201 صفحه
چکیده
نوشتار حاضر در پی پاسخگویی به این سؤال اساسی است که خشونت سیاسی در افغانستان تحت تأثیر چه عواملی امکان بروز یافته است؟
در تلاش برای پاسخگویی دقیق و هم جانبه به سؤال مذکور و نیز سؤالات فرعیتر، یک رویکرد تلفیقی به کار رفته و براساس آن موضوع خشونت سیاسی در افغانستان در سطح نظری و عملی بررسی شده است. به عبارت دیگر، در این تحقیق تلاش به عمل آمده است تا علل بروز خشونت جمعی- سیاسی در افغانستان را از طریق الگوی "تدرابرت گر" که در تبیین خشونت سیاسی بر عناصر چون محرومیت و نا رضایتیهای سیاسی – اجتماعی و نیز سائقهای ایدئولوژیک تأکید و تمرکز ویژه دارد، تبیینکند. "گر" در باب علل بروز خشونت جمعی- سیاسی جوامع مورد بررسی اش متغیرهای جامعه شناسانه و روان شناسانه را درهم میآمیزد. با این وصف میتوان قالب نظری او را بر رفتار سیاسی خشونت آمیز در افغانستان تطبیق داد. در تبیین علّی خشونت سیاسی در افغانستان بر اساس چارچوب نظری مذکور میتوان به اختصار بر عواملی اشاره داشت که بر خشونت سیاسی در این کشور موثر افتاده است. این عوامل عبارتاند از: 1. نارضایتیهای اجتماعی. 2. باورها و ایدئولوژیهای جدید. منظور از نارضایتیهای اجتماعی حالتی روانی برخاسته از محرومیتهای سیاسی - اجتماعی است که در افغانستان حضور دیرپا و دراز دامن دارد و منظور از ایدئولوژیهای جدید کمونیسم - مارکسیسم و بنیادگرایی است که از خارج به درون جامعه ما راه یافته و در تکوین و تکثیر خشونت در این کشور نقش جدی و اساسی ایفا نموده است. بر این اساس، متغیرهای فوق تأثیر قابل توجهی بر بروز خشونت سیاسی در افغانستان داشته اند. فرضیه مذکور (نارضایتیهای اجتماعی و جاذبه های ایدئولوژیک موجد خشونت سیاسی در افغانستان است) قطع نظر از مباحث مقدماتی که سویه ها و چارچوب نظری پژوهش را به بحث میگذارد، با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی در ضمن سه فصل مورد سنجش و آزمون قرار گرفته است.
واژگان کلیدی: خشونت، خشونت سیاسی، محرومیت و نا رضایتی، ایدئولوژی، بنیادگرایی