یونان باستان در آئینه تاریخ
جغرافیا: یونان Hellade-Greece ـ هلّاد ـ گریس، (یونان فعلی) کشوری پادشاهی در جنوب شرقى اروپا و جنوب غربى شبه جزیره بالکان و مشتمل بر جزایر پراکنده ی در دریای اژه و دریای ایونی که 13200 کیلومتر مربع مساحت و بیش از 9360000 تن سکته دارد ازاین تعداد حدود 7 میلیون تن پیرو کلیسای ارتدکس یونان هستند. این کشور از شمال به آلبانی ، یوگسلاوی و بلغارستان از شمال غربى به ترکیه اروپائی از شرق به دریای اژه ، از جنوب به دریای مدیترانه و از مغرب به دریای ایونی محدود است و خود به شکل شبه جزیره ای با شکل نامنظم می باشد که سواحل بریده عمیق دارد پایتخت آن آتن است.یونان در قدیم به مناطقی تقسیم شده بود که هر یک زمانی مملکت مستقلّی بوده اند مانند تراکیه ، مقدونیه ، اپیر ، تسالی، پلوپونز))[1]
امّا یونان باستان شبه جزیره نسبتاً کوچک که در جنوب شرقى اروپا قرار دارد که محل زندگی چندین قبایل بوده است مهمترین آنها عبارت از چهار قبیله بزرگ بوده اند که 1- میسنه ای 2- دریان 3- ایونیان 4- آئولیان را شامل می شد.
هنگام حمله کوروش کبیر به آن سرزمین قبیلهای که ایرانیها با آن برخورد نمودند ایونی نام داشت و لذا این سرزمین در ایران به یونان شهرت یافت. رومیها بیشتر با قبیله گریس برخورد داشتند لذا نزد آنان سرزمین مذکور به گریس شهرت یافت ، غربى های معاصر به پیروی از رومیها به آن سرزمین گریس GRRice می گویند.
بیشتر سرزمین یونان را کوه و دمن فراگرفته است لذا فقط یک پنجم آن قابل کشت بوده و مابقی صلاحیت استفاده را ندارد. به علت آنکه اطراف یونان را دریا فراگرفته است از هوائی نسبتاً مطبوع برخوردار است که زندگی در این منطقه را آسان تر می نماید.
معادن این سرزمین شامل سنگ سفید ، آهک ، برنز و کمی نقره است. بخاطر مجاورت با دریا صنعت ماهی گیری در این کشور از منابع اقتصادى پر اهمیت تلقی می گردیده و نیز مبادلات تجارى و اقتصادى موجب مبادلات فرهنگى و فکرى بوده است امّا نویسندگان مغرب زمین برای آنکه یونان را مبدأ تمدن غرب قرار داده اند لذا در داوریهای خویش نسبت به یونان باستان راه مبالغه را پیش گرفته اند بطوریکه حتی جزایر اطراف دریای اژه را مثل کرت که پایتخت آن کنوسوس بوده و جزیره اوبه و جزایر شمالی آن مثل اسکوروس و کیوس را جزو یونان باستان محسوب می نمایند در صورتی که این جزایر قبل از آمدن قبایل مهاجر مذکور یونانی صاحب تمدن بوده اند فرهنگ و تمدن آنها کاملاً صبغه ای شرقى داشت ، حتی افلاطون در کتاب مهمانی (شماره 82) ایونیا را نیز بخاطر مخالفت با همجنس بازی شرق زده می نامد. پس یونان باستان متشکل از دولتشهرهای کوچک بود که اتحاد سیاسى نداشته و تحت حکومت مرکزی نبودند و یکی از عوامل این أمر وضعیت ناهمگون جغرافیائی بوده است.
یونان باستان با مرکزیت آتن شهرت دارد و به هیچ وجه شامل جزایر کنار دریای اژه نمی شده است زیرا این جزایر حتی مقام استادى را برای یونانی ها از حیث تفکر و تمدن داشتند، زمانی که قبائل یونانی پس از غارت گری ها و چپاول و ویرانگری در آن مناطق سکنی گزیدند جزایری مثل کرت به عنوان نمادى از تمدن مشرق زمین بر دروازه غرب می درخشید. به اتفاق مورخین شرقى و غربى تمدن یونان محصول تمدن کرت محسوب می شد.
ارکان جغرافیائی یونان باستان عبارت بودند از :
یونان باستان از نظر جغرافیائی محدود به آتن بود، اگرچه گاهی شهرهای کوچک دیگر به عنوان متحد آن به آنها می پیوستهاند اما آنها نیز به علّت خود خواهی و منفعت طلبی آتنی ها و پیمان شکنی های آنها مجبور به کناره گیری میگردیدند، این خودخواهیها را راداکریشنا یکی از استادان فلسفه در حوزه علمیه مسیحی آکسفورد انگلیس و رئیس جمهور أسبق هند چنین بیان می کند: "هیچ یک از شهرهاى یونان حاضر به تبعیّت از شهرهاى دیگر نبود یونانیان نتوانستند وفادارى وسیعترى نسبت به یگانگی تمام یونانستان به وجود آورند و قادر نشدند گرد هم آیند و همکارى نمایند بلکه عمر خود را در منازعات بین خودمختارى هاى محلى به سر بردند"[2]
تاریخ: آتن مرکز یونان باستان محل مورد نظر غربىها که از آن به عنوان شهرى ایده آل یاد می کنند شهرى است به روایت تاریخ تجاوزگر، مکّار، و مادّیگرا که به هیچ وجه اصول اخلاقى در آن مراعات نمی شود به روایت تاریخ: ((ساختار اجتماعى یونان یعنی قطعه خاک کوچکی که آتن مرکز آن است طبق آمارهاى تاریخى، جمعیت یونانی در حدود 350 هزار نفر بوده و بقیه جمعیت را خارجیان مقیم و بردگان که تعداد آنان را 360 هزار نفر نوشتهاند تشکیل میدادند در زمان استقلال یونان که بیش از نود سال ادامه نداشت بین بیست و دو تا چهل و سه هزار نفر متغیّر بود.)) [3]
ارسطو در کتاب سیاست از دادن حق تابعیّت و شهروندى به پیشهوران و صنعتگران منع می کند و کشاورزان و صنعتگران را جزو کالاها محسوب می نماید. ارسطو پیر مردان و زنان و کودکان را نیز شهروند نمی داند ، این تفکّر در تمام یونان باستان حاکم بوده است چنانچه مونتسکیو می گوید:((تجارت، کشاورزی و صنعت را یونانیان از پیشههای پست و مخصوص غلامان و بردگان میشمردند و لذاست که افلاطون در کتاب قوانین خود دستور می دهد هر فردى را که به تجارت بپردازد تنبیه کنند))[4]این طرز تفکّر مخصوص یونان است و در جوامع شرقى صنعتگری و کشاورزی جزو کارهای والا محسوب می گردید چنانچه کنفسیوس فیلسوف چین در جواب کسیکه از کشاورزی و صنعتگرى سوال می کند می گوید:(( این مرد (کشاورز) براستی آزاده است زیرا براى کارهاى دستى و کشاورزى ارزش وفضیلت اخلاقى قائل است.))[5]
در حالی که افلاطون کارکردن را ننگ میداند و آن را مخصوص بردگان می شمارد کتاب مقدّس هندوها گیتا می گوید:((آنچه را تکلیف تو است ای ارجونا انجام ده که کار کردن به از کار نکردن است چه حتّی سلامت تن بی کار کردن میسّر نگردد.)) [6]یونان که همان آتن بوده باجغرافیایی چنان کوچک و جمعیت فوق به اندازه یک شهر معمولی از کشورهای شرق باستان محسوب می گردیده. آتنی که جمعیت آزاد آن چهل و سه هزار نفر بوده و آنها هم تجارت و صنعتگری و کشاورزی را ننگ و پست می شمردند و از آن سه (کشاورزی، تجارت و صنعت که سه رکن اساسى هر تمدّنی محسوب می شوند) پرهیز مینمودند و به بردگان می سپردند. آیا می توانسته بقول یونان زده ها تمدّنی را پی ریزی نماید که هیچ ملّتی نتوانست مثل آنرا پی ریزی کند. این مطلب گویای آن است که تبلیغات دروغین چه نقش بسزائی در بزرگ نمائی ها اجرا می کند . تمدّن در حقیقت میراث مشترک همه نژاد های بشری است که دست بدست می گردد ، ملّت های کوشا تر تمدّن آفرین ترند ، این در انحصار هیچ نژادى نیست ، بلکه بستگی به سعی و کوشش دارد{که لیس للانسان الا ما سعی} قبل از یونان تمدّن های عظیم ایران، هند و چین وجود داشته اند، در همسایگی یونان تمدّنهای سومر، کرت، بابل،آشور و مصر در اوج شکوفائی قرارداشتند، که یونانیان افتخار شاگردى این تمدّنهای عظیم وکهن را دارا بودند. به قول ویل دورانت: اکثر یونانیان گمان می بردند که بسیاری از تمدّن ایشان از آن مصر است و موافق روایات یونانی بانیان بعضی از شهرهای یونان کسانی بودند که یا مانند کادموس و دانائوس از مصر می آمدند،یا فرهنگ مصری را از طریق فنیقیّه یا کُرت به یونان آوردند“[7] عملکردهای ملل بستگی به اعتقادات آنها دارد اگر مادّیگرا باشند مادّیگرائی منجر به منفعت طلبی و در نتیجه اصطکاک منافع افراد یا گروههای مختلف میگردد و در نهایت ظلم و بی عدالتی و خونریزی را در پی دارد چنانچه ((یونانی ها مردمی مادى گرا بودند که تمام مردم جزایر را تار و مار کردند و تمدّنهای با ارزشی را که آموزگار آنها بودند مانند تمدّن کرت و تروآ نابود کردند.))[8] ادّعای مهد آزادی بودن یونان باستان دروغی بیش نیست زیرا وقتی پیرمردان و زنان و کودکان و کشاورزان و صنعتگران و تاجران و خارجیان و بردگان شهروند محسوب نشوند دیگر آزادی برای چه کسانی معنی دارد ؟
نیز آزادی بیان در آنجا به هیچ وجه وجود نداشته است کما اینکه سقراط بخاطر اظهار نظریّات خود محکوم به مرگ گردید افلاطون تبعید شد و ارسطو فرار را بر قرار ترجیح داد حتیّ افلاطون مخالف آزادی بیان است او می گوید (( ما باید در اعتقادمان راسخ باشیم و تنها اشعاری را به مدینه ی فاضله ی خود راه دهیم که در مورد خدایان و درستایش مردان نامور باشند )) [9]
از نکات جالب توجّه آن است که رشد و گسترش، بعضى از مکاتب فلسفى مدیون پیوند آنها با قدرتهاى زمان بوده است، چنانکه افلاطون در خدمت شاه سیراکیوز در آمد، ارسطو در دربار فیلیپ رشد نمود و به خدمت اسکندر درآمد. هگل به خدمت رژیم خود کامهی اتریش در آمد. هایدگر به خدمت هیتلر در آمد و مارتین بابر و ژان پل سارتر رسماً صهیونیست بودند و از جنایات صهیونیست ها حمایت می نمودند و بابر حتّی به فلسطِین رفت تا در جنگ داخلی به اسرائیلی ها کمک نماید. فرانسیس بیکن، تامس هابز، استوارت میل، برتراندراسل از خادمان دربار بریتانیا بودند و از استعمار انگلیس بطور رسمی حمایت نمودند.
مونتسکیو نویسنده کتاب روح القوانین که از بزرگترین فلاسفه سیاسى غرب است و کتاب او از کتب مرجع در علم سیاست و محافل علمی (استاندارد) است در کتاب خویش به وصف مردم یونان می پردازد و می گوید: یونانی های اوّلیّه همگی دزد دریائی بودند.[10] سیسرون که از دانشمندان معروف و قانونگذار روم باستان است در نامه ای که درباره وظائف حکمرانان به برادر خود نوشته است .وی را از رفاقت با یونانیان برحذر داشته و نیز در جای دیگر اعلام کرده است که یونانیان دارای منشی استوار نیستند و به جای رعایت اصول ، اسیر منافع آنی خویشند.[11] آ .آر ریچی استاد فلسفه علوم می گوید: ((یونانیان دروغگویان آراسته ای بودند همچون قهرمان ملّی شان ادیسه))[12] سیّد امداد امام محقق ونویسنده هندی در وصف مردم یونان می گوید:آنان معتقد به بهشت نبوده و به انواع و اقسام خدایان اعتقاد داشتند بعضی از خدایان آنان ، زنان چوپان را در بیابان به زور مورد تجاوز جنسی قرار می دادند ، یونانیان زنان خویش را در اختیار یکدیگر قرار می دادند که رسم مذکور در هیچ ملّت شایسته ای وجود نداشته است نزد یونانی ها، دزدی وقتی که موجب دستگیری شود جرم محسوب می شد در غیر این صورت به عنوان زرنگی قابل ستایش بود“[13] طبق شهادت تاریخ مردم یونان دروغگو، فریبکار، پیمان شکن و سودجو و مادّیگرا بودند و معتقد به هیچ اصلی از اصول اخلاقی نبودند و این ریشه در اعتقادات آنها داشت زیرا بتهایی را که آنها مورد پرستش قرار می دادند ، آن بتها مظهر لذّت گرایی ،منفعت جویی و مادّیت بودند و مظهر همه آن صفاتی بوده اند که نزد مردمان مشرق زمین باستان و معاصر رذایل اخلاقی نامیده می شوند فلاسفه نیز بطوریکه در صفحات آتی خواهد آمد بدلیل آنکه همان بتها را می پرستیدند مادّیگرا و سود طلب بوده اند در وصف این مردمان یونانی ویل دورانت مورّخ غرب می گوید :طرفداری ازمنافع شخصی اخلاق مردم آتن را تاحدى نابودکرد تا بالاخرهشهر را طعمه اسپارتیانسخت وخشن ساخت"[14]
راداکریشنا استاد دانشگاه آکسفورد و نویسنده هندی می گوید: یونانیان از نظر نبوغ دینى و اخلاق مقام بلندى نداشتند ما در آنان عشقی برای عالم ازل یا تألّم شدیدى در مقابل بی عدالتی مشاهده نمی کنیم، جهت عمده دین یونانیان عبادت خدایان (المپیاد) بود که در اصل عبارت بودند از قوای طبیعت هر چند به تدریج مظاهر صفات انسانی گردیدند"[15] در وصف این مردم در تاریخ چنین می خوانیم: مردم آتن بندرت نسبت به کسى جز فرزندان خود عطوفت و همنوعی ابراز می دارند از وجدان خود چندان آزار نمی بینند و هرگز در فکر آن نیستند که همسایه را چون خویشتن دوست بدارند. مردمان شکایت از این دارند که کاسبان آتن اجناس تقلبی می فروشند و هر گاه فرصتی پیش آید از دروغ گفتن پرهیزی ندارند سیاستمداران از کاسبان چندان بهتر نیستند ، در میان یونانیان آداب اجتماعی و مذهب اعمال فاتحان را محدود نمی کند حتّی در جنگهای داخلی رسم معمول آن است که شهر مغلوب را غارت کنند زخمیان را بکشند زندانیانی را که فدیه نمی پردازند و نیز اسیران غیر نظامی را به قتل رسانند و یا برده کنند شهرها ودرختان میوه و محصولات زراعتی را بسوزانند هر چه را که زنده است معدوم سازند و تخمی باقی نگذارند که در آینده سر برآورد"[16] در حالی که دروغ را در یونان علامت زرنگی و زیرکی میدانستند در مشرق زمین دروغگوئی از کارهای زشت به شمار می آمده چنانکه هرودت مورّخ یونانی نیز به آن اشاره دارد و می گوید: هر عملی که ارتکاب آن منع شده صحبت کردن از آن نیز ممنوع است به عقیده پارسها بدترین و ننگترین کارها دروغ گفتن است"[17] در حالی که بیشترین جمعیت یونان را بردگان تشکیل می دادند آریانوس مورّخ یونانی در مورد وضعیّت بردگی در هند می گوید: این مسئله بسیار بزرگی است که تمام ساکنان هند آزادند و هیچ فردى برده نیست" [18]- ویل دورانت در مورد اوصاف مردم هند از قول یک سفیر یونان باستان که به هند رفته بود مىگوید:" آنان چنانکه باید زندگی سعادتمندانهای دارند چون ساده رفتار و میانه رواند، هرگز شراب نمیخورند مگر در مراسم قربانی، سادگی قوانین و پیمان هایشان با این حقیقت ثابت می شود که بندرت کارشان به دادگاه میکشد اماناتشان را نزد یکدیگر میگذارند و به یکدیگر اعتماد دارند. " [19]
او از اینکه امانات پیش هم میگذارند و به یکدیگر اعتماد دارند تعجّب می کند. مونتسکیو از بزرگترین فلاسفه غرب در مورد قضاوت و عدالت یونانیها می نویسد: "یونانیان برای انتقام کشیدن از ستمگران یا از اشخاصی که سوء ظن به ستمگری آنان میبرند حدى قائل نشدند گاهی اولاد آنها را به قتل میرساندند و گاهی پنج تن از نزدیکترین خویشاوندان آنها را"[20] چنانچه ملاحظه شد یونانیان نزد تمام مورّخان جهان اعم ّ از غربى و شرقى افرادى طمعکار، مادّیگرا و منفعت طلب بودند در شهوت پرستی و سودجوئی معتقد به هیچ قانون و قاعده ای نبودند.
[1] حرف-ى/فرهنگ معین
[2] ص7 ادیان شرق وفکر غرب – راداکریشنا
[3] ص45 یونان باستان یا دروغ بزرگ – احمدکریمی
[4] ص140 –روح القوانین
[6] گفتار سوّم – گیتا
2ص84 یونان باستان – ویل دورانت
2ص194-تاریخ اندیشه اجتماعی-بارنز وبکر-ت-جوادیوسفیان
3همان
4 کاشف الحقایق /سید امدا امام 1982 ترقی اردو بیورو نئی دهلی
2ص5 ادیان شرق وفکرغرب-راداکریشنا
[16] ص 69 تا 73 یونان باستان –فتح الله محبتائی
3ص355 روح القوانین- مونتسکیوش
ملاحظات تاریخی
یونان از کهن ترین سرزمینهای مسکونی و متمدن جهان بوده و آثار تمدن در آن به دهها قرن پیش از میلاد باز می گردد. تمدن قدیمی آن به تمدن مینوسی معروف است و مرکز آن جزیره کرت بود. یونانیان باستان از دو نژاد اصلی بودند،یکی خود یونانیان و دیگر اقوام دوری. اقلیتهایی نیز وجود داشته اند. یونانیها جزایر مجاور آن و در بخشی از پلویونز (پلوپونیسوس) و نقاط دیگر می زیستند. نخستین بار افلاطون (427-347 ق .م )در رساله تیمانوس ورساله کریتاس درباره شهر آتلانتیس سخن گفته است که 9هزار سال قبل از میلادمی زیسته اند وتمدنی افسانه ای والهی دا شته اند و تمام اروپا را تا مرز ایتالیا و تمام آفریقا را تا دروازه های مصر گشودند .لکن جاه طلبی حکام و ساکنان این تمدن باعث اختلافات داخلی وضعف آن شد ودر نتیجه در نبرد با آتن شکست خوردندوسپس طغیان دریا و زلزلة توأمان آن را در قعر دریا فرو برد.
یونان ،سرزمین اقوام ایونی است که نخستین فلسفه مدون بشری به آنها نسبت داده می شود . فلیسوفان بزرگی چون طالس وآنا کسیمندر و انا کسیمینس در آن منطقه می زیسته اند، آنان اقوام بسیاربا استعدادی بوده اند مثلا اشعار هومر که ازقدیمی ترین آثار باقیمانده بشری است مربوط به همین اقوام می باشد .
دوکتاب «ایلیاد» و «اودوسیا » را انجیل یونانیان می نامند قبل از سقراط و افلاطون نیز فیلسوفان بزرگ دیگری نیز در یونان پرورش یافته اند (ازقبیل دموکریتوس ،فیثاغورث). یکی از آنان شخصی است به نام «آنا کساگوراس» که برای اولین بارنظریه عناصر اربعه را مطرح ساخت .این فیلسوف اصالتا ایرانی است که به همراه سپاه ایران به یونان رفته است .
دریونان قدیم سه دولت شهر (پولیس )وجود داشته که یکی از آنها آتن است و با توجه به تعدد جزایر در یونان ، این کشور از این دولت شهرها تشکیل می شده است .
شایان ذکر است که اروپائی ها یونان را پدر خود می دانند واخیرا نیز اتحادیه اروپا شهر تسالونیکی یونان را به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا انتخاب کرده است . لذا آنان در ستایش یونان مبالغه وافراط می کنند وتلاش دارند که تمدنهایی از قبیل تمدن ایران ـ هند وسوریه رانادیده بگیرند وبه سادگی از کنار آن بگذرند .از حدود ده قرن پیش از میلاد در نقاط مختلف یونان اجتماعات و کشور شهرهای مستقل و منفردی بوجود آمدند که یونانیان خود آنها را پولیس می نامیدند و هریک از این نواحی به نحوی با یکدیگر مرتبط بودند. سالیان اوج تشکیل این نواحی 100 تا 80 قبل از میلاد بود و صدها کشور شهر بوجود آمدند. مهمترین این کشور شهرها آتن، اسپارت و تب بودند. آغاز تاریخ آتن با افسانه ها آمیخته است و این کشور شهر در آغاز قرن هفتم قبل از میلاد مشتمل بر سرزمین آتیک بود. در سال 683 پیش از میلاد پادشاهی موروثی در آتن لغو وحکومتی شبیه به جمهوری در آن برقرار گشت ولی جمهوری دیکتاتوری و پادشاهان انفرادی تا سال 510 به حکومت ادامه دادند.
اسپارت در قرن هفتم قبل از میلاد مرکز ادبیات یونان بود ولی از حدود سال 600 پیش از میلاد ببعد نظامیگری بر آن مستولی شد. دولت اسپارت را دو پادشاه اداره می کرد. کشور شهر تب که از حدود 1000 سال پیش از میلاد مسکونی شد بخش عمده ای را در تاریخ باستان یونان بر عهده داشته است. آتن در آغاز قرن پنجم پیش از میلاد مقتدرترین دولت یونان بود و در سال 510 پیش از میلاد دارای حکومت دموکراسی شد.
در طی قرون پنجم و چهارم پیش از میلاد یکسری جنگهای خونین و عظیم میان خود کشور شهرها با یکدیگر و تمام آنها با ایران در گرفت. در سال 338 پیش از میلاد فیلیپ دوم پادشاه ناحیه مقدونیه بر سراسر یونان دست یافت و سپس یک حکومت فدرال از ایالت یونان بوجود آمد. پس از وی پسرش اسکندر کبیر به حکومت رسید. اسکندر فتوحات فراوانی بدست آورد و قلمرو حکومتی خود را چندین برابر کرد. قلمرو اسکندر از شرق تا رود سند گسترده بود ولی پس از او جنگ میان جانشینان وی به تجزیه این امپراطوری روم گردید و پس از تجزیه دولت روم، در قرن چهارم میلادی یونان جزءاصلی روم شرقی (بیزانس) شد. امپراطوری بیزانس تا اواسط قرن پانزدهم میلادی دوام آورد و 80 امپراطور در طی 1058 سال بر آن حکومت راندند. اولین حاکم بیزانسی، آرکادیوس نام داشت. در دو سال اول حکومت وی (96 – 395) یونان مورد تهاجم بیگانگان واقع شد ولی این هجومها بجایی نرسید. در زمان حکومت کنستانس دوم (68 – 641) قسمتهایی از یونان مورد هجوم مسلمانان واقع شد.
تعدادی از مهمترین امپراطوران بیزانسی (با تاریخ حکومت) عبارت بودند از: تئودوسیوس دوم (50 – 408)،یوسنی نیانوس اول (65 – 527)، هراکلیوس اول (41 – 610)،گنستانتین پنجم (75 – 740)، باسیلیوس دوم (1025 – 976)، آلکسیوس اول (1118 – 1081)، مانوئل اول (80- 1143)، یوحنای سوم (54 – 1222)، آندرونیکوس دوم (1328 – 1282)، مانوئل دوم (1425 – 1391) و آخرین امپراطور که کنسانتین یازدهم (53 – 1448) نام داشت. با اینحال قلمرو آخرین امپراطوران بیزانس تنها شامل مقدار کوچکی از یونان بود که وحدت سیاسی نداشت و خاک آن عمدتاٌ در دست دول مقتدر منطقه بود (از جمله دولت های ایتالیایی).
این پاور پوینت شامل مطالب و عکس های کامل از معماری دوران مختلف در یونان می باشد و بایل به صورت اجرایی بدون نام آماده ارائه می باشد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:15
فهرست مطالب:
برای چه چیزهایی صورت داریم ؟
دومین استدلالی تسلسلی:
منبع تحقیق:
چکیده:
پارمنیدس ، به ویژه قسمت دوم آن ، شگفت ترین سرنوشت را در میان محاورات افلاطون داشته است . هیچ کس منکر نیست که این محاوره آهنگ الهی دارد عمیقا دیندارانه است و اشارات عرفانی در ان دیده می شود همچنین شگفت نیست که ببینیم از فایدون ، فایدروس یا تیمایوس در این رابطه اسم می برند . اما اینکه استدلال های ضد و نقیض پارمنیدس درباره ی واحد – که دست کم صورتی مغالطه آمیز دارد و از مباحثات قرن چهارم و پنجم قابل انفکاک نیست – را تبیینی از عالی ترین حقایق الهیات بدانیم ، بی تردید یکی از غریب ترین چرخش ها در تاریخ اندیشه ی بشر است . اما نو افلاطونیان مدعی هستند که واحد پارمنیدس همان خدای متعال توصیف ناپذیر و ناشناختی آن هاست ، و همین تصور به مسیحیت قرون وسطی و سپس تر راه یافت و مدت ها بعد وارد فلسفه ی هگل شد .
حتی رهیافت تحلیلی قرن حاضر نیز رقیبانی دارد ، ان گونه که در سخن وال 1926 از وحدت عرفان متعالی و همه ی خدایی حلولی ملاحظه می کنیم و در این نتیجه گیری و ندت 1935 که نو افلاطونیان آن مقدار هم که امروزه غالبا می گویند از افلاطون دور نبودند . مناقشات امروزی ریشه ای بس کهن دارند زیرا خود پروکلوس مفسران را به دو مکتب تقسیم کرده است : مکتب منطقی و مکتب ما بعد الطبیعی .
برای چه چیزهایی صورت داریم ؟
وقتی پارمنیدس نظریه ی سقراط در تقسیم میان صورت ها از یک طرف و چیزهایی که از آن بهره مند هستند از طرف دیگر به طوری که صورتی به نام خود شباهت داشته باشیم که جدا از شباهت های ماست و همین طور در مورد واحد و کثیر و غیره را تایید کرد اولین پرسش را در خصوص قلمرو آنها مطرح ساخت . سقراط علاوه بر آنچه زنون اشاره کرد قبول می کند که صورت هایی برای صفاتی چون زیبا و خوب نیز وجود دارد . او در خصوص انواع و جوهرهای طبیعی ای چون انسان یا آتش تردید دارد و وقتی چیزهای زشت و بی ارزشی چون مو ، گل و کثافات ، مطرح می شوند سقراط احساس می کند یاوه است که برای آن ها نیز صورت های مستقلی ، جدا از جوهرهای محسوس ، اثبات کنند . سقراط اذعان می کند که گاهی این اندیشه مایه ی آزارش می شود که ایا اصل صورت ها را در همه ی موارد صادق بداند یا نه ، اما ، او به چیزهایی روی می آورد که صورت داشتن آن ها را یقینی می داند ، و مطالعه ی خویش را در دایره ی آن ها محدود می سازد . اما ، پارمنیدس این رفتار را معلول جوانی او و فقدان اطمینان وی به نظریاتش می داند وقتی فلسفه ی او پخته تر گشت به هیچ یک از این چیزها به دیده ی اهانت نخواهد نگریست .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:27
فهرست مطالب:
چکیده
کلید واژه ها:
1ـ مقدمه
2ـ مواد و روش ها
3ـ نتایج و مباحث
3ـ1ـ آراء یونانیان و غربی ها در باب ماهیت سخن ادبی
3ـ2ـ افلاطون و الهامی بودن شعر
3ـ3ـ ارسطو و ساختار شعر و سخن ادبی
3ـ4ـ دفاع سیدنی از نظریه ی ارسطو
3ـ 5 ـ جان درایدن و طبیعت عام بشری
3ـ6ـ وردزورث و حقیقت کلی شعر
3ـ7ـ کالریچ و آفرینندگی شعر
3ـ 8 ـ نظر شلّی در دفاع از شعر و سخن ادبی
3ـ 9 ـ نظریه ی ادبی فرمالیسم
3 ـ 10ـ نظریهی ساختار گرایی و ادبیات
3ـ11ـ نیچه و لذّت ادبی
3ـ 12ـ ابهام گرایی و پوچی در ادبیات
3ـ13ـ نظر ژان پل سارتر درباره ی ادبیات
3ـ14ـ مفهوم و ماهیت سخن ادبی در بین عرب ها
3ـ 15ـ تحلیل آراء حکما و نظریه پردازان ایرانی
3ـ16ـ مفهوم امروزی ادبیات
3-17- نظر خواجه نصیر درباره ی شعر و سخن ادبی
3-18- نظر کروچه درباره ی ادبیات
3ـ19ـ نتیجهگیری نهایی
ABSTRACT
Keywords
منابع و مآخذ:
چکیده:
در تعریف واژه ی ادبیات، ماهیت، فواید و نقش آن در زندگی بشر و نیز در حوزه ها و کارکردهای عملی آن، از قدیمترین زمان تاکنون مباحث گوناگونی صورت گرفته است؛ برخی آنرا به مفهوم اخلاقی و برخی در معانی ادبی و عده ای نیز به هر دو مفهوم اخلاقی و ادبی آن به کار برده اند.
اما امروزه ادبیات با سایر علوم جدیدی چون روان شناسی، زبان شناسی و نقد ادبی پیوند خورده و اهمیت والایی پیدا کرده است.
اگر ما یک سیر اجمالی در آراء و نظریه های ادبی غربی ها داشته باشیم، با مطالعه ی آراء ادبی افلاطون، ارسطو، سیدنی، جان درایدن، جانسن و کالریچ و دیگران در می یابیم که:
اولاً جریان فکری ادبی که از ارسطو شروع و به کالریچ ختم می شود، متناسب با شرایط فرهنگ اروپایی است؛ به ین صورت که اگر در آراء آنها ابتدا موضوع اخلاقی در حوزه ی ادبیات دارای نقش و معنای خاصی بود، رفته رفته رنگ باخته و «لذت» جانشین «تعالیم اخلاقی» می گردد.
ثانیاً در تعریف ماهوی شعر و ادبیات با مشکلات و نارسایی های چندی روبه رو هستیم که تعمیم آن نظرها به آثار ادبی مهم دنیا، نه تنها مشکل، بلکه گاهی ناممکن و یا حداقل ضعیف می باشد.
در این مقاله ضمن تبیین و روشنگری جریانات تاریخی آراء ادبی غربی، که از اخلاق به التذاذ و از ایضاح به ابهام می گراید، سعی شده با کمک از نظریه های ادبی خواجه نصیر و بند کروچه و استفاده از مفهوم «شهود»، یک تعریف جامع و کاربردی تری از ادبیات ارائه شود تا گره گشای بسیاری از مشکلات ادبی و علمی ما باشد.
کلید واژه ها: آراء ـ ادبی ـ امروز ـ شهود ـ غرب ـ نقد ـ یونان