ و دروغ) رایج شد (یا بلکه هم بود؟) میان اندیشه های دینی زرتشت و شاهان هامنشی همانندیهای شگرفی وجود دادر. هم زرتشت وهم شاهان هخامنشی اهورامزدا را پصرستش می کدرند و بنابراین "مزدیسنایی" بودند. نزدیک پایان فرمانروائی هخامنشیان پیوندی استوار گویا میان آیین زرتشت و آیین پرستشی که کاست روحانی مغان تجویز می کدرند پدید آمه بود. تاریخ طولانی مغان از زمان پدید آمدنشان همچون قبیله ای یا بهتر بگوئیم طبقه خاصی در میان مادها که به وظیفه کهانت دین اصلاح نشده ایرانی می پدراختند آغاز شد. ایشان همواره خویشتن را از یک قبیله می پنداشتند و بسیار دربند رسوم و تشریفات بودند. بزودی رسالت خود را در  سراسر اینران گستدرند. سرانجام هنگامی که آیین زرتشتی در زمان ساسانیان دین رسمی ایران گشت مغان رهبری معنوی آن گشتند. تشخیص اینکه اینان در گذشته تا چه پایه از آیین زرتشتی پشتیبانی می کدرند امری است دشوار. اما شاید بعضی از ایشان از این آیین پشتیبانی کدرند و آنرا رواج دادند.


دانلود با لینک مستقیم

مقاله وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینى(ره)

اختصاصی از یارا فایل مقاله وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینى(ره) دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

مقاله وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینى(ره)


مقاله وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینى(ره)

 

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:28

فهرست مطالب:

چکیده
مقدمه
 وحدت دین و سیاست در اندیشه امام خمینى(ره)
1ـ رابطه دین و سیاست در بُعد مفهومى
 الف) تعریف دین
 ب) تعریف سیاست
 ج) رابطه مفهومى
 2ـ رابطه دین و سیاست در بُعد نهادى
 الف) ضرورت وجود حکومت در عصر غیبت
 ب) الگوى عملى حکومت اسلامى در عصر غیبت
نتیجه‏گیرى
پى‏نوشت‏ها

 

 

چکیده
یکى از مباحث مهم در حوزه اندیشه‏هاى اجتماعى و سیاسى، رابطه «دین» و «سیاست» است. برخى با انکار هر گونه پیوندى میان دین و سیاست، تداخل یکى از آن‏دو را در امور دیگرى موجب ناکارآیى طرف مقابل دانسته‏اند، از این رو به جدایى کامل آن دو توصیه مى‏کنند و برخى دیگر با قبول وجود رابطه میان دو مفهوم فوق، در کیفیت و نوع رابطه اختلاف نظر دارند. نوشتار حاضر در صدد مطالعه کیفیت ارتباط مفهومى و نهادى دین و سیاست در اندیشه امام خمینى(ره) است.
 
واژه ‏هاى کلیدى: دین، سیاست، امام خمینى، رابطه مفهومى، رابطه نهادى.
 


مقدمه
از دیرباز یکى از مباحث مهم در حوزه اندیشه‏هاى اجتماعى و سیاسى، سمت‏گیرى در قبال رابطه دو مقوله «دین» و «سیاست» بوده است. برخى با انکار هر گونه پیوندى بین این دو، تداخل یکى از آنها را در امور دیگرى موجب ناکارآیى طرف مقابل دانسته‏اند و به جدایى کامل آنها از یکدیگر با هدف حفظ حرمت هر یک از آن دو توصیه کرده‏اند. سابقه تاریخى چنین توصیه‏اى به اروپاى پس از قرون وسطى باز مى‏گردد. حاکمیت هزار ساله کلیسا بر کلیه شؤون زندگى در غربِ آن دوران و ناکارآیى آن در قرن‏هاى متمادى، بعضى از اندیشمندان سیاسى آن زمان را وا داشت تا به اندیشه تفکیک دین از حوزه حیات اجتماعى روى آورند و به تحدید دخالت دین در حوزه خصوصى زندگى انسان‏هاى غربى رضایت دهند.
 ظهور چنین اندیشه و پدیده‏اى به تشکیل حکومت هایى در جهان غرب منجر گردید که خود را ملتزم به مقررات دینى در سطح اجتماع، سیاست داخلى و امور خارجى نمى‏دیدند. این اندیشه پس از فراگیر شدن اندیشه‏هاى غربى در غالب کشورهاى اسلامى نیز شیوع پیدا کرد؛ به طورى که امروزه بسیارى از این کشورها یا به طور رسمى داراى حکومت‏هاى سکولارند یا عملاً شیوه لاییکى اعمال حکومت را دارا هستند.


دانلود با لینک مستقیم

دانلود تحقیق دین و سیاست

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق دین و سیاست دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق دین و سیاست


دانلود تحقیق دین و سیاست

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:44

فهرست مطالب:

رابطه دین و سیاست
تعریف دین و سیاست
در اسلام:
رابطه دین اسلام با سیاست از نگاه قران کریم:
اول جهاد:
اول جهاد برای حصول آزادی فرض است
دوم رهبری در نظام اسلامی:
اصلاح بین مردم:
سوم عدالت:
چهارم – ملت
رابطه سنت پیامبر اسلام با سیاست:
احزاب سیاسی
 کاندید شدن در اسلام:
صفات شخص کاندید در اسلام     
سوم: شوری و رای دهی
انتخابات سرتاسری:
شوری نمایندگان
شیعه و سنی در نظام سیاسی اسلامی عصر حاضر:
هدف قانون در نظام سیاسی اسلامی:
پنجم: حق ملکیت:
چهار مرجع قانون در اسلام:
سه اساس تشکل سیاسی در نظام اسلامی:
آزادی بیان و قلم:
دیموکراسی و یا نظام اسلامی:
نتیجه:
برای تحقیق این رساله از منبع ذیل استفاده به عمل آمده است:
تالیفات امام خمینی ( ره) :

 

 

 

رابطه دین و سیاست

رساله که در دست شما خواننده گرامی قرار دارد موضوع رابطه دین و سیاست را مورد مطالعه قرار میدهد. یک عده مسلمانان به این نظر هستند که دین از سیاست باید جدا باشد. این عده نظریات خود را یا از تجارب تلخ تاریخ گرفته اند که امرای اسلامی باعث دامن زدن تعصبا ت و بی عدالتی های اجتماعی شده اند و یا نظریات خود را به تقلید از روش های سیاسی غرب گرفته اند که دین را از سیاست جدا می داند. مشکل این عده که بیشتر آنها از کتله تحصیلکردگان هستند این است که به خود زحمت نداده اند تا اسلام را درست مطالعه کنند. اگر امرای اسلامی بی عدالتی کرده اند دلیل نمیشود که ما ادعا کنیم که چون آنها به غلط رفته اند اسلام با سیاست کار ندارد. و یا اگر علما در بعضی از کشور ها باعث شده اند تا مردم مسلمان به حد کمال نرسند، تقصیر اسلام نیست. تقلید کورکورانه غرب که به هیچ صورت کار ما را حل نکرده است و نخواهد کرد و زیاد تر ما را به گمراهی خواهد کشاند. زیرا فرهنگ دیموکراسی با فرهنگ اسلامی به هیچ صورت سر نمی خورد زیرا اسلام بالا تر از دیموکراسی است و یک روش بی بند و بار نیست که در صفحات بعدی مفصل تر در باره آن صحبت خواهیم نمود. همچنان اینکه سیاست را از دین جدا کرده اند برای این است که دیگر مذاهب و ادیان معرف توحید نبودند و نیستند. یک عده دیگر دین را از سیاست جدا نمی دانند و خواستار یک نظام اسلامی می باشند تا عدالت اجتماعی بر قرار شود. اینها حق به جانب هستند و اما مشکل این عده در این است که به مجرد به میان آمدن یک حکومت اسلامی از دیکتاتوری کار می گیرند و آن انسان که خداوند او را آزاد آفریده، خود را در قید و بند احکامی به نام اسلام می بیند که از جانب حکومت املا میشود و نفس کشیده نمی تواند. و اگر صدای خود را بکشد او را به کفر می گیرند و حتی اعدام می کنند. گروه طالبان نمونه بارز آن بود. با براه انداختن نظام اسلامی انسان آزاده برده حکومت میشود. نه انسان از خود باید عقل داشته باشد و نه تصمیم و نه اراده. نتیجه عدم شناخت دین توسط اکثر تحصیلکردگان و عدم پیاده کردن اصولی اساسات اسلامی توسط مسلمانان مردم را وادار میسازد تا به دیموکراسی غرب رغبت نشان دهند و غربی ها ازین موقعیت عدم ثبات فکری و عدم اندیشه سالم اسلامی که چگونه باید یک حکومت در یک کشور اسلامی توسط مسلمانان به وجود آید استفاده برده و به نام دیموکراسی و آزادی کشور های اسلامی را اشغال کردند و در تلاش هستند تا چطور شود که نامی از اسلام گرفته نشود. همچنان یک عده طرفدار دیموکراسی در کشور های اسلامی می باشند. درین رساله کوتاه کوشش به عمل آمده است تا واضح شود که آیا دیموکراسی به مفاد یک کشور اسلامی است و یا خیر. ثانیأ اینکه تفاوت میان دیموکراسی و نظام اسلامی بر ملا شود و ارزیابی گردد.

این رساله کوتاه میخواهد چند نکته را جواب گوید. اول اینکه آیا دین اسلام از سیاست جدا می باشد و یا با سیاست رابطه دارد؟ دوم وظیفه اساسی یک حکومت اسلامی چه است و مقصد و هدف از قانون در نظام اسلامی چه می باشد؟ سوم اینکه آیا اسلام دیموکراسی است و یا مخالف دیموکراسی؟ آیا مردم در امور سیاسی خود نقشی را بازی میکنند و یا خیر؟ و یا چند تن به نام ملا و آخوند باید برای مردم تصمیم گیرند و مردم را به نام اسلام در قید و بست کنند؟ اگر مسلمان از دل و جان قبول دارد که اسلام دین بر حق است و در آن کمبودی نیست، پس چرا ما صدای شریعت والای اسلام را بالا نمی کنیم و هر روز داد از دیموکراسی می زنیم؟

این رساله به تقاضا و پشتوانه مالی برادر نهایت محترم و گرامی محمد ابراهیم عزیز و همسر گرامی شان گلثوم عزیز به رشته قلم در آمد. صمیمانه ترین تشکرات خود را ازینکه مصارف چاپ اول این رساله را عهده دار شدند خدمت شان تقدیم میکنم. تشکرات قلبی و بی پایان خود را به برادر عزیز القدرم جناب عبدالعلی احراری که مسوده اولی این تحقیق را خوانده و من را با نظریات عالمانه شان مستفید ساختند، تقدیم میکنم. از برادر گرامی ام فضل غنی مجددی که افتخار چاپ این رساله را در نشریه وزین فقه به من مثل همیشه مهربانی کردند، ابراز شکران می کنم. امید وارم این تحقیق کوتاه جوابگوی این مسئله حیاتی ما مردم مسلمان باشد و دعا می کنیم تا ما مسلمانان که کشور های ما تحت هجوم سیکولریزم غربی و بی دینی قرار گرفته و هر روز به نام آزادی و دیموکراسی بیچاره تر شده می رویم استعداد این را پیدا کنیم تا بتوانیم خود را از زیر یوغ استعمار نو بکشیم.

دکتور محمد فرید یونس

بی پاینت، ایالت کلیفورنیا

 

تعریف دین و سیاست
در اسلام:

برای اینکه به منزل مقصود برسیم و راه را برای تحقیق باز کنیم در اول باید تعریف دین و تعریف سیاست را که هر دو لغات عربی است بدانیم. این به خاطر این است که یک عده فکر میکنند که دین در اسلام مانند دیگر ادیان و مذاهب غیر اسلامی تعریف شده و همین مطلب ایشان را به گمراهی کشانده است.

معنی دین:

دین نه تنها کلمه عربی است بلکه کلمه قرآنی است. فرهنگ لاروس عربی – فارسی آنرا چنین معنی میکند: آیین، کیش، اسم است برای تمام آنچه که بدان پرستش خدا کرده شود. ملت، مذهب.- فقه: اعتقاد به قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح. _: سیرت. طریقه. روش.- عادت.-: حال.-: کار. پرهیزگاری، خداشناسی، حساب، محاسبه، مُلک، حکمرانی، فرامانروائی، سلطنت، زمامداری، فرماندهی، حکومت، کشور داری، قضا داد رسی، تدبیر پایان کار را نگریستن. کار سازی "یوم الدین" روز حساب.


دانلود با لینک مستقیم