مقدمه :
ریشه های شخصیت انسان چیست؟ آیا شخصیت عمدتا نتیجه تاریخچه تقویت کودکی است؟ ایا کودکان اسناد راجع به دنیای اجتماعی را یاد می گیرند؟ یا چیزهای دیگری غیر از چیزهایی که از یک انتخاب ساده بین طبیعت و تربیت ریشه می گیرند، برای فهمیدن وجود دارد؟ مفهوم مزاج مستلزم درک ریشه های تحولی شخصیت است. مزاج حالت اولیه ای را توصیف می کند که از آن شخصیت تحول پیدا کرده و تفاوت های فردی در رفتار را با شبکه های زیربنایی عصبی پیوند می دهد. مزاج و تجربه با همدیگر شخصیت را رشد می دهند، که شامل تحول شناخت راجع به خود، دیگران و دنیای فیزیکی و اجتماعی و هم چنین ارزشها، نگرش ها و راهبردهای مقابله ای خود می باشد( راتبرت، 2007 ).
از دوره اولیه نوزادی، کودکان تنوع قابل ملاحظه ای در واکنش هایشان به محیط را نشان می دهند. برخی هراسان هستند، گستره توجه محدودی دارند و با تحریکی ساده گریه می کنند؛ کودک دیگر از بازیهای شدید لذت می برد، به اسانی پریشان نمی شود و بدنبال رویدادهای هیجان انگیز است. این واکنش ها، همراه با
مکانیسم های که آنها را تنظیم می کنند، مزاج کودک را تشکیل می دهند. مزاج به عنوان تفاوت های فردی در واکنش های هیجانی، حرکتی و توجه توصیف می شود که بوسیله زمان تأخیر، شدت، بازیابی پاسخ و فرایندهای خود-تنظیمی مانند کنترلی که واکنش ها را تعدیل می کند، اندازه گیری می شود( راتبرت، 2007 ).
تعریف
مشکلی که در مورد بررسی مزاج وجود دارد این است که تعریف واحدی که همه با آن موافق باشند، وجود ندارد. اگرچه اکثر رویکردها مفهوم مزاج را به عنوان چتری برای گروهی از صفات خاص مدنظر دارند. گلدسمیت و همکاران می گویند اکثر محققان علاقمندند فرض کنند که مزاج عنوانی است برای گروهی از صفات مرتبط نه خود صفات. زنتنر و بتس اشاره کرده اند که مزاج صورت های مختلفی دارد از جمله ژنها، زیرلایه های عصب-بیولوژیکی، اندوفنوتیپ و الگوهای رفتار آشکار. گلدسمیت و همکاران مزاج را به عنوان تفاوت های فردی در واکنش پذیری و تنظیم هیجانی شخص تعریف کرده اند( کانتر و همکاران، 2013 ).