طرح توجیهی بازیابی نقره از فیلم و محلول های ظهور فیلم عکاسی و رادیولوژی در فرمت پی دی اف و شامل مطالب زیر می باشد:
* خلاصه طرح
* مقدمه
* سرمایه گذاری ثابت
* هزینه های ثابت طرح
* هزینه های جاری طرح
* سرمایه در گردش
* جدول سرمایه گذاری
* فروش و محاسبه سود و زیان
دانلود تحقیق پایان نامه با موضوع عکاسی و مکاتب و روش های آن که شامل 57 صفحه میباشد :
نوع فایل : Word
وضوح تصویر، یعنی تنظیم عدسی دوربین؛ به منظور ارائه شفاف ترین تصویر ممکن از موضوع مورد نظر.
غیرممکن است بتوان از جسمی که نقطه های مختلف آن دارای فواصل متفاوتی در عمق است تصویری صددرصد واضح بدست آورد. معمولاً وقتی تنظیم فاصله برای نقطة خاصی صورت می گیرد، تنها تصویر همان نقطه کاملاً واضح خواهد بود. تصاویر مربوط به نقاط جلو و عقب نقطه اصلی واضح نیستند. هرچه فاصله نقاط مذکور از نقطه اصلی بیشتر باشد ناواضحی آنها بیشتر خواهد بود. اما برای چشم انسان، تحت شرایط خاصی تا حدودی ناواضحی تصاویر نقاط جلو و عقب قابل تشخیص نیست و آنها را نیز واضح خواهد دید.
تصویر، زمانی در کانون عدسی تشکیل می شود که جسم در بی نهایت باشد. در فواصل نزدیک تر، تصویر رفته رفته از سطح کانونی یا به عبارتی از سطح ماده حساس فیلم – در دوربین های ویدئویی از سطح ماده حساس فیلم – در دوربین های ویدوئی از سطح لامپ تصویر دوربین – دور می شود. جهت انطباق مجدد تصویر بر فیلم (یا لامپ دوربین) باید فاصله عدسی تا سطح فیلم – لامپ – را افزایش دهیم این عمل در اصطلاح به «فوکوس» کردن یا فوکوس کشیدن متداول است.
تغییر فاصلة عدسی؛ جهت کانونی یا وضوح کردن تصویر، حرکت مکانیکی کمابیش ساده ای است که به روشهای گوناگون صورت می گیرد. در دسته ای از دوربین ها، این کار به کمک حلقه، واضح سازی روی عدسی انجام می شود.
در گروهی دیگر، عدسی برروی ریل و یا وسیله ای نظیر آن جلو و عقب می رود و در گونه ای مشخص از دوربین های عکاسی، کانونی کردن تصویر یا ثابت ماندن عدسی و تغییر مکان فیلم صورت می گرد. این شیوه در اکثر دوربین های تلوزیونی نیز اعمال می شود منتها در این دوربینها به جای فیلم، لامپ تصویر جابجا می شود. در عدسی فاصله کانونی ثابت، تنظیم وضوح تصویر مستلزم تغییر فاصله عدسی و لامپ دوربین است، در حالیکه در عدسی زوم، تنظیم وضوح با جابجایی و تنظیم عناصر داخل عدسی انجام می شود.
در سالهای اخیر، پاره ای از شرکتهای تولید کنندة عدسی و دوربین ها موفق به عرضه عدسیهای خودکانونی کننده شده اند. در این عدسیها می توان تصویر را به صورت خودکار واضح کرد.
در دوربین های ویدئویی نیز وضوح تصویر بطور اتوماتیک و دستی قابل تنظیم است به این شکل که توسط کلید راهنمای “Focuse”، وضعیت وضوح راد در حالت دستی «منوعل» قرار می دهیم و سپس با بیشترین فاصله کانونی ممکن عمل واضح سازی را توسط چشم انجام می دهیم و زاویة لنز را به اندازه ای که برای ضبط تصویر مورد نیاز است باز می کنیم، البته می دانیم که در این حالت تا کمترین فاصله کانونی وضوح تصویر ثابت خواهد ماند و با عمل زوم به جلو یا عقب، وضوح تصویر از بین نخواهد رفت. مشکل وضوح دستی در این است که به محض جابجا شدن موضوع یا دوربین، وضوح از بین خواهد رفت و باید برای موقعیت جدید مجدداً عمل واضح سازی را انجام دهیم.
وضعیت دیگر دوربین های ویدئویی وضوح خودکار (AUTO) آنهاست. در این حالت، دوربین توسط سیستم الکترونیکی هدایت شده و برحسب اینکه موضوع مورد در چه بخشی از چشمی دوربین واقع شده باشد، وضوح تصویر برروی همان بخش از موضوع صورت خواهد گرفت. در واقع وضوح اتوماتیک دوربین های ویدئویی نیازی به هیچ یک از مراحل وضوح دستی ندارد و خود دستگاه قادر به وضوح تصویر خواهد بود. در این حالت نیازی به عمل تنظیم فاصله هنگام حرکت عمقی موضوع یا دوربین نخواهد بود چرا که با تغییر فاصله، دوربین مجدداً وضوح تصویر را با فاصله جدید منطبق خواهد کرد و موضوع در حال حرکت، همواره واضح دیده خواهد شد. البته به این نکته توجه داشته باشید که دوربین به مدت زمان کوتاهی نیاز دارد تا وضعیت جدید را واضح سازد. هنگامی که عدسی در حالت تله فتو باشد، امکان دارد هنگام حرکت دوربین یا موضوع. برای لحظه ای کوتاه تصویر تار شود. جهت حل این مشکل بهتر است در اینگونه مواقع، حرکت به آرامی صورت پذیرد تا دوربین فرصت کافی جهت وضوح تصویر را داشته باشد. یکی دیگر از خطاهای وضوح خودکار، هنگام حرکت ناگهانی موضعی فرعی در جلو دوربین بصورت عرضی و در فاصله ای نزدیکتر از موضوع اصلی است، در این حالت، دوربین به اشتباه موضوع فرعی را به جای موضوع اصلی می پندارد و سریعاً عدسی را برای وضعیت جدید تغییر می دهد و در این فاصله پس از رد شدن موضوع فرعی از جلوی دوربین، تصویر مجدداً برای لحظه ای تار است تا وضوح جدید شکل گیرد. این مورد در محیط های شلوغ و غیرقابل کنترل بسیار به چشم می خورد و راه حل آن، قفل کردن سیستم وضوح در حالت دستی است تا احیاناً با حرکت موضوعات دیگر، وضوح تصویر به هم نخورد.
شامل 25 صفحه فایل word
عکاسی
اندیشه انتقادی در باب عکاسی در سدهی بیستم، بحثهایی در قبال قبول عکاسی به عنوان یک شکل هنری درابتدای این قرن، آثاری در بارة تأثیر عکاسی بر رسانههای هنری قدیمیتر، تحول تاریخ این رسانه و آثار آخر نویسندگان و در راستای ارائهی نظریهی در باره این رسانه را در بر میگیرد.
بسیاری از آثار متأخر در زمینة عکاسی معطوف به جریانهای گوناگون اندیشهی پسیمدرن در راستای شالودهشکنیمدرنیسم در هنر است.
در نظر نویسندگان و هنرمندانی که این آثار اخیر را عرضه کردهاند، پسی مدرنیسم را بحرانی در فرآیند بازنمایی غربتعریف کرد و عکاسی نقش بسیار مهمی را در آن ایفا کرده است.
بسیاری از نظریهپردازان مطرح حوزهی عکاسی را به خاطر سرشت بینا رشتهاییاش مورد توجه قرار میدهند. شاید تنها خصلت غالب این رسانه انعطافپذیریاش باشد. این نکته با کاربردهای گوناگون این رسانه در عرصة فرهنگروشن میشود. کاربردهایی که تنها بخش اندکی از آنها وجهی هنری دارند.
نخستین تاریخ جامع عکاسی بو مونت نیوهال بود. به عنوان کاتالوگ نمایشگاهی در «موزه هنر مدرن» با نام «عکاسی: 1937-1839» نوشته بود، که نقش بسیار مهمی در مورد پذیرش قرارگرفتن عکاسی به عنوان یک شکل هنری مشروع ایفاکرد.
در اوایل سده بیستم، شکافی میان دو گونه عکاسی در آمریکا پدید آمد؛ گونهیی که از خصلت اجتماعی این رسانه بهرهمیگرفت و گونهئی که با برداشت نابگرایانهی عکاسی «هنری» همخوان بود.
این شکاف موجود میان عکاسی هنری و عکاسی مستند رویارویی دو اسطورهی عامیانه یکی نمادگرا و دیگریواقعگراست.
در کار نابگرایان، از آن جا که هنر بیان حقیقت درونی به شمار میرود عکاسی یک نهان بین است. اما در عکاسیمستند عکاس یک شاهد و عکس گزارشی از حقیقت تجربی است.
در اروپا عکاسان اجتماعی، کارشان را بر پایهی واقع گرایی طبقاتی استوار کرده بودند. والتر بنیامین از نخستیننظریهپردازانی بود که در بستری سیاسی در باره عکاسی دست به قلم برد. او تأثیر تکنولوژی بر شاخههای مختلف هنر را مورد توجه قرار داده است. با تکثیر مکانیکی که به واسطة عکاسی امکانپذیر شد اقتدار اثر هنری، یا به تعبیر بنیامین«هاله»ی بیهمتای آن از بین میرود. حال انبوه نسخههای بدل جای نسخهی اصل را میگیرد. یکی از عمیقترین عواقب تکثیر مکانیکی برای هنر که بنیامین در مقابله خود به آن پرداخته رسیدن به این تصور میباشد که هنر دیگر مبتنیبر آئین نبوده، بلکه بر پایهی سیاست استوار شده است. اساس این تصور را کاهش فاصلهی موجود میان بیننده و اثرهنری تشکیل میداد. با افزایش دسترسپذیری اثر هنری، ارزش آئینی آن کاهش مییابد.
سرآغاز اندیشهی پسیمدرن در هنر را میتوان در ساختارگرایی و پساساختارگرایی به ویژه در نوشتههای رولان بارت یافت. نوشتههای بارت اهمیت خاصی در زمینهی عکاسی و تکوین یک «نظریهی عکاسی» دارند. بارت در مقالهی «پیامعکاسانه» (1961) «نوع» خاصی از عکاسی یعنی عکاسی مطبوعات را مورد بررسی قرار میدهد. جریانهای تازه دنیای هنردر اواخر دههی هفتاد عکاسی را در محور نقدهای خود بر مقولهی «بازنمایی» قرار دادند. این روی کرد متخصصان هنرمفهومی به عکاسی در اواخر دههی شصت و در دههی هفتاد، اساساً از اشتیاقی مدرنیستی به خلق هنری نشأتمیگرفت که برداشتهای سنتی از ماهیت هنر را متزلزل میسازد.
«دامنهی تأثیرگذاری هنر مفهومی حوزههای سنتیتر عکاسی را نیز فرا گرفت. اگرچه عکاسی به عنوان یک شکل هنریمدرنیستی پذیرفته شده بود، مقتضیات این هدف، یعنی خلوص و خودآئینی عکاسی به عنوان یک رسانه، دیگر از جملهمسائل مطرح در دنیای هنر به شمار نمیرفتند. جالب آن که توجه فزاینده به این رسانه به نوبهی خود ارزش اقتصادیآن در دنیای هنر را افزایش داده است. محوریتیابی عکاسی به این معنا است که عکاسی دیگر چون گذشته در دنیای هنر غریبه نیست. در دههی هشتاد دنیای هنر به طرز فزایندهیی به عکاسی به عنوان راهی برای برقراری تماس تازهیی باامور اجتماعی و درنتیجه به عنوان وسیله برای جانبخشی دوباره به کالبد هنر توجه نشان داد. عکاسی در اکثر آثار ایندوره محملی برای نقد محسوب میشود؛ آثار اولیه سیندی شرمن معطوف به راهیابی به نوع نگاه عکسهای فیلمهایهالیوودی به منظور افشای ایدئولوژی عامل در آنها بود.
در دهه نود، جاناتان کرری (1990) با مردود دانستن روایت خطی پیشرفت فنی که از «اتاقِ تاریک» (کامرا آبسکورا)آغاز شده به عکاسی امروزی میانجامد، سرمشق تازهیی برای تفکر در باب عکاسی در چهار چوب چشمانداز غرب ارائه میکند. نظری در اوایل سدهی نوزدهم را نشان میدهد که طی آن راستای بحث از نورشناسی هندسی بهبرداشت فیزیولوژیکی از بینایی معطوف میشود. در گزارشهای تاریخی پیشین از سیر تحولات عکاسی «اتاق ِتاریک» به عنوان الگوی دوربینهای امروزی مورد توجه قرار میگیرد اما او در بحث خود این طرز فکر را کنار می گذارد وسرمشق جدید او تازه ترین جهتگیریهای رسانهی عکاسی به سوی فنآوریهای رایانهای است.»
فصل اول:
دستگاه بینایی
نور از طریق قرنیه شفاف وارد چشم میشود. مقدار نوری که وارد چشم میشود، تابع قطر مردمک است، سپسعدسی، نور را برروی سطح حساس به نام شبکیه متمرکز میسازد عدسی چشم تقریباً همانند عدسی دوربین کارمیکند. قسمتهای اصلی چشم انسان در (تصویر 1-1) مشخص شده است.
انقباض و انبساط مردمک بوسیله دستگاه عصبی خودمختار تنظیم میشود. بخش پاراسمپاتیک تغییراتاندازه مردمک را بر حسب تغییرات میزان روشنایی کنترل میکند. (همانند دیافراگم دوربین عکاسی) بخش سمپاتیکنیز اندازه مردمک را کنترل میکند، و در شرایط هیجانی شدید، چه خوشایند یا ناخوشایند، موجب باز شدن مردمکمیشود. حتی تحریکات هیجانی خفیف نیز، اندازه مردمک را به گونهای منظم تغییر میدهد. (تصویر 2-1) شبکه سطحی که درقسمت عقب چشم قرار گرفته، در برابر نور حساس است، و سه لایه اصلی دارد:
الف: میلهها و مخروطها.
یاختههایی هستند حساس در برابر نور (گیرندههای نور) که انرژی نورانی را به علامتهای عصبی تبدیل میکنند.
ب: یاختههای دوقطبی.
این یاختهها با میلهها و مخروطها در ارتباطند.
ج: یاختههای عقدهای
رشتههای آنها عصب بینایی را تشیل میدهد. (تصویر 3-1) عجیب است که میلهها و مخروطها لایه پشتی شبکیه را تشکیلمیدهند. امواج نور نه تنها باید از عدسی و مایعاتی که کره چشم را پر میکنند. که هیچکدام وسایل مناسبی برای انتقالنور نیستند – ، بگذرند، بلکه باید از شبکه رگهای خون و یاختههای عقدهای نیز که در داخل چشم قرار دارند، عبور کنند تا بهگیرندههای نوری برسند، (جهت پیکانها در (تصویر3-1 ) نشانگر جهت نور است). اگر به یک زمینه همگون، مانند آسمان آبی، خیرهشوید، میتوانید حرکت خون را در داخل رگهای خونی شبکیه که در جلو میلهها و مخروطها قرار دارند، ببینید. دیوارهرگهای خونی به صورت یک جفت خط باریک در پیرامون مرکز دید چشم به چشم میخورد، و نیز اشیاء پولک مانندیرا میبینید که به نظر میرسد بین این خطوط باریک در حرکت هستند، اینها همان گلبولهای قرمز خون هستند، که دررگها شناورند.
حساسترین بخش چشم (در روشنایی عادی روز) قسمتی از شبکیه است که لکه زرد نام دارد. در فاصلهای نه چنداندورتر از لکه زرد، یک ناحیه غیر حساس وجود دارد که آن را نقطه کور مینامند؛ در این ناحیه است که رشتههای عصبییاختههای عقدهای شبکیه به هم میرسند، و عصب بینایی را تشکیل میدهند. گرچه ما معمولاً متوجه نقطه کورنمیشویم، اما وجود آن را میتوان به آسانی نشان داد.
میلهها و مخروطها، مهمترین یاختههای شبکیه، گیرندههای نوری هستند، یعنی میلههای استوانهای و مخروطهایپیازی شکل. مخروطهایی که فقط در بینایی روز فعال هستند به ما امکان میدهند، هم رنگهای بی فام (سفید، سیاه ورنگهای خاکستری بین این دو) و هم رنگهای فامی (قرمز، سبز، آبی، زرد) را ببینیم. میلهها بیشتر در شرایط کم نور(روشنایی گرگ و میش شب) فعالند. و فقط دیدن رنگهای بی فام را میسر میسازند – درست مانند تفاوت فیلم سیاه وسفید و رنگی که از لحاظ حساسیت، معمولاً فیلمهای سیاه و سفید از حساسیت بیشتری برخوردارند.
در سطح شبکیه بیش از 6 میلیون مخروط و 100 میلیون میله به طور ناهمسان پراکنده اند. در مرکز لکه زرد فقط مخروطها قرار دارند و 50000 مخروط در ناحیة کوچکی به مساحت یک میلی متر مربع جمع شده اند، در ناحیه خارج از لکه زرد، هم میله ها وهممخروطها یافت میشوند وهرچه از مرکزشبکیه به پیرامون آن نزدیک میشویم، از تعدادمخروطها کاسته میشود.درناحیه لکه زرد نسبتبه نواحی پیرامونی،جزئیات بهتردیده میشود.
اگر بخواهیم چیزی را روشنتر ببینیم، باید مستقیم به آن نگاه کنیم تا تصویر آن روی لکه زرد بیفتد. در ناحیه پیرامون با برخورداری از میله های حساس بیشتر، مناسب ترین ناحیه برای تشخیص نقاط کم نور است. (تفکیک دیداری بهتر صورت می گیرد).
دانلود تحقیق آماده با موضوع تاریخچه عکاسی که شامل 5 صفحه میباشد:
نوع فایل : Word