تعریف اومانیسم :[1]
اومانیسم واژه ای است که در طول تاریخ ، معانی گوناگونی به خود دیده است . تاریخ پیچیدة آن در دنیای غرب دامنة معانی و تعاریفش را گسترده کرده است . با وجود این ، می بایست ضمن تأکید بر تکثر ، پیچیدگی و سیال بودن معانی اومانیسم ،تعریف امروزی آن را ارائه نماییم . ریشة این واژه humble (humilis) از واژه لاتین "humus" به معنای خاک یا زمین است . از این رو "homo" به معنای هستی زمینی و "humanus" به معنای خاکی یا انسان است .[2] این واژه در آغاز در مقابل سایر موجودات خاکی یعنی حیوانات و گیاهان و همچنین مرتبة دیگری از مخلوقات یعنی ساکنان آسمان یا خدایان (divihnus , deusldivus) به کار می ر فت . در اواخر دوران باستان و قرون وسطای غرب ، محققان و روحانیان میان "divinitas" به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت می گرفت و اومانیتاس (humanitas) یعنی حوزه هایی که به قضایی عملی زندگی دنیوی مربوط می شد ، فرق گذاشتند .از آنجا که این حوزة دوم بخش اعظم مواد خام خود را از نوشته های رومی و به طور فراینده یونان باستان می گرفت ، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را "umanisti" یا «اومانیست ها » نامیدند .[3] بر این اساس "humanity" به آن حوزه از معارف درسی اطلاق می شد که صنایع بیان ، منطق ، ریاضیات و مطالعة آثار نویسندگان یونانی و رومی را در بر می گرفت و«اومانیست » فردی بود که این مموضوعات را ترجمه یا تدریس نموده و یا امکانات تدریس آنها را فراهم می کرد .[4]
این تعریف از اومانیسم ، در طول زمان ثابت نماند و واژة مذکور با پذیرش معانی مختلف تعاریف دیگری را از خود بر جای گذاشت به گونه ای که به طور خلاصه می توان گفت از قرن چهارم میلادی تا امروز به صورت های زیر تعرف شده است :
1- ادبیات باستانی (شعر ، معانی ، بیان ، اخلاق و سیاست )
2- توجه به افکار ، علایق و مرکزیت انسان .
3- اعتقاد به توانایی های وجود انسان .
4- اعتقاد به عقل ، تعقل ، متد علمی و شک به عنوان ابزارهای مناسبی در کشف حقیقت و ساختار جامعة انسانی .[5]
5- انسان سالاری یا بشر گرایی در مقابل خداسالاری .
با وجود تعاریف و معانی مختلف برای این واژه می توان گفت تا کنون دو معنای آن بیشتر رواج یافته است :[6]
[1]- Humanism
[2] - دیویس تونی، اومانیسم ؛ ترجمة عباس مخبر ،نشر مرکز ، 1378 ،ص 170.
[3] - همان
[4] - همان
[5] - سلیمانی، معصومه، تبار شناسی اومانسیم؛ منبع : اینترنت www.eresaneh.com/persia.pl-2.
[6] - زرشناس، شهریار ، مبا نی نظری غرب مدرن؛ کتاب صبح ، 1381، ص 38.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:130
فهرست مطالب:
مقدمه ………………………………………………………………………………………………………. 3
فصل اول : اومانیسم چیست
1-5-1 اومانیسم در سرودههای دانته و میلتون …………………………………………. 20
فصل دوم :اومانیسم و دین شناسی
2-1 تاثیر اومانیسم بر دین ………………………………………………………………………. 30
2-2 تاثیر اسلام و فرهنگ تئوکراتیل بر شکلگیری اومانیسم ………………………… 32
2-3 دو وجه فرهنگ اومانیسم و بیان نظریههای متفاوت نسبت به تعریف دین .. 33
2-4 فرهنگ زمینی از دیدگاه دین ………………………………………………………………. 34
2-5 جوهره اصلی تفکر و فرهنگ معاصر غربی ………………………………………… 35
2-6 تفاوت فرهنگ ما با فرهنگ غرب………………………………………………………….. 36
2-7 ملاک سودمندی از نظر اومانیستها …………………………………………………… 37
2-8 اومانیسم اسلامی در اندیشه شریعتی …………………………………………………. 38
2-8-1 شریعتی و ماهیت پویای انسان ………………………………………………………. 39
2-8-2 انسان جمعی از خدا و خاک …………………………………………………………… 42
2-8-3 مقایسهی دیدگاه اومانیسم غربی و اومانیسم شریعتی……………………….. 44
2-8-4 کاربرد اندیشهی شریعتی در جامعهی امروز …………………………………… 45
2-9 اومانیسمها و پیامبران و اولیای الهی ………………………………………………….. 47
2-10 اومانیست ها چگونه وارد مباحث دینی میشدند …………………………………. 47
2-11 نظر اسلام درباره تفکر اومانیست …………………………………………………….. 48
2-12 اومانیسم در اسلام با اومانیسم غربی چه تفاوتهایی دارد ………………….. 51
2-13 اومانیسم در ایران ………………………………………………………………………….. 51
فصل سوم : اومانیسم در دیدگاه جامعه شناختی
3-1 نظریه آگوست کنت و اومانیسم ………………………………………………………….. 56
3-2 به فردیت رسیدن انسان تحت چه عواملی باعث رشد و تقویت انسان میشود 57
3-3 نگاه انسان به خود در غرب ( جامعه جدید ) و در قرون وسطی …………….. 59
فصل چهارم : اومانیسم در فلسفه
4-1 معنای فلسفی اومانیسم ……………………………………………………………………… 61
4-2 جریان نقد اومانیسم …………………………………………………………………………. 63
4-3 اومانیسم مکتب است یا گرایش …………………………………………………………. 64
4-4 انسانگرایی و اومانیسم در مارکسیسم و پراگماتیسم واگزیستانسیالیسم …. 65
4-5 آیا میتوان اومانیسم را یک مکتب فلسفی فرض کرد …………………………….. 66
4-6 اومانیسم در قرن 19-20 و نظریه نیچه ………………………………………………. 67
4-7 تحلیل انسان به خرد در غرب و فلسفه کانت…………………………………………. 68
4-8 دیدگاه سقراط ، افلاطون و ارسطو نسبت به انسان ………………………………. 69
4-9 اساس و اندیشه مارکس و بیگانگی از دیدگاه مارکس …………………………… 70
4-10 مروری بر زندگی و اندیشه هگل ……………………………………………………… 74
4-11 هگل و نظریهی تجلی روح و کتاب پدیدار شناسی ……………………………….. 77
4-11-1 پدیدار چیست …………………………………………………………………………….. 78
4-11-2 پدیدار شناسی هوسرل ……………………………………………………………….. 79
4-11-3 پدیدار شناسی براساس فلسفهی هایدگر ……………………………………….. 80
4-11-4 پدیدار شناسی براساس تعریف هگل …………………………………………….. 81
4-11-5 هگل و نظریهی او در تجلی روح و تعالی شعور در کتاب پدیدار شناسی 82
4-11-6 هگل و رابطهی بین جسم و چهره فرد با خصایص و ویژگیهای روح .. 84
4-11-7 هگل و تحلیل و برررسی عقل در حوزهی فلسفه پدیدار شناسی ……….. 85
4-12 نگاهی به نامههایدگر در باب اومانیسم ……………………………………………… 86
4-12-1 نظریه هایدگر درباره سرچشمه اومانیسم ……………………………………… 89
4-12-2 نظریه هایدگر دربارهی نسبت بین متافیزیک و اومانیسم …………………. 90
4-12-3 تفکر آینده در فلسفه هایدگر ………………………………………………………… 91
فصل پنجم : اومانیسم در دیدگاه روانشناختی
5-1 رفتار انسان منتج و متاثر از افکار اوست ……………………………………………. 93………..
5-2 نظریهی کارل یونگ ………………………………………………………………………….. 94
5-3 نظریهی آلفرد آدلر …………………………………………………………………………… 97
5-4 نهضت انسان گرا از دید انجمن روانشناسان انسان گرای آمریکا ………….. 98
5-5 شرح حال و بررسی عوامل موثر در اندیشهی کارل راجرز ………………….. 99
5-5-1 عقاید عمدهی راجرز …………………………………………………………………… 100
5-6 شرح حال و بررسی عوامل موثر در اندیشهی ابراهام مزلو ………………… 103
5-6-1 عقاید عمدهی مزلو ……………………………………………………………………… 104
5-7 هدف از فکر کردن چیست ……………………………………………………………….. 107
5-8 فروید فیلسوف بود یا روانشناس ……………………………………………………… 107
5-9 برداشت فروید از ماهیت انسان ……………………………………………………….. 108
5-10 بیگانگی و توهم از دیدگاه فروید …………………………………………………….. 111
5-11 ضمیر ناخودآگاه فروید………………………………………………………………….. 116
5-11-1 احساسات ناخودآگاه ………………………………………………………………… 117
5-12 پیش درآمدی بر خود شیفتگی ………………………………………………………. 122
نتیجه گیری …………………………………………………………………………………………… 131
گزارش کار عملی ………………………………………………………………………………….. 132
فهرست منابع ………………………………………………………………………………………… 133
1-1- تعریف اومانیسم :
اومانیسم واژه ای است که در طول تاریخ ، معانی گوناگونی به خود دیده است . تاریخ پیچیده آن در دنیای غرب دامنه معانی و تعاریفش را گسترده کرده است . با وجود این ، می بایست ضمن تأکید بر تکثر ، پیچیدگی و سیال بودن معانی اومانیسم ،تعریف امروزی آن را ارائه نماییم . ریشه این واژه humble (humilis) از واژه لاتین “humus” به معنای خاک یا زمین است . از این رو “homo” به معنای هستی زمینی و “humanus” به معنای خاکی یا انسان است . این واژه در آغاز در مقابل سایر موجودات خاکی یعنی حیوانات و گیاهان و همچنین مرتبه دیگری از مخلوقات یعنی ساکنان آسمان یا خدایان (divihnus , deusldivus) به کار می ر فت . در اواخر دوران باستان و قرون وسطای غرب ، محققان و روحانیان میان “divinitas” به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت می گرفت و اومانیتاس (humanitas) یعنی حوزه هایی که به قضایی عملی زندگی دنیوی مربوط می شد ، فرق گذاشتند .از آنجا که این حوزه دوم بخش اعظم مواد خام خود را از نوشته های رومی و به طور فراینده یونان باستان می گرفت ، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را “umanisti” یا «اومانیست ها » نامیدند . بر این اساس “humanity” به آن حوزه از معارف درسی اطلاق می شد که صنایع بیان ، منطق ، ریاضیات و مطالعه آثار نویسندگان یونانی و رومی را در بر می گرفت و«اومانیست » فردی بود که این مموضوعات را ترجمه یا تدریس نموده و یا امکانات تدریس آنها را فراهم می کرد .
این تعریف از اومانیسم ، در طول زمان ثابت نماند و واژه مذکور با پذیرش معانی مختلف تعاریف دیگری را از خود بر جای گذاشت به گونه ای که به طور خلاصه می توان گفت از قرن چهارم میلادی تا امروز به صورت های زیر تعرف شده است :
1- ادبیات باستانی (شعر ، معانی ، بیان ، اخلاق و سیاست )
2- توجه به افکار ، علایق و مرکزیت انسان .
3- اعتقاد به توانایی های وجود انسان .
4- اعتقاد به عقل ، تعقل ، متد علمی و شک به عنوان ابزارهای مناسبی در کشف حقیقت و ساختار جامعه انسانی .
5- انسان سالاری یا بشر گرایی در مقابل خداسالاری .
با وجود تعاریف و معانی مختلف برای این واژه می توان گفت تا کنون دو معنای آن بیشتر رواج یافته است :
1-2- تاریخچه اومانیسم :
پیشینه اومانیسم از لحاظ تاریخی به یونان باستان بر می گردد . در یونان باستان خدایان صفات و سجایای انسانی و حتی صورت انسانی داشتند . اندام انسانی مهمترین مسئله هنر مجسمه سای و نقاشی به حساب می آمد . توجه به انسان در یونان باستان به حد اعلای خود رسیده و حتی در اندیشه سوفسطائیان انسان مقیاس همه چیز بود . به طور کلی بسیاری ، تاریخ فرهنگ یونای را تاریخ وقوف به ارزش و حیثیت انسان و استقلال فرد می داند . با زوال استقلال یونان ، فرهنگی یونانی به صورت رنگ باخته به روم منتقل گردید . هرچند دموکراسی و آزادی فردی مطابق نمونه یونانی در روم به طور اساسی پا نگرفت ولی این طرز تفکر اثر خود را بر جای گذاشت .
پس از ظهور مسیحیت و رسمی شدن آن در امپراتوری روم با فرمان کنستانتین و در نهایت حاکمیت و اشاعه مسیحیت در روم و سایر نقاط اروپا ، فرهنگ مسیحی ، به تدریج بر کشورهای غربی مسلط شد . مسیحیان پس از اتحاد با دولت و برقراری تئوکراسی کلیسایی از پایان قرن یازدهم تا آغاز قرن سیزدهم ، قدرت دنیوی را تابع قدرت روحانی خود کردند و فرهنگ خود را بر فرهنگ اومانیستی متأثر از یونان چیره ساختند . ارباب کلیسا به دنبال این حاکمیت سیاسی و فرهنگی و باافزایش فشار و اختناق ، مقام و منزلت و حیثیت انسان را تنزل داده ، خرد نمودند و به نام مذهب مسیح ، آزادی و اختیار انسان ها را از آنان سلب نمودند .
این گرایش افراطی در زیر پا گذاشتن کرامت انسانی ، به دنبال خود واکنش شدیدی را در جهت توجه به «انسان» پدید آورد . خصوصیات انحرافی این محیط فرهنگی که زمینه ساز اومانیسم شد به قرار زیر بود :
2- توانایی و اختیار انسان نادیده گرفته شده بود .
3- آدمی قدرت و لیاقت ارتباط بدون واسطه با خدا را نداشت و نیازمند واسطه گری قدیسین و ارباب کلیسا بود .
4- با تفسیر انحرافی ، دین به منزله عامل سکون و رکود معرفی شده بود .
5- از طرف ارباب کلیسا علم وعقل انسانی در مغایرت با دین معرفی می شد و کار علمی ، دخالت شیطانی در امور عالم و منافی عبودیت تلقی می گردید .
6- دین و دنیا ، لذائذ رو حانی و جسمانی ، آن جهان و این جهان ، ماورای طبیعت و طبیعت ، دو قطب مخالف یکدیگر و دو مفهوم متباین تلقی می شدند ، که هیچ نقطه اشتراکی با یکدیگر نداشتند .
7- بیشترین تأکید بر صفت غضب خداوند بود و عفو و رحمت الهی کمتر مورد توجه قرار می گرفت .
8- صاحبان قدرت کلیسایی مردم را تحت فشار و اختناق قرارداده بودند و به تفتیش عقاید آنها می پرداختند ، به عبارت دیگر ، چه از لحاظ رفتاری و چه از لحاظ فکری ، آزادی از مردم سلب شده بود .
9- ارباب کلیسا که داعیه ارتباط خاص با خدا داشتند و مردم را به امور معنوی و روحانی فرا می خواندند ، خود به جاه طلبی ، ریاکاری و ظلم و بی عدالتی مبتلا شده بودند .
10- ارباب کلیسا نه تنها ادعای مالکیت آسمان ، بخش گناهان و فروش اراضی بهشت را داشتند ، بلکه کسب جاه و مقام دنیوی نیز نیازمند انتساب به آنان بود .
استمرار این جریان باعث گردید تا درایتالیا گرایش آشکار به ضدیت با فر هنگ حاکم صورت پذیرد و در جهت مقابله با آنان ، بازگشت به فرهنگ باستان که در لایه های زیرین اجتماع وجودداشت ،احیا گردد . ا ین فرهنگ با ستانی که خود یک فرهنگ وارداتی از یونان قدیم بود .روشنفکران ومعترضان را به مبدأ و منشأ خود هدایت می کرد .
بر این اساس ، جنبش اومانیستی نمودی از شورش و اعتراض روشنفکران ایتالیی نسبت به حکومت جابرانه امپراطوی ، ارباب کلیسا و فئودال ها بود . این نهضت که در جنوب ایتالیا شکل گرفته بود در قرون چهارده تا شانزدهم میلادی سراسر ایتالیا و پس از آن آلمان ، فرانسه ، اسپانیا و انگلستان را فرا گرفت و تجدید حیات فرهنگی یا رنسانس را به دنبال خود داشت . جنبش روشنفکری مسلط در رنسانس ، اومانیسم بود .
اومانیست ها در صدد بودند تا فرهنگ و حیاتی را که انسان در عصر کلاسیک یا قدیم دارا بود و در قرون وسطای مسیحی از دست داده بود، بار دیگر زنده نمایند . آنان بر این عقیده تأکید می کردند که مردم موجوداتی عاقل اند .
راه زنده کردن فرهنگ اومانیستی قدیم ، همانا زنده کردن ادبیات کلاسیک یونان و روم قدیم بود . آنان می خواستند تا روح آزادی و خودمختاری که انسان در قرون وسطا از دست داده بود ، دوباره به او باز گردد . نتیجه چنین اقدامی ، استقلال فرد انسانی و بیرون آمدن از قیمومیت کلیسا و امپراتور بود . اومانیست ها ، فلسفه اسکولاستیک را تفکراتی انتزاعی دانسته ، معتقد بودند که بر تجربه متکی نیست و نیازهای جامعه را برآورده نمی کند .
اومانیست ها که به دنبال آزدای خرد و مخالفت با ریاضت های دینی برآمده بودند ، در پی آن بودند تا لذائذ مربوط به طبیعت جسمانی را در مقابل توجه افراطی به جنبه روحانی (در نظام کلیسایی) مطرح سازند و حتی آن لذائذ را هدف نهایی فعالیت های بشری تلقی نموده ، اصولاً نقش زهد و پرهیزگاری را عمل منفی در کسب لذت و سود بر می شمردند .
بدین سان بر ا ختیار و آزادی انسان تأکید شد و دین مورد اعتراض قرار گرفت . همچنین از خدا و امور الهی غفلت شده و به امور انسانی و نیز نسبت به زیبایی ها و لذائذ فراموش شده جسمانی ، تمایل شدیدی ایجاد شد . هنر به صورتی مادی، جسمانی و این جهانی ترویج شده ، معنویت و روحانیت از این حوزه رخت بربست ودر هنر (مجسمه سازی و نقاشی) به تحسین تن عریان (زن و مرد ) پرداختند .
همچنین عالم غیب به فراموشی سپرده شده ، مادیگری اساس کار قرار گرفت . دین به عنوان ابزای برای خدمت به خواسته های انسانی درآمد و در نهایت با تلقی جدایی دین و دنیا ، دین را رها کرده و دنیا را برگزیدند .
متفکران برجسته جنبش اومانیستی در این دوره عبارتند از : پترارک ، دانته ، بوکاچیو ، لئونادرو داوینچی ، اراسموس ، برونو ، رابله ، مونتنی ، کپرنیک ، شکسپیر و فرانسیس بیکن .