45 ص
مقدمه
عصر سلطنت ناصرالدین شاه عصر تاریک و شرم آوری از تاریخ ایران است. عصری است مملو از ظلم و ستم و جنایت و دورهای است آکنده از جهل و بی خبری. توده های وسیع مردم بسیواد بودند و نادان و شاه و درباریان از این بیسوادی و جهل حداکثر استفاده را می بردند. میر غضبهای شاه آماده بودند تا هر زمان که او فرمان دهد جان انسانهایی را بگیرند و اجساد آنها را «برای عبرت دیگران» در جلوی یکی از دروازه های شهر بیاوزیند.
نفوذ بیگانگان
در دوره قاجاریه و مخصوصا در عصر ناصرالدین شاه، اقتصاد ایران در انحصار دو دولت استعمارگر روسیه و انگلستان بود. این دو کشور برای استفاده هر چه بیشتر از منابع و سرشار و ثروت عظیم میهم ما به رقابت پرداخته بودند. شرکت های تجرای بیگانه، از جمله شرکت های انگلیسی و روسی در بیشتر شهرهای ایران شعبه هایی دایر کرده و به خیرید و فروش مشغول بودند. این امر برای بازرگانان ایرانی محدودیت بسیاری ایجاد می کرد و چون نمی توانستند با سرمایه داران بزرگ خارجی رقابت کنند، روز به روز تنگدستی آنان افزوده می شد و رو به ورشکستگی می نهادند.
از عصر امیرکبیر تا عصر امین السلطان
محمد شاه قاجار در ششم شوال 1264 هجری قمری (4 سپتامبر 1848 میلادی) درگذشت. ناصرالدین میرزا ولیعهد که از یک سال پیش فرمانروایی آذربایجان را به عهده داشت دوازده روز بعد از مرگ پدرش در تبریز خود را پادشاه نامید و روز بعد همراه میرزا تقی خان برگزید.
ناصرالدین شاه سلطان مراد میرزا حسام السلطنه را مامور فتح هرات کرد. این شهر پس از شش ماه محاصره در 25 صفر 1273 ه.ق به وسیله سپاه ایران گشوده شد. دولت استعمارگر انگلیس که مایل نبود هرات در دست ایرانیان باقی بماند به ایران اعلان جنگ داد و نیروهایی را با کشتیهای جنگی به جنوب فرستاد. پس از تصرف جزیره خارک سربازانی را در بوشهر پیاده کرد و آنها را به سوی خرمشهر (محمره) فرستاد. بندر بوشهر صحنه جنگ بین قوای ژنرال سرجیمز اوترام و قوای میرزا محمدخان قاجار که مامور جلوگیری از قوای انگلیس بود، شد. میرزا محمدخان در این جنگ شکست خورد و ناصرالدین شاه وحشتزده، از میرزا آقاخان نوری خواست که مقدمات صلح را با انگلستان را فراهم کند.
میرزا آقاخان نوری، فرخ خان امین الدوله را مامور ساخت که به پاریس برود و در آنجا آمادگی ایران را به مصالحه اعلام نماید. در پاریس با وساطت ناپلئون سوم معاهده ای ننگین بر ایران تحمیل شد. این معاهده که در سال 1273 هـ . ق (1857 میلادی) به امضاء طرفین رسید شامل مواد زیر بود:
صائب تبریزی و مشروعیت سلطنت صفوی
خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن
به غیر از«درد دین»از دردها او را حمایت کن
در میان انواع و اقسام منابعى که به نحوى مىتوان در دریافت اندیشه سیاسى یک دوره از آنها بهره گرفت، باید به شعر سیاسى توجه کامل داشت. طبیعى است که این دریافت مىباید با توجه به جایگاه شعر در بازگو کردن اندیشههاى عامه باشد.شعر سیاسى دوره صفوى چندان گسترده نیست؛آن مقدار نیز که وجود دارد، همانند سیار منابع سیاسى این دوره، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.پیش از این، چکامه«مکافات نامه»که یکهزار و چهارصد بیت شعر در زمینه تعلیل سقوط دولت صفوى بود، در کتاب«علل بر افتادن صفویان»چاپ کردیم.در اینجا مرورى کوتاه بر اشعار سیاسى صائب تبریزى داریم.
میرزا محمدعلى پسر میرزا عبد الرحیم، مشهور به صائب، در اصل تبریزى است اما وى در اصفهان رشد یافت و در همانجا مدفون شد.شرح حال تفصیلى وى را استاد گلچین معانى در مقدمه«فرهنگ اشعار صائب»و نیز در«کاروان هند»آورده است.صائب لرزند یکى از تاجران تبریزى بود که به همراه پدر به اصفهان آمد.چند سالى را در عهد جوانى در هند گذراند و پس از آن به اصفهان آمده در آنجا رحل اقامت افکند.وى در شعر مقام و منزلتى بزرگ یافت و عنوان مشهورترین غزلسراى دوره صفوى و بنیانگذارى مکتبى نوین را به خود اختصاص داد.وى در سن نود سالگى، به سال 1087(ه.ق)در اصفهان درگذشت و در تکیه درویش صالح که معتقدش بوده، مدفون شد. (1) صائب غزلسراست و کمتر به شعر سیاسى یا حماسى و امثال ذلک توجه دارد.با این حال، در طول زندگى خویش، در برخورد با سلاطین متعدد، اشعارى در مدح و مرثیه آنان سروده است.وى در این اشعار به تمجید از شخصیت آنان پرداخته و بخش مهمى از اشعار خویش را به تمجیدان بىپایه، بر پایه استعارات و تشبیهات تخیلى بنا کرده است.با وجود این، مىتوان در لابلاى اشعار او، حساسیتهاى ذهنى وى را در زمینه سیاست دریافت.این حساسیتها بازتاب افکار و اندیشههاى بخشى از عامه مردم است.
اشعارى که انتخاب شده، از چند قصیده او در ستایش از سه شاه صفوى مىباشد.نخست شاه صفى است که از سال 1038-1052(ه.ق)سلطنت کرده است.پس از آن شاه عباس دوم است که در فاصله سالهاى 1052-1077 سلطنت کرد. سومین شاه معاصر وى، شاه سلیمان است که از سال 1077-1105 حکم راند و صائب یازده سال نخست سلطنت او را درک کرد.بر پایه شعرى از او که ماده تاریخى در تعمیر یکى از روضات متبرکه دارد، وى تا سال 1087 زنده بوده است (2) به نقل ملیحاى سمرقندى وى به سال 1087 درگذشته است.
قصیدههایى که اشعار مقاله ما از آنها برگزیده شده، در مجلد ششم دیوان صائب(به کوشش محمد قهرمان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370).
1-صفویان مدافع تشیّع دوازده امامى
نزاع دولت عثمانى و صفوى از یکسو، و نزاع ازبکان با صفویان از سوى دیگر نشان آن بود که على رغم فشار تسنن از دو سوى بر ایران، دولت صفوى حامى و حافظ تشیّع امامى است.دو دولت عثمانى و صفوى، صرف نظر از مطامع شخصى خویش، به هر روى، نشان دو گرایش مذهبى بودند.در چنین شرایطى، مردم و حتى عالمان، براى حفظ تشیع در برابر سلطهجویى خلافت عثمانى، خود را ملزم به دفاع از دولت صفوى مىدیدند.آنان، ایستادگى دولت مزبور را در برابر توسعه طلبى عثمانیان، از مهمترین دلایل حمایت خویش از دولت مزبور و مقبولیت و مشروعیت آن در میان خویش تصور مىکردند.صائب نیز، به همین دلیل، در ستایشهاى خود از دولت صفوى، بر این امر اصرار مىورزد.او درباره شاه صفى مىگوید:
صاحب لواى مذهب اثنى عشر صفى
کامروز ازوست سکه دین، جعفرى عیار
خاک ره ائمه اثنى عشر تقى
کز کلک راست خانه جهان را دهد قرار
(ص 3544)
در جایى دیگر درباره همو مىگوید:
رواج مذهب اثنا عشر به عهده توست
بکوش و دست از این شیوه ستوده مدار
به تیغ عدل یکى کن چهار مذهب را
سفینه نبوى را ز چهار موجه برآر
(ص 3554)
و در مرثیه شاه صفى مىگوید:
چهارده سال هلاکى مذهب اثنا عشر
بود از شمشیر گردون صولت او پایدار
(ص 3557)
این در حالى است که شاه صفى به شاه سنىگرا شهرت یافته است. (3)
صائب درباره شاه عباس دوم مىگوید:
از رسوخ اعتقادات آسمان بنیاد شد
چون بروج آسمانى مذهب هشت و چار
(ص 3559)
و در جاى دیگر مىگوید:
آسمان بنیاد خواهد کرد از اقبال بلند
مذهب اثنا عشر را چون بروج آسمان
(ص 3565)
برای دانلود متن کامل این تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:45
فهرست مطالب:
مقدمه
نفوذ بیگانگان
تدبیر امیرکبیر
امیرکبیر و احتشام الدوله
چاپلوسی میرزا آقا خان
این دیوارها به امیر خبر خواهند برد
نام مرا در روزنامه نیاورید
زندان در عصر ناصرالدین شاه
شاه به شکایت مردم رسیدگی می کند!!
مبارزه مردم در آذربایجان
سرانجام کار
ناصرالدین شاه و آخوند درباری
بیماری وبا
22 محرم 1310 هـ . ق
قیام مردم تهران و شهرستان ها
قیام دلیرانه مردم رشت
قیام دلیرانه مردم تهران، آذربایجان و شیراز
ظل السلطان کیست؟
از این چیزها لازم نداریم تمام را باید وجه نقد بدهند
مقدمه:
عصر سلطنت ناصرالدین شاه عصر تاریک و شرم آوری از تاریخ ایران است. عصری است مملو از ظلم و ستم و جنایت و دورهای است آکنده از جهل و بی خبری. توده های وسیع مردم بسیواد بودند و نادان و شاه و درباریان از این بیسوادی و جهل حداکثر استفاده را می بردند. میر غضبهای شاه آماده بودند تا هر زمان که او فرمان دهد جان انسانهایی را بگیرند و اجساد آنها را «برای عبرت دیگران» در جلوی یکی از دروازه های شهر بیاوزیند.
نفوذ بیگانگان
در دوره قاجاریه و مخصوصا در عصر ناصرالدین شاه، اقتصاد ایران در انحصار دو دولت استعمارگر روسیه و انگلستان بود. این دو کشور برای استفاده هر چه بیشتر از منابع و سرشار و ثروت عظیم میهم ما به رقابت پرداخته بودند. شرکت های تجرای بیگانه، از جمله شرکت های انگلیسی و روسی در بیشتر شهرهای ایران شعبه هایی دایر کرده و به خیرید و فروش مشغول بودند. این امر برای بازرگانان ایرانی محدودیت بسیاری ایجاد می کرد و چون نمی توانستند با سرمایه داران بزرگ خارجی رقابت کنند، روز به روز تنگدستی آنان افزوده می شد و رو به ورشکستگی می نهادند.
از عصر امیرکبیر تا عصر امین السلطان
محمد شاه قاجار در ششم شوال 1264 هجری قمری (4 سپتامبر 1848 میلادی) درگذشت. ناصرالدین میرزا ولیعهد که از یک سال پیش فرمانروایی آذربایجان را به عهده داشت دوازده روز بعد از مرگ پدرش در تبریز خود را پادشاه نامید و روز بعد همراه میرزا تقی خان برگزید.
ناصرالدین شاه سلطان مراد میرزا حسام السلطنه را مامور فتح هرات کرد. این شهر پس از شش ماه محاصره در 25 صفر 1273 ه.ق به وسیله سپاه ایران گشوده شد. دولت استعمارگر انگلیس که مایل نبود هرات در دست ایرانیان باقی بماند به ایران اعلان جنگ داد و نیروهایی را با کشتیهای جنگی به جنوب فرستاد. پس از تصرف جزیره خارک سربازانی را در بوشهر پیاده کرد و آنها را به سوی خرمشهر (محمره) فرستاد. بندر بوشهر صحنه جنگ بین قوای ژنرال سرجیمز اوترام و قوای میرزا محمدخان قاجار که مامور جلوگیری از قوای انگلیس بود، شد. میرزا محمدخان در این جنگ شکست خورد و ناصرالدین شاه وحشتزده، از میرزا آقاخان نوری خواست که مقدمات صلح را با انگلستان را فراهم کند.
میرزا آقاخان نوری، فرخ خان امین الدوله را مامور ساخت که به پاریس برود و در آنجا آمادگی ایران را به مصالحه اعلام نماید. در پاریس با وساطت ناپلئون سوم معاهده ای ننگین بر ایران تحمیل شد. این معاهده که در سال 1273 هـ . ق (1857 میلادی) به امضاء طرفین رسید شامل مواد زیر بود:
1. ایران، هرات و تمام خاک افغان را تخلیه کند
2. انگلیس، خرمشهر و بوشهر را تخلیه نماید.
3. ایران از کلیه دعوی خود نسبت به هرات و سرزمین افغانستان صرف نظر کرده و از حکام و رؤسای شهرهای افغانستان مطالبه ضرب سکه و خواندن خطبه به نام شاه ایران ننماید.
4. ایران از دخالت در امور افغانستان خودداری نموده و هرات را افغانستان مستقل بشناسد.
5. در صورت وقوع اختلاف بین ایران و افغان، ایرن متعهد می شود که رفع اختلافات را به حکمیت دولت انگلیس واگذارد.
برکناری مرزا آقاخان نوری
ناصرالدین شاه در محرم سال 1275 هـ . ق میرزا آقاخان نوری را از صدارت برکنار کرد و خود زمام امور را در دست گرفت. او به تقلید کشورهای اروپایی چند وزارتخانه مانند وزارت خارجه، وزارت داخله، وزارت جنگ، وزارت مالیه، وزارت علوم و وزارت وظایف را تاسیس کرد. اداره مالیه را به عهده میرزا یوسف مستوفی الممالک آشتیانی گذاشت. میرزا محمد خان (که در بوشهر از قوای انگلیس شکست خورد) به وزارت جنگ منصور گردید و لقب سپهسالاری به او داده شد. میرزا سعید خان انصاری (موتمن الملک) نیز به سمت وزارت خارجه برگزیده شد.
میرزا محمد خان سپهسالا در سال 1280 هـ . ق مامور شد که ترکمن های استراباد را که دست به طغیان زده بودند آرام سازد. قشون دولتی ایران در این نبرد پیروز شد و سپهسالار با پیروزی به تهران بازگشت و همین امر بر محبوبیت او نزد شاه افزود و یک سال بعد وی را به مقام صدارت رساند و به لقب «سپهسالار اعظم» ملقب گردید.
مسافرت ناصرالدین شاه به اروپا
در سال 1290 هـ . ق با اصرار و تشویق سپهسالار، ناصرالدین شاه با جمعی از رجال درجه یک به اروپا سفر کرد.
در این سفر سلطنتی از کشورهای روسیه، آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه، سوئیس، ایتالیا و اتریش دیدن کردند. شاه و صدراعظم در این سفر تاریخی با سران ممالک و رجال سیاسی آن کشورها گفتگو داشتند. دیدن کارخانه های گوناگون صنعتی تاسیسات نظامی و برخی تاسیسات اجتماعی نیز جزو پروگرام (برنامه) عمومی سفر به آن ممالک بود.
سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا
در سال 1295 هـ . ق ناصرالدین شاه برای بار دوم عازم اروپا شد. این بار هم میرزا حسین خان سپهسالار او راتشویق به مسافرت نموده بود. وی قصد داشت که در این سفر پیشرفت های کشورهای اروپایی در زمینه فرهنگ، اقتصاد و صنعت را به شاه نشان دهد.
ناصرالدین شاه در شعبان 1298 سپهسالار را از کار برکنار ساخت و صدارت را به میرزا یوسف آشتیانی (مستوفی الممالک) سپرد ولی فرمان رسمی صدارت وی در سال 1301 هـ .ق صادر گردید. دو سال وی درگذشت و در قم در مقبره پدرش مدفون گردید.
تدبیر امیرکبیر
«زمانی، یک تن از راست گویان امانتی قیمتی نزد تاجر محترمی گذاشت. بعد از چند روز که آمد مطالبه کرد آن تاجر ابا نمود. صاحب امانت نزد امیر رفت و قضیه را بازگفت. امیر بدو که هیچ بروز نده (مطلب را افشا مکن) تا من امانت ترا گرفته برسانم. و شبانه به بهانه ای به دنبال تاجر فرستاد او را به مجلس خود طلب کرده اظهار مهربانی نمود و به بهانه ای انگشتری تاجر را گرفت تا تماشا کند و با آن انگشتری بازی کرد و به بهانه ای بیرون امد. و آن خاتم را به دست یکی از خادمان داده گفت: به خانه این تاجر برو و این خاتم را به عیال او بده و بگو حاجی می گوید به نشانی این خاتم آن ام انت را که در چند شب قبل به خانه آوردم بده که لازم است.
آن خادم به خانه تاجر رفته و چنین کرد و امانت باز آورد و پنهانی، آوردن امانت را به امیر بازگفت. امیر بعد از ساعتی قطع صحبت با تاجر کرد و او از مجلس بیرون شد و به خانه خود روان گشت و حشمت امیر مانع بود که انگشتری خود را طلب نماید.
چون به سرای خود رفت از ماجرا آگاه شد. از خجالت به اهل خانه خود دم نزد (چیزی نگفت) و تا صبح هراسان بود و با خداوند نذر و نیاز برد و سوز و گداز داشت. صبحگاهان امیر دنبال صاحب امانت فرستاده امانتش را رسانید و به او سپرد که دیگر رو آورد تاجر نکند، و خود امیر هم دیگر از تاجر مؤاخذه نکرد و به این سهولت کار صعبی (دشواری) را صورت داد.»
امیرکبیر و احتشام الدوله
«در ابتدای صدارت مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر روزی خانلر میرزای احتشام الدوله عم ناصرالدین شاه که والی بروجرد و لرستان بود به تهران دیدن او آمد. امیر از او پرسید: خانلر میرزا! وضع بروجرد و لرستان چطور است؟ گفت: قربان، بدری امن و عدالت برقرار است که گرگ و بره با هم آب می خورند. امیر با خشم به او گفت: شاهزاده من می خواهم که ولایت آنچنان امن و آسوده شود که گرگی نباشد تا ازخیال او بره نیاساید و پیوسته در اضطراب سر نکند. خاطر میرزا سر به زیر افکنده و دیگر چیزی نگفت.»
ادب و تربیت میرزا آقاخان نوری
یکی از ویژگی های میرزا آقاخان نوری شوخی های بی مزه و بی ادبانه وی بود. یک شوخی دور از ادب وی با منشی سفارست روس مشکلات بسیاری به وجود آورد. خان ملک ساسانی در کتاب سیاستگران دوره قاجار در این باره می نویسد:
«یکی از مسائل مهم مملکتی کهبدر مدت هفت سال صدارت میرزا آقاخان خاطر اولیای دولت علیه را به خود مشغول داشته مسئله شوخی و مسخرگی جناب اشرف صدرالاعظم است با میرزا مجید آهی.
میرزا مجید آهی، منشی سفارت روس، از حیث صورت و اندام بی اندازه شبیه به میرزا آقاخان بود ولی او به واسطه عدم تجانس و اختلاف سیاسی و اخلاقی همیشه از میرزا آقاخان نوری دوری می جسته و از ملاقاتش اظهار تنفر می نموده است. میرزا مجید خان آهی مردی بوده بسیار خسیس اما متین و با عفاف و روس مآب، در وصرتی که میرزا آقاخان نوری شخصی بوده سخی الطبع، لیکن هرزه و مسخره و بی عفاف. نه تنها انگلیس مآب، بلکه در تحت حمایت دولت انگلیس می زیسته است.
خانه میرزا آقاخان نوری در محله عربها واقع و در خیابان خندق دور ارک بوده است. روی خندق مزبور برای عبور از محله عربها به طرف ارک یک پل چوبی به عرض یک متر با نرده های چوبی وجود داشته که جناب صدر اعظم هر روز صبح سواره با فراش و غاشیه کش از آن راه به دربار می آمده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:26
فهرست مطالب:
شاه در اروپا چه میکند؟
فراکسیون اقلیت در دورة پنجم
فوت محمدعلی میرزا و تظاهرات مردم
مراسم تشییع جنازه
سلطان احمدشاه زیر بار مساعدت ترکیه نرفت
از جمهوری تا سلطنت
شاه در اروپا چه میکند؟
در خلال نغمة جمهوری در ایران، اروپائیان و عده ای دیگر در کشورهای خارجه مانند مصر و عراق و ترکیه و غیره تصور میکردند که جنبش جمهوری خواهی در ایران طبیعی بوده و ملت ایران برای برقراری رژیم جمهوری واقعاً قیام و اقدام کرده است، لذا پاره ای از جراید در اطراف نهضت جمهوری در ایران قلمفرسائی کرده مقالات و اخبار مختلفی راجع به این نهضت انتشار می دادند.
از جمله جرایدی که در این زمینه به بحث پرداخته روزنامه «لاپره مس» منطبعة پاریس می باشد که در تاریخ 32 مارس 1924 برابر دوم حمل 1303 خورشیدی (یعنی درست مصادف با روز واقعة دوم حمل 1303 مجلس که در جلد دوم بتفصیل از آن سخن رفته است) مقالة زیر را که حاکی از خبر حالت روحی و جسمی شاه در اروپا میاشد درج کرده است:
«در جوار جنگل «بولونی» در خیابان مالاکوف، در یک عمارت مخصوصی شاه ایران که خلع شده در نهایت عزلت و انزوا زندگی میکند، خبر انقلاب ایران که یک هفته قبل به او رسید او را بشدت متألم نمود.
یک پیشخدمت بما گفت :« اینک اعلیحضرت»
ما شاهرا یکسال قبل وقتی از پاریس عبور نمود و پیش از آنکه به لندن برود دیده بودم. این دیگر آن جوان متبسم و مهربان که چشم های تیز در صورت فربه داشت نیست. امروز شاه با پیشانی چین خورده و شانه های خم شده و زهر خند غم آلود به نظر من بقدر بیست سال پیر شده است.
هر روز نزدیک ساعت ده صبح شاه به همراهی پیشخدمت خود و یک پلیس مخفی گردش مفصلی پیاده در «بوادو بولونی» یا روی «بولوار» ها میکند و یا اینکه با اتومبیل تا «اتوال» میرود و آنجا پیاده شده و در «شانزه لیزه» قدم میزند. این گردش اعصاب او را راحت کرده و غمش را تسکین میدهد.
بعدازظهر شاه تلگرافات و گزارش هائی را که از تهران میرسد مطالعه نموده بعضی چیزها یادداشت میکند و به مکاتیب متعدد که از طرفدارانش دریافت میدارد جواب میدهد؛ دید و بازدید نمیکند و در منزل خود تنها صرف نهار مینماید.
یکی از اطرافیان شاه به ما گفت:
اوضاع ایران خیلی مغشوش است و نمیتوان گفت از این مخمصه چه بیرون خواهد آمد. ولیکن اتباع با وفای جانشین داریوش هنوز نومید نشده اند ...یک حرکت ضد جمهوریت موجود است.
آیا شاه خیال دارد بطوریکه میگویند به ایران بر گردد؟
نخیر، عجالتاً شاه میخواهد ملت خود را در انتخاب سرنوشت خویش حتی در حین ضلالت آزاد بگذارد. حضور شاه در ایران ممکن است تولید انقلاب جدیدی کرده اسباب خونریزی بشود و شاه نمیخواهد این اتفاق بیفتد.
شاه ایران به حال ملت خود که دچار جنگ داخلی هستند گریه میکند. مملکت فرانسه که مأمن پادشاه مخلوع است او را پذیرفته و تسلی میدهد و شاید یک روزی بتواند یادگار شادیها و تجملات قصر تهران را از خاطر او محو نماید.
ولیکن یک خیالی نیز هست که در این اسام گرانی نه فقط به تبعه است بلکه گریبان گیر سلاطین نیز شده و آن عبارت از مسئله بودجه یومیه است. اطرافیان شاه از تأثیرات انقلاب حالیه در مورد حقوق سلطنتی نگرانند و این ملاحظه بیش از پیش بر تشویش و اضطراب شاه مخلوع افزوده است.»
فراکسیون اقلیت در دورة پنجم
دورة پنجم مجلس شورای ملی ایران یکی از ادوار بسیار مهمی است که فصل حساس و پر اهمیتی را در تاریخ مشروطیت ایران، مخصوصاً تاریخ سیاسی ایران گشوده است. دورة پنجم تقنینیه موجد یک سلسله حوادث و وقایع بسیار مهمی بوده که در سایر ادوار این اهمیت مخصوص و موقعیت خاص وجود نداشته است، زیرا ناگهان جریان تاریخ سیاسی و اجتماعی و اداری و اقتصادی و بالاخره تاریخ عمومی ایران را عوض کرده است. هزاران حوادث و اتفاقات مولود مجلس پنجم است که مهمترین وقایع و حوادث آن انقراض سلسلة کهن سال قاجاریه است. بنابراین مجلس پنجم از لحاظ اهمیت با هیچیک از ادوار تقنینیه ایران قابل مقایسه و مطابقه نیست. دستجات و فراکسیونهای این دوره هم، که بازیگر نمایشات مهمی در صحنة پارلمان و سیاست ایران بوده اند، با سایر دستجات و طبقات و فراکسیونهای ادوار دیگر قابل مقایسه نیست. یکی از این دستجات که نقش بسیار خطرناک و حساسی را ایفاء نموده فراکسیون اقلیت است.
لیدر فراکسیون اقلیت سید حسن مدرس بود که از لحاظ امتیازات و مشخصات و خصوصیات اخلاقی و سیاسی با سایر رجال سیاسی ایران نه تنها قابل مقایسه نمی باشد بلکه از بعضی جهات منحصر بفرد بوده است. مدرس دارای نفوذ سیاسی و مذهبی در بین اکثریت مردم ایران بوده و اگر چند نقطة ضعف دو او وجود نداشت صاحب چنان شخصیتی ممکن بود ایران را زیر و زبر کند. مدرس مردی حادثه طلب و لجوج و در پاره ای از مواقع بسیار خودخوه بود، همین لجاجت و حادثه جوئی در پارة از موارد بزیان او و فراکسیون اقلیت تمام شده است. ولی از لحاظ فهم، زیرکی، فطانت، حاضرجوابی، و بالاخره شم سیاسی و شجاعت و صراحت لهجه یکی از نوادر ایران بشمار میرود. مدرس در دورة چهارم مجلس چنانکه دیدیم غالباً لیدر اکثریت بوده و نقش های مثبتی در صحنة پارلمان ایران بازی کرده است، ولی بعکس در دورة پنجم، از اولین روز تشکیل مجلس جزء مخالفین دولت سردار سپه بوده و اگر هرچندی یکمرتبه هم استثنائاً با سدار سپه نزدیک میشد طولی نمی کشیده که رشتة دوستی آنها پاره میشده است و بهمین لحاظ فراکسیون اقلیت را ایجاد نموده و تا آخرین دورة نمایندگی خود در اقلیت بوده است.
در خلال تظاهرات جمهوریخواهان و واقعة دوم حمل 1303 اقلیت و اکثریت کاملاً ثابت نبوده و بنابر مقتضیات در تعداد اقلیت و اکثریت تغییراتی پیدا میشده است، ولی پس از برهم خوردن بساط جمهوری یعنی در نیمة اول حمل 1303 یک فراکسیون چهارده نفری طبق قراردادی که دیلاً ذکر میشود بنام فراکسیون اقلیت بوجود آمد.
افراد این فراکسیون (اقلیت) از حیث فکر، عقیده، ایمان و فداکاری یکسان نبوده و در بین آنها استثنائاً دو سه نفری وجود داشتند که «هم یار دارا و هم دل به اسکندر» داشتند و منظور از شرکتشان در این فراکسیون اطلاع یافتن از تصمیمات مدرس و سایر رفقای او بوده، تا بنفع سردار سپه در حوادث سیاسی دست حریف را قبلاً خوانده باشند. اگر این یکی دو سه نفر مرموز در این فراکسیون شرکت نمی کردند شاید در برابر حوادث مدرس و فراکسیون اقلیت مقاومت بیشتری مینمود و بالنتیجه میتوانست با حریف هم زور شود، گرچه مدرس هم گویا این موضوع را دریافته و غالباً از تصمیمات خود در فراکسیون اقلیت هیچگونه اظهاری نمی کرده و غالباً قضایا را بدون مشورت با اکثریت فراکسیون (ولی با اطلاع دو سه نفری که خیلی به آنها اعتماد داشته) ناگهان در مجلس مطرح مینموده است رویهمرفته فراکسیون اقلیت در راه پیشرفت سردار سپه و طرفداران او در مجلس سد بزرگی بوده که یک قسمت از نیروی فکری و قوای مادی سردار سپه و طرفداران او صرف مبارزه با فراکسیون اقلیت وجود نداشت بدون شک سدار سپه و طرفداران او چنان افراد اقلیت را نابود وجود نداشت بدون شک سردار سپه و طرفداران او چنان افراد اقلیت را نابود و مضمحل میساختند که دیگر هیچکس را یارای عنوان مخالفت با آنها نباشد. سدار سپه برای درهم شکستن و خرد کردن شخصیت مدرس تلاش بسیار نمو و حتی برای تضعیف و از بین بردن فراکسیون اقلیت متشبث بوسائل مختلفی شد، ولی آنچنانکه باید به آسانی موفقیت حاصل نماید نتوانست فائق آید و تقریباً این فراکسیون تا آخر دورة پنجم باقی بود. سردار سپه برای خرد کردن مدرس با تمام وسایل میکوشید و حتی اسنادی ساخت که ارتباط او را با انگلیسها برساند و بالاخره به همسایة شمالی یعنی شوروی بنمایاند که مدرس و فراکسیون اقلیت با انگلیسها ارتباط داشته و از آن جا سرچشمه گرفته اند.
سردار سپه در کتاب سفرنامة خوزستان چندین جا بر این اساس تکیه کرده است، مدرس به تحریک انگلیسها با من آغاز مخالفت مینماید. همه می دانیم که نصره الدوله پس از انعقاد قرارداد 1919 مورد نفرت و خشم ایرانیان قرار گرفته بود ولی پس از کودتا و گرفتاری او همینکه از حبس کوتاچی ها خلاص شد از دوستی با انگلیسها صرف نظر کرد و علم مخالفت آنها را همواره بدوش می کشید، ولی در ان موقع کسی نمی توانست باور کند که واقعاً نصره الدوله در ایران مخالف انگلیسها می باشد و اگر اظهار مخالفتی میکرد مردم قبول نمی کردند و تصور مینمودند که منظور از مخالفت او مانوری است به نفع انگلیسها، بنابراین او را یکنفر آنگلوفیل میدانستند.
سردار سپه از این موقعیت استفاده کرد و چون روسها با عناصری که طرفدار سیاست انگلیس در ایران بودند با نظر کینه و خشم مینگریستند چنین وانمود کردند، که مدرس نیز از دوستان نصره الدوله است و از طریق او با انگلیسها ارتباط دارد. طرفداران سردارسپه برای مسجل ساختن این معنی وادار نمودند سندی بامضای مدرس ساختند که مقداری لیره برای مخارج لازمه از نصره الدوله گرفته است که بعداً مدرس آن تکذیب کرد.
مدرس چون میدانست که در طول زنداگانیش در پایتخت مردم او را بخوبی شناخته و میدانند که سند مجعول است مدتی سکوت اختیار نمود ولی پس از آنکه انتخابات تهران پایان پذیرفت برای آنکه به سازندگان سند اثبات نماید که زحمت بیهوده ای متحمل گردیده اند تکذیب نامة زیر را به همان روزنامه طوفان که سند مجعول را درج کرده بود فرستاد که در آن روزنامه هم منتشر گردید باید اضافه نمود که اگر مدرس را میتوانستند بوسیله مادی و پول تطمیع نمایند دیگر ضرورت نداشت که توطئه ترور او را بنمایند و پس از خاتمه دوره ششم هم ضرورت نداشت که او را دستگیر و به خاف و کاشمر تبعید و پس از سالهای متمادی در تبعید و زندان بطرز بسیار فجیع هنگام غروب افتاب با حال روزه بدواً مسموم و پس از آنکه متوجه شدند که سم مهلک در وجود او بی اثر بوده بوسیلة عباس شش انگشتی معروف در حال رکوع نماز شهیدش نمایند.
-در این موقع هنوز سلطان احمد شاه خلع نشده بود.