در ارزیابى قیام عاشورا، برخى اساسا منکر وجود صبغه سیاسى براىقیام عاشورا شدهاند و این تحلیل را تا آنجا پیش بردهاند که اصولا دخالتدر چنین امورى در شان انبیا و اولیا(ع) که براى هدایتخلق آمدهاند، نیست. برخى نیز اهدافى در مرتبه دوم و سوم اولویت را جزء علل و انگیزههاىاصلى قیام ذکر نمودهاند. بعضى نیز نتوانستند میان سیاسى بودن حرکتبهانگیزه به دست گرفتن حکومت را با آگاهى حضرت(ع) از فرجام کار وفقدهند و راه انکار آگاهى تفصیلى حضرت(ع) به سرنوشتى که جز شهادتنیست را در پیش گرفتهاند. و نیز دیدیم که صاحب جواهر(قده) این قیام راحرکتى اسرارآمیز مىداند که نمىتوان تفسیرى بر اساس ملاکهاى جارىدر فقه بر آن گذارد.
در نگاه آنان که تنها راه باقیمانده براى حضرت(ع) را همین مىدانند والا دچار سرنوشتى بدتر و دردناکتر مىشد، انگیزه اصلى را باید در اینشمرد که حضرت(ع) براى نجات از آن وضعیت فجیعتر، از باب اهم و مهماین را برگزید; راهى که البته توانست ثمرات دیگرى را نیز چون افشاىماهیت دشمن به همراه داشته باشد.
آنچه حضرت امام خمینى(قده) بر آن تاکید ورزید و در عمل خویش نیزبه وضوح نشان داد، بسیار فراتر و متفاوت با تحلیلهاى انجام شده است، چهدر حوزه فقه و استنباط و چه در حیطه مسایل اجتماعى و کلامى.
ساختار تحلیل فقهى - اجتماعى امام مبتنى بر عناصر مهم زیر است:
1. حرکت امام(ع) یک حرکت کاملا سیاسى و حساب شده در جهتبرپایى حکومت اسلامى و به عنوان اداى یک تکلیف بود.
2. آگاهى امام(ع) به شهادت، مانع این حرکت نبود. یعنى امام(ع) در عینعلم به شهادت خود و سرنوشت قیام، به انگیزه یادشده حرکت نمود.