14 صفحه
مقدّمه (لزوم تحوّل در موضوعشناسی)
موضوعشناسی در استنباط فقهی از جمله دغدغهها و مسائلی است که توجه بسیاری از اندیشمندان حوزه مباحث دینی و فقهی را به خود جلب کرده است. کم نیستند کسانی که معتقدند: موضوعشناسی خود به عنوان یک موضوع، نیازمند اجتهاد ـ به معنای عام ـ است. اگر فقیه زمانه را نشناسد، یعنی به حیات جدید و لوازم آن آگاهی نداشته باشد، هندسه معرفتی جهان جدید را درک نکند، با موضوعات نو آشنا نباشد، مسائل نوظهور را درنیابد، و پرسشهای روزگار را نداند، فقه تحوّل و توسعه پیدا نمیکند و این جز با توسعه مفهومی و مصداقی منطق اجتهاد و تشکیل حلقههای کارشناسی، که در هاله و حاشیه هر فقیه فحلی یاریرسان او در تحقیق و تدقیق باشند، به دست نمیآید. و اگر این تحوّل و توسعه روی ندهد، اجتهاد ما کارآمد و دین ما روزآمد نخواهد شد. یک فقیه به تنهایی به فرض که بتواند موضوعات شرعی را بشناسد ـ که میشناسد ـ با موضوعات علمی و عرفی چه خواهد کرد؟ در حالی که دایره عرف امروز نه تنها توسعه یافته، که متحوّل نیز گردیده و چنان نیست که یک فرد بتواند به سادگی و سهولت، فهم عرفی جامعی تحصیل کند. موضوعات، معاملات و انواع عقود عرفی در قیاس با گذشته، گسترش و تحوّل یافته است.
فهم موضوعات عرفی در پشت درهای بسته حجرهها به دست نمیآید. نمیگوییم موضوعشناسی تنها وظیفه فقیه است، اما مدعی هستیم اگر موضوع فهم نشود، مسئله درک نشده است، و اگر پرسش درک نشود پاسخ میسّر نیست یا پاسخ کارآمد نیست.
موضوعشناسی، هم در استنباط و هم در اجرای حدود الهی نقشآفرین است. اهمیت این مطلب زمانی روشنتر میشود که با موضوعاتی رو به رو باشیم که در فضایی نامأنوس، با فضای اجتهاد شکل گرفته و رشد یافته باشند. مسلّماً فقیه در شناخت اینگونه موضوعات، به تنهایی نمیتواند درک درست و کاملی حاصل کند. بخصوص با پیچیدگیهایی که زندگی امروزی پیدا کرده است تا جایی که گاه حوزه روابط برخی موضوعات را به راحتی نمیتوان احصا کرد، چه رسد به شناخت آنها. از اینرو، امروزه دیگر نمیتوان به شناخت بسیطی از بسیاری موضوعات اکتفا کرد و آنها را در قالبهای تنگ پیشین به تعریف درآورد. شاید بخش زیادی از عدم پویایی فقه امروز را بتوان ناشی از این کاستی دانست.