یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

پایان نامه رشته مهندسی برق بررسی اثار کنترل دور موتورهای بزرگ نیروگاهی

اختصاصی از یارا فایل پایان نامه رشته مهندسی برق بررسی اثار کنترل دور موتورهای بزرگ نیروگاهی دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

پایان نامه رشته مهندسی برق بررسی اثار کنترل دور موتورهای بزرگ نیروگاهی


پایان نامه رشته مهندسی برق بررسی اثار کنترل دور موتورهای بزرگ نیروگاهی

دانلود پایان نامه رشته مهندسی برق بررسی اثار کنترل دور موتورهای بزرگ نیروگاهی با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات100

) روشهای کنترل سرعت و گشتاور موتورهای القایی سه فاز :
سرعت و گشتاور موتورهای القایی به یکی از روشهای زیر قابل تغییر است :
1-    کنترل ولتاژاستاتور
2-    کنترل ولتاژ رتور
3-    کنترل فرکانس
4-    کنترل ولتاژ استاتور و فرکانس
5-    کنترل جریان استاتور
6-    کنترل ولتاژ ، جریان و فرکانس

1-    کنترل ولتاژ استاتور :
2-    معادله(1-1)  نشان می دهد که گشتاور ، متناسب با مجذور ولتاژ استاتور است و کاهش ولتاژ استاتور کاهش سرعت را در پی دارد . اگر ولتاژ ترمینال به bvs برسد ، معادله (1-2) گشتاور تولیدی را بصورت زیر می دهد . که در آن b<1  
(1-1)                                                     


(2-1)                                                   

شکل(1-1) مشخصات گشتاور – سرعت را برای مقادیر مختلف b نشان می دهد . نقاط تلاقی باخط بار نقاط کار پایدار را نشان می دهد . در هر مدار مغناطیسی ، ولتاژ القاء شده متناسب باشار و فرکانس است و مقدار مؤثر شار فاصله هوایی بصورت زیر بیان می شود :

 
شکل (1-1)

که Km یک ثابت است و به تعداد حلقه های سیم پیچ استاتور بستگی دارد . با کاهش ولتاژ استاتور ، شار فاصله هوایی و گشتاور نیز کاهش می یابند . در ولتاژ پایین تر ، جریان در لغزش Sa=1/3 حداکثر می شود . محدوده کنترل سرعت ، به لغزش حداکثر گشتاور Sm بستگی دارد . برای موتور با لغزش پایین ، محدوده تغییرات سرعت بسیار کم است . این نوع کنترل ولتاژ برای بارهایی با گشتاور ثابت مناسب نبوده و معمولا برای کاربردهایی که گشتاور  راه اندازی پایین و محدوده باریکی برای سرعت در لغزش های نسبتا پایین لازم دارند استفاده می شوند . ولتاژ استاتور می تواند توسط (1) کنترل کننده ولتاژ AC سه فاز (2) اینورترهای با منبع ولتاژ dc متغییر سه فاز و (3) اینورترهای PWM سه فاز تغییر کند . با وجود این بعلت محدوده سرعت کم ، از کنترل کننده های ولتاژ AC برای کنترل ولتاژ AC برای کنترل ولتاژ استفاده می شود . کنترل کننده های ولتاژ AC  بسیار ساده اند . با وجود این ، هارمونیهای زیاد، و ضریب قدرت ورودی آنها کم است، آنها اساساً در کار بردهای با قدرت کم مثل دمنده ها ، پنکه ها و پمپ گریز از مرکز ، که گشتاور راه اندازی کمی نیاز دارند استفاده می شوند . آنها برای موتورهای القایی با قدرت راه اندازی زیاد نیز بکار می روند تا جریان یورشی را کاهش دهند .


2- کنترل ولتاژ رتور :


در موتورهای بارتور سیم پیچی شده ، مقاومت سه فاز خروجی به رینگ های موتور مانند شکل (2-1الف) متصل می شود . گشتاور تولیدی با تغییر مقاومت Rx تغییر می کند . اگر Rx به سیم پیچی استاتور ارجاع شود و به Rr اضافه گردد . از رابطه (1-1) برای تعیین گشتاور تولیدی می توان استفاده کرد . مشخصات گشتاور – سرعت برای مقادیر مختلف مقاومت رتور در شکل (2-1 ب ) نشان داده شده است . این روش باعث افزایش گشتاور راه اندازی و کاهش جریان راه اندازی می شود . باوجود این ، روش مذکور ناکافی است ، و اگر مقاومتهای مدار رتور برابر نباشد ، ولتاژها و جریانهای غیر متقارن خواهد شد . مقاومتهای سه فاز را می توان با یکسو کننده های دیودی سه فاز و یک چاپر مانند شکل (3-1 الف ) تعویض کرد که در آن GTO بعنوان کلید چاپر کار می کند . سلف Ld  مانند منبع جریان ld عمل کرده و چاپر مقاومت مؤثر را تغییر می دهد و مقدار آن از معادله (4-1) زیر بدست می آید :
(4-1)   Re=R (1-K)                                                               
که K سیکل کار چاپر است . سرعت با تغییر سیکل کار کنترل می شود . با جایگزین کردن یک کنورتر تمام موج سه فاز مانند شکل (3-1 ب ) به جای چاپر و مقاومت R می توان قدرت لغزشی در مدار رتور را به منبع بازگرداند . کنورتر در وضعیت معکوس در محدوده زاویه تاخیر   کار می کند که باعث برگشت انرژی به منبع می شود . تغییر زاویه باعث عبور توان و کنترل سرعت می شود . این نوع محرک به محرک استاتیک کرامر موسوم است . با جایگزین کردن کنورتر دوتایی سه فاز بجای یکسو کننده ها پل مانند شکل (3-1 ج ) قدرت لغزشی در هر دو جهت عبور کرده است و این محرک بکار می روند . در این مصارف محدوده کنترل سرعت کم مورد نیاز است . از آنجا که موتور مستقیما به منبع متصل است ، ضریب قدرت این محرکها عموما بالا است .


دانلود با لینک مستقیم

دانلود تحقیق زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی


دانلود تحقیق زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:110

چکیده:

زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی
مولانا جلال الدین محمد مولوی فرزند سلطان العلماء بهاء الدین بن محمد بن حسین خطیبی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ تولد یافت. پدرش سلطان العلماء بهاء الدین محمد، مشهور به بهاء ولد (543-628 ه. ق) از عرفا و خطبای معروف و از مریدان عارف بزرگ شیخ نجم الدین کبری بود.
در سال 610 ه. ق، به هنگامی که جلال الدین شش ساله بود، پدرش بهاء ولد، به سبب اختلاف با امام فخریرازی و رنجش از خوارزمشاهء با خاندان و گروهی از یارانش به ترک بلخ گفت و بسوی غرب ایران رهسپار شد. نخست از راه نیشابور و بغداد به مکه رفت، از آنجا به شام روی نهاد و سپس به اسیای صغیر رهسپار شد. مدتی در ارزنجان(ترکیه) رحل اقامت افکند، بعد به ملطیه(ترکیه) رفت و پس از چهارسال سکونت در آن شهر، به لارنده(ترکیه) عزیمت کرد و هفت سال در آنجا بسر برد، و در همین شهر، به هنگامی که جلال الدین هیجده ساله بود، سلطان العلماء، گوهر خاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را به عقد جلال الدین محمد درآورد. ثمره این ازدواج بهاء الدین محمد، مشهور به سلطان ولد وعلاء الدین محمد بودند.
در این زمان، سلطان العلماء که در آسیای صغیر به سبب پارسایی و وقوف به علوم و فنون شهرت یافته بود،‌به دعوت علاء‌الدین کیقباد سلجوقی(616-634) به قونیه(= کونیا، شهری در جنوب کشور ترکیه) روی نهاد، در انها شهر اقامت گزید و مجلس وعظ و بحث برقرار ساخت که هر روز گروه کثیری از طالبان، برای درک فیض در آنجا گرد می آمدند.
قونیه پایتخت سلاجقه روم و مرکز دانشمندان و صوفیان بود و بزرگانی همچون فخر الدین عراقی، صدر الدین قونوی، شرف الدین موصلی، نجم الدین رازی و دیگران، در آن شهر می زیستند. سلطان العلماء پس از مدتی اقامت در قونیه، وعظ و ارشاد و تالیف کتاب معارف بهاء ولد که دارای نثری زیبا و شاعرانه است،‌ به سال628 درگذشت و بدین هنگام که مولانا بیست و چهار ساله بود، بنا به وصیت سلطان العلماء یا به درخواست سلطان علاء الدین کیقباد و یا خواهش مریدان، تا ورود برهان الدین محقق ترمذی، حدود یک سال به وعظ و تدریس علوم شرعیپرداخت.
برهان الدین محقق ترمذی که از سادات حسینی ترمذ و از مریدان و دوستداران بهاء ولد بود و به هنگام مهاجرت وی در بلخ نبود، به طلب سلطان العماء (بهاء ولد) به روم (روم شرقی= ترکیه کنونی) عزیمت کرد و چون بدانجا رسید یک سال از وفات پیر و مرشد وی می گذشت(629).
بنابر روایات مناقب العارفین، سید برهان الدین، مولانا را در علوم گوناگون آزمود و بیدرنگ به تربیت او پرداخت و مولوی را برای فراگرفتن علوم ادبی و شرعی ترغیب به مسافرت حلب کرد.
مولانا در شهر حلب نزد کمال الدین ابن العدیم فقیه مشهور به تحصیل در فقه حنفی پداخت و سپس برای تکمیل تحصیلات، روی به دمشق نهاد و چهار سال در آن شهر زیست و گویا در همانجا به دیدار محلی الدین العربی توفیق یافت.
پس از هفت سال تحصیل علوم ادبی و شرعی، مولانا دیگر بار به قونیه بازگشت و با استقبال علما و مریدان روبرو شد(637) و آنگاه به اشارت سید برهان الدین، مدتی به ریاضت پرداخت و دیری نپایید که سید، وجود او را بیغش و تمام عیار و بی نیاز از ریاضت و مجاهدت یافت. «سر به سجده شکر نهاد و حضرت مولانا را در کنار گرفت و بر روی مبارک او بوسه ها افشان کرد و گفت: در جمیع علوم عقلی و نقلی و کشفی و کسبی، بی نظیر عالمیان گشتی…»
بدینترتیب معلوم می شود که زمینه تربیت و تعلیم مولانا از طریق سید برهان الدین محقق ترمذی به سلطان العلماء و از او به مشایخ کبراویه می رسد. افلاکی نسبت خرقه مولوی را در پایان به معروف کرخی می رساند و می نویسد: «مولانا در مدت نه سال مصاحبت با برهان محقق، به درجات کمال معنوی و عرفانی رسیده و تربیتها یافته بود»
این دوران سلوک تا سال 638 که نیز زمان وفات برهان الدین است ادامه یافت و در این هنگام که مولانا سی و چهار ساله بود، دیگر با رسمت ارشاد و وعظ یافت و تا سال ملاقات با شمس تبریزی(642) مدت پنج سال به سنت پدرانش به تدریس فقه و علوم شرعیه پرداخت، و به سبب زهد و علم بسیار، از سوی مردم، پیشوای دین و ستون شریعت احمدی خوانده شد و به گفته سلطان ولد فرزند مولوی، شمار مریدانش بسیار فزونی گرفت.
سال 642 مصادف است با ورود شمس به قونیه و دیدار مولوی با او، که موجب پدید آمدن تحولی بزرگ در احوال و اندیشه های مولانا شد و مسیر زندگانی و افکار او را دچار تغییر عظیم ساخت.
افلاکی در مناقب العارفین و جامی در نفحات الانس نام این ژولیده عارف واصل را شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی ذکر کرده اند. شمس نخست از مریدان شیخ ابوبکر زنبیل بافت تبریزی بود که پس از وصول به مرتبه کمال، راه سفر در پیش گرفته بود. از این شهر بدان شهر می رفت و بای دیدار اهل طریق به هر سو روی می نهاد. وی اززاهدان ریایی و دینداران ظاهری روی برتافته و برای حصور حقیقت به سیر در آفاق وانفس پرداخته بود.نخست جامه ای درشت از نمد سیاه بر تن می کرد و در سفرها خود را به زی بازرگانان در می آورد، اما در خانه جز گلیمی مندرس و کوزه ای شکسته نداشت.
جلال الدین محمد پس از ملاقات با شمس، دگرگون گشت، مجلس درس و تذکیر و وعظ به یک سو نهاد و دریافت که جذبه شوق شمس و سخنان آتشین، و گرمی انفاس شورانگیز او راه وصول به سرچشمه کمال حقیقی و معرفت واقعی را بازیافته است. به دامن شمس درآویخت و دیده از دیدار غیر فروبست. به ترک زهد و عبادت گفت و سماع و رقص در پیش گرفت. اشعار عاشقانه و عارفانه سرود، حالتی دیگر یافت که نه خود آن را می شناخت و نه یاران و مریدان.
طالبان مصاحبت و تربیتش امید از دل برکندند و مریدان از غیبتش به خشم آمدند. از هر سو زبان اعتراض گشوده شد و تیرهای ملامت باریدن گرفت، بدانگونه که شمس در 21 شوال 643 به سبب آزار یاران و مریدان مولانا و ناخشنودی دیگران، پس از شانزده ماه مصاحبت با مولوی، ناگزیراز ترک قونیه شد و به دمشق رفت. مولوی که از انوار حیات بخش شمس جدا مانده و حیران و پریشان شده بود، به هر سو کس فرستاد، تا سرانجام شمس را در دمشق بایافتند و او به استدعای سلطان ولد فرزند مولوی، که در جست و جوی شمس به دمشق رفته بود، به قونیه روی نهاد و جلال الدین را از حسرت فراق و سوز دل باز رهانید.
بازگشت شمس تبریزی، دیگر بارخشم مردم قونیه و مریدان مولانا را برانگیخت که جمله، شمس را ساحر خواندند و قصد آزارش کردند و مردم نادان نیز فتنه را دامن زدند و بدگویی آغاز کردند و سرانجام، شمس از روی بددلی و جهل، به دست گروهی از مریدان کینه توز مولانا و مردم عوام که گویا علاء الدین، فرزند مولوی نیز در میان آنان بود، پنهانی کشته شد.
افلاکی و جامی نیز این واقعه را نقل کرده اند که بر اثر غوغای خلق، مردم عوام شمس را بیرون خانه مولانا به قتل رساندند(645) و در این هنگام مولانا چهل و یک ساله بود.
مولف الجواهر المضیئه در قتل شمس به دست مردم قونیه ویاران مولانا تردید روا داشته و نوشته است که شمس غیب کرده و از نظر مردم ناپدید شده است. اما از این میان، روایت ولدنامه درست تر بنظر می رسد که گوید: چون مریدان قصد آزار شمس الدین کردند، وی پریشان خاطرگشت و پنهانی از قونیه بیرون رفت و قصد کرد که دیگر بدان شهر بازنگردد.
مولانا دیگر باراز این واقعه آزرده دل شد. دو سال در جست و جوی شمس کسانی به این سو و آن سو فرستاد و خود دوبار به دمشق رفت و سرانجام از یافتن شمس الدین امید از دل برکند. بنابراین، خروج پنهانی شمس از قونیه،‌درست تر از سایر روایات بنظر می رسد.
به گفته افلاکی در مناقب العارفین، مولانا پس از غیبت یا هجرت شمس، سخت بیقرار شد. پیوسته آههای دردناک از دل برمی آورد،‌گاهی بر بام و گاه در صحن مدرسه می گشت و این رباعی را با سوز دل می خواند:
از عشق تو هر طرف یکی شب خیزی     شب گشته ز زلفین تو عنبر بیزی
نقاش ازل نقش کند هر طرفی         از بهر قرار دل من تبریزی
همواره دیده بر راه می داشت و از هر کس احوال شمس می پرسید:‌
لحظه ای قصه کنان قصه تبریز کنید     لحظه ای قصه آن غمزه خونریز کنید
از گزند حاسدان اندوهی جانکاه بر او چیره گشته بود. بی اختیار و پریشان خاطر بود، از جست و جو باز نمی ایستاد و درآرزوی دیدار مجدد شمس، می سوخت. چندی عزلت می گزید و باز از شوق یافتن دلدار، گام پیش می نهاد،‌تا سرانجام بر اثر مصاحبت یارانی یکدل همچون صلاح الدین فریدون زرکوب(م 657) و سپس حسام الدین حسن بن محمد چلبی (م 683) آرام و قرار یفت و به تحریض و خواهش همین حسام الدین بود که به نظم مثنوی همت گماشت و زندگانی شاعری او از همین زمان آغاز گشت(645 ه) که بدنبال تربیت پدر و تحصیلات طولانی و مصاحبت شمس و ارشاد برهان الدین محقق ترمذی به مرتبه انسانی کامل و عارفی واصل رسیده بود. وی بقیت دوره زندگانی را وقف ارشاد سالکان طریق کرد، در خانقاهها به تربیت مریدان پرداخت و دسته جدیدی از متصوفه را که به مولویه مشهور شدند بوجود آورد.
دیری نپایید که بر اثر نبوغ وافر، ذوق سرشار و سخنان دل انگیزش که مولود عمری تفکر در احوال جهان و مردم روزگار بود، در تمام دیار روم به شهرت بیسابقه رسید و از هر جا طالبان بسیار بدو روی آوردند و حتی بزرگان و امیران نیز برای خوشه چینی از خرمن دانش و اطلاعات بیمانندی که داشت به سویش شتافتند.
از طرف دیگر نظم مثنوی که از حدود سال 657 آغاز شده بود، در مصاحبت حسام الدین چلیبی و تاثیرانفاس گرم او ادامه داشت. بی وقفه اشغار مثنوی را می سرود و حسام الدین می نوشت و در پایان، آنها را به آواز خوش برای مولانا می خواند. د راین مجلس ذوق و شوق و ادب و عرفان، بسیاری از مریدان و عاشقان مولوی و مثنوی اونیز حاضر می شدند و گاه سرودن اشعار تا بامداد ادامه می یافت و کسی را از گذشت زمان و خور و خواب یاد نمی آمد.
این مجالس شعر وادب و عرفان با تلالوء اندیشه های آسمانی و انسانی مولوی و گرمی اخلاص و ارادت حسام الدین و جادوی نغمه های شورانگیزش پانزده سال امتداد یافت و این مدت، اوج درخشش افکار والای مولوی و نیز دوره فراغ خاطر او بود، تا سرانجام زمان غروب آفتاب جانفزای وجودش فرا رسید و این عالم ربانی و متفکر بزرگ و آزاده روز یکشنبه پنجم جمادی الاخره سنه 672 به سبب تب سوزان و مداوم در 68 سالگی دیده از جهان فروبست.
در گذشت مولوی بعنوان مصیبتی بس بزرگ در دیار روم تلقی شد و مردم قونیه تا چهل روز به سوگ نشستند. شاعران در تعزیت او و عظیمت مقامش شعرها سرودند،‌و یاران و طابانش شیونها کردند. در جنازه او بیشتر مردن قونیه ونیز یهودیان و عیسویان حضور یافتند  جمله به درد گریستند. شیخ صدر الدین قونوی عارف بزرگ سده هفتم بر مولانا نماز کرد و جنازه را درکنار تربت پدرش سلطان العلماء بهاء ولد به خاک سپردند. بزرگان شهر قونیه هشتاد هزار درم گرد آوردندو بر سر تربت مبارکش بنایی ساختند که آن را قبه خضرا نامند.
آثار مولوی
1-مثنوی: مثنوی یکی از آثار برجسته و کم نظیر ادبیات ایران بلکه جهان است. این کتاب که یکی از شگفت انگیزترین تجلیات اندیشه های بشری است، بزرگترین اثر عرفانی منظوم د ایران به شمار است. این سرودهای جاودانه و اشعار نغز جادویی،‌به خواهش حسام الدین چلیبی مرید پاکباز و ارادتمند صادق مولانا،‌پدید آمده است. حسام الدین از مولانا درخواست تا کتابی جامع حاوی نکات عرفانی،‌دینی،‌فلسفی و علمی به وزن حدیقه الحقیقه سنایی غزنوی یا منطق الطیر شیخ عطار، به سلک نظم درآورد و مولوی آرزوی یار مهربان را اجابت کرد، به سرودن مثنوی پرداخت و دفتر اول را میان سنه 657 و 660 به پایان برد. پس از دو سال، نظم دفتر دوم آغاز شد(662) و از آن پس چهار دفتر دیگر، بی وقفه بنظم درآمد و شاهکاری عظیم و بی مانند در میان آثار ادبی و عرفانی ایران پدیدار گشت.
بنقل افلاکی، مولانا تنها هیجده بیت آغاز مثنوی را که با این بیت آغاز می شود:
بشنو این نی چون حکایت می کند         وز جداییهاشکایت می کند
تا بیت هیجدهم:‌
در نیابد حال پخته هیچ خام             پس سخن کوتاه باید والاسلام
به خط خود نوشته و بقیه را حسام الدین چلبی و مریدان دیگر نوشته اند که پس از خواندن بر مولانا تصحیح می شد.
مثنوی درشش دفتر گرد آمد و مجموع ابیاتش درنسخه های مختلف آن از بیست وشش تا بیست و هفت هزار بیت است و گاه به سی و دو هزار بیت نیز می رسد که این تعداد اضافی، الحاقی است.
کتاب مثنوی به زبانهای بیگانه نیز چند بار ترجمه شده و مهمترین آنها ترجمه شرح مثنوی توسط رینولد نیکلسون است به زبان انگلیسی (1925-1940) و دیگر خلاصه داستانهای مثنوی است به انگلیسی توسط وینفیلد که در 1887 منتشر شده، نیز منتخباتی از مثنوی به زبان آلمانی بوسیله تولوک و غیر اینها.
2- اثر بزرگ دیگر مولانا مجموعه غزلیات اوست که به نام دیوان کبیر یا غزلیات شمس معروف است و آن،‌به نام مرشد مجبوبش شمس تبریزی نامگذاری شده و تخلص شاعر بوده است وگاه مولوی «خاموش» تخلص کرده است. بهترین چاپ آن به تصحیح مرحوم بدیع الزمان فروزانفر توسط دانشگاه تهران انجام یافته و حاوی 360، 36 بیت است، غیر از رباعیات که شماره آنها 983،1 رباعی است. غزلهای شور انگیز مولوی و رباعیات عرفانی او که گویی از چشمه ای جوشان نشات گرفته سراسر بیان عشق بی پایان او به ذات حق است.
3- کتا فیه مافیه.
4- مکاتیب و نیز مجالس سبعه مولوی
 
شیوه های داستانسرایی مولوی
توجه به ماخذ داستانها و تمثیلاتی که در پایان هر قصه دراین کتا ذکر شده، نشان می دهد که بیشتر حکایتها در مثنوی معنوی پیش از زمان مولانا، در کتابهای ادبی، تاریخی. روایات و اخبار، از نظم و نثر وجود داشته است و به همین سبب میتوان گفت که مولوی متفکری داستانسرا است نه شاعری داستان پرداز.
وی در ارکان اغلب داستانها، بنحوی که آنها را با مقاصد عرفانی، تربیتی، اخلاقی، دینی و علمی او متناسب سازد،‌تصرف کرده و در کیفیت، موضوع، زمان،‌مکان و قهرمانان آنها تغییرات بزرگ داده است.
تغییر کیفی آن است که داستانی بی رونق در ماخذ اصلی، با موضوع و محتوای محدود و کوچک،‌به دست مولوی گسترش و کمال می یابد و به سبب ورود زمینه های تازه و نکته های متعدد علمی،‌ادبی، عرفانی و غیر اینها،‌تحرک و جلوه ای نو پیدا می کند و بر اثر افزوده شدن مفاهیم عالی به آن،‌از حد یک قصه عادی بالاتر می رود و به صورت مجموعه ای از علوم و معارف گوناگون در می اید. مثلا داستان «بازرگان و طوطی» که موضوع آن در ماخذ اصلی اندرز پرنده ای است به پرنده دیگر برای رهایی از قفس، در مثنوی، تغییرات کلی مییابد و کیفیت واوج معنی و تعالی سطح سخن بدان حد می رسد که آن را به یکی از مشهوترین داستانهای عرفانی تبدیل می کند.
تغییر موضوعی آن است که گاه مولانا موضوع داستان را بکلی دگرگون می کند و از جویباری کوچک و آرام، اقیانوسی بیکران،‌عمیق و متلاطم پدید می آورد که بسی گوهرهای گرانبها و اسرار بی پایان در خود نهفته است. داستان «وکیل صدر جهان» که در ماخذ اصلی قصه ای بسیار ساده درباره رنجش پدر و پسری از یکدیگر است،‌در کتاب مثنوی به هیئت داستانی دراز با مفاهیم عالی و عقاید مهم عرفانی در می آید که قسمتی از آن نکات بدین قرار است:
عشق در مکتب تصوف: شامل گفت وگو درباره مفهوم عشق و تعریف آن،‌در عین تعریف ناپذیری آن- وجود حکمت الهی در سودای عشق- ناسازگاری عشق وعقل و همانند اینها.
همچنین نظریه تحول ماده، طی درجات کمال، و وصول به مرتبه عالی انسانی که اغلب مبتنی بر عقاید نو افلاطونیان است. «فنافی الله» یعنی فنای از خود و بقای در ذات حق، ه دنبال ترقی از مرحله جمادی به مرتبه نباتی، از نباتی به حیوانی،‌ازحیوانی به انسانی،‌ازانسانی به ملکی، از ملکی به عدم و نیستی که خود مرحله عالیتری از هستی جاودانه است.
نامحدود بودن قلمرو وجود و ناتوانی آدمی نسبت به معرفت حق و بسیاری نکات دیگر که هیچ یک از اینها در ماخذ اصلی مطرح نشده است.
مولانا زمان و مکان وقوع داستانهای پیشینیان و همچنین مقدار آنها را نیز در صورت لزوم تغییر می دهد. مقصود از «لزوم» عواملی است که موجب این دگرگونیها می شود و این عوامل همان مقاصد و نیاتی است که در اساس، سبب سرودن آن حکایتها گردیده است.
مولانا در بیان داستانها مقاصد تربیتی، علمی، عرفانی و دینی سودمند و مهمی دارد و هدفش قصه گویی نیست،‌واز همین جا محقق می شود که چرا وی، خود، قصه پرداز مبتکر نیست بلکه داستانسرای بزرگ است که اندیشه های پرارج خود را در جامه حکایت گنجانده است. آن هم از باب تاثیری که داستان در مردم روزگار دارد. او نمی خواهد قصه گو باشد، بلکه سر آن دارد که معلمی دلسوز و عارفی آگاه و مصلح بشمار آید تا راه تاریک زندگانی بشری را با سخنان دلاویزش روشن سازد و آدمیان را به خیر و سعادت آرامش فکر و کمال روح راهبر شود، و به همین سبب است که در داستانهای گذشتگان تصرف می کند و تغییر روا می دارد‌، تغییر روا می دارد تا از حد قصه های کوچه و بازار بگذرند و جاوید باقی بمانند...

منابع و ماخذ
1-کلیات مثنوی معنوی- جلال الدین مولوی محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی – نشر طلوع
2- داستانهای مثنوی (بان نای)- سید مصطفی جمال زاده ناشر انجمن کتاب
3- کلیات دیوان شمس تبریزی از مولانا جلال الدین محمد بلخی مولوی – نشر طلوع
4- آفتاب معنوی (چهل داستان ازمثنوی جلال الدین محمد مولوی) – دکتر نادر زرین پور- انتشارات امیر کبیر                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    


دانلود با لینک مستقیم

مقاله زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی

اختصاصی از یارا فایل مقاله زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

مقاله زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی


مقاله زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:87

فهرست مطالب:
1-زندگی، احوال، افکار مولوی
2- آثار مولوی
3- شیوه و سبک داستان سرایی
4- تصوف، تایخچه،‌اصول و آداب
5- حکایت استاد و شاگرد احوال
6- حکایت نحوی و کشتی ان
7- کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
8- قصه گریختن عیسی فراز کوه از احمقان
9- داستان موری که بر کاغذی می رفت
10- اتحاد عاشق و معشوق
11- منابع و ماخذ

 

 

 

 

زندگانی، احوال، افکار و اثار جلال الدین محمد مولوی
مولانا جلال الدین محمد مولوی فرزند سلطان العلماء بهاء الدین بن محمد بن حسین خطیبی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ تولد یافت. پدرش سلطان العلماء بهاء الدین محمد، مشهور به بهاء ولد (543-628 ه. ق) از عرفا و خطبای معروف و از مریدان عارف بزرگ شیخ نجم الدین کبری بود.
در سال 610 ه. ق، به هنگامی که جلال الدین شش ساله بود، پدرش بهاء ولد، به سبب اختلاف با امام فخریرازی و رنجش از خوارزمشاهء با خاندان و گروهی از یارانش به ترک بلخ گفت و بسوی غرب ایران رهسپار شد. نخست از راه نیشابور و بغداد به مکه رفت، از آنجا به شام روی نهاد و سپس به اسیای صغیر رهسپار شد. مدتی در ارزنجان(ترکیه) رحل اقامت افکند، بعد به ملطیه(ترکیه) رفت و پس از چهارسال سکونت در آن شهر، به لارنده(ترکیه) عزیمت کرد و هفت سال در آنجا بسر برد، و در همین شهر، به هنگامی که جلال الدین هیجده ساله بود، سلطان العلماء، گوهر خاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را به عقد جلال الدین محمد درآورد. ثمره این ازدواج بهاء الدین محمد، مشهور به سلطان ولد وعلاء الدین محمد بودند.
در این زمان، سلطان العلماء که در آسیای صغیر به سبب پارسایی و وقوف به علوم و فنون شهرت یافته بود،‌به دعوت علاء‌الدین کیقباد سلجوقی(616-634) به قونیه(= کونیا، شهری در جنوب کشور ترکیه) روی نهاد، در انها شهر اقامت گزید و مجلس وعظ و بحث برقرار ساخت که هر روز گروه کثیری از طالبان، برای درک فیض در آنجا گرد می آمدند.
قونیه پایتخت سلاجقه روم و مرکز دانشمندان و صوفیان بود و بزرگانی همچون فخر الدین عراقی، صدر الدین قونوی، شرف الدین موصلی، نجم الدین رازی و دیگران، در آن شهر می زیستند. سلطان العلماء پس از مدتی اقامت در قونیه، وعظ و ارشاد و تالیف کتاب معارف بهاء ولد که دارای نثری زیبا و شاعرانه است،‌ به سال628 درگذشت و بدین هنگام که مولانا بیست و چهار ساله بود، بنا به وصیت سلطان العلماء یا به درخواست سلطان علاء الدین کیقباد و یا خواهش مریدان، تا ورود برهان الدین محقق ترمذی، حدود یک سال به وعظ و تدریس علوم شرعیپرداخت.
برهان الدین محقق ترمذی که از سادات حسینی ترمذ و از مریدان و دوستداران بهاء ولد بود و به هنگام مهاجرت وی در بلخ نبود، به طلب سلطان العماء (بهاء ولد) به روم (روم شرقی= ترکیه کنونی) عزیمت کرد و چون بدانجا رسید یک سال از وفات پیر و مرشد وی می گذشت(629).
بنابر روایات مناقب العارفین، سید برهان الدین، مولانا را در علوم گوناگون آزمود و بیدرنگ به تربیت او پرداخت و مولوی را برای فراگرفتن علوم ادبی و شرعی ترغیب به مسافرت حلب کرد.
مولانا در شهر حلب نزد کمال الدین ابن العدیم فقیه مشهور به تحصیل در فقه حنفی پداخت و سپس برای تکمیل تحصیلات، روی به دمشق نهاد و چهار سال در آن شهر زیست و گویا در همانجا به دیدار محلی الدین العربی توفیق یافت.
پس از هفت سال تحصیل علوم ادبی و شرعی، مولانا دیگر بار به قونیه بازگشت و با استقبال علما و مریدان روبرو شد(637) و آنگاه به اشارت سید برهان الدین، مدتی به ریاضت پرداخت و دیری نپایید که سید، وجود او را بیغش و تمام عیار و بی نیاز از ریاضت و مجاهدت یافت. «سر به سجده شکر نهاد و حضرت مولانا را در کنار گرفت و بر روی مبارک او بوسه ها افشان کرد و گفت: در جمیع علوم عقلی و نقلی و کشفی و کسبی، بی نظیر عالمیان گشتی…»
بدینترتیب معلوم می شود که زمینه تربیت و تعلیم مولانا از طریق سید برهان الدین محقق ترمذی به سلطان العلماء و از او به مشایخ کبراویه می رسد. افلاکی نسبت خرقه مولوی را در پایان به معروف کرخی می رساند و می نویسد: «مولانا در مدت نه سال مصاحبت با برهان محقق، به درجات کمال معنوی و عرفانی رسیده و تربیتها یافته بود»
این دوران سلوک تا سال 638 که نیز زمان وفات برهان الدین است ادامه یافت و در این هنگام که مولانا سی و چهار ساله بود، دیگر با رسمت ارشاد و وعظ یافت و تا سال ملاقات با شمس تبریزی(642) مدت پنج سال به سنت پدرانش به تدریس فقه و علوم شرعیه پرداخت، و به سبب زهد و علم بسیار، از سوی مردم، پیشوای دین و ستون شریعت احمدی خوانده شد و به گفته سلطان ولد فرزند مولوی، شمار مریدانش بسیار فزونی گرفت.
سال 642 مصادف است با ورود شمس به قونیه و دیدار مولوی با او، که موجب پدید آمدن تحولی بزرگ در احوال و اندیشه های مولانا شد و مسیر زندگانی و افکار او را دچار تغییر عظیم ساخت.
افلاکی در مناقب العارفین و جامی در نفحات الانس نام این ژولیده عارف واصل را شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی ذکر کرده اند. شمس نخست از مریدان شیخ ابوبکر زنبیل بافت تبریزی بود که پس از وصول به مرتبه کمال، راه سفر در پیش گرفته بود. از این شهر بدان شهر می رفت و بای دیدار اهل طریق به هر سو روی می نهاد. وی اززاهدان ریایی و دینداران ظاهری روی برتافته و برای حصور حقیقت به سیر در آفاق وانفس پرداخته بود.نخست جامه ای درشت از نمد سیاه بر تن می کرد و در سفرها خود را به زی بازرگانان در می آورد، اما در خانه جز گلیمی مندرس و کوزه ای شکسته نداشت.
جلال الدین محمد پس از ملاقات با شمس، دگرگون گشت، مجلس درس و تذکیر و وعظ به یک سو نهاد و دریافت که جذبه شوق شمس و سخنان آتشین، و گرمی انفاس شورانگیز او راه وصول به سرچشمه کمال حقیقی و معرفت واقعی را بازیافته است. به دامن شمس درآویخت و دیده از دیدار غیر فروبست. به ترک زهد و عبادت گفت و سماع و رقص در پیش گرفت. اشعار عاشقانه و عارفانه سرود، حالتی دیگر یافت که نه خود آن را می شناخت و نه یاران و مریدان.
طالبان مصاحبت و تربیتش امید از دل برکندند و مریدان از غیبتش به خشم آمدند. از هر سو زبان اعتراض گشوده شد و تیرهای ملامت باریدن گرفت، بدانگونه که شمس در 21 شوال 643 به سبب آزار یاران و مریدان مولانا و ناخشنودی دیگران، پس از شانزده ماه مصاحبت با مولوی، ناگزیراز ترک قونیه شد و به دمشق رفت. مولوی که از انوار حیات بخش شمس جدا مانده و حیران و پریشان شده بود، به هر سو کس فرستاد، تا سرانجام شمس را در دمشق بایافتند و او به استدعای سلطان ولد فرزند مولوی، که در جست و جوی شمس به دمشق رفته بود، به قونیه روی نهاد و جلال الدین را از حسرت فراق و سوز دل باز رهانید.
بازگشت شمس تبریزی، دیگر بارخشم مردم قونیه و مریدان مولانا را برانگیخت که جمله، شمس را ساحر خواندند و قصد آزارش کردند و مردم نادان نیز فتنه را دامن زدند و بدگویی آغاز کردند و سرانجام، شمس از روی بددلی و جهل، به دست گروهی از مریدان کینه توز مولانا و مردم عوام که گویا علاء الدین، فرزند مولوی نیز در میان آنان بود، پنهانی کشته شد.
افلاکی و جامی نیز این واقعه را نقل کرده اند که بر اثر غوغای خلق، مردم عوام شمس را بیرون خانه مولانا به قتل رساندند(645) و در این هنگام مولانا چهل و یک ساله بود.
مولف الجواهر المضیئه در قتل شمس به دست مردم قونیه ویاران مولانا تردید روا داشته و نوشته است که شمس غیب کرده و از نظر مردم ناپدید شده است. اما از این میان، روایت ولدنامه درست تر بنظر می رسد که گوید: چون مریدان قصد آزار شمس الدین کردند، وی پریشان خاطرگشت و پنهانی از قونیه بیرون رفت و قصد کرد که دیگر بدان شهر بازنگردد.
مولانا دیگر باراز این واقعه آزرده دل شد. دو سال در جست و جوی شمس کسانی به این سو و آن سو فرستاد و خود دوبار به دمشق رفت و سرانجام از یافتن شمس الدین امید از دل برکند. بنابراین، خروج پنهانی شمس از قونیه،‌درست تر از سایر روایات بنظر می رسد.


دانلود با لینک مستقیم

دانلود تحقیق زندگی اثار و اخلاق اقبال لاهوری

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق زندگی اثار و اخلاق اقبال لاهوری دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود تحقیق زندگی اثار و اخلاق اقبال لاهوری


دانلود تحقیق زندگی اثار و اخلاق اقبال لاهوری

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:24

فهرست مطالب:

مقدمه

سبک شعر اقبال
ویژگیهای اساسی اندیشه ی اقبال   
اسرار خودی
زبور عجم
ارمغان حجاز
منبع :

 

مقدمه:

 علامه اقبال در روز جمعه سوم ماه ذیقعده ، سال ۱۲۹۴ هجری قمری ( ۹ نوامبر ۱۸۷۷ ) در شهر سیالکوت به دنیا آمد . پدر وی از بازرگانان متدین بود. نیاکان اقبال از قبیله سپروی برهمنان کشمیر بودند که در قرن هفدهم به دین مبین اسلام مشرف شدند .
     تحصیلات اقبال به رسم معمول زمان از آموختن قرآن در یکی از مساجد سیالکوت آغاز شد و پس از اتمام دوره مکتب به اسکاچ مشن کالج رفت و دوران ابتدایی و متوسطه را در آنجا گذرانید . در آنجا مورد توجه مولانا سید میر حسن ، که یکی از معلمان آن مدرسه و دوستان پدر اقبال بود قرار گرفت . مولانا میر حسن بر خلاف میل باطنی که جوانان را در آغاز از شعر گفتن منع می کرد به جهت استعداد درخشان و قریحه سرشار اقبال ، او را به سرودن شعر اردو تشویق و ترغیب می نمود . و در اوائل کار اقبال ، اشعار خود را برای تصحیح نزد « داغ دهلوی » ( متوفی ۱۹۰۵ م. ) می فرستاد که وی پس از مدتی گفت که اشعار اقبال از تصحیح بی نیاز است و خود را به داشتن شاگردی چون اقبال مفتخر می دانست .
     اقبال بعد از به پایان رساندن اسکاچ مشن کالج ، در رشته فلسفه  دانشگاه لاهور ثبت نام کرد و از سر توماس آرنلد بهره ور گردید و دوره فوق لیسانس را در سال ۱۸۹۹ م. در رشته فلسفه با احراز رتبه اول در دانشگاه پنجاب به پایان برد  و پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه پنجاب در رشته های تاریخ و فلسفه و علوم به استادی برگزیده شد .
     (( ناله ی یتیم )) اولین اثر وی بود که به سال۱۸۹۹ درجلسه ی سالیانه ی انجمن حمایت الاسلام در لا هور خواند و سال بعد هم در همان انجمن منظومه ی دیگری با عنوان (( خطاب یتیم به هلال عید )) را قرائت  کرد که باعث شهرت وی گردید . شعر ((هیمالیا )) نخستین شعر اقبال بود که در مجله ی مخزن به سال۱۹۰۱ به چاپ رسید ،انتشار اشعار اقبال همینطور در مخزن ادامه یافت تا اینکه دیگران هم برای گرفتن شعر از اقبال برای چاپ در نشریه های خود به او روی آوردند .
     علاوه بر شهرتی که اقبال در شعر و شاعری کسب کرد ،نخستین کتابش را در زمینه ی اقتصاد به زبان اردو به سال ۱۹۰۱ م. تالیف کرد . سپس برای ادامه ی تحصیلات به توصیه ی آرنلد عازم اروپا شد و سه سال در آنجا به مطالعه و تحصیل اشتغال داشت که اثر بر جسته ای بر افکار و آ راء او گذاشت. در دانشگاه کمبریج در رشته ی فلسفه پذیرفته شد و در آنجا با ((مک تیگارت )) پیرو هگل که در آن زمان بسیار مشهور بود ملا قا ت کرد ، سپس با پروفسور براون و نیکسون آشنا شد .
     اقبال پس از اخذ درجه ی فلسفه اخلاق از دانشگاه کمبریج وارد دانشگاه مونیخ در آلمان شد و رساله ی خود را تحت عنوان سیر فلسفه در ایران نوشت و به دریافت درجه ی دکتری توفیق یافت . و مد تی هم به جای پرفسورآرنلد در دانشگاه لندن تدریس زبان و ادبیات عربی کرد.
     در اواخر دوره ی اقامتش در اروپا به علت تحولی که در وجود او پیش آمده بود قصد ترک شعر و شاعری کرد ولیکن دوستش سر عبدالقادر مانع این کار شد و آرنلد هم در این امر بی تاثیر نبود.
     تحول دیگری که در زمان تحصیل در اروپا برای اقبال پیش آمد آشنائی و مطالعه در زبان ادبیات فارسی بود که بعدها زبان فارسی را برای بیان افکار خود برگزید و دیگر اینکه در اروپا ،اقبال از یک شاعر وطنی به شاعر ملی و اسلامی و جهانی تغییر یافت و سیر تحولات فکری او را می توان از مطالعه ی کتاب بانگ درا دریافت .
     اقبال  در اوت ۱۹۰۸ م به وطن بازگشت و رئیس بخش فلسفه ی دانشکده ی دولتی لاهور شد و ضمناٌ به وی اجازه داده شد که در خارج به شغل دادگستری بپردازد . بعد از چندی از شغل استادی دست کشید و به همان کار وکالت پرداخت تا افکار خود را آزادانه انتشار دهد . وی شغل وکالت را تا سال ۱۹۳۴ م ادامه داد .
     در سال ۱۹۲۶ م علامه اقبال به عضویت مجلس قانون گذاری پنجاب انتخاب شد . اختلافات و کشمکش ها و و ضعیت ناگوار زندگی مردم و عشق به آزادی اقبال را علاقه مند به شرکت در فعالیتهای سیاسی کرد ، تا اینکه وی در سال ۱۹۳۰ م تشکیل دولت پاکستان را در جلسه ی سالیانه حزب مسلم لیگ در الله آباد پیشنهاد کرد .
     اقبال به نمایندگی مسلمانان شبه قاره به سال ۱۹۳۱در اولین موتمر اسلامی فلسطین که در شهر بیت المقدس تشکیل یافته بود شرکت نمود و در اواخر سال ۱۹۳۲ در کنفرانسی که در لندن تشکیل شده بود شرکت کرد و در مراجعت از اسپانیا دیدن کرد و « مسجد قرطبه » در روحیه ی او تاثیر عمیق گذاشت که در منظومه ای تاثبرات روحی و قلبی خود را به نام « مسجد قرطبه » جلوه گر ساخت و در سال ۱۹۳۳ از افغانستان دیدن بعمل آورد و از مزار حکیم سنائی را زیارت کرد.
     در چهارم د سامبر ۱۹۳۳ دانشگاه پنجاب درجه ی دکترای افتخاری به او اعطا کرد .
     در سال ۱۹۳۴ به گلو درد دچار شد که تا پایان عمر ادامه داشت و در آغاز سال ۱۹۳۸ به تنگی نفس و ضعف قلب مبتلا گردید تا اینکه بالأخره در ساعت پنج بامداد روز پنجشنبه بیست و یکم آوریل۱۹۳۸  (بیستم صفر سال ۱۹۳۷ ه . ق ) دار فانی را وداع کرد .
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد     چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
و در گذشت او به زندگانی پر فراز نشیب او خاتمه داد در حا لی که دو آرزوی بزرگ او بر آورده نشده بود یکی زیارت خانه ی خدا و دیگری مسافرت به ایران .
آثار علامه ی اقبال به ترتیب زمانی
    علم الا قتصاد : اولین کتاب درباره ی اقتصاد به زبان اردو که در سال ۱۹۰۳ در لاهور به چاپ رسید.
    توسعه حکمت در ایران (سیر فلسفه در ایران ) : مشتمل بر تاریخ مختصری از حکمت الهی در ایران .
    تاریخ هند : اقبال این کتاب را برای استفاده ی دانشجویان به رشته تحریر در آورد .
    اسرار خودی : این کتاب را از طرفی جهت طرد تمدن مادی اروپائی و از طرفی برای مبارزه با بیگاری و تنبلی به نظم کشید ه است و سعی کرده تا مردن را به اسرار نهفته ی درونی نهاد مردم که آن را ((خودی )) نامیده است آشنا سازد .

 


دانلود با لینک مستقیم

دانلود مقاله سیری در اثار امام خمینی

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله سیری در اثار امام خمینی دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود مقاله سیری در اثار امام خمینی


دانلود مقاله سیری در اثار امام خمینی

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:39

مقدمه:
در تمام دوران زندگی در انسانی وقایع تلخ و شیرین ابتدا از یک جرقه  و از یک اتفاق بوجود می آید. روزی که تحقیق در مورد ویران حضرت امام (ره) پیشنهاد رشته فی البداهه اعلام آمادگی کردم بدون اینکه چیز زیادی ازا ین بعد از شخصیت حضرت امام خمینی (ره) را بدانم و پس امروز که این تحقیق رو به اتهام و در مراحل تکمیل آن است. خدای را بسیار شاکرم که در راه رسیدن به این هدف توانستم عازمان و سالکان طریق دوست را بهتر بشناسم و پی بردن به این مهم که چگونه سروران شعر از ضمیر کسی تراوش نمیکند مگر دارا بودن آنکس از روح بسیار لطلف که آن نیز حاصل نمی شود مگر با معرفت خاص خداوند.

لذا ، حالا که دانستم می خواهیم که بیشتر به انم چرا که سیر در اشعار یک عارف و سالک دلسوخته در حقیقت سیر در افکار و نظریات ایشان می باشد و سیر در افکار ایشان انسان را به سرچشمه احدیت زورتر راهنمامی شود.
آشنایانu ره عشق درین بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

ارواح مقدس و متعالی برگزیدگان و اولیای الهی این کبوتران حریم ملکوت و عندلبیان گلشن لاهوت، که از عالم امر و قرب جوار محبوب ازلی در تنگنای عالم طبع و سراچة ترکیب افتاده و در این دامگاه محنتزای ناسوت گرفتار آمده اند، پیوسته به سان نی از نیستان جداگشته دردمندانه از سینة سوزان نالة اشتیاق برمی آورند و در این غریبستان از دوری یار و دیار شکوه آغاز می کنند این جانهای آرزومند طایر گلشن قدس، همواره سر آن دارند که این تخته بند تن را بهم درشکنند و از این دامگه حادثه پرگشایند و به مرجع و منزل نخستین خود، یعنی جوار و قرب رقیق اعلی، بازگردند و در جایگاه صدق  نزد ملیک مقتدر مقام گیرند که گفته اند:

 هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش


در وصف محبان امام عارفان و مقتدای موحدان علی، علیه السلام، فرمود: « اگر نبود اجل محتوم و وقت معین که خداوند بر آنان مقدر و مقرر فرموده روانهایشان یک چشم برهم زدن در کالبدشان آرام نمی گرفت،« این شیفتگان جمال مطلق چون به درد مهجوری مبتلا گردند با استمداد از جدبات و عنایات حضرت حق، و با تصفیه و تزکیه، حجب را یکی پس از دیگری از میان برمی دارند و به سیر الی الله می پردازند، و با تجلی انوار وحدت از قید کثرت رها می شوند، تا به مرتبه شهود حق رسند و به مقام جمع بعد از فرق نایل آیند.
 و اما زبدگانی که برگزیدگان حضرت دوست اند از این مرتبه فراتر می روند؛ چه آنان در نهایت مراحل سلوک به سیر من الخلق الی الخلق می پردازند. یعنی این واصلان و منتهیان را تکلیف ور سالتی است تا مردمان را به سوی مبدأ متعال و کمال اسماء جمال رهنمون گردند.

 اینان مأمورند تا اعلام هدایت را برافرازند و معلم ارشاد را برپای دارند و خلق را از ظلمات جهل و گمراهی و درکات استضعاف و ستم برهانند، و آنان را به مقام و جایگاه سعادت و سرمنزل سلامت راهبر شوند. از این روکار این برگزیدگان صعب و دشوار است؛ زیرا از سویی، میل دلشان متوجه معبود و محبوب خویش است و مشتاق وصل مدام، و از سویی به خلق مشغول اند و از دوام وصل محروم. انبیای عظام و اوصیا ی کرام و وارثان مقام آن بزرگواران را چنین حالتی است. نقل است که پیامبر اکرم(ص) چون زیاده به کار خلق می پرداخت و از این راه احساس قبض وگرفتگی خاطر می کرد، از پی رهایی از این کدورت و ملال، بلال را می فرمود: قم یا بلال فأرحنا بالصلوه( ای بلال برخیز و برای نماز آوازده و ما را راحت و آسوده ساز.) و از این ملالت باز رهان.

 اولیای الهی که وارثان میراث انبیایند و نایبان مقام ولایت چون به اقتضای وظیفه و تکلیف خویش از پی راهنمایی خلق قیام کنند، از فیض خلوت حضور و شهود باز می مانند؛ از این رو مترصد و در پی فرصت اند تا دیگر بار به حضرت دوست باز آیند و آینه دل را با صیقل ذکر جلا بخشند؛ هرچند که این مقیمان کوی محبت در بحبوحه اشتغال امور ظاهر و حل و فصل کار خلایق باز دلشان از ذکر خدا و نجوای با او غافل و فارغ نمی ماند.

 امام خمینی، سلام الله علیکم را نیز چنی حالتی بود. او در همان حال که دل از گرد هرگونه تعلقی پرداخته بود بار سنگین رسالت و رهبری را به دوش می کشید، و خود را مکلف می دید تا از پی رهایی خلق نهضتی عظیم و قوی بنیان، پایه ریزد تا مگر خدای عالم آنرا به انقلاب عالمگیر منتهی گرداند، آنسان که اساس دیرپای نظام جور و فساد در جهان از ریشه برافتد و دیگر بار فروغ جانفزای توحید، کران تا کران گیتی را روشن سازد و عدل و آزادی و برابری و برادری ایمانی چهره افسرده عالم را رونق بخشد.امام،گاه که این وظیفه سنگین فراغتی می یافت، در خلوات و اوقات خاص، به یاری سخنان موزون آبی بر آتش درون می افشاند و با زبان شعر، حدیث درد فراق ر ا با دلدار یگانه باز می گفت. حضرت امام هرگز سر شعر و شاعری نداشت و خود را به این پیشه سرگرم نساخته بود. آن عاشق صادق هرگاه از ادای وظیفه و رسالت خویش فراغتی حاصل کرده شرح درد مهجوری را در قالب الفاظ و کلمات موزون بر ورق پاره ای رقم زده است. او مقصدش شعر وشاعری نبود بلکه شعر نیز جلوه ای از جلوه های روح بلند و متعالی او بود. شعر او به مثابت« ارحنا یا بلال» است. شعر او نجوای عاشقانه، روح هیجان زده و بی تابی است که در خلوت تنهایی با بکارگیری کلمات، رازدل دردمند خویش را با محبوب بازگفته و با معبود به راز و نیاز پرداخته است. او قافیه اندیش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش کرده از شعر بدان رنگی داده است آن بزرگ خود در باب شعرگویی خویش فرمود:

 باید بحق بگویم که نه در جوانی که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده و نه درفصل پیری که آن را هم پشت سر گذاشته ام و نه در حال ارذل العمر که اکنون با آن دست به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم.
 آری شعرامام محصول حالت استغراق و مولود فنای در سبحات جلال و جمال حضرت  حق است و نتیجه شهود لقای دلدار.



 هردم از روی تو نقشی زند ره خیالم
    با که گوئیم که درین پرده چها می بینم
کس ندیدست زمشک ختن و نافه چین
     آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
چنین شعری که مولد چنان حالتی است طوری است روای طور متداول و مرسوم میان شاعران. چنین سخنی ممکن استگاهی در آن برخی تعقیدها و عدول از پاره ای موازین  مرسوم زبان، مشهود گردد و بنابر آنچه گفته آمد نباید آنرا با معیارهای رایج میان ادبیان و شاعران سنجید اینها شعر نیست، بلکه گدازه های دل سوخته و شعله های جان سودا زده ای است که بی هیچ تقید و تکلفی، که گاه از درون آتشفشان دل آن پیر و مراد فوران کرده و در قالب الفاظ شکل گرفته است.

تاکه مستغرق شدم در قعر بحر بیخودی
     سر به سر دریا شدم نه جوی ماند و ته غدیر

اما آثار منظوم آن حضرت را وجوهی است که می تواند بعضی از آن در این مجال مورد  بحث قرار گیرد؛ از این قبیل تعابیر واصطلاحات و سبک و شیوة آنها و تأثیر از شاعران پیشین و عارفان متقدم، و نظایر این عناوین که بحث تفصیلی در هر یک مجال و فرصتی گسترده می طلبد که این مقام را جای آن نیست. از این رو، به الزام و ضرورت به مروری اجمالی و سیری گذرا در این بار بسنده می کنیم.


دانلود با لینک مستقیم