لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:24
مقدمه:
چنانچه در مورد ونت و روان شناسی آزمایشی او صادق بود، تسلط انحصاری فروید بر روانکاوی نیز دیری نپایید. هنوز بیست سالی از بنیانگذاری این جنبش نگذشته بود که توسط روانکاوانی که در یک یا چند موضوع بنیادی با فروید مخالف بودند به گروههای رقیب تجزیه شد. آنان در زمان حیات فروید رویکردهای خود را پروراندند به این ترتیب که، هرچند جهت گیری روانکاوی فروید را کاملاً رد نکردند، اما کوشیدند آنچه را که به نظرشان نقص یا نارسایی جدی صورت بندی نظریه فروید محسوب می شد، اصلاح کنند. در واقع نو روانکاوان درصدد بر اندازی یا تغییر نظام او نبودند بلکه می خواستند آن را اصلاح کنند و در این راستا به انتقادهایی از فروید پرداختند.ما ابتدا انتقادهای چهار نفر از برجسته ترین نوروانکاوان یعنی، کارل یونگ، آلفرد آدلر، کارن هورنای و اریک فرام را خواهیم گفت و سپس به انتقادهای نسل های بعدی یعنی روانکاوانی که نظریاتشان بر پایه نظریه فروید شکل گرفته بود، یعنی گوردون آلپورت، هنری موری و چند تن دیگر می پردازیم.لازم به ذکر است که تا کنون کتابی مستقل پیرامون موضوع این پژوهش ( نقد فروید از دیدگاه نو روانکاوان) تألیف نشده و موضوع بسیار تازه و نو می باشد و باید از لابه لای سخنان پیروان فروید به این نقد ها پی برد. لذا با توجه به مجال اندک و بضاعت ناچیز در تهیه این یادداشت ها، آن را به دیده اغماض بنگرید و کمبودها و نقایص آن را بر نگارندگان، ببخشایید.در این تحقیق، ما صرفا به دنبال نقد فروید از دیدگاه پیروان مکتب فروید (روانکاوان) بوده ایم و به سایر نقد ها بر فروید یا نقد نظریات خود نو فرویدیان (نو روانکاوان) نپرداخته ایم.
مکتب روان تحلیل گری (روانکاوی)
زیگموند فروید (1856-1939)
تحلیل روانی به عنوان یک مکتب در وهله نخست بر افکار فروید در مراحل بعدی بر نظریات پیروان او متمرکز است. فروید در ابتدا علاقه اش متوجه تمدن، فرهنگ انسانی، ارتباطات انسانی و حتی تاریخ نظامی گری بود. نظریه داروین علاقه او را برای شناخت علمی حیات، که شک و تردید هایی در او انگیخته بود تشدید کرد. لذا به طب نه به عنوان کار پزشکی، بلکه به عنوان تحقیقات علمی روی آورد. پس از اتمام دوره پزشکی به پژوهش در زمینه زیست شناسی پرداخت به طوری که متجاوز از چهارصد «مارماهی نر» را تشریح کرد. نتایج این تحقیق موجب انگیزشی شد تا به تحقیق در ارتباط با جنسیت ادامه دهد، لذا دامنه مطالعات خود را به سمت فیزیولوژی سوق داد و به تحقیق در مورد نخاع شوکی ماهی ادامه داد. همزامان با یکی از دانشمندان دیگر به کشف خواص بی حسی کوکائین نایل آمد که این کشف به نام او ثبت نشد.دوستی فروید با بروئر تأثیر بسزایی بر او گذاشت. بروئر با هیپنوتیزم و خواب مصنوعی توانست علائم مرضی را کاهش دهد. مشهورترین مورد در درمان، دختری به نام «آنا او» بود که فروید و بروئر بیشترین درمانها را بر روی او انجام میدادند. پس از آن و بخصوص با همکاری با «شارکو» رفته رفته نقش مسائل و مشکلات جنسی در اختلالات بیماران فروید پر رنگ تر شد.عوامل مهم دیگری که در شکل گیری مکتب روان تحلیلی فروید مؤثر بوده است جوّ روشنفکرانه قرون هیجدهم و نوزدهم و نظریه لذت گرایی (Hedonism) است. در اواخر قرن نوزدهم برخی از پژوهشگران به تحقیق درباره جنسیت پرداختند و کوشش آنها بر این بود که «تابو» هایی را که بازداری را در انسان آن عصر به وجود می آورد، از میان بردارند. نخستین نظام روانکاوانه «روانشناسی نهاد» بر مفاهیم اساسی سه گانه زیر استوار بوده است:
«ناخودآگاه پویا»: اشاره به ابعادی از ناخودآگاه که به واسطه اضطراب واپس زده شده است.
«لیبیدو»: منبع انرژی روانی.
«انتقال»: مفهوم ارتباط هیجانی بین بیمار و درمانگر.
«مقاومت»: هر عاملی که سدّ راه درمان شود.
فروید در روش درمانی خود از تکنیک تداعی آزاد استفاده می کرد و معتقد بود که رؤیاهای بیماران می توانند به عنوان منابع ارزشمند و معنی داری برای موضوعات هیجانی باشند. بنا بر این به تحلیل رویا را بخشی از روش درمانی خود قرار داد.او بر «ناخودآگاه» به عنوان بخشی از وجود انسان که تفکرات و احساسات در آن به طور مستقیم و غیر مستقیم بر رفتار انسان تأثیر می گذارد، تأکید فراوان داشت.فروید ساختار شخصیت انسان را متشکل از سه نظام عمده دانست؛ «نهاد»، «من» و «فرامن». که این سه، با یکدیگر اثرات متقابلی دارند. او معتقد بود که رفتار انسان تقریبا به طور پایا حاصل تعامل این نظامهای سه گانه است.نهاد، منبع انرژی روانی است و نیروی مورد نیاز عملکرد دو نظام دیگر را تأمین می کند. هدف نهاد اجتناب از درد و کسب لذت است.من، رابط و واسطه بین نهاد و فرامن است و نیروی خود را از نهاد می گیرد. من، می کوشد تا بین خواسته های نهاد، فرامن و دنیای خارج تلفیقی به وجود آورد و اغلب در این راه فشار های زیادی را متحمل می شود.فرامن، بازنمای ارزشهای مرسوم و ایده آل های اجتماعی درونی شده است که توسط والدین به کودک عرضه گردیده است و به وسیله نظامی از پاداش و تنبیه که بر کودک تحمیل می شود ، تقویت می گردد.فروید معتقد بود که غرایز را می توان تحت دو عنوان کلی «غریزه زندگی» و «غریزه مرگ» مطرح ساخت. غریزه زندگی نظیر گرسنگی، تشنگی و جنسی به هدف بقای افراد یک نوع خدمت می کند و انرژی مورد استفاده آن «لیبیدو» نام دارد. بیشترین توجه فروید در مورد غریزه زندگی، غریزه جنسی است. غریزه مرگ یا تخریب بدین معناست که هر انسانی عاقبت می میرد و هدف تمام زندگی مرگ است و این فرایند در ناخودآگاه وی جاری است.در سال 1902 همکاران فروید که در میان آنها الفرد آدلر و گوستایونگن نیز جای داشتند، به علت تاکید فروید و نقش کلیدی جنسیت در مطالعات فروید از او جدا شدند. البته هم کسانی که اینجا ذکر شدند و هم دیگر طرفداران مکتب فروید، بعد ها ایرادات و انتقاداتی به او کردند که ما اکنون به برخی از آنان اشاره می کنیم.
مقاله روانشناسی نظریه های شخصیت