مشخصات این فایل
عنوان: تبیین روانکاوی فروید
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 36
این مقاله درمورد تبیین روانکاوی فروید می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله تبیین روانکاوی فروید می خوانید :
فرا من.آخرین جزء شخصیت که رشد می کند فرا من است. فرامن به عنوان راهی برای حل تعارض خاصی که در طول رشد شخصیت اتقاق می افتدبه وجود می آید. درباره این تعرض در طول همین فصل بحث خواهیم کرد.
فرا من تجسم ارزش های والدینی و اجتماعی است. همین جزء است که تعیین می کند که چیز درست است و چه چیز غلط است، و بیشتر در پی تکامل است تا در پی لذت . الگوی دقیق قواعد در فرامن شما از نظام پاداش هایتان و تنبیه هایی که والدینتان به کار می برند سرچشمه می گیرد . کودک برای جلب محبت و علاقه والدینش می کوشد از آنچه والدینش آنرا درست می پندارند متابعت کند . کودک برای اجتناب از درد ، تنبیه ، و طرد شدن از آنچه که والدینش آنرا خطا می پندارند اجتناب می کند. گرچه سایر مراجع قدرت نیز می توانند تأثیری ثانوی بر رشد فرامن داشته باشند، فروید معتقد است که فرامن عمدتاً از والدین سرچشمه می گیرد. فرایند پذیرش یا جذب ارزش های والدین و جامعه بزرگتر درون فکنی نامیده می شود.
فرامن باز هم می توان به دو دستگاه فرعی تقسیم کرد- یکی پاداش دهنده ، یکی تنبیه کننده. آن جنبه از فرامن که به رفتار پاداش می دهد من آرمانی نامیده می شود. هر آنجه که والدین آن را تأیید کنند یا ارج نهند ، به درون من آرمانی جذب می شود. بدین ترتیب من آرمانی به شما به خاطر رفتارهایی که مناسب با آن معیارها باشد به وسیله وادار کردن شما به احساس غرور پاداش می دهد. جنبه تنبیه کننده فرامن وجدان نامیده می شود. آنچه که والدین آنرا رد کنند یا به خاطر آن تنبیه کنند جذب وجدان می شود وجدان با ایجاد احساس گناه در شما ، شما را به خاطر اعمال و افکار بد تنبیه می کند.
فرامن دارای سه نقش به هم پیوسته است. اول ، می کوشد هر نوع تکانش نهادی را که جامعه ( یعنی والدین شما محکوم می کند کاملا منع کند. دوم ، می کوشد من را مجبور سازد که بیشتر با در نظر گرفتن ملاحظات اخلاقی عمل کند تا با ملاحظات عقلی. سعی می کند فرد را به سمت کمال مطلق در اندیشه ، کلام و عمل هدایت کند. از این توضیح بایستی روشن شود که فرامن بسیار دور از
واقع گرایی است . گر چه تأثیری متمدن کننده بر شخص می بخشد ، اما کمال گرایی آن جداً دور از واقعیت است.
فرامن، مانند من در تمامی سه سطح هوشیاری عمل می کند این موضوع مفاهیم ضمنی مهمی را در مورد چگونگی تجربه کردن آثار فرامن در بر دارد. هنگامی که فرایندهای من برتر هوشیارانه اتفاق می افتد شما از احساس هایتان و اینکه آنها از کجا سرچشمه می گیرند آگاه هستید. تصور کنید به کسی اهانت کردید، هر چند که معتقید که اهانت به افراد غیر قابل بخشش است در این صورت سرچشمه های احساس های گناه شما آشکار است. هنگامی که فرامن ناهشیارانه عمل می کند، نتیجه کاملاً متفاوتی به بار می آید. شما احساس گناه می کنید، اما هیچ تصوری ندارید که چرا چنین احساسی می کنید. از آنجا که احساس ها را می توان با تفکر فرایند اولیه جاری ساخت ، این احساس ها که ناهشیارانه اتفاق می افتند حتی ممکن است کاملاً نامعقول باشند .
توانایی بالقوه برای تعارض. هنگامی که فرامن رشد می کند، من راه دشواری ر ا برای طی کردن درپیش دارد. من به طورهمزمان بایستی با خواست های نهاد، دستورات اخلاقی فرامن ، وقید و بند های واقعیت سروکار داشته باشد. برای ارضای همه این خواسته ها، من مجبور است فوراً راهی برای تخلیه تمامی تنش ها به طریقی که از نظر اجتماعی قابل قبول و هم واقع گرایانه باشد، پیدا کند. البته این کار بسیار نا محتمل است. احتمال بیشتر این است که در میان این نیروها تعارض ها ی مکرر به وجود آید. برطبق دیدگاه روانکاوی ، چنین تعارض هایی جزء ذاتی زندگی هر کسی است.
اصطلاح قدرت من برای اشاره به توانایی من برای عملکرد مؤثربه رغم خواست ها و توقعات این نیروهای متعارض، به کار می رود. با سطوح پایین من، فرد در میان فشارهای رقابت آمیز از هم می پاشدو باقسدرت من بیشتر فرد می تواند از عهده آن فشارها بدون مشکلی جدی برآید.
به هر حال با ید به این نکته اشاره کنیم که برای من این امکان وجود دارد که بیش از حد قوی باشد. فردی که بیش از من اش قوی است به شدت عمل گرا و خردگرا و در عین حال نیز ملال آور هست. فروید تصور نمی کردکه هر یک از سه جزء شخصیت ذاتاً بهتر از بقیه است. بلکه بایستی در
بین آنها باید تعادلی وجود داشته باشد. فردی که دارای فرامنی بیش حد قوی است ممکن است در همه حال احساس گناه کند یا اینکه ممکن است به شیوه ای غیر قابل تحمل قدیس وار رفتار کند. فردی که دارای نهادی بیش از حد قوی است ممکن است چنان پایبند ارضای خویشتن باشد که نسبت به سایر افراد کاملاًبی علاقه باشد. سالمترین شخصیت آن است که در آن تأثیرات سه جزء کاملاً متعادل باشد.
اکنون به بررسی دقیق تر نیروهای انگیزشی که افراد را وادار به عمل می کند می پردازیم.
انگیزش: غریزه ها
فروید در تفکردر باره انگیزش مطالب زیادی را از نظرات حاکم در درون علوم زیست شناختی و فیزیکی وام گرفت. او معتقد بود که افراد دستگاه های انرژی پیچیده ای هستند که در آنها انرژی لازم برای کارهای روانی( تفکر، ادراک،یادآوری، رؤیا)از طریق فرایندهای زست شناختس رها می شود. به سخنی دقیق تر،او معتقد بود که انرژی روانی از طریق غریزه های ذاتی، یا سائق ها تولید می شود. این غریزه ها از طریق نهاد بیان می شوند.
یک غریزه دارای دو عنصر به هم پیوسته است: یک حالت نیاز زیستی و باز نمایی روانی ذاتی آن(یا میل). به عنوان مثال،حالت نیازی که به تجربه تشنگی مربوط می شود نوعی عدم تعادل در ترکیب شیمیایی یاخته ها در درون بدن است. تشنگی از نظر روانی به منزله میل به آب بازنمایی می شود. این عناصر با هم ترکیب می شوند تا هنگامی که آب مورد نیاز است غریزه ای برای نوشیدن اب تشمکیل می شود.
غریزه ها دارای چهار مشخصه هستند: یک منبع، یک موضوع، یک نیروی محرک، و یک هدف. منبع موقعیت یا نیاز زیر ببنایی زییست شناختی است کهغریزه بر آن مبتنی است. مقصود (همسان با اصل لذت) عبارت است از کاهش آنی تنشی که این نیاز زیربنایی به وجودآورده است. نیروی محرک اندازه یا فشاری است که توسط قدرت نیاز زیربنایی تععین می شود. هدف یک غریزه چند چیز
مختلف است. در یک سطح، عبارت از هر چیزی استکه نیاز را ارضاء کند-به عنوان مثال آب برای فردی تشنه. هدف همچنین اعمالی را شامل می شود که به منظور به دست آوردن آنچه مورد نیاز
است باید انجام شود. بنا بر این هدف تشنگی می تواند آب، عمل نوشیدن، گامهایی که برای به دست آوردن آب برداشته می شود(مثلاً برداشتن لیوان، باز کردن شیر و از این قبیل)را شامل می شود.
در مورد بسیاری از جنبه های کار فروید باید گفت که تصورات او درباره ماهیت و تعداد غریزه ها در طی زمان تغییر کرد. در نهایت او قانع شدهمه غریزه های اساسی را می توان در یکی از دو طبقه اختصاص داد. اولیت طبقه عبارت است از غریزه های زندگی و غریزه های جنسی(که در مجموع شهوت نامیده می شود)شهوت مجموعه ای از غرتیز صیانت نفس و جنسی است- غرایزی که با بقا، تولید مثل ولذت سرو کار دارند. اجتناب از گرسنگی و درد-و نیز میل جنسی- غریزه های زندگی هستند. در مجموع که نیروی روانی که با غرایز تولید می شود به لیبیدو معروف است.
http://eshghegol.blogfa.com/
گرچه همه غرایز زندگی به طور آشکاری جنسی نیستند، میل جنس واقعاً نقش مهمی در نظریه روانکاوی ایفا می کند. بر طبق نظر فروید نه یک بلکه تعداد فراوانی غریزه جنسی وجود دارد. هر یک از آنها با ناحیه متفاوتی از بدن،به بام ناحیه شهوتزا ارتباط دارد.سه ناحیه شهوتزا که در نظریه فروید تشخیص داده شده عبارت است از :دهان، مقعد، و اندامهای تناسلی. ناحیه های شهوتزا منابع بالقوه ای از تنش به شمار می روند. دستکاری این ناحیه تنش را کاهش می دهدو ایجاد لذت می کند. از این رو مکیدن و دود کردن لذت دهانبی ایجاد می کند،عمل دفع لذت مقعدی ایجاد می کند،و تحریک مهبل و احلیل موجب لذت تناسلی می شود.
در مقبل شهوت، طبقه دوم غریزه ها وجود دارد که غریزه های مرگ نامیده می شود. نظر فروید در مورد غریزه مرگ در این جمله او خلاصه شده استکه هدف تمامی زندگی مرگ است. فریودئ معتقد بود که زندگی به مفهومی صرفاً وسیله ای نقلیه برای مرگ فراهم می آوردو این که افراد به طور ناهشیاری مایلند که به حالت غیر آلی ای که از آن آمده اند بازگردند. فرضاً غریزه های مرگ دائماً
در حال عمل هستند اما غریزه های زندگی آنها را مهار می کنند. فروید هرگز اصطلاح خاصی برای نیرویی که بع غرایز مرگ مربوط می شود ابداع نکرد. همچنین هزگز یک غریزه مرگ را به یکی از
ناحیه های بدن، چنان که در مورد غرایز شهوانی قائل بود، ارتباط نداد. تا حودی با این دلایل، غریزه مرگ کمتر از شهوت مورد توجه قرار گرفته است.
یکی از جنبه های غریزه مرگ که واقعاً مورد توجه قرار گرفته است به پرخاشگری مربوط می شود. فروید معتقد بود که افراد دارای سائقی پرخاشگرانه هستند. این سائق غریزه ای اساسی نیست، بلکه از ناکامی غریزه های مرگ ناشی می شود. به عبارت دیگر شهوت معمولاًمانع ازتجلی مسمتقیم غریزه های مرگ می شود، و بدن ترتیب نیروی غریزی را بلا مصرف میگذارد. این انرژی میتواند به صورت پرخاشگرانه یا ویرانگر علیه دیگران صرف شود. بدین ترتیب در نظریه روانکاوی اعمال پرخا شگرانه تجلی امیال خود ویرانگر است که به سمت دیگران تغییر جهت داده است.
پالایش و پرخاش
این تصور که انرژی پرخاشگرانه برانگیزنده ای در شخصیت به شمار می آیدیکی از ادعاهای مهم نظریه روانکاوی به شمار می رود. فروید تصور می کرد که انرژی روانی به طور مداوم باید استفاده شود، زیرا موجود زنده به طور مستمر آن را می سازد. اگر این انرژی مصرف نشود، شاری که اعمال می کند همواره بیشتر و بیشتر می شود، درست همانگونه که فشار در یم دیگ بخار در صورتی که بخار ان خارج نشود افزایش می یابد. در یم نقطه ، ترکم انرژی پرخاشگرانه چنان زیاد می شودکه دیگر نمی توان آن را مهار کرد. در این مرحله کنترل تکانه از دست می رود و شخص اقدام به پرخاشگری می کند.
این تحلیل به دو پیش بینی منتهی می شود. اول پرداختن به پرخاشگری باید باعث شودافراد احساس بهتری پیدا کند- یعنی سطوح پایین تری از تنش یا برانگیختگی داشته باشند. زیرا سائق پرخاشگرانه دیگر ناکام گذارده نمی شود. دوم، چون تکانش ابراز شده است، انرژی پشت آن نیز تحلیل رفته است وفرد کمتر احتمال می رود که در آینده ای نزدیک دوباره پرخاشگری کند. این دو
تأثیردرگیر شدن در پرخاشگری روی هم رفته پالایش نامیده می شود. این نظر مربوط به انرژی پرخاشگرانه و رها سازی آن در اندیشه نظریه پردازان جدیدتر-مثلاً شرح مگارگی از اعمال به شدت
خشونت آمیز-نیز منعکس شده است. مگارگی استدلال می کند که افراد دارایموانع قوی در برابر پرخاشگری – موسوم به پرخاشگران پر کنرل به ندرت تخلیه بخار میکنند که حتی اجازه می دهند در رویارویی با تحریک، احساساتشان را بروز دهند. با این حال با مرور زمان، احساساتشان بر روی هم انباشته می شودتا این که قید و بندهایشان دیگر نتوانند دوام بیاورند. از آنجا که انرژی زیادی روی هم جمع شده است، پرخاشگری رها شده ممکن است کاملاً وحشیانه باشد. جالب اینجاست که تحریک نهایی اغلب پیش پا افتاده استو صرفاً در حکم ضربه نهایی است. هنگامی که دوره پرخاش به پاین رسید، این افراد گرایش دارندکه شیوه های انفعالی و پر کنترل خود را دوباره در پیش گیرند.
به طور کلی، اگر فرض کنیم که تکانش های نهادی این افراد بیش از حد در کنترل من و فرا من آنها قرار دارد، انی مجموعه نیروهاهمستز با نظریه روانکاوانه پرخاشگری می باشند. مجموعه نیروهای پرخاشگری پرکنترل تا حد زیادی مورد اثبات تجربی نیز قرار گرفته است. با این حال باید یادآور شویم که این شواهد به یک گروه تقریباً منتخب از افراد مربوط می باشد.
امتزاج انرژی های لیبیدویی و پرخاشگرانه. فروید جنین فرض می کرد که انرژی پرخاشگرانه و جنسی، و راههای راه گزینی آنها رفتار انسان را تعیین می کنند. به عنوان مثال روابط را در نظر بگیرید. رابطه ای که تنها لیبیدو در خدمت آن باشد مشخصه اش مهربانی و مراقبت است.با این حال ، گاه انرژی جنسی و پرخاشگرانه در رابطه بین افراد کنار هم قرار می گیرند، که اول یکی و سپس دیگری تجلی می یابد. این الگو دو سو گرایی نامیده می شود. گاه این دو انرژی همجوشی پیدا می کنند و فعالیتی واحد را دامن می زنند(فروید،1933). این ادغام جنسیت و پرخاشگری، آزارگری (سادیسم)نامیده می شود.
بخشی از فهرست مطالب مقاله تبیین روانکاوی فروید
جایگاه روانکاوی در تاریخ روان شناسی
اهمیت مطالعه روانکاوی:
ابداع روانکاوی
اصول اساسی
الگوی مکان نگار ذهن
اجزای شخصیت
کنترل من و تأخیر ارضاء
توانایی بالقوه برای تعارض.
پالایش و پرخاش
دانلود مقاله تبیین روانکاوی فروید