فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:30
شعر ایرانی، در عصر حاضر، توانسته است چهره های برجسته ایی را به قلمرو فرهنگ این سرزمین عرضه دارد، از جملة این افراد، سیمین بهبهانی، شاعر و نویسندة معاصر است.
یکی از مواردی که باعث شهرت سیمین و شعر او گردیده است، تحولی است که وی در قالب غزل بوجود آورده است، به این صورت که با ایجاد مضامین و موضوعات نو و ریختن آن در همان قالب غزل قدیم و سخن گفتن از دردها و مشکلات مردم، مجموعه شعرهایی را به عالم شعر و ادب تقدیم نمود که نشان می دهد که شعر وی زبان همدلی با مردم زمانش است و بنابراین باید سیمین را یک شاعر اجتماعی و مردمی دانست. قابل ذکر است که وی در غزل قدیم هم شعر سروده اما به گفتة خود این کار وی را قانع ننموده است و پیوسته به این هدف می اندیشیده که سخن از دل بگوید و یک شاعر تأثیر گذار باشد و دیگر سخن از مکررات و مضامین تکراری به میان نیاورد.
در این گفتار سعی شده است که با نگرش و درنگی هرچند کوتاه به شعر و قصه و خاطرات سیمین، برخی از ویژگیها و مضامین و عوامل مؤثر در ایجاد کلام وی مورد ارزیابی قرار گیرد.
عنوان صفحه
-مقدمه و پیشگفتار
-ویژگیهایی از شعر سیمین
-پاره ای از مضامین شعر سیمین
– عشق
– زن
– نگرشی بر قصه ها و خاطرات سیمین
– معرفی آثار سیمین بهبهانی
– عوامل موثر در ایجاد شعر از دیدگاه سیمین
– نتیجه گیری
– فهرست منابع و مآخذ
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
چکیده:
حکیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است که علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانههای بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سرودههای او دیده میشود.
اینک نمونههایی از اثر پذیرهای قرآنی او:
غفلت خوش همینمایاند
مهر جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند
دیوان، ص154
ابیات، گویای این نکته قرآنی هستند که: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگیهای دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی میزند و او را از هدف اصلی زندگی بیخبر میسازد و پس از مرگ است که این نقاب را از چهره و چشم او بر میدارند و تازه میفهمد که در چه غفلت و خسارتی بوده است.
این نکته، آشکار را در آیه شریفه ذیل آمده است:
«لَقَد کُنتَ فی غَفلَةً مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاؤَکَ فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید؛ [به او خطاب میشود:] تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیز بین است.»(سوره ق، آیه22)
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و کبر و حفد به پیوند
هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند
همین که در دست تو است قفل امروز در هر هفت محکم اندر بند
دیوان، ص153
در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و کبر؛ هفت در دوزخ شمرده شدهاند که در وجود آدمی جای گرفتهاند و باز کردن آن درها و وارد شدن بدانها سرانجام، آدمی را به دوزخ میکشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست.
هفت در داشتن دوزخ، نکتهای است که در آیه شریفه ذیل آمده است:
«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَةُ اَبوابً لِکُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا که دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شدهاند.» (سوره حجر، آیات43و44)
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پید
دیوان، ص56
بیت بالا بیانگر این واقعیت است که چون انصاف و راستی در کار نباشد، طبیعت و فطرت آدمی دگرگون میشود و کار خود را به درستی انجام نمیدهد، ولی هنگامی که اخلاص و انصاف در کار باشد، دیو (شیطان، نفس) کار خویش را از دست میدهد و وسوسههای او در مخلَصان نمیگیرد (اثر نمیکند.)
این نکته دوم (بیتأثیری وسوسههای نفسانی و شیطانی در مخلَصان) برگرفته از آیه کریمه زیر است. آیهای که بیانگر پاسخ انتقام جویانه و کینه توزانه ابلیس به خداوند است، آن گاه که به گناه سجده نکردن بر آدم، از درگاه الهی رانده شد:
«لاَغوینَّهُم أَجمَعینَ . إلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ؛ همانا که همه آدمی زادگان را گمراه و گرفتار میکنم، جز بندگان مخلَص تورا.» (سوره حجر، آیات 39و40)
گفتنی است که از این آیه به آیات دیگری میرسیم که عبارتند از:
«إنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان…؛ ای ابلیس! تو بر بندگان من سلطه و نفوذی نداری….» (سوره حجر، آیه 42)
«اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یتَوَکَّلُون؛ همانا که ابلیس را سلطه و نفوذی نیست بر آنان که ایمان آوردند و به خدای خویش توکّل نمودند.» (سوره نحل، آیه 99)
آشکارا بر میآید که پارهای از بندگان از راه ایمان، ارادت، عبادت و طاعت خویش و نیز با لطف، کرامت و عنایت او، به چنان پایگاهی از قدرت روحی و توان معنوی میرسند که از وسوسههای نفسانی و شیطانی ایمن و آسوده میمانند و راهی برای نفوذ آنها باز نمیگذارند. این نکته در سخنی از پیامبر(ص) نیز آمده است که فرمود: هر یک از شما شیطانی دارید و چون پرسیدند: و شما نیز یا رسول اللّه؟ فرمود: آری، ولی من به یاری خداوند آن را تسلیم، فرمانبر، رام و آرام ساختهام.
«و لکنّ اللّه أعاننی فَاَسلَم»؛ «انّ شیطانی أسلم علی یدی»
(احادیث مثنوی، ص 148)
این نکته را مولانا نیز چنین گزارش کرده است:
نفس ماده کی است تا ما تیغ خود بروی زنیم زخم بر دستم زنیم و زخم از رستم خوریم
کلیات شمس، 3/289
رَستـم از این نفـس و هوا مرده بلازنده بل
مرده و زنده و طنم نیست بجز عشق خدا
همان، 1/31
در این باره سخن عین القضاة نیز خواندنی است:
«اغلب آدمیان مسخّر تقدیرند به واسطه هوا و شهوات عاجل (زود گذر) و این سلاح شیطان است. پس این قوم، همه در اقطاع (تصرف) ابلیساند که «فَبِعِزَّتکَ لَأُغوِینَّهُم اَجمَعینَ» الاّ بعضی که هوا و شهوت در ایشان مقهور و مغلوب شده است به حبّ خدا و رسول(ص) و طلب این؛ پس این قوم، سلاح شیاطین در درون ندارند و ایشان از اقطاع شیاطین نیستند که «اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ»
نامههای عین القضاة 2/345
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد بر سر کوی هر دو را بگذار
دیوان، ص201
بیت بالا که بیانگر بیرون کردن دوستی دو دنیا است از دل، همچون بیرون کردن دو کفش از پا؛ الهام گرفته است از آیه
«…فَخلَع نَعلَیکَ إنَّکَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوی؛ …کفشهایت را بیرون آر، تو در وادی مقدّس طوی هستی.» (سوره طه، آیه 12)
و تفسیر و تأویل عارفانه دو کفش، به دو دنیا؛ تأویلی است که در نوشتارهای عارفانه، رواج بسیار دارد. برای نمونه در کشف الاسرار (ج6، ص113) میخوانیم:
«فاخلع نعلیک أی مزّغ قلبک عن حدیث الدارین و تجرّد للحقّ بنعت الانفراد، ای موسی! کفشهایت را در آر، (دلت را از دوستی دو دنیا تهی ساز و خویش را تنها برای خدا نگهدار و از هر چه جز اوست جدا شو.) یگانه را یگانه باش و از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحرای لمیزل (الهی) دمیدن گیرد.»
این تأویل عارفانه در روایتی از حضرت مهدی(عج) نیز چنین آمده است:
«إنّ موسی ناجی ربّه بالواد المقدّس. فقال: یا ربّ! انّی أخلصتُ لک المحبّة منّی و غسلت قلبی ممّن سواک. [و کان شدید الحبّ لأهله] فقال اللّه تبارک و تعالی: اخلَع نعلیک (أی أنزع حبّ أهلک من قلبک ان کانت محبّتک لی خالصة و قلبُک من المیل الی من سوای مغسولةً)؛ موسی در وادی مقدس طور با خدا نیایش کرد و گفت: پرودگارا! من دوستی خویش را تنها برای تو نهادهام و دلم را از جز تو پاک شستهام، [و او خانواده خود را بسیار دوست میداشت.] خدا به او فرمود: کفشهایت را در آر. (یعنی اگر دوستیات تنها برای من است و دلت از دوستی جز من پاک و شسته است، دیگران را از دلت بیرون کن.) (میزان الحکمة، 2/213)
بررسی ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم. گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت گیرد.
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی» میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت.
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی بیشک یکی از مهمترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که متأسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثهای که زبان عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاهترین متنها را هم به عربی مینگاشتند. ابوریحان بیرونی دربارهی زبان فارسی میگوید: «جز به کار بازگفتن داستانهای خسروان و قصههای شبانه نیاید». این اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی است نشان میدهد که هیچ کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمیآوردند. ورود تجلی قرآن به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب دمیدن روح تازهای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل شد.
بسیاری معتقدندکه تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین تجلی قرآن میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و...
باباطاهر
گرچه تاریخ حیات و مرگ باباطاهر مشخص نیست. اما به یقین باباطاهر بر دیگران مقدم بوده است. یان ریپکا او را یکی از گزینههای جدی، مبدع شعر عارفانه میداند. چون رباعی را نخستین قالب شعری میدانند که عرفا برای بیان اندیشهها و تجربههایشان به کار گرفتهاند(5) و باباطاهر به عنوان یکی از نامدارترین رباعیسرایان ایران پیشقراول این سبک شعر عرفانی بوده است اما چون از اشعار باباطاهر نسخهی موثق و معتبری در دست نیست. در این باب نمیتوان از روی یقین او را مبدع شعر عرفانی دانست. از طرف دیگر در کتب مهم صوفیه مانند تذکرةالاولیاء و نفحات الانس ـ ذکری از باباطاهر در میان نیست و او را به عنوان عارف نمیشناسند بلکه او را به عنوان درویشی شوریده حال معرفی میکنند. نام باباهر بعد از عینالقضات و به سبب تأثیر او، در ادب شفاهی به تدریج منتشر شد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:248
چکیده:
ناصر خسرو
حکیم ناصر خسرو از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهی یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده است. ناصرخسرو بهمراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است. وی از آیات قرآن در آثار خویش برای اثبات عقاید خویش استفاده کرده است.
زندگینامه
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو، در سال ۳۹۴ در روستای قبادیان در بلخ (در استان بلخ در شمال افغانستان امروز) در خانوادهی ثروتمندی چشم به جهان گشود.
بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر
(اغبر= غبارآلود، مرکز اغبر = کره زمین)
در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عده ی زیادی از مردم را گرفت.
ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از با شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
همان ناصرم من که خالی نبود ز من مجلس میر و صدر وزیر
نخواندی به نامم کس از بس شرف ادیبم لقب بود و فاضل دبیر
به تحریر اشعار من فخر کرد همی کاغذ از دست من بر حریر
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه ای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاری های دوران جوانی روی آورد.
در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را میگوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصرخسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصرخسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس، و سودان را سیاحت کرد وسه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.
ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و بهخصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عدهای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقیان بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهی ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.
پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم
و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را بهنام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد میکنند. مزار وی در یمگان زیارتگاه است.
آثار ناصرخسرو
ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بوده است، چنانچه خود درین باره گوید:
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن / زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا
آثار ناصرخسرو عبارت اند از:
• دیوان اشعار فارسی
• دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست). خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته باعنصری، بحتری
یا:
این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم
• جامع الحکمتین - رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
• خوان الاخوان – کتابی است به نثر در اخلاق و حکمت و موغضه.
• زادالمسافرین - کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
• گشایش و رهایش - رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
• وجه دین - رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
• بستانالعقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
• سفرنامه - این کتاب مشتمل بر مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
• سعادتنامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
• روشنایینامه - این رساله نیز به نظم فارسی است.
به از کتابها و رسالههای فوق کتابها و رسالههای دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شدهاند که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کردهاند در وجود آنها تردید کرده اند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه - المستوفی؛ در فقه - دستور اعظم - تفسیر قرآن - رساله در علم یونان - کتابی در سحریات - کنزالحقایق - رسالهای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رسالهای موسوم به سرالاسرار.
شخصیت ناصرخسرو
ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینههای ادب و فرهنگ ما محسوب میگردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده است، و مناعت طبع و بلندی همت و عزت نفس و صراحت گفتار و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش میگوید که به یمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سمحر حلال است. او شکار هوای نفس نمیشود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهی آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان میآورند و میمانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمیخرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش مینازد و به علم و دانش خویش فخر میکند، اینکار او گاهی خواننده را وادرا میکند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.
علی دشتی در این باره میگوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشهورز، در راه رسیدن به هدف پای میفشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین میگوید:
گه نرم و گه درشت چون تیغ/ پند است نهان و آشکارم
با جاهل و بی خرد درشتم/ با عاقل نرم و برد بارم
ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل میکند. اما زمانیکه به زادگاهش بلخ میرسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول میشود، ملّاها و فقهها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانهاش را بهنام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش میکنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر میکند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفهای که به وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفهگان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار میشود، به فقیهان و دینآموختگان زمان میتازد و به دفاع از خویشتن میپردازد.
درونمایه شعر ناصرخسرو
ناصر خواستار جامعهای است پیراسته و پاک؛ دور از مفاسد اخلاقی، آدمکشی، دزدی، رشوهخواری، خیانت، چاپلوسی، عیش و عشرت. وی معتقد است که چنین جامعهای جز زیر سیطره دین بوجود نمیآید. ناصر مدیحهگویی را دروغ میشمارد و از شاعرانی که امیران و سلاطین را مدح میکنند بیزار است، او شاعری را میپذیرد که شعرش راهنمای مردم باشد. محور شعر ناصر عقیده مذهبی و اخلاق است و وی همه چیز را زیر سیطرهای این دو قرار داده، از این رو دیوان اشعارش اغلب مشتمل است بر باورهای دینی، اخلاق و بقول امروزی اشعار سیاسی در انتقاد از میران، شاهان و سرایندگان ستایشگر، انتقاد از عالمان دینی که دین را وسیله قرار داده خود تا گلوگاه غرق در گناه هستند.
ناصر در اشعار خویش به قرآن استناد میکند. در بسیار موارد آیات قرآن را تضمین میکند. وی برای قرآن درونسو و بیرونسو و یا به معنای دیگر تنزیل و تآویل قایل است. وی معتقد است که هرکس بی تاویل به قرآن دست یازد او گمراه است. قرآن دختری پوشیده است که زیورش علی است و قرآن بدون این تاویل موجب هلاک است.
ناصرخسرو بلخی (481–394 هجری) یکی از نابغههای فکری و شاعر مشهور ادب فارسی دری در قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) محسوب میگردد. ابو معین ناصر پسر خسرو پسر حارث قبادیانی، شاعر، حکیم، نویسنده و سیاح مشهور و داعی بزرگ اسماعیلی در کیش اسماعیلی معروف به حجت خراسان در سال 394 ه. در قبادیان بلخ (در شمال افغانستان امروزی) بدنیا آمد است. ناصر خسرو در آعاز زندگی در دربار پادشاهان غزنوی اشتغال داشت، اما در سال در اثر خوابیکه دیده بود به قول خودش از خواب غفلت بیذار شد، شغل دیوانی را کنار گذشت و در جستجوی خقیقت، معرفت و کمال به مسافرت پرداخت، تا سال 444 هجری در مسافرت یسر برد. وی مدت هفت سال سرزمین عربستان و شمال شرقی و جنوب غربی و مرکزی ایران و آسیای صغیر و شام و سوریه و فلسطین و مصر و قیروان و سودان را سیاحت کرد. مدت سه سال در مصر بماند، درین مسافرت هفت ساله با حکما و دانشمندان ئ علمای ادیان مختاف ملاقات کرد و مباحثات آراست در مصر با الموید فی الدین شیرازی ملاقات نموده و از طریق وی در مصر بدیدار خلیفة فاطمی (امام اسماعیلی) المستنصربالله مشرف گردید، او کیش اسماعیلی را موافق میل و آرزوی خود یافت و بدان پیوست و عنوان حجت خراسان را دریافت نمود. و در سال 444 ه. که حدود پنجا سال داشت به خراسان بر گشت و به بلخ زادگا اصلی خویش فرود آمد، و بدعووت مردم به کیش اسماعیلی پرداخت. اما با خصومت امرای سلجوقی ترک مواجه شد. امرای سلجوقی شاید هم با اشاره خلفای بغداد (عباسیان) که دشمنان خونی اسماعیلیان هستند عوام و علمای اهل سنت را علیه وی تحریک کرده، باب خصومت را باز نمودند. عوام در تبانی با ملاها دست به آشوب زده به خانه اش هجوم برده به آتش کشیدند. آخر نا گزیر خانه و کاشانه را ترک نموده متواری گشت، ایتدا به مازندران رفت و بعد به گرگان و بالاخره به (یمگان) بدخشان (افغانستان) پناهنده شد و بقیة عمر خود را در آنجا گذراند. ناصرخسرو بقیه عمر خود در بدخشان به تحقیق و تصنیف و تآلیف پرداخت، تا آنکه در سال 481 هجری پدرود حیات گفت.
1 - سفرنامه (شرح مسافرت هفت ساله)
2 - زاد المسافرین (عقاید فلسفی او را توضیح میدهد .)
3 - وجه دین (در بارة احکام شریعت به طریقة اسماعیله .) 4 - خوان الاخوان 5- روشنایی نامه 6 - سعادت نامه 7- دلیل المتحرین 8 - دیوان اشعار 9-جا مع الحکمتین و کتب چند دیگری منسوب به ناصرخسرو هستند که به مرور زمان از بین رقتهاند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان در نزد اشخاص و افراد محفوظ هستند.
حکیم ناصرخسرو دارای تآلیفات زیادی بوده مه برخی از آنها به مرور زمان نابود گشته شوربختانه به دوران ما نرسیده اند. چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن زین چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا
این کتابها عبارت اند از:
1 - دیوان اشعار به فارسی
2 - دیوان اشعار عربی که در دست نیست. خود در مورد دو دیوان پارسی و عربی خویش گوید:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی یکی گشته با عنصری بحتری را
یا:
این فخر بس مرا که با هر دو زبان حکمت همی مرتب و دیوان کنم
3 - جامع الحکمتین - رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.
4 - خوان الاخوان - کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.
5 - زادالمسافرین - کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.
6 - گشایش و رهایش - رساله لیست به نثر دری شامل سی سوال و جواب آنها.
7 - وجه دین - کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.
8 - دلیل المتحرین - مفقود.
9 - بستان العقول - آنهم مفقود.
10 - سفرنامه - کتابیست که خلص محتوای سفر هفت ساله اش را در بر دارد.
11 - سعادت نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
12 - روشنایی نامه - این هم یک رساله منظوم است.
به غیر از اینها کتب و رسالات دیگری نیز منصوب به حکیم ناصرخسرو هستند که ازین قرار اند:
اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار
رباعیات
کیوان چو قران به برج خاکی افگند زاحداث زمانه را به پاکی افگند
اجلال تو را ض سماکی افگند اعدای تو را سوی مغاکی افگند
* * *
تا ذات نهاده در صفائیم همه عین خرد و سفرهی ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه چون رفت صفت عین حباتیم همه
* * *
ارکان گهرست و ما نگاریم همه وز قرن به قرن یادگاریم همه
کیوان کردست و ما شکاریم همه واندر کف آز دلفگاریم همه
* * *
با گشت زمان نیست مرا تنگ دلی کایزد به کسی داد جهان سخت ملی
بیرون برد از سر بدان مفتعلی شمشیر خداوند معدبن علی
مسمط
ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون هم تو شریف هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتهی
* * *
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
گویا ولیکن بی زبان جویا ولیکن بیوفا
* * *
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
بارد به مینا بر درر و آرد پدید از نم نما
* * *
اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم لل برافرازد علم همچون ابر در آرد ز نم
چون بر سمن ننهی قدم در باغ چون بجهد صبا؟
* * *
بر بوستان لشکر کشد مطرد به خون اندر کشد چون برق خنجر بر کشد گلبنوشی در بر کشد
بلبل ز گلبن برکشد در کلهی دیبا نوا
* * *
گیتی بهشت آئین کند پر لل نسرین کند گلشن پر از پروین کند چون ابر مرکب زین کند
آهو سمن بالین کند وز نسترن جوید چرا
* * *
گلبن چو تخت خسروان لاله چون روی نیکوان بلبل ز ناز گل نوان وز چوب خشک بی روان
گشته روان در وی روان پوشیده از وشی قبا
* * *
ای روزگار بیوفا ای گنده پیر پر دها احسانت هم با ما بر بلا زار آنکه بر تو مبتلا
ظاهر رفیق و آشنا باطن روانخوار اژدها
* * *
ای مادر فرزندخوار ای بیقرار بیمدار احسان تو ناپایدار ای سر بسر عیب و عوار
اقوال خوب و پرنگار افعال سرتاسر جفا
* * *
آن شیر یزدان روز جنگ آتش به روز نام و ننگ آفاق ازو بر کفر تنگ از حلمش آمخته درنگ
آسوده خاک تیرهرنگ المرتجی والمرتضی
* * *
ای ناصر انصار دین از اولین وز آخرین هرگز نبیند دوربین چون تو امیرالممنین
چون روز روشن شد مبین آثار تو بر اولیا
* * *
ایشان زمین تو آسمان ایشان مکین و تو مکان بر خلق چون تو مهربان کرده خلایق را ضمان
روز بزرگ تو امان ای ابتدا و انتها
* * *
بنیاد عز و سروری آن سید انس و پری قصرش ز روی برتری برتر ز چرخ چنبری
وانگشتریش از مشتری عالیتر از روی علی
* * *
گردون دلیل گاه او خورشید بندهی جاه او تاج زمین درگاه او چرخ و نجوم و ماه او
هستند نیکوخواه او دارند ازو خوف و رجا
* * *
ای کدخدای آدمی فر خدائی بر زمی معنی چشمهی زمزمی بل عیسیبن مریمی
لابل امام فاطمی نجل نبی و اهل عبا
* * *
سالگرد تولد ناصر خسرو قبادیانی، شاعر و متفکر فارسی زبان بر اساس مصوبه دولت تاجیکستان ماه سپتامبر سال میلادی جاری همزمان با جشن استقلال این کشور تجلیل به عمل می آید و به همین مناسبت همایشی هم در بزرگداشت او در خاروغ مرکز بدخشان بر پا می شود.
ناصر خسرو متولد ناحیه قبادیان تاجیکستان است. وی در دوران شاهان غزنوی و سلجوقیان به سر برده و نسبت به سلاله سلجوقیان نفرت داشته است. وی مدت 7 سال افغانستان کنونی، آذربایجان، ایران، سوریه، فلسطین و عراق را سیاحت کرده و دو سال در مصر به سر برده است.
پس از غریبیهای زیاد و اذیت شاهان وی در یومگان بدخشان افغانستان وفات کرده است، آرامگاه این مرد در منطقه افغانستان واقع است.
من آنم که در پای خوکان نریزم،
مر این قیمت در٧ لفظ دری را.
پیرامون روزگار عجایب و غرایب و میراث گران مایه و گران پایه علمی و فرهنگی، فلسفی و جهانگردی و دنیا شناسی حکیم ناصر خسرو، دانشمند قرن 11 میلادی، در کشورهای فارسی زبان و ایرانی تبار (تاجیکستان، ایران، افغانستان، پاکستان) و بیرون از آن (روسیه، فرانسه، انگلستان و غیره) محققان با مقالات و تالیفات علیحده عرض عقیده نموده و از میراث فراخ دامن علمی و معرفتی حجت خراسان یعنی ناصر خسرو قبادیانی دلیل و نمونه ها آورده اند. ا
جهت زبان دانی و زبان شناسی، سخن ورزی و سخن آفرینی، واژه شناسی و پایداری سبک خراسانی این دانشمند ایرانی تنها اشاره های جداگانه به نظر می رسند. حالا آن که سرمنشا غایه های انسان دوستی و انسان پروری، پند و حکمتهای سازگار زمان و دوران ناصر خسرو به زبان و اسلوب مردم پسند همبستگی قوی دارد.
خلاصه عمومی پژوهشگران زبان دوره کلاسیکی تاجیکی دری و فارسی این است که پس از دوره سامانیان و ستایشگران سخنور و سخن سنج آن، رودکی و فردوسی و پیروان آنها، زبان ادبی و دولتی تدریجا به مرکبی و دشوار فهمی رو نهاد و از سرچشمه خود یعنی زبان مردمی نسبتا دور شد.
ناصر خسرو چون زبان شناس و داننده زبانهای مختلف زمان خویش توسط خودآموزی و درس خوانی زبانهای عربی و یونانی را خوب هضم کرده بود. از خصوص آموزش و پژوهش زبانهای دیگر و ماخذهای دینی و عرفانی غیر مسلمانی، این دانشمند تاجیک چنین نگاشته است:
"و آن چه در زمان من بود از فقه و اصول اقلام او اکثر را به مطالعه ضبط کردم و نهصد تفسیر به نظر زدم. و در این مدت پانزده سال دیگر گذشت. بعد از آن به دانستن زبان ثلاثه شروع کردم یعنی تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود علیه السلام...معلم اول شمس القیس، معلم دوم شیمورانیس، معلم سوم بطلمیوس... و بعد از این چون جمله را گرداندم، علم ایمان... و مذهب در ضمیر و باطن و به حکمت و منطق و احکام الهی، طبیعی و قانون اعظم و طب و علم ریاضت و علم سیاست..."
از این رو می توان خلاصه کرد که آموزش و پژوهش ماخذها و ارزشهای همبسته تمدن نصرانی و بودایی و غیره بی ترجمه در زمینه مطالعه سرچشمه اصلی صورت گرفته است، عقائد دانشمند و تصویر و توضیح مسائل به زبان ذهن رس تاجیکی فارسی انعکاس شده است.
این هم قابل توجه است که دانشمند جهانگرد و جهان شناس غایه مندرجه کتابهای الهی را همبسته و همرسته شمرده و تفاوت اساسی را در کاربرد زبانها می شمارد. این نظر بشردوستانه ناصر خسرو در کتاب « وجه دین» با چنین سخنانی عامه فهم افاده شده است:
"میان تورات و انجیل و قرآن به معنی هیچ اختلاف نیست مگر به ظاهر لفظ مثل و رمز خلاف هست. پس میان رومیان انجیل است و میان روسیان تورات و میان هندوان صحوف ابراهیم."
بخوان هر دو دیوان من
زبان دانی و زبان شناسی ناصر خسرو در پایه دو زبان مشهور خاور زمین یعنی زبان عربی و فارسی تاجیکی و دری که لفظ مادری و اجدادی دانشمند محسوب می شد، بسا نمایان و عبرت آموز است، زیرا کشفیات و ایجادگری ناصر خسرو به هر دو زبان صورت گرفته است. خود متفکر با کاربرد زبان فارسی دری و تاجیکی خود را با افتخار پیرو رودکی و عنصری می شمارد لیک در بابت استفاده زبان عربی دانشمندان عربی زبان حسان و بحتری را یادرس می نماید:
این فخر بس است مرا که به هر دو زبان،
حکمت همی مرتب و دیوان کنم.
جان را ز بهر مدحت آل رسول
گه رودکی و گاهی حسان کنم.
و آن چه در زمان من بود از فقه و اصول اقلام او اکثر را به مطالعه ضبط کردم و نهصد تفسیر به نظر زدم. و در این مدت پانزده سال دیگر گذشت. بعد از آن به دانستن زبان ثلاثه شروع کردم یعنی تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود علیه السلام...
ناصر خسرو از موجودیت دو دیوان، دیوان تاجیکی فارسی و عربی چنین بیت ادیب ذواللسان نیز گواهی می دهد:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی،
یکی گشته با عنصری بحتری را
آموزش زبانهای مختلف را از طرف دیگر سفرهای هفت ساله ناصر خسرو به کشورهای گوناگون زبان و مختلف مذهب (ماوراء النهر، ارمنستان، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، مصر، تونس، عراق، سودان و غیره) تقاضا می کرد.
قطع نظر از دانش مکمل در زبان عربی ناصر خسرو زبان اجداد خویش، دری تاجیکی را چون بنیاد تالیفات هم علمی و هم ادبی و بدیعی قرار داده و در رشد و تکامل و گسترش جغرافی آن گام و اقدامی پر ارزش گذاشته است.
اسلوب ناصری پیرامون زبان و اسلوب قصاید و اشعار، منظومه های خرد و بزرگ بویژه «روشنایی نامه» و «سعادت نامه» ناصر خسرو به طریق فشرده می توان ابراز داشت که ایجادگر آنها عقائد علمی و فلسفی، دینی و مذهبی و پند و حکمت پرارزشش را با کلمات و تعبیرات و عبارات زبان عامه فهم تاجیکی چنان استادکارانه بیان کرده است که در فهمش و درک آنها پس از هزار سال خواننده امروز هم در نمی ماند. برای نمونه از «گلچین از دیوان» ناصر خسرو چند دلیل می آریم و می بینیم که ادیب در قالب نظم پند و حکمت مردمی و خودی را به زبان عامه ای انعکاس کرده است:
ز مردم زاده ای با مردمی باش،
چه باشد دیو بودن؟ آدمی باش!
در این دو مصراع یگان واژه به خواننده امروزه نافهم نیست و مهم این است که مردم دوستی و آدمیت با زبان عامه ای افاده شده است. تنها بعضی واژه های کارفرموده ادیب از روی شکل و معنی ایضاح طلبند که این طبیعی است، مثلا:
زر چون به عیار آید کم و بیش نگردد،
کم بیش شود زری کان با غش و بار است.
در این مثال واژه عربی «عیار» معنی صاف، پاک دارد، واژه «غش» به معنی «آلوده»، «آمیخته» آمده است.
خطاطی مرد نشسته از مراکش گونه مختصر این پند در زبان تاجیکی مردمی چنین است: «زر در درون نوری هم می تابد». در مورد جفا کشیدن و جزا دیدن از خودیان، آشناها، میان مردم چنین ضرب المثل گفته می شود: «از ماست که بر ماست.»
ناصر خسرو به این معنی قصه عقاب خود ستا و خود پرست را به نظم در آورده و از پر خودی به هلاکت رسیدنش را با مقال مردمی افاده کرده است:
بر تیر نگه کرد و پر خویش در او دید،
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.
حکمت دیگر در موضوع نکوکاری و سخاوت مندی از جانب اشخاص ثروت مند در چنین بیت عامه فهم به کار برده شده است:
چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت،
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت.
در بابت مطابق شدن به هر محیط و شرایط این فرموده مردمی به کار می آید: «زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز. »
ناصرخسرو فعلی «جهیدن» را به معنیهای «کوشش کردن»، «مطابق شدن»، «مبارزه مقصدناک بردن» در چنین دو نمود انکار و امر ماهرانه به خرج داده است:
به زمانه نجهد جز که جوان بختی،
گر جوان است تو را بخت، بر او می جه.
در گویشهای تاجیکی و زبانهای پامیری فعل مذکور در معنیهای یاد شده استعمال وسیع دارد.
از مطالعه اثرهای منظوم و منثور دانشمند چنین بر می آید که چارچوبه نظم و قالبهای نسبتا محدود آن برای افاده همه جانبه دانش و فهمش حاصل کرده اش کافی نیست و گذرش به نثر ناگزیر است، چرا که دامن نثر فراخ تر و هموارتر است. ا
این بود که ناصر خسرو در تصویر و پژوهش موضوع های علمی و فلسفی و دینی و مذهبی اصلا به نثر می پردازد لیک بعضا در داخل آن شعر را نیز وارد می سازد. دلیل برجسته این گونه نگارش و پژوهش اثر پرمحتوای «جامع الحکمتین» است که بیان موضوعها اصلا به نثر صورت می گیرد لیک کم اندر کم به شعر نیز رجوع می شود. مثلا زیر سرلوحه «اندر زنده بودن عالم و مردنی بودن جاهل» یک غزل هشت بیتی آمده است که آن را می توان برنامه شاعر و نویسنده شمرد و سربیتش این است:ا
بجو و بنویس آن گه بخوان و بپرس،ا
پسش بیاموز آن گه بدان و بر دل کار...ا
از نگاه اسلوب و زبان می توان تذکر داد که ناصر خسرو نکته های مهم قرآن را در اصل در زبان عربی نگاشته و شرح و توضیح را به زبان عامه فهم تاجیکی داده است که این بار دیگر از زبان دانی و زبان شناسی دانشمند گواهی می دهد. ا
آثار خسروی
از مطالعه زبان و اسلوب شش اثر منثور حکیم ناصر خسرو («زاد المسافرین»، «وجه دین»، «گشایش و رهایش»، «جامع الحکمتین»، «خان الاخوان»، «سفرنامه») چنین روند ایجادگر به مشاهده می رسد که وابسته به موضوع و مسائل پیش گذاشته واسطه های گوناگون افاده مقصد را به خرج داده است که در این باره می توان چنین خلاصه کرد که در اثرهای همبسته دین و آیین مسلمانی و شاخه اسماعیلیه آن اصطلاحات عربی ایجادکارانه استفاده شده است، لیکن در توضیح کلمات و مفهومات عربی همه گونه وسایط زبان مادری محقق کاربست شده است که در فهمش ماهیت مسئله نافهمی جدی رخ نمی زند. ا
در «خان الاخوان» (خان برادران) همه صد زیرسرلوحه ها با عباره فهمای تاجیکی «سخن اندر...» آغاز یافته و تصویر مسئله نیز به همین زبان گوش رس و ذهن رس صورت می گیرد. ا
اثر دیگر دانشمند «گشایش و رهایش» با اصول مکالمه، سؤال و جواب نوشته شده است و آن از نگاه کاربرد غناوت زبان تاجیکی بی همتا می باشد. با یاری واژه «برادر» که مجموع مخاطب محسوب می شود، نویسنده و محقق بسیار مسائل مبرم را از زبان فهمای ظاهرا برادر خویش به ملاحظه گذاشته و جواب هر کدام پرسش را همه جانبه با اسلوب عامه ای پیشنهاد می نماید. نمونه مکالمه طرفین چنین است:ا
«مسئله پانزدهم: پرسیدی، ای برادر، چون آفتاب در درون خانه تابد، چرا مر آن ذره ها را نتوان دید، جز بر آن یک خط؟»
«جواب: بدان ای برادر که ذره که همی بینی آن سنش خاک است که هوا مر زمین را گرد گرفته است».
این گونه پرسش و پاسخ دائر به 29 مسئله صورت گرفته است. ا
میان اثرهای در نثر ایجاد شده «سفرنامه» متفکر چه از روی موضوع و چه از نگاه کاربرد زبان تاجیکی دری و فارسی موقع جداگانه دارد. ا
از سودمندی «سفرنامه» در رشته زبان شناسی منطقه ای و عمومی و وضع انکشاف زبان تاجیکی، دری و فارسی می توان با دلیل سخن راند. یک جنبه زبان شناسی عمومی آموزش و پژوهش نامهای جغرافی و شخصی یا خود علم اشتقاق محسوب می شود. ا
در صفحه های «سفرنامه» نام و عنوان همه گونه شهرها، روستاها، رباط و دیهات، بندر و گذرگاه، رود و دریاها، کوه و بیابانها و مسافه میان هر کدام آنها به طور مشخص با زبان عامه فهم انعکاس شده است که این برای نام شناسی تاریخی و فعلی اهمیت فوق العاده دارد. ا
در این کتاب هم مکالمه یادداشت نویس با اشخاص غایب و ظاهر موقع دارد و نویسنده به این وسیله پند و حکمت خویش و ایجاد مردمی را خیلی رسا و گوارا به قلم کشیده است. اینک چند دلیل:ا
«پس از آن جا به جوزجان شدم و قریب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: "چند خواهی از این شراب که خرد از مردم زائل کند، اگر به هوش باشی بهتر". من جواب گفتم که "اندوه دنیا کم کند." جواب داد که "بی خردی و بی هوشی راحتی نباشد... بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیافزاید." گفتم که "من این را از کجا آرم؟" گفت: "جوینده یابنده باشد"».ا
پیداست که دانشمند بی خردی و بی هوشی را مذمت می کند و این به طلب جامعه امروزه نیز جوابگو می باشد. پند «جوینده یابنده باشد» از آن به بعد با گونه «جوینده یابنده است» مشهور گردید. ا
فعل «شدن» که امروز چون فعل یاور و یاری دهنده کاربست می شود (حاصل شدن، اجرا شدن) در زبان آثار ناصر خسرو، فی المثل در «سفرنامه» چون مرادف فعل «رسیدن» (به جوزجان شدم) به کار برده شده است. با تقاضای قاعده های اسلوبی فعل «شدن» به طور وسیع به معنی «رفتن، راه پیمودن» نیز استفاده شده است: "روز پنج شنبه... سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز کردم... پس از آن جا به شبرغان شدم... و از آن جا به راه سنگلان و طالقان به مرورود شدم... روز سه شنبه در نشاپور شدم."ا
قابل ذکر و تاکید این است که کاربرد وسیع فعل «شدن» از نگاه طلب زبان امروزه تاجیکی ناچسبان می نماید، لیکن در زبانهای باستانی و بازمانده آنها مثل زبانهای پامیری بدخشان بویژه زبانهای شغنانی و روشانی هم ریشه فعل مذکور در نمود «چمو»، «چاو»، جنسیت مردانه «چوم» و زنانه «چم» در معنیهای «شدن»، «رفتن»، «رسیدن»، کار فرموده می شود. ا
این است که ناصر خسرو مثل سخن شناسان دیگر خاصیت باستانی زبان اجداد خویش را زیر نظر گرفته و چنین واژه ها را مورد استعمال قرار داده و با این عمل خویش غناوت و اقتدار زبان ادبی را تکمیل داده است. ا
از خصوص استعمال وسایط صرفی یا خود مرفولوژی نیز نوجویی و نوآوری ناصر خسرو سزاوار ستایش است. ا
پسوند افاده گر خردی و نوازش «- ک» که در گویشهای تاجیکی و زبانهای پامیری به طور وسیع به کار می آید، در «سفرنامه» نیز هر گاه و در هر جا دچار می شود. چند دلیل: "خورجینکی بود که کتاب در آن بنهادم و بهای درمکی چند در کاغذ کرده به گرمابه بان دهم که مرا دمکی زیادتر در گرمابه بگذارد." ا
افزوده بر این، سخن ور و سخن سنج در عوض مرادف عربی «حمام» واژه تاجیکی «گرمابه» و نمود مرکب آن «گرمابه بان» را مورد استفاده قرار داده است. ا
تعداد واژه های هم معنی و نزدیک معنی تاجیکی در «سفرنامه» و آثار دیگر سخن شناس مثل «شاد – خرسند – خوش حال – خوش دل، کهتر – خردتر – مهتر – بزرگتر» و امثال این رو به افزایش نهاده است که غناوت مندی و بایی گری زبان دانسته می شود. ا
در خاتمه ناصر خسرو سفر هفت ساله خویش را چنین جمع بست می نماید: «و مسافت راه که از بلخ به مصر شدیم و از آن جا به مکه و با راه بصره به پارس رسیدیم و به بلخ آمدیم،... دو هزار و دویست و بیست فرسنگ و این... سرگذشت به راستی شرح داده بودم». ا
نتیجه کلام
در زمینه دلیلهای ثبت شده می توان به چنین نتیجه عمومی و خصوصی رسید. ا
نخست این که ناصر خسرو عنعنه و تجربه سخن وران و سخن سنجان پیشینه مثل رودکی، دقیقی، فردوسی، سینا و دیگران را سرمشق فعالیت گوناگون جنبه خویش قرار داده کوشش به خرج داد تا «قیمت در لفظ دری به پای خوکان» نریزد و خوار نگردد.ا
پسان این که زبان دری تاجیکی و فارسی در قرن 11 از نگاه گسترش وسیع جغرافی و منطقه ای (ایران، خراسان، ماوراء النهر، هندوستان، پاکستان، قفقاز و غیره) خاصیت بین الخلقی و بین المللی را سزاوار گردید و درک این روند و جریان ناصر خسرو را الهام بخشیده و دانشمند را به سخن آفرینی هدایت نمود. ا
عامل سوم خوش گفتاری و خوش نویسی و تلاش ناصر خسرو به مواد زبان عمومی مردمی را گوناگون فرهنگی (چون بازمانده میراث قبل از اسلامی) و بسیار زبانی بدخشان تاریخی تقاضا داشت و آن را می توان علیحده شرح داد. ا
مبادله افکار و گفتار قومهای هرگون زبان بدخشان (شغنانیان، یزغلامیان، وخانیان، اشکاشمیان و غیره) از گذشته تا امروز به طفیل استعمال زبان بی آلایش و عامه فهم تاجیکی میسر می گردد. از تدقیقات ا. حبیب اف، عالم تاجیک که در اساس استفاده ماخذ و تذکره های آموخته صورت گرفته است، چنین بر می آید که فعالیت علمی و ادبی ناصر خسرو در بدل 25 سال در بدخشان و دره یومگان صورت گرفته است.
نــجواى جیحــون
زندگینامه ناصرخسرو
عباس عبیرى
تقدیم
به:جوانان، که تشنگان حقیقتاند ومعلّمان و مربّیان،که پاسداران امانتاندو عالمان و مبلّغان، که بیانگر معارف شریعتاندو همه آنان که جویاى سعادتاند...
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
چکیده:
حکیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است که علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانههای بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سرودههای او دیده میشود.
اینک نمونههایی از اثر پذیرهای قرآنی او:
غفلت خوش همینمایاند
مهر جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند
دیوان، ص154
ابیات، گویای این نکته قرآنی هستند که: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگیهای دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی میزند و او را از هدف اصلی زندگی بیخبر میسازد و پس از مرگ است که این نقاب را از چهره و چشم او بر میدارند و تازه میفهمد که در چه غفلت و خسارتی بوده است.
این نکته، آشکار را در آیه شریفه ذیل آمده است:
«لَقَد کُنتَ فی غَفلَةً مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاؤَکَ فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید؛ [به او خطاب میشود:] تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیز بین است.»(سوره ق، آیه22)
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و کبر و حفد به پیوند
هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند
همین که در دست تو است قفل امروز در هر هفت محکم اندر بند
دیوان، ص153
در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و کبر؛ هفت در دوزخ شمرده شدهاند که در وجود آدمی جای گرفتهاند و باز کردن آن درها و وارد شدن بدانها سرانجام، آدمی را به دوزخ میکشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست.
هفت در داشتن دوزخ، نکتهای است که در آیه شریفه ذیل آمده است:
«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَةُ اَبوابً لِکُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا که دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شدهاند.» (سوره حجر، آیات43و44)
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پید
دیوان، ص56
بیت بالا بیانگر این واقعیت است که چون انصاف و راستی در کار نباشد، طبیعت و فطرت آدمی دگرگون میشود و کار خود را به درستی انجام نمیدهد، ولی هنگامی که اخلاص و انصاف در کار باشد، دیو (شیطان، نفس) کار خویش را از دست میدهد و وسوسههای او در مخلَصان نمیگیرد (اثر نمیکند.)
این نکته دوم (بیتأثیری وسوسههای نفسانی و شیطانی در مخلَصان) برگرفته از آیه کریمه زیر است. آیهای که بیانگر پاسخ انتقام جویانه و کینه توزانه ابلیس به خداوند است، آن گاه که به گناه سجده نکردن بر آدم، از درگاه الهی رانده شد:
«لاَغوینَّهُم أَجمَعینَ . إلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ؛ همانا که همه آدمی زادگان را گمراه و گرفتار میکنم، جز بندگان مخلَص تورا.» (سوره حجر، آیات 39و40)
گفتنی است که از این آیه به آیات دیگری میرسیم که عبارتند از:
«إنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان…؛ ای ابلیس! تو بر بندگان من سلطه و نفوذی نداری….» (سوره حجر، آیه 42)
«اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یتَوَکَّلُون؛ همانا که ابلیس را سلطه و نفوذی نیست بر آنان که ایمان آوردند و به خدای خویش توکّل نمودند.» (سوره نحل، آیه 99)
آشکارا بر میآید که پارهای از بندگان از راه ایمان، ارادت، عبادت و طاعت خویش و نیز با لطف، کرامت و عنایت او، به چنان پایگاهی از قدرت روحی و توان معنوی میرسند که از وسوسههای نفسانی و شیطانی ایمن و آسوده میمانند و راهی برای نفوذ آنها باز نمیگذارند. این نکته در سخنی از پیامبر(ص) نیز آمده است که فرمود: هر یک از شما شیطانی دارید و چون پرسیدند: و شما نیز یا رسول اللّه؟ فرمود: آری، ولی من به یاری خداوند آن را تسلیم، فرمانبر، رام و آرام ساختهام.
«و لکنّ اللّه أعاننی فَاَسلَم»؛ «انّ شیطانی أسلم علی یدی»
(احادیث مثنوی، ص 148)
این نکته را مولانا نیز چنین گزارش کرده است:
نفس ماده کی است تا ما تیغ خود بروی زنیم زخم بر دستم زنیم و زخم از رستم خوریم
کلیات شمس، 3/289
رَستـم از این نفـس و هوا مرده بلازنده بل
مرده و زنده و طنم نیست بجز عشق خدا
همان، 1/31
در این باره سخن عین القضاة نیز خواندنی است:
«اغلب آدمیان مسخّر تقدیرند به واسطه هوا و شهوات عاجل (زود گذر) و این سلاح شیطان است. پس این قوم، همه در اقطاع (تصرف) ابلیساند که «فَبِعِزَّتکَ لَأُغوِینَّهُم اَجمَعینَ» الاّ بعضی که هوا و شهوت در ایشان مقهور و مغلوب شده است به حبّ خدا و رسول(ص) و طلب این؛ پس این قوم، سلاح شیاطین در درون ندارند و ایشان از اقطاع شیاطین نیستند که «اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ»
نامههای عین القضاة 2/345
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد بر سر کوی هر دو را بگذار
دیوان، ص201
بیت بالا که بیانگر بیرون کردن دوستی دو دنیا است از دل، همچون بیرون کردن دو کفش از پا؛ الهام گرفته است از آیه
«…فَخلَع نَعلَیکَ إنَّکَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوی؛ …کفشهایت را بیرون آر، تو در وادی مقدّس طوی هستی.» (سوره طه، آیه 12)
و تفسیر و تأویل عارفانه دو کفش، به دو دنیا؛ تأویلی است که در نوشتارهای عارفانه، رواج بسیار دارد. برای نمونه در کشف الاسرار (ج6، ص113) میخوانیم:
«فاخلع نعلیک أی مزّغ قلبک عن حدیث الدارین و تجرّد للحقّ بنعت الانفراد، ای موسی! کفشهایت را در آر، (دلت را از دوستی دو دنیا تهی ساز و خویش را تنها برای خدا نگهدار و از هر چه جز اوست جدا شو.) یگانه را یگانه باش و از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحرای لمیزل (الهی) دمیدن گیرد.»
این تأویل عارفانه در روایتی از حضرت مهدی(عج) نیز چنین آمده است:
«إنّ موسی ناجی ربّه بالواد المقدّس. فقال: یا ربّ! انّی أخلصتُ لک المحبّة منّی و غسلت قلبی ممّن سواک. [و کان شدید الحبّ لأهله] فقال اللّه تبارک و تعالی: اخلَع نعلیک (أی أنزع حبّ أهلک من قلبک ان کانت محبّتک لی خالصة و قلبُک من المیل الی من سوای مغسولةً)؛ موسی در وادی مقدس طور با خدا نیایش کرد و گفت: پرودگارا! من دوستی خویش را تنها برای تو نهادهام و دلم را از جز تو پاک شستهام، [و او خانواده خود را بسیار دوست میداشت.] خدا به او فرمود: کفشهایت را در آر. (یعنی اگر دوستیات تنها برای من است و دلت از دوستی جز من پاک و شسته است، دیگران را از دلت بیرون کن.) (میزان الحکمة، 2/213)
بررسی ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم. گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت گیرد.
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی» میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت.
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی بیشک یکی از مهمترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که متأسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثهای که زبان عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاهترین متنها را هم به عربی مینگاشتند. ابوریحان بیرونی دربارهی زبان فارسی میگوید: «جز به کار بازگفتن داستانهای خسروان و قصههای شبانه نیاید». این اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی است نشان میدهد که هیچ کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمیآوردند. ورود تجلی قرآن به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب دمیدن روح تازهای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل شد.
بسیاری معتقدندکه تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین تجلی قرآن میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و...
باباطاهر
گرچه تاریخ حیات و مرگ باباطاهر مشخص نیست. اما به یقین باباطاهر بر دیگران مقدم بوده است. یان ریپکا او را یکی از گزینههای جدی، مبدع شعر عارفانه میداند. چون رباعی را نخستین قالب شعری میدانند که عرفا برای بیان اندیشهها و تجربههایشان به کار گرفتهاند(5) و باباطاهر به عنوان یکی از نامدارترین رباعیسرایان ایران پیشقراول این سبک شعر عرفانی بوده است اما چون از اشعار باباطاهر نسخهی موثق و معتبری در دست نیست. در این باب نمیتوان از روی یقین او را مبدع شعر عرفانی دانست. از طرف دیگر در کتب مهم صوفیه مانند تذکرةالاولیاء و نفحات الانس ـ ذکری از باباطاهر در میان نیست و او را به عنوان عارف نمیشناسند بلکه او را به عنوان درویشی شوریده حال معرفی میکنند. نام باباهر بعد از عینالقضات و به سبب تأثیر او، در ادب شفاهی به تدریج منتشر شد.
تعداد صفحات : 155 صفحه
فرمت:WORD
فهرست
فصل اول 10
1-1-کلیات 11
1-2- فرضیه ها 11
1-3- روش کار 11
1-4- سابقه و ضرورت انجام تحقیق 12
1-5-روش و ابزار گردآوری اطلاعات 12
1-6-جامعه ی آماری 12
1-7-شعر و آفرینش 12
1-8-شعر و فرهنگ شاعر 13
1-2-ساختار ( structure ) یا ساخت 14
1-3-زمینه ی تاریخی ساختارگرایی 15
1-4-اصول ساختار گرایی 15
1-4-1-دید همزمانی و درزمانی 16
1-4-2-زبان وگفتار 16
1-4-3-دال و مدلول 16
1-4-4-روابط هم نشینی و جانشینی 16
1-5-اهداف ساختارگرایی 17
1-5-1-ساختار شعر کلاسیک فارسی 17
1-5-2-ساختار شعر نو فارسی 17
1-6-شعر روایتی 18
1-6-1-شعر روایی در ادبیات فارسی 18
1-6-2-انواع اشعار روایی 19
1-6-2-1 روایی های ملی و حماسی 19
1-6-2-1-اشعار غنایی ( lyric poetry ) 20
1-6-2-2-اشعار عرفانی – تعلیمی (mystic- didactic poetry ) 21
1-6-3-شعر روایی در ادبیات معاصر فارسی 21
1-6-4-شعر روایی در ادبیات غربی 22
فصل دوم 26
2-1-قیصر امین پور 27
2-2-حوزه های هنری شاعر 28
2-3-کاربرد واژگان امروزی 31
2-4-آثار پور قیصر امین 31
2-5-قالب های شعری 32
2-6-سید حسن حسینی 34
2-7-معرفی شعر سید حسن حسینی 35
2-8-اسطوره در شعر حسینی 36
2-9-آثار سید حسن حسینی 37
فصل سوم 38
3-1-غزل در پویه ی تاریخ 39
3-1-1-معنای لغوی واصطلاحی غزل 40
3-1-2-مضامین و زبان مشخص و محدود غزل 41
3-1-3-غزل در عربی 41
3-1-4-غزل در غرب 42
3-2-سیر تحول تاریخی غزل 42
3- 2-1-اشعار غنایی در ایران پیش از اسلام 42
3-2-2-غزل در ایران پس از اسلام 42
3-2-3-تغزل چیست ؟ 43
3-2-4-فرق غزل و تغزل 45
3-2-5-دوره رواج غزل ( آغاز قرن ششم تا پایان قرن نهم ) 46
3-2-6-شاعران موثر در تحول غزل 48
3-2-7-غزل عارفانه یا سیر تحول غزل از نظر معنی 49
3-2-8-غزل در نیمه اول قرن نهم تا اواسط قرن دوازدهم 51
3-2-9-غزل در دوره ی بازگشت ( از اواسط قرن دوازدهم تا دوران مشروطیت ) 51
3-2-10-غزل دوران معاصر ( از دوران مشروطیت تا عهد حاضر ) 52
3-3-انواع ساختار غزل 53
3-3-1-انواع ساختارهای اصلی یا پایه 53
3-3-1-1-ساختار خطاب 54
3-3-1-1-1-انواع مخاطب 57
3-3-1-2-ساختار غیبت 58
3-3-1-3-ساختار حدیث نفس 60
3-3-1-3-1-تک گویی درونی 60
3-3-1-3-2-تک گویی نمایشی 60
3-3-1-3-3-حدیث نفس یا خود گویی 61
3-3-1-3-ساختار گفتگو 62
فصل چهارم 63
4-1-یک داستان کوتاه 64
4-2-غزل هایی که حاوی داستانند؛ اما دارای ساختار روایی نیستند 65
4-2-1-غزل هایی که دارای تلمیح هستند 65
4-2-2-غزل هایی که حاوی یک حکایت هستند 65
4-2-3-غزل های دارای مقدمه برای گفتگو 66
4-2-4-غزل های ارجاعی 67
4-2-4-1-رخدادهای شخصی 67
4-2-4-2 رخدادهای تاریخی 67
4-2-4-3-رخدادهای مذهبی – اساطیری 68
4-3- تعریف غزل روایی 69
4-4- بخش های اصلی یک غزل روایی 69
4-4-1- مقدمه 69
4-4-2- تنه 70
4-4-3 -پایان 70
4-5- داستان و عناصر آن 73
4-5-1 داستان 73
4-5-2-قصه 74
4-6- کیفیت عناصر داستانی در غزل روایی 74
4-6-1- شخصیت (character) 74
4-6-1-1- شخصیت ها بر اساس میزان نقش آنها در داستان 74
4-6-1-1-1- شخصیت مخالف: 75
4-6-1-1-2-شخصیت مقابل: 75
4-6-1-1-3-شخصیت همراز: 75
4-6-1-2-انواع شخصیت ها براساس تمایزات فردی 75
4-6-1-3- انواع شخصیت ها بر اساس تحول آنها در داستان 75
4-6-1-4- شخصیت ها در غزل روایی 76
4-6-1-4-1 -شخصیت های اصلی : 76
4-6-1-4-2- شخصیت های فرعی که خود به سه دسته تقسیم می شوند 76
4-6-2- صحنه 77
4-6-2-1-صحنه ی فراخ منظر و صحنه نمایشی 77
4-6-2-2- صحنه فراخ منظر و نمایشی در غزل روایی 77
4-6-2-1- صحنه در غزل روایی 78
4-6-2-1-1-زمان : 78
4-6-2-1-2 مکان 78
4-6-3- پیرنگ : 79
4-6-3-1-تفاوت داستان با پیرنگ 79
4-6-3-2- انواع پیرنگ 79
4-6-3-3 پیرنگ در غزل روایی 80
4-6-3-3-1- انواع غزل روایی از نظر وجود پیرنگ 80
4-6-3-3-2- انواع غزل روایی از نظر نوع پیرنگ 82
4-6-4- زاویه ی دید 83
4-6-4-1 -زاویه ی دید درونی 83
4-6-4-1-1- راوی – قهرمان 83
4-6-4-1-2- راوی – ناظر 84
4-6-4-2- زاویه ی دید بیرونی 84
4-6-4-4- زاویه ی دید در غزل روایی 84
4-6-5- عمل داستانی 85
4-6-6 حادثه 85
4-6-6-1- حادثه ی استقلال یافته 85
4-6-6-2 -حوادث اصلی و فرعی 86
4-6-6-3- حادثه در غزل روایی 86
4-6-7-گفتگو 87
4-6-7 -1-گفتگو در غزل روایی 87
4-6-8-1- انواع درون مایه 88
4-6-8-2- درون مایه در غزل روایی 88
4-6-9- کشمکش 89
4-6-9-1- انواع کشمکش 89
4-6-9-1-1- کشمکش جسمانی 89
4-6-9-1-2- کشمکش ذهنی 89
4-6-9-1-3- کشمکش اخلاقی 89
4-6-9-2- کشمکش در غزل روایی 89
4-6-10- اوج 90
4-6-10-1- اوج در غزل روایی 90
4-6-11- گره گشایی و نتیجه گیری 90
4-6-11-1- گره گشایی و نتیجه گیری در غزل روایی 90
فصل پنجم 92
5-1-درآمدی بر شعر و شعرای مورد بحث 93
5-2- غزلهای روایی 94
5-2-1- بررسی داستان های روایی و عناصر آن 94
5-3- غزلهای غیر روایی عبارتند از : 100
5-3-1- غزلهای ارجاعی 100
5-3-1-1- رخدادهای تاریخی – مذهبی 101
5-3-1-2-رخدادهای شخصی 115
5-3-1-3- رخداد مذهبی اساطیری 124
5-3-2-غزل هایی که دارای تلمیح هستند 131
5-3-3-غزل های دارای مقدمه برای گفتگو 143
نتیجه گیری 145
فهرست منابع و ماخذ : 147
چکیده
غزل شکل نهایی و تکامل یافته ی شعر ماست و شاید بتوان گفت قدیمی ترین قالبی است که در شعر فارسی توانسته است حیات خود را به هزاره ی جدید بکشاند و این کار کوچکی نیست . یکی از شاعران برجسته ی معاصر ایران که خلاقیّت و آفرینندگی را با پژوهش و تتبّع جمع آوری کرده است و هم محافل ادبی و هم جامعه ی دانشگاهی او را در زمان حیاتش جدّی گرفت ، مرحوم قیصر امین پور و سید حسن حسینی است . قالب غزل در همه پنج مجموعه ی شعری قیصر امین پور دیده می شود. سید حسن حسینی نیز در قالب غزل اشعار قابل توجهی دارد .موضوع این پژوهش بررسی غزل های روایی و سایر انواع آن در غزل های سید حسن حسینی و قیصر امین پور می باشد . غزل روایی غزلی است که در محور عمودی خود ، به نقل رویدادی بپردازد ، رویدادی که شرح آن ، درون غزل باشد و کل ساختار غزل را در برگیرد . هر غزل روایی ، از سه بخش مقدمه ، تنه و پایان تشکیل شده است.عناصر داستانی در غزل روایی وجوددارند که عبارتند از : شخصیت ، صحنه ، پیرنگ ، زاویه دید ، عمل داستانی ، حادثه ، گفتگو ، مضمون ، اوج ، گره گشایی و نتیجه گیری.
در سایر انواع غزل نیز با داستان مواجه هستیم اما داستان ها و روایاتی که در بیرون از غزل رخ داده است و فهم آن به درک و اطلاعات مخاطب یا خواننده بستگی دارد. سایر انواع آن شامل غزل های ارجاعی، غزل هایی که حکایت دارند ، غزل های دارای مقدمه برای گفتگو ، غزل هایی که تلمیح دارند، می باشد.
واژگان کلیدی : غزل _ غزل روایی _ غزل غیر روایی _ عناصر داستان _ قیصر امین پور _ سید حسن حسینی
فصل اول
مقدمه و روش تحقیق
1-1-کلیات
تعریف مساله و بیان سوال های اصلی تحقیق
مهم ترین سوال های این پژوهش به قرار زیر است :
یک- نگاه قیصر امین پور و سید حسن حسینی به قالب غزل چگونه است ؟
دو- کارکرد غزل های روایی و سایر انواع غزل در اشعار قیصر امین پور و سید حسن حسینی چگونه است ؟
سه- کیفیت عناصر داستان در غزل های روایی و غیر روایی چگونه است ؟
1-2- فرضیه ها
یک - غزل در همه ی پنج مجموعه ی شعری قیصر امین پور به طور تقریباً یکسان وجود دارد .
دو - قیصر امین پور یکی از شاعران توانمند معاصر بود که توانست در دهه ی شصت با اینکه کشور در شرایط جنگ به سر می برد ، با استفاده از قالب غزل ناب شعر را از ایستگاه های غمگین برهاند و آوازی سر دهد از جنس تغزل و تعهد که هر یک از این غزل ها نوعی روایت سال های جنگ و بعد از آن می باشد که این روایت ها یا در محور عمودی غزل رخ داده است یا بیرون از غزل. سید حسن حسینی نیز از شاعران توانمند در زمینه ی روایت های مذهبی است و همه او را ، با این عنوان می شناسند .
سه - در غزل روایی یک روایت در محور عمودی آن وجود دارد . در غزل های غیر روایی هم داستان به نوعی وجود دارد. وجود داستان چه در غزل روایی و چه در غیرآن خواننده را به سوی درک بیشتر مفاهیم شعری سوق می دهد . این همان هنری است که شاعر از خود باقی می گذارد .
1-3- روش کار
این کار پژوهشی در پنج فصل می باشد ...
علت اصلی انتخاب قیصر امین پور و سید حسن حسینی این بود که از شاعران توانمند سه دهه ی اخیراند و در میان خاص و عام جایگاه رفیعی پیدا کرده اند و اشعارشان همه کس فهم شده است .
1-4- سابقه و ضرورت انجام تحقیق
با توجه به جستجو و تامل نگارنده ، تاکنون اثر پژوهشی که به غزل های قیصر امین پور و سید حسن حسینی با رویکرد روایی و غیر روایی توجه داشته باشد ، انجام نشد . در چند پایان نامه ای که وجود دارد فقط بر روی زیبایی های شعری یا مفاهیم کلماتی خاص و حداکثر در دو مجموعه از اشعارش کار شده است . پایان نامه مورد نظر که درباره ی بررسی غزلیات روایی و سایر انواع آن می باشد توانایی و برتری و نو بودن پژوهش حاضر را نشان می دهد .
1-5-روش و ابزار گردآوری اطلاعات
کتابخانه ای و فیش برداری
1-6-جامعه ی آماری
کل غزل های قیصر امین پور و سید حسن حسینی
1-7-شعر و آفرینش
زندگی بشر دور از شعر قابل تصور نیست. چرا که اندیشه های انسان درباره ی خودش و طبیعت که شکل شعر های ساده و ابتدایی دارد، از ابعاد روح به شمار می رود و نمی توانیم زندگی او را از این بعد روحی مجرد سازیم. سر گذشت شعر به دورانی می کشد که از حدود تاریخ و گزارش های تاریخ به دور است و از لحظه ای آغاز می شود که کاروان زندگی در جاده ی زمان به راه پویی پرداخته و شعر نوای جرس پیشرو این قافله است. از این رو پیدا کردن نخستین شعر و اولین سراینده ممکن نیست. افسانها یی نظیر این وجود دارد که گفته اند اولین شعر جهان را آدم ابو البشر سرود. مرثیه ای در سوگ هابیل. ( شفیعی کدکنی: 562 )از دیر باز مردم به شعر به عنوان سخنی غیر معمولی و غیر طبیعی می نگریستند تا جایی که سخن شاعر را سخنی از زبان خدا، خدایان، الهه های گوناگون و یا موجودات غیر انسانی تلقی می کردند. که انسان در حالت بی خودی، روح خود را در اختیار آن ها می گذارد و زبان و سخن و پیام آنان می شود. اعراب معتقد بودند که ( جن )، به آن ها تلقین شعری می کند و آنان ناخواسته و تحت تاثیر این موجودات ناشناخته، سخنان آنان را باز گو می کنند. ابو العلا معری می گوید: " انَ لکل شاعر شیطانا یقول شعر علی لسانه " حتی شاعران ایرانی که تحت تاثیر نظرات مستقیم و غیر مستقیم شاعران عرب بودند. کم و بیش در اشعار خود به این اعتقاد اشاره دارند. ناصر خسرو در بیتی چنین بیان می کند که
« بازی گریست فلک گردان امـروز کـرد تـابعـه تلقینم »
این اعتقاد هنوز بیش و کم در میان مردم وجود دارد که گاهی اوقات رنگ باخته و در پشت جملات و نظراتشان خفته و گاهی به شکل دیگری بروز می کند. امروزه هر چند شعر را تلقین خدایان و موجودات مرموز نمی دانند؛ ولی شاعر را موجودی با شعور و شناختی برتر از شعور طبیعی بشر قلمداد می کنند و عقیده دارند که شاعران پیامبران سرزمین کلماتند و خدایگان واژگان که در روح کلمات و واژگان، جایی تازه می دهند و دوباره آنان را می آفرینند و شاید ساختن اصطلاح " در رستاخیز کلمه ها " با این اعتقاد و باور بی ربط نباشد. شناخت شعر، قرن ها آدمیان را به خویش مشغول داشته است. فیلسوفان و ادیبان تلاش های پی گیر در تعریف شعر به کار بسته اند و هزارها تعریف از شعر در فرهنگ ها و کتاب های جهان مسطور و مندرج است. کهن ترین تعریف از شعر را نزد منطقیان می یابیم که می گویند: " شعر کلام موزون و قافیه دار است." و متاخران به تلفیقی از دو تعریف منطقی و عروضی قایلند و شعر را " کلام خیال انگیز موزون و قافیه دار " می خوانند. ( بشر دوست: 126 )
1-8-شعر و فرهنگ شاعر
شاعر تحت تاثیر جریانات مختلف ذهنی خود است که از بدو تولد ساخته شده و در جریانات مختلف زندگی و در محیط های گوناگون فرهنگی و طبیعی خود با آن مواجه شده است؛ شعر می گوید. شعر آن چنان نیست که در یک لحظه با کلمات ساخته شده در قالب شعری خاص تولد یابد. هر کلمه ای که از ذهن شاعر خارج می شود مانند صندوقی است که تمام دانسته ها و احساسات نهفته در لایه های ذهنی شاعر را با خود جمع کرده، به این طرف رمز و رازها می آورد.
شفیعی کدکنی، مجموعه عواملی که جریان ذهنی شاعر را تشکیل می دهد به سه دسته تقسیم می کند: 1) فرهنگ عمومی شاعر؛ یعنی آگاهی او از آن چه در گذشته و حال، در محیط دور و نزدیک او جریان داشته، از مسایل تاریخی، اجتماعی و سیاسی تا اطلاعات دینی، اساطیری، علمی و فلسفی.
2- فرهنگ شعری که حاصل خوانده ها و شنیده ه های او در زمینه ی الفاظ و معانی شعری است.
3- تجربه های خصوصی، در طول زندگی، از روزگار کودکی تا لحظه ی سرودن و خلق آفرینش هنری که از پیچیده ترین عناصر ذهنی است و در تحقیقات ادبی به خصوص در بحث صور خیال، دارای اهمیت است." ( شفیعی کدکنی 203 )
آن گونه که پسا ساختار گرایان اعتقاد دارند: " هدف هر خوانش باید تولید معنا باشد و معنای بیش تر را می توان با درگیر کردن آشکار و آگاهانه ی آرزوهای لذت مدار و سیاست مدار خود با متن تولید کرد. حتی پیچاندن استراتژیک متن یا خوانش ( بر خلاف منش ) پیام آشکار متن، چیزی بیش از ادامه ی منطقی آن چه که همه ی خوانندگان انجام می دهند، نیست. قدرتمند کردن خواننده، در عین حال قدرتمند کردن منتقد است که به عنوان نماینده ی خواننده عمل می کند. ( هارلند: 60- 385 )
از دیر باز آن چه زبان شعر را از زبان معمولی متمایز و برجسته تر می نماید، موسیقی و وزن شعر می باشد. همین که مردم عامی، هر گروه واژه را در کنار هم با ردیف و قافیه و آهنگ که گوش نواز می آید، شعر می پندارند؛ نمایانگر این است که اولین تلاش های انسان ها در استفاده جدید از کلمات روزمره، در به کارگیری کلمات در یک زنجیره ی جدید آوایی و موسیقیایی جدید بوده است.
شفیعی کدکنی، موسیقی شعر را به چهار دسته تقسیم کرده، شعری را برجسته می داند که بتواند هم زمان این چهار دسته ی موسیقی را در خود نهفته باشد.
1- موسیقی بیرونی شعر: همان وزن عروضی که لذت بردن از آن امری غریزی می باشد.
2- موسیقی کناری: منظور تناسبی است که از رهگذر هماهنگی دو کلمه یا دو حرف در آخر مصراع ها دیده می شود؛ مثل خواب و آب ...
3- موسیقی داخلی: مجموعه تناسب هایی که در میان صامت و مصوت های کلمات یک شعر ممکن است که وجود داشته باشد.
4- موسیقی معنوی: آن چه قدما طباق و تضاد و مراعات النظیر و ... خوانده اند، نوعی آهنگ در درون شعر به وجود می آورد و رعایت این تناسب ها، اگر به طرزی باشد که خواننده متوجه تصنع هنر مند نشود، بسیار پر اهمیت است. ( شفیعی کدکنی: 88 – 96 )
1-2-ساختار ( structure ) یا ساخت
به طور کلی به شیوه ی اتصال میان عناصر و اجزای سازنده اثر ادبی گویند. ساختار مانند ریسمانی است که بدون دیده شدن دانه های تسبیح ردیف می کند.(داد 276)
ساختار چار چوب طرح ریزی شده ی اثر ادبی است که در این صورت به دو شکل ساختار صوری و غیر صوری نمود پیدا می کند. از دیدگاهی دیگر، ساختار تعریفی عمیق تر دارد و آن حاصل روابط کلیه ی عناصر تشکیل دهنده ی اثر با یکدیگر است؛ یعنی ارتباط ذاتی بین اثر هنری که کل اثر را دربر می گیرد و به آن یکپارچگی می دهد. به این ترتیب در مورد شعر، ساختار تشکیل و تنظیم ارتباطی است قوی و یکپارچه بین همه ی عناصر شعر که شاعر آن را با به کار بردن تدابیر فن شعر به وجود می آورد. (میرصادقی، ذوالقدر 145)
هم چنین ساختار را بیان صریح و روشن اثر ادبی و مفهومی دیگر، آن چه که به صورت بیان نثری می توان از شعر بیرون کشید یا خلاصه و فشرده ی شعر به صورت نثر نیز تعریف کرد. در ادبیات، چگونگی ساختار بر محتوا تأثیر می گذارد، بدین معنی که طرز قرار گرفتن اجزای اثر ادبی، محتوا را تغییر می دهد.(همان 146)
پس ساختار یک شیوه و روش است و سخن آن این است که هر جزء یا پدیده در ارتباط با یک کل بررسی می شود. بدین ترتیب ساختار گرایی بین مباحث سنتی ادبیات از قبیل بدیع و بیان و عروض و قافیه و یافته های جدید زبان شناسی ائتلافی به وجود آورده است.
1-3-زمینه ی تاریخی ساختارگرایی
ریشه ی ساختارگرایی به فرمالیسم روس و مکتب پراگ می رسد. و در هر یک از مکتب های فوق به نحوی است، که به شرح زیر است.
الف) در مکتب فرمالیست ها روشی است برای کشف رابطه ی تکواژهای درون جمله و رابطه ی آن ها با طرح کلی زبان. آن ها معتقد بودند تکیه بر فرم باید باشد نه محتوا.
ب) ساختارگرایی در مکتب پراگ رابطه ی بین اجزاء یک پیام ادبی است که ساخت آن را تشکیل می دهند. به نظر آنان اثری هنری است که در آن همه ی عناصر هم صورت است و هم محتوا و هیچ جزئی را نمی توان به زبان دیگر جز همان زبان ادبی به کار گرفته شده، توضیح داد. (شمیسا، نقد ادبی 193)
1-4-اصول ساختار گرایی
شالوده ی دیدگاه فردینان دوسوسور- که مکتب فرمالیسم، و در پی آن، ساختارگرایی، براساس آن بنا شدند بدین شرح است:
1-4-1-دید همزمانی و درزمانی
در دید همزمانی که ساختارگرایی مبتنی بر همان دید است. به علل و عوامل قبلی توجه ندارد بلکه توجه اصلی آن متوجه به ربط اجزا و پدیده ها در یک زمان و دوره مشخص است، اما از آن جایی که ساختارها در زمان های گوناگون تغییر می کند. ساختارگرایان یک دید در زمانی هم در نظر می گیرند. یعنی جنبه ی تاریخی را در نظر می گیرند، و به مطالعه ی تاریخ یک زبان و بررسی تحولات آن در طول زمان می پردازند. در حالی که دید همزمانی مطالعه ی زبان در یک مقطع خاص است.
1-4-2-زبان وگفتار
فردینان دوسوسور میان زبان و گفتار، تمایز قائل شده است. زبان یک دانش و قوه ی ذهنی است که طرح آواها و نحو و معانی را در خود دارد و گفتار محقق شدن آن در کسوت الفاظ است. یعنی گفتار جنبه ی عینی و ملموس زبان است و زبان نظامی است بالقوه فقط در ذهن اهل زبان وجود دارد و در واقع توانایی گوینده شنونده برای درک جمله هاست. (شمیسا 195)
1-4-3-دال و مدلول
طبق نظر دوسوسور، بین دال و مدلول پیوند قراردادی است. دال صورت آوایی یا نوشتاری نشانه است و مدلول، مفهوم ذهنی آن است. ساختارگرایان نیز می گویند هر دال، مدلولی دارد؛ اما پسا ساختارگرایان معتقدند: دال می تواند چندین مدلول را در اختیار مخاطب قرار دهد. لذا معنی را نویسنده به وجود نمی آورد. او دال را در متن می نشاند و مدلول ها را در اختیار خواننده است. و رابطه ی میان دال و مدلول یک رابطه ی صریح نیست. این موضوع شامل حال آثاری می شود که متن باز دارند و شامل متونی که بسته هستند، نمی شود. (همان 202-203)
1-4-4-روابط هم نشینی و جانشینی
دوسوسور ساخت درونی زبان را به دو مقوله تقسیم کرده است.
الف) روابط هم نشینی (syntaymatic)
ب) روابط جانشینی (paradiymatic )رابطه ی هم نشینی پیوند عناصر را در زنجیره ها و جملات توجیه می کند در حالی که روابط جانشینی ارتباط عناصر را با جانشین های آن ها توصیف می کند.
دوسوسور رابطه ی هم نشینی و جانشینی را که برای توصیف همه جانبه ی زبان کارآمد بود، جانشین تقسیم بندی سنتی در توصیف زبان نمود که شامل صرف و نحو، واج شناسی و واژگان می باشد. (مانفرد 30-33)
1-5-اهداف ساختارگرایی
ساختارگرایی، مطالعه ی اجزای تشکیل دهنده ی یک اثر،و بررسی مناسبات آن ها با هم است برای آسان تر شدن تجزیه و تحلیل یک پیام ادبی، مطالعه ی ساختاری باعث می شود که در میان کثرت های به ظاهر متفاوت و مختلف متوجه نوعی وحدت شویم که حامل پیامی است و در نتیجه درک ما دقیق تر می شود.
در ساختارگرایی توجه به معنا مورد توجه قرار می گیرد نه مسائل اجتماعی و اقتصادی. در نقد نو نیز اثر ادبی بر مبنای خود اثر، توضیح داده می شود. یعنی متن و لاغیر. توجه از شخص شاعر، به شعر او، هدفی است شایان توجه زیرا دست یافتن به یک شیوه برای داوری منصفانه است که در مورد یک اثر ادبی انجام می شود. (شمیسا 194)
1-5-1-ساختار شعر کلاسیک فارسی
شعر کلاسیک فارسی، به لحاظ روساخت دارای ظاهر گسسته نمایی است، اما از نظر ژرف ساخت. ساختار دوری دارد به این معنا که مضامین حول یک محور درگردشند. علت وجود چنین ساختاری این است که در جوامع مبدأ گرای و مرکز مدار همه چیز در پیرامون مرکز نظام بندی می شوند. در چنین نظامی، مهم نیست که واحدهای ساختاری با هم و دمساز باشد یا نه؛ دم ساز بودن تک تک آن واحدها با مرکز نظام است. (مانفرد 83)
1-5-2-ساختار شعر نو فارسی
شاعر رمانتیک قرن نوزدهم، کالریج، اثر ادبی و پیوند اجزا و مناسبات درونی آن را به گیاهی تشبیه می کرد که اجزای آن، پیوستگی درونی اثر و پیوند جدایی ناپذیر بین اجزای اثر و کل آن، اصطلاح شکل اندام وار را به کار گرفت. (اخلاقی، به نقل از پایان نامه ی دکتری حیدری 28)
نیما یوشیج ساختار شعر نو فارسی را مانند استخری از آب می داند که وقتی بادی به آن می وزد یا سنگی در آن می افتد، موج هایی تشکیل می شود هر موج کوچک محاط در م.ج بزرگ تر است و به نوبه ی خود محیط بر موج کوچک تر، و مجموعه ی این امواج کوچک و بزرگ، کامل کنند. این دستگاه هستند. (یوشیج نیما، حرف های همسایه به نقل از پایان نامه ی دکتری حیدری 157)
1-6-شعر روایتی
توالی از پیش انگاشته شده ی رخدادهایی که به طور غیر تصادفی به هم اتصال یافته اند، را روایت گویند. ( رولان بارت، 138) شعر روایتی از قدیمی ترین انواع شعر است که یک واقعه ی تاریخی و یا قصه و سرگذشت و حکایتی را بیان می کند. رواییات، قسمت عمده ای از ادبیات فارسی را تشکیل می دهند. (داد 311)
1-6-1-شعر روایی در ادبیات فارسی
در ادبیات فارسی، منظومه، شعر روایی مفصلی است که معمولاً در آن به شرح ماجرا یا بازگویی داستانی حکمی و عرفانی، حماسی،تاریخی، عاشقانه یا طنز آمیز می پردازد. به همین علت در ادبیات قبل از اسلام نشان می دهد که منظومه سرایی در ادبیات دوران ساسانی (224-652م) و قبل از آن سابقه داشته است. بسیاری از منظومه های فارسی دری از اصل پهلوی ساسانی یا پهلوی اشکانی ترجمه شده اند. کلیله و دمنه و سند بادنامه اثر رودکی (متوفی 329 ق) و آفرین نامه ی بوشکور بلخی (قرن چهارم) از نخستین منظومه های دوران پیدایش شعر فارسی بودند. از قرن پنجم به بعد منظومه های متعددی در دست است و تقریباً کلیه ی منظومه های سروده شده تا اواخر قرن سیزدهم در قالب مثنوی اند. بخش اعظم این منظومه ها غنایی و بسیاری تعلیمی، عرفانی و حماسی هستند و یا مضامین طنز دارند. از دوران مشروطیت نیز (1324- 1327 ق) به بعد، منظومه ها هم از لحاظ قالب و هم از لحاظ مضمون تحول یافتند. به طوری که تعریفی که با توجه به منظومه های سنتی داده شد. در مورد منظومه های متأخر صدق نمی کند و با آن ها شکل داستانی خود را حفظ کرده اند، اما بسیاری از آثاری که امروزه به منظومه معروف شده اند، داستان نیستند و تنها خصوصیت آن ها طولانی بودن نسبی و وجود حوادثی است که در آن جریان دارد و آن ها از دیگر آثار شعری مشخص می کند. برای نشان دادن تفاوت بین منظومه و شعر روایی هر یک از آن ها را جداگانه تعریف می کنیم به اشعاری که شاعر مقصود خود را با دخالت حکایات و روایات بیان می کند یا اشعاری که اندیشه تحت الشعاع بیان قرار می گیرد یا آن حل می شود. (میرصادقی« ذوالقدر » 298-299)
1-6-2-انواع اشعار روایی
در ادب فارسی، شعر روایی اغلب در قالب مثنوی و در دو بحر متقارب و هزج سروده شده اند که عبارتند از:
1- روایی های ملی و حماسی 2- غنایی 3- عرفانی و تعلیمی
1-6-2-1 روایی های ملی و حماسی
قرن چهارم و نیمه ی اول قرن پنجم مهم ترین دوره ی حماسه سرایی در ایران بعد از اسلام است. در این دوران تنی چند از شاعران، به کار نظم شاهنامه پرداختند که قدیمی ترین آن ها مسعودی مروزی (اواخر قرن سوم) است که تنها سه بیت از او باقی مانده است. دیگر شاهنامه اثر دقیقی( 320-330 – 365 تا 379) در هزار بیت در شرح سلطنت گشتاسپ و ظهور زردشت و جنگ مذهبی میان گشتاسب و ارجاسب تورانی است، و بالاخره شاهنامه ی فردوسی ( 329- 411 تا 416) که بزرگترین حماسه ی ملی ایران محسوب می شود. (صفا ج1 108)
در دوره ی اخیر، حماسه ی تاریخی و مذهبی، جای حماسه های ملی را گرفتند. در ادبیات معاصر نیز حماسه وجود دارد . سیاوش کسرایی (1306) آرش کمانگیر را بر اساس روایی های حماسی قدیم و گلچین گیلانی (1287-1351) داستان رستم و سهراب را در (منظومه ی مهر و کین) بازآفرینی کرده اند. (شمیسا، انواع ادبی 97)
انواع حماسه های منظوم فارسی، بر حسب قدمت عبارتند از:
1- حماسه ی سنتی: مانند شاهنامه ی فردوسی، گرشاسب نامه ی اسدی طوسی، بهمن نامه اثر ایرانشاه بن ابی الخیر (اوایل قرن ششم)
2- حماسه های ثانوی: مانند سام نامه ی خواجوی کرمانی (689-750)
3- حماسه های متأخر: مانند نمایش نامه ی رستم و سهراب که حسین کاظم زاده (1262-1340) بر مبنای شاهنامه نوشت. (همان 66)
انواع حماسه ها ی منظوم فارسی برحسب موضوع، شامل موارد زیر می باشند:
1- حماسه ی اساطیری: که قدیمی ترین و اصیل ترین نوع حماسه است. و بر مبنای اساطیر شکل گرفته است.
2- حماسه ی پهلوانی: حماسه ی پهلوانی ممکن است جنبه ی اساطیری داشته باشد مثل زندگی رستم در شاهنامه و ممکن است جنبه ی تاریخی داشته باشد مثل ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در حماسه های پهلوانی، قهرمان معمولاً یک پهلوان مردمی است و برای او مرگ بهتر از ننگ است.
3- حماسه های دینی و مذهبی: قهرمان آن یکی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یکی از مذاهب است: مثل کمدی الهی دانته، خداوند نامه ی ملک الشعرای صبای کاشانی.
4- حماسه های عرفانی: در این گونه حماسه، قهرمانان بعد از شکست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره آمیز در جاده ی طریقت، در نهایت به پیروزی که همان حصول به جاودانگی از طریق فناء فی الله است، در می یابند. مثل حماسه ی حلاج در تذکره الاولیاء.
5- حماسه های دینی و تاریخی: که در شرح احوال و فتوحات پادشاهان گذشته یا معاصر شاعر است؛ مثل اسکندر نامه ی نظامی گنجوی، تمر نامه یا تیمور نامه از هاتفی خرجردی متوفی (927 ق) در شرح فتوحات امیر تیمور (736-807 ق) و شهنشاهنامه اثر ملک الشعرای فتحعلی خان صبا (متوفی 1238 ق) درباره ی تاریخ قاجاریه (1193-1344). (همان 67-68)
1-6-2-1-اشعار غنایی ( lyric poetry )
تاریخچه ی اشعار غنایی به ایران پیش از اسلام می رسد. در منظومه ی غنایی، همواره با عواطف شخصی و تأثرات و آلام و یا لذات و مسرات یک فرد سر و کار داریم. میزان و ملاک حقیقت در این نوع شعر عواطف و روح شاعر است. غرض و غایت شعر غنایی توصیف عواطف و نفسانیات فرد است و تمام عواطف نفسانی بشر از هر نوع که باشد موضوع آن است. (صفا، حماسه سرایی 3)
در شعر فارسی، از نخستین دوران پیدایش تا امروز اقسام شعر غنایی هم در قالب های گوناگون شعر سنتی فارسی و هم در انواع شعر نو و نیز به شکل دو بیتی های عامیانه به وجود آمده است. از تأثیر گزارترین منظومه های غنایی «ویس و رامین» اثر فخرالدین اسعد گرگانی (متوفی 466 ق) است که بعدها سرمشق شاعرانی چون نظامی گنجوی در سه منظومه ی غنایی او به نام های خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و هفت پیکر قرار گرفت. (میرصادقی، ذوالقدر 188)
از قرن هفتم به بعد، تحت تأثیر منظومه های غنایی نظامی، منظومه های فراوانی سروده شده است. می توان گفت تقریباً همه ی آن ها تقلید از صحنه ها و اجزای داستان نظامی است. در قرن سیزدهم و با شروع نهضت بازگشت ادبی، از توجه فوق العاده به سرودن منظومه های غنایی کاسته شد.
1-6-2-2-اشعار عرفانی – تعلیمی (mystic- didactic poetry )
شاخه ای از شعر فارسی دری است که شاعران عارف یا عارفان شاعر تحت تأثیر مشرب تصوف به وجود آورده اند. شعر عرفانی به بیان حال و عوالم خاص عارفان یا شرح اصول عقاید یا تفسیر و تأویل افکار آنان اختصاص دارد. ابوسعید ابوالخیر (357-440 ق) از نخستین عارفانی است که از تأثیر بیش از حد شعر آگاه بود و از شعر برای هدایت پیروان خود استفاده می کرد. حتی گاه چنان که مشهور است برای معالجه ی بیماران استفاده می کرده است. اهل تصوف از اواخر قرن چهارم به بعد از شعر به عنوان وسیله ای برای ترغیب و ارشاد پیروان خود استفاده می کرده اند. ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی (متوفی 525 یا 535 ق) را می توان اولین شاعری دانست که آثارش رنگ تصوف دارد. بعد از او فرید الدین عطار نیشابوری (540-618 ق) از جمله مهم ترین شاعران اهل تصوف است. بعد از حمله ی مغول (615 ق) و در تمام طول قرن هفتم و هشتم، به علت اوضاع خاص اجتماعی، تصوف به دوران اوج و اعتلای خود رسید، جلال الدین محمد مولوی بلخی بزرگترین شاعر متصوف ایران، در همین دوران ظهور کرد. از این دوره به بعد آثاری که به وجود آمد، تکرار و تقلید آثار گذشتگان یا شرح و تفسیر آن ها بود و ارزش هنری چندانی نداشت. مهم ترین آثاری که از قرن هشتم تا اواخرقرن دوازدهم به وجود آمده اند: عبارتند از: مثنوی های زاد المسافرین،
کنز الرموز از امیری حسینی هروی (متوفی 718 ق) و گلشن راز شیخ محمود شبستری (687-720 ق) و بالاخره منظومه ی « سلامان و ابسال » نورالدین عبدالرحمان جامی (متوفی 898 ق) و در دوره ی متأخر، حبیب خراسانی (1266 -1327 ق) با سرودن غزل هایی که حال و هوای متفاوتی داشت، رنگ تازه به شعر عرفانی زد. در دوره ی معاصر، سهراب سپهری (1307-1359) با درونمایه ی عرفانی شعرهایش، نوعی شعر عرفانی به وجود آورده است. هر چند عرفان او سرچشمه ای جدا از تصوف دارد. (همان 185-186)
علاوه بر متون عارفانه، برخی از متون روایی نیز وجود دارند که بعد از تعلیمی و اخلاقی گسترده تر از بعد عرفانی است؛ به طوری که اگر مراحل سیر و سلوک عارفانه را گذر از طریقت و شریعت و دست یابی به حقیقت بدانیم، اشعار مورد بحث در مرحله ی شریعت و ارائه ی دستور العمل های دینی و اخلاقی جای می گیرند، این اشعار را اشعار تعلیمی می نامیم. «بوستان» نمونه ی خوبی برای این گونه اشعار است.
1-6-3-شعر روایی در ادبیات معاصر فارسی
از دوران مشروطیت (1324-1327 ق) به بعد تحولاتی در صورت و معنای شعر به وجود آمد. از تحولات مهم تغییر ساختار شعر بود. آثاری به وجود آمد که جنبه ی روایتگری داشتند از جمله ی این آثار منظومه ی نوروزی نامه (1297 ق) و«کفن سیاه» میرزاده ی عشقی (1272-1303) خانوادهی سرباز (1305) و « مانلی» اثر نیما یوشیج، قصه ی شهر سنگستان از مهدی اخوان ثالث (1300-1359) را می توان اشاره کرد. البته عشقی در اشعار روایی اش علاوه بر قالب مثنوی که غالب اشعار روایی سنتی بوده اند، بهره گرفته است. مثلاً سه تابلو یا ایده آل را در قالب مسمط سروده است. که انحراف جدی از شعر سنتی محسوب می شود. (میمنت 299) نیما یوشیج نیز از شعرایی است که شعر روایی، با عنوان قصه ی رنگ پریده دارد. اما سرآغاز خط روایت داستانی در اشعار نیما «محبس» (1303) است که مایه های سنتی دارد. سپس «خانواده ی سرباز» (1305)، « شهید گمنام و سرباز فولادین» (1306 )، این اشعار برگرفته یا ترجمه از آثار خارجی هستند. (همان)
1-6-4-شعر روایی در ادبیات غربی
در اروپا تا قبل از به وجود آمدن رمان در اواخر قرن هفدهم،شعر متداول ترین شکل روایت به صورت منظوم باقی گذاشته است و شاعران نیز ترجیح می دهند موضوعاتی را که می توان به شکل منثور بیان شود کمتر به حیطه ی شعر راه بدهند. اما هنوز بسیاری از آثار شعری قرن بیستم، از جمله تعداد زیادی از اشعار تی.اس.الیوت (1888-1965 م) شاعر آمریکایی تبار انگلیسی را از جمله شعرهای روایی به حساب می آورند. (داد 314)
در قرون وسطی روائیات بر دو دسته تقسیم می شدند: منظومه های بزمی و رزمی (رمانس ها) و داستان های اخلاقی و مذهبی. از رمانس های معروف این دوره، منظومه ی «بروت» است که موضوع آن داستان های آرتور، پادشاه انگلستان است و شاعری به نام لامایان آن را سروده است. در بخش روائیات اخلاقی،
« داستان اخلاقی» در قرن سیزدهم و منظومه ی پیرزپلومن اثر لانگلند در قرن چهاردهم از نمونه های این نوع شعر به حساب می آید. در این زمینه ی روائیات تمثیلی منظومه ی « ملکه ی پریان » اثر ادموند اسپنسر، در بخش حماسه ی «بهشت گمشده» اثر جان میلتون نمونه ی درخشان شعر روایتی به شمار می روند.(همان 313-314)
به طور کلی در غرب منظومه ها بر حسب موضوع و محتوا در سه دسته جای می گیرند.
1) حماسه 2) رمانس منظوم 3) بالاد که هر یک از این موارد را به طور خلاصه تعریف می نماییم.
1-حماسه: (epic )
حماسه شعری است روایی و طولانی که معمولاً بر شرح احوال و اعمال خارق العاده ی قهرمانی متمرکز می شود و با حوادث مهم غیر معمول که غالباً به سرنوشت یک ملت و گاه به طور کلی نژاد بشری، مربوط است سرو کار دارد. این قهرمان در حماسه ی غربی اغلب جنبه ی فوق بشری یا نیمه خدایی دارد. (صفا 12)
1- بالاد ( ballad )
بالاد در ادبیات غرب، قصیده ای است که حکایت کوتاهی را بازگو می کند. (شمیسا 188) از حیث تاریخی، سابقه ی این قسم شعر در ادبیات انگلیسی به قرن یازدهم و دوازدهم می رسد. اما اوج شکوفایی آن قرن شانزدهم و هفدهم است. در ادبیات انگلیسی، نوعی شعر روایتی نسبتاً کوتاه و ساده است که در اصل برای تغنی سروده می شود. موضوع بالاد بدون مقدمه آغاز می شود و پیشینه ی رویدادها به طور ضمنی بر شنونده آشکار می گردد. موضوع بالاد، فشرده و در جریان گفت و شنود و توصیف اعمال اشخاص داستان برای شنونده بازگو می شود.
بالادها از لحاظ منشأ پیدایش بر دو گونه اند:
الف) بالاد ادبی: که شعرا با الهام از بالادهای عامیانه سروده اند و به صورت مکتوب موجود است.
ب) بالاد عامیانه: که سینه به سینه نقل شده است وشاعر معینی ندارد ومکتوب نیست.(داد 72-73)
3- رمانس منظوم
رمانس داستان هایی بوده که در قرون یازده و دوازده میلادی به زبان عوام نوشته می شده است. مشخصه ی اصلی رمانس در مرحله ی اول، رشادت ها و رفتارهای پهلوانانه است و عشق در مرحله ی ثانوی قرار داردو در رمانس هم مانند حماسه از نبرد با اژدها و دیوان واز سلاح های جادوئی مثل کمندهای عجیب و غریب سخن می رود. با این حال چند فرق عمده با یکدیگر دارند. در حماسه، اعمال پهلوانی بنیادهای اساطیری دارد. اما در رمانس اعمال غیر واقعی است. حماسه معمولاً شرح تاریخ ملی است اما رمانس ریشه ی تاریخی ندارد. قهرمان رمانس همیشه پیروز است. حال آن که قهرمان حماسه گاهی در نبردها شکست می خورد یا حتی کشته می شود اما قهرمان رمانس در پایان ماجرا به آرزوهای خود می رسد. از این رو رمانس لحنی شاد و موضوع سرگرم کننده دارد. (شمیسا 124-125)....
فهرست منابع و ماخذ :
- ابراهیمی، نادر،1378، ساختار و مبانی ادبیات داستانی، تهران: نشر فرهنگان
- امین پور، قیصر،1387، مجموعه ی کامل اشعار،تهران: نشر مروارید
- انوری، حسن، 1372، گزیده ی غزلیات سعدی، تهران: انتشارات علمی
- بارت، رولان، 1387، درآمدی بر تحلیل ساختاری روایت ها( ترجمه ی محمد راغب )، تهران: نشر فرهنگ صبا
- باطنی، محمد رضا، 1376، نگاهی تازه به دستور زبان، تهران: انتشارات سخن
- بشردوست، مجتبی، 1379، از صورت تا معنا، تهران: انتشارات امیرکبیر
- بهار، محمد تقی، 1373، سبک شناسی، تهران: انتشارات امیر کبیر
- حیدری، مریم، 1386، بررسی ساختار روایی در غزل فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی به راهنمایی دکتر سید محمد ترابی
- حسینی، سید حسن، 1387، هم صدا با حلق اسماعیل، تهران: انتشارات سوره ی مهر
- خطیب رهبر، خلیل، 1379، دیوان غزلیات مولانا، تهران: نشر صفی علیشاه
- خطیب رهبر، خلیل، 1386، دیوان فرخی سیستانی، تهران: نشر صفی علیشاه
- داد، سیما، 1378، فرهنگ اصطلاحات ادبی،تهران: انتشارات مروارید
- 1386، رسم شقایق، سوگنامه ی قیصر امین پور، تهران: سروش ( انتشارات صدا و سیما )
- روزبه، محمد رضا، 1378، سیر تحول در غزل فارسی، تهران: انتشارات روزنه
- شمیسا، سیروس، 1386، انواع ادبی، تهران: انتشارات میترا
- شمیسا، سیروس، 1385، سبک شناسی شعر، تهران: انشارات میترا
- شمیسا، سیروس، 1386، سیرغزل در شعر فارسی، تهران: انتشارات علم
- شمیسا، سیروس، 1385، نقد ادبی، تهران: انتشارات میترا
- شفیعی کدکنی، محمد رضا، 1380، ادوار شعر فارسی، تهران: انتشارات میترا
- شفیعی کدکنی، محمد رضا، 1387، در اقلیم روشنایی، تهران: نشر آگاه
- شفیعی کدکنی، محمد رضا، 1385، موسیقی شعر، تهران: انتشارات آگاه
- صفا، ذبیح الله، 1374، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: نشر قطره
- صفا، ذبیح الله، 1363، حماسه سرایی در ایران، تهران: انتشارات امیر کبیر
- صبور ، داریوش،1382، آفاق غزل فارسی،تهران: نشر زوار
- کزازی، میرجلال الدین، 1372،« پرنیان پندار غزل »، مجله ی شعر، سال اول (2)
- لنگرودی، شمس، 1370، تاریخ تحلیلی شعر نو( جلد یک )، تهران: نشر مرکز
- سجودی، فروزان، 1376،« ساختار گرایی در شعر معاصر»، مجله ی کتاب ماه ادبیات،
سال دوم(75 )،( هارلند )
- معدن کن، معصومه، 1388، بزم دیرینه عروس، تهران: نشر مرکز دانشگاهی
- میرصادقی، جمال، 1386، ادبیات داستانی، تهران: نشر سخن
- میر صادقی، جمال، 1385، عناصر داستان، تهران: نشر سخن
- میرصادقی، جمال و میمنت( ذوالقدر )، 1387، واژه نامه ی هنر داستان نویسی، تهران: نشر کتاب مهناز
- میر صادقی، میمنت( ذوالقدر )، 1387، واژه نامه ی هنر شاعری، تهران: نشر کتاب مهناز
- هروی، حسینعلی، 1375، شرح غزل های حافظ، تهران: نشر سیمرغ
- یونسی، ابراهیمی، 1388، هنر داستان نویسی، تهران: انتشارات نگاه