در این درس نمره بیشتری بگیرید!
در بخشی از این تحقیق می خوانیم:
با توجه به موضوع بحث، خدمت عزیزان، مطالبی را ایراد می کنم و سعی می کنم که جغرافیای کلی تفکر و نقش و رسالت حضرت امام را در انقلاب اسلامی، جهان معاصر و آینده در حد بضاعت محدودی که دارم و وقت کم ترسیم کنم.
از این نظر محور اصلی من تببین افکار و شخصیت و تاثیری که حضرت امام در جهان معاصر داشتند خواهد بود و این جغرافیا را در یک صورت کلی و به همین جهت مطالب را به اختصار و فهرست وار عرض خواهیم کرد. ببینید به طور کلی، جوهره تفکر و شخصیت حضرت امام که یکی از ثمراتش، تحقق حکومت اسلامی است، چیزی نیست جز در یک کلمه و آن عبارت از مجاهده بوده و این مجاهده ابعاد بسیار وسیعی داشته هم بعد فردی داشته، هم بعد اجتماعی داشته، هم تاریخی و هم جهانی و هم مابعدالطبیعی. من سعی می کنم این ابعاد را در ارتباط با هم و در اتصال با هم خدمت برادران عرض کنم. ببینید به عنوان یک مجاهد، حضرت امام و همه مومنین مکلفند مجاهده کنند ولی مجاهده ومبارزه با چه؟ مجاهده با شرک به منظور تحقق توحید، به همین جهت در ابتدا، یک مومن کامل، مجاهده اش در عرصه تفکر است و در ساحت تنهایی و آرامش یعنی اندیشه در اینکه آیا جهان خودبنیاد است یا خالقی دارد. در این جاست که یک مجاهد و یک مسلمان متفکر متعادل سلیم النفس، متوجه خدایی هست این تفکر و درک در مرتبه نخست او را از شرک و از اینکه خدا را انکار کند، و یا شریکی برای او قرار دهد منزه و مجرد می کند. در این جا عرصه، عرصه تفکر است. عرصه آرامش است و عرصه تعقل است، اما ما می بینیم که در همین مساله وقتی به کتابهای کلامی مراجعه کنیم. به کتب راجع به ملل و نحل اسلامی مراجعه کنیم، می بینیم چقدر اختلاف هست. در اینکه مثلا آیا صفات خدا، زائد بر ذات است یا عین ذات است؟ صفات، عینیت با یکدیگر دارند یا ندارند. در ارتباط با انسان جبر حاکم است یا تفویض است؟ یا یک شق دیگر است؟ همین کتاب ملل و نحل شهرستانی را شما باز کنید. می بینید دقیقا در قرون گذشته در اسلام صدها و شاید اگر جریانات کوچک را هم احصا کنید، بیش از هزار مکتب کوچک و بزرگ کلامی بوجود آمدند، که در واقع، تفرق و حیرت عظیمی در جهان اسلام بوجود آوردند و در عین حال که تخصصا مباحثی را مطرح کرده اند ولی کلیتا به تفکر خاص اسلام در کنار برخی خدمات صدمه زده اند. و این مساله هم علل تاریخی و هم عقیدتی دارد که بنده در این جا نمی توانم در موردش در حد توان علمی محدود خود بحث کنم، مگر در یک فرصتهای دیگر ولی باید از این مساله سریع رد بشوم پس در همین مرحله در همین عرصه اول مجاهده، 99 درصد متکلمین به نحو کامل به حاق مطلب پس نبرده اند. یک درصد از متکلمین، و برخی فلاسفه و عرفای اسلامی که در واقع، یک تمسک بسیار قوی فکری به قرآن و عترت داشتند، توانستند حق مطلب را تحت تاثیر تعالیم قرآن وائمه، درک و تبیین کنند. اما بسیاری از متفکران با شدت و ضعف به فهم حاق حقیقت نائل نی آمدند. بنابراین در مرحله اول، سالک می فهمد خدا هست و بعد توحید در سه مرتبه اش را درک می کند. یعنی توحید ذاتی را، توحید صفاتی و توحید افعالی را.
وقتی که این سه مرتبه توحید را درک کرد. عقل و فهم او و علم او مجرد و منزه از شرک می شود. اما آیا مجاهده در این جا تمام می شود؟ خیر. مجاهده بعد باید متوجه ساحت دیگری از وجود بشر بشود که ساحت عمل است. او که در حکمت نظری به حقیقت رسیده، در حکمت عملی هم باید متحقق به حقیقت توحید بشود. و دریابد که "لاموثر فی الوجود الا ا...".
در توحید افعالی حقیقت را در عرصه تفکر می فهمید، حالا باید در مرحله تحقق با اخلاص کامل به دنبال تفکر این جنبه از توحید نظری را در عرصه عمل و با ایجاد ویژگی اخلاص در خودش، در اعمالش و سکناتش، متحقق کند و در این مرحله 5 مرتبه برای سالک وجود دارد; مرتبه اول، مرتبه ظاهر است که هفت عضوش نباید گناه کند - من خودم را عرض کنم در همین مرحله، ما متوقف شده ایم - این پائین ترین مرتبه سلوک در عمل است. ما می بینیم که باید مسلمان واقعی غیبت مطلقا نکند. دروغ مطلقا نگوید. تملق نگوید. بزرگ نکند چیزی را. کوچک نکند چیزی را. به مقام صدق برسد. این مرتبه اول است. وقتی که مرتبه اول را و این حجاب اول را خرق کرد، به مرتبه دوم که باطن است می رسد که مرتبط با عالم ملکوت یا برزخ است. در این جا دیگر تنها ظواهر و اعمال و جوارح مسلمان نباید منزه باشد، اینها منزه شده. باید قدرت "خیال" کنترل بشود. یعنی طوری بشود که سالک، خیال، خود را تحت قدرت و تربیت خود در جهت عبودیت، در برابر ربوبیت حق تعالی قرار دهد.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.
در این درس نمره بیشتری بگیرید!
در بخشی از این تحقیق می خوانیم:
مقدمه: به منظور بررسی جنبههای مختلف فرهنگ و تمدن اسلامی و تأثیری که در شکوفایی و رشد تمدن مغرب زمین داشته است،نخست باید مفهوم واژههای «فرهنگ»و«تمدن»به طور دقیق بررسی و شناخته شود. بیگمان وقتی از فرهنگ اسلامی بحث میکنیم،در واقع خودآگاه یا نا خودآگاه به آنچه ملل اسلامی از لحاظ اندیشهء،جهانبینی،اعتقادات و آداب و رسوم،مبتنی بر آیین اسلام و شیوهء زندگی پیامبر(ص)و دیگر پیشوایان مذهبی خود داشتهاند،توجه داریم و هنگامی که موضوع تمدن اسلامی را مطرح میسازیم،ذهنمان به مجموعهء آثار علمی،ادبی،هنری،صنایع،ابنیهء تاریخی و... معطوف میشود،که مسلمانان جهان از ملیتها،نژادها و زبانهای مختلف آنها را در طول قرون و اعصار ساخته و پرداختهاند.
عناصر اصلی فرهنگ اسلامی را رهنمودها و معارف قرآن مجید،سنن سنیهء رسول اکرم(ص)و سیره و روش فکری و اخلاقی پیشوایان اسلام تشکیل میدهد،و این عناصر که چونان روحی فنا ناپذیر در پیکرهء تمدن اسلامی حلول کرده است،به روشنی هویت اسلام را از ادیان و ملل و نحل دیگر مشخص میکند.از اجزای جدایی ناپذیر فرهنگ اسلامی ارزشهای عبادی و اخلاقی آن است.اعتقاد به توحید و معاد،که از اصول ایمانی اسلام به شمار میرود،از ویژگیهای فرهنگ آن است و تحقق مبانی عقیدتی مذکور در شخص مسلمان به انجام اعمال عبادی چون:نماز،روزه،زکات و حج و جهاد مربوط میشود.اعمالی که تعالی روح و نجات آدمی را از پرستش غیر خداوند و رهایی از نفس اماره و پذیرش مسؤولیت و تعهد در رعایت تقوای ظاهری و باطنی در بر دارد.به تعبیر قرآن مجید:از ویژگیها و مشخصات مسلمانان راستین-یا مؤمنان و دستپروردگان فرهنگ اسلامی-این است که:«آنان به هنگام نماز فروتن و خاضع و از انجام اعمال نا شایست و نا بکار روی گردانند،زکات میدهند و خیرخواه خلقند،پاکدامنند و از شهوترانی میپرهیزند و در ادای امانت و وفای به عهد کوشایند و...».(1)
در فرهنگ اسلامی-به رغم برخی از ادیان دیگر- قلمرو ایمان از عرصهء تفکر و تعقل جدا نیست،و حتی پایگاه تفکر از چنان والایی برخوردار است،که ارزش آن از عبادت برتر شمرده شده،چنان که پیامبر اسلام(ص) فرموده است:«تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة»(2) یا«لا عبادة مثل التفکر»(3):یک ساعت اندیشیدن بهتر است از عبادت شصت سال.یا هیچ عبادتی مانند اندیشیدن نیست.و در همین ارتباط است که قرآن مجید به کسانی که برای یافتن حقایق میاندیشند و به یاری تعقل،حق را از باطل تشخیص میدهند و طریق نیکوتر یا خردپذیرتر را برمیگزینند؛با چنین عباراتی بشارت به رستگاریشان میدهد:
«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه أولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم أولو الالباب»
(4)(ای پیامبر به بندگان من که گفتاری را میشنوند و با تعقل بهترین آن را میپذیرند مژده بده، اینان خردمندانی هستند که خدای آنان را هدایت فرموده است).
از دیدگاه فرهنگ اسلامی،طلب علم،بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است و افراد عالم،آن چنان معزز و محبوبند که ارزش مرکب قلم آنان از خون شهیدان والاتر است،از سویی دیگر هر نوع عقیدهء خرافی یا خلاف عقل و فطرت،که آدمی را از کرامات انسانی و کمال باز دارد،باطل است.و به همین دلیل است که اسلام با شرک و بتپرستی و خودپرستی میانهای ندارد و از سویی آزادی عقیده را محترم میشمرد.و با تکیه بر اندیشهء:
«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»
(5)پذیرش عقیدهء دینی را که با نا خوشایندی و زور همراه باشد، تقبیح میکند.و چون راست راهی را از گمراهی، آشکارا متمایز میبیند،افراد را در انتخاب عقیدهشان آزاد گذارده است.از دیدگاه فرهنگ اسلامی:اصولا، رسالت پیامبران اولو العزم اصلاح اجتماعات بشری و رها کردن نوع انسان از اسارتهای نفسانی و استعمار و استثمار قدرتمندان مستکبر صورت گرفته است و همچنان که پیامبر اکرم(ص)فرموده است:«انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»(6)تتمیم و تکامل مکارم اخلاقی و نشر و بسط آن در عالم،هدف اصلی از بعثت او بوده است.
رعایت عدالت اجتماعی،پاسداری از آزادی و حقوق بشر،حرمت دانش و قلم،توصیه به عفت و پاکدامنی، مبارزه با جهل،و داشتن وفای به عهد،فروتنی،و انجام اعمال صالحهای چون:احسان به خویشان و همسایگان و ناتوانان و اسیران،پرهیز از ظلم و رباخواری و احتکار-که در جهان امروز به صورت استعمار و استثمار ملتهای مستضعف-از سوی ابرقدرتها در آمده است-شکستن غرور و شوکت ستمگران و گردنکشان مستکبر ضد بشر،اجتناب از فساد و فحشا و زنا و شرب خمر و قمار و دیگر دنائتهای نفسانی انسان،از خطوط برجستهء چهرهء فرهنگ اسلامی است.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.
عناوین اصلی این تحقیق عبارتند از :
فصل اول ؛ کلیات
پیشینه وضرورت پژوهش
وحدت اسلامی ؛ اصل راهبردی فدائیان اسلام
فصل دوم ؛ فدائیان اسلام ، مؤتمر اسلامی و مسئله فلسطین
اعلام موجودیت اسرائیل و عکس العمل فدائیان اسلام
سید مجتبی نواب صفوی – فدائیان اسلام
شرکت نواب در اجلاس مؤتمر اسلامی
سخنرانی نواب در اجلاس
در حاشیه اجلاس
فدائیان اسلام و فلسطینیان
فصل سوم ؛ فدائیان اسلام و اخوان المسلمین
سر آغاز همکاری ها
سفر نواب به مصر ؛ گشایش فصل جدید
استمرار همکاری ها
سخن آخر
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
در این درس نمره بیشتری بگیرید!
در بخشی از این تحقیق می خوانیم:
بحث از امنیت فرهنگی در ذیل موضوع امنیت ملی قرار دارد و یکی از مؤلفههای اصلی آن را تشکیل میدهد؛ از اینروی بایسته مینماید در تبیین آن ابتدا واژگان امنیت ملی بررسی گردد. امنیت ملی اصطلاحی چندوجهی است که در عین اهمیت، دارای ابهام، تفاسیر و معانی متعددی است. این مصطلح، در سه سده اخیر پابه عرصه حیات نهاده و از آنهنگام تاکنون با رهیافتهای گونهگونی درباره آن تعابیر مختلفی انجام گرفته است. برخی نیز از عقبماندگی و تأخر تحول و شفافیت آن نسبت به سایر اصطلاحات مشابه یاد کردهاند. چنین تفکری نیز در مؤلفههای مبحث امنیت صادق است؛ برای مثال تا همین اواخر گفته میشد که مؤلفههای نظامی، نقش تعیینکننده خود در تأمین امنیت ملی کشورها را تا حدی از دست دادهاند و عوامل دیگری همچون ملاحظات اقتصادی و فرهنگی در تضمین امنیت ملی سهیم گردیدهاند. اما امروزه در آستانه هزاره سوم گفته میشود که اگر در قرون قبل دو عنصر "نظامیگری" و "اقتصاد" در تأمین امنیت کشورها در دو بعد داخلی و خارجی، نقش بسزایی ایفا میکردند، در قرن بیست و یکم ضروری است که بر مدخلیّت بیشتر "عنصر فرهنگ" و اهمیت آن تأکید بیشتری ورزید.
تأکید بر عناصر "فرهنگی" و "ارزشی" امنیت ملی با تعاریف عرضه شده از مصطلح اخیر هم تناسب دارد، از این دیدگاه معنای روشن و محدود امنیت ملی، حفظ مردم یک کشور و سرزمین در مقابل حمله فیزیکی و به معنای سنتی "دفاع" میباشد و در معنای وسیعتر بر حفظ منابع حیاتی سیاسی و اقتصادی و فقدان تهدید نسبت به ارزشهای اساسی و حیاتی یک دولت اطلاق میگردد. (1)
شرح دو نگرش کلان نسبت به موضوع امنیت، به ایضاح رابطه این اصطلاح با مباحث تمدن و فرهنگ کمک شایانی میکند؛ "برخی صاحبنظران امنیت ملی را تابعی از متغیر تهدیدات خارجی (و عمدتا نظامی)دانستهاند.
بنابراین دیدگاه، شرایط امنیتی مطلوب در سطح ملی، افزایش توانمندی واحد دولت ملی برای مقابله با تهدیدات خارجی است. اما دیدگاه دیگر، چنان تعریفی از امنیت ملی دارد که همه گرایشهای نامطلوب و عوامل داخلی بیثباتی در سطح ملی را جزء حوزه تهدیدات امنیت ملی برمیشمارد. (2) بدین لحاظ کلیه عوامل ضعف و فتور تمدنی و فرهنگی را میتوان از مؤلفههای ناامنی و خدشهپذیری امنیت ملی یک کشور بهشمار آورد. همچنان که تقویت و اعتلای تمدن و فرهنگ و مبارزه با تهاجم و تغافل فرهنگی را میتوان در حکم راهبردی برای تضمین امنیت ملی و فرهنگی دانست.
اساسا امنیت ملی، هم به مثابه وسیله نیل انسان و جوامع بشری به غایات خود، و هم بهمنزله هدف و نیازی حیاتی که ابزارها و امکانات مادی و معنوی در پی تحقق آن هستند، مطرح است. بدینترتیب فلسفه تأسیس تمدنها و نهادهای عمومی و حکومتهای زیر مجموعه آنها، در پاسخ به این نیاز ضروری است. ارمغان اولیه تمدن و فرهنگ، دوری از بدویّت و توحش و ناامنی است؛ "آفرینندگی و ابتکار" یعنی اصلیترین ممیزه تمدن، تنها در صورت وجود امنیت، شکوفا و بالنده میشود. بدینصورت رابطه مستقیم و متعامل تمدن و فرهنگ از یکسو و امنیت از سوی دیگر آشکار و بدیهی است وبالندگی هریک مستقیما بالندگی طرف دیگر را به همراه دارد و عکس این قضیه نیز صادق است.
کمتر کسی است که از پیشینه درخشان تمدن و فرهنگ اسلامی بهویژه در سدههای نخستین اسلامی بیاطلاع باشد؛ متأسفانه این تمدن از حدود قرنهای پنجم و ششم هجری زوال و افول خود را آغازید؛ البته در حال حاضر با توجه به این که تمدن و فرهنگ اسلامی در بخشهایی مانند علوم مادی و تکنولوژی با مشکلات و عقبماندگیهایی روبرو است، برخی و از جمله پارهای از غربیان به این تصور دامن میزنند که این تمدن دیگر از سازندگی و بالندگی نازا گشته و اوج خود را در همان چند قرن اول ظهور اسلام نشان داده است و از اینرو بحث از تمدنسازی مجدد اسلام و یا به تعبیری درستتر، اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی بیفایده و خیالی بیش نیست. همچنین بهدلیل فراگیری و تهاجم همه جانبه فرهنگ و تمدن غربی شماری بر این باورند که سرانجام تمدنها و فرهنگهای متکثر و متنوع در عرصه جهانی، به وحدت و هضم در شکل غربی آن خواهد انجامید و در این میانه هرگونه مقاومتی "مذبوحانه" خواهد بود. بنابراین کشورها به تقلید یا به جبر، در مسیر تمدن غرب قرار خواهند گرفت.
بدیهی است تحقق این فرض به معنای تهدید و انهدام امنیت ملی و فرهنگی ما خواهد بود. بدین لحاظ توجه بیشتر به تهدیدهای امنیت فرهنگی از ضرورت روزافزونی برخوردار است و بارها مسؤولان طراز اول جمهوری اسلامی ایران نسبت به بروز این تهدید و ضرورت مقابله با آن هشدار دادهاند. (3)
به یقین یکیازراههاوراهبردهایاساسیمبارزهباناامنیفرهنگیومقابلهباهجمهتمدنی و فرهنگی دنیای غرب، تأکید بر روی هویت و اصالتها و ارزشهای دینی جوامع اسلامی و بالتبع تجدید اعتلای تمدن اسلامی میباشد و حرکت انقلاب اسلامی ایران در چنین مسیری خواه ناخواه مقابله به مثل و راهبرد مناسبی در تقابل و مبارزه با تهاجم و تغافل فرهنگی به شمار میآید و ضامن تأمین ابعاد مختلف امنیت ملی به ویژه بعد فرهنگی تواند بود.
حال با فهم اهمیت و جایگاه ویژه مؤلفههای فرهنگی در مقوله امنیت ملی و درک ضرورت تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی در تضمین امنیت فرهنگی، اکنون میتوان به طرح پرسشهایی در این باره پرداخت؛ مثلا پرسید تمدن و فرهنگ هریک به چه معنایی است و رابطه و نسبت این دو مفهوم با اصطلاح امنیت چگونه است؟ آیا باید تمدن و فرهنگ اسلامی را از نو بنیان گذاشت تا به راهبردی مناسب جهت تضمین امنیت فرهنگی رسید؟ یا باید آن را دوباره اعتلا بخشید و تقویت کرد؟ در این جهت تمدن و فرهنگ غرب در چه موضعی قرار دارد؟ آیا باید به تقلید یا محکومیت صرف آن پرداخت؟ یا میباید از دستاوردهای آن بهگزینی کرد؟ از سوی دیگر چه راهها و راهبردهایی جهت تحدید اعتلای تمدن اسلامی میتوان توصیه کرد و آیا جمهوری اسلامی در برگرفتن و به ثمر رساندن راهبردهای مزبور توفیقاتی داشته است و در حال حاضر و در این جهت ما کجا ایستادهایم و چه نظریات و پیشبینیهایی در این حوزه مطرح شده است؟ مقاله حاضر پاسخ به چنین پرسشهایی را درنظر دارد.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.
در این درس نمره بیشتری بگیرید!
در بخشی از این تحقیق می خوانیم:
پرفسور سیدحمید مولانا، که به سال 1315 شمسى در یک خانواده علمى و متدین در تبریز دیده به جهان گشود، در سال 1337 پس از اتمام تحصیلات متوسطه براى ادامه تحصیل راهى امریکا شد. در سال 1342 پس از طىّ مدارج علمى در رشته هاى اقتصاد، علوم سیاسى و ارتباطات از دانشگاه نورث وسترن امریکا، دپارتمان ارتباطات بین الملل را در دانشگاه امریکن واشنگتن بنیان نهاد و تاکنون ریاست آن را برعهده دارد. وى به عنوان استاد میهمان در اکثر دانشگاه هاى معتبر جهان تدریس دارد و تاکنون صدها استاد و محقق در رشته ارتباطات بین الملل از محضر ایشان کسب فیض نموده اند. بیش از 20 عنوان کتاب و صدها مقاله و دریافت 15 جایزه و لوح تقدیر به پاس خدمات علمى و پژوهشى ارزشمند ایشان، برگ زرینى از کارنامه افتخارآمیز ایشان است.
چندى پیش ایشان به عنوان استاد میهمان در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره) حضور یافتند و در گفتوگو با مجله معرفت به سؤالات ما پاسخ گفتند. آنچه مى خوانید حاصل این گفتوگوست.
وضعیت و موقعیت انقلاب اسلامى ایران را در جهان معاصر چگونه ارزیابى مى کنید؟
انقلاب اسلامى ایران آخرین انقلابى بود که در قرن بیستم به وقوع پیوست. قرن بیستم هم چنین قرن انقلابات و دگرگونى هاى بزرگ و کوچک متعددى بود، ولى فقط در ایران بود که دو انقلاب در یک قرن، چهره و ماهیت این سرزمین اسلامى را بکلى عوض کرد; نخست، انقلاب مشروطه که در اوایل قرن بیستم علیه استبداد صورت گرفت، ولى ربوده شد و در دامان نوگرایى و ظواهر غربى فرو افتاد. دوم، انقلاب اسلامى که علیه طاغوت داخلى و استکبار خارجى بود و هویت اسلامى را به ایران بازگرداند. انقلاب اسلامى ایران با انقلابات پیشین دیگر تفاوت فاحشى داشت. ویژگى انقلاب اسلامى ایران نه تنها در ماهیت و هویت اسلامى خود انقلاب بلکه در رهبرى مداوم و نادر آن و در جهان بینى و جهان شمولى بنیاد گذار آن قرار داشت. انقلاب اسلامى ایران دو پدیده مهم قرن بیستم; یعنى بنیاد و ساختار نظام «ملت ـ دولت» و نیز مدرنیته یا نوگرایى غربى، را زیر سؤال برد و یک ایده جهانى سازى و جهانى شدن اسلامى را که فراسوى مرزهاى سیاسى، زبانى، فرهنگى و نژادى باشد در دستور روز قرار داد. یکى از منابع بزرگ اقتدار در روابط بین المللى تعیین دستور روز است. هر گروه، فرد و یا ملتى که بتواند دستور روز را تعیین کند، او در دنیا اولویت پیدا مى کند.
در انقلاب مشروطه برخى از آمال و شعارهاى انقلاب فرانسه الهام مى گرفتند. در سه دهه آخر قرن بیستم دیگران و حتى غرب از انقلاب اسلامى ایران الهام مى گرفت. به عقیده من انقلاب اسلامى ایران یکى از بزرگ ترین عوامل دگوگونى در شوروى سابق و در اروپاى شرقى بود که باید درباره آن پژوهش هاى مفصلى صورت گیرد. این جانب از نزدیک ناظر این جریان بودم. امروز على رغم مشکلات و سدهاى بسیار بزرگى که براى جلوگیرى از توسعه انقلاب اسلامى ایران در جهان ایجاد کرده اند، اسلام در دستور قرن بیست و یکم قرار گرفته، ولى در عین حال الگوى غالب مدرنیته در جلد و نقاب «جهانى سازى» و «جهانى شدن» احیا گردیده، و ایران تنها سنگر مقاومت علیه نظام جهانى شده است. مسلمانان در سراسر دنیا نیز به مقاومت و مبارزه خود، همان گونه که در فلسطین اشغالى و در سایر نقاط در این چند دهه مشاهده کرده ایم، ادامه مى دهند. ولى متأسفانه آن ها فاقد یک نظام حکومتى و دولتى مثل ایران هستند. امروز همه به ایران نگاه مى کنند; آیا ایران به خود پرداخته و مأموریت تاریخى خود را فراموش کرده و در نظام کنونى «ملت ـ دولت ها» به عنوان یک واحد «مستقل» ادغام خواهد شد و یا این که خواهد توانست به عنوان یک الگوى نوین خداسالارى و مردم سالارى مدلولات تفکرى و زیر ساخت هاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، و اطلاع رسانى و آموزش و پرورش را به جهانیان عرضه کرده و بدین ترتیب، تحولات و تغییرات و انقلابات درونى و بیرونى انسانى را در جوامع اسلامى و نظام هاى وابسته به استکبار جهانى به وجود آورد؟
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.