فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:29
فهرست مطالب:
پیش درآمد
فلسفه حق
حق یا تکلیف؟
منابع حقوق
حقوق طبیعى
زمینه هاى فکرى و اجتماعى حقوق بشر
دیدگاه هاى مختلف درباره حقوق بشر
اسلام و حقوق بشر
مسیحیت و حقوق بشر
آیین یهود و حقوق بشر
ادیان شرقى و حقوق بشر
پست مدرنیسم و حقوق بشر
(منابع و مآخذ)
پیش درآمد
«حقوق بشر» مفهومى سترگ در اندیشه آدمى است. مفهوم حق و حقوق از قرن ها پیش و احتمالا پس از
بنیان اولین جوامع و نظام هاى اجتماعى و سیاسى، مورد توجه بشر قرار گرفت. حق و تکلیف و حقوق
طبیعى عناصر مهم فلسفه ها، مکاتب، ایده ها و ادیان در طول تاریخ بشر بوده اند. اما در دوران مدرن، همگام با بینش انسان گرایانه و فردگرایانه مدرنیته و با پیدایش نوزایى و اصلاح در فکر و اندیشه و صنعت و دین، عصر حق مدارى آغاز شد و حقوق بشر به رسمیت شناخته شد.
در دنیاى جدید، حقوق بشر به مسئله اى مهم و حیاتى در هر کشورى مبدل شده و در جامعه اى مانند
ایران با تمام عقب ماندگى هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، این مسئله باید جایگاهى اساسى و والا در
اندیشه روشنفکران داشته باشد. باید دانست سخن از آزادى، اختیار، دموکراسى، تکثر، کرامت و شرافت
انسان و نیز پیشرفت جامعه بدون توجه به حقوق بشر معنایى ندارد.
اما براى دستیابى به این اندیشه بنیادین، تغییر در بینش انسان نسبت به خود و حقوقش ضرورى به
نظر مى رسد. انسان باید بداند و بفهمد، حقوق بشر براى همگان چه «آدم» و چه «حوا» یکسان است و نژاد و
رنگ و مذهب و عقیده و جنسیت تمایزى ایجاد نمى کند. البته باید به این نکته نیز توجه کند که حقوق بشر خلق کردنى نیست، به وجود آمدنى است. باید آن را ایجاد کرد و به آن احترام گذاشت; زیرا مسیرى طولانى براى ایجاد آن، از «آدم» ابوالبشر تا «حوا» (اولین انسان شبیه سازى شده که در سال گذشته متولد شد) پیموده شد تا امروز که اعلامیه جهانى حقوق بشر به تصویب جهانى رسیده و راهنماى بشر براى احترام به حقوق انسان است. بنابراین رعایت آن در هر جامعه اى و احترام به آن در هر تفکرى لازم است.
در این مقاله سعى شده ضمن اشاره اى گذرا به فلسفه حق و حقوق طبیعى انسان، سیر تحول اندیشه
حقوق بشر از دوران غفلت تا امروز (دوران مدرن) مورد بررسى قرار گیرد و زمینه هاى اجتماعى این
اندیشه و نقش مدرنیته در آن، تجزیه و تحلیل شده و سپس ضمن اشاره به اصول مصرح در اعلامیه
جهانى حقوق بشر، به چهار دیدگاه مختلف درباره حقوق بشر نیز توجه شده است. به امید آن که همه
جوامع حقوق بشر را بشناسند، آن را به رسمیت شناسند، حقوق خود را مطالبه کنند و در مقابل نفى
کنندگان آن، بایستند.
فلسفه حق
حق چیست؟
«حق» و «حقوق» به معانى مختلفى چون مقررات اجتماعى «Law»، پاداش و دستمزد «Salary» و حق انسانى «Right» به کار رفته که در بحث حقوق بشر، مفهوم مورد نظر همین معناى اخیر است. منظور از
حق، سلطه خود به خودى انسان بر دیگرى، مرتبه اى ضعیف از ملکیت و اختیار، امتیاز فردى و جمعى هر
یک از اعضاى جامعه و قدرت یا سلطه ارادى است که قانون در اختیار شخص قرار مى دهد. در اصطلاح
حقوق حق را چنین تعریف کرده اند: «سلطه، توانایى و امتیازى است که به موجب قانون یا قواعد حقوق به
اشخاص داده مى شود و به وسیله آن افراد مى توانند در روابط اجتماعى خویش، اراده خود را به یکدیگر
تحمیل کنند و آنان را به رعایت و احترام آن الزام نمایند.»
حق که به وسیله عقل اعتبار و انتزاع مى گردد، «کوششى است براى ایجاد عدالت که از راه برقرارى
پیوندهاى چندجانبه میان خواست ها و تکالیف ایجاد مى شود.» اما نکته مهم اینجاست که امروزه معناى
حق فقط در مقایسه با تکلیف روشن مى شود.
حق یا تکلیف؟
در اندیشه غربى واژه حق «Jus» به معناى «برحق بودن» با مفهوم «Right» که به معنى «حق داشتن» است، تفاوت دارد. اندیشمندان غربى معتقدند در مقابل دوران ماقبل مدرن که عصر تکلیف بوده و داشتنِ
حق پذیرفتنى نبود، مدرنیته و عصر جدید بر اندیشه حق محورى تأکید کرد و امروز از حق، معناى حق یا
باطل بودن و خوب و بد استفاده نمى شود. بلکه حق داشتن در مقابل تکلیف داشتن مطرح شده است. انسان
سنتى، جهان را چونان مجموعه اى طبیعى و منظم مى پنداشت که در آن هر چیز در جاى خود قرار گرفته و فرد، مکلف بود این نظم طبیعى را حفظ کند. او اگر داراى حقوقى هم بود، در وراى تکلیف معنا مى یافت و هنوز خودآگاهى درباره حقوق به منصه ظهور نرسیده بود. اما در عصر جدید چون انسان در برابر خدا، سنت و ایدئولوژى ها مسئولیتى ندارد و نیز حقش را از آنها نمى گیرد که به آنان پاسخگو باشد، پس تنها مسئله مهم براى او حق است. انسان به زمینه ارزشهاى خویش آگاه تر شده و به خودآگاهى اخلاقى رسیده است. در دوران مدرن، انسان مى خواهد خود مؤلف دنیاى اخلاقى و زندگى خویش باشد، اراده او تضمین شده و هر شخص با «عقل نقّاد» و بر اساس سودانگارى، ارزشها و اخلاقیات سنتى را محک مى زند و اصلاح مى کند.
در مقایسه انسان سنتى و مدرن از رهیافت حقوق سه دیدگاه مختلف را مى توان تفکیک کرد:
1 ـ دیدگاه اول معتقد است تفاوت دوران مدرن و سنتى، بر اساس نوع تأکید بر حقوق یا تکالیف است.
«توقعات و ارزیابى هاى انسان گذشته در ارتباط با خود و جامعه، یکسره حول محور تکلیف شکل
مى گیرد، در حالى که مطالبات انسان جدید حول محور حق مى گردد... در دنیاى قدیم و نزد همه گذشتگان تکلیف نسبت به حق از اولویت برخوردار بوده است و آدمیان همواره «تکلیفْ آگاه» بوده اند... شریعت هایى که پیامبران آورده اند و حتى همه حقوقى که گذشتگان وضع کرده اند، در درجه اول سخن از تکالیف آدمیان مى گوید... اما در عصر جدید ما وارد یک پارادایم تازه شدیم که در آن انسان خود را یک جانور محق و نه یک جانور مکلف تعریف مى کند و در درجه اول حقوق خود را جستجو مى کند، آنگاه تکالیف را از دل حقوق بیرون مى آورد...]پس در کنار حق، تکلیف نیز معنا پیدا مى کند و[ اگر چه حقوق مطلوب است، اما تکلیف هم عزیز و مهم است و نباید آنرا فروگذاشت... اصلا اگر جامعه اى تنها بر حقوق بنا شود، ویران مى شود.» بنابراین انسان در دوران مدرن داراى در عین داشتن حق، تکالیف شرعى و غیر شرعى نیز دارد و البته «ما در جایى قائل به تکالیف شرعى تعبدى مى شویم که پیش از آن عقل مستقل قادر به درک آنها نباشد.»
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:29
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
کلیات
جایگاه آزادیهای عمومی در علم حقوق 1
مفهوم آزادی عمومی 2
تقسیم بندی آزادیها و تکالیف شهروندان 5
الف- آزادیها 5
ب- تکالیف 7
آزادیهای شخصی
حق زندگی و اختیار تن 8
تروریسم 11
حق برخورداری از وسائل نخستین زندگی در حقوق بین الملل
مصونیت خانه و مسکن 13
مصونیت یا امنیت فردی 14
الف- حبس و تبعید و سایر مجازات های کیفری 15
ب- بازداشت 15
1- بازداشت احتیاطی 16
2- بازداشت اشخاص در مورد جرائم مشهود 16
آزادی فکر 16
آزادی عقیده و بیان 18
آزادی عقیده در مورد اتباع کشور 19
حدود آزادی مجامع و انجمن ها و .... 20
آزادی اطلاعات 21
آزادی اطلاعات در سطح بین المللی 22
آزادی مصنوعات 24
حق پاسخگویی 26
جایگاه آزادیهای عمومی در علم حقوق
آزادیهای عمومی یکی از شعب مهم حقوق عمومی است، و موضوع آن بررسی حقوق و آزادیهائی است که از طرف دولت برای افراد کشور رسما شناخته شده است. که هر یک از انها برحسب موضوع، مسئله آزادی را از دید خود مورد بررسی قرار می دهند. راجع به آزادیها در رشته های مختلف حقوق کیفری، حقوق مدنی و حقوق کار، آزادیهای عمومی از نظر محدودیت قدرت فرمانروایان، حاکمیت قانون و اختیارات اداری و پلیسی دولت، تأمین آزادیهای شخصی و تضمینات قانونی آن، نظام مالکیت و عقود و معاملات، و کسب و کار مورد بحث است.
هر یک از این رشته ها، حقوق و آزادیها را از دیدگاه خود و آن هم بطور اختصار و اجمال بررسی می کنند، وسعت مطالب و موضوعات اصلی رشته های مزبور، اجازه و مجال آن را نمی دهد که این مسئله به طور مشروح و دقیق بررسی شود. لکن از وقتی که مشنور ملل متحد، حمایت از حقوق بشر را هدف و وجهه همت خود قرار داد، و مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی آن را تدوین و منتشر کرد، مطالعات حقوق و آزادیها نیز در دانشگاه های معتبر مورد توجه قرار گرفت، و درس آزادیهای عمومی جزء برنامه رسمی دانشکده های حقوق و علوم سیاسی قرار داده شد.
در کشور ما، آزادیهای عمومی، ابتدا ذیل دروس حقوق اساسی و حقوق اداری و آن هم به طور اختصار تدریس می شد، ولی در سال 1346 که تغییر اساسی در برنامه رشته حقوق عمومی به عمل آمد، این موضوع، عنوان مستقلی پیدا کرد و رسما جزء برنامه فوق لیسانس دانشگاه تهران قرار گرفت.
نظام آزادیهای عمومی، مبتنی بر یک سلسله اصول و قواعدی است که در اکثر کشورهای پیشرفته، به عنوان ضوابط و معیارهای جهانی و بین المللی، در زمینه تأمین و حمایت حقوق فردی مورد پذیرش قرار گرفته است و این اصول و ضوابط از دیدگاه آزادی، ارزش والائی را تشکیل می دهد.
مطالعات مربوط به حقوق و آزادیهای عمومی، علاوه بر فایده علمی آن، وسیله ای است برای یافتن اصول مشترکی برای حمایت مؤثر از حقوق بشر و ارتقاء سطح آن در کشورها، و ایجاد زمینه لازم برای انتقاد صحیح و آگاهانه از آن.
چون اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق ها و مقاوله نامه های بین المللی مربوط به آن، قواعد و الزاماتی را به وجود آورده است که دولت های عضو سازمان ملل متحد مکلف به رعایت آن هستند. از اینرو لازم است مطالعات در این زمینه گسترش یابد و متخصصان و کارشناسانی تربیت شوند تا بتوان نیازهای کشور و به ویژه وزارت امور خارجه را از این حیث تأمین کرد.
مفهوم آزادی عمومی
آزادی به معنی حق و اختیار و بطور کلی مستقل و مختار بودن شخص در گزینش اعمال و رفتار خود می باشد مانند آزادی رفت و آمد، آزادی عقیده و بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات، آزادی کار و غیره. مجموع آزادیهایی را که در یک جامعه، افراد از آن بهره مند هستند اصطلاحا حقوق و یا آزادیهای فردی و یا حقوق اسای فرد و یا حقوق عمومی شهروندان و یا حقوق بشر و شهروند و یا آزادیهای عمومی می نامند.
آزادی عمومی عبارت از حقوقی است که برای افراد، نوعی استقلال و خودسازمانی در زمینه های مختلف زندگی اجتماعی تأمین می کند و این حقوق از لحاظ رشد شخصیت انسانی ضروری شناخته می شود. پروفسور ریورو، دو عنصر را داخل در مفهوم و تعریف آزادی می داند یکی عنصر مادی، یعنی تأمین نوعی استقلال و توانائی برای فرد در تمشیت زندگی خصوصی و اجتماعی از قبیل آزادی رفت و آمد و گزینش مسکن، مصون بودن از هرگونه تعرض و تجاوز نسبت به جان و مال خود، ابراز عقاید و افکار، شرکت در اجتماعات و زندگی سیاسی. و دیگری عنصر سازمانی یعنی اینکه قانونگذار آزادی مزبور را به رسمیت بشناسد و مورد حمایت مؤثری قرار دهد. پروفسور ریورو می گوید : « آزادیهای عمومی توانایی هایی هستند که به موجب آنها انسان در زمینه های مختلف زندگی اجتماعی اعمال و رفتار خویش را خود انتخاب و اختیار می کند و این توانایی ها بوسیله حقوق موضوعه، که آنها را از حمایت مستحکمی برخوردار می کند، شناخته می شوند و سازمان می یابند».
فرق حقوق اجتماعی با آزادیهایی سنتی در اینجاست که فرد در مورد حقوق جدید آزادی انتخاب و عمل ندارد، همه چیز بسته به اراده و سیاست دولت است که با برنامه ریزی دقیق و گسترده خود، امور اقتصادی و اجتماعی را سروسامان دهد و فرد را از تشویش و بیم از فقر و محرومیت نجات بخشد و چون این حقوق، در حقیقت، تعهدات مثبتی هستند که آنها را دولت به منظور اعتلاء شخصیت انسان به عهده گرفته و فرد از این حیث از دولت و جامعه خواست هایی دارد، گروهی، حقوق مزبور را خواست های فرد می نامند.
در واقع در اینجا آزادی به مفهوم رها سازی فرد از نیاز و محرومیت و جهل است نه به مفهوم سنتی آن یعنی اختیار استقلال در گزینش اعمال و رفتار.
آزادیهای عمومی به مجموع آزادیهای سنتی و حقوق اقتصادی و اجتماعی اطلاق می شود که از طرف جامعه برای فرد به منظور اعتلاء مقام و شخصیت او در زمینه های مختلف زندگی اجتماعی شناخته شده است، و جامعه آن را مورد حمایت ویژه قرار می دهد.
در پایان، آزادیهای عمومی را نباید با حقوق بشر اشتباه کرد، زیرا این دو مفهوم، در یک افق قرار ندارند و محتوای آنها نیز با یکدیگر یکی نیستند.
آزادیهای عمومی به حقوق و آزادیهایی گفته می شود که دولت اجرای آن را طبق قوانین داخلی برای اتباع خود تأمین و تضمین کرده است و محتوای آن ممکن است از یک کشور به کشور دیگر متفاوت باشد، حال آنکه حقوق بشر، حقوق و آزادیهایی است که در سطح بین المللی، مطرح است و به مثابه استانداردهای جهانی حقوق مزبور محسوب می شود و از این رو سازمان ملل متحد نیل به آن را آرمان خود قرار داده و کوشش می کند دولت ها حقوق مزبور را به رسمیت بشناسند و اجرای آن را وجهه همت خود قرار دهند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:272
فهرست مطالب :
عنوان صفحه
تقدیر و تشکر الف
بخش مقدماتی : کلیات تحقیق
1 . طرح موضوع 1
2 . سوال اصلی 5
3 . سوالات فرعی 6
4 . فرضیه تحقیق 6
5 . مفاهیم 6
6 . مفروضات 8
7 . اهمیت و علل انتخاب موضوع 8
8 . برسی متون و آثار 11
9 . اهداف پژوهش 11
10 . نقطه ثقل پژوهش 11
11 . روش تحقیق 12
12 . سازماندهی پژوهش 12
بخش اول:سیاست خارجی و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
مقدمه بخش 15
فصل اول:سیاست خارجی 16
گفتار اول : شناخت سیاست خارجی 16
الف ) تعریف و تبیین سیاست خارجی 16
ب ) اهداف سیاست خارجی
هدفهای اساسی یا اولیه
هدفهای متوسط یا درجه دوم
هدفهای جهانی یا دراز مدت 19
20
20
21
گفتار دوم: رابطه میان سیاست خارجی و منافع ملی
الف ) تعریف و تبیین منافع ملی و جایگاه آن در سیاست خارجی
ب ) قدمت و پیشینه کاربرد منافع ملی 24
24
27
فصل دوم:سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه 29
گفتار اول : حضور آمریکا در خاور میانه
الف ) تاریخچه حضور آمریکا در منطقه
ب ) اهمیت خاورمیانه برای آمریکا
ج ) کمیت و پراکندگی جغرافیایی نیروهای آمریکایی در خاور میانه 29
29
30
31
گفتار دوم : اهداف ومنافع سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه
الف ) جایگاه منافع ملی در سیاست خارجی آمریکا
ب ) اهداف و منافع آمریکا در خاورمیانه 36
36
38
حفظ بقاء و امنیت اسرائیل 40
دسترسی به منابع نفت خاورمیانه 44
حمایت از دولتهای محافظه کار 45
گفتار سوم:تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه 48
منابع بخش اول 50
بخش دوم:بنیاد گرایی و بنیاد گرایی اسلامی
مقدمه بخش 57
فصل اول:تبار شناسی و ویژگی های بنیادگرایی 58
گفتاراول:بنیادگرایی 58
گفتار دوم:بنیادگرایی اسلامی 59
چیستی و تبار شناسی 59
تفاوت بنیادگرایی اسلامی با بنیادگرایی مسیحی 62
ویژگی های بنیادگرایی اسلامی 63
اهداف و خواسته های بنیادگرایان 64
نشانه های بنیادگرایی اسلامی 66
جاذبه های بنیادگرایی اسلامی به عنوان رقیب مکاتب دیگر 67
رویکرد بنیادگرایی اسلامی به سیاست وحکومت 67
گفتار سوم:غرب و استفاده ابزاری و تبلیغاتی از کاربرد اصطلاح بنیادگرایی اسلامی 69
گفتار چهارم:واکنش های نظری به کاربرد تبلیغاتی غرب از اصطلاح بنیادگرایی اسلامی 71
گفتار پنجم:پیشگامان بنیادگرایی و احیاء طلبی اسلامی 77
سید جمال الدین 77
محمد عبده 79
عبدالرحمن کواکبی 80
مودودی 82
سید قطب
حسن البناء
82
83
فصل دوم:نظریه پردازی پیرامون علل ظهور و ضد غربی بودن جنبشهای بنیادگرایی اسلامی 84
گفتار اول:علل ظهور جنبشهای بنیادگرا 84
نگرش شرق شناسان جدید 86
نگرش جهان سوم گرایی جدید 87
عکس العملی در برابر غربی شدن 88
نظریه مارتین مارتی و اسمارت 89
ظهور ایالات متحده 89
دیدگاه هرایردکمجیان 90
دیدگاه خورشید احمد 90
گفتار دوم:علل ضد غربی بودن جنبشهای اسلام گرا 92
نگرش شرق شناسان جدید
نگرش جهان سوم گرایی جدید 93
94
دیدگاه فرید زکریا 95
فصل سوم:خشونت طلبی در جنبشهای بنیادگرای اسلامی :ماهیت،علل و انگیزه ها 97
گفتار اول:ماهیت اقدامات خشونت طلبانه در جنبشهای اسلامی،تروریستی یا شهادت طلبانه ،انتخابی یا استیصالی 98
گفتار دوم:عوامل و متغیرهای تسهیل کننده یا کنترل کننده خشونت طلبی در جنبشهای اسلام گرا 104
الف)متغیرهای تسهیل کننده توسل به خشونت 105
توجیهات ارزشی 105
سنت و سوابق تاریخی 105
اقتدار سازمانی و نهادی 106
سکولاریسم 106
سرکوب و فشار 106
مداخله خارجی 107
ب ) متغیرهای کنترل کننده توسل به خشونت 107
1- اصلاحات و توسعه اقتصادی 107
2- سیاست وحدت گرایانه 107
3- مسله فلسطین 108
4- مشارکت سیاسی 108
منابع بخش دوم 114
بخش سوم:سیر تحولات بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه از
1979ـ2002: تشدید یا تضعیف
مقدمه بخش 123
فصل اول:فراز و نشیب های بنیادگرایی اسلامی 124
گفتار اول : تحولات بنیادگرایی اسلامی قبل از 1979 124
الف ) دوره آگاه شدن از چالشهای جدید 127
ب ) ارائه چارچوب ها ی بدیل 127
گفتار دوم؛تحولات بنیادگرایی اسلامی پس از 1979:نشانه ها و شاخص های تشدید 128
الف ) تعدد میزان تحولات بنیادگرایانه 129
انقلاب اسلامی در ایران 129
تسخیر مسجد بزرگ کعبه 133
حمله شوروی به افغانستان 133
ب ) اتخاذ مواضع تهاجمی به جای تدافعی 135
ج ) چرخش از اسلام میانه رو به اسلام مبارز
د ) افزایش عملیات مسلحانه گروههای بنیادگرای اسلامی 136
138
هـ ) طرح دکترین دولت غیر سرزمینی و پیشقراولی بنیادگرایی سنی(وهابیت) 139
و ) واکنش غرب و اظهار نگرانی از بنیادگرایی اسلامی 140
گفتار سوم : تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه 143
فصل دوم:بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودی 146
گفتار اول:بنیادگرایی اسلامی و طیف های مختلف اسلام گرا در مصر 146
الف ) پیشینه بنیادگرایی اسلامی در مصر 146
ب ) جناح های اسلامی در مصر 148
1 ) اسلام دولتی (الازهر) 148
2 ) اسلام میانه رو(اخوان المسلمین) 149
علل و عوامل شکل گیری اخوان المسلمین 151
فعالیت های اولیه 151
شخصیت حسن البنا 151
مبانی فکری و اندیشهای اخوان المسلمین 152
اصول شش گانه اخوان المسلمین برای تحقق اهداف مورد نظر 153
استراتژی اخوان المسلمین برای دستیابی به اهداف 153
وجه تمایز اخوان المسلمین با سایر جنبشهای اسلامی 154
عوامل مؤثر در فراگیری اخوان المسلمین در مصر و خاورمیانه 156
3 ) جناح اسلام انقلابی 157
1 . جماعت اسلامی 158
2 . سازمان الجهاد 158
علل و چگونگی شکل گیری 158
تفکر و اندیشه حاکم 159
سازماندهی و ساختار درونی 160
شیوه عملکرد 161
الجهاد از مصر تا افغانستان 161
3 . منظمه التحریر الاسلامی 162
4 . جماعه المسلمین (التکفیر و الهجره) 163
سابقه و پیشینه 163
تفکر و اندیشه حاکم بر گروه 163
گفتار دوم:بنیادگرایی اسلامی در عربستان سعودی 164
الف ) ماهیت ، ریشه ها و تحولات بنیادگرایی در عربستان
ماهیت و ریشه های بنیادگرایی در عربستان
تحولات بنیادگرایی در عربستان و ظهور نسل جدید بنیادگرا
ب ) نقش بنیادگرایی اسلامی در تحولات اجتماعی و سیاسی عربستان
1 ) مشروعیت زایی و عامل کشور سازی 164
168
169
171
2 ) مشروعیت زدایی و چالش برانگیزی 171
شورش جهیمان العطیبی
ظهور اسامه بن لادن و تشکیل سازمان القاعده
ج )گروهها و جناحهای اسلام گرا در عربستان سعودی
جناح مذهبی
جناح تکنوکراتها
منابع بخش سوم 172
173
176
177
178
179
بخش چهارم : سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه
و تأثیر آن بر بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودی
مقدمه بخش 187
فصل اول:حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک و سرکوبگر و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 188
گفتار اول:تعامل سیاست خارجی آمریکا و نظامهای سیاسی در خاورمیانه 188
الف) اولویت سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه:تشویق دموکراسی یا تعقیب منافع ملی 188
ب)نقش سیاست خارجی آمریکا در تداوم رژیم های غیر دموکراتیک 191
ج) علت حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک 193
ترس از روی کار آمدن اسلام گرایان 193
کمک به تحقق صلح خاورمیانه 197
سیاست حفظ وضع موجود 198
گفتار دوم: همسویی سیاست خارجی آمریکا با دولت مصر و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 199
گفتار سوم:همسویی سیاست خارجی آمریکا با دولت عربستان سعودی و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 206
فصل دوم:حضور نظامی مستقیم آمریکا در خاورمیانه و تأثیر آن بر جریان بنیادگرایی اسلامی 211
گفتار اول : پیامدهای سیاسی و فرهنگی حضور آمریکا در منطقه 211
گفتار دوم:واکنش گروههای بنیادگرا نسبت به حضور آمریکا در منطقه 214
الف) واکنش نظری ـ فقهی 214
ب) واکنش عملی (مبارزه جویانه) 217
ج) صدام گرایی 218
د) بن لادن گرایی و فراگیر شدن کیش بن لادنیزم 219
فصل سوم:حمایت آمریکا از اسرائیل و تأثیر آن بر آمریکا ستیزی و رفتار گروههای بنیادگرا در خاورمیانه 221
گفتار اول: حمایت ایلات متحده آمریکا از اسرائیل 221
الف ) علت ، میزان و شیوه های حمایت آمریکا از اسرائیل
علت حمایت آمریکا از اسرائیل 221
221
میزان کمک های آمریکا به اسرائیل 221
شیوه ها و روشهای گوناگون حمایت آمریکا از اسرائیل 222
ب ) پیامدهای منفی حمایت آمریکا از اسرائیل برحل بحران فلسطین 225
تداوم بقاء و استمرار سلطه رژیم صهیونیستی 225
انعطاف ناپذیری رژیم صهیونیستی 226
استمرار عملیات شهرک سازی و ممانعت از تشکیل یک دولت فلسطینی 227
گفتار دوم: رابطه آمریکا با اسرائیل و تأثیر آن بر موضع گروههای بنیادگرا نسبت به آمریکا در مصر و عربستان سعودی 229
الف ) جایگاه مسئله فلسطین در اندیشه اسلام گرایان 230
ب ) نقش و تأثیر حمایت آمریکا از اسرائیل بر آمریکا ستیزی اسلام گرایان در مصر و عربستان سعودی 231
منابع بخش چهارم 237
نتیجه گیری 245
فهرست منابع 272
طرح موضوع :
بنیادگرایی اسلامی نهضتی برخاسته از درون جوامع اسلامی و پاسخی دینی به بحرانها و آشفتگی های اجتماعی و سیاسی جوامع مسلمان بود . این جریان با پی بردن به فساد و بی عدالتی در جوامع اسلامی همواره در صدد اصلاح این جوامع بوده است وبا ارائه پیشنهادی مبتنی بر تمسک و بازگشت مجدد به اصول و مبانی اسلام در صدد بود راه درمان نابسامانیها و عقب ماندگی را در درون مذهب پیدا کند .
بنیادگرایی اسلامی با ویژگی ها و اهداف فوق همواره در طول تاریخ اسلام استمرار داشته و با پسرفت و پیشرفت هایی که داشته است وارد قرون جدید (20 و 21 ) گردید .
بنیادگرایی در دوران جدید ، که می توان شروع رسمی آن را از سید جمال الدین اسد آبادی دانست علاوه بر تعقیب اهداف پیشین که مبنی بر اصلاح و مبارزه با فساد در جوامع اسلامی بود ، هدف و خواست تازه ای پیدا کرد : یعنی مبارزه با هجوم استعمار گران خارجی به سرزمین های اسلامی .این عامل از آن زمان تا کنون به صورت یکی از اهداف اصلی این جریان باقی مانده است . یا به عبارتی می توان گفت همین عامل نقش عمده ای در پیدایش و تداوم جریان بنیادگرایی اسلامی در دوران جدید داشته است .
لازم به ذکر است که مسئله تهاجم غرب به سرزمینهای اسلامی از همان ابتدا با واکنش این جوامع روبرو بوده است اما این واکنشها بیشتر در شکل و قالب های غیر اسلامی صورت گرفته است . به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم که چارچوبهای مارکسیستی ، ملی گرایی و ناصریسم بیشتر در منطقه خاور میانه نفوذ داشتند و اسلام گرایی یا چارچوب مبارزاتی مبتنی بر عقاید اسلامی در حاشیه قرار داشت . اما به دنبال ناتوانی این مکاتب و ادامه گسترش نفوذ غرب در جوامع اسلامی گرایش روز افزونی به سمت جایگزینی دینی و طرحی اسلامی برای بسیج توده ها جهت مبارزه با هجوم گسترده غرب به وجود آمد و به دنبال آن اندیشه بنیادگرایی از اقبال فراوانی برخوردار شد که نتیجه آن گسترش دامنه بنیادگرایی اسلامی در بیشتر سرزمینهای اسلامی به ویژه آن دسته که گرفتار نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی بیشتری بودند می باشد .
فراگیر شدن بنیادگرایی اسلامی از نیمه دوم قرن بیستم تا کنون به حدی بود که عده ای از اندیشمندان را بر آن داشت تا گمان کنند بنیادگرایی اسلامی پدیده ای جدید و مربوط به قرن اخیر است و حتی عده ای نقطه شروع آن را از سال 1979 م و وقوع انقلاب اسلامی در ایران دانستند .
ضمن عقیده به اینکه تاریخ رسمی شروع بنیادگرایی اسلامی در قرون اخیر از سید جمال الدین بوده است اما بدون شک از آن زمان تا کنون تحولاتی رخ داده است که هر کدام نقطه عطفی در جریان بنیادگرایی اسلامی به شمار می روند و به تنهایی می توانند سرآغاز فصل جدیدی در تحولات اسلامی به حساب آیند . مثلا در سال 1928 م تشکیل جنبش « اخوان المسلمین » توسط حسن البناء در مصر بنیادگرایی اسلامی برخاسته از سید جمال الدین و شاگردانش را که تقریبا کم توان شده بود دوباره تقویت و چند گام جلو تر برد . اما اقدام حسن البناء نیز در مقایسه و رقابت با مکاتب فکری دیگر از جمله ناصریسم ، ناسیونالیسم و مارکسیسم و … که در منطقه خاورمیانه رایج بود در حاشیه قرار گرفت ولی با شکست اعراب از اسرائیل در سال 1967 م و وقوع انقلاب اسلامی در سال 1979 م نه تنها بنیادگرایی اسلامی جانی دوباره گرفت بلکه از آن زمان تا کنون هیچ رقیب فکری دیگر توان مقابله با آن را پیدا نکرد و همیشه در در مرکز تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه قرار داشته است .
گذشته از سیر تحولات وتکوین بنیادگرایی اسلامی که به اختصار اشاره شد باید افزود که علی رغم تداوم تاریخی ، بنیادگرایی در هر دوره ای شکل و قالب خاصی داشته است و به تناسب زمان و مکان اهداف و خواسته های آن متفاوت بوده است . علاوه بر این در هر دوره ای احیاء گران به دنبال اهداف متفاوتی بوده اند ، عده ای خواهان تغییر جامعه و عده ای خواهان تغییر فرد و عده ای نیز خواهان تغییرات همه جانبه بوده اند . همچنین در راستای اجرای این اهداف عده ای موعظه و نصیحت و عده ای اسلحه را برگزیده اند .
این پیچیدگی و گستردگی اهداف و شیوه ها باعث اختلاف نظر های زیادی در مورد ماهیت و حتی تعریف و تشخیص بنیادگرایی اسلامی شده است . به گونه ای که برای نام گذاردن بر حرکت اسلام خواهی از اصطلاحاتی چون اسلامگرایی ، بنیادگرایی ، اسلام سیاسی و … استفاده کرده اند که اگر چه از لحاظ گسترش دامنه واژه های معادل مفید می باشد اما از آنجا که این اصطلاحات گاه تحت فشارهایی از جمله فرار از برچسب های ناروا به این جریان استخراج و به کار برده شده است لذا نه تنها تمایز های میان گروههای طرفدار این جریان را به خوبی نمایان نمی سازد بلکه بر ابهام و پیچیدگی درک پدیده بنیادگرایی اسلامی نیز افزوده است.
هر گاه برداشت اندیشمندان غربی از بنیاد گرایی اسلامی راکه اکثرا با مشاهده برخی جلوه های این جریان، -مثل اقدامات قهر آمیز و ضدیت با غرب-، بی درنگ آنها رامعادل و همسان با اصل و ماهیت بنیادگرایی اسلامی در نظر می گیرند اضافه کنیم متوجه می شویم که انحرافات و سوء برداشت ها اعم از اینکه آگاهانه یا عامدانه باشد یا از روی ناآگاهی و شناخت کم، فهم پدیده بنیادگرایی اسلامی را بسیار مشکل زا کرده است . و از آنجا که قضاوت های بعدی هم بر پایه این اطلاعات صورت می گیرد لذا مایه تحلیل ها و تفسیر هایی قرار می گیرد که در آن هیچ مرزی میان تروریسم ، افراط گرایی ، خشونت طلبی و اسلام گرایی وجود ندارد.
بدین خاطر است که حتی نظریه پردازی پیرامون علل ظهور و همچنین علت خشونت طلبی و به ویژه آمریکا ستیزی این گروهها نیز خلاف واقعیت است مثلا در مورد علت خشونت طلبی گروههای بنیادگرای اسلامی که مرکز ثقل تحقیق نیز می باشد ، عده ای آن را ناشی از ماهیت و ذات تفکر بنیادگرایانه ، یعنی مبانی اسلام می دانند ، عده ای دیگر نیز آن را ناشی از جاذبه های فرهنگ غربی و ناتوانی فرهنگ اسلامی و گروهی دیگر فقر و سرخوردگی را عامل اصلی ظهور و خشونت طلبی این گروهها می دانند . در حالی که واقعیت این است که مجموعه عوامل پیچیده ای دست در دست هم داده اند تا از شیوه های اقدام مختلف ( قهر آمیز ، فکری ـ فرهنگی و سیاسی ) شیوه قهر آمیز از اقبال زیادی برخوردار شود که مجموعه این عوامل را می توان در دو دسته عوامل محیطی _ سیاسی و عوامل عقیدتی و ایدئولوژیک جای داد .
عوامل محیطی _ سیاسی را نیز می توان در سه سطح بررسی کرد :
عوامل داخلی ، عوامل منطقه ای و عوامل فرا منطقه ای که در میان آنها تمرکز تحقیق بر عوامل فرا منطقه ای و نقش آنها در شیوه رفتار ( مسالمت آمیز یا خشونت آمیز ) گروههای اسلام گرا می باشد که چه به طور مستقیم و بلافاصله و چه به طور غیر مستقیم و از طریق تأثیر گذاری بر عوامل داخلی تأثیر گذار بر شیوه رفتار این گروهها ایفای نقش کرده اند . اما از آنجا که عوامل فرا منطقه ای هم می تواند بسیار متنوع باشد ، بررسی همه آنها امکان پذیر نیست . لذا به ملموس ترین و مشهود ترین عامل یعنی رفتار سیاسی برونمرزی ایالات متحده و نقش آن در خشونت گرایی و اقدامات قهر آمیز گروههای اسلام گرا می پردازیم .
از آنجا که تمرکز اصلی تحقیق بر نقش عوامل فرا منطقه ای بر جریان بنیادگرایی اسلامی است لذا لازم است به طور مختصر به ارتباط و موضع گیری غرب نسبت به بنیاد گرایی اسلامی ، هم در جایگاه یک عامل اصلی برای ظهور مجدد بنیادگرایی و هم یک عامل مهم در افراط گرایی و خشونت طلبی این گروهها اشاره شود .
همانگونه که آمد نفوذ و هجوم غرب به سرزمین های اسلامی یک عامل قوی و پایدار در بروز مجدد بنیادگرایی اسلامی معاصر بوده است و بر این اساس در هر دورهای یک کشور غربی به عنوان نماد استعمار و سلطه غرب مورد خشم و غضب گروههای بنیادگرای اسلامی بوده ، گاه این کشور انگلیس گاه فرانسه و هم اکنون نیز آمریکا می باشد . اما نکته جالب توجه این است که اگر چه این بنیادگرایی اسلامی بود که به عنوان پاسخی به هجوم سهمگین غرب تا اواخر دهه 1960 م جسته و گریخته واکنش می داد اما از دهه 1970م به بعد غرب نیز به این پدیده واکنش نشان می داد که در فرم های مختلف از جمله تلاش برای شناخت ماهیت وچگونگی این جریان جهت مقابلهء آسان تر با آن ، همکاری با گروهی ودشمنی با گروه دیگر یا به عبارت دیگر سرکوب یکی وتشویق دیگری ( مثل عمل دو گانه آمریکا در برابر بنیادگرایان شیعه وسنی ، که بنادگرایی در ایران را سرکوب ، ردر عوض بنیاد گرایی در عربستان وافغانستان را مورد حمایت قرار داد) صورت گرفته است .
البته از همان زمان وقوع انقلاب اسلامی در ایران غرب به ویژه آمریکاعمق خطر بنیادگرایی اسلامی را درک کرده بود وکما بیش در صدد جوسازی علیه آن بود اما پس از فروپاشی شوروی واز میان رفتن ایدئولوژی کمونیسم بود که تلاش خود را برای محصور ، کنترل ویا ریشه کن کردن آن متمرکز نمود .بویژه اینکه از دهه 1990م به بعد هم بنیادگرایان سنی به ویژه در عربستان که زمانی ابزاری برای تحقق اهداف آمریکا بودند به دشمنان آن تبدیل شدند .
بدین گونه دوعامل در تمرکز مبارزه آمریکا علیه بنیاد گرایی اسلامی در دهه 90 نقش داشت یکی فروپاشی شوروی ونیاز به خلق یک دشمن جدید ایدئولوژیک به جای کمونسم بود تا آمریکا با استدلال باقی ماندن تهدید علیه غرب بتواند بر اساس آن اتحادها وائتلافها یی راحول اهداف خود ایجاد کند ، دیگری دشمنی بنیادگرایان سنی با آمریکا به ویژه در عربستان بود .لذا در این ایام بنیاد گرایی اسلامی به عنوان تهدید کنندهء جهان غرب جایگزین خطر سرخ گردید وازآن پس تحت عنوان خطر سبز باید باآن مقابله می شد.اما این مقابله در لفافه ای ازدفاع از حقوق بشر ،مبارزه باتروریسم وایجاد ثبات در جهان وخاور میانه و… صورت می گرفت .
نکته لازم به اشاره دیگر این است که مقطع زمانی 1979تا2002 در جریان بنیاد گرایی اسلامی بنا به دلایل زیر بسیار متفاوت ومتمایز از سایر مقاطع در تاریخ بنیاد گرایی اسلامی می باشد .
1-تعداد تحولات بنیادگرایانه ، منظور تحولاتی که یا ریشه آنها اندیشه بنیادگرایی بوده است یا بر این تفکر تاثیر گذاشته اند.
2- ویژگی های منحصر به فردی که جریان بنیاد گرایی اسلامی در این مقطع پیدا کرده است .در اثبات مورد اول ذکر موارد ذیل گواه خوبی می باشد .
وقوع انقلاب اسلامی در ایران ، تشکیل سازمانهای جهادی و مسلحانه در لبنان و فلسطین و پیگیری مبارزات سابق ضد اسرائیلی وآمریکایی در چارچوب جدید اسلامی ،ترور انور سادات ریس جمهور مصر ، تسخیر مسجد بزرگ کعبه توسط گروهی از سلفی های عربستان سعودی ، تشکیل گروهای جهادی در افغانستان پس از حمله شوروی به آن ،ایجاد انشعابات گوناگون در اخوان المسلین بزرگترین جنبش اسلامی در قرن اخیر و گرایش به اقدامات قهر آمیز توسط این شاخه های جدید از جمله الجهاد ، جماعه المسلمین ، … در مصر و سوریه ، تشکیل سازمان القاعده پس از وقوع جنگ دوم خلیج فارس و حضور نیروههای آمریکایی در سرزمین های اسلامی و در نهایت وقوع حوادث 11 سپتامبر که به گروههای اسلام گرا نسبت داده شده است و همچنین عملیاتهای شهادت طلبانه علیه نیروهای خارجی در عراق که بعضا از طرف گروههای اسلام گرا صورت گرفته است .
یکی دیگر از معیارهای تفاوت و تمایز مقطع مورد نظر در تاریخ بنیاد گرایی اسلامی ویژگی های منحصر به فرد آن می باشد که عبارتند از : الف ) گسترش و فراگیر بودن . ب ) تجویز و اعمال شیوه های قهر آمیز از طرف اکثر گروههای اسلام گرا ـ حد اقل در مقاطعی خاص ـ می باشد . بر این اساس می توان مقطع فوق را کاملا از تاریخ هزار و سیصد ساله اش جدا ساخت و به دنبال علل و عواملی جدای از عوامل تاریخی و فکری آن گشت . یا اینکه حداقل باید ریشه های این تحولات را کمتر در گذشته خیلی دور پیدا کرد . ج ) با اینکه بنیادگرایی اسلامی طیف های مختلفی را در بر می گیرد و همیشه هم از نظر اهداف و هم از جهت شیوه اقدام متنوع بوده است اما واقعیت این است که هر جا از آن سخن به میان می آید و هر جا کتاب ومقاله ای نوشته شده است این تنوع را نادیده گرفته وتنها در صدد القاء این اندیشه هستند که بنیاد گرایی مساوی با خشو نت طلبی و اقدامات تروریستی است و بنیاد گرا خشونت طلب است . این بر چسب ها خود حکایت از ویژگی سومی برای بنیاد گرایی اسلامی دارد ، یعنی قدرت وتوان چالش بر انگیزی وحتی گسترش فعالیت های فرامرزی و قارهای آن است ، به گونه ای که امروز مشاهده می شود برخی گروههای بنیادگرا از دکترین دولت غیر سرزمین سخن می گویند ودیگر در خانه های خود منتظر هجوم غرب نیستند بلکه به استقبال آن در کشورهای غربی می روند. ( چون یکی از اهداف گروههای بنیاد گرا مبارزه با نفوذ غرب بود یعنی عاملی که در حکم قابله ای برای تولد این گروهها انجام وظیفه کرد .)
از آنجا که عنوان تحقیق مورد نظر بنیادگرایی اسلامی می باشد لذا در پایان لازم به ذکر است بررسی کتب و مقالات نشان می دهد که از این اصطلاح برای خطاب کردن هر سه طیف فکری درون جریان اسلام خواهی استفاده شده است . گاه این اصطلاح برای مورد اشاره قرار دادن گروههای واپس گرا و متحجر به کار برده شده و گاه در اشاره به گروههای ترقی خواه و اصلاح طلب که در این معنی معادل همان اسلام گرایی است و گاه نیز به صورت اصطلاحی عام به کار برده شده است و به گونه ای بی طرفانه جریان احیاء طلبی اسلامی را توصیف می کند که هم می تواند مثبت باشد و هم منفی ، هم در درون آن گروهها و افراد روشنفکر و اصلاح طلب و به عبارتی متجدد وجود دارد و هم گروهها و افراد تاریک اندیش .
آنچه می تواند پایه استدلال تحقیق در کاربرد این اصطلاح در اشاره به نوع طیف فکری مورد نظر ( متجدد ، متحجر یا سنت گرا ) باشد بررسی چیستی ، اهداف ، ابزار ، موقعیت کنونی و همچنین قدرت تحول زایی و چالش برانگیزی آن در برابر جهان غرب بویژه ایالت متحده و متحدان منطقه ای آن می باشد .
از انجا که دو طیف دیگر یعنی سنت گرا و متحجر نه تنها استعداد و توانایی ویژگیهای فوق را ندارند بلکه در ماهیت خود منشأ تفرقه و اختلاف و لذا نفوذ پذیری جوامع اسلامی هستند ، خود به خود روشن می شود که این اصطلاح در خطاب به گروههای اصیل اسلام گرا به کار می رود . اما از آنجا که هدف این تحقیق بحث های ارزش مدارانه و قضاوت ارزشی نیست به همین خاطر گزینش اصطلاح بنیادگرایی را تنها در کاربردی عام و بی طرفانه انجام داده است .
2ـ سوال اصلی
بدون شک هر پژوهشی یک هدف بنیادی بر مبنای طرح یک سؤال اساسی را دنبال
می¬کند . همانطور که در علت انتخاب موضوع تحقیق حاضر عنوان شد حوادث 11 سپتامبر و سؤالات فراوانی که در مورد علت وقوع آن مطرح شد انگیزه ای برای انجام تحقیق حاضر می باشد لذا با توجه به مطالعات انجام شده ، محقق به دنبال این سؤال است که :آیا سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بر جریان بنیادگرایی اسلامی و شیوه اقدام جنبشهای بنیادگرا در خاورمیانه تأثیر داشته است؟
3ـ سوالات فرعی
برای تجزیه و تحلیل و فهم دقیق سؤال اصلی و رسیدن به پاسخی مناسب برای آن ، سؤالاتی فرعی مطرح می شود که طی فصول مختلف تحقیق مورد بررسی قرار گرفته و به آنها پاسخ داده خواهد شد براین اساس سؤالات فرعی تحقیق حاضر نیز به شرح زیر است :
1. چه عواملی در فرایند تصمیم گیری در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نقش دارند؟
2. ویژگی ها و اهداف بنیادگرایی اسلامی کدامند؟ و آیا پدیده بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه از سال1979 تا 2002 سیر صعودی داشته است یا نزولی ، سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در این روند چه نقشی داشته است ؟
3. آیا حمایت آمریکا از رژیم های غیر دموکراتیک و تعقیب کننده گروههای اسلام گرا بر تشدید جریان بنیادگرایی اسلامی و موضع گیری آنها نسبت به آمریکا تأثیر داشته است؟
4. آیا حمایت آمریکا از اسرائیل در تشدید بنیادگرایی اسلامی و اقدامات ضد آمریکایی آنها تاثیر داشته است ؟
5. آیا حضور نظامی آمریکا در منطقه برجریان بنیادگرایی اسلامی و آمریکا ستیزی آنها تأثیر داشته است ؟
4ـ فرضیه تحقیق
از آنجا که پاسخ به سؤال اصلی هر تحقیق باید با تکیه بر مطالعات و بررسی های علمی مبتنی بر شواهد و اسناد معتبر باشد تا ضمن ارتباط منطقی میان سؤال و پاسخ قابل دفاع نیز باشد لذا بر اساس بررسی ها و مطالعات انجام شده پیرامون سوال اصلی پژوهش حاضر فرضیه مطرح شده نیز بدین گونه است :
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا مبنی بر حمایت از اسرائیل و رژیم های غیر دموکراتیک و حضورنظامی مستقیم در منطقه باعث تشدید بنیادگرایی اسلامی و توسل جنبشهای بنیادگرای اسلامی به اقدامات خشونت طلبانه علیه آمریکا شده است.
5 ـ تعریف مفاهیم
سیاست خارجی
یک راهبرد یا جریان برنامه ریزی شده از تصمیمات اتخاذ شده توسط تصمیم گیرندگان یک دولت در تعامل با دیگر دولتها یا دیگر بازیگران بین المللی، با هدف بدست آوردن اهداف مشخص که در چارچوب منافع ملی تعریف شده است.
بنیادگرایی اسلامی
نهضتی که به ارزشهای اولیه اسلامی معتقد است و پیروزی و بهروزی کشورهای اسلامی را در بازگشت به آن ازرشها می داند . این واژه معمولا از سوی رسانه های گروهی غرب برای اشاره به جنبشهای اسلامی ، احیاءگری اسلامی ، اصول گرایی اسلامی و بیداری اسلامی به کار رفته است . همچنین احیاگری اسلامی به معنی بازگشت به اصول بی آلایش اسلامی، بازگشت به قرآن و سنت نبوی درسطوح مختلف فردی و اجتماعی می باشد . به سخن دیگر بنیادگرایی اسلامی عکس العمل احساسی، معنوی، روحی و سیاسی مسلمانان به یک بحران اجتماعی، اعتقادی و سیاسی گریبانگیر کشور های اسلامی به ویژه در خاورمیانه است . این عکس العمل علاوه بر ترس از «غربی شدن» فرهنگ اسلامی، به واکنش در برابر مداخله مستقیم غرب در مناطق اسلامی در دهه های گذشته نیز معطوف است .
جنبش اسلامی
منظور حرکت و کوششهایی می باشد که در راستای اعتراض به وضعیت انحطاط و فسادآلود جوامع مسلمان و مبارزه با نفوذ غرب در این جوامع صورت می گیرد . این کوششها ضمن برخورداری از پشتوانه ایدئولوژیکی از حمایت مردمی وسیعی نیز برخوردار هستند .
به عبارتی جنبشهای اسلامی را باید حرکتهایی سیاسی و اجتماعی دانست که در طول تاریخ اسلام در اعتراض به بحرانهای سیاسی و اجتماعی جوامع مسلمان شکل گرفته اند و با تجویز و توصیه بازگشت به اصول و مبانی اسلامی درصدد اصلاح وضع موجود می باشند .
خاورمیانه
اگر چه خاورمیانه اصطلاحی است مبهم که از بدو پیدایش آن تا کنون به محدوده جغرافیایی مشخصی اطلاق نشده است که مورد تأکید همگان باشد اما هدف از کاربرد این اصطلاح اشاره به منطقه ای اسلامی است که مرکب از کشورهای ایران، ترکیه، عراق، اردن هاشمی، سوریه، لبنان، فلسطین، مصر، امارات متحده عربی، بحرین، عربستان صعودی، قطر،کویت، عمان و یمن می باشد. که ازمیان این کشورها نیز به طور موردی به بررسی جریان بنیادگرایی اسلامی در مصر و عربستان سعودی پرداخته شده است.
شیوه اقدام
منظور روشی است که گروههای بنیادگرا برای رسیدن به اهداف و خواسته های خود درپیش میگیرند یا واکنشی که در برابر موانع و مشکلات پیش رو از خود نشان می دهند . در این مورد می توان گفت گروهها بنیادگرای اسلامی از ابتدای پیدایش تا کنون از سه روش برای رسیدن به خواسته های خود استفاده کرده اند: روش فکری ـ فرهنگی،سیاسی و قهرآمیز. اهمیت شیوه اقدام این گروهها به حدی است که امروزه بر هیمن اساس به شناخت و تمایز این گروهها در دو دسته مسلحانه و مبارز و اصلاح طلب و میانه رو پرداخته میشود.
تشدید
بکار بردن این اصطلاح علاوه بر نشان دادن استمرار جریان بنیادگرایی اسلامی بیانگر رشد سریع و همراه با اقدامات قهر آمیز و خشونت طلبانه این جریان می باشد . به عبارت دیگر این اصطلاح برای نشان دادن غلبه شیوه قهرآمیز بر شیوه های فکری ـ فرهنگی و سیاسی نزد گروههای بنیادگرا در مقطع مورد نظر ( 1979 تا 2002 )می باشد .
6ـ مفروضات
1. میان نوع نظام سیاسی در خاورمیانه وشیوه اقدام گروههای بنیادگرای اسلامی رابطه مستقیمی وجود دارد . به عبارتی هرچه فضای سیاسی جامعه بازتر باشد رفتار این گروهها مسالمت آمیزتر خواهد بود و با لعکس.
2. سیاست خارجی محافظه کارانه وطرفدار حفظ وضع موجود ایالات متحده آمریکانقش مهمی درتداوم و بقاء رژیم های غیر دموکراتیک در خاورمیانه داشته است .
3. همان گونه که بحران فلسطین نقش مهمی درافراطی شدن گروههای بنیادگرا داشته است، حل آن نیز باعث تعدیل رفتار این گروهها می شود .
4. خروج نیروههای آمریکایی از منطقه باعث کاهش اقدامات قهر آمیز علیه این کشور و متحدان منطقه ای اش می شود .
5. دشمنی و آمریکا ستیزی گروههای اسلام گرا بیشتر از آنکه ریشه در عقاید دینی آنان داشته باشد ناشی از برخی سیاست های خارجی آمریکا می باشد.
7ـ اهمیت و علل انتخاب موضوع
با وقوع حوادث 11 سپتامبر بار دیگر دنیای اسلام مورد اتهام قرار گرفت وباور به برخورد تمدنها در اذهان غربیان جان دوباره ای گرفت ایالات متحده نیز که یک فرصت طلایی پیدا کرده بود با کمک رسانه های پر بیننده وپر شنونده خود سعی در تحریک بیشتر افکار عمومی جهانیان علیه اسلام ومسلمانان نمود براین اساس در همان ساعات اولیه حوادث از جنگ صلیبی سخن به میان آمد ومسلمانان در برخی از کشورهای غربی تحت فشارهای مختلف روحی وروانی قرارگرفتند . اما با فروکش کردن احساسات اولیه و بر قراری آرامش نسبی پس از حوادث 11 سپتامبر ، جهان غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا در تلاش برای زدودن آثار منفی ناشی از سوء تفاهمی که نسبت به دین اسلام ومسلمانان شده بود کوشید این اقدام را منحصر به گروهها و جنبشهای اسلام گرا و به تعبیر خودشان افراط گرا و تروریست بداند.
در همین راستا جهت اشاره ومورد خطاب قرار دادن آنها بار دیگر در سطح وسیعی از اصطلاح بنیاد گرا وبنیادگرایان اسلامی استفاده شد ، همان اصطلاحی که در سال 1979 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سقوط متحد نزدیک واستراتژیک آمریکا ورد زبان اکثر اندیشمندان وسیاستمداران غربی به ویژه آمریکایی شده بود وبا ترور هم پیمان دیگر آمریکا یعنی انورسادات رئیس جمهور مصر وسپس عملیاتهای ضد آمریکایی در لبنان که توسط گروههای اسلام گرا صورت می گرفت و مقاومتهای بعدی در برابر آمریکا ومتحدان منطقه ای اش به مسئله ای کاملا امنیتی تبدیل شده بود. بر این اساس ایالات متحده آمریکا با برخورداری از سلطه و نفوذ گسترده رسانه ای ، هر گونه مقاومت و مخالفت اسلامی با خود و متحدان منطقه ای خود را در این چارچوب وتحت این عنوان مورد بررسی وچاره اندیشی قرار داد . لذا ابتدا تلاش کرد بنیاد گرایی اسلامی را به عنوان یک پدیده تهدید زا وصلح زدا که امنیت جامعه جهانی را به مخاطره می اندازد معرفی نماید . به گونه ای که بنیاد گرایی اسلامی مقدمه ای برای تروریسم یا پرورش دهنده تروریسم القاء می شد. البته سوابق اقدامات قهرآمیز گروههای اسلام گرا نیز پذیرش این فرض را تسهیل می کرد. حال وقوع حوادث 11 سپتامبر نیز می توانست یک دلیل برای حقانیت آمریکا باشد به گونه ای که حتی برخی از اندیشمندان مسلمان یا بخشی از افکار عمومی جوامع اسلامی نیز با آمریکا ابراز همدردی نمودند و ضمن محکوم کردن این حوادث از گروههای اسلام گرای مسلحانه درخواست توقف این گونه اقدامات کردند . آنها می افزودند این امر هم به ضرر اسلام است و هم پای آمریکا را به منطقه باز می کند و دلیلی برای سیاستهای مداخله جویانه آن کشور می شود.
اما در مقابل این گروه ، عده ای دیگر بدون اینکه در رد خشونت طلبی واقدامات تروریستی به خود شک راه دهند از اعماق وجودشان حوادث 11 سپتامبر را به عنوان تبیهی برای أمریکا ستودند، البته آنها بیشتر به پیام آن فکر می کردند نه ریخته شدن خون افرادی بی گناه ، پیامی که هشداری برای افکار عمومی آمریکا و زمامداران آن بود که برای یکبار هم که شده آنچه را خود بر سرمردم دیگر کشورها می آورند احساس کنند .
بدین ترتیب می بینیم در برابر یک واقعیت ـ حوادث 11 سپتامبر ـ دو برداشت کاملا متضاد وجود دارد عده ای آ مریکا وسیاست هایش را موجد آن و عده ای دیگر بنیاد گرایان ومبانی ایدئولوژیکی آنان را . اما آنچه برداشت غالب وفراگیر در جهان است سرزنش ومتهم کردن گروههای اسلام گرا می باشد که هم از طرف دوستان وهم از طرف دشمنان مورد حمله قرار گرفتند .
ازآنجا که این مسئله گروههای بنیاد گرا را از یک طرف در جایگاه مجاهدان راه یزدان واز طرف دیگر پیروان راه شیطان قرار داده است و هر گروه نیز برای خود دلایلی دارند بدین خاطر انگیزه ای ایجاد شد تا کمی مستدل تر ومطمئن ترگروههای فوق واقداماتشان را ـ گاه از شعارهای خیابانی ضد آ مریکایی تا حادثه ای بی نظیر در جهان مثل 11 سپتامبر و از سنگ انداختن تا شاید در آینده به کارگیری سلاحهای مخرب تر را در بر می گیرد ـ در یکی از دو دسته فوق جای داد . البته تحقق این امر هم به صورت مستقیم وهم به صورت غیرمستقیم و از طریق پیدا کردن مسبب و علل های دست یازیدن به این اقدامات صورت می گیرد.
همانطور که آمد حوادث 11 سپتامبر و مورد حمله قرار گرفتن آمریکا جرقه ای برای گزینش موضوع تحقیق بوده است وبا تفکر در مورد آن ، سوال و فرضیه تحقیق طرح و تدوین شده اند . گذشته از آن ، مسئله مهم این است که این عملیات به گروههای اسلام گرا نسبت داده شده است . محقق نیز ضمن پذیرش این مسئله ـ تا روشن نشدن ماهیت واقعی گروههای دخیل دراین عملیات ـ و با توجه به سوابق گذشته بر این عقیده است که شیوه رفتاری غالب و مسلط در میان گروهای اسلام گرا نسبت به آمریکا شیوهای قهر آمیز و همراه با تنفر بوده است ، اما بدون تلاش برای رد یا تحسین آن و همچنین بدون تلاش برای ارزش گذاری و قضاوت ارزشی در مورد ماهیت این اقدامات سعی کرده از نگاه و زاویه ای جدید آن را بررسی کند . به عبارتی به دنبال بررسی این امر است که چه ویژگی هایی در سیاست خارجی خاومیانه ای آمریکا وجود دارد که در حکم مجوزی برای دست زدن به اقدامات خشونت آمیز علیه آمریکا می باشد.
چند فرض اولیه انگیزه بیشتری در محقق برای این نگاه جدید ایجاد کرده است که عبارتند از:
1- خشونت طلبی و اقدامات تروریستی علیه آمریکا محدود به گروههای اسلام گرا نیست . طبق آمارهای اعلام شده یک سوم از مجموعه اقدامات تروریستی در جهان علیه آمریکا صورت گرفته است و از 31 در صد در دهه 1980 به 37 درصد در دهه 1990 افزایش یافته است و از آن زمان تاکنون نیز روندی صعودی داشته است .
2- در تفکر و اندیشه بنیادگرایی اسلامی هیچ مشروعیتی برای خشونت طلبی و اقدامات تروریستی وجود ندارد و اگر گاه در سوابق تاریخی یا متون دینی به آن اشاره شده است تنها به عنوان آخرین ابزار و راه حل و آن هم مقید به شرایط خاص می باشد .
3- اگر اقدامات قهرآمیز علیه آمریکا ریشه در مبانی فکری و ایدئولوژیکی گروههای بنیادگرای اسلامی دارد پس باید به همان میزان با دیگر کشورهای غربی نیز خصومت داشته باشند . ( البته این گروهها همیشه معتقد به اختلاف میان فرهنگ اسلامی با غرب هستند اما این اختلاف به خودی خود هرگز منجر به خصومت نمی شود .)
4- آمریکا ستیزی در میان مسلمانان به طور اعم و در میان گروههای بنیادگرا به طور اخص مربوط به سه دهه اخیر است و در دهه های 1950 و 1960 ایالات متحده آمریکا نزد مسلمانان منطقه از چهره نسبتا مطلوبی برخوردار بود .
بنابراین تلاش برای علت یابی اقدامات ضد آمریکایی توسط این گروهها ضمن کم رنگ کردن اجتناب ناپذیری برخورد تمدنها به ویژه میان اسلام و غرب ، افکار عمومی جهان به طور اعم و جهان اسلام به طور اخص را نسبت به این گروهها جلب و از نگاههای سؤال برانگیز به آنها خواهد کاست و در نتیجه موجب نوعی همدلی و هم صدایی با آنها و به تبع آن توجه به اهداف و خواسته های آنها می شود . خود این امر هم باعث معتدل و میانه رو شدن این گروهها و برخورد های مسالمت آمیز می گردد .
8ـ بررسی متون وآثار
در مورد پدیده بنیادگرایی اسلامی کتب و مقالات فراوانی نوشته شده است از جمله کتاب بسیار مفید و ارزشمند جناب آقای هرایردکمجیان تحت عنوان اسلام در انقلاب ، (جنبشهای اسلامی در جهان عرب)، اسلام گرایی در مصر نوشته یعقوب توکلی، مصر از زاویه دیگر نوشته جمیله کدیور، شکست تجربه اسلام سیاسی نوشته الویه روا، پیامبر و فرعون نوشته ژیل کوپل و . . . با این وجود به جز قسمتی از کتاب هرایردکمجیان در هیچ جا به رابطه میان سیاست خارجی آمریکا و بنیادگرایی اسلامی به طور جامع و منسجم پرداخته نشده است و اکثر مقالات و کتب نیز به طور پراکنده به آن اشاره کرده اند. بویژه در مورد جنبه های مورد نظر سیاست خارجی آمریکا یعنی حمایت از اسرائیل و رژیم های غیر دموکراتیک و حضور نظامی در منطقه و تاثیر آنها بر موضع گیری گروههای بنیادگرا،کتاب یا مقاله ای نوشته نشده است لذا از این لحاظ موضوع تحقیق میتواند تازگی داشته باشد .
9 ـ اهداف پژوهش
از جنبه علمی: پژوهش حاضر از آن جهت که با نگاه جدیدی خشونت گرایی در گروههای بنیادگرایی اسلامی و آمریکا ستیزی آن را بررسی کرده است و بر خلاف تصورات رایج در مورداقدامات قهرآمیز برخی از این گروهها که منشأ آن در تفکر بنیادگرایانه دانسته می شود، در علت یابی خشونت طلبی در این گروهها بیشتر بر عوامل بیرونی و خارج از مبانی فکری آنها تمرکز داشته است،می تواند تازگی خاصی داشته باشد.
از جنبه کاربردی: شناخت بیشتر و عمیق تر این جریان بویژه درک علل اتخاذ شیوه های قهرآمیز توسط این گروهها ، ضمن اینکه از برداشتهای منفی و کلیشه ای دربارة آنها خواهد کاست، فضایی را ایجاد می کند که در آن سیاست گذاری در مورد این گروهها با همدردی بیشتری صورت پذیرد، خود این امر نیز تأثیر بسزایی بر مسالمت آمیز شدن این گروهها خواهد داشت.
10 ـ نقطه نقل پژوهش
ازنظر موضوعی: تمرکز و تکیه اصلی پژوهش بر رابطه میان عوامل محیطی و سیاسی و خشونت گرایی گروههای بنیادگرای اسلامی میباشد که از میان این عوامل که خود در سه سطح داخلی ، منطقه ای و فرا منطقه ای قابل بررسی هستند به عوامل فرا منطقه ای، و از آن میان به سیاست خارجی آمریکا پرداخته شده است،که به طو
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:45
چکیده: ۱
ظهور و پیدایش نسل سوم حقوق بشر ۳
حق توسعه وسازمان ملل ۴
محتوای حق به توسعه ۷
مبانی حق به توسعه ۱۷
همبستگی بین المللی مبنای حق به توسعه ۱۹
حفاظت از محیط زیست مبنای حق توسعه ۲۱
حق به صلح مبنای حق توسعه ۲۳
منابع حق به توسعه ۲۷
دیدگاه علمای حقوق بین الملل ۲۸
عرف ورویه دولت ها ۳۰
قطعنامه های سازمان ملل ۳۱
منابع: ۳۸
چکیده:
حقوق بشر دریک برداشت موسع ناظر به مجموعه ای از قواعد اصول، تمایلات وآرزوهای جوامع انسانی درحمایت وارتقاء حقوق اساسی انسان می باشد واز اینرو منشا اصلی حقوق بشر، حقوق فطری می باشد که با توجه به جذابیت های ذاتی نهفته دراصولی چون – برابری- عدم تبعیض ، آزادی ، حق حیات، حق بر محیط زیست – حق بر صلح پایدار، حق برداشتن محاکمات عادلانه وحق انتخاب محل سکونت واقامت.. بتدریج قواعد الزام آور وضمانت اجراهای لازم برای دفاع از حقوق بشر شکل گرفته ومجموعه ای از قطعنامه ها کنوانسیونها- بیانیه ها- اعلامیه ها، را بوجودآورده است که درکنار نهادهایی چون دادگاه حقوق بشر اروپایی، کمیسیون حقوق بشر ، دادگاههای کیفری رسیدگی بر جنایات یوگسلاوی سابق ورواند وتاسیس دادگاه کیفری بین المللی امکانات مثبتی برای حمایت از حقوق بشر بوجود آمده است . اما به رغم پیشرفت های قابل توجهی که جامعه جهانی از فردای جنگ جهانی دوم درزمینه حمایت از حقوق بشر بدست آورده است هنوز چالش بسیار جدی پیش روی جامعه جهانی درارتقاء حقوق بشر وجوددارد منشا این چالش رودررویی دو گرایش متضاد الزامات اقتصاد لیبرائی از یکطرف ومطالبات اجتماعی وعدالت خواها ن از طرف دیگر می باشد درحالی که برای بخشی از حقوق بشرکه مربوط به حقوق مدنی، سیاسی، وفرهنگی است ابزارهایی بین المللی لازم تولید شده است ولی درمورد بخش دیگر از حقوق بشر که موصوف به حقوق همبستگی است ، اقدامات حمایتی بسیار اندکی آن هم درسالهای اخیر صورت گرفته است . واین برخورد دو گانه وتبعیض آمیز به اجزای مختلف مجموعه حقوق بشر ، جهانشمولی آن را زیر سئوال می برد. از اینرو بابررسی جایگاه حق توسعه ، برخورد تبعیض آمیز دموکراسی های غربی مبتنی بر اقتصاد لیبرائی با مجموعه حقوق بشر به بحث گذاشته شده است . واژگان کلیدی:
حقوق بشر، نسل اول، نسل دوم، نسل سوم، حقوق همبستگی حق برتوسعه ، حق برمحیط زیست، حق بر صلح ، صلح مثبت
ظهور و پیدایش نسل سوم حقوق بشر
نسل اول حقوق بشر که حقوق مدنی وسیاسی را مورد توجه قرارمی دهد، بر پایه اصل آزادی انسان وبهره مندی وی از حقوق اساسی شکل گرفته است . وسپس حقوق اجتماعی واقتصادی که شاخص های اصلی آن برابری انسان ها از بهره مندی از حقوق اقتصادی را نشان می دهند وارد ادبیات حقوق بشر شده وبه عنوان نسل دوم معرفی شده اند.(1)
روند رو به گسترش انسانی شدن حقوق بین الملل .بین المللی شدن حقوق بشر،مو جب ظهور نسل سوم حقوق بشر گردید. منشور آفریقایی حقوق بشر، نسل سوم را تحت عناوین حق (( نسبت ))به توسعه ، حق (( نسبت )) به صلح وحق (( نسبت )) به محیط زیست احصاءنمود(2)
بدیهی است که این فهرست به صورت جامع، مصادیق واشکال مختلف حقوق بشر را معرفی نمی کند بلکه نمونه هایی به دست می دهد که بیشتر جهت گیری وغایت زندگی اجتماعی انسان را به تصویر می کشد وپیش نیازهای یک زندگی مطلوب را که درآن انسان ها احساس کامیابی وخوشبختی دارند را مطرح می کند .این پیش نیازها همیشه درحال تغییر وتحول اند، چرا که انسان هم دربعد زندگی فردی وهم اجتماعی به سوی کمال می شتابد وبه طور طبیعی نیازهای هردوره از زندگی تکاملی او متناسب با الزامات ومقتضیات همان دوره می باشد از اینرو مصادیق حقوق بشر را نمی بایستی به سه نسل شناخته شده تا امروزه محدود نمود به علاوه، طبقه بندی حقوق بشر به نسل های مختلف صرفا به لحاظ توجه به سیر تاریخی توسعه وتکامل حقوق بشر صورت می گیرد وگرنه حقوق بشر به طور طبیعی میل به تقسیم ناپذیری وفراگیر شدن دارد وتجزیه وتقسیم آن با ماهیت وغایت این حقوق منافات دارد برخی از صاحب نظران براین عقیده اند که نسل جدید حقوق بشر هرچند هنوز به صورت اسناد مورد قبول تنظیم نشده وعینیت نیافته است ، ولی بالقوه خطری رابرای حقوق بشر موجود پدید می آورد . عده ای معتقدند که این نسل از حقوق بشر بسیار مبهم وگنگ وبعضا درحد شعارهایی است که می تواند مورد بهره برداری تبلیغاتی برخی از کشورها قرارگیرد . بااین وجود باید توجه داشت که رهیافت جدید درحقوق بشر، نشان از موضوعاتی دارد که درحال ظهورند وجامعه جهانی آماده است که آنها را مورد شناسایی قراردهد . ولی دربرابر این سئوال که چه موضوعاتی درحیطه نسل جدید حقوق بشر قرارمی گیرند ، نظریات متفاوتی مطرح شده است (3)
استفن مارکز، نسل جدید حقوق بشر را شامل محیط زیست، توسعه، صلح، میراث مشترک بشریت، ارتباطات وکمک های بشر دوستانه می داند.(4)
مقدمه
تعریف ((توسعه))
مفهوم «توسعه» در نظر علماى حقوق و اقتصاد، داراى تعریف یکسانى نمى باشد. نظرى اجمالى به تعاریف، براى ارائه یک مفهوم روشن از «توسعه» و در نتیجه، تعیین جایگاه آن ضرورى مى نماید:1
1. توسعه الگویى است که سبب مى شود تحولات جدّى در ابعاد گوناگون به وجود آید، به گونه اى که با قطع وابستگى هاى گوناگون به کشورهاى دیگر، جریان خروج و فرار سرمایه ها و مغزها را از کشور به جریان انباشت سرمایه ها و مغزها در داخل تبدیل کند.این تعریف هر چند ناظر به ابعاد اقتصادى و فنى توسعه مى باشد، اما مى تواند معنایى مترادف با استقلال یک کشور نیز داشته باشد.
2. توسعه یک تحول داخلى بوده و تابع حل بحران مشروعیت است و حل این موضوع نیز در گرو تحول در نظام فرهنگى یک کشور است.
3. برخى نیز توسعه را در تحولاتى دیده اند که لازمه عبور از یک مرحله زندگى به مرحله دیگر مى باشد; مانند گذر از زندگى کشاورزى و ورود به مرحله صنعتى. آنچه در روند مذکور اتفاق مى افتد به عنوان توسعه مطرح مى باشد.
نکته اى که باید متذکر شد این که تعاریف مزبور به دنبال ارائه معناى جامعى از توسعه بوده اند، با این تفاوت که هر کدام یکى از ابعاد اقتصادى ـ فرهنگى و فنى را به عنوان محور توسعه مدّ نظر قرار داده اند. از این رو، در تعاریف دیگرى که از توسعه مطرح شده این نکته تصریح گردیده است که توسعه داراى مفهوم جامعى است که تمام جنبه هاى زندگى را دربرمى گیرد.
4. فرایندى که جامعه را از یک دوران تاریخى به دوران تاریخى دیگر متحول مى کند.
5. توسعه حق لاینفک بشرى مى باشد که بر اساس آن، افراد و جامعه استحقاق شرکت، توزیع و بهره بردن از توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى را در قالبى دارند که همه حقوق بشر و آزادى هاى اساسى را بتواند تأمین کند.
در این تعریف، توسعه به عنوان حقى از حقوق بشر مطرح شده است، به گونه اى که همه حقوق و آزادى هاى اساسى بدان بستگى دارند. این مفهوم به طور روشن، با موضوع حقوق بشر مرتبط است.
با توجه به این که تعریف «توسعه» باید به صورت جامع مدّنظر قرار گیرد. تعریف ذیل براى توسعه مناسب به نظر مى رسد:
«توسعه مشتمل بر فرایندى پیچیده مى باشد که رشد کمّى و کیفى تولیدات و خدمات و تحول کیفیت زندگى و بافت اجتماعى جامعه و تعدیل درآمدها و زدودن فقر و محرومیت و بیکارى و تأمین رفاه همگانى و رشد علمى و فنى و فرهنگى در یک جامعه معیّن را در برمى گیرد.»
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:72
فهرست مطالب:
پیشگفتار مترجم
مقدمه
1. ایده ی کلی حقوق بشر
2. اسناد، معاهدات و سازمان های حقوق بشر
1.2 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر
2.2 میثاق اروپایی حقوق بشر
3.2 معاهدات حقوق بشر سازمان ملل متحد
4.2 دیگر موسسات حقوق بشریِ سازمان ملل
5.2 تنظیمات منطقه ای خارج از اروپا
2.6 ارتقای حقوق بشر توسط دولت ها
7.2 سازمان های غیردولتی مربوط به حقوق بشر
3. وجود حقوق بشر
4. کدام حقوق، حقوق بشری اند؟
4.1 حقوق مدنی و سیاسی
2.4 حقوق اقتصادی و اجتماعی
3.4 حقوق اقلیت ها و گروه ها
4.4 حقوق زیست محیطی
5. حقوق اقتصادی و اجتماعی
مراجع
دیگر منابع اینترنتی
پیشگفتار مترجم
حقوق بشر، و نقض تمام عیار آنها توسط رژیم اسلامی حاکم بر ایران، مشکل روز و شب مردم، و تحقق آنها کانون تلاش های عمده ی روشنگران و کوشندگان عرصه ی حیات سیاسی اجتماعی امروز ماست. دراین زمانه ی دشوار، که حاکمیت جبار فقیه، این دستاورد بشری را پشیزی نمی گیرد، آگاهی کافی بیشترین کسان از حقوق بشری خود، مقدمه ی گریز ناپذیر پرداختن به مبارزه برای کسب آنهاست.
نزد روشنفکران اما، این آگاهی مستلزم غوروتعمق و بحث در مبانی نظری آموزه ی حقوق بشر، و همچنین درکی از شَمای فعالیت ها، معاهدات و موسسات مرتبط با جنبش جهانی حقوق بشر نیز هست. به راستی با چه مبانی و استدلال های قوی فکری می توان کسب حقوق بشری را کانون مبارزات سیاسی و مدنی قرار داد؟ ماهیت مطالباتی که حقوق بشر خوانده می شوند چیست؟ این حقوق مشروعیت و اعتبار خود را از کجا حاصل می کنند؟ جنبش حقوق بشر به ایجاد چه تنظیماتی در عرصه ی بین المللی انجامیده است؟
مردم ایران در چنگال یک خودکامگی مهیب متکی بردین گرفتار اند. خوشبختانه اغلب روشنفکران ما امروزه به این نتیجه رسیده اند که تحقق تام و تمام حقوق بشری مردم ما تنها در قالب یک دموکراسی سکولار امکان پذیر است. اگر نمی خواهیم برای انداختن طرحی دیگر و بنیاد یک نظام سکولار، خطر فرو غلتیدن به استبداد دینی دیگری را پذیرا باشیم، برای مشروعیت بخشی به حکومت و قوانین اساسی آن نباید از منبعی جز خرد بشری خویش مدد جوییم. پس اگر می خواهیم یک قانونی اساسی مبتنی بر حقوق بشر داشته باشیم، این قانون نباید ناشی از هیچ مبنای متافیزیکی و الاهیاتی برای مشروعیت بخشی به حقوق انسان ها انگاشته شود.
یک رویکرد سنتی به حقوق بشر، منشاء وجود حقوق بشر را حقوق فطری می داند، و نهایتا منشاء ی متافیزیکی برای این حقوق قائل است. حقوقی که گویا از سوی یک خدای متعالی قانون گذار به بشریت اعطا شده اند. این رویکرد، دوباره پای الاهیات و دین را به عرصه ی عمومی می گشاید. به باور من، با توجه به میراث فکری ویژه ی جامعه ی ما، نقد آگاهانه ی این رویکرد، و توجه به آلترناتیوهای نامزد مشروعیت بخشی به حقوق بشر، در حیطه ی تلاش های نظری معطوف به تحقق یک سکولار دموکراسی مبتنی برحقوق بشر اهمیت اساسی دارد.
یک مزیت مقاله ی حاضر این است که با پیش گرفتن رویکرد علاقه – اینکه آموزه ی حقوق بشرصرفا دستاوردی تاریخی و انضمامیِ اما جهانشمول و معطوف به موظف نمودن دولت ها به رعایت و صیانت ازکمینه ی علائق بنیادی آدمیان است- به نقد و نفی انگاره ی متافیزیکی حقوق بشر می پردازد. در حیطه عملی نیزاین مقاله به اختصار مبانی حقوق بشر و معاهدات و موسسات بین المللی متولی آن را شرح می دهد و منابع ومراجع بسیاری را در این باره معرفی می نماید. نویسنده ی مقاله از نظریه پردازان مطرح رویکرد علاقه به آموزه ی حقوق بشر است و اصل مقاله، که قدری مفصل تر از ترجمه ی حاضر است، در دانشنامه ی فلسفه ی استنفورد درج شده است. خواننده ی علاقمند به مطالعه ی بیشتر در زمینه ی ریشه های تاریخی و رویکرد های فلسفی مختلف به آموزه ی حقوق بشر می تواند در این زمینه مطالب دیگری را دراینجا بیابد.
این تلاش ناچیز را به اکبر گنجی تقدیم می دارم . آذرخشی که در دل این شب تیره ی استبداد، با مبارزه ی روشنگرانه و مقاومت قهرمانانه اش، در دل مشتاقان آزادی اخگرها افروخته است. گنجی مظلومانه، با سلاح جان اش، با رژیمی در افتاده که بقایش را در گرو نقض بنیادی ترین حقوق مردمان می یابد. امید که فروغ این جان آزاده خاموش نشود؛ و ما نیز اندکی از این عقلانیت، صلابت و شهامت ستودنی را که لازمه ی مبارزه ای چنین دشوار و نابرابر است، کسب و بذل کنیم.
مقدمه
حقوق بشر هنجارهایی اخلاقی و قانونی برای حمایت همه ی انسان ها در همه جای دنیا در برابر سوءرفتارهای سیاسی، قانونی و اجتماعی هستند. حق آزادی دین، حق متهم برای برخورداری از محاکمه ی عادلانه و حق مشارکت سیاسی نمونه هایی از حقوق بشر هستند. این حقوق در سطح بین المللی، در اخلاقیات و قانون وجود دارند. مخاطب این حقوق دولت ها هستند، که موظف به پایبندی و ارتقای آنها می باشند. مرجع مکتوب عمده ی این حقوق، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر (سازمان ملل متحد،1948b) و اسناد و معاهده های پرشمار پیرو آن است.
فلسفه ی حقوق بشر به پرسش های مربوط به وجود، محتوا، سرشت، جهانشمولی و توجیه حقوق بشر می پردازد. اغلب پشتیبانی های سرسختانه ای که از حقوق بشر می شود (مثلا اینکه جهانشمول اند، و اینکه به سان هنجارهایی اخلاقی، بی نیاز از تصویب قانونی اند) تردیدهایی شکاکانه برمی انگیزند. تأمل در مورد این تردیدها و پاسخ هایی که می توان به آنها داد، زیرشاخه ای از فلسفه ی سیاسی را تشکیل داده که ادبیات گسترده ای را در بر می گیرد.