لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
ولادت حضرت محمد(ص)
در عام الفیل (سالى که سپاه ابرهه به قصد تخریب خانه خدا به مکه هجوم آوردند) قادر متعال از نسل اسماعیل پیامبر (ع) فرزندى به دنیا آورد که قرار بود با ابلاغ آخرین شریعت الهى، بزرگترین تحول را در تاریخ بشریت ایجاد کند و مکتبى حیات بخش و انسان ساز را به تشنگان معرفت و عدالت عرضه نماید.
نام پدر این کودک، عبدالله و نام مادرش آمنه بود. پس از تولد نوزاد، طى مراسمى خاص، نام "محمد" را براى او برگزیدند. این نام را (عبدالمطلب) جد پیامبر انتخاب کرد و مادرش، نام (احمد) را برگزید و در قرآن به هر دو نام اشاره شده است.
پدر او بنابر آنچه مشهور است، پیش از ولادت (محمد) از دنیا رفت. تربیت و نگهدارى کودک را عبدالمطلب، جد او و پس از وى ابو طالب، عموى ایشان متکفل شدند.
کودک سه روز از مادر شیر خورد. پس از آن، وى را به (ثویبه)، کنیز ابولهب ـ عموى پیامبر ـ سپردند. او چهار ماه کودک را شیر داد، سپس وى را به (حلیمه سعدیه) سپردند و او آخرین دایه حضرت بود.
محمد (ص) در سرزمین سخت و خشن عربستان رشد و کمال یافت. سرزمینى با مردمى خرافى، بت پرست، متعصب، جاهل و نادان، مردمى که دختران را زنده به گور می کردند و گاه به خاطر تعصبات بیجاى قبیله اى، سالها با یکدیگر می جنگیدند. اگر شتر یک قبیله وارد سرزمین قبیله دیگرى شده و کشته می شد، همین براى آغاز جنگى بزرگ کافى بود!
پیش از بعثت، در میان مردم مکه فقط 17 نفر و در میان مردم مدینه فقط 11 نفر باسواد بودند. کعبه که پایگاه توحید ومرکز یکتاپرستى است، به بتخانه و محل آویختن اشعارى پوچ و بی محتوا تبدیل شده بود. در چنین شرایطی آثار خداپرستى محو و رذایل، فضیلت و فضیلتها نیز رذیلت محسوب می شدند .
محمد در دوران جوانى چنان معروف و خوشنام و درستکار بود که به (امین) ملقب شد و حتى در میان منازعات قومى، وى را به عنوان داور انتخاب می کردند. از جمله، هنگام نزاع بین قبایل عرب بر سر نصب حجرالاسود در محل خود، که میانجیگرى پیامبر، همه را مسرور ساخت و به مشاجره آنها خاتمه داد. در دوران جوانى مدافع سرسخت ضعفا و دشمن سرسخت ظالمان و ستمگران بود. (محمد امین) از امضاکنندگان پیمانى بود که به (حلف الفضول) شهرت داشت و این، پیمانى بود که جمعى براى احقاق حق ستمدیدگان آن را امضا کردند و آن حضرت در 20 سالگى در آن شرکت داشتند و به آن نیز افتخار می کردند
ازدواج و بعثت حضرت محمد(ص)
محمد در آن سن مدتى به چوپانى مشغول بود و گوسفندان اهل مکه را شبانى می کرد. امانت و حسن شهرت (محمد) سبب شد که خدیجه، دختر خویلد، از ثروتمندان قریش و صاحب قافله هاى تجارى، وى را به استخدام درآورد. سپس پیشنهاد کرد که محمد ریاست قافله تجارى او را که به شام می رفت به عهده گیرد و در عوض، دو برابر بقیه مزد بگیرد و محمد امین نیز پذیرفت.
پیامبر (ص) پیش از بعثت، هر سال مدتى را در غار (حرا) به عزلت و تنهایى می گذراندند. در این مورد در نهج البلاغه حضرت على (ع) آمده است:
ولقد کان یجاور فى کل سنة بحراء فأراه ولا یراه غیرى: ایشان هر سال مدتى را در غار حرا می گذراند و من او را می دیدم و جز من، کسى او را نمی دید(خطبه 190).
روزى آن حضرت در غار حرا مشغول عبادت بود که فرشته وحى نازل شد که بخوان، حضرت محمد که درس نخوانده بود، گفت: (من خواندن بلد نیستم) فرشته وحى ایشان را بسختى فشرد و دوباره گفت (إقرأ) و باز همان جواب را شنید. براى بار سوم حضرت را فشرد و گفت: (إقرأ) این بار جواب شنید: (چه بخوانم) فرشته وحى عرض کرد: (اقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الإنسان من علق اقرأ و ربک الأکرم الذی علم بالقلم علّم الإنسان ما لم یعلم): بخوان به نام پروردگارت، کسى که آفرید انسان را از خون بسته بخوان، و پروردگارت کریمترین موجودات است، کسى است که با قلم آموخت، به انسان آنچه را که نمی دانست، آموخت (سوره علق، آیات 1 الى 5).
بدین سان آیات اول سوره (علق) بر حضرت نازل شد. فرشته وحى سپس عرض کرد: (اى محمد! تو رسول خدایى و من جبرئیلم). حضرت از کوه حرا فرود آمده، به منزل خدیجه بازگشت. چون به منزل وارد شد، پیامبر فرمودند: (من در خود سرمایى احساس می کنم، جامه اى به من بپوشان!) سپس جامه اى پوشیده، خوابید. در این هنگام از جانب حق تعالى وحى آمد: (یا أیها المدّثر قم فأنذر وربّک فکبّر): اى جامه به خود پیچیده، برخیز و انذار کن و پروردگارت را به بزرگى یاد کن ـ سوره مدّثر) حضرت برخاست و فرمود: (الله أکبر، الله أکبر).
بر پیامبر (ص) واضح بود، اسلام که همه را به برابرى می خواند و تبعیض ها و ثروت اندوزى ها و بهره کشیهاى ظالمانه را ممنوع می سازد، در مقابل خود مخالفین بسیارى خواهد داشت، کسانى که حاضر به از دست دادن منافع مادى و معنوى و امتیازات اجتماعى خویش نبودند به یکباره و بدون زمینه سازى هاى قبلى نمی توان دعوت را علنى کرد. لذا مدت سه سال مخفیانه اسلام را تبلیغ می کردند. پس از خدیجه، على (ع) ایمان آورد و اینها تا مدتى تنها کسانى بودند که با پیامبر نماز می خواندند. سپس، (زید بن حارثه) و به دنبال او سایر مردم ایمان آوردند و نام اسلام شیوع پیدا کرد.
سه سال پس از بعثت پیامبر، طى دو مرحله، دستور علنى کردن دعوت به اسلام، از جانب حق تعالى ابلاغ شد. ابتدا دستور رسید که پیامبر(ص) خویشاوندان نزدیک خود را دعوت کند. بدین منظور جلسه اى تشکیل شد. در آن جلسه، على (ع) که نوجوانى بود و ابولهب عموى پیامبر و سایر خویشاوندان حضور داشتند. حضرت رسول (ص) پس از ستایش خداوند و اعتراف به وحدانیت او دعوت خود را علنى کرد و از آنان خواست که به یگانگى خداوند و پیامبرى ایشان اعتراف کنند تا رستگار شوند.
در مرحله دوم این آیات نازل شد: (فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشرکین إنا کفیناک المستهزئین) (سوره حجر: آیه 94 ـ 95) در این مرحله، پیامبر (ص) همه مردم را به طور علنى و آشکارا دعوت کرد. از اینجا بود که قریش با تمام قوا به مقابله برخاسته، اصحاب پیامبر (ص) را بسختى شکنجه کردند، آنان را تحت شدیدترین محاصره هاى اقتصادى و اجتماعى قرار دادند و حتى با پیشنهادهاى فریبنده خود، خواستند آن حضرت را از ادامه رسالت خود باز دارند، ولى پیامبر با قاطعیت فرمود: (به خدا قسم، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چیم قراردهید تا از دعوت خود دست بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد!).
ولادت حضرت محمد 11 ص