فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:56
چکیده:
قرآن کریم آن نازله رحمت الهی و این زیباترین تحفه خداوندی، همچون دریایی است ژرف که رویهای قریب و عمقی غریب دارد و غور در بحر معرفت آن جز به اهلش میسر نشود. هرچه پیرامون یگانة معنا، پژوهش شود و در گشایش مفاتیح اسرار پر رمز و راز آن اهتمام به عمل آید، نقطه پایانی حاصل نشود و در نهایت معترفیم که ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم.
یکی از جلوههای باعظمت آیات الهی که در سراسر قرآن مشاهده میشود، تلالؤ انوار جاذبه و دافعه است. البته اصطلاح جاذبه و دافعه، تداعیکننده کتاب ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است که در آن با بینشی عمیق، جاذبه و دافعه شخصیت علی (ع) را تحلیل کرده است. در آنجا عمدتاً ابعاد
اجتماعی شخصیت امیرالمؤمنین(ع) مورد بحث قرار گرفته و نشان داده شده است که آن حضرت در ارتباط با افراد و گروههای اجتماعی، چه سیرهای داشتهاند ؛ لیکن در خصوص قرآن کریم، نه تنها آیات اجتماعی از منظر جاذبه و دافعه قابل بررسی است، بلکه بیشتر بعد توحیدی و ارتباط بین انسان و خدا مدنظر است.
بدون شک در قاموس صفات حضرت باریتعالی، رحمت و محبت نقشی فراتر و اخص دارد و تمام صفات ثبوتیه و سلبیه حضرتش در پرتو آن معنا مییابد و حضرت
حق خود را موظف به افاضه رحمت میداند. «…کتب علی نفسه الرحمة…» مگر نه این است که عصاره مفاهیم متعالی قرآن جمع در بسمله است و او جز رحمانیت و رحیمیت پیامی ندارد؟ بسم الله الرحمن الرحیم، ذکر مدام طالبان حقیقت و معراج سالکان طریقت است که مایه از خود بریدن و به او گرویدن است.
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش که بر یادش کنی خود را فراموش
ذکر بسمله گذشته از آنکه آغاز هر سوره مزین به آن است و بنابر نظر مفسران ۱۱۵ نوع خاص آن با تأویلهای متفاوت در قرآن آمده،نقطه آغازین و سبب تحقق هر فعلی در عوالم ملک و ملکوت است و افعال انسان سالک نیز بی آن قدری ندارد؛ هر چند بیذکر آن نیز خود به خود ذرات هستی جلوه اسم اللهاند.
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
اسم رب، اولین آیهای است که بر انسان نازل گشته، آنجا که میفرماید: «اقرا باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق* اقرا و ربک الاکرم» با تدبر در آیات اولیه نازله بر پیامبر اکرم(ص) معلوم میشود که به صراحت، به رحمت و رأفت خداوندی تأکید شده و سنت آفرینش انسان که مصداق بارز رحمانیت و اکرام الهی است، بهعنوان صفت پروردگاری که همه چیز به اسم اوست، قلمداد شده است. همان آفرینشی که نقطه پیدایش عشق و عرفان میان محب و محبوب حقیقی است.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راهنشین باده مستانه زدند
از دیگر روی، وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) که مخاطب خاص وحی الهی است و تنها پذیرنده بار سنگین امانت الهی است که آسمانها و زمین از آن امتناع کردند، جز برای ابلاغ پیام رحمت عام و فراگیر الهی مبعوث نشده است:
«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»
و اگر همین یک آیه نازل میشد، کافی بود تا اثبات کند که اسلام، این خاتم ادیان و جامع آنان، دین رحمت و محبت است و روح و جوهر دین، غیر از محبت چیزی نیست.
آنچه در این نوشتار مورد نظر است، بررسی آیات قرآن کریم از منظر جاذبه و دافعه است تا ضمن آنکه عمومیت جاذبه در قرآن متصور است و روح حاکم بر قرآن جز این نمیپوید، ابعاد دافعه در قرآن و حدود و ثغور آن نیز شناسایی شود.
از نظرگاه کلی، لفظ جاذبه و دافعه معمولاً با الفاظی چون: رحمت و غضب، لطف و قهر، کشش و گریز، خوف و رجاء، اقبال و ادبار و متضادهایی از این قبیل مترادف است. در آیات قرآن در مواردی که توجه و عنایتی نسبت به انسان شده و مورد لطف و محبت قرار میگیرد، مراد جاذبه قرآن است و در سایر مواضعی که انسان مورد قهر و غضب و سرزنش قرار میگیرد و بینصیب از لطف و محبت خداوندی قلمداد میشود، منظور دافعه قرآن است.
جاذبه الهی سبب میشود انسان دارای امید و رجاء شود و در این مسیر پرجذبه، به سوی حضرتش تکامل روزافزون یابد و کمکم با مجاهدتهای فراوان به مرحله بیخودی و انقطاع و تمنای وصال و لقاءالله نائل شود که پیام اصلی و غایی قرآن کریم است: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فمل’قیه» از آن سو، دافعه الهی سبب میشود که انسان، متخلق به بیم و خوف از مقام حضرت باریتعالی گردد و بدین سان با ملاحظه قدرت جلالیه خداوند نهایتاً متوجه جمال الهی گردیده و مجذوب او شود و در نتیجه به همان مسیر انقطاع و تمنا برگردد. لذا آگاهی از مراتب دافعه، از جهت تذکر درونی، به پایداری در صراط مستقیم عشق و معرفت است تا دوری از خوف الهی سبب سستی در طی طریقت نشود.
از این روست که در مشرب عرفانی، دافعه عین جاذبه است و گستره وسیع جاذبه، هرگونه مظهر دافعه را نادیدنی میسازد و تحتالشعاع خود قرار میدهد. در مثنوی مولوی، این حقیقت به زیبایی بیان شده است.
ای جفای تو ز دولت خوب تر و نتقام تو ز جان محبوب تر
نار تو این است نورت چون بود ماتم این تا خود که سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جود تو وز لطافت کس نیابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند وز کرم آن جور را کمتر کند!
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد بوالعجب! من عاشق این هر دو ضد
با این توضیحات، بسیار مناسب خواهد بود که نگرشمان نسبت به آیات قرآن نیز با چنین بینشی همراه باشد و در مواردی که سخن از دافعه و قهر و غضب به میان میآید، عارفانه به عشق و جذبه پیوند زنیم و به تفسیر عاشقانه در پرتو خوف و رجاء دست یابیم.
پروردگاری که رحمانیت و رحیمیت را بر خود فرض دانسته، چنان رحمتی که تنها صد یک آن در این عالم به ظهور رسیده و پیامبری را مبعوث گردانیده که مفتخر به رحمةللعالمین است و کلامی در کمال اعجاز نازل فرموده که «… شفاء لما فی الصدور…» است و نعمت هدایت را در پی خلقت بر خلیفه خود بر زمین ارزانی داشته «… ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» و روزی او را نیز متعهد گردیده «و ما من دابّة فی الارض الا علی اللّه رزقها» و سپس وی را مستحق لقاء خود دانسته و پس از تنعم و بهرهمندی از لذایذ اخروی «… و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون» او را در مقام قرب خود سکنی میدهد «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» ، العیاذ بالله مگر میشود انسان را مشمول بیمهری و دفع و غب خود قرار دهد؛ انسانی که حامل امانت وزین خلیفةاللهی است و زبده مخلوقات هستی و اشرف آنان است. «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک» .
پس چگونه است که مظاهر دافعه در قرآن کریم به کرات بروز یافته و مورد تأکید قرار گرفته است؟ همانگونه که پیشتر توضیح داده شد ،اولاً: موجب محافظت قوه خوفیه میشود تا در سایه آن قوه جذبیه به تکاسل و تزایل نگراید و همواره عامل توأمان خوف و رجاء سبب تکامل در سیر الیالله شود. ثانیاً: آنچه جای تأمل دارد
این است که انسان خود مانع از افاضه رحمت الهی بر خویشتن میشود (تو خود حجاب خودی) و چون حایلی در میان خویش و خدا قرار میگیرد. انسان بالطبع ضعیف و عجول و بیصبر است و گاهی ناگزیر دچار نسیان و کفران میگردد، لیکن قوای هدایتگر تکوینی و تشریعی به گونهای مجهز به یاری انسان شتافته که دیگر یارای دفاع از ناگزیری خود ندارد: «… فللّه الحجة البالغة…» و خود اوست که در انتخاب گرویدن به هدایت یا ضلالت مخیر است: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» .
دریغا که انسان جهول و ظلوم به تبعیت از نفس اماره و لذایذ چند روزه، همچو طفلی گوهر شکر را به ثمن بخسی معامله میکند (گوهری طفلی به قرصی نان دهد) و خود را محروم از فیوضات خداوندی میگرداند. هم اوست که جرأت گستاخی در برابر پروردگار کریم به خود میدهد و اینهمه بساط تعالیبخش را نادیده میگیرد و مورد خطاب قرار میگیرد که: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم* الذی خلقک فسویک فعدلک* فی ای صورة ما شاء رکبک» .
بنابراین در تقابل بین انسان و خدا، رابطهای که عمیقاً برقرار است، قوه جاذبه و تجاذب است: «… یحبهم و یحبونه…» و این انسان جاهل است که امواج دافعه را از خود ساطع میکند و خویشتن را از جذبه الهی دور میسازد و همین، خود سبب ظهور تجلیات دافعه الهیه بر انسان میشود.
از این رو گفته اند:
خلق را چون آب دان صاف و زلال اندر او پنهان صفات ذوالجلال
بدین معنی که ظهور تجلیات صفات الهی بر اساس انعکاس افعال نیکو یا قبیح انسان بر او واقع میشود. با این تفاوت که افعال نیکو، سیری نزولی از حق و افعال قبیح، سیری صعودی از عبد دارد. «ما اصابک من حسنة فمن اللّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک…» در هر حال حضرت باری تعالی هیچگاه رضا به قهر نداده، بلکه هر آینه مشتاق جذبه و لقاء انسان است: «لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً»
پیامبر(ص) و خدیجه(س)، ادب و عاطفه
۹ شوّال سال ۲۸ قبل از هجرت، روزی بود که پیامبر اکرم(ص) خدیجه کبرا(س) آن بانوی بزرگ را به همسری گرفت. این روز که امسال مصادف با ۱۸ بهمن است، بیتردید روز مبارکی برای امت اسلامی و مبدأ برکات بسیار بود. آنچه میخوانید نگاهی کوتاه است به روابط عاطفی میان پیامبر(ص) و خدیجه(س) که اشارهای نیز به مقدمات این ازدواج دارد.
زندگی مشترک پیامبر(ص) و خدیجه(س) درسآموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند. عدم دلبستگی خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوی، عشق و علاقه به پیامبر(ص)، عطوفت و مهربانی متقابل رسول خدا(ص) و خدیجه(س)، ایثار و وفاداری نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهای آموزندهای است برای جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(س)
خدیجه را نباید تنها یک بانوی سرمایهدار دانست. که شتران حامل مالالتجاره را به مناطق مختلف میفرستاد، و سودهای کلان بدست میآورد، بلکه وی به عنوان یک شخصیت معنوی، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، دارای شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوی بزرگ، حتی در دوران جاهلیت، که پاکدامنی جایگاهی نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد. «و کانت تُدعی فی الجاهلّیة بالطّاهره لشدّة عفافها و صیانتها».
خدیجه آنچنان بر بلندای معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(ص) به کمال وی شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد(ص)».
مردان بسیاری قلّه کمال را فتح نمودهاند، ولی از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کردهاند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص).
این بانوی بامعرفت، آنچنان حقیقتشناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق میکند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست میآورد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:56
چکیده:
قرآن کریم آن نازله رحمت الهی و این زیباترین تحفه خداوندی، همچون دریایی است ژرف که رویهای قریب و عمقی غریب دارد و غور در بحر معرفت آن جز به اهلش میسر نشود. هرچه پیرامون یگانة معنا، پژوهش شود و در گشایش مفاتیح اسرار پر رمز و راز آن اهتمام به عمل آید، نقطه پایانی حاصل نشود و در نهایت معترفیم که ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم.
یکی از جلوههای باعظمت آیات الهی که در سراسر قرآن مشاهده میشود، تلالؤ انوار جاذبه و دافعه است. البته اصطلاح جاذبه و دافعه، تداعیکننده کتاب ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است که در آن با بینشی عمیق، جاذبه و دافعه شخصیت علی (ع) را تحلیل کرده است. در آنجا عمدتاً ابعاد
اجتماعی شخصیت امیرالمؤمنین(ع) مورد بحث قرار گرفته و نشان داده شده است که آن حضرت در ارتباط با افراد و گروههای اجتماعی، چه سیرهای داشتهاند ؛ لیکن در خصوص قرآن کریم، نه تنها آیات اجتماعی از منظر جاذبه و دافعه قابل بررسی است، بلکه بیشتر بعد توحیدی و ارتباط بین انسان و خدا مدنظر است.
بدون شک در قاموس صفات حضرت باریتعالی، رحمت و محبت نقشی فراتر و اخص دارد و تمام صفات ثبوتیه و سلبیه حضرتش در پرتو آن معنا مییابد و حضرت
حق خود را موظف به افاضه رحمت میداند. «…کتب علی نفسه الرحمة…» مگر نه این است که عصاره مفاهیم متعالی قرآن جمع در بسمله است و او جز رحمانیت و رحیمیت پیامی ندارد؟ بسم الله الرحمن الرحیم، ذکر مدام طالبان حقیقت و معراج سالکان طریقت است که مایه از خود بریدن و به او گرویدن است.
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش که بر یادش کنی خود را فراموش
ذکر بسمله گذشته از آنکه آغاز هر سوره مزین به آن است و بنابر نظر مفسران ۱۱۵ نوع خاص آن با تأویلهای متفاوت در قرآن آمده،نقطه آغازین و سبب تحقق هر فعلی در عوالم ملک و ملکوت است و افعال انسان سالک نیز بی آن قدری ندارد؛ هر چند بیذکر آن نیز خود به خود ذرات هستی جلوه اسم اللهاند.
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
اسم رب، اولین آیهای است که بر انسان نازل گشته، آنجا که میفرماید: «اقرا باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق* اقرا و ربک الاکرم» با تدبر در آیات اولیه نازله بر پیامبر اکرم(ص) معلوم میشود که به صراحت، به رحمت و رأفت خداوندی تأکید شده و سنت آفرینش انسان که مصداق بارز رحمانیت و اکرام الهی است، بهعنوان صفت پروردگاری که همه چیز به اسم اوست، قلمداد شده است. همان آفرینشی که نقطه پیدایش عشق و عرفان میان محب و محبوب حقیقی است.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راهنشین باده مستانه زدند
از دیگر روی، وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) که مخاطب خاص وحی الهی است و تنها پذیرنده بار سنگین امانت الهی است که آسمانها و زمین از آن امتناع کردند، جز برای ابلاغ پیام رحمت عام و فراگیر الهی مبعوث نشده است:
«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»
و اگر همین یک آیه نازل میشد، کافی بود تا اثبات کند که اسلام، این خاتم ادیان و جامع آنان، دین رحمت و محبت است و روح و جوهر دین، غیر از محبت چیزی نیست.
آنچه در این نوشتار مورد نظر است، بررسی آیات قرآن کریم از منظر جاذبه و دافعه است تا ضمن آنکه عمومیت جاذبه در قرآن متصور است و روح حاکم بر قرآن جز این نمیپوید، ابعاد دافعه در قرآن و حدود و ثغور آن نیز شناسایی شود.
از نظرگاه کلی، لفظ جاذبه و دافعه معمولاً با الفاظی چون: رحمت و غضب، لطف و قهر، کشش و گریز، خوف و رجاء، اقبال و ادبار و متضادهایی از این قبیل مترادف است. در آیات قرآن در مواردی که توجه و عنایتی نسبت به انسان شده و مورد لطف و محبت قرار میگیرد، مراد جاذبه قرآن است و در سایر مواضعی که انسان مورد قهر و غضب و سرزنش قرار میگیرد و بینصیب از لطف و محبت خداوندی قلمداد میشود، منظور دافعه قرآن است.
جاذبه الهی سبب میشود انسان دارای امید و رجاء شود و در این مسیر پرجذبه، به سوی حضرتش تکامل روزافزون یابد و کمکم با مجاهدتهای فراوان به مرحله بیخودی و انقطاع و تمنای وصال و لقاءالله نائل شود که پیام اصلی و غایی قرآن کریم است: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فمل’قیه» از آن سو، دافعه الهی سبب میشود که انسان، متخلق به بیم و خوف از مقام حضرت باریتعالی گردد و بدین سان با ملاحظه قدرت جلالیه خداوند نهایتاً متوجه جمال الهی گردیده و مجذوب او شود و در نتیجه به همان مسیر انقطاع و تمنا برگردد. لذا آگاهی از مراتب دافعه، از جهت تذکر درونی، به پایداری در صراط مستقیم عشق و معرفت است تا دوری از خوف الهی سبب سستی در طی طریقت نشود.
از این روست که در مشرب عرفانی، دافعه عین جاذبه است و گستره وسیع جاذبه، هرگونه مظهر دافعه را نادیدنی میسازد و تحتالشعاع خود قرار میدهد. در مثنوی مولوی، این حقیقت به زیبایی بیان شده است.
ای جفای تو ز دولت خوب تر و نتقام تو ز جان محبوب تر
نار تو این است نورت چون بود ماتم این تا خود که سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جود تو وز لطافت کس نیابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند وز کرم آن جور را کمتر کند!
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد بوالعجب! من عاشق این هر دو ضد
با این توضیحات، بسیار مناسب خواهد بود که نگرشمان نسبت به آیات قرآن نیز با چنین بینشی همراه باشد و در مواردی که سخن از دافعه و قهر و غضب به میان میآید، عارفانه به عشق و جذبه پیوند زنیم و به تفسیر عاشقانه در پرتو خوف و رجاء دست یابیم.
پروردگاری که رحمانیت و رحیمیت را بر خود فرض دانسته، چنان رحمتی که تنها صد یک آن در این عالم به ظهور رسیده و پیامبری را مبعوث گردانیده که مفتخر به رحمةللعالمین است و کلامی در کمال اعجاز نازل فرموده که «… شفاء لما فی الصدور…» است و نعمت هدایت را در پی خلقت بر خلیفه خود بر زمین ارزانی داشته «… ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» و روزی او را نیز متعهد گردیده «و ما من دابّة فی الارض الا علی اللّه رزقها» و سپس وی را مستحق لقاء خود دانسته و پس از تنعم و بهرهمندی از لذایذ اخروی «… و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون» او را در مقام قرب خود سکنی میدهد «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» ، العیاذ بالله مگر میشود انسان را مشمول بیمهری و دفع و غب خود قرار دهد؛ انسانی که حامل امانت وزین خلیفةاللهی است و زبده مخلوقات هستی و اشرف آنان است. «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک» .
پس چگونه است که مظاهر دافعه در قرآن کریم به کرات بروز یافته و مورد تأکید قرار گرفته است؟ همانگونه که پیشتر توضیح داده شد ،اولاً: موجب محافظت قوه خوفیه میشود تا در سایه آن قوه جذبیه به تکاسل و تزایل نگراید و همواره عامل توأمان خوف و رجاء سبب تکامل در سیر الیالله شود. ثانیاً: آنچه جای تأمل دارد
این است که انسان خود مانع از افاضه رحمت الهی بر خویشتن میشود (تو خود حجاب خودی) و چون حایلی در میان خویش و خدا قرار میگیرد. انسان بالطبع ضعیف و عجول و بیصبر است و گاهی ناگزیر دچار نسیان و کفران میگردد، لیکن قوای هدایتگر تکوینی و تشریعی به گونهای مجهز به یاری انسان شتافته که دیگر یارای دفاع از ناگزیری خود ندارد: «… فللّه الحجة البالغة…» و خود اوست که در انتخاب گرویدن به هدایت یا ضلالت مخیر است: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» .
دریغا که انسان جهول و ظلوم به تبعیت از نفس اماره و لذایذ چند روزه، همچو طفلی گوهر شکر را به ثمن بخسی معامله میکند (گوهری طفلی به قرصی نان دهد) و خود را محروم از فیوضات خداوندی میگرداند. هم اوست که جرأت گستاخی در برابر پروردگار کریم به خود میدهد و اینهمه بساط تعالیبخش را نادیده میگیرد و مورد خطاب قرار میگیرد که: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم* الذی خلقک فسویک فعدلک* فی ای صورة ما شاء رکبک» .
بنابراین در تقابل بین انسان و خدا، رابطهای که عمیقاً برقرار است، قوه جاذبه و تجاذب است: «… یحبهم و یحبونه…» و این انسان جاهل است که امواج دافعه را از خود ساطع میکند و خویشتن را از جذبه الهی دور میسازد و همین، خود سبب ظهور تجلیات دافعه الهیه بر انسان میشود.
از این رو گفته اند:
خلق را چون آب دان صاف و زلال اندر او پنهان صفات ذوالجلال
بدین معنی که ظهور تجلیات صفات الهی بر اساس انعکاس افعال نیکو یا قبیح انسان بر او واقع میشود. با این تفاوت که افعال نیکو، سیری نزولی از حق و افعال قبیح، سیری صعودی از عبد دارد. «ما اصابک من حسنة فمن اللّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک…» در هر حال حضرت باری تعالی هیچگاه رضا به قهر نداده، بلکه هر آینه مشتاق جذبه و لقاء انسان است: «لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً»
پیامبر(ص) و خدیجه(س)، ادب و عاطفه
۹ شوّال سال ۲۸ قبل از هجرت، روزی بود که پیامبر اکرم(ص) خدیجه کبرا(س) آن بانوی بزرگ را به همسری گرفت. این روز که امسال مصادف با ۱۸ بهمن است، بیتردید روز مبارکی برای امت اسلامی و مبدأ برکات بسیار بود. آنچه میخوانید نگاهی کوتاه است به روابط عاطفی میان پیامبر(ص) و خدیجه(س) که اشارهای نیز به مقدمات این ازدواج دارد.
زندگی مشترک پیامبر(ص) و خدیجه(س) درسآموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند. عدم دلبستگی خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوی، عشق و علاقه به پیامبر(ص)، عطوفت و مهربانی متقابل رسول خدا(ص) و خدیجه(س)، ایثار و وفاداری نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهای آموزندهای است برای جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(س)
خدیجه را نباید تنها یک بانوی سرمایهدار دانست. که شتران حامل مالالتجاره را به مناطق مختلف میفرستاد، و سودهای کلان بدست میآورد، بلکه وی به عنوان یک شخصیت معنوی، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، دارای شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوی بزرگ، حتی در دوران جاهلیت، که پاکدامنی جایگاهی نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد. «و کانت تُدعی فی الجاهلّیة بالطّاهره لشدّة عفافها و صیانتها».
خدیجه آنچنان بر بلندای معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(ص) به کمال وی شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد(ص)».
مردان بسیاری قلّه کمال را فتح نمودهاند، ولی از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کردهاند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص).
این بانوی بامعرفت، آنچنان حقیقتشناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق میکند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست میآورد.