فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:36
فهرست مطالب:
خاتمیت و ارکان آن 1
چکیده 2
کلید واژهها 2
مقدمه 3
خاتمیت در قرآن 4
معنی لغوی «خاتم» 9
تعالیم اسلام و هدفهای پایان ناپذیر 15
سر زنده بودن تعلیمات اسلام 17
ارکان خاتمیت 24
رکن اول خاتمیت: انسان و اجتماع 24
رکن دوم: وضع خاص قانونگذاری اسلام 25
رکن سوم: علم و اجتهاد 25
روایات امام مجتبی علیه السلام 29
از امام حسین علیه السلام 29
روایات از امام سجاد علیه السلام 30
روایات امام باقر علیه السلام 31
احادیثی از حضرت صادق (ع) 31
حدیثی از اما هفتم (ع) 33
حادیثی از امام رضا (ع) 33
پی نوشتها 35
منابع: 36
چکیده مطالب
ما در این مقاله در آغاز صحبت از ختم نبوت میکنیم که پیامبر (ص) خاتم پیامبران است و عنوانی است که خود قرآن کریم داده است و خیلی صریح است معنوی لغوی آن که خاتم اسم فاعل است و بعد تعلیمات اسلام و هدفهای پایان ناپذیر آن که پیامبران برای تعلیم و همین طور ترویج دین اسلام فرستاده میشدند و در زمانی که فرهنگ مردم بالا رفت و معلوم شد آنها خود میتوانند دین خود را ترویج دهند و تحریف نکنند نبوت ختم شد بوک پیامبر اسلام و بعد از مورد ارکان مختلف خاتمیت که رکن اول: انسان و اجتماع دوم: وضع خاص قانونگذاری اسلام سوم: علم و اجتهاد، چهارم: وضع خاص موضوعات تفقه و اجتهاد و در اخر روایاتی از امام از جمله امام حسن مجتبی(ع) امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) ، امام باقر(ع) امام صادق (ع) و امام موسی بن جعفر(ع).
کلید واژهها
نبوت
خاتم
وحی
اجتماع
اجتهاد
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان ختم نبوت بر پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم عنوانی است که خود قرآن کریم داده است. قرآن کریم او را خاتم النبیین خوانده است و در این مظلب بحثی برای یکنفر مسلمان نیست. برای یک مسلمان ممکن نیست چنین مسالهای مطرح باشد که ایا بعد از پیامبر ما پیامبر دیگری هم هست یا نیست؟ تصور اینکه بعد از پیغمبر ما پیغمبر دیگری در دنیا بیاید، با ایمان به پیغمبری این پیغمبر دیگری در دنیا بیاید، با ایمان پیغمبری این پیغمبر مافات دارد. شما اگر بخواهید این جور پیش خودتان تصور کنید، بگوئید که من به نبوت رسول اکرم اسلام و ایمان دارم، در عین حال حتی اگر به طور احتمال هم بگوئید شاید پس از او هم پیغمبری آمده است یا پیغمبری خواهد آمد، این «شاید» شما با ایمان به پیغمبری پیغمبر اسلام منافات دارد، معنایش این است که شما به پیغمبر اسلام و قرآن ایمان ندارید. همان طوری که اگر کسی بگوید من به قرآن ایمان دارم ولی به توحید و به خدا ایمان ندارم، میگویند این تناقض است زیرا قرآن کتاب توحید است و ایمان به ْآن برابر است با ایمان به وحدنیت خدا، یا اگر کسی بگویدمن به قرآن ایمان دارم ولی به معاد ایمان ندارم، تناقض است زیرا قرآن کتابی است که مملو است از اعتقاد به معاد، همینطور هم هست موضوع ختم نبوت به خاتم الانبیاء. علاوه بر این که نص قرآن مجید است، اگر فرضاً این نص قرآنی هم نبود، جزء ضروریات دین مقدس اسلام است. بنابراین برای یکنفر مسلمان هرگز این مسأله مطرح نیست که آیا پیغمبری بعد از پیغمبر ما خواهد آمد یا نه.
ولی در عین حال برای یکنفر مسلمان از نظر اینکه بخواهد فهم عمیقی پیدا بکند و ایمانش بر مبنای یک دلائل محکمی باشد، جای این هست که در اطراف این مساله فکر بکند و ایمانش بر مبای یک دلائل محکمی باشد، جای این هست که در اطراف این مساله فکر بکند و دراباره این فلسفه قرآنی بیاندیشد که چرا انبیائی در دنیا ظهور کردند و آمدند، بعد به یک نقطه معین که رسید نبوت ختم شد. قرآن این را بر روی چه مبنا و اساسی بیان کرده است؟ اینها البته جزء معارف قرآنی است و اگر انسان به نکاتی که در قران کریم در این زمینهها ذکر شده است واقف بشود بر معارف او افزوده میشود حالا به یک آیاتی در این زمینه است برای شما ترجمه و مختصر تفسیری میکنم و همین مطالبی که عرض کردم تدریجاً برای شما بیان مینمایم.
خاتمیت در قرآن
آیهای که خواندم در سوره مبارکه احزاب است، میفرماید: ما کان محمد ابا احد من ربالکم و لکن رسول الله و خاتم النبین. محمد پدر هیچکدام از مردان شما نیست، یعنی پدر خوانده کسی نیست، او را با این صفت نخوانید، صفت که باد شما او را با آن صفت بخوانید و بشناسید اینست که او فرستاده خدا و پایان دهنده پیغمبران است.
ممکن است بپرسید که آن جمله اول یعنی چه؟ محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست، پدر خوانده کسی نیست. این نهی از چیست؟
این آیه در واقع نسخ یک سنت کهن است که هم در میان اعراب و هم در میان غیر اعراب از دنیای آن روز حتی در ایران خودمان وجود داشته است. رسم این بود که یکی کسی یک کس دیگر را پسر خوانده میخواند و به منزلة پس خود حساب میکرد و طبق عادات و رسوم ان زمان پس از آنکه یک نفر دیگر را پسر خود قرار میداد، از لحاظ احکام و آثار عیناً مثل پسر خودش بود، یعنی همانطور که اگر بمیرد پسر خودش از او ارث میبرد، این پسر خوانده هم از او ارث میبرد، همانطوری که مثلاً زن پسر خودش عروش او شمرده میشود، محرم او شمرده میشود، و حتی بعد از اطلاق دادن پسر نمیشتواند عروسش را برا خود عقد ببندد، زن این پسر خوانده نیز چنین است. در عربستان این رسم شایع بود، و در غیر عربستان مخصوصاً در ایران به یک شکل بسیار پیچیدهتر و وسیعتری رایج بود. اسلام این قانون را نسخ کرد و فرمود: پسر خواندگی منشأ هیچ اثری نیست، نه آن پسر از این پدر ارث میبرد و نه این پدر از آن پسر ارث میبرد. نه آن پسر مثلاً به زن این پدر و دخترهای او محرم میشود و نه زن او در حالی که زن اوست به این پدر محرم می شود. این حرفا در کار نیست.
مردی است به نام زید بن حارثه که قبل از اسلام غلام خدیجه بود. خدیجه او بخشید به رسول اکرم، و رسول اکرم او را آزاد کرد. زیدبن حارثه مرد بسیار بزرگواری بود. در دوره اسلام هم این مرد شرافتها و فضیلتها کس کرد و در جنگ موته همراه جناب جعفر بن ابی طالب شهید شد.