فرمت فایل :docx(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:115
چکیده:
در طول تاریخ ایران و به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقش مهمی را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی ویا یک دوره تاریخی بوده است. در ادیان الهی و کتب آسمانی، گاه رنگ ها به هر دو مفهوم معنوی و حقیقی خود دیده می شود. درانجیل، کتاب مقدس مسیحیان، رنگهای سبز، طلایی، قرمزو آبی به صورت صفت و در معانی حقیقی آن دو رنگ سفید و سیاه، به عنوان صفت و نیز با مفهوم معنوی آن به کار رفته است. پیامبر اسلام، صلوات اللٌه علیه، نیز در حیات پر ثمر خود و در زندگانی روزمره خویش از رنگهای چندی استفاده فرموده اند . هم اکنون نیز رنگ سبز، به عنوان رنگ رسمی بسیاری از کشورهای اسلامی، در پرچم کشورها منعکس است . به کار بردن پرچم، چه نزد ایرانیان چه نزد اعراب قبل از ظهور اسلام متداول بوده است . درفش و پرچم ایران از دوران باستان، در تاریخ شهرت دارد در طول تاریخ پرو نشیب و فراز ایران، رنگ نزد قبایل مختلف و سلسله های حکومتی همواره به عنوان نماد و علامت مشخصه به کار گرفته شده است. در عصر افشار رنگ و پرچم سرخ مورد استفاده بوده و در مراسم رسمی به کار می رفته است.همچنین لباس ارتش ایران نیز از پارچه سرخ ارغوانی تهیه می شد.دراوایل عصر قاجار، رنگ سرخ کماکان جزء رنگهای رسمی دولت ایران محسوب می شد.
واژگان کلیدی: رنگ، تاریخ علم و فنّاوری، فرهنگ ایلامی، تمدن اسلامی، سنت
« بپوشید جامه سپید، که آن نیکوترو پاکیزه ترین رنگهاست »
پیامبر اکرم (ص)
در مطالعات تاریخی و تحقیقات ایران شناسی، بسیاری از نکات حساس و ظریف تاریخی وجود دارد که اگر چه در وهله اول کوچک می نماید اما دارای دیرینه تاریخی و زمینه بسیار قوی اجتماعی و سیاسی است، به طور مثال مفهوم سیاسی و اجتماعی رنگ در رویدادهای تاریخی ایران.
در طول تاریخ ایران به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقش مهمی را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی و یا یک دوره تاریخی بوده است که البته مفاهیم مختلفی را در بر می گیرد. رنگ در تاریخ ایران، با مفاهیم یا معانی حقیقی خود به کار رفته است. در تمدن های کهن و دوران پیش از تاریخ ایران، وسایل و آلات و ابزار مردمان با رنگی تزیین می شد که در آن منطقه وجود داشته است و گاه حتی آن تمدن، مثلأ به مناسبت وجود خاک نخودی رنگ و در نتیجه وجود آلات و ابزار به رنگ نخودی، به تمدن نخودی رنگ مشهور می شد (تپه گیان ایران) در دورانهای تاریخی ایران و مقاطع پیش از ظهور اسلام، به ویژه رنگهای طلایی و نقره ای مورد توجه بود. در ادوار اسلامی و در ممالک اسلامی نیز تنوع شگفت انگیز پوشاکهای مختلف با آداب سنن بومی منطقه تناسب داشت. به طور مثال بدویان از پشم گوسفند سفید، یا موی بز سیاه لباس تهیه می کردند. مردم شهر برقه اغلب قرمز می پوشیدند و در فسطاط (مصر) آنان را با رنگ لباس قرمزشان می شناختند، زیرا که برقه در میان صحرای قرار داشت که دارای خاک و سنگ قرمز بود3 و در کار با آن مصالح
بالطبع لباس را قرمزمی کرد. گاه امر تجارت به یک رنگ کردن البسه مردم، بدون هیچ زمینه تاریخی آن، کمک می کرد.مثلأ ورود مستمر قرمز دانه و نیل و زعفران به ممالک اسلامی، باعث هماهنگی رنگها می شد، اما مسائل و حوادث تاریخی، زمینه دیگری را برای انتخاب رنگها به وجود می آورد.
در ادیان الهی و کتب آسمانی گاه رنگها به هر دو مفهوم معنوی و حقیقی خود دیده می شود. در انجیل کتاب مقدس مسیحیان رنگهای سبز، طلایی، قرمزو آبی به صورت صفت و در معانی حقیقی آن و رنگ سفید و سیاه به عنوان صفت و نیز با مفهوم معنوی آن به کار رفته است4.
در قران کریم رنگهای سبز در سوره 37 آیه 80، سوره55 آیه 87 5-رنگ زرد در سوره 2 آیه 69-رنگ قرمز در سوره 35 آیه 27-رنگ سفید در سوره 2 آیه 187 و بالاخره رنگ سیاه در سوره 2 آیه 187 آمده است.
پیامبر اسلام، صلوات الله علیه نیز در حیات پرثمر خود و در زندگانی روزمره خویش از رنگهای چندی استفاده فرموده اند.بعد ها در طول تاریخ و در طی قرون رنگ سبز به صورت نمادی از پیام حضرت ختمی مرتبت و شعار دین مبین اسلام در آمد. هم اکنون نیز رنگ سبز به عنوان رنگ رسمی بسیاری از کشورهای اسلامی، در پرچم کشورها منعکس است . در کتابهای مختلف که در مورد شیوة زندگی و سیره آن حضرت به تحریر در آمده است، مولفان گاه به صراحت و زمانی به طور غیر مستقیم به رنگهای مورد استفاده ایشان اشاره کرده اند . در بخشی از سیره نبوی کتاب طبقات تألیف محمد بن سعد (متوفی 320 ه.ق) که کاتب محمد بن عمر واقدی بوده است،5 آگاهی های ا زعادات لباس پوشیدن پیامبر اسلام آمده است. به طور مثال فضل .. از ابوقلابه نقل می کند که پیامبر فرموده است : از محبوب ترین جامه های شما در نظر خداوند جامه سپید است، در آن نماز بگذارید و مردگان خود را در آن کفن کنید.6 یا اینکه پیامبر فرموده است بر شما باد پوشیدن جامه سپید، زندگان شما آن را بپوشند و مردگان خود را در آن کفن کنید.7
همچنین نقل شده است که پیامبر را در حال طواف دیدم که حوله سبز بر دوش داشت و شانه چپ خود را پوشید و شانه راستش برهنه بود.8 نیز اینکه پیامبر را در حالتی دیدم که دو برد سبز پوشیده بود.9
از آنجایی که نحوه زندگانی حضرت ختمی مرتبت حتی در کوچکترین اعمال آن حضرت مورد توجه فراوان اطرافیان و پیروان بوده، نباید تعجب کنیم که طبقات می گوید هنگامی که نمایندگان بنی عامر در مکه(محله ابطح) به خدمت پیامبر رسیدند پیامبر در داخل خیمه ای سرخ رنگ بود.10 یا رسول خدا روزهای جمعه برد سرخ می پوشید و در دو عید (فطر و قربان) عمامه سرخ می بستند.11 همچنین از قول یکی از نزدیکان پیامبر نقل شده که گفته است هیچ کس را در جامه سرخ زیباتر از رسول خدا ندیدم. درود و سلام خدا بر او باد.12 نیز از جابر عبدالله در همین منبع نقل می شود پیامبر روزهای عید قربان و عید فطر و جمعه ها حله و برد سرخ رنگ خود را می پوشید. شبیه چنین جملاتی نیز از جانب عبیدالله بن موسی که از نزدیکان بود گفته شده است که هیچ کس از خلق خدا را در حله سرخ زیباتر از رسول خدا ندیده ام.13 در سال فتح مکه، در محل قدید نزدیک مکه مردانی که ملاقات رسول خداوند آمدند همگی مسلمان شدند و خواستند که در پیشاپیش لشکر قرار بگیرند و رنگ پرچم آنان سرخ باشد.14 همچنین بد نیست که گفته شود که پیامبر اکرم دستور دادند
در طول تاریخ ایران و به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقشی مهم را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی و یا یک دوره تاریخی بوده است که البته مفاهم مختلفی را در برمی گیرد.
از قول یکی از نزدیکان پیامبر نقل شده ات هیچ کس از خلق خدا را در حله سرخ زیبا تر از رسول خدا ندیده ام.
که بر روی قطعه چرم سرخی فرمانی نوشته شود که موجب آن منطقه عقیق به خاندان بنی عقیل داده شود.15 طبقات همچنین از قول نزدیکان پیامبر می نویسد که گاهی پیراهن و رداء ازار رسول خدا را با زعفران و ورس رنگ می کردند و پیامبر آن را می پوشید و بیرون می آمد.16 همچنین پیامبر دارای ملافه زرد رنگی بوده اند که با ورس رنگ شده بود.17 علاوه بر آن ذکر می کند که «پیامبر وارد مکه شد، در حالی که عمامه (دستاری) سیاه بر سر داشت» و نیز نفل می کند که« پرچمها و رایات رسول خدا سیاه بود.»18 واقدی از ابوبکر نقل می کند که گفته است:« شنیدم عباس بن عبدالمطلب می گفت رو00ل خدا در حج خود بر خانه کعبه جامه های گرانبهای سیاه پوشاند.»19 خوارزمی در مفاتیح العلوم می نویسد از جمله اصلاحاتیکه اعراب بعد از ظهور اسلام در کتابهای فتوح، مغازی و تاریخ به کار بردند، کلمه شرطیون است.« شرطیون یعن کسانی دارای پرچمهای سیاه هستند و رئیسشان را صاحب الشرط می گویند.»20
به کار بردن پرچم، چه نزد ایرانیان چه نزد اغراب قبل از ظهور اسلام متداول بوده است. درفش و پرچم ایران از دوران باستان، در تاریخ شهرت دارد.21 یکی از مناصب معمول در میان خاندان قریش پرچمداری بود که در آن ایام به آن عقاب می گفتند، ظاهراً قریش نام عقاب را از رومیان گرفته بود زیرا علامت رسمی دولت روم عقاب بوده است.22 در سیره حلبیه روایت شده است که« در جنگ بدر کبری سه پرچم داشتند یکی سفید و دو سیاه . حضرت رسول، پرچم سفید را به مصعب بن عمیر دادند، یکی از پرچمهای سیاه را به مردی از انصار واگذار کردند و اما پرچم سوم سیاه که نامش عقاب و از مرط عایشه تهیه شده بود به علی بن ابیطالب دادند.»23
همچنین منابع در مورد رایات پیامبر اسلام نیز مطلبی نوشته اند . به طور مثال مجمل التواریخ و القصص به نقل از کتاب شرف النبی می نویسد که رایتی سیاه که آن را عقاب می گفتند لوای سپید بود.24
علاوه بر آن نقل شده است که« پرچم حضرت رسول نیز رنگ سیاه داشته است،» ولی صاحب آثار الاموال می نویسد که «پاره ای از پرچمهای پیغمبر پفید رنگ بوده است.»25 اعراب در همان صدر اسلام در جنگ نهاوند که در سال 21 هجری قمری (642م) صورت گرفت، در لشکر کشی خود پرچم به همراه داشتند.
مورخ شهیر برتولد اشپولر درباره صدر اسلام گزارش می دهد که به محض آنکه مسائل خوارج پیش آمد آنان رنگ قرمز را به عنوان شعار خود انتخاب کردند.26
گاه دانشمندان علوم دینی نیز وقایع تاریخی و شدت وآن را با رنگ سنجیده اند، به طور مثال شیخ صدوق (ابن بابویه ) فقیه عالیقدر جهان تشیع در کتاب علل الشرایع چنین آورده است: « وقتی آسمان را سرخ بینی همرنگ خون تازه و آفتاب را بر دیوار چون مفرش زرد، بدان که حسین کشته شده است.» از همان ایام شهادت حضرت امام حسین است27 که رنگ سرخ دارای مفهوم سیاسی و اجتماعی شد.
امویان به استناد کتاب آثار الاول پس پیامبر اکرم رنگ پرچم را عوض کردند و« پرچم امویان سرخ شد.»28 اما بعد ها امویان رنگ سفید را مظهر خود قرار دادند و این امر حتی برای امویان اندلس هم معتبر بود.29 مجمل التواریخ و القصص حتی می نویسد که «علامت و کسوت بنی امیه سبز بوده است،»30 اما اغلب منابع، رنگ سفید را به امویان نسبت داده اند.
علویان هم ابتدا رنگ سفید را برای خود انتخاب کردند : «چون کار ناصر (کبیر) به آمل مستقیم شد عبدا… به ساری علما سپید کرد و مردم را با دعوت خواند.»31
همچنین در حرکتهای ناحیه رویان یاد آور می شود که : « مازیاردر حال پیش خلیفه مسرعی روانه کرده بود و نمود که مردم رویان و ثغرچالوس خلع طاعت امیر المؤمنین کردند و محمدبن موسی را فریفته و یاور گرفته و علویی را به خلافت نشانده، شعار سپید گردانیده اند»32 در مورد ناآرامیهای موجود در ساری توسط علویان آمده است که : «…. و غافل نشسته بود که ناگاه آواز تکبیر و صلوات شنیدند و علمهای سپید در ساری آورند ولوله دیلم درافتاد.»33 وبالاخره اینکه « محمد زید لشکر رافع را در آن سال نفقه داد تا رافع شعار و علم سپید کرد.»34 حتی بعدها پرچم سفید علویان به سبز تبدیل شد( نگاه کنید به پاورقی 46) . ثعالبی در یتیمهالدهر اشاره به سپید پوشی شیعیان برخی ازشهرهای ایران دارد و میگوید: « مردم ( شیعه ) قم، کاشان و کرج را در جشنها و اجتماعات باجامة سپید بینی و … »35 عباسیان برعکس امویان رنگ سیاه را شعار خود قرار داردند.36 هنگامی که ابومسلم در رمضان 129 هجری قمری( ژوئن 747 میلادی) در نزدیکی مرو اعلام موجودیت سیاسی کرد، پرچم سیاه عباسی را به اهتزاز درآورد.37 عباسیان هنچنان شعار و رنگ سیاه را تا زمان مأمون حفظ کردند و به همین جهت آنان را « المسوده» ( سیاه جامگان ) می نامیدند.38 اما به محض آنکه حضرت امام علی بن موسیالرضا( ع) از جانب خلیفه به عنوان ولیعهد تعیین گردید، رنگ سبز جانشین سیاه شد، زیرا که سبز نمادی از پیامبر(ص) شده بود: « مأمون در روز دوشنبه ماه رمضان سال 201 هجری قمری ( 817 میلادی) به ولیعهدی پساز خودبا وی ( رضا علیبن موسیبن جعفر علیهالسلام) بیعت نمودم و مردم را به جای سیاه، سبز پوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت… و کسی نماند که لباس سبز نپوشد.»39
اما کم و بیش رنگ سیاه در نزد عباسیان و مأموران دولتی حفظ گردید و به خصوص فضاوت مانند دیگر کارکنان حکومتی میبایستی لباس سیاه رنگ بر تن کنند. درسال 237 هجری قمری، زمانی که حارث بنمسکین قاضی مصر شد، از او خواسته شد که لباس سیاه بپوشد، اماوی خودداری کرد. دولتیان او را ترسانیدند و گفتند در این لباس طرفدار بنیامیه قلمداد خواهد شد و او پذیرفت و پشمینة سیاه پوشید.40 درقرن چهرم هجری قمری( دهم میلادی) پوشیدن لباس سفید برای مدان کماکان بنابر روایت و توصیة پیامبر (ص) وجود داشت و زنان هم میتوانستند لباسهای رنگ به رنگ برتن کنند، اما رجال دولتی در روزهای رسمی، لباس مشخصی داشتند. خطیب بغدادی از حدود سال 400 هجری قمری گزارش میدهد که فقط خطیبان و مؤذنان موظف بودند، قبای سیاه بپوشند و ظاهراً روزهای جمعه نیز میبایست سرشناسان و دولتیان جز با قبای سیاه دیده نشوند.41 اما در همین ایام، خلفای فاطمی برخلاف عباسیان، رنگ سفید را شعار خود کردند. پرچم فاطمیان هم به رنگ رسمی، سفید انتخاب شده بود.42 کسوت (روپوش) اهدایی خلفای فاطمی برای پوشش کعبه نیز رنگ سفید داشت،43 در حالی که خلفای عباسی، پارچهای به رنگ سیاه پیشکش میکردند. ابن جبیر سیاح اسپانیایی که در قرن ششم هجری قمری( دوازدهم میلادی) از کعبه دیدن کرده است، از روپوش و کسوت سبز سخن میگوید که رنگ آن سبز مغز پستهای بامنگولههای صورتی بوده است.44
عباسیان همچنان شعار و رنگ سیاه را تا زمان مأمون حفظ کردند و به همین جهت آنان را « المسوده» ( سیاه جامگان) مینامیدند. اما به محض آنکه حضرت امام علیبن موسی الرضا(ع) از جانب خلیفه به عنوان ولیعهد تعیین گردید، رنگ سبز جانشین سیاه شد، زیرا که سبز نمادی از پیامبر (ص) شده بود
در اواخر قرن چهارم هجری قمری ( دهم میلادی) در فسطاط مصر، در مراسم سال نو، مردم شخصی را به نام میر نوروزی انتخاب میکردند. این مرد صورت خود را سفید رنگ میکرد و با لباس قرمز سوار مرکبی میشد و در بازار به گردش میپرداخت و به مردمآب میپاشید.
مراسم آبپاشی که از سنتهای قدیمی ایرانیان بود، در سال 363 هجری قمری( 974 م.) توسط خلیفه ممنوع شد،
در قرن چهارم هجری قمری پوشیدن لباس سفید برای مردان کماکان بنابر روایت وتوصیة پیامبر (ص) وجود داشت و زنان هم میتوانستند لباسهای رنگ به رنگ بر تن کنند
اما به زودی مردم آن را مجدداً مرسوم کردند.45 در قیامهای علیه عباسیان، رنگ بار دیگر مفهوم تاریخی خود راحفظ کرد، چنانچه پیروان المقنع، جامه و رنگ سپید را انتخاب کردندوبه همین دلیل به آنان مبیضه یاسپید جامگان می گفتند.46 علویان نیز ابتدا رنگ سفید را شعار خود قرار دادند، اما پس از ولیعهدی امام رضا(ع) آن را به سبز تبدیل کردند47 گذشته از زمینة سیاسی رنگ سفید در مقابل رنگ سیاه عباسیان، به طور کلی سفید در خراسان پیشینة سنتی نیز داشت. به طور مثال درخراسان سفید، رنگ مراسم سوگواری نیز بود و در قرون نخستین اسلامی نیز به همین منظور به کار رفته است. زمانی که فرستاده خلیفه، خبر مرگ القادر خلیفه عباسی را به محمود غزنوی داد « امیر ماتم داشتن ببسیجید و دیگر روز که بار داد بادستار و قبا بود سپید، و همه اولیاء و حشم و حاجیان با سپید آمدند.»48 در سرزمینهای غربی ممالک اسلامی یعنی اندلس و غرب مراکش ( مغرب) هم سفید علامت عزاداری بود( امروزه نیز در بخشهای کوچکی این رسم وجوددارد)، در حالی که در غرب ایران در مواقع عزاداری از رنگهای تیره کبود، نیلی و سیاه استفاده میشد. اما کماکان زمینة اجتماعی شعار سفید در برابر شعار سیاه عباسیان قوی بود. در اواسط قرن سوم هجری قمری ( نهم میلادی) که سرزمین طبرستان، مرکز تجمع مخالفان عباسی و پناهندگان زیدیه شده بود، دیلیمان نیز مانند اغلب آنان، جامه سفید برتن کردند و با پیرچم سفید به مبارزه برخاسنتند.49
در عصر متوکل خلیفة عباسی در سال 5- 234 هجری قمری ( 849 م، ) یهودیان مجبور شدند ستارة داوود را با پارچه ای زرد رنگ به لباس خدو بدوزند، تا از پیروان دیگر ادیان مشخص شوند.50
از دیگر حرکتهای اجتماعی اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری قمری، حرکت بابک خرمدین در آذربایجان علیه دستگاه خلافت عباسیان بود. خرمدینان رنگ وشعار قرمز را برای خود انتخاب کرده بودند و به همین دلیل نیز در تاریخ به « محمره» مشهور شدند.
سیاست نامه دربارة این حرکت چنین می نویسد: « در سنة اثنی و ستین و مأیه در ایام مهدی، باطنیان گرگان که ایشان را سرخ علم خوانند، یعنی محره، قوتی گرفتند عظیم و باخرمهدینان دست یکی کردند و گفتند ابومسلم زنده است، ماملک بستانیم و بدو باز دهیم.»51
با پیدایی گروههای مختلف تصوف، رنگ همچنان مفهوم سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کرد و حتی در در جات عرفانی برخی از شاخه های تصوف مفهوم و معنی خاص یافت، اما کماکان رنگ سبز به عنوان نمادی از اعتقادات مذهبی و قرمز به عنوان نموداری از خونخواهی و باز یافتن حق از ظالم ظاهر میشد. در جهان عرفان و تصوف رنگهای ذیل به کار رفته است: سرخ، سبز، ازرق( کبود)، زرد، سپید و سیاه.52 در قرن پنجم هجری قمری ( یازدهم میلادی) پیروان حسن صباح برای آنکه بتوانند به بزرگان وقت نزدیک شوند، لباس و جامه کبود صوفیان را دربر میکردند. 53با سقوط عباسیان و از همان اواخر حکومت خلفاء، به تدریج پوشیدن پارچههای خوش رنگ و براق جایگزین رنگهای سفید و سیاه شد.54 مردم عادی میتوانستند، جامه و کفش قرمز بپوشند، همان گونه که در این ایام در نزد قیصر روم نیز مرسوم بوده ئو حتی ولیعهد بیزانس یک کفش به رنگ سیاه و دیگری به رنگ قرمز می پوشید اما اشراف ایران پوشیدن کفش قرمز را عیب می دانستند.55
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:93
چکیده:
چالز جنکز، تاریخ نگار و منتقد معماری، دیگر نظریه پرداز مهم معماری پست مدرن است وی در سال 1977 کتابی به نام زبان معماری پست مدرن به رشته تحریر درآورد. با این وجود کتاب، جنکز روند جدید را که ونچوری در معماری آغاز نموده بود، نام گذاری کرد و گسترش داد.
جنکز در این کتاب تاریخ دقیق مرگ معماری مدرن را 15 ژوئیه 1972، ساعت
23/3 بعدازظهر اعلام کرد، زمانی که مجموعه آپارتمانهای مسکونی پروت ایگو در شهر سنت لوییس آمریکا توسط دینامیت منهدم شد. جنکز بیان می کند که این مجموعه آپارتمانها نماد معماری مکعب شکل و بدون تزئینات مدرن بود و بسیاری از اصول طراحی آن، منطبق با اصول مطرح شده در کنگره سیام (CIAM) بود. اما به دلیل آن که زبان انتزاعی مورد استفاده در طرح این مجموعه مدرن با آنچه سیاهپوستان ساکن و نسبتاً فقیر این مجموعه به عنوان خانه قلمداد می کردند بیگانه بود، لذا انهدام و نیستی تنها راه چاره برای پایان دادن به رنج ساکنان این ساختمان و خود ساختمان بود.
از جمله آثار مخرب که این مجموعه بر شهر داشت محل تجمع فساد منطقه شده بود که خود این مسئله نیز از عوامل تخریب و از بین بردن مجموعه محسوب می شده بود.
بر طبق نظر جنکز معمار نباید خود به تنهایی ساختمان را طراحی کند، آنچه در معماری مدرن مرسوم بود، بلکه باید همکار و مشاور استفاده کنندگان باشد.
الگوی شکل ساختمان نباید تنها در ذهن معمار باشد بلکه باید آن چیزی باشد که ساکنان آینده با آن انس و آشنائی دارند و می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
در این کتاب نیز جنکز همانند سلف خود ونچوری انتقاد اصلی را متوجه میس وندرو خصوصاً طرح های مکعب شکل او برای موسسه تکنولوژی ایلی نویز (IIT) در آمریکا کرد، مجموعه ای از جعبه های زیبای مشابه که فاقد هویت و نوع کاربری بودند.
معماری پست مدرن
از دهه شصت میلادی، موضوع پست مدرن در معماری به صورت یک سبک مهم مطرح شد و انتقادات زیربنایی به اندیشه منطق گرا و تکنومدار معماری مدرن وارد گردید. آغازگر این جنبش کسی نبود مگر یکی از شاگردان لویی کان به نام رابرت ونچوری.
و.ی در سال 1996 کتابی به نام پیچیدگی و تضاد در معماری به رشته تحریر درآورد. به گفته معلم سابقش، وینسنت اسکالی، «این کتاب مهم ترین کتاب از سال 1923 – به سوی یک معماری نوین – لوکوربوزیه است».
در این کتاب ونچوری اصول فلسفی و جهانبینی معماری مدرن را زیر سؤال برد. وی بینش تکنومدار را رد کرد و به جای آن خواهان توجه به خصوصیات انسانی و یک معماری انسان مدار گردید. در این کتاب نقد ونچوری عمدتاً متوجه میس ونده رواست، زیرا که وی تا پایان عمر نماد معماری مدرن بود و از عقاید خود در دهه های 20 و 30 میلادی هیچ گاه عدول نکرد.
در جواب شعار میس کمتر، بیشتر است ونچوری در کتاب خود بیان می کند که کمتر، کسل کننده است (Less is bore). از نظر ونچوری، معماری تنها تکنیک و تکنولوژی نیست، بلکه مسائل بسیار پیچیده و متضاد در ساختمان وجود دارد که
نمی توان آنها را نادیده گرفت یا حذف کرد.
چارلز مور، دیگر معمار پست مدرن، در جواب شعار میس می گوید: بیشتر بیشتر است (Moore is more)، به جای کسرگرایی و حذف صورت مسئله، باید جمع گرایی را مورد توجه قرار داد و راه حل مناسب برای مجموعه ای از مسائل یافت. البته یک طنز زیبا و یک دوگانگی معنا در این شعار ملحوظ است، زیرا که مورد نام فامیل خود را در ابتدای این شعار قرار داده است. یعنی معمای دیگر این شعار این است که من بیشتر هستم.
از نظر ونچوری، ساختمان ها نمی توانند همه دارای یک فرم و فلسفه باشند. ساختمان مانند یک ماشین نیست که تنها شامل مجموعه ای از مسائل تکنولوژیکی و مکانیکی باشد. اگر برای کوربوزیه، معبد پارتنان با مجموعه ای از احجام و سطوح از پیش طراحی شده و قواعد و تناسبات ریاضی نماد بوده است برای رابرت ونچوری، نه فرمول های از قبل تعیین شده بلکه شهرک های دامنه کوهپایه های ایتالیا، که بر اساس نیازهای مردم و شرایط اقلیمی بنا شده، ملاک است.
ونچوری سبک بین الملل را کاملاً مردود می داند و به جای آن معتقد به زمینه گرایی است. یعنی هر بنایی باید بر اساس زمینه فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و کالبدی و شرایط خاص آن سایت و ساختمان طراحی و اجرا گردد. می توان آن را سبک محلی و یا سبک بومی نام نهاد. مدرنیست ها معماری را یک مسئله تکنولوژیک می دانستند. تکنولوژی یک خصوصیت عام دارد و در سرتاسر جهان از قواعد و اصول یکسان تبعیت می کند. ولی پست مدرنیست ها به معماری یک نگرش فرهنگی دارند و فرهنگ در هر منطقه ای متفاوت با سایر مناطق است.
اکنون این سؤال مطرح است که چه مسائلی باید فرم (شکل به علاوه معنا) ساختمان را مشخص کند و این فرم باید پاسخگوی چه مسائلی باشد؟
از نظر معماری پست مدرن، این مسائل را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1-خصوصیات فرهنگی، اجتماعی. تاریخی و اقتصادی افرادی که از آن ساختمان استفاده می کنند؛
2-خصوصیات شهری، خیابان، میدان، کوچه، مغازه؛
3-شرایط اقلیمی، رطوبت، سرما، گرما، جنگل، صحرا؛
4-نحوه زندگی روزمره اهالی ساختمان، نیازهای آنها، عادات آنها، طرز استفاده و پیش زمینه های ذهنی آنها در رابطه با فرم های زیستی.
ونچوری سعی می کند تا مجدداً ارتباط معماری و ساختمان ها را با هویت انسانی برقرار کند. به عقیده وی، شرایط تعیین کننده شکل ها و نمادها است. در شرایط متفاوت شکل ها و نمادها باید متفاوت باشد. ونچوری تزئینات را رد نمی کند، بلکه تزئینات ساختمان را بخشی از خصوصیات فرهنگی و تاریخی هر منطقه می داند که می تواند در ساختمان های جدید مورد استفاده قرار گیرد.
رابرت ونچوری در سال 1972 کتاب دیگری به نام یادگیری از لاس وگاس منتشر کرد. در این کتاب نیز او سعی نمود که توجه معماران را به فرهنگ مردم و خصوصیات زندگی روزمره آنها جلب کند. وی در کتاب خود عنوان کرد که نمادها آنهایی نیستند که ما به عنوان قشر روشنفکر به جامعه دیکته کنیم، بلکه آنهایی هستند که خود مردم طرح کرده اند و قابل فهم برای آنها است. وی بر این نظر است که سردرهای مورد استفاده بر بالای مغازه ها و احجام معماری عامه پسند و مطابق درک عامه آن چیزی است که به لاس وگاس جذابیت بخشیده و باید مورد توجه معماران قرار گیرد.
در اکثر کارهای معماران پست مدرن مشاهده می شود که آنها سعی دارند تا از نشانه ها و نمادهایی استفاده کنند که در هر منطقه مشخص کننده نوع کاربری آن ساختمان است. مانند خانه مادر ونچوری که برای طرح آن از نمادهای یک خانه و آنچه در غرب به عنوان خانه محسوب می شود. استفاده شده است. بر خلاف ایده مطرح شده در ویلاساووا خانه ماشینی است برای زندگی و یا خانه شیشه ای کمتر بیشتر اساس، در خانه مادر ونچوری ایده خانه خانه است بیان شده.
اگر کوربوزیه در کتاب خود، به سوی معماری نوین، نگاه معماران را به اتومبیل، کشتی و به طور خلاصه به تکنولوژی معطوف داشت، ونچوری و دیگر معماران پست مدرن می خواهند نگاه معماران را به سمت فرهنگ، تاریخ، سنت و در یک کلام آن چیزی که هویت انسان و محیط کالبدی پیرامون آن را شکل می دهد برگردانند.
خانه مادر ونچوری، اولین ساختمان ساخته شده به سبک پست مدرن و نماد این معماری است. این خانه را رابرت ونچوری برای مادرش در سال 1962 در نزدیکی شهر فلادلفیا در ایالت پنسیلوانیا در آمریکا ساخت. ونچوری در طرح خود از نمادهایی همچون بام شیبدار، پنجره، قوس سردر ورودی و نشانه های یک خانه شمرده می شود. هر کس در غرب، در نگاه اول، این ساختمان را به عنوان یک خانه مسکونی تشخیص می دهد.
پنجره ها به صورت نامتقارن طراحی شده اند. در سمت راست فضاهای نیمه خصوصی، همچون آشپزخانه، پذیرایی و ناهارخوری قرار دارد. در سمت چپ فضاهای خصوصی، همچون اتاق های خواب و حمام طراحی شده است. این عدم تقارن و دوگانگی در چیدمان پلان، در نما توسط بام شیبدار، دیوار زیر دودکش و قوس تزئینی در بالای سردر ورودی به یگانگی و وحدت تبدیل شده است. این عدم تقارن و دوگانگی در چیدمان پلان، در نما توسط بام شیبدار، دیوار زیر دودکش و قوس تزئینی در بالای سر ورودی به یگانگی و وحدت تبدیل شده است. لذا وحدت و یکپارچگی از طریق حذف المانهای مختلف ساختمان به دست نیامده، بلکه همه تناقضات پیچیدگی های خانه در این طرح وجود دارد و وحدت در عین کثرت با شامل نمودن کلیه موارد موجود در بنا آمده است.
نمونه هایی از معماری پست مدرن:
خانه مادر ونچوری 1964-1962:
پس همانطوری که در بالا ذکر شد خانه مادر ونچوری اولین نمونه، ساختمان های پست مدرن است و نمادهای اولیه ساختمان های پست مدرن به وضوح در آن دیده می شود.
سالن غذاخوری گوردن در نیوجرسی، ونچوری،1983-1981:
اما یکی از قابل ذکرترین کارهای ونچوری در زمینه پست مدرن سالن غذاخوری گوردن در نیوجرسی می باشد ساخت این بنا در سال های 1983-1981 صورت گرفته است. استفاده از فرم ها و حجم های متنوع به خوبی در این نمونه دیده می شود. بر خلاف فضاهای مدرن، که مجرد و در عین حال برخوردار از خواص مشابه اند، فضا، لبه ها و مرزها را محدود می کند و ارتباط جز با کل از استنتاجی منطقی و تفکرگرا بهره می گیرد، ادعا می شود که فضای پست مدرن تاریخ گراست، با گذشته خود ارتباط دارد و تبدیل شدنی و دگرگونی پذیر است.
اشتاتگالری در اشتوتگارت، جیمز استرلینگ: 1984-1977
یکی از قابل توجه ترین و شاید بهترین نمونه دو عنوانگی در معماری را می توان در ضمیمهی اشتاتگالری در اشتوتگارت کار جیمز استرلینگ دید. در این جا می توان دید که چگونه بافت شهر و موزه را به روشی جالب و کنایه آمیز گسترش داده اند. آن جا که شکل قدیمی و u شکل و قصر مانند گالری قدیم تکرار شده و روی یک سکوی بلند قرار گرفته است یا آکروپلیسی بر فراز آمد و شد شهری. اما این پایه کلاسیک گاراژی بسیار لازم و کارآمد را نگه می دارد. گاراژی که در خود کنایه ای دارد از سنگهائی که همچون «آوار» به زمین «ریخته اند». حفره های حاصل، سازه ای واقعی را نشان می دهند که دیگر قطعات مرمر ضخیم آکروپلیس واقعی نیستند و چارچوب فولادی است که روکش سنگی خویش را تن را نگه می دارد و طبق ضوابط تهویهی هوا را ممکن می سازد.
می توان برروی آوارهای کاذب نشست و در بارهی سادگی از دست رفته مان اندیشید، این که ما در دوره ای زندگی می کنیم که می توانیم با مصالح زیبا و گویا ساختمان بسازیم، و این تا زمانی است که آن ها را سطحی نگه داریم و به اسکلتی فولادی متصل. البته یک مدرنیست وجود چنین لذتی برای ما و خودش را رد می کند، به دلایلی نظیر: «اصالت مواد و مصالح»، «پیوستگی منطقی»، «صراحت و سادگی» و رانش همواری پاک سازی و تطهیر.
استرلینگ بر خلاف آن ها و همانند عاشقان مورد ذکر امبراتواکو، می خواهد ارزش ها متفاوت بیشتری را انتقال دهد. برای فهماندن ماهیت همیشگی موزه، از حالت روستایی سنتی و فرم های کلاسیک، شامل یک قرنیز مصری، یک پانتئون روباز و قوس های سنگی چند تکه ای استفاده شده است. این ها به طریقی متعارف و با کتمان حقیقت، زیبا هستند، اما گذشته را احیا نمی کنند. چون یا تغییرات اندکی یافته اند و یا از مصالح مدرنی چون بتن مسلح، ساخته شده اند. می گویند «ما زیبا هستیم،؟ همانند آکروپولیس یا پانتئون، اما این زیبایی بر فریب و فن آوری استوارست». حد اعلای این دوعنوانگی در ورودی بنا هویداست: یک چارچوب فولادی شبیه طرح کلی معابد یونانی که محل توقف تاکسی را نشان می دهد و سایبان های فولادی مدرنیستی که به مردم می گویند از کجا داخل شوند. این فرم ها و رنگ ها، یادآور دستایل اند، زبانی بذات مدرن، اما با پیشینه ی سنتی خویش تلفیق شده اند. بدین ترتیب مدرنیسم با کلاسی سیسم مواجه می شود، به حدی که هم مدرنیست و هم کلاسیک متعجب می شوند، البته اگر به آن ها بر نخورد. پیوستگی و هماهنگی ساده، ساده، نه در زبان است، نه در دیدگاه. مثل این است که استرلینگ به زبان دورگه و با برخوردهای نه چندان آسان اش، چنین می گوید که ما در جهانی پیچیده زندگی می کنیم که در آن نه می توان گذشته و زیبایی مرسوم را انکار کرد و نه زمان حال و واقعیات اجتماعی و فنی امروزین را. استرلینگ در کشمکش میان گذشته و حال، در حالی که نیم خواهد وضعیت مان را بیش از حد ساده جلوه دهد، واقعی ترین زیبایی معماری پست – مدرن را تا کنون پدید آورده است.
این واقعیت همان قدر که به مذاق ها متکی ست، بن فن آوری وابسته است. مدرنیسم تا حدودی در تولید انبوه مسکن و ساختن شهر شکست خورد، زیرا در ایجاد ارتباط با ساکنان و مصرف کنندگاناش که ممکن بود از این سبک خوش شان نیابد و یا نفهمند که چه می گوید و حتی چگونه از آن استفاده کنند، ناتوان ماند. از این رو دوعنوانگی، (تعریف اصلی پست – مدرنیسم)، مانند ابزاری است در ایجاد ارتباط در سطوح مختلف و در زمان واحد. به واقع هر معمار پست – مدرن همانند رابرت ونچوری، هانس هولاین، چارلز موور، رابرت استرن، مایکل گربوز و آراتا ایسوزاکی، نمونه هایی اند قابل ذکر، که نمادهای نخبه و عامه پسند را در کارهای شان برای دستیابی به نتایجی کاملاً متفاوت به کار می گیرند و سبک های شان اساساً دورگه است. ساده بگوییم، برای مثال در اشتوتگارت نرده های قرمز و آبی راه پله و رنگ آمیزی تند، مورد پسند جوانانی است که به موزه می آیند، به تعبیری شبیه کاپشن ها و موهای بلندشان است.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:77
مقدمه:
تاریخ مطبوعات
عهد ناصری
آغاز تاریخ مطبوعات به معنای اعم را در ایران، باید از سال ۱۲۳۲ هـ .ق که نخستین اثر چاپی از کتاب در تبریز پدید آمد و یا به طور اخص از سال ۱۲۵۳ هـ .ق دانست که روزنامه میرزاصالح در تهران انتشار یافت١. اولین روزنامه ایران به نام کاغذ اخبار از سال ۱۲۵۳ هـ .ق تا چند سال بعد به طور نامنظم و به فاصلههای طولانی چند شماره منتشر شد، در سال ۱۲۶۷ هـ .ق میرزا تقی خان وقایع اتفاقیه را منتشر کرد، از شماره ۴۷۲ به نام روزنامه دولت علیه ایران موسوم گردید.
سپس این میرزا حسین خان مشیرالدوله بود که در زمان تصدی وزارتخانههای عدلیه و جنگ، روزنامههای علمیه و نظامیه را منتشر کرد که هر دو از روزنامههای خوب آن عهد محسوب میگردند ـ در روزنامه نظامیه سه موضوع خاطرنشان شده بود که بیسابقه بود قید غیردولتی بودن نشریه، درخواست شرکت مردم در تحریر مقالات ـ و تشکیل هیات تحریریه ـ روزنامه نظامی به طور هفتگی انتشار مییافت ولی عمر آن به دو سال نکشید و تعطیل شد، مشیرالدوله به انتشار یک روزنامه دوزبانه به نام وطن هم دست زند که امورات آن قرار بود توسط بارون دونرمان بلژیکی انجام شود و امتیاز هم به نام او صادر شد اما این روزنامه فقط یک شماره منشتر شد و شاه از مطالب آن دلگیر شده و دستور تعطیلی آن را صادر کرد.
آغاز پیدایش روزنامه به زبان فارسی را باید از هند دانست، … مرآتالاحوال بوسیله «راموهان روی» مصلح مذهبی در ۱۲۸۰ میلادی مطابق با ۱۲۲۴ هـ .ق در کلکته منتشر شد که بر تاریخ ظهور روزنامه در ایران توسط میرزا صالح قریب سی سال تقدم زمانی دارد. به نقل از محیط طباطبائی، محمد: تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران ـ تهران ـ بعثت ۱۳۶۳ ـ ص ۱۶٫
فهرست مطالب:
مقدمه
تاریخ مطبوعات
از فرمان مشروطه تا پایان حکومت قاجار
تعاریف قانونی مطبوعات
تاسیس اداره سانسور
چگونگی نظارت بر مطبوعات از انحلال وزارت انطباعات تا کودتای ۱۲۹۹
مطبوعات در دهة ۵۰ (دوران انقلاب و بعد از انقلاب)
مطبوعات در دهة ۶۰
مطبوعات در دهة ۷۰ (دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی)
تعریف و رسالت مطبوعات
رسالت مطبوعات
حقوق مطبوعات
آیا حقوق مطبوعات محدود به موارد اعلام شده در قانون است
حقوق مطبوعات از دید قانون¬گذار
حدود مطبوعات
اختلاف متن ماده ۶ قانون مطبوعات با اصل بیست و چهارم قانون اساسی
دوباره¬گوئی حدود مطبوعات در فصل جرائم
موارد اخلال به مبانی اسلام و حقوق عمومی
جرائم مطبوعات
مفهوم و سابقه جرائم مطبوعاتی در حقوق ایران
تحلیل جرائم مطبوعاتی
نقد و نتیجه
چگونگی صدور پروانه انتشار و نظارت بر نشریات
شرائط متقاضی و صدور پروانه انتشار
شرائط اشخاص حقیقی متقاضی انتشار نشریه
شرائط اشخاص حقوقی متقاضی انتشار نشریه
کسانی که از داشتن نشریه محرومند
شرائط صدور پروانه انتشار
شرائط صدور پروانه انتشار برای اشخاص حقیقی
شرائط صدور پروانه برای اشخاص حقوقی
شرائط صدور مجوز انتشار برای سازمان¬های آزادی¬بخش اسلامی کشورهای دیگر
شرائط انتشار نشریات داخلی سازمان¬ها، موسسات و شرکت¬های دولتی یا خصوصی
شرائط انتشار نشریات دولتی
نقد و نتیجه
عدم تناسب میان صلاحیت علمی و نوع نشریه مورد تقاضا
چه کسانی خدمتگزاران تبلیغاتی رژیم گذاشته¬اند؟
عدم هماهنگی منطقی در عبارات ماده ۱۵ آئین¬نامه اجرائی قانون مطبوعات
هیات نظارت بر مطبوعات
اعضاء هیات نظارت
چگونگی تشکیل جلسات و تصمیم¬گیری هیات
وظایف هیات نظارت
نقد و نتیجه
در صورت رد تقاضای انتشار نشریه تکلیف متقاضی روشن نیست
رسیدگی به «موارد تخلف نشریات» بدون حضور هیات منصفه خواهد بود
سازمان اداری و شرح وظایف دستگاه فعلی ناظر بر مطبوعات
وظایف راجع به نظارت بر مطبوعات
معاونت امور مطبوعاتی و تبلیغاتی
اداره کل مطبوعات داخلی
نتیـــــجه
چند پیشنهاد
فهرست منابع
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:81
موضوع تحقیق: تاریخ تحولات قانون ارث زن (اعم از همسر، دختر، خواهر، مادر)
فهرست مطالب:
مقدمه 2
فصل اول- کلیات و تعاریف 9
تعریف ارث 9
موجبات ارث 14
شروط ارث 17
حیات وارث 22
موانع ارث 23
کفر 27
لعان 29
تولد از زنا 31
فصل دوم- بررسی ارث زن 35
تاریخچه ارث زن در بین اقوام و ملل مختلف 35
ارث زن در ادیان الهی غیر از اسلام 42
1- ارث زن در دین یهود 42
2- ارث زن در دین مسیحیت 44
3- ارث زن در آیین زردشت 44
میراث زن در شریعت اسلام 47
فصل سوم:افزایش سهم ارث زنان از اموال شهوران 70
نتیجهگیری 74
منابع ومأخذ 80
مقدمه:
از دورترین ادوار تاریخ، که بشر زندگی اجتماعی خود را با تشکیل خانواده آغاز کرد و مالکیت شخصی برای او شناخته شد، مسأله میراث نیز که در واقع، تعیین تکلیف اموال و دارایی آرس، بعد از فوت اوست، مورد توجه قرار گرفت.
در طول تاریخ، در میان اقوام و ملل مختلف، بر حسب عادات و سنن متداوله اجتماعی قواعد مذهبی، ضوابط و مقررات خاصی در زمینه انتقال اموال متوفی و کسانی که می توانند، به عنوان وارث، مالک این اموال شوند، پدید آمده است.
علی الاصول، معیار انتقال اموال انسان به دیگران پس از فوت او به وجود نوعی علقه و رابطه میان متوفی و کسانی است که بعد از او اموالش را تصاحب می کنند؛ و قاعدتا هر چه درجه علاقه و نزدیکی شخص با متوفی بیشتر باشد، در تصاحب اموال او اولویت بیشتری دارد. علقه ای که موجب وراثت یکی از دیگری می شود، یا علقه نسبی است و یا علقه سببی. نسبت عبارت است از اتصال دو نفر به یکدیگر به وسیله ولادت، به نحوی که نسب یکی از آنها به دیگری منتهی شود یا آنجه نسب آن دو به شخص ثالثی برسد؛ اعم از ذکور و اناث، مثل پسر و دختر که به پدر و مادر منتهی می شوند، یا برادر و خواهرد که به ثالثی که پدر یا مادر آنها باشد منتهی می گردند. سبب عبارت است از علقه ایی که در اثر زوجیت بین دو نفر پدید می آید.[1]
قانون مدنی ایران در ماده 140، ارث را یکی از اسباب تملک شمرده است و در ماده 865 دوامر «نسب» و «سبب» را موجب ارث دانسته است؛ و ماده 864 قانون مزبورچنین مقرر می دارد: «از جمله اشخاصی که به موجب «سبب» ارث می برند، هر یک از زوجین است که در هنگام فوت دیگری زند باشد».
بطور کلی زن، همانند مرد، هم به موجب نسب (یعنی به عنوان مادر، دختر و خواهر)، ارث می برد و هم به موجب سبب (به عنوان زوجع متوفی) سهم الارثی در دارایی او دارد، ولی ارث بردن زن هم مانند سایر حقوق اجتماعی او در طول تاریخ، دستخوش تحولات و دگرگونی ها بوده است.
و در حالی که مرد، در قدیم ترین ادوار تاریخ و کهن ترین نظام ها، به عنوان قرابت نسبی یا سببی از میراث اموال بهره مند بوده است، در اکثر نظام ها و جوامع بشری، زن حق ارثی نداشت و یا تحت عنوان دیگری مثل «وصیت» سهم مختصری به او تعلق می گرفته است؛ و این محرومیت، مخصوصا در مورد زوجه نسبت به اموال شوهر متوفایش مشهودتر بوده است، زیرا گاهی نه تنها زن سهمی رو ترکه شوهر نداشت، بلکه چه بسا، خود نیز جزء اموال و دارایی شوهر،به ارث براه می شد. [2]
اسلام در این زمینه، تحولی بوجود آورد و زنان را نیز صاحب سهم و حق در اموال متوفی شناخت و برایشان سهم الارث معین کرد.
در جوامع دیگر هم به موازات مبارزاتی که برای حقوق مالی و اجتماعی زن صورت می گرفت، امتیازاتی برای آنان کسب می شد، در زمینه ارث هم تحولاتی بوجود آمد و زنان نیز از سهم الارثی مشخص همانند مردان یا کمتر برخوردار شدند. [3]
در حقوق ایران، که بر احکام اسلام و فقه امامیه مبتنی است، زن، همپای مرد، هم از حیث نسب و هم از حیس سبب، ارث می برد. ولی در میزان سهم الارث با مرد یکسان نیست و علی الاصول سهم الارث او نصف سهم الارث مرد است؛ چنانکه سهم الارث دختر، نصف پسر، خواهر نصف برادر، و زن نصف شوهر، است؛ (مواد 907، 920 و 913 قانون مدنی). البته در بعضی موارد، سهم الارث زن و مرد یکسان است، مثلا در مورد کلاله امی یعنی اخوه (خواهران و برادران) یا اعمام (عمه و عمو ها) و اخوان (دایی و خاله ها) مادری (اش) که سهم الارثه آنها مساوی است، یا پدر و مادر که با وجود اولاد، هر کدام یک ششم می بنرد. (مواد 921، 925، 907 و 908 قانون مدنی).
بعضی از کوته نظران یا احیانا مغرضان بر این دستور اسلام که مرد 2 برابر زن از دارای متوفی ارث می برد، معترضند، این عده هدفشان دفاع از جامعه زنان نیست، بلکه هدفشان نقد و نقض بر اسلام است. آنها می گویند قانون اسلام بر این وسیله ارزش مرد را بالاتر برده و زن را نصف مرد قرار داده است. در صورتی که فراموش کرده اند اسلام چگونه در برابر تورات و انجیل و قوانین عادی و عرفیآن دوران قد علم کرده و حقوق بر باد رفته زنان را احیاء کرده است.
اسلام رسم جاهلیت را که تنها مردان را وارث می شناختند و معتقد بودند که ارث مال کسانی است که قدرت حمل سلاح و جنگ ودفاع از حریم زندگی داشته باشند و زنان و کودکانرا از ارث محروم می ساختند، محکوم می کند و راجع به تورات هم که ارث را از ابتدا مخصوص فرزندان ذکور می داند و با وجود پسران به دختران سهمی قائل نمی شود؛ اسلام در این زمینه نیز بر خلاف آن حکمی دارد و همه فرزندان را اعم از ذکور و اناث در ارثیه سهیم می داند و فرقی بین پسر و دخترقائل نمی شود و حکم تورات را باطل کرده و می گوید، پسر و دختر هر دو از ما ترک پدر و مادر اثر می برند.
در اسلام زنان مانند مردان از ما ترک اقوام و خویشان ارث می برند. کودکان و دختران و همسران مردان نیز در ما ترک متوفی سهم و بهره ای دارند. از طرفی فرزند خوانده ها حق ارث ندارند. حتی اگر متوفی هیچ وارثی هم نداشته باشد. بلکه ارث مخصوص کسانی است که با متوفی نسبتی یا قراردادی شرعی و قانونی دارند.
بی گمان بحث تفضیلی در زمینه تحولات تاریخی میراث زن، نیازمند به تدوین رساله مستقلی است، ولی ما در این مجال، نگاهی کلی به وضع میراث زن در میان ملل و اقوام مختلف قبل از اسلام می افکنیم و همینطور میراث زن را در اسلام شرح می دهیم. [4]
ارث از تأثیرات حقوقی بسیار قدیمی است. که در قوانین و شرایع قدیم دنیا و مخصوصا از زمانیکه مالکیت اشتراکی و جمعی جای خود را به مالکیت فردی داده است، مورد توجه قانونگذاران و حقوقدانان واقع شده است و تقریبا کلیه ملل و اقوام باستانی، مطابق عرف وعادات و عقاید سیاسی و اجتماعی و دینی خود، در این مورد احکام و مقرراتی وضع کرده اند. البته موجبات و اسباب توارث و کیفیت تقسیم میراث به مقتضای اوضاع و احوال، در ادوار و اعصار به جهت اختلاف اوضاع اقتصادی و سیاسی و مذهبی اقوام و ملل، مختلف بوده است. ولی نکته مسلم اینست که موضوع وراثت در تمام طول تاریخ به موازات خانواده و مذهب و مالکیت، سیر تکاملی خود را پیموده است و پس از تحول و قطور تدریجی و طولانی به مرحل] امروزی رسیده است. از اعصار قدیم تاریخ، در اجتماعات قدیمی بین کلیه اقوام باستانی و مخصوصا مللی که از نژاد هند و آریایی بودند، 3 چیز مسلم وجود داشت که عبارت از مذهب و حق تملک و خانواده می باشد و این 3 چیز از بدو امر با یکدیگر کمال ارتباط و پیوستگی داشته، بطوریکه دوام و قوام یکی بدون دیگری محال و غیر ممکن بوده است.
در گذشته، قرابت از جانب زنان متصور نبوده است و زن را در حیات و مذهب فرزند هیچگونه تاثیری نبود و پسر همه چیز را از پدر اخذ می کرد و به این ترتیب اساس قرابت بر شعائر دینی مبتنی بوده است نه بر ولادت و افلاطون نیز قرابت را اشتراک در پرستش خدایان خانگی می داند. قرابت تنها ناشی از مذهب نبوده است بلکه مالکیت نیز مبتنی بر مذهب بوده است. تملک و مذهب خانوادگی چنان با یکدیگر ارتباط داشت که اهمیت آن هر دو، در نظر خانواده یکسان بوده است.
خانواده و بقای آن تابع عقاید مذهبی بوده است و بتوسط اولاد ذکور ادامه می یافت، لذا پسر وارث پدر می شد و وصیت پدر و یا استنکاف پسر تاثیری در این امر نداشت.
دختران را از میراث بهره ایی نبود و میان برادران و خواهران و همچنین بین خواهران قرابتی وجود نداشت.
اعراب جاهلی نیز نه فقط به زنان و کودکان و بیماران و پیران ارث نمی دادند، بلکه گاهی برای تقویت خود متوسل به پسر خواندگی می شدند، به این معنی که پسری را از قبیله دیگر به فرزندی قبول می کردند تا در جنگ ها و مبارزات به آنان مساعدت و کمک کند و در میراث آنها شریک و سهیم گردد. بنابراین در جاهلیت عرب به میراث متوفی به اولاد و اقربای ذکور او می رسید و حتی زن او هم به اولاد ذکور او منتقل می شد. ولی دین اسلام که براساس عدل و انصاف و اصول انسانی مبتنی است، تمام این رسوم را از بین برد و میراث را به همه اولاد چه ذکور و چهاناث تعمیم داد و زوجه را نیز شریک و سهیم در ارث دانست[5].
فصل اول- کلیات و تعاریف
اهمیت ارث از دیدگاه قرآن کریم در آیات 12 و 13 سوره نساء بیان شده است و در ذیل آیه 12 این اهمیت تصریح شده است. خداوند سبحان می فرماید: «اینها مرزهای الهی هستند و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و قوانین او را محترم شمرد، خداوند وی را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره جویبارها از زیر درختانش جاریست؛ جاودانه در آن می ماند و این همان رستگاری بزرگ است.»
مسائل ارشد جایگاه خاصی در فقه و حقوق اسلامی دارد، که باید مسلمانان هر چه بیشتر در تعلیم و تعلم آن بکوشند، همچنان که در حدیث نبوی آمده است، تعلیم و تعلم ارث در ردیف تعلیم و تعلم قرآن است. بدین لحاظ در زمینه ارث از طرف فقها و حقوقدانان سخن بسیار رفته است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:250
چکیده:
پایان نامه حاضر می کوشد شکل گیری و گسترش نظام حکومتی ایران دوره ای ساسانی را از سال ۲۲۶تا ۴۲۰ میلادی روشن سازد.محور این تحقیق توصیفی است پیرامون بخش های قضایی و اداری دیوانسالاری ساسانی. در این میان ، مقام های مربوط به این نظام مورد توجه قرار گرفته اند .فصل اول تحقیق که حکم مدخل را دارد ،روند قدرت یابی و استقرار حکومت ساسانی را در دوره ای اردشیر بابکان مورد بررسی قرارمی دهد ؛ سال های کوشش او در برقراری پیوندهای نزدیک میان دین و حکومت و به عبارت بهتر ، اتخاذ شکلی یگانه از دین به عنوان دین رسمی ، در جریان این روند مورد بحث قرار گرفته است . فصل دوم ،جزئیات مربوط به طبقات اجتماعی در این دوره گردآوری و تحلیل شده اند ، درفصل سوم تصویری کلی از نظام دیوانی ساسانیان ارائه می کند. فصل چهارم مشاغل دیوانی و درباری دیوانسالاری ساسانی را مورد بررسی قرار می دهد . بالاخره ،در فصل پایانی ،شخصیت های برجسته ای که در دیوانسالاری ساسانی ایفای نقش کردهاند ، مورد شناسای و تحقیق قرار گرفته اند .
روش تحقیق به کار رفته در این بررسی بیش از هر چیز روش کتابخانه ای است .داده های این بررسی از متن های نوشتاری گردآوری شده اند . در ارائه ای این داده ها از شیوه ی توصیفی – تحلیلی استفاده شده است و در مواقع لزوم ،کوشش شده است مباحث متناقض مورد تحلیل نیز قرار گیرند.
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه ۱
معرفی منابع ۹
فصل اول: تلاش اردشیر در جهت تشکیل حکومت و اتحاد دین و دولت ۱۹
۱-۱ساسانیان ادامه دهنده را هخامنشیان ۲۰
۲-۱ تلاش اردشیر در جهت تشکیل حکومت ۲۴
۳-۱ اتحاد دین و دولت در عصر ساسانیان ۲۷
فصل دوم: مروری بر طبقات اجتماعی در عصر ساسانیان ۳۲
۱-۲ تعریف طبقه اجتماعی ۳۳
۲-۲ طبقات اجتماعی ۳۴
۳-۲ طبقه روحانیون ۳۷
۱-۳-۲ موبد ۴۵
۲-۳-۲ موبدان موبد ۴۸
۳-۳-۲ هیربد ۵۱
۴-۳-۲ زوت و راسپی ۵۳
۵-۳-۲ دستور ۵۴
۴-۲ طبقه جنگجویان ۵۴
۱-۴-۲ وظیفه جنگجویان ۵۷
۲-۴-۲ تقسیم طبقات جنگجویان ۵۷
۱-۲-۴-۲ سواره نظام ۵۷
۲-۲-۴-۲- جایگاه سواره نظام ۵۸
۲-۲-۴-۲ پیاده نظام ۶۰
۵-۲ طبقه کشاورزان و صنعتگران ۶۱
۱-۵-۲- طبقه کشاورزان ۶۵
۲-۵-۲-طبقه صنعتگران ۶۷
فصل سوم: نظام دیوانی در عصر ساسانیان ۶۸
۱-۳ شناخت سازمانهای داخلی دوره ساسانیان ۶۹
۲-۳- دیوان ۷۳
۱-۲-۳ پیدایش دیوانها ۷۵
۳-۳ دیوان ریاست طبقات جامعه ۷۷
۱-۳-۳ وزرگ فرمذار یا بزرگ فرمذار ۷۸
۲-۳-۳وظایف و اختیارات وزیر ۸۳
۴-۳ دیوان سپاه ۸۴
۱-۴-۳ ایران سپاهید ۸۶
۲-۴-۳ ارتشیاران سالار ۸۹
۳-۴-۳ ارگبذ ۹۰
۵-۳ دیوان دادرسی (داد) ۹۳
۱-۵-۳ ارزش داد و دادگستری ۹۶
۲-۵-۳ منشاء قوانین در عصر ساسانیان ۹۸
۳-۵-۳ حوزه قضات ۹۹
۴-۵-۳ ادّله اثبات دعوی ۱۰۰
۵-۵-۳ پادشاه در منصب قضاوت ۱۰۲
۶-۵-۳ روحانیون در منصب قضاوت ۱۰۳
۶-۳ دیوان رسایل (دیوان دبیران) ۱۰۵
۷-۳ طبقهی متستخدمین ادارات (دبیران) ۱۰۶
۱-۷-۳ دبیر ۱۰۹
۲-۷-۳ ایران دبیربد(دبیر بد) ۱۱۰
۳-۷-۳ اهمیت دبیران و دیدگاه شاهان به دبیران ۱۱۱
۴-۷-۳ چگونگی برگزیدن دبیران ۱۱۴
۵-۷-۳ وظایف دبیران ۱۱۶
۶-۷-۳ اصناف دبیران ۱۱۹
۱-۸-۳ دین دبیر ۱۱۹
۸-۲–۳ دبیران دیوان خراج ۱۲۰
۳-۸-۳ گذک آمار دبیر ۱۲۱
۴-۸-۳ واسپوهرگان آمازکار ۱۲۱
۵-۸-۳ روانیگان دبیر ۱۲۱
۶-۸-۳ آذربادگان دبیر ۱۲۱
۷-۸-۳ گنج آمار دبیر ۱۲۲
۹-۳ دیوان سرای شمره یا دیوان استیفا (اداره مالیه) ۱۲۲
۱۰-۳ دیوان خراج ۱۲۳
۱-۱۰-۳ خسرو انوشیروان و اصلاح نظام مالیاتی ۱۲۵
۲-۱۰-۳ واستر پوشان سالار ۱۲۶
۳-۱۰-۳ آمار کار(آمارگر ) ۱۲۸
۴-۱۰-۳ دهقانان ۱۲۹
۱-۴-۱۰-۳ جایگاه دهقانان ۱۳۲
۱۱-۳ دیوان درآمدهای کل کشور ۱۳۳
۱۲-۳ دیوان خزائن ۱۳۴
۱۳-۳ گهبذ و ضرب مسکوکات ۱۳۵
۱۴-۳ دیوان آتشکدهها ۱۳۶
۱۵-۳ دیوان برید ۱۳۷
۱۶-۳ دیوان اشراف ۱۴۱
۱۷-۳ دیوان ایران دربد ۱۴۲
۱۸-۳ دیوان مهرشاهی (دیوان خاتم ) ۱۴۳
۱۹-۳ دیوان احشام ۱۴۴
۱-۱۹-۳ آخور آمار دبیر – آخورسالار ۱۴۵
۲۰-۳ دیوان ویژگان ۱۴۶
۲۱-۳ دیوان نوروز ۱۴۷
۲۲-۳ دیوان کستبزود (دیوان آب) ۱۴۸
۱-۲۲-۳ وظیفهی دیوان آب ۱۴۹
۲۳-۳ دیوان جامه خانه ۱۵۰
۲۴- ۳ ایران درستبد ۱۵۰
فصل چهارم :مشاغل دیوانی و درباری ۱۵۲
۱-۴مشاغل دیوانی ۱۵۳
۲-۴ پادشاه ۱۵۴
۱-۲-۴شاه ۱۵۵
۱-۲-۴ وظیفه متقابل شاهان و پادشاهان ۱۵۶
۳-۴ شهرب ۱۵۷
۴-۴ مرزبان ۱۵۹
۵-۴ اسپهبد ۱۶۱
۶-۴ پادگوسپانان ۱۶۲
۷-۴ بیدخش ۱۶۴
۸-۴ اندرزبد ۱۶۵
۹-۴ آموزگاران اسواران ۱۶۶
۱۰-۴ دریوشان جادگ گو و دادور (مدافع درویشان و دادور) ۱۶۷
۱۱-۴ خرم باش ۱۶۷
۱۲-۴ پشتیگبان سالار ۱۶۹
۱۳-۴ مهماندار ۱۷۰
۱۴-۴ خوانسالار ۱۷۱
۱۵-۴ پذشخوار ۱۷۲
۱۶-۴ مردبذ ۱۷۳
۱۷-۴ دیدهبان سلطنتی ۱۷۴
۱۸-۴ بازدار ۱۷۴
۱۹-۴ گنجور ۱۷۵
۲۰-۴ دواتدار ۱۷۵
۲۱-۴ کاروانسالار ۱۷۶
۲۲-۴ تغاربد ۱۷۶
۲۳-۴ آیین بد ۱۷۶
۲۴-۴ بازاربد ۱۷۷
۲۵-۴ کیروگ بد ( هنربد ) ۱۷۷
فصل پنجم شخصیتهای برجسته دوره ساسانیان ۱۷۹
۱-۵ تنسر در منابع ۱۸۰
۱-۱-۵-تنسر ۱۸۲
۲-۱-۵ تنسر شخصیتی تاریخی ۱۸۴
۲-۵ ابرسام ۱۸۶
۱-۲-۵ تنسر و ابرسام ۱۸۸
۳-۵ کرتیر و تقویت روحانیت زرتشتی ۱۹۲
۱-۳-۵ کرتیر ۱۹۳
۲-۳- ۵ کرتیر و شاپور یکم و ترقی مقام وی در شاهان بعدی ۱۹۵
۳-۳-۵ کریتر و کتیبههای وی ۱۹۹
۴-۵ آذرپاد مهراسپندان ۲۰۶
۵-۵ مهرنرسی ۲۱۰
نتیجه