فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:67
فهرست مطالب:
مقدمه
راهبرد ملی در عصر جهانی شدن
سند چشم انداز بیست ساله ج.ا.ا.
ضرورت تدوین چشم انداز
تعاریف چشم انداز
ویژگی های سند چشم انداز بیست ساله
نقدهای وارد بر سند چشم انداز و چالش های پیش رو
رویکرد ها و راهبردها در چارچوب سند چشم انداز
نخبگان
دولت
دولت رانتیر
دولت رانتیر و دمکراتیزاسیون
حکمرانی خوب (Good Governance)
دولت الکترونیک
دولت منطقه ای
آمایش سرزمینی و تمرکز زدایی
دولت حداقلی
دولت توسعه گرا
بررسی عناصر تعامل و انطباق در سیاست خارجی توسعه گرا
دیپلماسی
انواع دیپلماسی
آسیب شناسی دیپلماسی ایرانی
انسجام داخلی
جامعه مدنی
تحزب
مشروعیت / کارآمدی
رابطه کارآمدی و مشروعیت
توانمندی سازی
عدالت
پی نوشتها
مقدمه
در این فصل به توصیف و تحلیل پارامترهای سیاسی قدرت ملی پرداخته میشود. راهبردها و ایستارهای نخبگان و تصمیمگیران و شناخت رهبران ملی از روندهای حاکم بر سیاست بین الملل همواره از مؤلفه های عمده قدرت ملی بوده است. در این فصل با عنایت به این امر با نگاهی آسیب شناسانه و مدنظر قراردادن ربط وثیق و تأثر حوزه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در چارچوب نظریه اقتصاد سیاسی و اقتصاد سیاسی بین المللی به بررسی جایگاه و ابعاد راهبردها و بزرگ استراتژی سند چشم انداز بیست ساله پرداخته شده این رئوس مدنظر است که راهبردها چگونه است از چه مؤلفهها و مشخصاتی برخوردار است و آیا واجد یا فاقد عناصر پیشرفته و مترقی و کارآمد با توجه به نظرات صاحب نظران است؟ در سطور بعدی با توجه به مفاد و نقاط و حوزههای برجسته و راهبرها، مولفه های سیاسی با توجه به روند ها فضا و بستر جهانی شدن بررسی می شود و تغییر و تحول و دگرگونی مفاهیم و عناصر و پارامترها و جایگاه آنها بررسی می شود:
مواردی چون ساخت دولت و تحول و دگردیسی دولت و چگونگی ماهیت آن، دیپلماسی، تعامل، انسجام دولت درونی، دموکراتیزاسیون، تحزب، جامعه مدنی، مشروعیت و کارآمدی و ... برخی مفاهیم دو چهرهای و هیبریدی می باشند که با حفظ پیوند و ارتباط در فصول گوناگون بررسی گشتهاند که این نمایانگر ماهیت درهم تنیدهی اقتصاد و سیاست در عصر جهانی شدن می باشد که چارچوب اقتصاد سیاسی بین الملل برای علت یابی این حوزهها که گاه غیر قابل تفکیکاند برای جامعیت تحقیق برگزیده شده است.
راهبرد ملی در عصر جهانی شدن
راهبرد ملی را عموماً علم و هنر به کارگیری عناصر قدرت ملی در راستای تحقق اهداف ملی تعریف میکنند. تعادل بین اهداف و ابزار و نحوه نگرش و تحلیل نسبت به جهان نیز در این راستا تحلیل میشود. در واقع استراتژی یا راهبرد راتکنولوژی قدرت مینامند و مدیریت استراتژیک را برابر با علم و هنر و فن تصمیم و تدبیر استراتژیک در شرایط فقدان تصمیم و تدبیر میپندارند.(1) کارشناسان ضعف و یا نبودیک چارچوب مشخص برای تعیین اهداف مطلوب و واقعی جامعه در چشم انداز آیندهای معین را، از جمله نواقصی جدی به شمار میآورند که در اتلاف منابع ملی موثر است. جان مک گین اعتقاد دارد که بین توسعه و ارتقا جایگاه یک بازیگر نظام بینالملل و میزان اهتمامی که نسبت به درک وتحلیل و طراحی در این زمینه مینماید؛ رابطه مستقیمی وجود دارد. بعبارت دیگر آن چیزی که منجر میشود تا سرمایه ملی در قالب برنامههای کوتاه مدت بیشترین بازدهی را به همراه داشته باشد، وجود راهبرد ملی است که از هرز رفتن منابع به نفع منافع، ممانعت به عمل میآورد.(2) از سوی دیگر بیان میشود: « مجموع قدرت نرمافزاری و سختافزاری هر بازیگر با توجه به ظرفیتهای سه گانه طبیعی، بهره برداری و راهبردی آن مشخص میسازد که یک بازیگر سیاسی میتواند حداکثر در چه جایگاهی بر روی شطرنج جهانی قرار گیرد. این جایگاه که از تعامل شرایط حاکم بر نظام بینالملل و قدرت بازیگر مشخص میشود، کد راهبردی آن کشور را شکل میدهد. مشخص نبودن این کد، آفاتی جدی را برای تامین منافع ملی به دنبال دارد که از آن جمله میتوان به موارد اصلی زیر اشاره داشت. 1. بینظمی2. نارضایتی فزاینده 3. سرخوردگی فزاینده 4.اعتماد سازی(3)ژومیجی کارشناس روابط بینالملل اعتقاد دارد اگر رهبران ملی بتواند استراتژی دقیقی را طراحی کنند که اراده ملی را متحد کند آنها میتوانند کارآمدی و تاثیر گذاری ذاتی پتانسیل نهایی قدرت سخت را افزایش دهند و این عامل منجر به نقش واکنشی قدرت نرمشده که تاثیر مثبت آن میتواند به ساخت مفیداستراتژی ملی و هدایت شور ملی، قالب ریزی اراده واحد و قدرت فرهنگی قوی کمک کند و وضعیت بینالمللی کشورا بهبود بخشیده بواسطه توسعه قدرت ملی فراگیر و جامع نقش و نفوذ بینالمللی کشور را افزایش دهد در این راستا اگر استراتژی ملی غیر مفید، کوریا خطرناک باشد، قدرت نرم ممکن است ملت را به خطا هدایت نموده یک نقش منفی بازی کند.(4) در طراحی و تدوین استراتژی در فرایندحل معادله عناصر ذیل دخیلند: ا- بازشناسی منافع و اهداف امنیتی2- اولویت بندی اهداف3- بازشناسی فرصتها و تهدیدها4- راهبردپردازی که مولفههایی چون:
الف - منابع ب – هزینههای فرصت ج- اثرجنبی د- ضرایب فزاینده ه- محدودیت ها را در بر میگیرد. (5) در مورد اهمیت تعیین کد راهبردی و راهبرپردازی در دنیای پیچیده کنونی صاحب نظران عقیده دارنده در شرایط جهانی شدن، نقش و خصوصیات کشورها در قرن آینده بستگی به این دارد که در برابر متعیرهای بیبدیل و معضلهای ایجادی آنان چگونه واکنش نشان خواهند داد برخی کشورها فرصتهای ناشی از این پدیده را به چنگ آورده ولی برخی دیگر خود را در معرض تهدید خواهند یافت. شماری قادر به ایجاد نظامهای تنظیم کننده و زیرساختهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی لازم برا مواجه عقلانی و معطوف به تامین منافع ملی خود خواهند بود؛ این که نهادهای سیاسی لازم برای برآوردن تقاضاهای جدید شهروندان خویش را بوجود آورند، اما عده دیگری توانایی انجام دادن این اقدامات را نخواهند داشت. برخی کشورها نیز تلاش خواهند کرد در برابر تغییرات مقاومت کرده یا به بیان دیگر، پیوستن به نوآوریهای فنی سریع یا یکپارچه جهانی را انتخاب نکنند»(6) با توجه به آنچه در بالا ذکر شد صاحبنظران از سوی دیگر بر این اعتقادند که : « به هر صورت نباید انتظار داشت که در عصر جهانی شدن کلیه جوامع دارای شناخت کافی از قواعد بازی بینالمللی بوه و به یک نسبت به فضاهای مجازی جدید دسترسی داشته باشند. در این شرایط عملا با دو گروه از جوامع سروکار داریم: گروه نخست متشکل از جوامعی میباشند که توانستهاند خود را به راحتی با این شرایط جدید انطباق داده (مانند: هند، مالزی، سنگاپور و...) و تحول در مفاهیم را در عرصه سیاست بینالملل (مانند دولتهای اروپای غربی) بپذیرند. ولی گروههای دوم جوامعی هستند که از انعطاف لازم برای درک مفاهیم جدید برخوردار نبوده و همچنان الگوهای رفتار اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی را بر اساس قواعد بازی دوران جنگ سرد تعریف و تبیین میکنند. ضمنا این گونه جوامع از ورود به این فضای جدید مجازی (که امکانات فوقالعاده زیادی را در اختیار آنها قرار داده و میتواند تهدیدات را به فرصتها تبدیل نماید) وحشت دارند. طبیعی است در عصر جهانی شدن و دیا لوگ میان این دو گروه از جوامع با مشکلات عدیدهای همراه است».(7) در ایران با نگاهی آسیب شناسانه و انتقادی میتوان گفت نگاه ترکیبی به چالشها وجود ندارد و طراحی برنامهها با به کارگیری الگوی بالا به پایین و پایین به بالا نمیباشد و در راهبرد پردازیها نوعی گسست میان سلسه مراتب نخبگان فکری و اجرایی ومدیریت کلان وردههای پایینی وجود داشته از دید نظریههای تصمیمگیری سازمانی همواره نوعی از عناصر تحکم و آمریت که فضایی را رقم میزند که بدان Mental Inertia اطلاق میشود غالب است. در این فضا این ابهام وجود دارد که در چیدمان اولویتها اولویت با کدام مولفه است به طور مثال در مولفههای دموکراسی سیاسی، اقتصاد بازاری، آزادی اجتماعی کدام در اولویت برترند و متقدمترند؟ آیا دو به دو پیش بروند یا هر سه باهم ؟ ارزش زمانی صفر (To) بعنوان نقطه آغاز حاوی اطلاعات بسیار مهمی برای پاسخگویی به این پرسشهاست. البته به زعم صاحب نظران جامعه ایرانی به طور عام و بدنه مدیریتی به طور خاص فاقد حافظه تاریخی بوده و همواره عدم تعادل در مدیریت با نگاهی به گذشته و با آینده نگری وجود داشته است یعنی در عرصه سیاست و سیاستگذاری ایستارهای تصمیمگیران همواره یا ناظر و معطوف به « گذشتههای دور» و یا به « آیندههای دست نیافتنی » بوده است. به اذعان کارشناسان ما با یوتوپیاگرایی و ایدئولوژی که جهت گیری و شناختی هستند مواجهایم تا استراتژی و دکترین که حالت فراشناختی دارند. در این راستا یکی از صاحبنظران با توجه به نگاه صفر و صدی و نگرش انفعال- تقابل در پیکره تصمیمگیری کلان در بعد راهبرد پردازی وسیاست خارجی کشور که ترسیم کننده بیگانگی با واقعیتهاست اذعان دارد: « تایید فرمانبردارانه یا تکذیب لجوجانه هر پدیدهای به واکنشهای تندروانه راه میبرد: مورد اول، سازگاری محض را ایجاب میکند و مورد دوم انکار مطلق را اینها دیدگاههای افراطی است که در تاریخ جدید مرتب تکرار شده است. پس از انقلاب صنعتی، بشر همین سنخ پاسخهای مشابه را بروز داده بهترین نمونههای انکار، لادیتها و آمیشها بودند، و بهترین نمونههای سازگاری اصلاح گران غیردینی جهان غیر غربی مانند مصطفی کمال آتاتورک(1888-1938) در ترکیه و رضاخان پهلوی (1256ش-1323) در ایران، که در زمانی از تقلید کردن تمدن غربی طرفداری میکردند که اعضای طبقه مذهبی سنتی از پرهیزکردن کامل از آن تمدن جانب داری مینمودند»(8) در این راستا هالیدی ضعف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را از سوء برداشت مسوولان کشور از مسائل جهانی به چهاردلیل زیر میداند: الف ) عدم اعتقاد دستگاه یا دستگاههای مسوول به لزوم فهم مسائل بین المللی، ب) واقعیت گریزی ناشی از غلبه تصورات خود جوش توده ای بر فضای گفتمان سیاست خارجی ج.ا.ا. ج) پیچیدگی و سرعت مسائل بینالمللی به هنگام تقابل تعهد و تخصص و د) نبود بزرگ- استراتژی ملی بویژه در زمینه سیاست خارجی همراه با اصلاح ناپذیری زمینههای طرح و اقدام.(9) در همین راستا برخی صاحبنظران فقر تئوریک (تئوری راهنمای عمل اجتماعی این نظام را یادآوری نموده بیان میدارند این نظام چندان قادر به مفصل بندی یک دستگاه نظری راهنمای عمل و یا یک گفتمان هژمونیک (منطبق با شرایط متحول و پیچیده زمانه) نبوده است. بالمال کمتر در پاسخگویی بهنگام و مناسب به نیازهای نظری معرفتی آحاد جامعه خود موفق بوده است.(10) در واقع هشیاری غریزی به جای توجه عقلانی نشانده شده است. در این راستا چوبین و رمضانی اعتقاد دارند سیاست خارجی ایران ابزاری و نفی کننده بوده عناصر واقع گرا در آن غایبند و لایههایی کوچک اما قدرتمند از بخش سنتی در مقابل روند جهانشمول مدرنیته سخت جانی میکنند. جیمزبیل دو کشش بخشی- جهانشمول را حاکم بر فرهنگ سیاسی ایران میداندو گری سیک اذعان دارد ایران اگر تحولی نیز در راهبردها و سیاست خارجی خویش بوجود آورده تغییرات به اقتضای زمانه و نه از روی انتخاب بوده است. در بیانیه کنگره سوم جبهه مشارکت نیز اذعان شده عدم روزآمدی در رویکردهای سیاست خارجی نسبت به بحران فراگیر خارجی وجود دارد و کلیشههای گذشته و روشهای احیانا انزواگرایانه که فقدان ابتکار و حضور فعال را ترسیم گراست مشاهده میشود. به زعم کارشناسان در فضای کلان راهبرد پردازی کشور نوعی ناکجاآبادی و هزارهگرایی به دو شکل: پاپیولیستی وبنیادگرا مشاهده میشود. (11) با توجه به موارد فوق نوعی دو گانگی در رابطه با اتخاذ راهبردها مشاهده میشود این ابهام و پارادوکس به نظر کارشناسان ریشه در نوع نگاه به خود ونظام بینالمللی دارد که تجلی آن را میتوان در اتخاذ راهبرد حفظ محوری/بسط محوری مشاهده نمود. در کل در خاتمه این مبحث میتوان گفت « در عصر اطلاعات و جهانی شدن که ارتباطات، زمان و مکان راسخت فشرده کرده است دیدگاه ژئوپولتیک انتقادی مطرح شده است.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
فهرست مطالب:
مقدمه .................................................................................................................... 1
هویت .................................................................................................................... 6
نگاهی به مفهوم جهانی شدن از دیدگاه ادبیات دینی،جهانی و انسانی ....................... 11
جهانی شدن آری یا نه؟ ..................................................................................... 21
آسیب شناسی جهانی شدن .............................................................................. 27
موافقان و مخالفان جهانی شدن ......................................................................... 29
منشور هزارنگ ................................................................................................... 33
نتیجه ................................................................................................................. 38
منابع ................................................................................................................... 41
مقدمه
تعریف جهانی شدن
از جهانی شدن تعاریف مختلفی به عمل آمده است. بعضی آن را «فرآیند زدودن قید و بندهای جغرافیایی در جهت تضعیف توان دولت - ملت و گسترش نیروهای فرا ملی دانستهاند».1
انسانشناسان آن را گسترش الگوهای فرهنگی در جهان سوم تعریف کرده و اشاره کردهاند که جهانی شدن در معانی متفاوتی بیان و ارائه شده است که رایجترین آنها گسترش بی¬سابقه الگوهای فرهنگی، اقتصاد و اجتماعی کشورهای پیشرفته صنعتی در کل جهان است. 2
بعضی از صاحبنظران تعریفی از جهانی شدن ارائه دادهاند که مفهوم آن وسیعتر از مفاهیم فوق است. آنها جهانی شدن را به عنوان «پدیدهای چند بعدی که قابل تسرّی به اشکال گوناگون عمل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی،نظامی و فناوری و همچنین عرصههای عمل اجتماعی چون محیط زیست است»3 تعریف کردهاند.
آقای ناصر فکوهی در مجله جامعهشناسی ایران از سطح تعریف فراتر رفته و بیشتر به مفهوم آن پرداخته است. او در این باره چنین می نویسد:4 «این پدیده در واقع فرایندی است که از در هم آمیختن فرهنگی به وجود می¬آید و از قطبهای جهانی غربی به سمت کشورهای پیرامونی در حرکت است و در روند خود تغییرات شتابان، گسترده و متراکمی را در سراسر جهان در همه اشکال زندگی بشر پدید میآورد. به طوری که به نظر میرسد نه هیچ گوشهای از جهان و نه هیچ بعدی از ابعاد پیچیده زندگی بشر به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از دست به گریبان شدن با آن در امان نمیمانند و در اثر مجموعه این وقایع و شدت یافتن این جریانات در جهان، با تغییرات کلانی مواجه هستیم که مهم¬ترین آنها عبارت¬اند از روابط اجتماعی گسترش یافته، تداخل متقابل و فزاینده این پدیده روابط و ظهور نوعی زیر ساختار جهانی. بدین معنا، افزایش بسیار زیاد و شدید ارتباطات در همه سطوح منجر به کاهش عملی و آشکار فاصله فرهنگها و جوامع و به عبارت دیگر، از بین رفتن تفاوتهای آشکار بین فرهنگها و کمابیش یکسان شدن آن میشود. که همه این¬ها به دنبال خود نوعی زیر ساختار جهانی را میسازند که از سطح هر یک از دولتهای ملی یا محلی فراتر رفته و مفهومی فرا کشوری و فرا ملی پیدا میکنند».
تاریخچه جهانی شدن
ذکر تاریخ قطعی از جهانی شدن، شاید دور از حزم و احتیاط باشد. همان¬طور که در تعاریف ارائه شده از جهانی شدن ملاحظه میشود، از آن به عنوان فرایند (PEROSE) یاد شده است و همان¬گونه که می¬دانیم، فرایند به تغییرات مستمر و معمولاً کند و ناملموس اطلاق میگردد که نه مقطعی از زمان، بلکه در یک فاصله طولانی یا نسبتاً طولانی حادث میشود، به گونه¬ای که بعضی شروع آن را انقلاب صنعتی و آغاز کشورگشایی و فعالیتهای استعماری کشورهای اروپایی در قرون 16، 17 و 18 میدانند. ولی اغلب صاحبنظران عمر آن را بیشتر از چند دهه، یعنی نیمه دوم قرن 20 و امضای اولین موافقتنامه تعرفه تجارت جهانی (GATT) نمیدانند و یادآور میشوند که در دهه آخر آن شدت و وسعت بیشتری یافت. ولی آنچه مسلم است، اعلام نرخ شناور ارز در سال 1971 به وسیله نیکسون رئیس جمهور امریکا5 و روی کار آمدن دو محافظهکار6 (ریگان در آمریکا) و (تاچر در انگلیس) در دو کشور بزرگ صنعتی (امریکا و انگلیس) روند آن سرعت پیدا کرد و در دهه منتهی به پایان قرن 20 نظر خیلی از صاحبان اندیشه را به خود جلب کرد.
علل جهانی شدن
آنچه در این مقاله از آن به عنوان جهانی شدن یاد میشود، معلول عوامل متعددی بود که عمدهترین آنها عبارت¬اند از:
1. رشد بازار مالی جهانی که اخیراً حجم مالی در مقایسه با حجم تجارت به¬سرعت رشد کرده است؛
2. فروپاشی نظام سوسیالیستی و پایان جنگ سرد و ادغام بازار کشورهای مختلف – به¬جز کره شمالی - در بازار جهانی؛
3. رشد فعالیتهای شرکتهای چند ملیتی و گسترش منطقهای نفوذ آنها؛
4. انقلاب در فناوری اطلاعات، ارتباطات و حمل و نقل که هزینههای ارتباط از راه دور حمل و نقل را کاهش داده و از این رو، اهمیت فاصله را در فعالیتهای اقتصادی به حداقل رسانده است؛
5. بینالمللی شدن مسائل زیست محیطی.7
ابعاد جهانی شدن
جهانی شدن گرچه تقریباً تمام شئون زندگی انسآنها را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار می¬دهد، ولی ظاهراً در طیف وسیع و گسترده آن، جنبههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی از دید صاحبنظران برجستگی بیشتری پیدا کرده است.
انسانشناسان بنا بر موضوع مورد علاقه انسان، بُعد فرهنگی جهانی شدن را با اهمیت دانستهاند. آقای ناصر فکوهی نتیجه جهانی شدن را «یکدست شدن و پیوند خوردن آن در گسترده جهانی و یا به عبارت دیگر، یکسان شدن جهانبینیها که به یکسان شدن سلیقهها و یکسان شدن زیباشناختی می¬انجامد»، می¬داند و اضافه می¬کند: «بر این اساس، اختلاف بین آداب و رسوم، شیوههای زندگی، حتی آداب روزمره نظیر: خوراک، پوشاک، آرایش و حتی ظریفترین حرکات نظیر: سخن گفتن، راه رفتن و نشستن از بین میرود»8. گفتنی است که محقق نامبرده در جای دیگر همان مقاله ضمن پذیرش تأثیر فرهنگها از فرهنگ جهان صنعتی با این ایده که برخی عقیده دارند فرهنگ غربی، فرهنگهای سنتی و بومی را در خود هضم می¬نماید، به¬شدت مخالف بوده ومی¬گوید: «انسانشناسی در رویکرد به جهانی شدن، در عین حال که تحولات مهم و پیشرونده ناشی از جهانی شدن را گریزناپذیر و محتوم میداند، اما در رابطه با ادعای جهانگرا مبنی بر یکسانسازی محرز و بی¬چون و چرای فرهنگها کاملاً تردید دارد و مدعی این است که دیدگاههای جهانگرا پتانسیلها و پویاییهای درونی فرهنگهای متعدد و گوناگونی را کم اهمیت انگاشته و نادیده میگیرد؛ در حالی که فرهنگهای محلی دارای درونمایههای بسیار عمیق و گوناگونی هستند که در مواجهه با جریانات جهانی هر یک بر اساس محتوای خود واکنش نشان میداده و اشکال بیشمار «پیوندی» جدید را میسازند که نتیجه آن، یکسان شدن نیست؛ بلکه گوناگونی است». 9
نوام چامسکی، زبانشناسی و منتقد آمریکایی،10 حمله به برجهای دو قلو را نتیجه اقتصادی جهانی شدن میبیند و آن را واکنشی در تقابل نابرابریهای ناشی از اقتصاد جهانی میداند. اقتصاددانان عمدتاً بُعد اقتصادی جهانی شدن را بیشتر مد نظر قرار داده و معتقدند در فرآیندهای جهانی شدن، اصل بر اقتصاد بوده و بسیاری از تصمیمگیریها بر مسائل اقتصادی متمرکز است.
بُعد سیاسی جهانی شدن و کمرنگ شدن مفهوم دولت، ملت بیشتر مورد توجه علمای علم سیاست و سران کشورهای قدرتمند و به¬خصوص امریکا بعد از فروپاشی شوروی قرار گرفته است. به باور آنها جهان سیاسی از هم گسیخته احتیاج به دیدهای دارد که بتواند «جامعه بشری» یا «جامعه جهانی» را به سمت یکنواختی پیش ببرد.
به همین دلیل، تلاش ایالت متحده و بریتانیا به منظور چیره شدن بر جهان سیاسی از راه عملی ساختی ایده «نظام جهانی»، به کارگرفتن تاکتیکهای مفهومسازی و خلق مفاهیم تازه در این جهت است تا بلکه هویتهای گوناگون در خانواده بشری را در یک ساختار سیاسی - جهانی یک¬دست ساخته و در اختیار و زیر چتر به¬ اصطلاح «هویت برتر» آمریکایی قرار دهد و در این راه، ایالت متحده میکوشد مفاهیم تازه دیده «جامعه بینالمللی»را که در عمل جز «باشگاه یاران ایالت متحده امریکا» معنای دیگری ندارد، به عنوان یک نظام جهان¬شمول جا بیندازد.11 بوش پدر در سال 1992 در حقیقت برای توجیه و تبیین نظام به¬ اصطلاح بینالمللی جدید در کنگره حاضر شد و چنین گفت: «این طور نیست که امپراطوری شوروی به¬راحتی از هم پاشیده شده باشد، بلکه آنها در جنگ سرد شکست خوردند؛ همان¬طور که هیتلر در جنگ گرم شکست خورد. پس هرکس که در جنگ شکست بخورد، ناکام میماند و هر کس که پیروز شود، غنایم آن را کسب میکند و کسانی در این جنگ پیروز شدند که سربازانشان در ویتنام و کره جنگیدند و غنایم هم مال آنها است». او ادامه دارد که «محصول جنگ سرد این است که دنیا رهبری غرب را بپذیرد و غرب هم رهبری آمریکا را».12
اندیشه بوش را کسانی مانند نیوتن گینگریچ، اندیشمند راستگرای آمریکایی، توجیه علمی میکند. با توجه به ایده برخورد تمدن¬ها هانتینگتون وعده پیروزی نهایی «نظام تازه جهانی» در قالب سیاست آمریکا و پیروی قدرتها و تمدنهای دیگر از آن را داده است.13
نظر برخی صاحبنظران درباره جهانی شدن
مک لوهان که نظریه دهکده جهانی او معروف است، عامل ارتباط و اطلاعات را مه¬مترین عامل جهانی شدن میداند. او در ارتباط انسانها با هم سه مرحله به شرح ذیل را برمیشمرد:
1. ارتباط جوامع و انسآنهای اولیه که طبیعی، شفاهی و حرکتی و متوجه تمام حواس بوده است. این مرحله همان جوامع سنتی هستند.
2. مرحله دوم، موقعی که خط الفبایی اختراع میشود، شکل می¬گیرد. او میگوید از این مرحله به بعد حس بینایی در برقراری ارتباط جایگاه خاصی پیدا میکند، ضمن این¬که خط در این مرحله فقط مورد استفاده اقشار محدودی قرار میگیرد. با اختراع چاپ توسط گوتنبرگ، نظام الفبایی در حد چشمگیری توسعه یافته و سهم حس بینایی فوقالعاده زیاد میشود و امکان تشکیل متحدالشکل پیام واحدی را فراهم میآورد. او از این مرحله تحت عنوان «کهکشان گوتنبرگی» یاد میکند.
3. بالاخره اختراع وسایل انتشار الکترونیکی، به¬خصوص رادیو، سینما و تلویزیون فرهنگ کتابی و نوع جامعهای را که به آن وابسته بود و قدرت یک¬جانبهای را که به بینایی میداد و سبب بی¬اعتباری استفاده از سایر حواس گردید، واژگون کرده است.
وی نتیجه میگیرد که هشیاری شکل گرفته از طریق روش انتشار الکترونیکی، دنیای ما را به سوی قبیلهگرایی جدیدی در مقیاس جهانی خواهد کشاند و جهان را یک «یک دهکده» جهانی خواهد ساخت.14
هانتینگتون در بحث جهانی شدن برخورد تمدنها را مطرح کرده و اظهار میکند زمانی در گذشته برخورد کشورها به صورت نظامی، سیاسی یا اقتصادی بود، ولی امروز این برخورد، برخورد بین تمدنها است. او مینویسد فرهنگهای دیگر در برابر فرهنگ غربی هضم خواهند شد. البته بیشترین مقاومت را فرهنگ کنفوسیوسی و به¬خصوص فرهنگ و تمدن اسلام خواهد داشت.
موافقان و مخالفان جهانی شدن
تعدادی از دانشمندان جهانی شدن را برای جهان و از جمله کشورهای در حال توسعه فرصت دانستهاند که در آن موانع جابه¬جایی سرمایهها و منابع از بین رفته و تقسیم کار بهتر رشد اقتصادی و به دنبال خود توسعه همه جهان را به همراه خواهد داشت؛ ولی بعضی دیگر جهانی شدن را باعث نابرابری بیشتر، محرومتر شدن جهان محروم و اختلال در نظام اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی کشورهای فقیر میدانند. در میان صاحبنظران عدهای نیز وجود دارند که به جهانی شدن هم به عنوان یک خطر و تهدید می¬نگرند و هم به عنوان یک فرصت. این¬که چقدر به صورت یک تهدید درآید یا فرصت، تا اندازه زیادی به وضع فرهنگی، اجتماعی، برنامهریزیها و حاکمیت در یک جامعه بستگی دارد.
در خاتمه این بخش لازم است این مطلب یادآوری شود که اغلب صاحب-نظران جهان سوم در این امر اتفاق نظر دارند که گرچه جهانی شدن تأثیر مطلوب و نامطلوب خود را در تمام شئون جهان غیر غربی خواهد گذاشت، ولی این به معنای آن نخواهد بود که در آینده شاهد جهانی یکپارچه و تحقق وعدههای هانتینگتون و یا مک لوهان خواهیم بود، بلکه همچنان شاهد رواج تنوع فکری، رفتاری و اجتماعی و سیاسی در سطح جهان خواهیم بود.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:68
فهرست مطالب:
مقدمه --------------- 1
بینظمی در گرمشدن جو --------------- 2
مقدار انرژی خورشیدی --------------- 2
ترکیب سطح زمین --------------- 3
آیا گرم شدن زمین در حال اتفاق افتادن است؟ --------------- 4
عوامل موثر در گرم شدن کره زمین --------------- 5
اثر گلخانهای --------------- 7
گازهای گلخانهای و تولید و انتشار آن به جو زمین --------------- 11
تاثیر افزایش دیاکسیدکربن در کشاورزی --------------- 14
متان (CH4) --------------- 17
کلروفلوئوروکربنها (CFCS) --------------- 18
اکسید نیتروژن (N2O) --------------- 19
پیامدها و اثرات زیستمحیطی گرم شدن --------------- 20
رقابت بین گونهای --------------- 29
واکنش PH خاک به تغییر اقلیم --------------- 34
پویایی مواد آلی خاک و تغییر اقلیم --------------- 36
ذوب یخها و بالارفتن سطح دریا --------------- 38
کاهش ازن و افزایش UV-B و پیامدهای آن --------------- 43
پیامدهای افزایش UV-B بر روی موجودات --------------- 44
پیامدهای افزایش UV-B بر گیاهان زراعی -------------- 47
مطالعه عکسالعمل گیاهان زراعی به سطوح بالای O3, UV-B -------------- 51
پیامدهای افزایش UV-B و O3 سطحی بر شیوع آفات گیاهان زراعی --------------- 55
اثرات UV-B یا O3 بالا بر روی رقابت علف هرز با گیاه زراعی --------------- 61
منابع --------------- 65
مقدمه
دهه هشتاد به جهانیان نشان داد که محیط زیست بشر چنان دچار تخریب شده و رشد جمعیت و افزایش روزافزون قدرت تولید بشرآنچنان ابعادی به این تخریب داه است که قابلیت سکونت کره خاکی، مورد تهدید قرار گرفته و حیات افراد بشر به خظر افتاده است.
پژوهشهایی که در این دهه صورت گرفت و تغییرات عظیمی که در شرایط طبیعی کره زمین به وقوع پیوست، بیانگر آن بود که کره زمین در حال گرم شدن است.
گرم شدن کره زمین، به نوبه خود، خشکسالی و قحطی و کمبود آب را را به همراه آورده است. دیگر از زمستانهای سرد و پربرف گذشته خبری نیست، تابستانها، داغ و طولانی شدهاند و میزان بارندگی سالیانه کاهش یافته است. این گرما به محصولات کشاورزی صدمه میزند و موجب کمبود آب مورد نیاز کشاورزی و آب آشامیدنی میشود. به علاوه افزایش درجه حرارت زمین، شرایط زیست بسیاری از گونههای حیوانی و گیاهی را به خطر انداخته است و تا کنون شمار زیادی از آنها از بین رفتهاند. این افزایش، خطر آب شدن یخهای قطبی و کوههای یخی را نیز دربر دارد. اگر این امر واقع شود، سطح آب دریاها بالا خواهد رفت، در نتیجه بسیاری از شهرهای ساحلی و دلتاهای پست جهان به زیر آب خواهد رفت که از جمله آنها میتوان شهر میامی در ایالت متحده آمریکا و دلتای بنگلادش را نام برد.
بینظمی در گرمشدن جو
بیشترین تغییرات و پدیدههای جوی، از این واقعیت نتیجه میشود که سطح زمین و جو که آن را دربرگرفته است، به صورت نامنظم گرم میشود. دلیل بینظمی در گرم شدن جو این است که اولاً عواملی هستند که مقدار انرژی خورشیدی قابل جذب در سطح زمین را ناهمگن ساخته است. ثانیاً تفاوتهای جنس زمین در میزان جذب تابشی خورشید موثر بوده و اختلاف عمده را بوجود میآورد.
مقدار انرژی خورشیدی
عوامل مختلفی در میزان انرژی دریافتی در سطح زمین دخالت دارند که عبارتند از:
1. به علت انحنای سطح کره زمین و انحراف محور زمین در گردش به دور خورشید، تابش خورشید با زوایای مختلف که به زمان و عرضهای جغرافیایی مربوط میشود، به سطح زمین میرسد. هرچه ارتفاع خورشید بالاتر باشد، شدت انرژی خورشید روی سطح بیشتر است.
2. ضخامت لایه جو که تابشی از میان آن عبور میکند، در اثر تغییرات زاویه تابش متغیر است. وقتی انرژی خورشید از ارتفاع پایینتری از داخل لایه جو عبور میکند، مقدار بیشتری انرژی در تماس مولکولهای هوا و ذرات معلق در جو قرار میگیرد.
3. مقدار ذرات و گرد و غبار موجود در هوا، با توجه به زمان و مکان تغییر میکند. مقدار گرد و غبار در وسط اقیانوسها بسیار کمتر از میزان ان بر روی شهرهای صنعتی است. این ذرات در جذب، پخش و بازتاب تابشهای خورشیدی که از میان آنها عبور میکند، موثر میباشد.
4. به ندرت میتوان نقطهای را در روی زمین نشان داد که زمان تابش آفتاب در آن تغییر نکند. علاوه بر ابری بودن آسمان به مدت طولانی که مانع رسیدن تابش به سطح زمین میشود، طول روز نیز در طی فصلها بسیار متغیر است. بلندی روزهای تابستان تقریباً به دو برابر روزهای زمستان میرسد (که به عرض جغرافیایی محل مربوط است) و اثرات زیادی در مقدار انرژی که به هر محل میرسد، میگذارد.
ترکیب سطح زمین
دومین عامل اصلی جذب متفاوت و نامنظم انرژی خورشید توسط زمین، به علت اختلاف ترکیبات تشکیلدهنده سطح زمین است. حتی اگر انرژی خورشید در تمام سطح زمین به صورت مساوی و یکنواخت دریافت میشد، اختلاف زیادتر ترکیبات سطح زمین باعث جذب متفاوت مقادیر انرژی که بعداً هوا را گرم میکند، میگردید. اختلاف ترکیبات زمین، اهمیت بسیار زیادی در تعیین هوا و اقلیم منطقه دارد. قابل توجهترین اختلاف، تفاوت بین زمین و دریاهاست. آب نسبت به زمین، گرما را بیشتر در خود نگه میدارد و همیشه نسبت به زمین با تاخیر زمانی گرما را از دست میدهد و لذا آب دریا در زمستان گرمتر از سطح زمین و در تابستان سردتر از سطح زمین میباشد.
آیا گرم شدن زمین در حال اتفاق افتادن است؟
چند گروه از دانشمندان آمریکا و انگلستان، مجموعههایی از آمار مربوط به متوسط درجه حرارت کره زمین را از صد سال پیش تا کنون جمعآوری کردهاند. اگرچه متخصصین برخی از این ارقام را قبول ندارند، ولی روند کلی آن کاملاً روشن است. درجه حرارت متوسط کره زمین در سالهای دهه نهم قرن 19، حدود 5/14 درجه سانتیگراد بوده و در دهه 80 قرن بیستم، به 2/15 درجه صعود کرده است. میزان درجه حرارت بین سالهای 1940-1970 یکنواخت بوده، اما افزایش شدید آن در خلال دهه 80، چیزی بیش از جبران این آرامش چندساله بوده است. همانطور که متذکر شدیم، 5 سال از گرمترین سالهای قرن گذشته، در این دهه بوده است.
افزایش محدودی که تا کنون در گرمای زمین پیش آمده است، برای دانشمندان اهمیت دارد، اما برای اجتماع، چندان خطرناک نیست. بین سالهای 2030-2050 متوسط درجه حرارت زمین ممکن است 5/1-5/4 درجه سانتیگراد (3-8 درجه فارنهایت) بیش از متوسط حرارت در دهههای اخیر و یا بیش از گرمای متوسط زمین در دو میلیون سال گذشته باشد که این امر به معنای گرم شدن کره زمین با سرعتی مطابق 5-10 برابر سرعتی است که در خلال قرن گذشته داشته است.
اگر فوران حرارت کره زمین که در حدود سال 1970 شروع شده، ادامه یابد، خشکسالی، امواج گرما و سایر پدیدههای غیرعادی جوی ممکن است تا اواخر دهه نود آنقدر افزایش یابند که دیگر حتی اشخاص غیرمتخصص هم دریابند که آب و هوا در حال تغییر است.
دانشمندان معتقدند سرعت تغییر آب و هوا بر روی تغییرپذیری طبیعی آب و هوای کره زمین را، بزودی تحت الشعاع خود خواهد ساخت، در واقع میتوان این تغییر را با جنگ هستهای مقایسه کرد، زیرا تغییر آب و هوا هم مانند جنگ هستهای میتواند باعث ازهم گسیختگی زنجیره وسیعی از نظامهای انسانی و طبیعی شود. وقتی هوا به سرعت گرم شود، تمام کارها از جمله کارهای آبیاری، طرحهای اسکان و تولید مواد غذایی به شکل مصیبتباری صدمه خواهد دید.
عوامل موثر در گرم شدن کره زمین
در واقع، گرم شدن کره زمین عبارت از «روزی است که در طی آن میانگین دمای هوای نزدیک سطح زمین، در اثر فعالیتهای انسانی و یا به طور طبیعی افزایش مییابد.» تشعشعات خورشیدی که به زمین میرسند، از طول موجهای مختلفی تشکیل یافته و هر دامنهای از طول موجها یک مقدار مشخصی از حرارت را به زمین منتقل مینمایند.
میزان گرم شدن هوای نزدیک سطح زمین در اثر تابش تشعشعات خورشید تحت تاثیر 4 عامل اصلی زیر تعیین میگردد:
1. میزان تشعشعات خورشیدی که زمین از خورشید دریافت میکند.
2. میزان تشعشعاتی که از زمین به فضا بازتابش میشود.
3. حبس و نگهداری حرارت بوسیله جو زمین.
4. تبخیر و تراکم بخار آب در جو زمین.
نوری که از خورشید به زمین میرسد، باعث گرم شدن کره زمین و جو آن میگردد. نظام جوی زمین به گونهای است که مقدار زیادی از تشعشعات خورشیدی وارد شده به زمین به صورت امواج با طول موج بلند، مجدداً به فضا بازتابش میشود. بخار آب موجود در جو زمین به همراه گازهایی نظی دیاکسیدکربن و متان باعث گرم شدن جو زمین میگردند، زیرا این گارها امواج حرارتی بازتابش شده از سطح زمین را جذب نموده و مجدداً در محیط اطراف پخش مینماید.
به دام افتادن و حبس حرارت در جو زمین توسط این گازها تا حدودی شبیه به حبس گرما در یک گلخانه میباشد. از این رو چنین پدیدهای به نام اثر گلخانهای شناخته میشود.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:28
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه
فصل اول : جایگاه قاعده دارا شدن بدون جهت در فقه و حقوق ایران و سایر کشورها
1ـ1ـ دارا شدن بدون جهت یکی از منابع قدیم تعهد
1ـ2ـ جایگاه قاعده در فقه اسلام
1ـ3ـ گستره قاعده در حقوق ایران
1ـ4ـ گستره قاعده در حقوق سایر کشورها
فصل دوم : مبنای قاعده دارا شدن بلا جهت
2ـ1ـ نظریه خطر
2ـ2ـ نظریه مسئولیت مدنی و استفاده بی جهت
2ـ3ـ نظریه مسئولیت مدنی مبتنی بر تقصیر
2ـ4ـ نظریه حفظ تعادل بین دو دارایی انتقال ارزش
2ـ5ـ نظریه تکلیف اخلاقی جبران وضع زیان دیده
2ـ6ـ نظریه تحصیل نامشروع ثروت
فصل سوم : شرایط دارا شدن بدون جهت
3ـ1ـ دارای شدن شخص
3ـ1ـ1ـ دارای شدن مثبت و دارا شدن منفی
3ـ1ـ2ـ دارا شدن مستقیم و غیر مستقیم
3ـ1ـ3ـ دارا شدن مادی و دارا شدن معنوی
3ـ1ـ4ـ دارا شدن خالص یا ناخالص
3ـ1ـ5ـ زمان ارزیابی دارایی
3ـ2ـ دارا شدن به زیان دیگری
3ـ3ـ رابطه سببی بین دارا شدن و نادار شدن
3ـ4ـ دارا شدن شخص از زیان دیگر باید بدون مجوز قانونی باشد
فصل چهارم : آثار دارا شدن بدون جهت
4ـ1ـ تکلیف بازگرداندن ارزشی که ناروا بدست آمده
4ـ2ـ موضوع دعوی ـ میزان استفاده
فصل پنجم : برخی از مصادیق دارا شدن بدون جهت
5ـ1ـ ایفاء ناروا
5ـ2ـ غصب و آنچه در حکم غصب است
5ـ3ـ معامله بر مال غیر
5ـ4ـ هزینه نگهداری مال غیر
5ـ5ـ اداره اموال غیر
5ـ6ـ دریافت مال در اثر عقد معاضی باطل
5ـ7ـ زراعت با حبه غیر
5ـ8ـ جیوان ضاله
5ـ9ـ مغبون شدن طرف معامله و عیب داشتن مورد معامله
5ـ10ـ استیفاء
5ـ11ـ استفاده بلاجهت در قانون تجارت
نتیجه گیری
منابع و مآخذ
مقدمه
در دنیای امروز ارتباط بین مردم بسیار گسترده یافته است و مردم نیز برای رفع حوائج خود به یکدیگر نیاز دارند و همین ارتباطات و احتیاجات باعث مبادلات مردم با یکدیگر می شود و این عمل مستلزم رد و بدل کردن احوال بین انسانها و در نتیجه باعث جابه جایی دارایی و ثروت می گردد. بدین صورت دارایی گروهی از مردم افزایش و دارایی گروهی نیز کاسته می شود.
امروزه این ارتباطات اجتماعی چنان پیچیده و گسترش یافته است که در بسیاری از موارد افزایش دارای یک شخص نتیجه کاهش دارایی دیگری را در پیش رو دارد.
حال در بیشتر مواقع این جابجایی از راه مشروع و با مجوز قانونی انجام می پذیرد در این صورت این عمل نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح نیز هست. چرا که بر پایه مصالح و نیازهای عمومی کسب مال از راه نامشروع مانند: قرارداد، ارث، حیازت مباحات و اخذ به شفعه لازم و ضروری است. و قانون و عرف نیز از چنین کسب های مشروع نه تنها جلوگیری نمی کند بلکه حمایت نیز می نماید هر چند در مواردی موجب ضرر و زیان رسیدن به دیگران باشد.
اما گاهی اشخاصی بدون مجوز قانونی به زیان دیگری بر دارایی خود می افزاید در این حالت است که باید حقوق از دارا شدن غیر عادلانه (بدون جهت) جلوگیری می نماید و به کسی که به زیان او استیفای نامشروع صورت گرفته است اجازه دهد تا آنچه را که به ناحق از دست داده است در پناه قانون بازستاند.
جلوگیری از ظلم و ستم و ناروایی وظیفه حقوق است و این اقوام ، چه از نظر اخلاقی و چه از نظر اجتماعی یک ضرورت است. منتها، از نظر حفظ نظم باید چارچوب قاعده و شرایط استرداد حق از دست رفته به دقت روشن شود.
با توجه به مطالب فوق در کار تحقیقی حاضر سعی شده است که پیرامون قاعده دار شدن بلاجهت مطالبی گردآوری و به شکل مجموعه حاضر تنظیم گردد.
بر همین اساس مطالب گردآوری شده به شرح زیر خواهد آمد :
فصل اول : جایگاه قاعده دارا شدن بدون جهت در فقه و حقوق ایران و سایر کشورها
فصل دوم : مبنای قاعده دارا شدن بدون جهت
فصل سوم : شرایط دارا شدن بدون جهت
فصل چهارم : آثار دارا شدن بدون جهت
فصل پنجم : برخی از مصادیق دارا شدن بدون جهت
((فصل اول))
((جایگاه قاعده دارا شدن بدون جهت در فقه و حقوق ایران و سایر کشورها))
1ـ1ـ دارا شدن بدون جهت، یکی از منابع قدیم تعهد :
هر فردی که بدون سبب قانونی به حساب غیر دارا شود ملزم است به همان میزان که دارا شده، در حدود خسارتی که به غیر وارد شده را به او پرداخت کند، پس وقتی کسی بدون وجود سبب قانونی بر ملک دیگری دست می یابد، و آن را به ملک خود می افزاید حتی اگر حسن نیت داشته باشد، چون بدون سبب قانونی و به حساب دیگری دارا شده است باید از میان آنچه بر دارایی وی افزوده شده است و آن مقداری که از دارایی غیر کاسته شده است، کمترین را بپردازد. با این تعریف، می توان گفت که قاعده دار شدن بدون جهت، از قواعد اولیه حقوق است که ارتباطی ریشه ای و مستقیم با قواعد عدالت و حقوق طبیعی دارد. این قاعده نیازی به توصیه ندارد، زیرا توجیه خود را به همراه دارد. شاید اولین منبعی که برای تعهد در تاریخ پدید آمده همین قاعده باشد .و به همین مقدار از بداهت حقوقی برخوردار است. این قاعده از دیرباز در بسیاری از جوامع یا بهتر است بگوییم در همه جوامع وجود داشته است.
1ـ2ـ جایگاه قاعده در فقه اسلامی :
در فقه اسلامی در مورد قاعده دارا شدن بلاجهت به عنوان یکی از منابع ایجاد تعهد عنوان مستقلی وجود ندارد و در کتب فقهی مباحث پیرامون آن به شکل کنونی دسته بندی نشده است. اما به هر حال به طور پراکنده در آثار فقهی نویسندگان به آن با عنوان های مختلف پرداخته اند و نباید چنین پنداشت که حقوق اسلام نسبت به مفهوم استفاده نامشروع بیگانه بوده است.
در قرآن مجید خداوند در آیه 29 سوره نساء می فرماید :
((یا ایها الذین امنوا لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم و لا ثقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیماً)).
((ای کسانی که ایمان آوردید اموال یکدیگر را به باطل (از طریق نامشروع) نخورید. مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد. و خودکشی نکنید.))
در آیه فوق لغت ((اکل)) خوردن و در اینجا کنایه از هرگونه تصرف است خواه به صورت خوردن باشد پوشیدن یا سکونت و غیر آن. لغت ((باطل)) در این آیه در مقابل ((حق)) قرار گرفته است و مفهوم وسیعی دارد. هرگونه تجاوز، تقلب، غش و ندلیس در معاملات و معامله ربوی، معاملاتی که حد و حدود آن کاملاً مشخص نیست (مجهول بود غوضین) خرید و فروش اجناسی که فایده منطقی و عقلایی در آن نباشد مانند : حشرات، خرید و فروش وسایل فساد و گناه و همچنین قمار و ربا همه و همه از مصادیق باطل محسوب می شوند. ((اموال)) جمع مال است و بر حسب اصطلاحات معانی گوناگونی دارد[1].
از قسمت دوم آیه فوق به خوبی بر می آید که توزیع ثروت و جابجایی اموال از یک دارایی به دارایی دیگر بایستی از راه مشروع و اسباب قانونی صورت پذیرد و نمی توان با توجه به قسمت اول آیه مال دیگری را به باطل خورد و بر هزینه او ثروتمند شد.
بنابراین می توان پی برد که این قاعده هر چند با عنوان مستقلی در فقه وجود ندارد اما با این حال حقوق اسلام مصادیق آن را به طور گسترده قبول کرده به این صورت که هر نوع دارایی را که از راه نامشروع به دست می آید باطل اعلام کرده است.
مبانی و مصادیق زیادی از این قاعده در حقوق اسلام وجود دارد :
فقیهان برای اثبات لزوم تراضی در معاملات و حرمت خوردن مال دیگری در اثر ربا و قمار به آن استناد کرده اند.
قاعده علی الیر نیز مبانی دیگری برای جبران بخش مهمی از استفاده های بدون جهت قرار می گیرد : زیرا موجب این قاعده ، هرکس مال دیگری را در اختیار خود دارد باید آن را به صاحبش بازگرداند.
در فقه اسلامی اگر شخصی به گمان اینکه دینی بر عده دارد آن را بپردازد و بعد معلوم شود که بدهکار نبوده است، می تواند آنچه را که پرداخته است بازپس گیرد. بنابراین شریعت اسلام ایفای ناروا را به عنوان یکی از منابع تعهد پذیرفته است.
فقیهان بر مبنای آیات و روایات بسیاری از استیفای نامشروع منع کرده اند، منتها باید افزود که اندیشه جلوگیری از استفاده بلاجهت محاط در نظام حقوقی است و بر سایر قواعد حکومت ندارد. به بیان دیگر، در حقوق اسلام از خوردن مال دیگری به باطل و زور و بی استحقاق جلوگیری می شود. ولی مفهوم باطل و زور و ناحق را سایر قواعد معین می کند و نمی توان کاری را که قاعده خاصی مباح شناخته است (مانند معامله مبتنی بر تراضی) به استناد این قاعده کلی ممنوع ساخت[2].
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:77
فهرست مطالب:
مقدمه صفحه
خاموش شدن چراغ علم 2
نحوه ی پیدایش وخصوصیات عصرطلایی رونق علمی تمدن اسلامی 10
زمینه های پیدایش افول عصر طلایی اسلام 16
سرآغاز انحطاط وافول عصر طلایی 25
آغاز افول جریان عقل گرایی در ایران 28
ادامه ی خاموشی چراغ علم تا اواسط قرن نوزدهم 32
جمع بندی ونتیجه گیری 35
خلاصه ای از فصل ششم: شرق وغرب :تماس یا تقابل 41
موقعیت اقلیمی اروپا و تاثیرات آن برروابط شرق و غرب 43
موفقیت اروپاییان در دریا 46
جنگ های صلیبی، نخستین دور رویارویی های بین اسلام واروپا 51
تاثیرات بلندمدت هجوم صلیبیون بر شرق 56
چگونگی وعلل مسلط شدن اروپاییان بر دریا در طول قرون وسطی 60
جمع بندی ونتیجه گیری 74
خاموش شدن چراغ علم
مسلم است که خاموش شدن چراغ علم در هر جامعه ای یکی از دلایل اصلی عقب ماندگیش است. در ایران نیز به مدت چند قرن تمام فعالیتهایی که در وادی علوم طبیعی بود تعطیل شد. در پایان قرون وسطی در اروپا و تغییر بینش مردم و پیدایش انقلاب صنعتی کوچکترین اثری از تحول در ایران نبود. سرانجام پس از چند قرن غفلت عباس میرزا در طی جنگی با امپراطوری روس دریافت پیروزی در جنگ مستلزم تسلیحات و علوم مدرن است و امیرکبیر نیز با ساخت دارالفنون راه او را ادامه داد. البته جز ایران بسیاری از کشورها در این وضعیت بسر می برندند اما ایران در مقطعی از تاریخ مهد علم بوده است و در ادوار بعد علوم متروک گردیده اند و این باعث تعجب است. غالباً دربارة دورة دوم توضیحاتی کلیشه ای و کلی داده می شود که بالندگی مسلمین به تدریج رو به انحطاط نهاد و دیگر گرفته نمی شود که چرا اینطور شد؟ یک پاسخ متداول اما سطحی این است که مسلمانان از اسلام اصیل دور شدند و لاجرم به انحراف افتند به لحاظ سیاسی دچار تفرقه شدند و به لحاظ اجتماعی سروریشان را از دست دادند. مشکل این پاسخ این است که مراد از انحراف حکام است یا مسلمین یا هر دو و زمان انحراف نیز مشخص نیست.
اگر مقصود از انحراف حکامی باشد (بجز حضرت علی ) که امت اسلام نیز همواره خودشان به تباهی کشاندند نیز مشکل حل نمی شود زیرا مقطعی که دانشمندان مسلمان در هر زمینه ای فعال بودند به نام عمر طلایی رونق علمی اسلام درست در زمان همین انحراف (خلافت بنی عباس) حاکم بود. بعبارتی در مقطعی مسلمانان پیشرو علوم زمانه بودند و در مقطع دیگر علوم در همان اجتماع منسوخ بود. این نشان می دهد که حرف مسلمان بودن باعث پیشرفت یا رکود علمی نمی شود بلکه این مسلمانان هستند که اسباب تربیتی یا انحطاط جامعه شان را فراهم می آوردند. اما بنظر می رسد این توضیح برای ایرانیان اواخر قرن 19 واضح نبوده است چون آنان فقدان علم در ایران را نتیجه هجوم اعراب به ایران می دانند. بماد که امروزه هم افرادی چنین نظری دارند و اسلام را مانع ترقی علم می دانند. استدلال متداول دیگر در این مورد هجوم مغولان است که نه تنها باعث از بین رفتن دانشمندان شد بلکه با نابود کردن مدارس، کتابخانه ها و… نهادهای علمی مسلمانان را ریشه کن کرد. اگر مسئله به همین سادگی باشد جایی برای تحقیق باقی نمی ماند. اما مشکل اینجاست که این خاموشی از یکی دو قرن قبل از هجوم آنان شروع شده بود و تردیدی نیست که با حمله آنان این روند تسریع یافت اما نکته اساسی این است که آنان این افول را بوجود نیاوردهاند. در واقع فقدان فعالیتهای علمی در عصر بعد از حمله مغول بیانگر واقعیت جمود علمی در ایران قبل از حمله مغول است. استدلالهایی چون استدلال مرحوم حائری، دکتر مهدی فرشاد و دکتر ذبیح الله صفا و بیل کندی مسلمانان را بوجود آمدن تضاد فکری میان فلاسفه و سنت گرایان مذهبی می دانند. از آنجا که اساس فلصفه، اندیشه و لاجرم تعقل می باشد که ممکن است با باورهای دینی سازگار نباشد- تعقل نیز مورد هجوم قرار گرفته و مطرود شده است. دکتر حائری ظاهر شدن این روند را همزمان با روی کار آمدن سلاحته می داند اما فی الواقع خردستیزی در حدود دو قرن قبل از ظهور در ایران در بغداد آغاز شده بود و در واقع سلاحته نه مبدأ که ادامه دهنده این مسیر بوده اند. پس در پاسخ به سؤال چرایی خاموش شدن چراغ علم چاره ای نیست جز اینکه ایران را در مجموعه امپراطوری اسلامی قرار دهیم در واقع وقتی این امپراطوری در عصر طلایی رونق علمی خود بود ایران نیز جزو این شکوه بود اما وقتی آن شکوفایی در پهنه اسلام از بین رفت در ایران نیز همان فضا بوجود آمد پس پرسش «چراغ علم از کی در ایران خاموش شد» مبدل می شود به «افول علمی در میان مسلمانان از چه زمانی شروع شد؟» در پاسخ به این پرسش نمی توانیم دست بر روی مقطع خاصی از زمان بگذاریم و تنها می توانیم بگوییم عواملی به تدریج دست به دست هم دادند و علمی مسلمین را از بین بردند. این تحولات نه یک شبه بوجود آمد و نه معلول یک عامل بود، بلکه در پهنه زمانی بیش از یک قرن صورت گرفت. در واقع عصر طلایی رونق علمی از نیمه دوم قرن هشتم آغاز شد و پس از تحولاتی در قرن دوازدهم روند افول، شکل گرفته و سایه برهوت علمی که ما در قرون بعدی شاهدش هستیم پدیدار شد. بنابراین در قرن سیزدهم (هجوم مغولان) و قرن بعد از آن (حمله تاتارها) جریان افول علمی از یکی دو قرن پیش در حال تکوین بود. شکل دیگر منحنی زمانی صعود و نزول این است که مقطع زمانی زندگی دانشمندان پر آوازه عصر طلایی را که مجالی برای نام بردن نیست ببینیم اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان صاحب نام اسلامی در عرض قرون هشتم تا دوازدهم درخشیده اند. به جز استثنائات از قرن دوازدهم به بعد با نامهای مشهور مواجه می شویم. عصر طلایی اسلام از نیمه دوم قرن هشتم یعنی یک قرن و نیم بعد از ظهور اسلام آغاز شد و از قرن یازدهم رو به خاموشی رفت و در ایران تا نیمه دوم قرن نوزدهم یعنی هفتصد سال ادامه یافت. افرادی چون دکتر مهدی فرشاد و جورج سارتون و آئین مدرسی» را عامل افول علمی می داند زیرا در حوزه خلافت فراگیری لوم غیردینی و فلسفه در مدارس ممنوع بود و فقط آموزش مطالب دینی مجاز بود. اما سازتون معتقد است با پیدایش رنسانس و غلبه خردگرایی غربی حصار آیین مدرسی را شکستند و علم را به جلو سوق دادند پس اگر قائل باشیم که در اصل تفاوت نژادی میان شرق و غرب نیست باید بپذیریم عقب ماندگی یکی و پیشرفت دیگری از مجموعه ای از عوامل اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نشأت می گیرد.
عوامل دیگری نیز سبب عقب ماندگی هستند بنابراین ما برای تحولات بعدی به سراغ استعمار رفتیم اما برای مشکلات هزار سال پیش نمی توان به سراغ استعمار و عاوامل خارجی رفت. بنابراین برای یافتن آن عوامل باید به کالبد شکافی تحولاتی که بیش از هزار سال پیش واقع شده اند، بپردازیم. از جمله این عوامل که غالباً یک فرضیه است ادواری بودن تمدنهاست، خر تمدنی پس از صعود به تدریج شروع به افول می کند که دکتر فرشاد از آن با نام«نظریه ارگانیسمی تاریخ» نام می برد. از نظر او هر فرهنگ و تمدنی پس از کمال به مرحله زوال می رسند. به اعتقاد او این افول از آنجا شروع میشود که منابعی که باعث پیشروی فکری مسلمین بوده به تدریج تمام شده است و در اثر بوجود نیامدن منابع جدید در جا زدن مسلمانان آغاز می شود. البته فرشاد به عوامل بیرونی سیستم و آنچه او بدان «زمینه های مخالفت فکری» اطلاق می کند نیز اشاره می نماید اما آنها را تنها عوامل تشدید کننده پیری و انحطاط سیستم حکمت طبیعی در عالم اسلام می داند. اساس استدلال او را می توان چنین خلاصه کرد که ابتدا با برخورداری از جریانات علمی موجود در قلمرو امپراطوری اسلام رشته های علم بارور و عصر طلایی اسلام بوجود آمد اما این ذخائر نامحدود و بی پایان بود و نیاز به رشد داشت علم جبور است با محیط پیرامون خود رابطه برقرار کند و در جریان این ارتباط علم رشد می کند و بجلو می رود. بنابراین هر دو نظریه «ارگانیستی تاریخ» و «ادواری بودن تمدنها» با افول علمی ایران سازگاری دارند. اما علت آن چه بود؟ چرا محیط علمی با بحث باروری عصر طلایی اسلام شد اما بعداً محیط به جای تغذیه این نوزاد زهر وارد پیکر او کرد. به نظر می رسد که ببنیم اساساً عصر طلایی چگونه بوجود آمد و علل پژمرده شدن آن چرا و چگونه بوجود آمدند.