فرمت:word(قابل ویرایش)
مقدمه:
هرکس با فردی ملاقات می کند که به طور تحمل ناپذیر خودخواه و متکبر است، افرادی که در خیال پردازی ها نیروی خدایی مانند گم میشوند، مانند ثروت نامحدود، هوش بالا یا شهرت نابرابر به خودشان می چسبند. نه تنها معتقدند که بهتر از سایرین هستند، بلکه سایرین را نیز تحقیر و خوار می نمایند. آنها می درخشند و از ما این انتظار میرود که آنها را پرستش و تماشا کنیم. برای آنها باقی ما به سادگی کارگران زنبوری هستیم که از همه فرمانها باید اطاعت نماییم و ایده اصلی ما برای آنها ارزشمند نیست، آنها به طرح ها و تمایلات خود بسیار وابسته هستند. در تبادل افتخار رابطه با آنها، آنها معتقدند که ما باید هر گونه نیاز آنها را پیش بینی، و آنها را از هر گونه کار دنیوی دشوار معاف سازیم و همه باید به سختی برای شناسایی ایده های روشن و مبهم آنها کار کنند. آنها از روی عادت افراد را دچار شرم ساری می کنند. خود محوری آنها موجب بی تفاوتیشان نسبت به حقوق و رفاه، سایرین و قوانین اجتماعی می شود. برای توجیه عملکردشان، آنها به طور منطقی دلایلی را ارائه می دهند که این استعداد برتر خود و بی توجهیشان نسبت به سایرین را نشان دهند بنابراین خود را در بهترین موقعیت قرار دهند. آنها خیلی زود عصبانی و خشمناک می شوند.
چنین افرادی به عنوان شخصیت های خود شیفته شناخته می شوند که تنها برای راحتی خود عمل می کنند و آنها احتمالاً منفورتر از همه ناهنجاریهای شخصیتی هستند. مورد Einstein را به خاطر بیاورید (901) Malcolm مشخصاً مشکلاتی داشت که در میان آنها یک حس بزرگ نمایی و خود مهمی وجود داشت (معیار 1).
او خود را با Einstein و Salk مقایسه می کرد، افرادی که شرافتمندانه برای رأس بودن در کل زمان رنج می بردند مانند خودم. بی شک بزرگ نمایی Malcolm بسیاری رفتارهای او را تقویت میکرد. او گستاخانه ادعا می کرد که این مشکل شرکت است و نه او، حتی اگر روابط او با مافوق ها و زیردستان مانع ادامه رابطه شود. یک فرد نرمال زمانی را صرف بازتاب رفتار خود در مواجه با یک جبهه متحد می کند و به طرز احمقانه علیرغم بازخورد منفی از بالاترها و پائین ها در سلسله مراتب سازمانی خراب عمل نمی کند.
Malcolm مشخصاً خود مهم بود که باید علیرغم نادیده گرفتن سایرین حفظ و درک شود. بزرگنمایی او از زندگی خیالی تغذیه میکرد که در آن اوهام روشن و موفق تشخیص داده می شدند (معیار 2). به عنوان مثال او ذکر کرد که خود را به عنوان رئیس یک شرکت جدید میبیند که ایده های خود را وارد عمل می کند و می تواند تنها تصور کند که موفقیت یک موضوع زمانی است به علاوه او نیازمند این خیالات بود تا از تصویر برتری حمایت کند که مانع خروج او از میانگین بالا شود. بی شک نیاز او به این برتری شامل ارتباط با پرستشی بود که از مادرش دریافت می کرد که پافشاری داشت که او کاری مهم انجام خواهد داد و روزی مهم می شود و در تاریخ بشر نام او ثبت میگردد.
Malcolm مشخصاً باهوش بود در غیر این صورت زندگیش مدتها قبل پایان می گرفت. با این حال تخمین او از توانایی ها و انتظاراتش که سایرین باید به هر خواسته اش احترام می گذاشتند از تمایز میان واقعیت و تصور خدشه دار شده، او خبر می داد. او معتقد بود که خاص است و البته توسط یک روانشناس تحت درمان بود زیرا تنها فردی با درجه پزشکی می توانست موقعیت او را درک کند (معیار 3). بعلاوه او خاص بود که از روشهای جدید انجام کارها استفاده می کرد که البته مخالف الگوهای سازمانی بود و او در مورد اثرات آن بر زندگی سایرین ناراحت نمی شد (معیار 7). به جای همدردی، Malcolm انتظار داشت که زیر دست ها به آسانی تشخیص دهند و به طور اتوماتیک بر هوش آنها تأثیر گذارد (معیار 5). به نظر او ناراحتی در مورد زندگی سایرین بی اهمیت بود. Malcolm با ارائه چنین حسی تنها می توانست از اطرافیان خود بهره برداری کند و بارها و بارها بی شرمانه همین کار را می کند. (معیار 6)
Malcolm اغلب روش درست و مناسب سروکار داشتن با ناخشنودی افرادی که بدبخت کرده بود را ارائه می کرد: آنها به او حسودی می کردند. دوباره آن Malcolm نبود که مشکل داشت بلکه سایرین توانایی های او را تشخیص می دادند که در جاده موفقیت و ثروت است و اینکه آنها چقدر تأثر آور هستند و در نتیجه موانعی را بر سر راه او می گذاشتند (معیار 8). آنها در مقایسه با او دیوانگانی بودند که به دنبال چیزهای بهترند اما به آنچیزی که می خواهند، نمی رسند.
با ارائه این تصاویر روشن از Malcolm اکنون در موقعیتی هستیم تا پرسش های اضافی را بپرسیم تا طرح این فصل را شکل دهیم. ابتدا طبیعی و غیرطبیعی را با هم مقایسه می کنیم و سپس در موضوع اصلی خود شیفتگی به تنوع هایی می رسیم. بعد از آن دیدگاه های روانپویشی و میان فردی و دیدگاه شناختی در رابطه با شخصیت خود شیفته توصیف می شود.
این بخش ها از هسته شخصیتی علمی است. به وسیلهی جستجوی توضیح آنچه که در شخصیت Malcolm مشاهده می کنیم، هدف حرکت فراتر از حکایت و ورود به حوزه تئوری است. همیشه تاریخ را لحظه لحظه توصیف می کنیم و به متفکران قدیمی کاری نداریم زیرا هر کدام به جنبه های متفاوت ناهنجاری توجه دارند. فرضیه های رشد نیز اغلب بررسی می شود، اما بررسی برای ناهنجاری های شخصیتی در زمان اخیر آزمایشی و تجربی است. پس از آن ترکیب های زیستی روانی اجتماعی – تکامل نشان می دهد که چگونه وجود ناهنجاری شخصیتی از قانون تکامل تبعیت می کند. همچنین مقایسه ای میان خودشیفتگی و سایر ساختارهای تئوری و بحث چگونگی گرایش و تمایل شخصیتهای خود شیفته به توسعه و ایجاد اختلال های خودمحوری وجود خواهد داشت . در نهایت ما روی چگونگی درمان اختلال از طریق روان درمانی تحقیق کردیم و دوباره مواد خود را از لحاظ رویکردهای کلاسیک در این حوزه سازماندهی نمودیم: دیدگاه های میان فردی، شناختی و روان پویشی.
از نرمال به غیرنرمال
به استثناء ظاهر آن از طریق تاریخ میان سلطنتی و توانگری، شخصیت خود شیفته به نظر می رسد تنها در اواخر قرن 20 برتر و برجسته شد. خودشیفتگی در هر فرهنگی متفاوت است (1995 ، Capponi , warren) تجربه ما از طبقات متوسط و بالاتر آمریکایی است. طبقه بندی بین المللی بیماریها، برابر بین المللی DSM-IV شامل ناهنجاری شخصیتی نبود و بیان می داشت که این فرهنگ آمریکایی در سایر ملیت ها نفوذ نمی کند. به جای آن، خودشیفتگی ممکن است یک آسیب شناختی در ارتباط با سطوح بالاتر سلسله مراتب نیازهای مازلو باشد. افراد در ملیت های دارای امتیاز کمتر برای مثال آنقدر مشغولند که نمی توانند بیماریها را مهار کنند و البته شاید دچار خودشیفتگی نشوند. زمانی که نیازهای اصلی رفع شود، جستجوی خودشکوفایی وارد پیش زمینه می شود. آسیب شناختی های مربوط به آن شامل ناهنجاری شخصیتی خودشیفتگی می شود. این ریسک به نظر می رسد که حتی در یک جامعه بزرگتر است و به فردگرای و خودبزرگ نمایی فشار می آورد مانند ایالت متحده آمریکا، بعلاوه به نظر می رسد ناهنجاری و اختلال در حرفه هایی شایع تر است که دارای جنبه های غیرمعمول می باشند از جمله قانون، طب و علم یا آنهایی که قدرت ستاره دارند مانند سرگرمی، ورزش و سیاست. برای بیشتر ما این عقیده فوری و بی رنگ است که خودشیفتگی بیشتر برای مردان است (Rienzi, Forguera, Hitchcock,1995) شاید به این دلیل مردها را بیشتر برای بهره برداری مستحق می دانند. (Tschanz , Morf , Turner , 1998) ).
ت:word(قابل ویرایش)
فهرست مطالب
عنوان صفحه
تقدیر و تشکر الف
بخش مقدماتی : کلیات تحقیق
1 . طرح موضوع1 2 . سوال اصلی 5 3 . سوالات فرعی6 4 . فرضیه تحقیق 6 5 . مفاهیم 6 6 . مفروضات8 7 . اهمیت و علل انتخاب موضوع 8 8 . برسی متون و آثار 11 9 . اهداف پژوهش11 10 . نقطه ثقل پژوهش11 11 . روش تحقیق 12 12 . سازماندهی پژوهش12 بخش اول:سیاست خارجی و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
هدفهای متوسط یا درجه دوم
هدفهای جهانی یا دراز مدت
1920
20
21
گفتار دوم: رابطه میان سیاست خارجی و منافع ملی الف ) تعریف و تبیین منافع ملی و جایگاه آن در سیاست خارجی
ب ) قدمت و پیشینه کاربرد منافع ملی
2424
27
30
31
گفتار دوم : اهداف ومنافع سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه الف ) جایگاه منافع ملی در سیاست خارجی آمریکا
ب ) اهداف و منافع آمریکا در خاورمیانه
3636
38
8283 فصل دوم:نظریه پردازی پیرامون علل ظهور و ضد غربی بودن جنبشهای بنیادگرایی اسلامی84
نگرش جهان سوم گرایی جدید
93941 ) مشروعیت زایی و عامل کشور سازی
164
168
169
171
2 ) مشروعیت زدایی و چالش برانگیزی 171ظهور اسامه بن لادن و تشکیل سازمان القاعده
ج )گروهها و جناحهای اسلام گرا در عربستان سعودی
جناح مذهبی
جناح تکنوکراتها
176
177
178
179
بخش چهارم : سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانهو تأثیر آن بر بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودیمقدمه بخش187 فصل اول:حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک و سرکوبگر و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی188علت حمایت آمریکا از اسرائیل
221221 میزان کمک های آمریکا به اسرائیل221 شیوه ها و روشهای گوناگون حمایت آمریکا از اسرائیل222
منابع بخش اول
1ـ جان لاول،چالشهای سیاست خارجی آمریکا،ترجمه حسین نورائی بیدخت،(تهران:انتشارات سفیر،1376)،ص 1 2ـ علی اصغر کاظمی،نقش قدرت در جامعه و روابط بین الملل،(تهران:نشر قومس،1369)،ص 42 3ـ جک سی پلانوـ روی آلتون, فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه حسن پستا،( تهران: انتشارات فرهنگ معاصر,1378 ) ،ص 48 4ـ جوزف فرانکل،روابط بین الملل در جهان متغیر،ترجمه عبدالرحمن عالم،(تهران:انتشارات وزارت امور خارجه،1373)،ص 104 5ـ عبدالعلی قوام،اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،(تهران:انتشارات سمت،1373)،ص 135 6ـ سید محمد طباطبایی سیاست خارجی آمریکا(دکترین ها) جزوه درسی دانشکده حقوق وعلوم سیاسی علامه طباطبائی, صص 8 ـ 6 7ـ همان, صص 8 ـ6 8ـ حسن حمیدی نیا،ایالات متحده آمریکا،(تهران:انتشارات وزارت امور خارجه،1381)،ص 533 9ـ عبدالعلی قوام،«آناتومی تعاملات نظام سیاسی و منافع ملی»،مجله سیاست خارجی،سال هشتم،شماره یک و دو( بهار و تابستان 1373)،ص 3 10ـ هوشنگ عامری،اصول روابط بین الملل،(تهران:انتشارات، آگاه،1370)،ص11 11ـ امین هویدی،کسینجر وسیاست خارجی آمریکا،ترجمه صفاءالدین گچی،(تهران:انتشارات آفرینه،1378)،ص 164 12ـ یوجین آر.ویتکوف و جیمزام.مک کورمیک،سرچشمه های درونی سیاست خارجی آمریکا،ترجمه جمشید زنگنه،(تهران:انتشارات وزارت امور خارجه،1381)،ص 24 13ـ هوشنگ عامری،پیشین ،صص188ـ187 14ـ همان ،ص 191 15ـ جیمز باربر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاستگزاری خارجی، ترجمه حسین سیف زاده،( تهران: نشر قومس،1374)، ص247 16ـ هوشنگ عامری،پیشین،ص 193 17ـ هوشنگ مقتدر، سیاست بین الملل و سیاست خارجی،( تهران: انتشارات فهرس،1370)، ص 104 18ـ همان 19ـ هوشنگ عامری،پیشین،ص 106 20ـ همان ص 197 21ـ عبدالعلی قوام, اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل ،پیشین ،ص 101 22ـ هوشنگ مقتدر،پیشین،صص 108ـ104 23ـ عبدالعلی قوام ,اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،پیشین،ص 101 24ـ هوشنگ مقتدر،پیشین،صص 157 ـ152 25ـ کی جی هالستی، مبانی تجزیه و تحلیل سیاست بین الملل، ترجمه بهرام مستقیمی و مسعودطارم سری،( تهران : انتشارات وزارت امور خارجه،1376)،ص 222 26ـ فرزاد پور سعید،«11 سپتامبر و تحول مفهوم منافع ملی»،فصلنامه مطالعات راهبردی شماره 17 و 18،صص 695 ـ694 27ـ حمید بهزادی،اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی،(تهران:انتشارات دهخدا 1373)،ص 97 28ـ همان ص 98 29ـ فرزاد پورسعید, پیشین، ص 695 30ـ جمیز باربر و مایکل اسمیت,پیشین،ص 247 31ـ عبدالعلی قوام, اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،پیشین،ص 124 32ـ همان ,صص 114 ـ 113 33ـ علی اصغر کاظمی،پیشین،ص 108 34ـ حسن سیف زاده،«تحول در مفهوم منافع ملی»،در مجموعه مقالات تحول مفاهیم، ( تهران : انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل 1370),ص97 35ـ جیمز باربر و مایکل اسمیت، پیشین،ص249 36ـ جوزف فرانکل،پیشین،ص 118 37ـ جیمزباربر و مایکل اسمیت،پیشین،ص 259 38ـ سیف زاده،تحول در مفهوم منافع ملی، پیشین ،ص 97 39ـ همان ص 97 40ـ همان،ص 102 41ـ همان،ص 103 42ـ اسد الله خلیلی،روابط ایران و آمریکا (بررسی دیدگاه نخبگان آمریکایی)،(تهران:انتشارات ابرار معاصر،1379)،صص 21 ـ 18 43ـ همان ،ص 19 44ـ همان،ص21 45ـ عبدالحمید ابوالحمد،مبانی علم سیاست،چ4،(تهران:انتشارات توس،1368)،صص 206ـ 196 46 ـ لوئیس فیشر،«پیشگامیهای ریاست جمهوری از کره تا بوسنی»،در سرچشمه های درونی سیاست خارجی آمریکا،ترجمه جمشید زنگنه،(تهران:انتشارات وزارت امور خارجه،1381)،ص 288 47ـ یوجین آر. ویتکوپف و جیمزام. مک کورمیک، پیشین، ص 433 48ـ همان 49ـ حسین دهشیار،سیاست خارجی آمریکا،جزوه کلاسی دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی،ص 18 50 ـ مسعود برق لامع،استراتژی کسینجر در سیاست سلطه جوی آمریکا ،(تهران :انتشارات _______ 1358)، صص 100ـ99 51ـ حسین دهشیار، پیشین، ص 17 52ـ همان 53ـ همان 54ـ یوجین آر.ویتکوف و جیمزام مک کورمیک،پیشین،صص 242 ـ 241 55ـ حسن حمیدی نیا،پیشین،ص 467 56ـ همان،ص 467 57ـ همان 58ـ دهشیار،پیشین،ص 18 59ـ زبیگینو برژینسکی،در جستجوی امنیت ملی،ترجمه ابراهیم خلیلی،(تهران:نشر سفیر،1369)،ص119 60ـ یوجین آر.ویتکوف وجیمزام .مک کورمیک،پیشین،ص 238 61ـ برژینسکی،پیشین،ص 109 62ـ مسعود برق لامع،پیشین ،صص 101 ـ100 63ـ جفری کمپ،«مدیریت ریاست جمهوری بر دیوانسالاری شاخه اجرایی»،در سرچشمه های درونی سیاست خارجی آمریکا ،پیشین، ص 318 64ـ برژینسکی،پیشین،ص 107 65ـ رابرت ام .کیتز،«سازمان سیا وسیاست خارجی آمریکا»،ترجمه عبدالحسین شاهکار،فصلنامه سیاست خارجی،سال پنجم،شماره 2 (تابستان 1370)،صص 324ـ 307 66ـ عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،پیشین، صص 238 ـ 237 67ـ یوجین آر.ویتکوف و جمیزام مک کورمیک،پیشین،ص 238 68ـ جک سی پلینو ـ روی آلتون ، پیشین، ص 495 69ـ.همان 70ـ.همان ص 498 71ـ حسن حمیدی نیا،پیشین،صص 490ـ481 72ـ دهشیارـ پیشین ـ ص 17 73ـ رابرت پی.زولیک،«کنگره و سیاست گذاری خارجی ایالات متحده آمریکا»،ترجمه امیر مسعود اجتهادی،فصلنامه سیاست خارجی،سال چهاردهم،شماره 1،(بهار 1379)،صص 130ـ 129 74ـ همان 75ـ یوجین آر.ویتکوف و جیمزام مک کورمیک،پیشین،ص 246 76ـ رابرت.پی زولیک،پیشین،ص 154 77ـ همان صص 155 ـ 139 78ـ همان صص 155 ـ 152 79ـ دهشیار،پیشین،صص 18 ـ17 80ـ عبد العلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،پیشین،صص 229ـ 228 81ـ حسن حمیدی نیا،پیشین،ص 531 82ـ ساموئل هانتینگتون،«فرسایش منافع ملی آمریکا»، در سرچشمه های درونی سیاست خارجی آمریکا،ص 77 83ـ همان،ص 78 84 .Stephen Zunes,10 thing s to Know about u.s. Policy in the Middle East, hattp://www. Alternet. Org/story. Hatm/l p. 4 85ـ حسین دهشیار،پیشین،صص 15ـ 13 86ـ همان، ص 15 87ـ همان،ص 13 88ـ عبد العلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل ،پیشین،ص 231 89ـ حسین دهشیار،پیشین،ص 9 90ـ عبد العلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،پیشین،صص 236ـ235 91 ـ همان ، ص 235 92 ـ برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به،جیمز پرلاف،سایه های قدرت(شورای روابط خارجی و قدرت آمریکا)،ترجمه کریم میرزایی،(تهران: انتشارات رسا،1371) 93 ـ عبد العلی قوام،پیشین اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل،ص 238 94 ـ یوجین آر.ویتکوف و جیمز ام مک کورمیک، پیشین،ص 239 95ـ سامی حجار، آمریکا در خلیج فارس،چالشها و چشم اندازها ترجمه ابوالقاسم راه چمنی (تهران:انتشارات ابرار معاصر تهران ، 1381) ، ص 16 96ـ همان ، ص17 97ـ همان، 98ـ محمد باقر سلیمانی،بازیگران روند صلح خاورمیانه ، (تهران انتشارات وزارت امور خارجه ، 1379)،پیشین،ص 136 99ـ همان ص 137 100ـ«حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه»،ماهنامه خلیج فارس،شماره 23،(شهریور 1381)،ص 48 101ـ همان ،ص49 102ـ همان ،ص 50 103ـ همان، ص51 104ـ ساموئل هانتینگتون،«فرسایش منافع ملی آمریکا،، در سرچشمه های درونی سیاست خارجی آمریکا،پیشین،ص 72 105ـ همان،ص 64 106ـ همان،صص 66 ـ 35 107ـ محمد باقر سلیمانی،پیشین،صص 142ـ140 108ـ همان،ص13 109. William j.Perry,”Gulf security and U.S policy” In middle East policy,Vol,111,N.4,(Appril 1995),P.8
منابع بخش دوم
59ـ مرتضی مطهری،بررسی اجمالی نهضت های اسلامی درصد ساله اخیر،(تهران:انتشارات صدرا،1366)،ص 2060ـ همان ،صص 29 ـ2061ـ ز.ا. لوین،اندیشه ها و جنبشهای نوین سیاسی ـ اجتماعی در جهان عرب،ترجمه یوسف عزیزی بنی طرف،(تهران: انتشارات علمی و فرهنگی،1378)،صص 111ـ10862ـ احمد امین،پیشگامان مسلمان،ترجمه یوسفی اشکوری،(تهران : انتشارات علمی و فرهنگی،1376)،ص9463ـ مجید خدوری،گرایشهای سیاسی در جهان عرب،ترجمه عبدالرحمن عالم،(تهران:انتشارات وزارت امور خارجه،1369)،صص 72 ـ7164ـ همان،ص 7365 ـ مرتضی مطهری،پیشین،ص 3866ـ همان 67ـ عباسعلی عمید زنجانی،گزیده انقلاب اسلامی و ریشه های آن،چ 8 ،(تهران:نشر طوبی،1375)، صص 140ـ12668 ـ ز.ا.لوین،پیشین،صص 127ـ12669ـ همان 70ـ مطهری،پیشین،صص 41ـ 4071ـ ز.ا.لوین،پیشین،صص 128ـ12772ـ احمد امین،پیشین،صص 267ـ 26573ـ همان،صص 289ـ 28874ـ کلیم صدیقی،مسائل نهضت های اسلامی،پیشین ، ص 7275ـ همان،صص 75 ـ7476ـ غلامرضا خادمی،پیشین ، صص 197 ـ19577ـ همان، ص 19678ـ شیرین هانتر،آینده اسلام و غرب(برخورد تمدنها یا همزیستی مسالمت آمیز)،ترجمه همایون مجد،(تهران:انتشارات فرزان،1380)،ص 18579ـ دانیل پاییز،«مسله اصلاً اقتصادی نیست»،ترجمه وحید امامی،بررسی مطبوعات جهان سال چهارم،شماره 206،(آذر 1374)،ص 680ـ همان 81ـ همان 82 ـ علیرضا خدا دوست،«مسلمانان و موازانه در جهان»،روزنامه ایران،19 آبان 1381،ص683ـ شیرین هانتر،پیشین،ص 11584 ـ همان ،ص 11585ـ فرید مرجایی،«تبار شناسی ایدئولوژی گروه بوش»،ماهنامه چشم انداز ایران،شماره17،ص 2886ـ همان 87ـ کاظم علمداری،بحران جهانی:نقدی برنظریه گفتگوی تمدنها،(تهران:انتشارات توسعه،1381)،ص 6888ـ همان89ـ محمد اکرم عارفی،«پاکستان و بنیادگرایی اسلامی»،فصلنامه علوم سیاسی،سال چهارم،شماره 16،(زمستان 1380)، ص 26290ـ انوشیروان احتشامی،پیشین ، صص 250 ـ 24991ـ شیرین هانتر،پیشین، ص 117
منابع بخش سوم
فرمت:word و قابل ویرایش
عنوان صفحه
مقدمه……………………………………………………………………… ۱
ـ فصل اول
سیری در تاریخ؛ آرماگدونگراها کیستند و چه میگویند………………… ۴
انحراف در مسیحیت و بازگشت به آموزههای یهود…………………………. ۱۱
پیوریتنها و نفوذ یهودیت در امریکا………………………………………………. ۱۸
شکلگیری جریان مسیحیت صهیونیستی در امریکا………………………….. ۲۳
آرماگدون چیست؟…………………………………………………………….. ۲۶
منابع فصل اول…………………………………………………………………….. ۴۰
ـ فصل دوم
خاستگاههای قدرت یهودیان در امریکا………………………………………….. ۴۴
خاستگاه اول: ویژگیهای جامعه یهود……………………………………………. ۴۶
خاستگاه دوم: لابی یهودیان………………………………………………………….. ۵۲
خاستگاه سوم: حضور در قوای مقننه و مجریه امریکا…………………….. ۵۷
خاستگاه چهارم: رسانهها…………………………………………………………….. ۶۲
تلویزیون و رادیوی امریکا و نفوذ یهودیان……………………………………………….. ۶۳
مطبوعات امریکا و نفوذ یهودیان……………………………………………………………….. ۶۵
سینمای جهان و نفوذ یهودیان…………………………………………………………… ۶۹
منابع فصل دوم…………………………………………………………………… ۸۴
ـ فصل سوم
تاثیر آرماگدونگرایی بر سیاست خارجی امریکا…………………………… ۸۷
دلایل استراتژیک حمایت امریکا از اسرائیل …………………………………….. ۹۰
بررسی تاریخی روابط آمریکا و اسرائیل………………………………………… ۹۱
دوران جرج بوش پسر، ۱۱ سپتامبر و رابطه با اسرائیل…………………. ۱۰۲
آینده روابط امریکا و اسرائیل……………………………………………………… ۱۰۹
خوب در مقابل شیطان………………………………………………………. ۱۱۴
جنگ عراق و ایده آرماگدون………………………………………………… ۱۱۸
منابع فصل سوم…………………………………………………………………. ۱۲۲
ـ فصل چهارم
تاثر آموزههای دینی مسیحیان صهیونیست بر جریان نظریهپردازی در دانشگاهها ۱۲۴
آراء فرانسیس فوکویاما……………………………………………………………… ۱۲۷
فوکویاما و تعبیر اسلام فاشیستی………………………………………………… ۱۳۱
آراء ساموئل هانتینگتون……………………………………………………………… ۱۳۶
برخورد تمدنها و ساموئل هانتینگتون…………………………………………. ۱۴۱
منابع فصل چهارم……………………………………………………………………… ۱۴۶
نتیجهگیری ۱۴۷
روایت ادیان مختلف از آخرالزمان بخش مهمی از هویت جامعه بشری را شکل داده است. به طوری که بسیاری از تعاملات بشر به ویژه در سطح بینالمللی و نحوه این روابط ریشه در رویکردی دارد که پیروان ادیان مختلف به آخر الزمان دارند و ویژگیهای قابل تأملی را متوجه الگوی رفتاری کشورها کرده است.
رویکردی که هر قوم به این موضوع دارد نوع مأموریت آن قوم را مشخص میکند. این مأموریت به ابعاد گوناگون زندگی این قوم یعنی فرهنگ، اقتصاد، سیاست داخلی و سیاست خارجی تسرّی پیدا میکند و در واقع یکی از عوامل کلان در سامان بخشی سیاستهای یک کشور است. پیشبرد جهان به سمت الگویی که برای آخرالزمان ترسیم شده یکی از دغدغههای اصلی پیروان ادیان مختلف است. در این الگو حق و باطل تعریف شده است و این درگیریهای زیادی را بین ملتهای مختلف شکل میدهد. یکی از این روایتها، روایت کتاب عهد عتیق از برخوردی است که در آخرالزمان پدید میآید. این روایت که به «هارو مجدون» یا «آرماگدون» معروف است امروز شکل دهنده بخش عظیمی از رفتاری است که در درون جهان صورت میگیرد و جهان بیرون از آن را نیز دستخوش تحول کرده است. همانطور که در صفحات بعدی به خوبی توصیف خواهد شد ایالات متحده آمریکا بعد از انحراف مسیحیت پروتستانی و نزدیک شدن ایدههای آن با ایدههای صهیونیسم یهودی به شدت تحت تأثیر این روایت تفوق جویانه از آخرالزمان قرار گرفته است. اگرچه سیاستهای اعلامی ایالات متحده مبتنی بر اصول مکتب سکولاریسم معرفی میشود، اما سیاستهای اعمالی این دولت به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم براساس اصول مذهبی و دینی بنا شده است. اشاره بوش «به جنگهای صلیبی» بعد از ضد واقعیت «یازدهم سپتامبر» و تشابه این دو پدیده به یکدیگر گویای عمق و ریشههای مذهبی در افکار «سیاست سازان» جامعه آمریکا دارد. بنابراین آمریکا دارای نظام ارزشهایی است که از آن میتواند به ایدئولوژی تعبیر نمود و نومحافظهکاری آمریکا به شدت تحت تأثیر این ارزشها قرار دارد. این ایدئولوژی پیوند عمیقی بین صهیونیسم و پروتستانیسم ایجاد کرده است که سیاست خارجی آمریکا را تعیین میکند. در این راستا بوش به شدت تحت تأثیر کشیشهای مسیحی است که از آنها به عنوان «صهیونیستهای مسیحی» نام برده می شود. این دسته بقای آمریکا را منوط به بقای اسرائیل میدانند و به ائتلاف خیر (اسرائیل و آمریکا) در مقابل ائتلاف شر (مسلمانان و ادیان دیگر) تأکید دارند. بنابراین صدور ارزشهای آمریکای حالتی مذهبی به خود گرفته است.
در این تحقیق تلاش میشود تأثیر ایده مذهبی آرماگدون بر سیاست خارجی ایالات متحده مورد بررسی قرار گیرد.
برای ترسیم مسیر مطالعاتی موضوع تحقیق لازم است ابتدا از ریشه بحث که ایده «صهیونیسم» است آغاز کنیم.
«صهیونیسم» اندیشهای سیاسی است که معتقد است در کتاب عهد عتیق (تورات) به یهودیان وعده داده شده به ارض موعود که خداوند به ابراهیم و اخلافش وعده داده بازخواهند گشت. براساس این ایده در کتاب مقدس یهودیان محدوده این سرزمین از نیل تا فرات مشخص شده است. در متنی منسوب به ارمیای نبی آمده است «سرانجام روزی اسرائیلیهای پراکنده در جهان دوباره در این سرزمین جمع خواهند شد. آنها دوباره خواهند آمد و بر فراز ارتفاعات صهیون آواز خواهند خواند.» (۱)
جنبش صهیونیستی در واقع حرکتی مستقل و متکی به خود نبود؛ بلکه همزمان با رشد رقابتهای استعماری و امپریالیستی در اروپا به وجود آمد. اندیشه صهیونیسم صهیونیستی، یعنی بازگشت به فلسطین و تأسیس حکومت اسرائیل، در اصل از سوی قدرتهای استعماری رقیب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازی یهود نیز برای دستیابی به اهداف خود، با سرمایه داری اروپا همدست شد و حرکت صهیونیستی را بنا نهاد. واژه «صهیونیسم» نخستین بار از سوی «ناتان بیرن بام»، یک یهودی اتریشی، در مقالهای که در سال ۱۸۸۶ انتشار یافت، مطرح شد. او مفهوم این واژه را «استقرار دوباره ملت یهود در خاک فلسطین معنا کرده است. (۲)
اندیشه تأسیس دولتی برای قوم یهود، سابقهای استعماری دارد و به زمان «ناپلئون بناپارت» باز میگردد. او در سال ۱۷۹۹ با صدور فرمانی از یهودیان خواست تا تحت لوای وی جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داد تا سرزمین مقدسی را در اختیار آنان قرار دهد و عظمت و شکوه اورشلیم باستانی را زنده کند. (۳)
در این زمینه اعضای مجمع بزرگ پاریس میگویند:
«بناپارت در اندیشه حضور و نجات سیاسی یهودیان در سرزمین مصر یا کرانههای رود اردن بوده است. ما در این مورد هیچ تردیدی نداریم، ... این مرد بزرگ، اندیشه استقرار دوباره یهودیان را در فلسطین در سر میپروراند و بازگرداندن یهودیان به فلسطین، جزئی از طرحهای وی را در قبال مصر ـ که وی هرگز از آن دست برنداشت ـ تشکیل میداده است.» (۴)
اما تسلط ناپلئون بر منطقه، بیش از سه سال طول نکشید و با شکست فرانسه از انگلیس، نیروهای انگلیسی جایگزین نیروهای فرانسوی شدند. سیاست انگلیس این بود که با سیطره بی رقیب ناوگان خود بر آبهای منطقه و از راه حفظ امپراطوری عثمانی به عنوان سدی در برابر طمع کشورهای دیگر اروپا، منطقه را برای خود حفظ کند. در همین راستا انگلیس، نخستین کنسولگری غرب را در سال ۱۸۳۹م. در قدس بنا نهاد و بیشتر فعالیت آن را به حمایت از یهودیان مهاجر اختصاص داد. (۵)
تعداد یهودیان مهاجر در فلسطین در ابتدا ۹۷۰۰ نفر بود که در شهرهای قدس و جلیل و صفدو طبریه ساکن بودند. هدف انگلیس این بود که یهودیان مهاجر بیشتری را به فلسطین بیاورد. این مقاصد در نامه «پالمرستون»[۱]، نخست وزیر انگلیس به سفیر این کشور در استانبول آشکارا بیان شده است. در این نامه او پس از بر شمردن منافع سیاسی و مادی مهاجرت صهیونیستی به فلسطین به سلطان عثمانی میگوید: «بازگشت ملت یهود به فلسطین به دعوت سلطان عثمانی و با حمایت او، نقشههای شیطان محمد علی ]پادشاه مصر[ و جانشینانش را نقش بر آب خواهد کرد».(۶) در اوت ۱۸۴۰، روزنامه «تایمز» چاپ لندن مقالهای با عنوان «سوریه، بازگرداندن یهودیان» انتشار داد که قسمتی از مقاله به شرح ذیل بود:
«پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین آبا و اجدادی خود، تحت حمایت پنج قدرت بزرگ، اینک مسألهای ذهنی و خیالی نیست، بلکه از نظر سیاسی موضوعی درخور اعتنا است». (۷)
با همة این تلاشها، «پالمرستون» موفق نشد نظر یهودیان را برای مهاجرت به فلسطین جلب کند. دوران پالمرستون (۵۲ـ۱۸۳۷)، یکی از پر رونقترین ادوار رشد افکار و اندیشههای بازگشت یهودیان به فلسطین بود. (۸) بعدها در زمان «دیزرائیلی»[۲]، نخستوزیر وقت انگلیس، بین سالهای ۱۸۸۰ـ۱۸۶۸ این مسأله دوباره زنده شد. او برای بازگرداندن یهودیان به سرزمین باستانی فلسطین تلاش زیادی کرد و صهیونیستها او را بزرگترین نماینده جنبش خود میدانند. در دهه نود قرن نوزدهم «سرهنگ گلداسمیت»[۳]، در انگلیس یک ارگان نظامی برای تأمین امنیت مستعمرههای یهودی در فلسطین ارائه داد. او که رهبر «عشاق صهیون» انگلیس و اروپای غربی بود اعتقاد داشت که مسأله یهود هرگز حل نخواهد شد، مگر در صورت تأسیس یک کشور یهودی در سرزمین فلسطین. (۹)
با این همه از نظر تاریخی میتوان پیدایش صهیونیسم سیاسی را با انتشار کتاب «دولت یهودیان» اثر «تئودورهرتصل» اتریشی در ۱۸۹۶م. همزمان دانست. هرتصل میکوشید تا به رهبران اروپا بقبولاند که صهیونیسم در خدمت منافع آنها در خاورمیانه خواهد بود، هرتصل میگفت: «ما میتوانیم بخشی از دیوار دفاعی اروپا در برابر آسیا باشیم، ما پاسدار تمدن در برابر بربریت خواهیم بود.»(۱۰)
هرتصل پس از آن با بریتانیا وارد گفتگو شد. زیرا معتقد بود که بریتانیا «نخستین کشوری است که نیاز به توسعه استعماری را دریافته است.» براساس گفته هرتصل «مرام صهیونیسم که مرامی استعماری است، قاعدتاً در انگلستان به سهولت و سرعت میتواند دریافت شود».(۱۱)
در سال ۱۹۰۲م. هرتصل با «سیسیل رودز[۴]» که چندی پس از آن سرزمین رودزیا را به استعمار خود در آورده بود، وارد گفتگو شد. هرتصل در نامهای به «رودز» نوشت، «از شما دعوت میکنم. که در ساختن تاریخ کمک کنید. این مسأله مربوط به آفریقا نیست؛ بلکه مربوط به بخشی از آسیای صغیر است. این امر به مردان انگلیسی ارتباطی ندارد، بلکه مربوط به یهودیان است.» (۱۲)
شیوه صهیونیسم در زمان «هرتصل» و «وایزمن» دارای صفات ویژهای بود که برجستهترین آن «مرحلهای بودن» است. این صفت در سیاست گام به گام به سوی فلسطین نمایان است؛ یعنی اشغال آن از سوی نیروی نظامی با همکاری استعمار و تلاش در جهت سیطره اقتصادی بر مقدرات کشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسیله نیروی مسلح.(۱۳)
کنگره نخست صهیونیسم که در ۲۹ اوت ۱۸۹۷م. در شهر «بابل» سوئیس تشکیل شد، هدف صهیونیسم را به قرار ذیل تعیین کرد:
«هدف صهیونیسم، ایجاد موطنی برای مردم یهود در فلسطین و تضمین آن از سوی قوانین بینالمللی است.» (۱۴) کنگره صهیونیستها تحقق این هدف را در گرو اجرای تدابیر ذیل میداند:
۱ـ گسترش مناسب مهاجرنشینهای یهودی در فلسطین، از سوی کشاورزان و کارگران صنعتی.
۲ـ سازماندهی و ایجاد وحدت بین تمامی یهودیان از راه مؤسسات مناسب محلی و بینالمللی و براساس قوانین کشورهای گوناگون.
۳ـ تقویت و پرورش احساسات و آگاهی یهودیان.
۴ـ در صورت لزوم برداشتن گامهای مقدماتی در جهت کسب موافقت و رضایت حکومتها برای دستیابی به هدف صهیونیسم. (۱۵)
مسلم است که تحقق این اهداف بلندپروازانه بدون فراهم بودن بستر مناسبی در جامعه استعماری امکانپذیر نبود. انحراف مسیحیت و ظهور گرایشهای یهودی در آن، این بستر را برای رشد صهیونیسم فراهم کرده بود. به طوری که این انحراف بعدها یعنی در اواخر قرن نوزدهم و به ویژه در قرن بیستم به شکلگیری طیف فکری با نفوذی در آمریکا و اروپا تبدیل شد که از آن تحت عنوان «مسیحیت صهیونیست» یا «صهیونیستهای مسیحی» یاد میشود.
با این توضیح در اینجا به نحوه شکلگیری این انحراف، رهبران آن و تفکر این گروه میپردازیم:
[۱] Palmerston
[2] Disraeli
[3] Goldsmit
[4] Cecil Rolodes
فرمت:word
چکیده
اصطلاح «واقعگرایی» در فلسفه عام و فلسفه حقوق دارای معانی گوناگون و گاه متعارض است، چندانکه خواننده از معانی متعدد آن به شگفتی میآید. برای مثال، مکاتب حقوق طبیعی با تأکید بر حقوق از پیش موجود که با ابزار عقل کشف میشود، در زمره مکاتب واقعگرا میآید و از سوی دیگر، با اعتقاد به آرمان عدالت که راهنمایی حقوق را در دست دارد، مکتبی ایدهآلیستی به شمار میرود. معنی واقعگرایی در مکتب «واقعگرایی آمریکایی» نیز تنها با معنی آن در زبان روزمره قرابت دارد و این مکتب را به اعتبار این که قواعد حقوقی از پیش موجود را نفی میکند، میتوان در گروه مکاتب نامگرا آورد. از سویی، باید دانست که مکاتب فکری فلسفه حقوق، در واقع، امتداد مکاتب فلسفی است و به همین دلیل، تشتت و پراکندگی معانی «واقعگرایی» از فلسفه عام به فلسفه حقوق نیز کشیده شده است.
در این رساله هدف اعمال اصطلاح فلسفی واقعگرایی در زمینه فلسفه حقوق بوده است و تلاش شده تا معانی گوناگون آن تشریح و ابهامی که از این رهگذر پدید میآید، زدوده شود. به همین دلیل است که این رساله به صورت مباحثی شگفتانگیز و و در عین حال جالب، جلوه میکند.
رساله حاضر به چهار فصل تقسیم گردیده که از آن میان سه بخش به معانی عمده و مشخص واقعگرایی در فلسفه حقوق اختصاص یافته است. فصل نخست و آغازین نیز به مباحث عمده فلسفه عام و فلسفه حقوق همچون هستیشناسی و معرفتشناسی میپردازد که دانستن آن برای درک مباحث پیچیدهتر فصول اصلی لازم است.
فصل دوم به مسأله «کلیات» و اختلافات واقعگرایان و نامگرایان در دوران قرون وسطی و تأثیر آن بر فلسفه حقوق میپردازد. از دیدگاه واقعگرایان، کلیات دارای واقعیت عینی و مابازا خارجی در عالم واقع است، در حالی که نامگرایان آن را جز نامهای ساخته ذهن که فاقد هرگونه مابازا در عالم واقع است، نمیدانند. نتیجه این اختلاف به طور عمده در مباحث راجع به حقوق طبیعی و اثباتگرایی حقوقی پدیدار میشود. به همین ترتیب، این بحث در مسایل مربوط به حقوق بشر نیز اهمیت فراوان دارد، چندانکه واقعگرایی در تأیید آرمان حقوق بشر نقش اساسی ایفا میکند.
در فصل سوم، دیدگاههای واقعگرایان و ضد واقعگرایان مورد بحث قرار گرفته است. فصل چهارم و آخر نیز به واقعگرایی در برابر «ایدهآلیزم» میپردازد. باید دانست که ایدهآلیزم گاه در معنای «تصورگرایی» و گاهی دیگر در معنای «آرمانگرایی» به کار میرود. نامگرایی و ضد واقعگرایی در فصلهای دوم و سوم، در حقیقت نوعی ایدهآلیزم در معنای نخست است. در فصل پایانی نیز ایدهآلیزم در معنای دوم مد نظر قرار گرفته است.
از ویژگیهای این رساله پرداختن به دیدگاههای نمایندگان هر یک از مکاتب فلسفی است. همچنین سعی شده تا با وفاداری به عنوان رساله، همهجا «واقعگرایی» هسته اصلی بحث باشد و چنانکه میبینیم این واژه در عناوین تمام فصلها تکرار گردیده است.
دیباچه
در کشورهایی که فلسفه حقوق از دروس اجباری دوره های تحصیلی است، بسیاری از دانشجویان تنها به این دلیل به مطالعه این علم میپردازند که برای فارغ التحصیلی و جلوگیری از افت معدل لازم است. در کشورما که چنین درسی تقریبا در میان واحد های درسی وجود ندارد، این فایده نیز متصور نیست.
با این همه، مطالعه فلسفه حقوق از جنبههای گوناگون سودمند واقع میگردد؛ از دیدگاه عملی، مطالعه این علم، باعث افزایش قدرت تحلیل و تفکر انتقادی و خلاق در حقوق میشود. از دیدگاه حرفهای نیز فلسفه حقوق به نحوه اندیشه وکلا و دادرسان درباره رفتار و نقش خود در جامعه میپردازد. بسیاری نیز صرفنظر از دیگر فواید، مطالعه این علم را فینفسه و بخودیخود لذتبخش میدانند.
شوربختانه، با وجود فوایدی که گفته شد، این شاخه از علم بویژه در شکل جدید خود، در کشور ما کمتر مورد توجه قرار داشته است. با این همه، در سالهای اخیر، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و با سفارشها و راهنماییهای جناب آقای دکتر ناصر کاتوزیان این رشته مورد توجه خاص قرارگرفته است. نگاهی گذرا به عناوین رسالههایی که در طول این سالها در دانشکده حقوق نگاشته شده است و مقایسه آن با عناوین رسالههای دیگر دانشکدهها این واقعیت را نشان میدهد.
در اینجا لازم میدانم که از راهنماییهای استاد فرزانه جناب آقای دکتر ناصر کاتوزیان که در تمام دوران نگاشتن این رساله از هیچگونه کمکی دریغ نکردند، تشکر نمایم. اگر این راهنماییها نبود، اکنون این رساله نیز شکل و محتوایی کاملا متفاوت داشت.
همچنین وظیفه خود میدانم که از آقای «یس بیاروپ» استاد دانشگاه استکهلم که با فرستادن مقالات خود درباره مکتب واقعگرایی اسکاندیناوی و راهنماییهای ارزشمند در یافتن پاسخ پارهای از مسایل یاریم کرد، سپاسگذاری کنم. از دکتر «مائورو زامبونی»استاد دیگر دانشگاه استکهلم نیز به خاطر
مقدمه
شاید کمتر نویسندهای را بتوان یافت که به نوعی ادعای واقعگرایی نداشته باشد. وصف «واقعگرا» در فلسفه حقوق در معانی گوناگون و گاه متعارض به کار رفته است، چندانکه گاه موجب تحیر و سرگردانی خواننده میگردد از یکسو، مکتب واقعگرایی آمریکایی و اسکاندیناوی و همچنین مکاتب اثباتگرا را در زمره مکاتب واقعگرا میآورند و از سوی دیگر، مکتب حقوق طبیعی را نیز با آن همه دیدگاههای متفاوت، در همین گروه جای میدهند. همین امر باعث شده تا انجام تحقیق در باب حقوق و واقعگرایی با دشواریهای فراوان روبرو شود، چندانکه در همین رساله نیز بیشتر تلاشها صرف جمعآوری دیدگاههای متفاوتی شده که گاه تنها عنوان واقعگرایی را برسر دارند. همچنین، خواهیم دید که «ایدهآلیزم» نیز که بطور معمول در برابر واقعگرایی به کار میرود، دارای معانی متفاوت است.
بررسی علل این پراکندگی از اهمیتی ویژه برخوردار است؛ در واقع، میخواهیم بدانیم که چرا این دیدگاههای متفاوت و گاه متعارض تحت عنوانی واحد مورد بحث قرار گرفته است؟ پاسخ این پرسش را میتوان با مطالعه مباحث راجع به واقعگرایی در فلسفه عام، یافت.
مطالعه نظریات فلاسفه بزرگ نشان میدهد که مکاتب حقوقی امروز، در واقع، امتداد نظامهای فلسفی است.دانشمند و فیلسوف فرانسوی «پیر دوهم»، در مطالعه ای که به عمل آورده است، چنین نتیجه میگیرد که نظریات علمی فعلی، حاصل توسعه و گسترش اصول متافیزیکی است و همین وضعیت در مورد فلسفه حقوق نیز صادق است.
به همین ترتیب، پراکندگی مباحث راجع به واقعگرایی در فلسفه عام، به فلسفه حقوق نیز کشیده شده است. در چنین وضعی است که شیوه طرح بحث و تحدید موضوع، در رسالهای از این دست اهمیتی ویژه مییابد. در نتیجه، در این رساله به عنوان روشی کلی، سعی شده تا نفوذ تمام مباحث راجع به واقعگرایی فلسفی، در فلسفه حقوق مورد بحث قرارگیرد و مطالب پراکنده ولی مرتبط با تدوینی جدید گردآوری و ارایه گردد. به بیان دیگر، هدف اعمال مفهوم فلسفی واقعگرایی در زمینه حقوق بوده و سعی شده تا شکلگیری اندیشههای حقوقی بر اساس مفاهیم فلسفی مربوط نشان داده شود.
وانگهی، مفاهیم فلسفی پس از ورود به قلمرو فلسفه حقوق، با توجه به خصوصیات مسایل حقوقی، چهرهای ویژه مییابد. چندانکه، در بحث از کلیات و مکتب واقعگرایی و نامگرایی در فلسفه عام، سخن بر سر وجود امور به طور کلی است و مثالهای فلاسفه به «اسب» و «صندلی» و پارهای اشیای دیگر محدود میشود. لیکن، در مباحث مربوطه در فلسفه حقوق، سخن از قواعد کلی حقوق و وجود یا عدم وجود آن است. بحث واقعگرایی و ضد واقعگرایی نیز در فلسفه حقوق در قالب بحث «عینیت حقوق» مطرح گردیده است.
به همین ترتیب، به لحاظ ارتباطی که میان فلسفه عام و فلسفه حقوق وجود دارد، تلاش شده تا هرجا که لازم است، نخست سابقه بحث در فلسفه عام مطرح گردد و آنگاه مباحث مربوط به آن در فلسفه حقوق مورد بحث قرار گیرد. این وضعیت را بویژه در فصل نخست مشاهده میکنیم که ابتدا سابقه مباحث هستیشناسی، معرفتشناسی و واقعگرایی در فلسفه عام طرح گردیده و سپس به نفوذ آن در فلسفه حقوق پرداخته شده است. فصل راجع به واقعگرایی و ضد واقعگرایی نیز با بحث از سابقه امر در فلسفه عام آغاز گردیده است.
از سوی دیگر، فصل نخست رساله نیز به سه بخش «هستیشناسی ، «معرفتشناسی» و «واقعگرایی» تقسیم گردیده است؛ زیرا، اگر واقعگرایی را بگونهای ساده به معنای «گرایش به واقعیت» بدانیم، آنگاه تحقیق در باب «واقعیت» و «آنچه هست» گام نخست چنین تحقیقی است. پس از این بحث، نوبه به «شناخت» این واقعیت میرسد؛ بخش نخست، از مباحث هستیشناسی و بخش دوم، از مباحث معرفتشناسی است. به همین ترتیب، واقعگرایی نیز دارای سرشتی دوگانه است و با هر دو بحث ارتیاط نزدیک پیدا میکند.
در این رساله بیشتر تلاشها صرف آن شده تا مطالب پراکنده در قالبی منطقی ارایه گردد؛ همانگونه که گفته شد، اصطلاح «واقعگرایی» در فلسفه عام و در نتیجه در فلسفه حقوق، در معانی گوناگون و در هر معنا، در برابر اصطلاحی خاص به کار رفته است. به این ترتیب، سه فصل اصلی این رساله به سه معنای اصلی واقعگرایی که به ترتیب در برابر «نامگرایی»، «ضد واقعگرایی» و «آرمانگرایی» قرار میگیرد، اختصاص یافته است. همچنین سعی شده است تا با توجه به عنوان رساله، «واقعگرایی» محور اصلی تمام فصول باشد، چندانکه در عنوان هر فصل، واژه واقعگرایی تکرار شده و هر بار در برابر اصطلاحی به کار رفته است.
با اینکه «واقعگرایی» و اصطلاح مقابل آن، «ایدهآلیزم» دارای معانی گوناگون است، ولی نباید در این زمینه راه افراط پیمود؛ حقیقت این است که در مباحث واقعگرایی و ایدهآلیزم در معانی گوناگون، قرابت و نقاط مشترک نیز بسیار دیده میشود. تلاش برای نشان دادن معانی گوناگون این اصطلاحات و در عین حال بیان قرابتهای موجود، بخش عمده مباحث این رساله را تشکیل میدهد.
واقعگرایی از مفاهیم هستهای و بنیادین فلسفه است و بیشتر مسایل فلسفی به دور همین مفهوم میگردد، چندانکه هر یک از مباحث، «هستیشناسی»، «معرفتشناسی» و «حقیقت» بگونهای با این بحث ارتباط دارد.
در فرهنگ دایره المعارفی هاشت معانی زیر برای «واقعگرایی» ذکر گردیده است:
الف) نظریه افلاطون که ظواهر محسوس و موجودات معین را صرفا بازتابی از واقعیتهای حقیقی یعنی مثل(Forms) میدانست.
ب) نظریه قرون وسطی که موجودات کلی را واقعیت محسوب و دارای وجود واقعی دانسته و به این اعتبار در برابر مفهومگرایی Conceptualism)) و نامگرایی Nominalism)) قرار میگیرد.
ج) نظریه ای که به موجب آن جهان خارج دارای موجودیتی مستقل از کسی است که آن را تصور می کند و به این اعتبار در برابر تصورگرایی Idealism)) قرار میگیرد.
ب) در ادبیات و هنرهای زیبا عبارت است از پایبندی به نمایش جهان و انسانها آنگونه که هستند.
ه) توانایی در نظر گرفتن واقعیت و ارزیابی اطلاعات و داده ها پیش از هر اقدامی.
به نقل از: Dictionaire Hachette Encyclopedique, Grand Format, 2001.
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند اماده دانلود میباشد
مبانی مدلسازی و توصیف فرآیند مدلسازی کیفی آب ، تغذیه گرایی
در این فایل 46 صفحه ای پی دی اف . مبانی مدلسازی و توصیف فرآیند های لایه بندی حرارتی و تغذیه گرایی و پارامتر های دخیل و روند مدلسازی و فرمول های مورد استفاده در نرم افزار Ce-Qual-w2 تشریح می گردد.
مناسب برای فصل توصیف فرآیند پایان نامه.
مناسب برای آمادگی آزمون درس مدیریت منابع آب ارشد و دکتری