فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:58
فهرست مطالب:
سیاست ایالات متحده آمریکا در خلیج فارس 1
1-انقلاب اسلامی ایران و سیاست های منطقه ای آمریکا 1
2- تحلیل سیاست آمریکا از وقایع خلیج فارس: 3
3- عربستان سعودی: ستون اصلی سیاست آمریکا در منطقه 7
4- عربستان سعودی و تسلیحات جدید 10
5- ایجاد کمربند امنیتی با تداوم دکترین کیسینجر – نیکسون: 17
7- نقش مصر: 20
9- نقش بحرین در سیاست خلیج فارس آمریکا 32
10- مساله فلسطین – اسرائیل 33
11- نیروهای نظامی بعنوان ابزار سلطه ایالات متحده آمریکا 33
12- تشکیل نیروهای واکنش سریع 37
ج- ساختار نیروهای واکنش سریع: 43
د- تحولات مربوط به نیروهای واکنش سریع: 43
و- استفاده از کشتی های جنگی قدیمی 51
ز- تقویت و تکمیل پایگاه دیه گوگارسیا: 52
ح- سایر اقدامات: 55
ط- نتیجه: 57
بخش اول
سیاست ایالات متحده آمریکا در خلیج فارس
1-انقلاب اسلامی ایران و سیاست های منطقه ای آمریکا
پیروزی انقلاب اسلامی ایران تغییراتی بنیادی در موقعیت آمریکا در منطقه بوجود آورد که برخی از مهمترین آنها عبارت بودند از:
- از دست دادن پایگاه استراق سمع و تعطیل شدن مرکز جاسوسی آمریکا در منطقه.
- انحلال کامل پیمان سنتو.
- از بین رفتن حلقه متصله بین پیمان ناتو و سیتو.
- کاهش حجم صادرات نفت ایران.
- ازدیاد قیمت نفت در سطح جهان.
- کاهش صادرات کالاهای نظامی و غیر نظامی به ایران.
- امکان صدور انقلاب اسلامی ایران به سایر کشورهای منطقه.
- بخطر افتادن موقعیت دولتهای سلطه گر در منطقه.
- بخطر افتادن امنیت تنگه هرمز.
- بی اعتبار شدن امریکا در منطقه و ایجاد جو عدم اعتماد در وابستگان وی.
- از دست رفتن «ژاندرم منطقه» و شکست سیاست های غرب در منطقه.
- بهم ریختن معادلات سیاسی تنظیم شده قدرتهای بیگانه برای منطقه.
تحت چنین شرایطی که آمریکا «شاه ایران» یعنی «ژاندارم منطقه» را از دست داد و تمام کوششهایش برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی با شکست مواجهه شده بود، می بایست در فکر حفظ نفوذ و منافع خود در سایر کشورهای منطقه باشد. در میان این کشورها عربستان سعودی اولویت نخست را برای امریکا دارا بود زیرا این کشور دارای وسعت زیاد و مرز طولانی با خلیج فارس است، در میان کشورهای عربی و حتی مسلمان دارای اهمیت سیاسی بوده، صاحب مخازن عظیم نفت است و سرانجام موقع جغرافیایی آن چنان است که خاک آن عملیات نظامی علیه سایر کشورهای شبه جزیره عربستان و منطقه به آسانی ممکن می شود و سواحل آن در دریای سرخ (بحر احمر) امکان صدور نفت را بعنوان جایگزینی برای خلیج فارس امکان پذیر می سازد. با توجه به این مسائل است که مطبوعات امریکا تبلیغات وسیعی را در تاکید بر اهمیت خلیج فارس و نیاز اقدام عاجل به هنگام بروز خطر برای حفظ این منافع شروع می کنند. بعنوان نمونه مجله فورچون در مقاله ای با امضاء نویسنده ای بنام د – کامرون در اردیبهشت ماه 1358 (ماه مه 1979) به تفضیل «وضعیت ممکنه» بکارگیری نیروهای ضربتی در خلیج فارس توسط امریکا را مورد بررسی قرار می دهد و نتیجه می گیرد که در یکی از موارد زیر این مداخله ضروری خواهد بود:
1-پیدایش اغتشاش در عربستان سعودی.
2- امتناع عربستان سعودی از فروش نفت به ایالات متحده آمریکا.
3- بسته شدن تنگه هرمز.
اشغال سفارت آمریکا در تهران در 13 آبان ماه 1358 (4 نوامبر 1979)، اشغال مسجدالحرام در مکه توسط گروههای آزادی خواه، گسترش احساسات ضد آمریکایی در پاکستان، بنگلادش، اندونزی و هند... و عاقبت ورود سربازان شوروی به خاک افغانستان همگی ابزاری در دست مقامات آمریکایی برای تبلیغ حضور نظامی بیشتر این کشور، در منطقه خلیج فارس شد.
2- تحلیل سیاست آمریکا از وقایع خلیج فارس:
تحلیل سیاست آمریکا از وقایع خلیج فارس در این زمان براساس سه سوال انجام می گرفت: الف-آیا امنیت آمریکا در آینده با حملات نظامی احتمالی شوروی در منطقه بخطر می افتد؟
الف- خطر شوروی: تحلیلگران آمریکایی استدلال می کردند که شوروی نیروهای عظیم زمینی، هوایی و دریایی در محدوده خاورمیانه در اختیار دارد و همانطور که در حمله به افغانستان نشان داد. در صورت لزوم از آنها استفاده نیز خواهد کرد، ولی با وجود این احتمال حمله نظامی مستقیم شوروی به منطقه خلیج فارس در آینده نزدیک بعید است زیرا:
-شوروی «داشتن منافع حیاتی» غرب در منطقه را قبول دارد و می داند که غرب در مقابل به خطر افتادن این «منافع حیاتی» عکس العمل نشان خواهد داد. بعلاوه نوع و نتایج این عکس العمل ها قابل پیش بینی نیست، پس شوروی ریسکی را متحمل نخواهد شد.
- شوروی بطور سنتی بیشتر تجاوزات غیر مستقیم و روشهای دراز مدت تجاوز را ترجیح می دهد (نمونه بارز آن را در بحران برلین مشاهده کردیم، وقتی شورویها با عکس العمل جدی غرب روبرو شدند و در مرحله ای احساس کردند که آنها راحت تر از آمریکا می توانند از موضع خود عقب نشینی کنند، همین کار را کردند).
- البته بیان دو مورد فوق بدان مفهوم نیست که آمریکا در محاسبات خود باید احتمال حمله مستقیم شوروی را در خاورمیانه و یا استفاده و بهره وری از امتیازات نزدیکی نیروی نظامی این کشور به منطقه را بطور کلی نفی کند. اما بطور عام شوروی ترجیح می دهد که برای استثمار و ازدیاد نفوذ خود در منطقه از روشهایی به غیر از حمله نظامی به کشورهای حوزه خلیج فارس استفاده کند.
ب- خطر عدم ثبات سیاسی یا خطر فوری : با توجه به بحث فوق، تحلیلگران مزبور چنین نتیجه می گرفتند که مشکل و خطر جدی و فوری از نظر آمریکا در خلیج فارس «عدم ثبات سیاسی» می باشد. این عدم ثبات از زمان سقوط شاه ایران بوجود آمده و در حال افزایش است (البته مفهوم واقعی «عدم ثبات» اینست که امکان استثمار بدون درد سر منابع محلی از دست رفته و یا کاهش یافته و آنهم بخاطر انقلاب اسلامی. بعلاوه هر روز که انقلاب اسلامی بیشتر پیش می رود موقع دولت های استکباری بیشتر وخیم می شود).
این عدم به اصطلاح ثبات سیاسی (یا در واقع پیروزی انقلاب اسلامی) باعث شده است:
- دسترسی مداوم به منابع نفت منطقه و بنابراین ادامه حیات اقتصاد غرب در معرض خطر قرار گیرد.
- این عدم ثبات سیاسی ممکن است مورد سوء استفاده شوروی برای ازدیاد نفوذ و رسیدن به مقاصدش در منطقه قرار گیرد. ممکن است حتی موجبی برای ازدیاد قدرت رهبران ایران و لیبی شود.
- این عدم ثبات سیاسی ممکن است مورد سوء استفاده شوروی برای ازدیاد نفوذ و رسیدن به مقاصدش در منطقه قرار گیرد. ممکن است حتی موجبی برای ازدیاد قدرت رهبران ایران و لیبی شود.
- این عدم ثبات سیاسی ممکن است منجر به تغییر سیستم حکومتی در کشورهایی نظیر عربستان سعودی شود، این کشور با توجه به دسترسی به منابع و ذخایر عظیم نفت و نفوذی که بر کشورهای کوچک تر خلیج فارس دارد بعنوان «کلید منطقه» است. هرگاه این کشور سیستم حکومتی اش از سلطنتی به نوع دیگری تبدیل شود، امکان ادامه دستیابی به منابع نفتی منطقه توسط غرب بسیار نامطمئن خواهد بود.
ج- کشورهای خلیج فارس چقدر ثبات دارند؟ البته بحث در این خصوص در حدود حدس و گمان است. اما روی هم رفته تحلیل گران سیاست آمریکا چهار عامل را تشخیص می دهند.
اول – منطقه خلیج فارس توسط تعدادی از کشورهایی که به اشکال قدیمی حکومت می شوند محاصره شده است. یک شاه در عربستان سعودی، یک سلطان در عمان، چند شیخ و امیر در امارات متحده عربی، قطر، بحرین و کویت حکومت می کنند. تا سال 1357 «شاه» در ایران حکومت می کرد که سرنگون شد و بوسیله یک رژیم انقلابی جایگزین گردید. در عراق نیز سیستم سلطنتی در 1337 با سیستم جمهوری جایگزین شد. این بدان معنی است که منطقه خلیج فارس بزرگترین و وسیع ترین منطقه جهان برای حکومت های سنتی است. بجز ملک حسین در اردن و ملک حسن در مراکش، حکومتهای موجود خلیج فارس مظهر و نماینده حکومتهایی هستند که زمانی در سراسر جهان وجود داشتند و بتدریج از بین رفته اند. همین حقیقت این شک را ایجاد می کند که حکومتهای سنتی موجود در منطقه خلیج فارس مظهر و نماینده حکومتهایی هستند که زمانی در سراسر جهان وجود داشتند و بتدریج از بین رفته اند. همین حقیقت این شک را ایجاد می کند که حکومتهای سنتی موجود در منطقه خلیج فارس تا چه وقت می توانند به حیات خود ادامه دهند.
دوم – بخصوص آنکه دو رژیم غیر سنتی در ایران و عراق بر بیشتر از دو سوم جمعیت خلیج فارس حکومت می کنند. بعلاوه انقلاب ایران حرکت مهمی برای جدا شدن از شیوه های حکومت سنتی بوده، سقوط یک پادشاه مقتدر، موجی از ناباوری و وحشت در میان رژیم های سنتی و حامیان آنها در منطقه ایجاد کرد و بنابراین وضع آنها را بیشتر متزلزل و نامطمئن کرده است. با توجه به این مسائل نمی توان امیدوار بود که این رژیم های سنتی منطقه برای مدت طولانی دوام بیاورند.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:49
فهرست مطاب:
عنوان صفحه
مقدمه 3
چهار چوب نظری 6
فصل اول
ژئواکونومیک خلیج فارس 16
عوامل همگرایی و همکاری 18
همکاری های اقتصادی کشورهای خلیج فارس 20
تولیدات نفتی و غیر نفتی 21
منابع
فصل دوم
سیاست خارجی امریکا در خلیج فارس 26
اهداف سیاست خارجی امریکا و منافع آن در خلیج فارس 29
اهداف سیاسی 30
اهداف اقتصادی 31
اهداف امنیتی – نظامی 32
ایران و سیاست خارجی امریکا 32
برنامه هسته ای ایران و اقدام احتمالی نظامی امریکا 34
کشور های عربی خلیج فارس و اقدامات امریکا 37
جامعه بین الملل و راه حل های منطقی و مدیریت بحران هسته ای ایران 41
نتیجه گیری 45
منابع
مقدمه
از آنجائیکه هسته اصلی این موضوع پژوهشی ، تاکید و توضیح فایده بودن مکتب اقتصادی و بویژه لیبرالیسم در ارائه راه حل های منطقی و انساندوستانه برای معضلات و مشکلات بشری در تمام ابعاد و جنبه های آن است . سعی شده در روند نگارش این تحقیق و تمام نقاط آن از مکتب اقتصادی و تاثیر آن بر توجیه و جهت دهی سیاست کشورها استفاده شود و امیدوارم در جای مناسب قرار گرفته باشد . در واقع در محدوده روابط بین الملل ، بهره گیری از راهکارهای غیر نظامی برای تحقق اهداف طراحی شده در وسیعترین معنا ، فزونترین در صد تحقق و در محدود ترین دیدگاه ، کمترین میزان ناکار آمدی را قلم می زند که ریشه در توانمندی عاملان آن دارد . و متاسفانه چنین پیامدهای در صحنه بین المللی با وجود طیف وسیع از همکاری و وابستگی ، پیامدهای خشونت بار هم دیده می شود ، و این بخاطر وجود بعضی از اعضای قدرت طلب و جنگجو و خود خواه می باشد ، ولی باز هم گیتی علو از اعضای بسیاری از خیر خواه و مسالمت آمیز و ذات نیک امتیاز دارد. خلاصه، تلاش شده است که در این تحقیق ، از ایده ها و ارزش های لیبرال گرا برای مطابقت دادن این مکتب با کارآمدی آن در ابطال کار آمدی اقدام نظامی و اثبات فعال بودن همکاری و گفتگو در حل بحران ها بین بازیگران بین المللی مورد استفاده قرار گیرد . بنابر این ابتدا با تشریح و توضیح نظریه اقتصادی (لیبرالیسم ) و اهمیت آن در حل معضلات اقتصادی – سیاسی – امنیتی و غیره و در کل هسته این نظریه را بررسی کردیم و در جای خود قرار داده ایم . در فصل اول تحقیق ، ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک خلیج فارس و اهمیت آن در تشویق همکاری و گسترش روابط اقتصادی بین کشورهای منطقه ، در فصل دوم به سیاست خارجی امریکا در منطقه خلیج فارس اختصاص داده شد که بحث مهم تحقق را دارا است . سپس اهداف سیاست خارجی امریکا در منطقه تشریح و باز بینی شد . در ادامه این فصل بر دو بازیگر مهم فرضیه یعنی ایران و امریکا تاکید شد و راه های مناسب برای رفع مشکل و حل بحران بین هر دو مورد بررسی قرار گرفت . و بخش مهم دیگر این فصل به اهمیت امنی بودن خلیج فارس جهت تحقق منافع کشورهای منطقه بدون خونریزی و شکلگیری فاجعه ناگوار پرداخته شد و در نهایت واکنش جامعه بین الملل و موضع گیری آن از چنین اقدام امریکایی و ارائه راه حل های مناسب و منطقی برای حل بحران در منطقه بسیار حساس از جهان مطالعه و بررسی شد . در مجموع، هدف از این تحقیق .
اثبات فرضیه بر اساس چارچوب تئوریک مذبور و کارآمدی آن در دور شدن از تحمل فاجعه های ناگوار انسانی و مادی می باشد . و به عبارت ساده تر ، تاثیر فعال جنبه ها اقتصادی – تجاری و ارزش های ان بر تکیه کردن بر راه حل های مسالمت امیز و همکاری و ابطان نمودن کارآمدی رفتار خشونت آمیز و نظامی در حل مسائل سیاسی – اقتصادی ، امنیتی می باشد ، اثبات شود .
این واقعیت پر واضح است که کلیتی جغرافیایی ، اقتصادی و فرهنگی که به رهبری آمریکا غرب نامیده می شود در بسیاری از حیطه ها نقش تعیین کننده دارد . امروزه الگوهای معیار و شکل دهنده ماهیت حیات سیاسی – دموکراسی لیبرال به عنوان یک نیروی حیات بخش روند های حاکم بر حیات اقتصادی – زوال اهمیت برجسته اقتصادی مرزهای مالی و سمبل های حیاتی فرهنگی بین الملل شدن فرهنگی پویا – نوپای مردم پسند ، معادلات شکل دهنده حیات نظامی به مثابه کسب و کار . نشانگر تفوق همه جانبه دیدگاه های لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی به رهبری امریکا هستند . با توجه به این واقعیت است که کشورها نگرش همسو در این زمینه ها دارند و نباید از خاطر دور ساخت که به جهت ویژگی نظام بین الملل تمایزات و اختلافات بین کشورها وجود دارد که البته این اختلافات و تضادها تنها در گستره اولویت ها روش ها و فرایند است و در رابطه با ماهیت ها همسویی وجود دارد . بنابر این در سیاسیت های موفق کشورها در تعامل با یکدیگر در درجه اول منافع خود را لحاظ می کنند و ابزار متفاوت بدست آوردن آن به کار می گیرند .
سئوال تحقیق : عامل اقتصاد و ابعاد آن چه تاثیری بر استفاده امریکا از خیار نظامی علیه ایران خواهد داشت .
فرضیت : عامل اقتصاد و ابعاد آن باعث محدودیت استفاده امریکا از خیار نظامی برای متوقف ساختن برنامه هسته ای ایران می شود .
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:44
فهرست مطالب:
چکیده
مقدمه
تعریف آیندهنگری
اهمیت و حساسیت:
اندازه بازار:
اهداف کنگره از سیاستهای علم و فناوری
یافتههای کنگره
اهداف کنگره
ارایة سیاستها توسط کنگره
اهداف کلینتون از علم و فناوری
سرآمدی جهان در علم، مهندسی و فناوری
رشد اقتصادی بلند مدت
فراهم کردن بهداشت و آموزش مناسب برای شهروندان
حفاظت از محیط زیست
تحت کنترل در آوردن فناوری اطلاعات
ارتقای امنیت ملی و پایداری جهانی
تاریخچه
دورههای زمانی
از دهة 20 تا جنگ جهانی دوم
از جنگ جهانی دوم تا دهة 60
از دهة 60 تا دهة 80
از دهة80 تاکنون
سیاستهای علم و فناوری
چند تمرین آیندهنگری در دهة 90
ساختار
الف ـ جایگاه نهاد آیندهنگری در ساختار ملی
ادارة سیاست علم و فناوری « ا اس تی پی»
شورای ملی علم و فناوری « ان اس تی پی»
کارکردها
اختیارات شورا
شورای مشاوران علم و فناوری رییس جمهور «پی سیای اس تی»
«ان سی تی پی»
ب ـ ساختار نهاد مجری برنامه آیندهنگری
گزارش دو سالانه فناوریهای کلیدی ملی
« سی تی آی»
وظایف
رایزنی در مورد فعالیتهای مؤسسه
گزارشهای سالیانه
مراحل اجرا
اظهار نظر راجع به لیست
تعیین موقعیت جهانی آمریکا در هر فناوری
رونق اقتصادی
امنیت ملی
فهرست منابع
چکیده
موضوع اصلی این مقاله بررسی تجارب کشور آمریکا در زمینه برنامهریزی سیاستهای راهبردی برای تعیین اولویتهای فناوری با استفاده از ابزار آیندهنگری فناوری است. آیندهنگری تلاشی نظاممند برای نگاه به آینده بلند مدت دانش، فناوری، اقتصاد، محیط زیست و جامعه است که با هدف شناسایی فناوریهای نوظهور تقویت حوزههای تحقیقات راهبردی برای کسب بیشترین منافع اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی انجام میپذیرد. از آنجا که آیندهنگری فناوری فرآیندی پیچیده و شدیداً وابسته به ساختارهای بومی است، مطالعه تجارب کشورهای مختلف و پیشگام میتواند سیاست گذاران و فعالان عرصه سیاست گذاری و مدیریت فناوری را در انتزاع قوانین ثابت و اجریی این نظام و نیز بخشهای وابسته به فرهنگها و شرایط کشورهای مختلف یاری دهد.
در این میان مطالعه تجارب کشور آمریکا از اهمیت ویژهای برخوردار است، چرا که ایالات متحده به عنوان قطب برجسته علم و فناوری و با عنوان کشوری مأموریتگرا و صاحب سرمایه، جهت گیری خویش را از آیندهنگری فناوری به عنوان ابزاری برای اولویت بندی فناوریها به سمت فناوریهای کلیدی سوق دهد. پرداخت این مقاله به تجارب آمریکا مواردی از قبیل تعریف، اهداف، تاریخچه، ساختار، منابع انسانی و مالی، روشها، تقویم زمانی، نتایج علمی و روشهای اشاعه و اجرا را دربر میگیرد.
مقدمه
آیندهنگری فناوری هر چند به مفهوم مصطلح آن در کشور ایالات متحده دارای ادبیات وسیع و گستردهای نیست، ولی از زاویه مفهوم و کارکرد، عمیقا دارای ریشه و بنیان است. عنوانی که محور مطالعات و پژوهشها و گزارشات نهادهای مرتبط با سیاستگذاری علم و فناوری در این مقوله است، بحث « فناوریهای کلیدی » است. در واقع همانطور که در متن مقاله آمده است، آمریکا با داشتن معیارهایی که از فیلتر تمامی نهادها و اشخاص مؤثر بر سیاستهای کلان این کشور در حوزه علم و فناوری گذشته است، به دنبال شناسایی فناوریهایی است که او را در نیل به این اهداف یاری دهند و نام آنها را فناوریهای کلیدی نهاده است. روشن است که خاستگاه این رویکرد، قدرت نمایان و برجسته اقتصادی و تکنولوژیکی آمریکا و مأموریتگرا بودن آن در حوزه عملکردی است. در مقاله حاضر عمدتاً به اهداف آمریکا از دنبال کردن این موضوع، ساختار نهادهای ملی و مؤثر برآیندهنگری و روش به کار رفته در این خصوص تمرکز میشود و شرح و بسط عناوینی از قبیل منابع انسانی، تأمین مالی، نتایج علمی و شیوههای اشاعه و اجرا به لحاظ گستردگی حوزه مباحث به فرصتهای بعد موکول گردیده است.
تعریف آیندهنگری
اصولاً در کشور آمریکا به بحث »آیندهنگری فناوری« به آن صورت که در کشورهای دیگر دنیا، نظیر انگلستان، ژاپن، آلمان و غیره پرداخته میشود برخورد نشده است و این فعالیتها در جهت تشخیص فناوریهای »کلیدی« برای مدت زمان 5 تا 10 سال مورد استفاده واقع میشود. مفهوم کلیدی در دهة 20 و با وابستگی صنایع نظامی ایالات متحده به دیگر کشورها برای واردات موادی خاص مطرح شد و تدریجاً اصطلاح »مواد کلیدی« برای انعکاس اهمیت مطلب و ضرورت چاره اندیشی برای این معضل رایج گردید. این مطلب از دید نمایندگان کنگره هم پوشیده نماند و قانونی به تصویب رسید که به موجب آن میبایست ذخیرة لازمی برای آمادگی نیروهای نظامی آمریکا به هنگام عملیات نظامی موجود و در زمان مناسب قابل استفاده باشد.
پس از این دوره و حدوداً در دهه 70 کنگره مفهوم »کلیدی بودن« را به صنایع غیرنظامی بسط داد و اصطلاح «فناوریهای کلیدی» را به آن دسته از فناوریها اطــلاق کرد که نقـشی مهم و حسـاس در تضمین «امنیت ملی» و «رشد و رونق اقتصادی» آمریکا داشتند. در نتیجه، اهداف آیندهنگری فناوری هم تحت تأثیر این سیاست، معطوف به شناسایی و تعیین علوم و فناوریهایی شد که منافع زیادی در جهت امنیت ملی و رونق اقتصادی برای آمریکا به ارمغان میآوردند.
هدف
مطالب این فصل در سه بخش عرضه میشود.
ابتدا به اهداف عمومی ترین برنامه آیندهنگری که »گروه فناوریهای کلیدی ملی « مجری آن بوده است پرداخته میشود. سپس اهداف کنگرة آمریکا از سیاستهای علم و فناوری – که شامل دلایل کنگره از اتخاذ چنین تدابیری و روشهایی برای اعمال این نظرات است – بیان میشود. سپس به اهداف رییس جمهور وقت آمریکا (کلینتون) از علم و فناوری پرداخته و نهایتاً اشاره گذرایی به اهداف سازمانهای برگزار کننده برنامههای آیندهنگری از اجرای آن برنامهها خواهد شد.
اهداف برنامه عمومی آیندهنگری
هدف » گروه فناوریهای کلیدی ملی « مشخص کردن فناوریهایی بود که برای»امنیت ملی« و »رونق اقتصادی« بلند مدت ایالات متحده ضروری بودند. ضوابط گزینش فناوریها که در واقع منعکس کنندة هدف این گروه از انجام این برنامهها است در سه دسته به صورت زیر تقسیم بندی میشوند:
نیازهای ملی :
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:272
فهرست مطالب :
عنوان صفحه
تقدیر و تشکر الف
بخش مقدماتی : کلیات تحقیق
1 . طرح موضوع 1
2 . سوال اصلی 5
3 . سوالات فرعی 6
4 . فرضیه تحقیق 6
5 . مفاهیم 6
6 . مفروضات 8
7 . اهمیت و علل انتخاب موضوع 8
8 . برسی متون و آثار 11
9 . اهداف پژوهش 11
10 . نقطه ثقل پژوهش 11
11 . روش تحقیق 12
12 . سازماندهی پژوهش 12
بخش اول:سیاست خارجی و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
مقدمه بخش 15
فصل اول:سیاست خارجی 16
گفتار اول : شناخت سیاست خارجی 16
الف ) تعریف و تبیین سیاست خارجی 16
ب ) اهداف سیاست خارجی
هدفهای اساسی یا اولیه
هدفهای متوسط یا درجه دوم
هدفهای جهانی یا دراز مدت 19
20
20
21
گفتار دوم: رابطه میان سیاست خارجی و منافع ملی
الف ) تعریف و تبیین منافع ملی و جایگاه آن در سیاست خارجی
ب ) قدمت و پیشینه کاربرد منافع ملی 24
24
27
فصل دوم:سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه 29
گفتار اول : حضور آمریکا در خاور میانه
الف ) تاریخچه حضور آمریکا در منطقه
ب ) اهمیت خاورمیانه برای آمریکا
ج ) کمیت و پراکندگی جغرافیایی نیروهای آمریکایی در خاور میانه 29
29
30
31
گفتار دوم : اهداف ومنافع سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه
الف ) جایگاه منافع ملی در سیاست خارجی آمریکا
ب ) اهداف و منافع آمریکا در خاورمیانه 36
36
38
حفظ بقاء و امنیت اسرائیل 40
دسترسی به منابع نفت خاورمیانه 44
حمایت از دولتهای محافظه کار 45
گفتار سوم:تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه 48
منابع بخش اول 50
بخش دوم:بنیاد گرایی و بنیاد گرایی اسلامی
مقدمه بخش 57
فصل اول:تبار شناسی و ویژگی های بنیادگرایی 58
گفتاراول:بنیادگرایی 58
گفتار دوم:بنیادگرایی اسلامی 59
چیستی و تبار شناسی 59
تفاوت بنیادگرایی اسلامی با بنیادگرایی مسیحی 62
ویژگی های بنیادگرایی اسلامی 63
اهداف و خواسته های بنیادگرایان 64
نشانه های بنیادگرایی اسلامی 66
جاذبه های بنیادگرایی اسلامی به عنوان رقیب مکاتب دیگر 67
رویکرد بنیادگرایی اسلامی به سیاست وحکومت 67
گفتار سوم:غرب و استفاده ابزاری و تبلیغاتی از کاربرد اصطلاح بنیادگرایی اسلامی 69
گفتار چهارم:واکنش های نظری به کاربرد تبلیغاتی غرب از اصطلاح بنیادگرایی اسلامی 71
گفتار پنجم:پیشگامان بنیادگرایی و احیاء طلبی اسلامی 77
سید جمال الدین 77
محمد عبده 79
عبدالرحمن کواکبی 80
مودودی 82
سید قطب
حسن البناء
82
83
فصل دوم:نظریه پردازی پیرامون علل ظهور و ضد غربی بودن جنبشهای بنیادگرایی اسلامی 84
گفتار اول:علل ظهور جنبشهای بنیادگرا 84
نگرش شرق شناسان جدید 86
نگرش جهان سوم گرایی جدید 87
عکس العملی در برابر غربی شدن 88
نظریه مارتین مارتی و اسمارت 89
ظهور ایالات متحده 89
دیدگاه هرایردکمجیان 90
دیدگاه خورشید احمد 90
گفتار دوم:علل ضد غربی بودن جنبشهای اسلام گرا 92
نگرش شرق شناسان جدید
نگرش جهان سوم گرایی جدید 93
94
دیدگاه فرید زکریا 95
فصل سوم:خشونت طلبی در جنبشهای بنیادگرای اسلامی :ماهیت،علل و انگیزه ها 97
گفتار اول:ماهیت اقدامات خشونت طلبانه در جنبشهای اسلامی،تروریستی یا شهادت طلبانه ،انتخابی یا استیصالی 98
گفتار دوم:عوامل و متغیرهای تسهیل کننده یا کنترل کننده خشونت طلبی در جنبشهای اسلام گرا 104
الف)متغیرهای تسهیل کننده توسل به خشونت 105
توجیهات ارزشی 105
سنت و سوابق تاریخی 105
اقتدار سازمانی و نهادی 106
سکولاریسم 106
سرکوب و فشار 106
مداخله خارجی 107
ب ) متغیرهای کنترل کننده توسل به خشونت 107
1- اصلاحات و توسعه اقتصادی 107
2- سیاست وحدت گرایانه 107
3- مسله فلسطین 108
4- مشارکت سیاسی 108
منابع بخش دوم 114
بخش سوم:سیر تحولات بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه از
1979ـ2002: تشدید یا تضعیف
مقدمه بخش 123
فصل اول:فراز و نشیب های بنیادگرایی اسلامی 124
گفتار اول : تحولات بنیادگرایی اسلامی قبل از 1979 124
الف ) دوره آگاه شدن از چالشهای جدید 127
ب ) ارائه چارچوب ها ی بدیل 127
گفتار دوم؛تحولات بنیادگرایی اسلامی پس از 1979:نشانه ها و شاخص های تشدید 128
الف ) تعدد میزان تحولات بنیادگرایانه 129
انقلاب اسلامی در ایران 129
تسخیر مسجد بزرگ کعبه 133
حمله شوروی به افغانستان 133
ب ) اتخاذ مواضع تهاجمی به جای تدافعی 135
ج ) چرخش از اسلام میانه رو به اسلام مبارز
د ) افزایش عملیات مسلحانه گروههای بنیادگرای اسلامی 136
138
هـ ) طرح دکترین دولت غیر سرزمینی و پیشقراولی بنیادگرایی سنی(وهابیت) 139
و ) واکنش غرب و اظهار نگرانی از بنیادگرایی اسلامی 140
گفتار سوم : تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه 143
فصل دوم:بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودی 146
گفتار اول:بنیادگرایی اسلامی و طیف های مختلف اسلام گرا در مصر 146
الف ) پیشینه بنیادگرایی اسلامی در مصر 146
ب ) جناح های اسلامی در مصر 148
1 ) اسلام دولتی (الازهر) 148
2 ) اسلام میانه رو(اخوان المسلمین) 149
علل و عوامل شکل گیری اخوان المسلمین 151
فعالیت های اولیه 151
شخصیت حسن البنا 151
مبانی فکری و اندیشهای اخوان المسلمین 152
اصول شش گانه اخوان المسلمین برای تحقق اهداف مورد نظر 153
استراتژی اخوان المسلمین برای دستیابی به اهداف 153
وجه تمایز اخوان المسلمین با سایر جنبشهای اسلامی 154
عوامل مؤثر در فراگیری اخوان المسلمین در مصر و خاورمیانه 156
3 ) جناح اسلام انقلابی 157
1 . جماعت اسلامی 158
2 . سازمان الجهاد 158
علل و چگونگی شکل گیری 158
تفکر و اندیشه حاکم 159
سازماندهی و ساختار درونی 160
شیوه عملکرد 161
الجهاد از مصر تا افغانستان 161
3 . منظمه التحریر الاسلامی 162
4 . جماعه المسلمین (التکفیر و الهجره) 163
سابقه و پیشینه 163
تفکر و اندیشه حاکم بر گروه 163
گفتار دوم:بنیادگرایی اسلامی در عربستان سعودی 164
الف ) ماهیت ، ریشه ها و تحولات بنیادگرایی در عربستان
ماهیت و ریشه های بنیادگرایی در عربستان
تحولات بنیادگرایی در عربستان و ظهور نسل جدید بنیادگرا
ب ) نقش بنیادگرایی اسلامی در تحولات اجتماعی و سیاسی عربستان
1 ) مشروعیت زایی و عامل کشور سازی 164
168
169
171
2 ) مشروعیت زدایی و چالش برانگیزی 171
شورش جهیمان العطیبی
ظهور اسامه بن لادن و تشکیل سازمان القاعده
ج )گروهها و جناحهای اسلام گرا در عربستان سعودی
جناح مذهبی
جناح تکنوکراتها
منابع بخش سوم 172
173
176
177
178
179
بخش چهارم : سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه
و تأثیر آن بر بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودی
مقدمه بخش 187
فصل اول:حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک و سرکوبگر و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 188
گفتار اول:تعامل سیاست خارجی آمریکا و نظامهای سیاسی در خاورمیانه 188
الف) اولویت سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه:تشویق دموکراسی یا تعقیب منافع ملی 188
ب)نقش سیاست خارجی آمریکا در تداوم رژیم های غیر دموکراتیک 191
ج) علت حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک 193
ترس از روی کار آمدن اسلام گرایان 193
کمک به تحقق صلح خاورمیانه 197
سیاست حفظ وضع موجود 198
گفتار دوم: همسویی سیاست خارجی آمریکا با دولت مصر و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 199
گفتار سوم:همسویی سیاست خارجی آمریکا با دولت عربستان سعودی و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 206
فصل دوم:حضور نظامی مستقیم آمریکا در خاورمیانه و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 211
گفتار اول : پیامدهای سیاسی و فرهنگی حضور آمریکا در منطقه 211
گفتار دوم:واکنش گروههای بنیادگرا نسبت به حضور آمریکا در منطقه 214
الف) واکنش نظری ـ فقهی 214
ب) واکنش عملی (مبارزه جویانه) 217
ج) صدام گرایی 218
د) بن لادن گرایی و فراگیر شدن کیش بن لادنیزم 219
فصل سوم:حمایت آمریکا از اسرائیل و تأثیر آن بر آمریکا ستیزی و رفتار گروههای بنیادگرا در خاورمیانه 221
گفتار اول: حمایت ایلات متحده آمریکا از اسرائیل 221
الف ) علت ، میزان و شیوه های حمایت آمریکا از اسرائیل
علت حمایت آمریکا از اسرائیل 221
221
میزان کمک های آمریکا به اسرائیل 221
شیوه ها و روشهای گوناگون حمایت آمریکا از اسرائیل 222
ب ) پیامدهای منفی حمایت آمریکا از اسرائیل برحل بحران فلسطین 225
تداوم بقاء و استمرار سلطه رژیم صهیونیستی 225
انعطاف ناپذیری رژیم صهیونیستی 226
استمرار عملیات شهرک سازی و ممانعت از تشکیل یک دولت فلسطینی 227
گفتار دوم: رابطه آمریکا با اسرائیل و تأثیر آن بر موضع گروههای بنیادگرا نسبت به آمریکا در مصر و عربستان سعودی 229
الف ) جایگاه مسئله فلسطین در اندیشه اسلام گرایان 230
ب ) نقش و تأثیر حمایت آمریکا از اسرائیل بر آمریکا ستیزی اسلام گرایان در مصر و عربستان سعودی 231
منابع بخش چهارم 237
نتیجه گیری 245
فهرست منابع 272
طرح موضوع :
بنیادگرایی اسلامی نهضتی برخاسته از درون جوامع اسلامی و پاسخی دینی به بحرانها و آشفتگی های اجتماعی و سیاسی جوامع مسلمان بود . این جریان با پی بردن به فساد و بی عدالتی در جوامع اسلامی همواره در صدد اصلاح این جوامع بوده است وبا ارائه پیشنهادی مبتنی بر تمسک و بازگشت مجدد به اصول و مبانی اسلام در صدد بود راه درمان نابسامانیها و عقب ماندگی را در درون مذهب پیدا کند .
بنیادگرایی اسلامی با ویژگی ها و اهداف فوق همواره در طول تاریخ اسلام استمرار داشته و با پسرفت و پیشرفت هایی که داشته است وارد قرون جدید (20 و 21 ) گردید .
بنیادگرایی در دوران جدید ، که می توان شروع رسمی آن را از سید جمال الدین اسد آبادی دانست علاوه بر تعقیب اهداف پیشین که مبنی بر اصلاح و مبارزه با فساد در جوامع اسلامی بود ، هدف و خواست تازه ای پیدا کرد : یعنی مبارزه با هجوم استعمار گران خارجی به سرزمین های اسلامی .این عامل از آن زمان تا کنون به صورت یکی از اهداف اصلی این جریان باقی مانده است . یا به عبارتی می توان گفت همین عامل نقش عمده ای در پیدایش و تداوم جریان بنیادگرایی اسلامی در دوران جدید داشته است .
لازم به ذکر است که مسئله تهاجم غرب به سرزمینهای اسلامی از همان ابتدا با واکنش این جوامع روبرو بوده است اما این واکنشها بیشتر در شکل و قالب های غیر اسلامی صورت گرفته است . به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم که چارچوبهای مارکسیستی ، ملی گرایی و ناصریسم بیشتر در منطقه خاور میانه نفوذ داشتند و اسلام گرایی یا چارچوب مبارزاتی مبتنی بر عقاید اسلامی در حاشیه قرار داشت . اما به دنبال ناتوانی این مکاتب و ادامه گسترش نفوذ غرب در جوامع اسلامی گرایش روز افزونی به سمت جایگزینی دینی و طرحی اسلامی برای بسیج توده ها جهت مبارزه با هجوم گسترده غرب به وجود آمد و به دنبال آن اندیشه بنیادگرایی از اقبال فراوانی برخوردار شد که نتیجه آن گسترش دامنه بنیادگرایی اسلامی در بیشتر سرزمینهای اسلامی به ویژه آن دسته که گرفتار نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی بیشتری بودند می باشد .
فراگیر شدن بنیادگرایی اسلامی از نیمه دوم قرن بیستم تا کنون به حدی بود که عده ای از اندیشمندان را بر آن داشت تا گمان کنند بنیادگرایی اسلامی پدیده ای جدید و مربوط به قرن اخیر است و حتی عده ای نقطه شروع آن را از سال 1979 م و وقوع انقلاب اسلامی در ایران دانستند .
ضمن عقیده به اینکه تاریخ رسمی شروع بنیادگرایی اسلامی در قرون اخیر از سید جمال الدین بوده است اما بدون شک از آن زمان تا کنون تحولاتی رخ داده است که هر کدام نقطه عطفی در جریان بنیادگرایی اسلامی به شمار می روند و به تنهایی می توانند سرآغاز فصل جدیدی در تحولات اسلامی به حساب آیند . مثلا در سال 1928 م تشکیل جنبش « اخوان المسلمین » توسط حسن البناء در مصر بنیادگرایی اسلامی برخاسته از سید جمال الدین و شاگردانش را که تقریبا کم توان شده بود دوباره تقویت و چند گام جلو تر برد . اما اقدام حسن البناء نیز در مقایسه و رقابت با مکاتب فکری دیگر از جمله ناصریسم ، ناسیونالیسم و مارکسیسم و … که در منطقه خاورمیانه رایج بود در حاشیه قرار گرفت ولی با شکست اعراب از اسرائیل در سال 1967 م و وقوع انقلاب اسلامی در سال 1979 م نه تنها بنیادگرایی اسلامی جانی دوباره گرفت بلکه از آن زمان تا کنون هیچ رقیب فکری دیگر توان مقابله با آن را پیدا نکرد و همیشه در در مرکز تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه قرار داشته است .
گذشته از سیر تحولات وتکوین بنیادگرایی اسلامی که به اختصار اشاره شد باید افزود که علی رغم تداوم تاریخی ، بنیادگرایی در هر دوره ای شکل و قالب خاصی داشته است و به تناسب زمان و مکان اهداف و خواسته های آن متفاوت بوده است . علاوه بر این در هر دوره ای احیاء گران به دنبال اهداف متفاوتی بوده اند ، عده ای خواهان تغییر جامعه و عده ای خواهان تغییر فرد و عده ای نیز خواهان تغییرات همه جانبه بوده اند . همچنین در راستای اجرای این اهداف عده ای موعظه و نصیحت و عده ای اسلحه را برگزیده اند .
این پیچیدگی و گستردگی اهداف و شیوه ها باعث اختلاف نظر های زیادی در مورد ماهیت و حتی تعریف و تشخیص بنیادگرایی اسلامی شده است . به گونه ای که برای نام گذاردن بر حرکت اسلام خواهی از اصطلاحاتی چون اسلامگرایی ، بنیادگرایی ، اسلام سیاسی و … استفاده کرده اند که اگر چه از لحاظ گسترش دامنه واژه های معادل مفید می باشد اما از آنجا که این اصطلاحات گاه تحت فشارهایی از جمله فرار از برچسب های ناروا به این جریان استخراج و به کار برده شده است لذا نه تنها تمایز های میان گروههای طرفدار این جریان را به خوبی نمایان نمی سازد بلکه بر ابهام و پیچیدگی درک پدیده بنیادگرایی اسلامی نیز افزوده است.
هر گاه برداشت اندیشمندان غربی از بنیاد گرایی اسلامی راکه اکثرا با مشاهده برخی جلوه های این جریان، -مثل اقدامات قهر آمیز و ضدیت با غرب-، بی درنگ آنها رامعادل و همسان با اصل و ماهیت بنیادگرایی اسلامی در نظر می گیرند اضافه کنیم متوجه می شویم که انحرافات و سوء برداشت ها اعم از اینکه آگاهانه یا عامدانه باشد یا از روی ناآگاهی و شناخت کم، فهم پدیده بنیادگرایی اسلامی را بسیار مشکل زا کرده است . و از آنجا که قضاوت های بعدی هم بر پایه این اطلاعات صورت می گیرد لذا مایه تحلیل ها و تفسیر هایی قرار می گیرد که در آن هیچ مرزی میان تروریسم ، افراط گرایی ، خشونت طلبی و اسلام گرایی وجود ندارد.
بدین خاطر است که حتی نظریه پردازی پیرامون علل ظهور و همچنین علت خشونت طلبی و به ویژه آمریکا ستیزی این گروهها نیز خلاف واقعیت است مثلا در مورد علت خشونت طلبی گروههای بنیادگرای اسلامی که مرکز ثقل تحقیق نیز می باشد ، عده ای آن را ناشی از ماهیت و ذات تفکر بنیادگرایانه ، یعنی مبانی اسلام می دانند ، عده ای دیگر نیز آن را ناشی از جاذبه های فرهنگ غربی و ناتوانی فرهنگ اسلامی و گروهی دیگر فقر و سرخوردگی را عامل اصلی ظهور و خشونت طلبی این گروهها می دانند . در حالی که واقعیت این است که مجموعه عوامل پیچیده ای دست در دست هم داده اند تا از شیوه های اقدام مختلف ( قهر آمیز ، فکری ـ فرهنگی و سیاسی ) شیوه قهر آمیز از اقبال زیادی برخوردار شود که مجموعه این عوامل را می توان در دو دسته عوامل محیطی _ سیاسی و عوامل عقیدتی و ایدئولوژیک جای داد .
عوامل محیطی _ سیاسی را نیز می توان در سه سطح بررسی کرد :
عوامل داخلی ، عوامل منطقه ای و عوامل فرا منطقه ای که در میان آنها تمرکز تحقیق بر عوامل فرا منطقه ای و نقش آنها در شیوه رفتار ( مسالمت آمیز یا خشونت آمیز ) گروههای اسلام گرا می باشد که چه به طور مستقیم و بلافاصله و چه به طور غیر مستقیم و از طریق تأثیر گذاری بر عوامل داخلی تأثیر گذار بر شیوه رفتار این گروهها ایفای نقش کرده اند . اما از آنجا که عوامل فرا منطقه ای هم می تواند بسیار متنوع باشد ، بررسی همه آنها امکان پذیر نیست . لذا به ملموس ترین و مشهود ترین عامل یعنی رفتار سیاسی برونمرزی ایالات متحده و نقش آن در خشونت گرایی و اقدامات قهر آمیز گروههای اسلام گرا می پردازیم .
از آنجا که تمرکز اصلی تحقیق بر نقش عوامل فرا منطقه ای بر جریان بنیادگرایی اسلامی است لذا لازم است به طور مختصر به ارتباط و موضع گیری غرب نسبت به بنیاد گرایی اسلامی ، هم در جایگاه یک عامل اصلی برای ظهور مجدد بنیادگرایی و هم یک عامل مهم در افراط گرایی و خشونت طلبی این گروهها اشاره شود .
همانگونه که آمد نفوذ و هجوم غرب به سرزمین های اسلامی یک عامل قوی و پایدار در بروز مجدد بنیادگرایی اسلامی معاصر بوده است و بر این اساس در هر دورهای یک کشور غربی به عنوان نماد استعمار و سلطه غرب مورد خشم و غضب گروههای بنیادگرای اسلامی بوده ، گاه این کشور انگلیس گاه فرانسه و هم اکنون نیز آمریکا می باشد . اما نکته جالب توجه این است که اگر چه این بنیادگرایی اسلامی بود که به عنوان پاسخی به هجوم سهمگین غرب تا اواخر دهه 1960 م جسته و گریخته واکنش می داد اما از دهه 1970م به بعد غرب نیز به این پدیده واکنش نشان می داد که در فرم های مختلف از جمله تلاش برای شناخت ماهیت وچگونگی این جریان جهت مقابلهء آسان تر با آن ، همکاری با گروهی ودشمنی با گروه دیگر یا به عبارت دیگر سرکوب یکی وتشویق دیگری ( مثل عمل دو گانه آمریکا در برابر بنیادگرایان شیعه وسنی ، که بنادگرایی در ایران را سرکوب ، ردر عوض بنیاد گرایی در عربستان وافغانستان را مورد حمایت قرار داد) صورت گرفته است .
البته از همان زمان وقوع انقلاب اسلامی در ایران غرب به ویژه آمریکاعمق خطر بنیادگرایی اسلامی را درک کرده بود وکما بیش در صدد جوسازی علیه آن بود اما پس از فروپاشی شوروی واز میان رفتن ایدئولوژی کمونیسم بود که تلاش خود را برای محصور ، کنترل ویا ریشه کن کردن آن متمرکز نمود .بویژه اینکه از دهه 1990م به بعد هم بنیادگرایان سنی به ویژه در عربستان که زمانی ابزاری برای تحقق اهداف آمریکا بودند به دشمنان آن تبدیل شدند .
بدین گونه دوعامل در تمرکز مبارزه آمریکا علیه بنیاد گرایی اسلامی در دهه 90 نقش داشت یکی فروپاشی شوروی ونیاز به خلق یک دشمن جدید ایدئولوژیک به جای کمونسم بود تا آمریکا با استدلال باقی ماندن تهدید علیه غرب بتواند بر اساس آن اتحادها وائتلافها یی راحول اهداف خود ایجاد کند ، دیگری دشمنی بنیادگرایان سنی با آمریکا به ویژه در عربستان بود .لذا در این ایام بنیاد گرایی اسلامی به عنوان تهدید کنندهء جهان غرب جایگزین خطر سرخ گردید وازآن پس تحت عنوان خطر سبز باید باآن مقابله می شد.اما این مقابله در لفافه ای ازدفاع از حقوق بشر ،مبارزه باتروریسم وایجاد ثبات در جهان وخاور میانه و… صورت می گرفت .
نکته لازم به اشاره دیگر این است که مقطع زمانی 1979تا2002 در جریان بنیاد گرایی اسلامی بنا به دلایل زیر بسیار متفاوت ومتمایز از سایر مقاطع در تاریخ بنیاد گرایی اسلامی می باشد .
1-تعداد تحولات بنیادگرایانه ، منظور تحولاتی که یا ریشه آنها اندیشه بنیادگرایی بوده است یا بر این تفکر تاثیر گذاشته اند.
2- ویژگی های منحصر به فردی که جریان بنیاد گرایی اسلامی در این مقطع پیدا کرده است .در اثبات مورد اول ذکر موارد ذیل گواه خوبی می باشد .
وقوع انقلاب اسلامی در ایران ، تشکیل سازمانهای جهادی و مسلحانه در لبنان و فلسطین و پیگیری مبارزات سابق ضد اسرائیلی وآمریکایی در چارچوب جدید اسلامی ،ترور انور سادات ریس جمهور مصر ، تسخیر مسجد بزرگ کعبه توسط گروهی از سلفی های عربستان سعودی ، تشکیل گروهای جهادی در افغانستان پس از حمله شوروی به آن ،ایجاد انشعابات گوناگون در اخوان المسلین بزرگترین جنبش اسلامی در قرن اخیر و گرایش به اقدامات قهر آمیز توسط این شاخه های جدید از جمله الجهاد ، جماعه المسلمین ، … در مصر و سوریه ، تشکیل سازمان القاعده پس از وقوع جنگ دوم خلیج فارس و حضور نیروههای آمریکایی در سرزمین های اسلامی و در نهایت وقوع حوادث 11 سپتامبر که به گروههای اسلام گرا نسبت داده شده است و همچنین عملیاتهای شهادت طلبانه علیه نیروهای خارجی در عراق که بعضا از طرف گروههای اسلام گرا صورت گرفته است .
یکی دیگر از معیارهای تفاوت و تمایز مقطع مورد نظر در تاریخ بنیاد گرایی اسلامی ویژگی های منحصر به فرد آن می باشد که عبارتند از : الف ) گسترش و فراگیر بودن . ب ) تجویز و اعمال شیوه های قهر آمیز از طرف اکثر گروههای اسلام گرا ـ حد اقل در مقاطعی خاص ـ می باشد . بر این اساس می توان مقطع فوق را کاملا از تاریخ هزار و سیصد ساله اش جدا ساخت و به دنبال علل و عواملی جدای از عوامل تاریخی و فکری آن گشت . یا اینکه حداقل باید ریشه های این تحولات را کمتر در گذشته خیلی دور پیدا کرد . ج ) با اینکه بنیادگرایی اسلامی طیف های مختلفی را در بر می گیرد و همیشه هم از نظر اهداف و هم از جهت شیوه اقدام متنوع بوده است اما واقعیت این است که هر جا از آن سخن به میان می آید و هر جا کتاب ومقاله ای نوشته شده است این تنوع را نادیده گرفته وتنها در صدد القاء این اندیشه هستند که بنیاد گرایی مساوی با خشو نت طلبی و اقدامات تروریستی است و بنیاد گرا خشونت طلب است . این بر چسب ها خود حکایت از ویژگی سومی برای بنیاد گرایی اسلامی دارد ، یعنی قدرت وتوان چالش بر انگیزی وحتی گسترش فعالیت های فرامرزی و قارهای آن است ، به گونه ای که امروز مشاهده می شود برخی گروههای بنیادگرا از دکترین دولت غیر سرزمین سخن می گویند ودیگر در خانه های خود منتظر هجوم غرب نیستند بلکه به استقبال آن در کشورهای غربی می روند. ( چون یکی از اهداف گروههای بنیاد گرا مبارزه با نفوذ غرب بود یعنی عاملی که در حکم قابله ای برای تولد این گروهها انجام وظیفه کرد .)
از آنجا که عنوان تحقیق مورد نظر بنیادگرایی اسلامی می باشد لذا در پایان لازم به ذکر است بررسی کتب و مقالات نشان می دهد که از این اصطلاح برای خطاب کردن هر سه طیف فکری درون جریان اسلام خواهی استفاده شده است . گاه این اصطلاح برای مورد اشاره قرار دادن گروههای واپس گرا و متحجر به کار برده شده و گاه در اشاره به گروههای ترقی خواه و اصلاح طلب که در این معنی معادل همان اسلام گرایی است و گاه نیز به صورت اصطلاحی عام به کار برده شده است و به گونه ای بی طرفانه جریان احیاء طلبی اسلامی را توصیف می کند که هم می تواند مثبت باشد و هم منفی ، هم در درون آن گروهها و افراد روشنفکر و اصلاح طلب و به عبارتی متجدد وجود دارد و هم گروهها و افراد تاریک اندیش .
آنچه می تواند پایه استدلال تحقیق در کاربرد این اصطلاح در اشاره به نوع طیف فکری مورد نظر ( متجدد ، متحجر یا سنت گرا ) باشد بررسی چیستی ، اهداف ، ابزار ، موقعیت کنونی و همچنین قدرت تحول زایی و چالش برانگیزی آن در برابر جهان غرب بویژه ایالت متحده و متحدان منطقه ای آن می باشد .
از انجا که دو طیف دیگر یعنی سنت گرا و متحجر نه تنها استعداد و توانایی ویژگیهای فوق را ندارند بلکه در ماهیت خود منشأ تفرقه و اختلاف و لذا نفوذ پذیری جوامع اسلامی هستند ، خود به خود روشن می شود که این اصطلاح در خطاب به گروههای اصیل اسلام گرا به کار می رود . اما از آنجا که هدف این تحقیق بحث های ارزش مدارانه و قضاوت ارزشی نیست به همین خاطر گزینش اصطلاح بنیادگرایی را تنها در کاربردی عام و بی طرفانه انجام داده است .
2ـ سوال اصلی
بدون شک هر پژوهشی یک هدف بنیادی بر مبنای طرح یک سؤال اساسی را دنبال
می¬کند . همانطور که در علت انتخاب موضوع تحقیق حاضر عنوان شد حوادث 11 سپتامبر و سؤالات فراوانی که در مورد علت وقوع آن مطرح شد انگیزه ای برای انجام تحقیق حاضر می باشد لذا با توجه به مطالعات انجام شده ، محقق به دنبال این سؤال است که :آیا سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بر جریان بنیادگرایی اسلامی و شیوه اقدام جنبشهای بنیادگرا در خاورمیانه تأثیر داشته است؟
3ـ سوالات فرعی
برای تجزیه و تحلیل و فهم دقیق سؤال اصلی و رسیدن به پاسخی مناسب برای آن ، سؤالاتی فرعی مطرح می شود که طی فصول مختلف تحقیق مورد بررسی قرار گرفته و به آنها پاسخ داده خواهد شد براین اساس سؤالات فرعی تحقیق حاضر نیز به شرح زیر است :
1. چه عواملی در فرایند تصمیم گیری در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نقش دارند؟
2. ویژگی ها و اهداف بنیادگرایی اسلامی کدامند؟ و آیا پدیده بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه از سال1979 تا 2002 سیر صعودی داشته است یا نزولی ، سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در این روند چه نقشی داشته است ؟
3. آیا حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک و تعقیب کننده گروههای اسلام گرا بر تشدید جریان بنیادگرایی اسلامی و موضع گیری آنها نسبت به آمریکا تأثیر داشته است؟
4. آیا حمایت آمریکا از اسرائیل در تشدید بنیادگرایی اسلامی و اقدامات ضد آمریکایی آنها تاثیر داشته است ؟
5. آیا حضور نظامی آمریکا در منطقه برجریان بنیادگرایی اسلامی و آمریکا ستیزی آنها تأثیر داشته است ؟
4ـ فرضیه تحقیق
از آنجا که پاسخ به سؤال اصلی هر تحقیق باید با تکیه بر مطالعات و بررسی های علمی مبتنی بر شواهد و اسناد معتبر باشد تا ضمن ارتباط منطقی میان سؤال و پاسخ قابل دفاع نیز باشد لذا بر اساس بررسی ها و مطالعات انجام شده پیرامون سوال اصلی پژوهش حاضر فرضیه مطرح شده نیز بدین گونه است :
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا مبنی بر حمایت از اسرائیل و رژیم های غیر دموکراتیک و حضورنظامی مستقیم در منطقه باعث تشدید بنیادگرایی اسلامی و توسل جنبشهای بنیادگرای اسلامی به اقدامات خشونت طلبانه علیه آمریکا شده است.
5 ـ تعریف مفاهیم
سیاست خارجی
یک راهبرد یا جریان برنامه ریزی شده از تصمیمات اتخاذ شده توسط تصمیم گیرندگان یک دولت در تعامل با دیگر دولتها یا دیگر بازیگران بین المللی، با هدف بدست آوردن اهداف مشخص که در چارچوب منافع ملی تعریف شده است.
بنیادگرایی اسلامی
نهضتی که به ارزشهای اولیه اسلامی معتقد است و پیروزی و بهروزی کشورهای اسلامی را در بازگشت به آن ازرشها می داند . این واژه معمولا از سوی رسانه های گروهی غرب برای اشاره به جنبشهای اسلامی ، احیاءگری اسلامی ، اصول گرایی اسلامی و بیداری اسلامی به کار رفته است . همچنین احیاگری اسلامی به معنی بازگشت به اصول بی آلایش اسلامی، بازگشت به قرآن و سنت نبوی درسطوح مختلف فردی و اجتماعی می باشد . به سخن دیگر بنیادگرایی اسلامی عکس العمل احساسی، معنوی، روحی و سیاسی مسلمانان به یک بحران اجتماعی، اعتقادی و سیاسی گریبانگیر کشور های اسلامی به ویژه در خاورمیانه است . این عکس العمل علاوه بر ترس از «غربی شدن» فرهنگ اسلامی، به واکنش در برابر مداخله مستقیم غرب در مناطق اسلامی در دهه های گذشته نیز معطوف است .
جنبش اسلامی
منظور حرکت و کوششهایی می باشد که در راستای اعتراض به وضعیت انحطاط و فسادآلود جوامع مسلمان و مبارزه با نفوذ غرب در این جوامع صورت می گیرد . این کوششها ضمن برخورداری از پشتوانه ایدئولوژیکی از حمایت مردمی وسیعی نیز برخوردار هستند .
به عبارتی جنبشهای اسلامی را باید حرکتهایی سیاسی و اجتماعی دانست که در طول تاریخ اسلام در اعتراض به بحرانهای سیاسی و اجتماعی جوامع مسلمان شکل گرفته اند و با تجویز و توصیه بازگشت به اصول و مبانی اسلامی درصدد اصلاح وضع موجود می باشند .
خاورمیانه
اگر چه خاورمیانه اصطلاحی است مبهم که از بدو پیدایش آن تا کنون به محدوده جغرافیایی مشخصی اطلاق نشده است که مورد تأکید همگان باشد اما هدف از کاربرد این اصطلاح اشاره به منطقه ای اسلامی است که مرکب از کشورهای ایران، ترکیه، عراق، اردن هاشمی، سوریه، لبنان، فلسطین، مصر، امارات متحده عربی، بحرین، عربستان صعودی، قطر،کویت، عمان و یمن می باشد. که ازمیان این کشورها نیز به طور موردی به بررسی جریان بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودی پرداخته شده است.
شیوه اقدام
منظور روشی است که گروههای بنیادگرا برای رسیدن به اهداف و خواسته های خود درپیش میگیرند یا واکنشی که در برابر موانع و مشکلات پیش رو از خود نشان می دهند . در این مورد می توان گفت گروهها بنیادگرای اسلامی از ابتدای پیدایش تا کنون از سه روش برای رسیدن به خواسته های خود استفاده کرده اند: روش فکری ـ فرهنگی،سیاسی و قهرآمیز. اهمیت شیوه اقدام این گروهها به حدی است که امروزه بر هیمن اساس به شناخت و تمایز این گروهها در دو دسته مسلحانه و مبارز و اصلاح طلب و میانه رو پرداخته میشود.
تشدید
بکار بردن این اصطلاح علاوه بر نشان دادن استمرار جریان بنیادگرایی اسلامی بیانگر رشد سریع و همراه با اقدامات قهر آمیز و خشونت طلبانه این جریان می باشد . به عبارت دیگر این اصطلاح برای نشان دادن غلبه شیوه قهرآمیز بر شیوه های فکری ـ فرهنگی و سیاسی نزد گروههای بنیادگرا در مقطع مورد نظر ( 1979 تا 2002 )می باشد .
6ـ مفروضات
1. میان نوع نظام سیاسی در خاورمیانه وشیوه اقدام گروههای بنیادگرای اسلامی رابطه مستقیمی وجود دارد . به عبارتی هرچه فضای سیاسی جامعه بازتر باشد رفتار این گروهها مسالمت آمیزتر خواهد بود و با لعکس.
2. سیاست خارجی محافظه کارانه وطرفدار حفظ وضع موجود ایالات متحده آمریکانقش مهمی درتداوم و بقاء رژیم های غیر دموکراتیک در خاورمیانه داشته است .
3. همان گونه که بحران فلسطین نقش مهمی درافراطی شدن گروههای بنیادگرا داشته است، حل آن نیز باعث تعدیل رفتار این گروهها می شود .
4. خروج نیروههای آمریکایی از منطقه باعث کاهش اقدامات قهر آمیز علیه این کشور و متحدان منطقه ای اش می شود .
5. دشمنی و آمریکا ستیزی گروههای اسلام گرا بیشتر از آنکه ریشه در عقاید دینی آنان داشته باشد ناشی از برخی سیاست های خارجی آمریکا می باشد.
7ـ اهمیت و علل انتخاب موضوع
با وقوع حوادث 11 سپتامبر بار دیگر دنیای اسلام مورد اتهام قرار گرفت وباور به برخورد تمدنها در اذهان غربیان جان دوباره ای گرفت ایالات متحده نیز که یک فرصت طلایی پیدا کرده بود با کمک رسانه های پر بیننده وپر شنونده خود سعی در تحریک بیشتر افکار عمومی جهانیان علیه اسلام ومسلمانان نمود براین اساس در همان ساعات اولیه حوادث از جنگ صلیبی سخن به میان آمد ومسلمانان در برخی از کشورهای غربی تحت فشارهای مختلف روحی وروانی قرارگرفتند . اما با فروکش کردن احساسات اولیه و بر قراری آرامش نسبی پس از حوادث 11 سپتامبر ، جهان غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا در تلاش برای زدودن آثار منفی ناشی از سوء تفاهمی که نسبت به دین اسلام ومسلمانان شده بود کوشید این اقدام را منحصر به گروهها و جنبشهای اسلام گرا و به تعبیر خودشان افراط گرا و تروریست بداند.
در همین راستا جهت اشاره ومورد خطاب قرار دادن آنها بار دیگر در سطح وسیعی از اصطلاح بنیاد گرا وبنیادگرایان اسلامی استفاده شد ، همان اصطلاحی که در سال 1979 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سقوط متحد نزدیک واستراتژیک آمریکا ورد زبان اکثر اندیشمندان وسیاستمداران غربی به ویژه آمریکایی شده بود وبا ترور هم پیمان دیگر آمریکا یعنی انورسادات رئیس جمهور مصر وسپس عملیاتهای ضد آمریکایی در لبنان که توسط گروههای اسلام گرا صورت می گرفت و مقاومتهای بعدی در برابر آمریکا ومتحدان منطقه ای اش به مسئله ای کاملا امنیتی تبدیل شده بود. بر این اساس ایالات متحده آمریکا با برخورداری از سلطه و نفوذ گسترده رسانه ای ، هر گونه مقاومت و مخالفت اسلامی با خود و متحدان منطقه ای خود را در این چارچوب وتحت این عنوان مورد بررسی وچاره اندیشی قرار داد . لذا ابتدا تلاش کرد بنیاد گرایی اسلامی را به عنوان یک پدیده تهدید زا وصلح زدا که امنیت جامعه جهانی را به مخاطره می اندازد معرفی نماید . به گونه ای که بنیاد گرایی اسلامی مقدمه ای برای تروریسم یا پرورش دهنده تروریسم القاء می شد. البته سوابق اقدامات قهرآمیز گروههای اسلام گرا نیز پذیرش این فرض را تسهیل می کرد. حال وقوع حوادث 11 سپتامبر نیز می توانست یک دلیل برای حقانیت آمریکا باشد به گونه ای که حتی برخی از اندیشمندان مسلمان یا بخشی از افکار عمومی جوامع اسلامی نیز با آمریکا ابراز همدردی نمودند و ضمن محکوم کردن این حوادث از گروههای اسلام گرای مسلحانه درخواست توقف این گونه اقدامات کردند . آنها می افزودند این امر هم به ضرر اسلام است و هم پای آمریکا را به منطقه باز می کند و دلیلی برای سیاستهای مداخله جویانه آن کشور می شود.
اما در مقابل این گروه ، عده ای دیگر بدون اینکه در رد خشونت طلبی واقدامات تروریستی به خود شک راه دهند از اعماق وجودشان حوادث 11 سپتامبر را به عنوان تبیهی برای أمریکا ستودند، البته آنها بیشتر به پیام آن فکر می کردند نه ریخته شدن خون افرادی بی گناه ، پیامی که هشداری برای افکار عمومی آمریکا و زمامداران آن بود که برای یکبار هم که شده آنچه را خود بر سرمردم دیگر کشورها می آورند احساس کنند .
بدین ترتیب می بینیم در برابر یک واقعیت ـ حوادث 11 سپتامبر ـ دو برداشت کاملا متضاد وجود دارد عده ای آ مریکا وسیاست هایش را موجد آن و عده ای دیگر بنیاد گرایان ومبانی ایدئولوژیکی آنان را . اما آنچه برداشت غالب وفراگیر در جهان است سرزنش ومتهم کردن گروههای اسلام گرا می باشد که هم از طرف دوستان وهم از طرف دشمنان مورد حمله قرار گرفتند .
ازآنجا که این مسئله گروههای بنیاد گرا را از یک طرف در جایگاه مجاهدان راه یزدان واز طرف دیگر پیروان راه شیطان قرار داده است و هر گروه نیز برای خود دلایلی دارند بدین خاطر انگیزه ای ایجاد شد تا کمی مستدل تر ومطمئن ترگروههای فوق واقداماتشان را ـ گاه از شعارهای خیابانی ضد آ مریکایی تا حادثه ای بی نظیر در جهان مثل 11 سپتامبر و از سنگ انداختن تا شاید در آینده به کارگیری سلاحهای مخرب تر را در بر می گیرد ـ در یکی از دو دسته فوق جای داد . البته تحقق این امر هم به صورت مستقیم وهم به صورت غیرمستقیم و از طریق پیدا کردن مسبب و علل های دست یازیدن به این اقدامات صورت می گیرد.
همانطور که آمد حوادث 11 سپتامبر و مورد حمله قرار گرفتن آمریکا جرقه ای برای گزینش موضوع تحقیق بوده است وبا تفکر در مورد آن ، سوال و فرضیه تحقیق طرح و تدوین شده اند . گذشته از آن ، مسئله مهم این است که این عملیات به گروههای اسلام گرا نسبت داده شده است . محقق نیز ضمن پذیرش این مسئله ـ تا روشن نشدن ماهیت واقعی گروههای دخیل دراین عملیات ـ و با توجه به سوابق گذشته بر این عقیده است که شیوه رفتاری غالب و مسلط در میان گروهای اسلام گرا نسبت به آمریکا شیوهای قهر آمیز و همراه با تنفر بوده است ، اما بدون تلاش برای رد یا تحسین آن و همچنین بدون تلاش برای ارزش گذاری و قضاوت ارزشی در مورد ماهیت این اقدامات سعی کرده از نگاه و زاویه ای جدید آن را بررسی کند . به عبارتی به دنبال بررسی این امر است که چه ویژگی هایی در سیاست خارجی خاومیانه ای آمریکا وجود دارد که در حکم مجوزی برای دست زدن به اقدامات خشونت آمیز علیه آمریکا می باشد.
چند فرض اولیه انگیزه بیشتری در محقق برای این نگاه جدید ایجاد کرده است که عبارتند از:
1- خشونت طلبی و اقدامات تروریستی علیه آمریکا محدود به گروههای اسلام گرا نیست . طبق آمارهای اعلام شده یک سوم از مجموعه اقدامات تروریستی در جهان علیه آمریکا صورت گرفته است و از 31 در صد در دهه 1980 به 37 درصد در دهه 1990 افزایش یافته است و از آن زمان تاکنون نیز روندی صعودی داشته است .
2- در تفکر و اندیشه بنیادگرایی اسلامی هیچ مشروعیتی برای خشونت طلبی و اقدامات تروریستی وجود ندارد و اگر گاه در سوابق تاریخی یا متون دینی به آن اشاره شده است تنها به عنوان آخرین ابزار و راه حل و آن هم مقید به شرایط خاص می باشد .
3- اگر اقدامات قهرآمیز علیه آمریکا ریشه در مبانی فکری و ایدئولوژیکی گروههای بنیادگرای اسلامی دارد پس باید به همان میزان با دیگر کشورهای غربی نیز خصومت داشته باشند . ( البته این گروهها همیشه معتقد به اختلاف میان فرهنگ اسلامی با غرب هستند اما این اختلاف به خودی خود هرگز منجر به خصومت نمی شود .)
4- آمریکا ستیزی در میان مسلمانان به طور اعم و در میان گروههای بنیادگرا به طور اخص مربوط به سه دهه اخیر است و در دهه های 1950 و 1960 ایالات متحده آمریکا نزد مسلمانان منطقه از چهره نسبتا مطلوبی برخوردار بود .
بنابراین تلاش برای علت یابی اقدامات ضد آمریکایی توسط این گروهها ضمن کم رنگ کردن اجتناب ناپذیری برخورد تمدنها به ویژه میان اسلام و غرب ، افکار عمومی جهان به طور اعم و جهان اسلام به طور اخص را نسبت به این گروهها جلب و از نگاههای سؤال برانگیز به آنها خواهد کاست و در نتیجه موجب نوعی همدلی و هم صدایی با آنها و به تبع آن توجه به اهداف و خواسته های آنها می شود . خود این امر هم باعث معتدل و میانه رو شدن این گروهها و برخورد های مسالمت آمیز می گردد .
8ـ بررسی متون وآثار
در مورد پدیده بنیادگرایی اسلامی کتب و مقالات فراوانی نوشته شده است از جمله کتاب بسیار مفید و ارزشمند جناب آقای هرایردکمجیان تحت عنوان اسلام در انقلاب ، (جنبشهای اسلامی در جهان عرب)، اسلام گرایی در مصر نوشته یعقوب توکلی، مصر از زاویه دیگر نوشته جمیله کدیور، شکست تجربه اسلام سیاسی نوشته الویه روا، پیامبر و فرعون نوشته ژیل کوپل و . . . با این وجود به جز قسمتی از کتاب هرایردکمجیان در هیچ جا به رابطه میان سیاست خارجی آمریکا و بنیادگرایی اسلامی به طور جامع و منسجم پرداخته نشده است و اکثر مقالات و کتب نیز به طور پراکنده به آن اشاره کرده اند. بویژه در مورد جنبه های مورد نظر سیاست خارجی آمریکا یعنی حمایت از اسرائیل و رژیم های غیر دموکراتیک و حضور نظامی در منطقه و تاثیر آنها بر موضع گیری گروههای بنیادگرا،کتاب یا مقاله ای نوشته نشده است لذا از این لحاظ موضوع تحقیق میتواند تازگی داشته باشد .
9 ـ اهداف پژوهش
از جنبه علمی: پژوهش حاضر از آن جهت که با نگاه جدیدی خشونت گرایی در گروههای بنیادگرایی اسلامی و آمریکا ستیزی آن را بررسی کرده است و بر خلاف تصورات رایج در مورداقدامات قهرآمیز برخی از این گروهها که منشأ آن در تفکر بنیادگرایانه دانسته می شود، در علت یابی خشونت طلبی در این گروهها بیشتر بر عوامل بیرونی و خارج از مبانی فکری آنها تمرکز داشته است،می تواند تازگی خاصی داشته باشد.
از جنبه کاربردی: شناخت بیشتر و عمیق تر این جریان بویژه درک علل اتخاذ شیوه های قهرآمیز توسط این گروهها ، ضمن اینکه از برداشتهای منفی و کلیشه ای دربارة آنها خواهد کاست، فضایی را ایجاد می کند که در آن سیاست گذاری در مورد این گروهها با همدردی بیشتری صورت پذیرد، خود این امر نیز تأثیر بسزایی بر مسالمت آمیز شدن این گروهها خواهد داشت.
10 ـ نقطه نقل پژوهش
ازنظر موضوعی: تمرکز و تکیه اصلی پژوهش بر رابطه میان عوامل محیطی و سیاسی و خشونت گرایی گروههای بنیادگرای اسلامی میباشد که از میان این عوامل که خود در سه سطح داخلی ، منطقه ای و فرا منطقه ای قابل بررسی هستند به عوامل فرا منطقه ای، و از آن میان به سیاست خارجی آمریکا پرداخته شده است،که به طو
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:37
فهرست مطالب:
مقدمه :
چکیده :
متن کامل توافقنامه امنیتی عراق با آمریکا
در یک نگاه کلی ترکیب نمایندگان و فراکسیونهای مجلس نسبت به امضاء توافقنامه را میتوان به سه طیف مختلف تقسیم نمود:
1- موافقان توافقنامه
2- مخالفان توافقنامه
3 _ جریانات بی¬طرف یا غیرهمسو
• دستاوردها و چالش¬های آمریکا پس از تصویب توافقنامه
• دستاوردها و چالشهای عراق پس از تصویب توافقنامه
مقدمه :
خصوصیت امریکایی ها قانون شکنی و بی توجهی به حقوق و معاهدات بین المللی است. هر چند قانون شکنی امریکاییها به منزله شکست عراق در توافقنامه نیست، لکن نوعی بیاعتمادی همواره بر فضای عراق و توافقنامه حاکم است و امریکا در ایجاد بهانه های جدید برای بر هم زدن قواعد و تعقیب هدفهای سلطه جویانه مشکلی ندارد.
چکیده :
پس از پایان جنگ سرد وفروپاشی ترکیب بندی قدرت در سطح بین المللی ، ایالات متحده همواره در پی کسب جایگاه برتر و القای قدرت هژمونی خود بوده است اتخاذ استراتژیخاورمیانه بزگ وطرح دمکراتیزه کردن ساختار های سیاسی در این منطقه ، به ویژه اقدامات وراهبرد های سخت ونرم این کشور در عراق موید این واقعیت است.
یکجانبه گرایی آمریکا در برخورد با مسایل منطقه ای تحت پوشش تروریسم و بنیادگرایی اسلامی سالهاست که افغانستان، عراق و ایران را تحت انواع فشارها قرار داده و اکنون نیز آمریکایی ها با تکیه به تجربه الگوی ژاپن پس ازجنگ،برای استمرار حضور در این منطقه درصدد قانونی کردن و رسمیت یافتن چنین حضوری،در چار چوب توافقنامه استعماری هستنند.
قرارداد امنیتی عراق و آمریکا در ادامه سیاست سلطه جویانه این کشور در منطقه خاورمیانه، نه تنها عراق را برای مدتی طولانی تحت نفوذ مستقیم آمریکا قرار می دهد بلکه سایر اهداف آمریکا در خاورمیانه را نیز پوشش می دهد.
در دوران جنگ سرد و رقابت سیاسی و نظامی میان دو بلوک شرق و غرب، انعقاد چنین پیمان هایی قابل توجیه بود. بسیاری از دولت های منطقه با شوروی سابق و برخی نیز با آمریکا پیمان های نظامی داشتند. به هر صورت قراردادها و پیمان های نظامی و امنیتی دوران جنگ سرد تابع منطق موازنه قدرت بود و تا اندازه ای به ایجاد تعادل قدرت ها در منطقه کمک می کرد هر چند در مواردی موجب بروز جنگ و درگیری میان کشورهای منطقه به نیابت از جانب قدرت های برتر می گردید.
اکنون که جنگ سرد به پایان رسیده، دولت آمریکا، به عنوان یک قدرت برتر، در کل منطقه اعمال نفوذ و قدرت می کند و از موضع نظامی- اقتصادی برتر، به دنبال تثبیت موقعیت و حضور ارباب منشانه خود و ایجاد "خاورمیانه بزرگ" است.