فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:70
چکیده:
مقیاس L
مقیاس L (دروغ پردازی) شامل 15 سوال است که مشخص کننده میزان تلاش مراجع برای ارائه توصیف مثبت و غیرواقع گرایانه از خود است. بنابراین دارندگان نمره های بالا در این مقیاس خود را به صورت افرادی کمال گرای افراطی به شیوه آرمانی توصیف می کنند. سوالها شامل توصیف عیبهایی نسبتا جزیی است که بیشتر مردم از اعتراف بدانها ابایی ندارند. بنابراین فردی که در مقیاس L نمره بالا می گیرد ممکن است به ماده 102 من گاهی اوقات عصبانی می شوم نیز پاسخ غلط بدهد. در هر حال در تفسیرها باید ویژگیهای جمعیت شناختی شخص را نیز به حساب آورد. افرادی که ازنظر روانی پیچیده باهوش،دارای تحصیلات عالی و از طبقات بالاتر اقتصادی- اجتماعی هستند نوعا در این مقیاس نمره های پایین (نمره های خام 0یا1) می گیرند. در فرم اصلی MMRI ،نمره L ا طریق شمارش تمام پاسخهای غلط به سوالهای 15،45،75،135،165،195،225،285،30،60،90،120،150 محاسبه می شد. در MMRI-2 کلید نمره گذاری جداگانه ای در نظر گرفته شده است.
نمره های بالا در L ارزشیابی برافراشتگی مقیاس L مستلزم این است که ابتدا د رخصوصیات جمعیت شناسی فرد بررسی شود. نمره خام 4 یا 5 برای افراد طبقه پایین یاکارگران طبقه متوسط محسوب می شود.بر عکس نمره خام 4 یا 5 برای افراد تحصیلکرده نمره بالایی است مگر اینکه براساس نوع شغل آنها مثلا کشیش توجیه شود. اگر نمره مراجعی بالا تلقی شود احتمالا نشانگر آن استکه وی خود را به صورت فردی مطلوب توصیف می کند.علت این امر ممکن است فریب هشیارانه بوده و یا به این دلیل باشد که برداشت غیرواقعی از خود دارد. چنین مراجعانی احتمالا انعطاف ناپذیر ،وغیر اصیل بوده و از تاثیری که بر دیگران می گذارند، ناآگاهند وادراکشان نسبت به زندگی خشک وخودمحورانه است. آنان به علت انعطاف ناپذیرشان ،احتمالا در مقابل فشارهای روانی تحمل کمی از خود نشان میدهند. چون هر عیبی را در خودانکار میکنند، بینش آنان ضعیف است. شاید هم به همین دلیل برای روان درمانی داوطلبان مناسبی نباشند.نمره های خیلی بالا نشان میدهدکه این افراد دارای نشخوار ذهنی بسیار خشک وانعطاف ناپذیرند ودر ارتباطاتشان دچار مشکل هستند. این مورد شاید با بسیاری از افراد پارانویید همسانی داشته باشد افرادی که بر انکار عیبهای شخصی خود تاکید می ورزند، و بر عکس آنها را به دیگران فرافکنی می کنند. همچنین نمره های خیلی بالا ممکن است به دلیل فریب هشیارانه باشد که در شخصیتهای جامعه ستیز وجود دارد.
نمره های پایین در مقیاس L نمره های پایین حاکی از آن است که مراجعان در پاسخهایشان صریح وباز بوده اند. این افراد شهامت اعتراف به خطاهای کوچکشان را دارند و همچنین ممکن است دارای گفتاری صریح و رک بوده افرادی راحت از نظر اجتماعی سلطه گر ومتکی به خود هستند. دارندگان نمره های پایین همچنین ممکن است تا اندازه ای طعنه زن وعیبجو باشند.
مقیاس F
مقیاس F (نابسامدی ) میزان پاسخهای استثنایی وانحرافی فرد را اندازه گیری می کند. ماده های این مقیاس براساس اینکه کمتر از 10% افراد جامعه درجهت کلید نمره گذاری به آنها پاسخ داده باشندانتخاب شده اند. بنابراین براساس یک تعریف آماری این سوالها منعکس کننده افکار غیرمتعارف هستند.برای مثال اگر مراجع به ماده 49 (بهتر است تقریبا همه قوانین دور ریخته شوند) پاسخ صحیح بدهد یک نمره برایش محاسبه میشود وهمچنین است اگر به ماده 64 (دوست دارم از اماکنی که تاکنون ندیده ام بازدید کند) جواب غلط بدهد.
در هر حال این ماده ها به یک صفت یا نشانه بیماری مشخص ارتباط پیدا نمی کنند. این نشان میدهد مراجعی که نمره بالایی می گیرد، به گستره وسیعی از خصوصیات غیرمعمول ، پاسخهای قابل نمره گذاری می دهد. چنانکه انتظار می رود ،نمره های بالا در F نوعا با نمره های بالا در بسیاری از مقیاسهای بالینی همراه است. نمره های بالا اغلب می توانند به عنوان یک شاخص عمومی آسیب شناختی مورد استفاده قرار گیرند. به طور اخص نمره های بالا ممکن است منعکس کننده احساسات غیر معمول باشند که فرد در واکنش به برخی از شرایط خاص زندگی از خود نشان می دهد. از جمله این شرایط خاص ممکن است غم ازدست دادن یکی از عزیزان ازدست دادن شغل و یا طلاق باشد.شخصی که نمره بالایی در این مقیاس می گیرد احتمالا می کوشد تا تصویر نامطلوبی از خود ارائه دهد ولذا پروتکل چنین فردی نامعتبر تلقی میشود. متاسفانه نمره برش خاصی در دست نیست تا براساس آن بتوان تعیین رکد که یک نیمرخ در چه نمره ای نامعتبر است و یا برعکس در چه نمره ای دقیقا آسیب رامنعکس می کدن.حتی نمره هیا T از 70 تا 90 نیز لزوما نشان دهنده یک نمیرخ نامعتبر نیست. اطلاعات بیشتر را می توان از طریق شاخص F-K به دست آورد ( رجوع کنید به بخش مربوط به شاخص F-K )
نمره های بالا در مقیاس F نمره های 100 وبالاتر از آن نشان دهنده یک نیمرخ نامعتبر است.علت آن احتمالا خطاهایی است که در نمره گذاری صورت گرفته است یا اظهارات کذبی که مراجع درباره نشانه های بیماری عنوان کرده است یا ناشی از تحریفهای یک مراجع گیج با افکار هذیانی است. در هر حال حتی بیماران دارای اختلال شدید نیز که بادقت به سوالها پاسخ میدهند به ندرت ممکن است نمره هایی نزدیک به 100 بگیرند. اگر نمره های آنان دردامنه 100 باشد نشانگر توهم، هذیان به خودبستن وقضاوت ضعیف است و یا اینکه به شدت تحت تاثیر عوارض ترک دارو هستند.
نمره های T بین 80و99 نشانه تمارض، مبالغه در بیان مشکلات ، مقاومت در برابر آزمون، یا سطوح بارز آسیب است. اگرنمره های دقیقا منعکس کننده آسیب باشند، مراجعان افرادی گم گشته ،بیقرار ، دمدمی و ناخشنود خواهند بود. نمره های 70 تا 80 حاکی از آن است که مراجع افکار غیرمعمول ونامتعارف دارد واحتمالا فردی طغیانگر وجامعه ستیز است،و یا در ایجاد هویت روشنی از خود دچار مشکل است. نمره های 70 تا 90 نشانگر «فریادی برای کمک» نیز میتواند باشد، بدین معنا که این اشخاص در بیان مشکلاتشان باز وصریح بوده اند تا بدین وسیله نیازشان به کمک را اعلام کرده باشند. اگر مراجعی نمره ای بین 65 تا 75بگیرد اما به نظر بیمار نیاید، احتمالا او فردی کنجکاو ،از نظر روانی پیچیده ، جزمی اندیش ،بی ثبات و یا دمدمی است.
نمره های پایین در مقیاس F نمره های پایین F بیانگر این امر است که ادراک مراجعان از جهان همانند بیشتر مردم است. اما اگر دارای سابقه آسیب روانی باشند، احتمالا مشکلات خود را انکار می کنند( گزارش جعلی مثبتی در مورد خصوصیاتشان ارائه میدهند) این تمایز را میتوان باتوجه به برافراشتگی نسبی k و تفسیر معنی داربودن شاخص F-K انجام داد.
مقیاس K
مقیاس K برای جداسازی وتعیین مراجعاتی طراحی شده است که تصویر کاملا مثبتی از خودشان ترسیم میکنند. بنابراین به مقیاس L شباهت دارد.اما مقیاس K این تفاوت را دارد که دقیقتر وموثرتر است. در حالی که فقط افراد ساده ،بی تکلف و پیرو موازین اخلاقی در مقیاس L نمره های بالا می گیرند افراد باهوشتر و از نظر روانی پیچیده تر احتمالا در مقیاس K نمره های بالایی میگیرند ، بی آنکه برافراشتگی نمره هایشان در مقیاس L به گونه معنی دار بالا باشد. در واقع انتظار میرود که افراد دارای تحصیلات دانشگاهی در مقیاس K نمره های بالا بگیرند (نمره های T در MMPI از 55 تا 70 ونمره های T در MMPI-2 تقریبا از 50 تا 65).بنابراین نمره های بالا شامل نمره هایی است که از 65 یا 70 بالاتر باشند. برعکس دامنه نمره های افراد طبقه های پایین تا متوسط که تحصیلات عالی ندارند، معمولا بین 40 تا 60 است. بنابراین نمره های نسبتا دست کم از 60 یا 55 =T شروع می شوند.
افرادی که نمره های متوسط دارند، اغلب از نیرومندی خود دفاعهای هیجانی موثر، ارتباط خوب با واقعیت و از مهارتهای عالی سازشی برخوردارند. آنها نوعا به پاسخهای جامعه پسند اهمیت می دهند و اغلب در این زمینه مهارت دارند. برافراشتگیهای k همچنین می تواند نشانگر حالت دفاع و پاسداری از من باشد. این امر احتمالا در مورد کسانی صادق است که به سبب سبک شخصیتشان از افشای خود نگرانند و یا اینکه از راه ارائه تصویری دوست داشتنی از خود به امتیازی دست می یابند ( مثلا در جایی استخدام شوند) متاسفانه نمره برش روشنی وجود ندارد تا بتوان نیرومندی خود مثبت (سازگاری ) دفاع از خود، یا «وانمود خوب» را از یکدیگر متمایز ساخت. یک راهنمایی کلی در این زمینه این است که هر چه تمایل شخص به دفاع از خود بیشتر باشد،احتمال برافراشتگی بالا در برخی از مقیاسهای بالینی افزایش می یابد.
همچنین می توان از طریق شاخص F-K سوابق مربوط، و بافت انجام آزمون (اقدامهای قانونی، ارزشیابی استخدامی وغیره) اطلاعات مفیدی به دست آورد.
از آنجا که رویکرد دفاعی به آزمون ممکن است پاسخهای مراجع را به مقیاسهای آزمون واپس زنی کند،برای تصحیح این حالت دفاعی، تصحیح k در مورد برخی ازآنها اعمال می شود.این تصحیح از طریق کم کردن یک کسر معین از K واضافه کردن آن به مقیاس مربوط انجام می پذیرد
نمره های بالا در K با توجه به تحصیلات فرد، اگر نمره K خیلی بالاتر از آنچه انتظار می رود باشد ،نشانه ای است از تلاش مراجع برای ارائه تصویر مطلوب از خود، انکار مشکلات، و یا اقدام به دادن پاسخهای غلط به همه ماده های آزمون (نه گفتن). اگر نیمرخ معتبر تلقی شود، نمره های بالا نشانگر این است که فرد تصویری از خود ارائه میدهد که تحت کنترل است وکارکردی موثر دارد، اما تمامی خطاهای خود را نادیده میگیرد. این قبیل افراد بصیرت ضعیفی دارند و درمقابل ارزشیابی روانی مقاومت می کنند. چون آنان از اینکه در نقش یک بیمار روانی قرار بگیرند مقاومت نشان می دهند توانایی شان در بهره گیری از روانی درمانی محدود است. آنها تحمل ناهمرنگی دیگران را ندارند و چنین افرادی را ضعیف می پندارند. انکار حربه دفاعی استکه آنها نوعا بکار می برند و به علت بصیرت ضعیفشان از تاثیری که بر دیگران میگذارند آگاهی ندارند. آنها همچنین ممکن است کمرو، بازداری شده ، و دارای تعامل اجتماعی در سطح پایین باشند.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:103
مقدمه
۱- مزاح یا شوخ طبعی
مزاح به عنوان یکی از ویژگیهای شخ+صیتی انسان، کیفیتی منحصر به نوع آدمی است. اگر چه ارائه تعریف دقیقی از مزاح دشوار است، اما حتی در تمدنهای باستان نیز در این باره نظرات و مطالب گسترده ای مطرح شده است. مثلاً در کتاب عهد عتیق، پندی به این مضمون وجود دارد که «دلی شاد به خوبی یک طبیب کار می کند» افلاطون، ارسطو و اندیشمندان و فلاسفه سایر اعصار و قرون نیز دربارة مزاح به اظهار نظر پرداختند. در متون احادیث اسلامی نیز روایاتی از پیامبر و ائمه وجود دارد که حاکی از تأثیرات مثبت مزاح در زندگی مؤمنان است. در روایاتی از پیامبر اکرم (ص) ایشان فرموده اند «هیچ مؤمنی نیست جز این که او را شوخی و مزاح است».
فهرست مطالب:
چکیده الف
فصل اول: موضوع تحقیق
مقدمه ۲
بیان مسئله تحقیق ۶
اهمیت و ضرورت تحقیق ۷
اهداف تحقیق ۷
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها ۷
فصل دوم: مبانی نظری و یافته های پژوهشی
مبانی (رویکردهای) نظری روان شناختی مزاح ۱۱
نظریه اهانت ۱۱
نظریه تخلیه هیجانی و آسودگی ۱۱
نظریه ناهماهنگی و تباین ۱۲
واکنشهای مزاح ۱۳
مزاح و سیستم ایمنی بدن ۱۵
مزاح و عملکرد تحصیلی ۱۶
نقش درمانی مزاح ۱۶
تبین روان شناختی از تأثیر مزاح در مقابله با استرس ۱۷
مدل تعاملی استرس ۱۸
مبانی نظری سلامت روانی ۲۱
نظریه موری ۲۲
نظریه آدلر ۲۳
نظریه فروم ۲۳
نظریه مزلو ۲۳
نظریه اسکینر ۲۴
نظریه یونگ ۲۴
افراد سالم از نظر روانی ۲۵
نظریه اسلام ۲۶
اهمیت سلامت روان ۲۸
عوامل زیستی ۲۸
عوامل عاطفی و روانی ۳۰
عوامل اجتماعی ۳۰
رابطة بین استرس، کنار آمدن و سلامتی ۳۰
پیامدهای استرس ۳۳
اختلال هیجانی ۳۳
اختلال شناختی ۳۴
اختلال فیزیولوژیکی ۳۵
کنار آمدن ۳۶
روشهای کنار آمدن مستقیم ۳۶
کنار آمدن مواجهه ای ۳۷
مسئله گشایی برنامه ریزی شده ۳۸
حمایت اجتماعی ۳۸
روشهای کنار آمدن دفاعی ۴۰
مکانیزمهای دفاعی ۴۰
کاهش دهندگان شیمیایی استرس ۴۱
پسخوراند زیستی ۴۲
ورزش ۴۳
یافته های پژوهشی در زمینة مزاح (شوخ طبعی) ۴۳
ترغیب پرورش توانایی شوخ طبعی ۴۷
فصل سوم: روش تحقیق
جامعه آماری و روش نمونه گیری ۵۰
ابزار اندازه گیری (پرسشنامة تجدید نظر شدة علائم روانی ۵۰
نمره گذاری پرسشنامه ۵۰
پایایی پرسشنامه تجدید نظر شدة علائم روانی ۵۱
مقیاس شوخ طبعی (مزاح) مارتین ولفکورت ۵۱
نمره گذاری مقیاس سنجش شوخ طبعی ۵۱
طرح تحقیق و منطق انتخاب آن ۵۲
روش اجرا تحقیق ۵۲
روش تحلیل داده ها ۵۳
فصل چهارم: یافته های تحقیق
یافته های توصیفی ۵۵
یافته های مربوط به فرضیه تحقیق ۵۷
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری تحقیق
تبیین یافته های تحقیق ۵۹
محدودیتهای تحقیق ۶۰
پیشنهادات ۶۰
فهرست منابع ۶۲
ضمائم ۶۸
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:54
چکیده:
مقالهی حاضر به بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان پایهی دوم دبیرستانهای شهرستان مهاباد در سال تحصیلی 84-1383 پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی ـ همبستگی است. حجم نمونه موردمطالعه شامل 360 نفر، که 193 پسر و 167 دختر و از نوع نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای میباشد. جمعآوری اطلاعات به وسیلهی پرسشنامه شیوههای فرزندپروری شیفر، خود کارآمدی شرز و همکاران و سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر انجام شده است. یافتهها نشان داد که: بین خود کارآمدی دانشآموزانی که والدین آنها شیوههای فرزندپروری متفاوتی داشتهاند، تفاوت معنیداری وجود دارد. سلامت روانی دانشآموزانی که شیوههای فرزندپروری متفاوتی را تجربه کردهاند، بصورت معنیداری باهم تفاوت دارد. بین سلامت روانی و خود کارآمدی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. بین سلامت روانی دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معنیداری وجود ندارد. شیوه فرزندپروری دانشآموزان با توجه به رشته تحصیلی آنها متفاوت است. خود کارآمدی دانشآموزان در رشتههای مختلف متفاوت نمیباشد. دانشآموزانی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند از نظر سلامت روانی تفاوت معنیداری باهم ندارند. بین دانشآموزان دختر و پسر از نظر خود کارآمدی تفاوت معنیداری وجود ندارد.
مقدمه:
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، 1381).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوههای فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومهای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنهی گستردهای از موقعیتها توصیف میکند و فرض شده است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود میآورد. شیوههای فرزندپروری یک عامل تعیینکننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیبشناسی روانی و رشد کودکان بازی میکند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرشها، رفتارها و شیوههای فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریهپردازان بر نقش والدین و شیوههای فرزندپروری تأکید میکنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوههای فرزندپروری و آسیبشناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛ نقل از محرابی، 1383).
تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیلهی مشاهده تعامل والد ـ فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگیهای رفتاری والدین به وسیلهی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفهی مثبت بین والدین و کودک میباشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت میکنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیلکننده (پل کنین و همکاران؛ نقل محرابی، 1383).
نظریههای روانشناختی متعددی در خلال سالها سعی کردند تا رفتار آدمی را تبیین کنند. نظریهی شناختی اجتماعی نیز یکی از این نظریههاست. در سال 1986 بندورا این نظریه را در مورد عملکرد آدمیان مطرح کرد که در آن نقش باورهای خود را در شناخت، انگیزش، عاطفه و رفتار آدمی برجسته نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظم «خود» را میپرورانند که آنها را قادر میسازد تا بر تفکرات، احساسات و اعمالشان مهار داشته باشند (نقل از علی نیا کروثی، 1382).
بندورا با دیدگاههایی که به عوامل درونی موثر بر رفتار توجه میکنند و عوامل محیطی را نادیده میگیرند، مخالفت میکند و از دیدگاههایی که انسان را پاسخدهنده منفعل به رویدادهای محیطی میدانند نیز انتقاد میکند.
از نظر بندورا شخص، محیط و رفتار شخص برهم تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیینکنندهی رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سهجانبه را جبر متقابل یا تعیینگری متقابل نامیده است (نقل از سیف، 1380).
بطور کلی، پژوهشها نشان میدهند که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمیدهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نقل از مهرابیزاده هنرمند و همکاران، 1379). با توجه به اینکه شیوههای فرزندپروری والدین، نحوه تربیت والدین را به کودکان منتقل میکنند و این امر در شکلگیری شخصیت فرد مؤثر است و نیز نظر فرد نسبت به خود میتواند بر سلامت روان تأثیر زیادی داشته باشد این پژوهش به بررسی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان شهرستان مهاباد پرداخته تا به سوالات و فرضیههای تحقیق پاسخ دهد.
پیشینه پژوهش
با توجه به سه متغیر مهم تحقیق یعنی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روان در این قسمت به بررسی نظرات ارائه شده و تحقیقات انجام یافته میپردازیم:
تحقیقات معاصر در شیوههای فرزندپروری از مطالعات «بامریند» روی کودکان و خانوادههای آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوههای فرزندپروری بر روی یک رویکرد تیپشناسی بنا شده است که بر روی ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهای بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودک به تاثیر والدین ایجاد میکند (دارلینگ و استینبرگ؛ به نقل از گلاسکو، 1997).
شیفر از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است. او براساس مشاهداتی که از تعامل کودکان 1 تا 3 ساله با مادرانشان انجام داد، طرح یک طبقهبندی براساس دو جنبه رفتار والدینی یعنی آزادی ـ کنترل (سهلگیری در مقابل سختگیری) و سردی ـ گرمی (پذیرش در مقابل طرد) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده میتوانند سختگیر یا آسانگیر باشند. این دو بعد اساساً اشاره به سطوح حمایت عاطفی دارد که والدین در مورد کودکانشان به کار میبرند و نیز اشاره به کنترلی دارد که والدین در مورد کودکان خود اعمال میکنند. بدین ترتیب از ترکیب این دو بعد، الگوهای مختلف رفتار والدین شکل میگیرند. به طور کلی بسیاری از رفتارهای والدین میتوانند در چنین مدل چهاربعدی قرار گیرند (یعقوبخانی غیاثوندی، 1372).
زیگلمن روشهای ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم کرده است:
1- والدین مقتدر 2- والدین مستبد 3- والدین سهلگیر 4- والدین مسامحهگر یا بیاعتنا.
با اندکی تأمل متوجه میشویم که دیدگاه زیگلمن با دیدگاه شیفر تفاوت چندانی ندارد و تفاوت بیشتر در الفاظ است. در واقع باید گفت دیدگاه ارائه شده به وسیله شیفر علیرغم گذشت سالیان زیاد همچنان ثابت باقی مانده است، زیرا والدین مقتدر زیگلمن همان والدین گرم و کنترلکننده شیفر، والدین مستبد زیگلمن همان والدین سرد و کنترلکننده شیفر، والدین سهلگیر زیگلمن همان والدین گرم و آزادگذار شیفر، و والدین مسامحهگر زیگلمن همان خانواده سرد و آزادگذار شیفر میباشند (دهقانی، 1379).
بامریند طی مطالعات خود در مورد ابعاد رفتاری والدین و تأثیر آن بر کودکان دریافت، والدین مستبد و قدرتطلب دارای فرزندانی هستند که از نظر خویشتنداری در سطح متوسط قرار دارند ولی تا حدود زیادی گوشهگیر و به دیگران بیاعتنایی میکنند (نقل از ماسن، 1377). شیک (1999) در تحقیقی تأثیر والدین را بر سلامت روانی نوجوانان مورد مطالعه قرار داد. او در تحقیق خود به این نتیجه رسید که ویژگیهای والدین بصورت همزمان و طولی با سلامت روانی نوجوانان همبستگی دارد، ولی بطور کلی ویژگیهای پدر تأثیر بیشتری بر سلامت نوجوانان داشت.
ری و همکاران (1990) در پژوهشی کیفیت فرزندپروری والدین در نوجوانان مبتلا به اختلالات مقابلهای و کرداری را مورد بررسی قرار دادند. در این پژوهش نوجوانان بهنجار در مقایه با گروههای دو گروه دارای اختلال والدین خود را به عنوان کنترلکننده بیاحساس میدانستند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
مقدمه:
طلاق در اصل رها کردن از روی قرارداد است. اسلام اولین دینی نیست که طلاق را مباح کرده است این امر بین رومیها و آنتی ها و نیز امت یهود و مسیحی ها و اعراب قبل از اسلام رواج داشته است و از دیدگاه اسلام طلاق یکی از منفورترین حلالهاست که پیامبر اسلام (ص) نیز فرموده اند منفورترین چیزهای حلال در پیش خدا طلاق است قران کریم در هفت آیه نخستین سوره پیرامون طلاق و مسائل مربوط به آن سخن می گوید – خداوند در قرآن می فرماید شما آنها را از خانه هایشان خارج نسازید و آنها نیز از خانه ها خارج نشوند. از آنجا که حقوق زنان در مواردی چنان که شایسته است پاس داشته نمی شود نظام حقوق زن و خانواده یکی از موضوعاتی است که در جامعه ، باید مورد تحقیق قرار گیرد اسلام حق تعلیم و لزوم آموزش آزادی در امر ازدواج و اشتغال را برای مرد و زن هر دو فرض و واجب می شمارد و برابری و تساوی حقوق زن ومرد را امری مسلم می شمارد. علیرغم برابری کامل ارزش انسانی زن و مرد تفاوت هایی نیز وجود دارد که ملاحظه آنها در قانونگذاری خود باعث ستم به آنهاست و عدالت اقتضا می کند : هر یک به تناسب توانایی ها و ناتوانی های خود از حقوق متناسب و متعادل برخوردار شوند. اضافه برآن تساوی کامل حقوق زن و مرد بدون توجه به تفاوتهای آن دو خلاف عدالت و حکمت آفرینش دوگانه آنان است.
قوانین طلاق
طلاق حقی نیست که به مرد عطا شده باشد و از زن بازداشته شده باشد بلکه طلاق آخرین راه چاره ایست که برای پایان دادن به زندگیهای بدون عاطفه و مشقت بار در نظر گرفته شده است به همین لحاظ مسولیت فردی که اختیار بیشتری در این موضوع دارد بیشتر است لذا باید توجه داشت افرادی که از روی هوا و هوس به این امر اقدام میکنند و با بروز کمترین اختلافات آنرا چاره کار خود میدانند روزی باید در مقابل خداوند متعال پاسخگو باشند که آیا واقعا امکان ادامه زندگی به هیچ وجه وجود نداشته و آیا آنها همه سعی خود را برای ادامه زندگی کرده اند؟ و باید پاسخ دهند چرا چیزی را که خداوند امر به محکم و استوار کردن آن کرده براحتی از هم گسسته اند .
بر اساس قوانین و موازین کشور وقوع امر طلاق از سه راه امکانپذیر است
ساده ترین شکل وقوع طلاق زمانیست که زن و شوهر بر مساله طلاق توافق داشته باشند و دیگر مایل به ادامه زندگی با هم نباشند
این نوع طلاق به طلاق توافقی معروف است که از اختیار مرد در طلاق ناشی میشود .
نوع دیگر طلاق که اساس تمام قوانین طلاق میباشد طلاق به خواست و اراده مرد است
((ماده 1133 قانون مدنی- مرد می تواند با رعایت شرایط مقرر در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید .
تبصره – زن نیز می تواند با وجود شرایط مقرر در مواد (1119) ، (1129) و (1130) این قانون ، از دادگاه تقاضای طلاق نماید .))
در این حالت مرد موظف به پرداخت کلیه حقوق زن میباشد .
اما نوع دیگر طلاق که همچنان ریشه در اختیار مرد دارد طلاق بخواسته زن است ، در این حالت زن با اثبات شرایط عسر و حرج خود (در این شرایط دادگاه مرد را مجبور به طلاق میکند ) و یا با توجه به وکالتی که از ابتدای عقد در شرایط ضمن عقد از مرد گرفته میتواند خود را مطلقه نماید .
((بر اساس ماده 1130 قانون مدنی- در مورد زیر زن می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید در صورتی که برای محکمه ثابت شودکه دوام زوجیت موجب عسر و حرج است می تواند برای جلوگیری از ضرر و حرج زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود.
تبصره – عسر و حرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر وحرج محسوب می گردد :
1- ترک زندگی خانوادگی توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالی و یا نه ماه متناوب در مدت یک سال بدون عذر موجه .
2- اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر و یا ابتلاء وی به مشروبات الکلی که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و امتناع یا عدم امکان الزام وی به ترک آن در مدتی که به تشخیص پزشک برای ترک اعتیاد لازم بوده است .
در صورتی که زوج به تعهد خود عمل ننماید و یا پس از ترک ، مجددا” به مصرف موارد مذکور روی آورده ، بنا به درخواست زوجه ، طلاق انجام خواهد شد .
3- محکومیت قطعی زوج به حبس پنج سال یا بیشتر .
4- ضرب و شتم یا هرگونه سوء استفاده مستمر زوج که عرفا” با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد .
5- ابتلاء زوح به بیماری های صعب العلاج روانی یا ساری یا هر عارضه صعب العلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید .
موارد مندرج در این ماده مانع از آن نیست که دادگاه در سایر مواردی که عسر و حرج زن در دادگاه احراز شود ، حکم طلاق صادرنماید .))
همچنین اگر در ضمن عقد شروطی واقع شود که در موارد قانونی حق طلاق بصورت وکالت بلا عزل به زن تنفیذ شود این شرایط در درخواست زن برای طلاق نافذ خواهد بود
باید توجه داشت طلاق به خواسته مرد و طلاق توافقی قابل رجوع است یعنی مرد دوباره میتواند بر ادامه زندگی با زن اراده کرده و بدون ازدواج در مدت مقرر زن دوباره به همسری مرد در می آید .اما در طلاق عسر و حرجی یا قضائی امکان رجوع برای مرد وجود ندارد و صرفا با توافق طرفین امکان آن بوجود می آید.
اما اجرای صیغه طلاق بدون صدور گواهی عدم امکان سازش غیر قانونی میباشد
((ماده 10 قانون حمایت خانواده:
اجرای صیغه طلاق و ثبت آن پس از رسیدگی دادگاه و صدور گواهی عدم امکان سازش صورت خواهد گرفت .
متقاضی گواهی عدم امکان سازش باید تقاضانامه ای به دادگاه تسلیم نماید که در آن علل تقاضا به طور موجه قید گردد. پس از وصول تقاضانامه دادگاه راسا یا به وسیله داور یا داوران سعی در اصلاح بین زن و شوهر و جلوگیری از وقوع طلاق خواهد کرد. هرگاه مساعی دادگاه برای حصول سازش نتیجه نرسد با توجه به ماده 8 این قانون گواهی عدم امکان سازش صادر خواهد کرد. دفتر طلاق پس از دریافت گواهی مذکور به اجرای صیغه طلاق و ثبت آن اقدام خواهد نمود.
هر یک از طرفین عقد بدون تحصیل گواهی عدم امکان سازش مبادرت به طلاق نماید به حبس جنحه ای از شش ماه تا یک سال محکوم خواهد شد. همین مجازات مقرر است برای سردفتری که طلاق را ثبت نماید.))
و در همین قانون و ماده 8 آمده :
در موارد زیر زن یا شوهر حسب مورد می تواند از دادگاه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش نماید و دادگاه در صورت احراز آن موارد گواهی عدم امکان سازش صادر خواهد کرد.
1 – توافق زوجین برای طلاق .
2 – استنکاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امکان الزام او به تادیه نفقه همچنین در موردی که شوهر سایر حقوق واجبه زن را وفا نکند و اجبار او به ایفا هم ممکن نباشد.
3 – عدم تمکین زن از شوهر.
4 – سو رفتار و یا سو معاشرت هر یک از زوجین به حدی که ادامه زندگی را برای طرف دیگر غیر قابل تحمل نماید.
5 – ابتلا هر یک از زوجین به امراض صعب العلاج به نحوی که دوام زناشویی برای طرف دیگر در مخاطره باشد.
6 – جنون هر یک از زوجین در مواردی که فسخ نکاح ممکن نباشد.
7 – عدم رعایت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال به کار یا حرفه ای که منافی با مصالح خانوادگی یا حیثیات شوهر یا زن باشد.
8 – محکومیت زن یا شوهر به حکم قطعی به مجازات پنج سال حبس یا بیشتر یا به جزای نقدی که بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود یا به حبس و جزای نقدی که مجموعا منتهی به پنج سال یا بیشتر و بازداشت شود و حکم مجازات در حال اجرا باشد.
9 – ابتلا به هر گونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و ادامه زندگی زناشویی را غیر ممکن سازد.
10 – هرگاه زوج همسر دیگری اختیار کند یا تشخیص دادگاه نسبت به همسران خود اجرای عدالت ننماید.
11 – هر یک از زوجین زندگی خانوادگی را ترک کند. تشخیص ترک زندگی با دادگاه است .
12 – محکومیت قطعی هر یک از زوجین در اثر ارتکاب جرمی که مغایر با حیثیت خانوادگی و شئون طرف دیگر باشد.
تشخیص این که جرمی مغایر با حیثیت و شئون خانوادگی است با توجه به وضع و موقع طرفین و عرف و موازین دیگر با دادگاه است .
13 – در صورت عقیم بودن یکی از زوجین به تقاضای طرف دیگر همچنین در صورتی که زوجین از جهت عوارض و خصوصیات جسمی نتوانند از یکدیگر صاحب اولاد شوند.
14 – در مورد غایب مفقودالاثر با رعایت مقررات ماده 1029 قانون مدنی .
تبصره : طلاقی که به موجب این قانون و بر اساس گواهی عدم امکان سازش واقع می شود فقط در صورت توافق کتبی طرفین در زمان عده قابل رجوع است .))
با بوجود آمدن موانع مختلف قانونی و مسائلی مثل مهریه های امروزی کمتر پیش میاید مرد مستقیما قصد طلاق زن را داشته باشد و حتی بعضاً با وجود انحرافات مشخص در همسر بعضی از مردها بخاطر بار مالی سنگین طلاق از آن دوری میکنند و زندگی بی روحی را در پیش میگیرند و گاهی سعی در ایجاد ناراحتی برای زن میکنند تا او خود پیش قدم شود در کنار این مساله مراجعات مکرر زنها برای طلاق و ادعاهای مکرر عسر و حرج قضات دادگاه را برای صدور حکم طلاق دچار تردید میکند و این امکان هم در صورت ارائه نکردن دلایل محکم از طرف زن غیر ممکن است .
بنابر این بهترین راه خاتمه دادن به زندگیهای مشقت بار و بدون عاطفه توافق طرفین بر روی طلاق میباشد که در ضمن این توافق دو طرف بر روی مسائل مالی و حقوق مشخصه توافق کرده و با دادن دادخواست مشترک امکان طلاق را فراهم میکنند و چون این درخواست مشترک و با توافق طرفین است حکم صادر شده در مورد آن قطعی بوده و قابل تجدید نظر خواهی نیز نمیباشد که از نظر زمان رسیدگی سریعتر از موارد دیگر طلاق خواهد بود .
در کتاب دینی ما نیز امر شده که یا بنیکویی با هم زندگی کنید و یا در غیر اینصورت باز بنیکوئی از هم جدا شوید .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:56
فهرست مطالب:
استرس و بهداشت روانی.. 1
تعریف استرس... 1
استرس مثبت و استرس منفی.. 2
علتهای استرس، دگرگونیها و گرفتاریهای زندگی.. 3
دگرگونیهای زندگی.. 3
مقیاس ارزشیابی دگرگونیهای زندگی.. 3
مقیاس هولمز و راهه برای ارزشیابی دگرگونیهای زندگی.. 4
استرس بلندمدت... 7
گرفتاریهای زندگی.. 8
پیامدهای استرس، واکنشهای ارگانیسم. 9
آثار فیزیولوژیک استرس... 9
جنگ یا گریز. 10
استرس و دستگاه ایمنی.. 12
استرس و بیماریهای خطرناک.. 12
سرطان، علتهای اصلی، از جمله استرس... 13
بیماریهای قلبی.. 14
شخصیت تیپ A... 15
آثار شیوه زندگی بر بهداشت جسمیو روانی.. 18
زندگی با استرس... 19
شکلهای سازگاری با هیجانهای استرس، ارزشیابی مجدد موقعیت... 20
شکلهای سازگاری با حل مسائل حاصل از استرس... 20
منابع لازم برای مبارزه با استرس، از سلامتی تا امکانات مالی.. 21
سلامتی و توانایی.. 21
افکار مثبت... 21
منبع کنترل. 22
توانایی اجتماعی شدن. 23
حمایت اطرافیان. 23
امکانات مالی.. 24
راهبردهای سازگاری خاص، چگونگی کاهش استرس... 25
آرمیدگی.. 25
ورزش... 27
توصیههای دیگر. 27
مسائل اجتماعی و بهداشتی روانی.. 29
چند سوال. 29
طبقات اجتماعی.. 30
فقیر یا غنی به دنیا آمدن. 32
کاش همه غنی بودیم و سالم نه فقیر و بیمار. 33
نابرابریهای جوانان. 34
فقرا چه کسانی هستند؟. 38
پیامدهای فقر. 40
آثار روانی فقر. 42
بیگانگی در روابط اجتماعی.. 45
مهاجرت... 47
افزایش فردگرایی.. 50
مسائل سیاسی.. 53
چکیده:
تعریف استرس
پژوهشگرانی که استرس و رابطه آن با بهداشت روانی را مطالعه کردهاند، از استرس تعاریف زیادی ارائه دادهاند. در اینجا تعریف سلیه (1994)، فیزیولوژیست کانادایی آورده میشود. سلیه، که تحقیقات و نوشتههای او درباره استرس، از اهمیت ویژهای برخوردار است، استرس را چنین تعریف میکند: مجموعه واکنشهای غیراختصاصی ارگانیسم در مقابل هر نوع تقاضای سازگاری از آن. مثال زیر مطلب را روشنتر میکند. اگر در چله زمستان فوتبال بازی کنیم، بدن ما با سرعت بخشیدن به ضربان قلب و تنفس و با تحریک غدد مولد عرق، واکنش نشان خواهد داد. اگر ده دقیقه مانده به شروع کلاس، مطلع شویم که باید گزارش تحقیقی خود را همین امروز تحویل دهیم، تعداد ضربانهای قلب و آهنگ تنفس افزایش خواهد یافت و عرق سرد سرتاپای وجود ما را خواهد گرفت. بدین ترتیب، میتوان گفت: استرس عبارت از یک واکنش جسمیاست که به دنبال یک تحریک درونی(شناختی) یا بیرونی (محیطی) بوجود میآید. محرکی که استرس بوجود میآورد، عامل استرسزا نامیده میشود.
برای آن که استرس و عوامل استرسزا روشنتر تعریف شود، باز هم مثال میآوریم. فرض کنید درس سمینار دارید و از شما خواستهاند تا درباره موضوعی مطلب جمعآوری کنید و آن را در کلاس به صورت سخنران (کاری که در تخصص شما نیست) ارائه دهید. واکنشهای جسمی، مثل افزایش تعداد ضربانهای قلب و آهنگ تنفس، بالا رفتن فشار خون، درد معده، خشک شدن دهان، عرق کردن دستها و. . . . نشانههای استرس خواهد بود. عوامل استرسزا، که این واکنشها را راه میاندازد، عبارتند از: انتقاد درونی از خود، دلهره ناشی از نگاههای کنجکاوانه برخی دانشجویان، لب و لوچه آویزان کردن برخی دیگر، تفسیرها و واکنشهای استاد. بنابراین، عامل استرسزا، یعنی هر محرکی که استرس بوجود آورد.
استرس مثبت و استرس منفی
نباید از مثال بالا چنین نتیجه گرفت که استرس همیشه منفی است و باید از آن اجتناب کرد. اگر خوب توجه کنیم، خواهیم دید که تعریف سلیه، هرنوع تقاضای سازگاری از ارگانیسم را استرسآور میداند. بنابراین، میتوان گفت که تقریباً همه محرکهای بیرونی میتوانند استرس ایجاد کنند، چون همه آنها از ارگانیسم میخواهند که سازگار شود، مثلاً وقتی صدایی میشنویم، به طرف آن برمیگردیم و وقتی غذایی در دهان میگذاریم، بزاق ترشح میشود و همه این اعمال برای سازگاری با موقعیت است.
بدین ترتیب میتوان گفت که در موارد زیادی، استرس خوشایند و مفید خواهد بود، مثلاً ورزش، عامل استرسزای خوشایند و مفیدی است، زیرا اثربخشی دستگاه قلبی ـ عروقی را افزایش میدهد. سلیه (1974) بین استرس خوشایند یا مثبت، مثلاً ورزش ملایم و استرس ناخوشایند یا منفی، مثل بیماری بلندمدت، تفاوت قائل میشود. میتوان گفت که ارگانیسم همیشه در حال استرس است، خواه این استرس خوشایند باشد یا ناخوشایند، خواه ملایم باشد یا ناملایم. نبود کامل استرس هرگز امکانپذیر نخواهد بود، مگر اینکه تحریک بیرونی وجود نداشته باشد و آن زمانی است که فرد در زیر خروارها خاک خوابیده است. بنابراین، وجود استرس برای بقاء ضرورت دارد.
روانشناسانی که در زمینهی بهداشت روانی کار میکنند، اصولاً علاقه دارند پیامدهای منفی استرس را مطالعه کنند و به همین دلیل، آنها اصطلاح استرس را در معنای استرس منفی یا زیانآور بکار میبرند، حال آنکه استرس میتواند جنبه مثبت نیز داشته باشد.
علتهای استرس، دگرگونیها و گرفتاریهای زندگی
استرس در همه زمینههای زندگی و در همه جا با درجات مختلف، حضور دائمیدارد. علتهای اصلی استرس عبارتند از: دگرگونیهای زندگی، استرس بلندمدت، گرفتاریهای زندگی، ناکامیو تعارضها.
دگرگونیهای زندگی
رویدادهای مهمیکه زندگی را تحت تاثیر قرار میدهند، مثل ازدواج، فوت یکی از اعضای خانواده یا تغییر محل سکونت، میتوانند استرس به همراه آورند. طبق نظر هولمز و راهه (1967)، مواجه شدن با تعداد زیادی از موقعیتهای استرسزا، در یک زمان کوتاه، میتواند برای بهداشت روانی پیامدهای نامساعد داشته باشد. همه تغییرات زندگی، از جمله ازدواج، مرگ یکی از اعضای خانواده، تغییر در ساعات کار روزانه و حتی تغییر در ساعات حرکت وسایل نقلیه استرسزاست و اگر میزان استرس از توانایی سازگاری ارگانیسم قراتر رود، میتواند بهداشت روانی او را بخطر اندازد و حتی به بیماریهای جسمینیز منجر شود.
هولمز و راهه، مقایسهای تهیه کردهاند که 41 موقعیت استرسزا را به ترتیب اهمیتی که دارند، شامل میشود و میتواند رابطه دگرگونیهای زندگی با بهداشت روانی را پیشبینی کند. مولفان، برای هر یک از موقعیتها، ارزش عددی قایل شده و بدین وسیله مقیاسی بوجود آوردهاند که دگرگونیهای زندگی را ارزشیابی میکند.
مقیاس ارزشیابی دگرگونیهای زندگی
مقیاس هولمز و راهه در زیر آورده شده است. موقعیتها را بخوانید، دگرگونیهای زندگی خود را در دوازده ماه گذشته و امتیازهای مربوط به آنها علامت بزنید. جمع کل امتیازها را بدست آورید. اگر جمع کل امتیازها بین 200-150 شد، 37% احتمال خواهد داشت که در طول سال مریض شوید. اگر جمع کل امتیازها بین 200 تا 300 و بالاتر از 300 شد، احتمال بیماری شما به ترتیب، 50. 80% خواهد بود.
طبق نظر مولفان، اشخاصی که امتیازهای آنها بیشتر از 300 باشد، در مقایسه با افرادی که در حد متوسط قرار دارند، احتمالاً از نظر روانی افسردگی نشان میدهند و از نظر جسمی، به بیماریهای قلبی ـ عروقی و غیره نیز مبتلا میشوند. مولفان که افزایش جمع کل امتیازها میتواند پیش آگهی افزایش حوادث و رویدادهای ناگوار زندگی باشد.
البته، مقیاس هولمز و راهه انتقادهای زیادی بدنبال آورده است، زیر برخی متخصصان بهداشت روانی معتقدند که تعداد زیادی از این موقعیتها استرسزا نیست. پس میتوان پرسید که دقت این مقیاس تا چه اندازه لازم است؟
مقیاس هولمز و راهه برای ارزشیابی دگرگونیهای زندگی
موقعیتها را یک به یک بخوانید و دگرگونیهای خود در دوازده ماه گذشته و امتیازهای مربوط به آنها را علامت بزنید. جمع کل امتیازها را به دست آورید و برای تفسیر نتایج، به متن مراجعه شود.
لازاروس و فولکمن (1984) سه فرضیه ارائه دادهاند که اساس ارزشیابی استرس بر حسب موقعیتها را تشکیل میدهند. آنها ابتدا فرضیه استرسآور بودن هر دگرگونی را مورد تردید قرار دادهاند. این دو نظریهپرداز، برای بیان تردید خود، بر تحقیقاتی تکیه کردهاند که طبق یافتههای آنها، رویدادهای مهم و چشمگیر زندگی، مثل یائسگی و بازنشستگی، در اکثر افراد مسائل جدی به همراه نمیآورد (نوگارتن، 1970؛ روزوف، 1963).
همچنین آنها روی این اعتقاد تردید کردهاند که دگرگونی باید آنقدر مهم باشد که استرس بیماریزا ایجاد کند. آنها متوجه شدهاند که انسانها، در ادراک از رویدادها، تفاوتهای فردی زیادی دارند، به طوری که یک رویداد معین برای یکی استرس شدید ایجاد میکند، اما برای دیگری هیچ استرسی به همراه نمیآورد، مثلاً خانه و نقل مکان به محیط دیگر میتواند برای یکی کاملاً استرسآور و برای دیگری آْرزوی دیرینه باشد.
به عقیده لازاروس (1990)، موقعیت زمانی استرسزا خواهد بود که فرد وادار شود تا برای مقابله با آن از منابعی که در اختیار دارد، به شدت استفاده کند. او معتقد است که ما موقعیتها را ارزشیابی میکنیم تا ببنیم آیا در حال حاضر خطرناک هستند یا بالقوه میتواند خطرناک باشند یا رقابتی ایجاب میکنند که با خوشبینی و علاقه آن را دنبال میکنیم؟ ما این ارزشیابی را بر اساس افکار، استعدادها و تجربههای شخصی انجام میدهیم. بدین ترتیب، هر موقعیت بر اساس ارزشیابی خود شخص، میتواند یک آزمایش سخت یا یک موقعیت طلایی باشد.
بالاخره، لازاروس و فولکمن، معتقد نیستند که دگرگونیهای مهم زندگی میتوانند علتهای بیماریها باشند. درست است که استرس میتواند به طور معنیدار، به بیماریهای مختلف کمک کند، همبستگی بین ارزشهای دگرگونیها و بیمای نزدیک به 12/0 است. به دلیل این همبستگی ضعیف، به نظر میرسد که ارزشهای دگرگونیها برای پیشبینی بیماری مناسب نیست.
استرس بلندمدت
موقعیتهای استرسزا تنها به صورت رویدادهای کوتاهمدت، مثل مرگ یا تولد جلوه نمیکند، ازدواج با شکوه یا حقیرانه، موقعیتهای کاری نامناسب یا جو سیاسی خفقانآور نیز میتوانند به صورتهای عاملهای استرسآور بلندمدت جلوه کند. با این همه، خواه این عوامل کوتاهمدت باشند خواه بلندمدت، هر شخص به نحو متفاوتی در مقابل آنها واکنش نشان میدهد، مثلاً یک کارگر میتوان سالیان سال در زیر سلطه یک کارفرمای بداخلاق به کار خود ادامه دهد، اما کارگر دیگری حتی نمیتواند یک ماه نیز طاقت بیاورد.
واکنش هر کس در مقابل عوامل استرسزای بلندمدت، به ارزشیابی شناختی او از موقعیت وابسته است. از نظر شخصی، رویدادهای طلاق، از دست دادن کار، اعتیاد به الکل و مسائل اقتصادی میتوانند برای همه اعضای خانواده استرس شدیدی به همراه آورند. زندگی اجتماعی نیز میتواند استرسآور باشد، زیرا برای پیدا کردن چند دوست و نگاه داشتن آنها، اغلب به تلاش و انرژی زیادی نیاز داریم. این حالت مخصوصاً در مورد کسانی که کمرو هستند یا در مقابل بیگانگان راحت نیستند، بیشتر صدق میکند. حفظ دوستیهای بلندمدت نیز گاهی دشواریهایی بوجود میآورد، زیرا دوری مسافت، الزامهای اداری یا شغلی و ازدواج، ساعت فراغت را محدود و رفت و آمدها را دشوار میکند. همهی این عوامل استرسهای بلندمدت به همراه میآورد.
در تحقیقات مربوط به استرس بلندمدت، اغلب عوامل استرسزا در محیط کار یا در ارتباط با کار را مطالعه کردهاند. اشخاص معمولاً از این نظر استرس دارند که میخواهند شغل خود را حفظ کنند یا آن را تغییر دهند، زیرا نیاز به درآمد دارند یا نمیتوانند با همکاران خود کنار بیایند. بنابراین، در اجتماعی که امنیت شغلی وجود ندارد و مردم همیشه نگران از دست دادن کار خود هستند، یا نمیتوانند محل کار خود را تغییر دهند و در کنار افرادی باشند که با آنها راحت هستند، بهداشت روانی رخت میبند و به ناکجا آباد میرود.
استرس میتواند خود فرد و اعضای خانواده او را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. طبق تحقیقات، پدری که از نظر کاری استرس دارد، بیشتر آماده است که با خانواده و مخصوصاً با پسر خود درگیری پیدا کند. اثر این درگیری تا آنجا پیش میرود که پسر در ایجاد رابطه رضایتبخش با دوستان خود نیز ناموفق میشود.