اگرچه افلاطون روح انسانی را به ارابه ای تشبیه کرده است که توسط دو اسب خرد و احساس به حرکت می آید، اما در قرون اخیر دانشمندان به خرد بیشتر بها داده و از احساسات به عنوان بخشی که مانع خردورزی است یاد نموده اند. در تصمیم گیری تا کنون این عقیده بیشتر مطرح بوده است که انسان در تصمیمات خود –آنجا که سخن از نفع و ضرر است- کاملا عقلایی و بدور از احساسات عمل می نماید. اما برخی از شواهد مطرح در روانشناسی در سالهای اخیر نشان داده است که انسان در تصمیم گیری و رفتار خود از هر دو اسب استفاده می نماید.
مشکلات در وهله اول با اعلام خودشان که آنها یک مسئله هستند، خود را به ما نمی شناسانند. از طرف دیگر، ممکن است یک موضوع برای یک مدیر یک مسئله باشد، درحالیکه همان موضع برای مدیر دیگر در حالت فعلی آن، قابل قبول باشد. مسائلی که عینی تر هستند، بصورت طبیعی بیشتر توجه را جلب می نمایند، درحالیکه ممکن است که مسائل و مشکلات مهمتری نیز وجود داشته باشد. نکته دیگر منافع خود تصمیم گیر است. اگر تصمیم گیر روبرو شود با تضادی مابین انتخاب یک مسئله که برای سازمان اهمیت دارد با مسئله ای که برای خود او اهمیت دارد
تصمیم گیری چیست ؟ برای پاسخ به این سوال ابعاد مختلفی را می توان درنظر گرفت . ساده ترین تعبیر در مورد تصمیم گیری عمل انتخاب است . این تعبیر یعنی انتخاب یک گزینه از گزینه های ممکن که به باور تصمیم گیر ، بهترین نتیجه را به همراه دارد ، کارکرد اصلی فرآیند تصمیم گیری است . به تعبیر دیگر ، تصمیم گیری یافتن راه حل بهینه برای مساله است و دستیابی به پاسخ بهینه ، منطق کلی کار را تشکیل می دهد . رویکرد سوم هوشمندی را به مفاهیم قبلی می افزاید و با تشریح کارکرد شبکه های عصبی ، یادگیری را بخشی از فرایند تصمیم گیری به شمار می آورد.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه 1
مفاهیم اساسی تصمیم گیری 2
عناصر تصمیم 5
اصول چهارگانه تصمیم گیری هوشمند و خلاق 6
ارزیابی شخصی 13
ارزیابی پاسخ ها 17
منشاء عدم اطمینانها 17
قاعده تصمیم بیز 19
چاره یابی در وضعیت های غامض 21
راهکارهای عملی برای تصمیم گیری 29
استفاده از شیوه ماکپم در انتخابهای هوشمندانه 32
منابع 35
مقدمه
شناخت قرائن و نشانه های تحول در زندگی ، شرایط اولیه پذیرش اصول چند سویه روشهای تصمیم گیری و برنامه ریزی هوشمند و خلاق است . توان بهرهگیری از پیام ، ادراک وکشف جوهره تجربیات موفق و ناموفق زندگی است که در طول زندگی، مسیرهای درست و نادرست رسیدن به هدفهای فردی و سازمانی را تعیین میکنند . الهام گیری از این شناخت و مکاشفه ، چشم اندازهای آینده را شفاف و به روشنی ترسیم میکند.(حمیدی زاده ، 1381، ص 1)
تصمیم گیری ، جوهره مدیریت است و مدیر کسی است که هر لحظه باید تصمیم بگیرد . تمامیتلاشهای مدیران ، در یک نقطه به بار نشسته و نتایج عینی خود را بروز میدهد و آن نقطه گزینشی است که از بین گزینه های مختلف صورت گرفته و بهعنوان تصمیم مدیر تعیّن مییابد . علت خوب یا بد شدن کارها یا موفقیت و شکست در دستیابی به اهداف تا حد زیادی در گرو همین لحظه و تصمیمیاست که گرفتهمیشود.(باقریان ، 1380 ، ص 59)
مفاهیم اساسی تصمیمگیری
1- اطمینان (معلوم) و عدم اطمینان (نامعلوم) در تصمیم گیری
ساده ترین کاربرد نظریه تصمیم در مواردی است که تصمیمات تحت شرایط معلوم گرفته میشوند و شاید ساده ترین مثال تصمیم گیری تحت شرایط معلوم نیز لباسپوشیدن هر روزه باشد .
اگر چه ممکن است لباسهای مختلفی داشته باشیم لیکن اکثر ما به سرعت و با کمترین تلاش ، انتخاب خود را انجام میدهیم اما همه تصمیم گیریها به این سادگی نیستند . هنگامیکه فقط قسمتی از نتایج از طریق انتخاب ، تعیین میشود ، فرآیند تصمیمگیری، ، پیچیدگی بیشتری مییابد برای اینکه بتوانیم ساختار یک تصمیم تحت شرایط نامعلوم را مورد توجه قرار دهیم ، انتخاب بین حمل یک چتر و عدم حمل آن در یک روز ابری را بررسی مینماییم . اینجا ما دو راه پیش روی داریم : 1- حمل یک وسیلة ناجور که در صورت وقوع باران میتواند ما را از بیماری یا خیس شدن حفظ کند.
2- عدم حمل چتر و آرزوی این که در باران نمانیم . چون ممکن است پیش بینی هوا نا صحیح باشد ، ما در مورد آمدن باران ، اطمینان نداریم . اما به علت نیاز، مجبوریم تصمیم گیری کنیم . مطلب ساده فوق بیانگر تصمیم گیری تحت شرایط نامعلوم است یعنی یک اقدام (عمل) باید صورت پذیرد حتی هنگامیکه نتیجه آن نامعلوم است و از طریق شانس ، معین میشود .
در سطور بعد ، سعی میشود چارچوبی ارائه گردد که بتوان در درون آن ، چگونگی و دلیل انتخابهایی را که صورت میگیرد، توضیح داد . تصمیم گیری در زمینه مقابله با بدی هوا ، خصوصیات اساسی تصمیم گیری تحت شرایط عدم اطمینان را نشان میدهد. ما هنگامیتصمیم به حمل چتر میگیریم که شانس باریدن باران به نظر زیاد باشد. اما گاهی اوقات ، دو شخص انتخابهای مختلفی را انجام میدهند . آیا همیشه ، یک تصمیم صحیح وجود دارد ؟ اگر چنین است ، پس چرا دو نفر میتوانند انتخابهای مختلفی داشته باشند ؟ این سوالات را میتوان با مشخص کردن عناصر کلیدی مشترک در همه تصمیمات و سپس متشکل کردن آنها در یک فرم مناسب برای تجزیه و تحلیل ، پاسخ داد .
در تصمیماتی که نتایجشان متأثر از عامل شانس است ، وجود اطلاعات ناکامل یا جزئی موجب میشود تا دو گروه زیر از موارد تصمیم گیری به وجود آیند:
1- تصمیم گیری تحت شرایط ریسک
2- تصمیم گیری تحت شرایط عدم اطمینان
در گروه اول ، درجه ناآگاهی نسبت به داده های مسأله بر حسب یک تابع چگالی احتمال بیان میگردد یعنی در اینگونه مسائل ، توزیع پراکندگی نتایج ، معلوم است در حالی که در گروه دوم ، هیچگونه تابع احتمال را نمیتوان مورد استفاده قرار داد.
(احتمالات نتایج ، نامعلوم ، هستند). به بیانی دیگر، معلوم و نامعلوم از نقطه نظر وجود اطلاعات ، مبین دو حالت انتهایی هستند و ریسک حالت میانی آنها است .
تابع چگالی احتمال ، تحت شرایط عدم اطمینان معلوم نیست و یا نمیتوان آن را تعیین نمود ولی عملاً حالت عدم اطمینان ، مبین ناآگاهی کامل نسبت به مسأله نیست . مثلاً تصمیم گیرنده ای ممکن است اطلاعات جزیی درباره پارامتر ، (یکی از پارامترهای مسأله) داشته باشد به این ترتیب که این پارامتر فقط میتواند یکی از مقادیر C2,C1 یا C3 را به خود بگیرد . اما تا زمانی که او نتواند احتمالات مربوط به این سه مقدار را به دست آورد ، وضعیت به عنوان تصمیم گیری تحت شرایط عدم اطمینان شناخته میشود . متأسفانه عدم وجود اطلاعات کافی باعث گردیده است روشهای متعدد و اغلب ناسازگار ، جهت کمینمودن و حل یک مسئله تصمیم گیری ایجاد شود .
معیار بیشتر کردن سود یا کمینه کردن هزینه ، تحت شرایط معلوم، تقریباً مورد قبول همگان است . لیکن چندین معیار برای شرایط ریسک و عدم اطمینان وجود دارد .مثلاً گاهی بیشینه کردن سود مورد انتظار ، تحت شرایط ریسک، قابل قبول است اما از آن نمیتوان برای تمام موارد استفاده کرد . این مشکل برای حالت تصمیم گیری تحت شرایط عدم اطمینان حادتر میشود .
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:33
فهرست مطالب:
چکیده
1- مقدمه
2- تصمیم گیری
3- فرایند تصمیم گیری
4- مهارت های لازم برای اجرایی مراحل الگوی عقلایی تصمیم گیری
5- استفاده از مدل در تصمیم گیری
6- انواع مدل ها
7- انتخاب مدل مناسب
8- انتخاب معیار یا ملاک درتصمیم گیری
9- طبقه بندی تصمیم ها
10 - نتیجه
تعریف خط مشی
بررسی عوامل مداخله گر درخط مشی گذاری:
الف- ویژگی های درونی سیستم
ب- تأکید مدیریت
عوامل ذهنی تصمیم سازی:
جایگاه سیاستهای رفاهی درامرخط مشی گذاری:
آمادگی های سازمان ومدیریت درخط مشی گذاری وتصمیم گیری:
تجزیه و تحلیل خط مشی عمومی در سازمان
چکیده
مقدمه
1- ماهیت خط مشی عمومی
2- تعاریف و مفاهیم خط مشی
3- جایگاه خط مشی در مدیریت سازمان
4- رویکردهای خط مشی
5- مدل های خط مشی عمومی
6- اجرا و ارزیابی خط مشی عمومی
7- مسائل و مشکلات
نتیجه گیری
منابع
تصمیم گیری
چکیده
به طور کلی تصمیم گیری یک فرآیند ذهنی است که تمام افراد بشر در سراسر زندگی خود با آن سرو کار دارند. فرآیند تصمیم گیری در پرتو فرهنگ، ادراکات، اعتقاد و ارزش ها نگرش ها، شخصیت، دانش و بینش فرد صورت می گیرد و این عوامل بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. در مدیریت معاصر تصمیم گیری به عنوان فرآیند حل یک مسأله تعریف شده است و اغلب به تصمیم گیری، حل مسأله نیز گفته می شود. می توان گفت تمام فعالیت ها و اقداماتی که در همه زمینه ها توسط افراد بشر انجام می شود، حاصل فرآیند تصمیم گیری است. این مقاله فرایند تصمیم گیری را مورد بررسی قرار می دهد.
1- مقدمه
برای اتخاذ یک تصمیم مساعد باید بتوان، ارزش هر یک از نتایج احتمالی را که پس از انجام تصمیم او حاصل خواهد شد، پیش بینی کرده و به طور ضمنی این ارزش ها را با نوعی مقیاس کمی مقایسه، و احتمال موفقیت را بررسی نماید، که این کار همیشه ساده نخواهد بود. تصمیم گیری از اجزای جدایی ناپذیر مدیریت به شمار میآید و در هر وظیفه مدیریت به نحوی جلوه گر است؛ در تعیین خط مش های سازمان، در تدوین هدفها، طراحی سازمان، انتخاب، ارزیابی و در تمامی اعمال مدیریت. تصمیم گیری جزء اصلی و رکن اساسی است.
2- تصمیم گیری
در هر نوع تصمیم گیری دو عامل اساسی وجود دارد:
به نظر هربرت سایمون، تصمیم گیری جوهر اصلی مدیریت است و حتی می توان مدیریت را مترادف با آن دانست. وی نظریه تصمیم گیری خود را تحت عنوان «مدیر به عنوان تصمیم گیرنده» ارائه نمود. به نظر او تصمیم گیرنده فردی است که در تقاطع راه ها، در لحظه انتخاب، آماده است که دریکی از مسیرها پا گذارد. اگر مدیریت را مترادف با تصمیم گیری بدانیم، دیگر انتخاب تنها یک راه از راه های دیگر تصمیم گیری نیست، بلکه عنوان تصمیم گیری به کل فرآیند اطلاق می شود. در بسیاری از سازمان ها به ویژه سازمان های اداری و عمومی، تصمیمات اتخاذ شده با نسبت های متفاوت شامل هر دو تصمیمات اجرایی و سیاست گذاری می گردد. تصمیم گیری و حل مشکل همان طور که در مقدمه بیان شد تصمیم گیری فرآیند مرتبط با حل یک مسأله یا مشکل است و اغلب با اصطلاح «حل مشکل» مطرح می شود.
در بسیاری موارد مسأله یا مشکل وضعیت خیلی پیچیده ای دارد و تنها بخشی از آن ممکن است قابل فهم و کنترل باشد. بنابر این، تصمیمات معمولاً آن چنان طراحی نمی شود که نتایج ایده آل یا پاسخ های کامل ارائه دهند بلکه برای بهبود بخشیدن به وضیعت مسأله طراحی می گردند. در برخی موارد ممکن است مدیران آن چنان خود را در مقابل مسائل ببینند که فقط بتوانند تا حد امکان شدت مسائل را کاهش دهند تا این که برای همه مسائل به طور سیستماتیک در جستجوی یک پاسخ کاملاً درستی برآیند.
راسل ایکاف بین حل مشکل (solving)، رفع مشکل (Resolving)، دفع مشکل (Dissolving) و جذب یا هضم مشکل (Absolving) تفاوت قائل است و می گوید:
حل مشکل (Solution): یعنی یافتن پاسخ بهینه، بهترین انتخاب یا بهترین شق. تصمیم گیری عقلایی کوشش است برای یافتن چنین پاسخی.
رفع مشکل (Resolution): به معنای یافتن پاسخ رضایت بخش است که ممکن است ضرورتاً بهترین راه قابل دسترسی نباشد، بلکه انتخابی است که به اقتضای شرایط، نظیر محدودیت های زمانی و یا فقدان شناخت واقعی از مسأله، انجام می گیرد.
دفع مشکل (Dissolution): زمانی صورت می گیرد که هدف ها تغییر داده شوند، به طریقی که در شرایط موجود و با اجرای اقدامات تعیین شده مسأله ای در رسیدن به هدف جدید به نظر نرسد. احساسات درباره آنچه که باید اتفاق می افتاد تغییر یافته و تعدیل شده و در مسیری قرار می گیرند که اگر آنچه که اتفاق خواهد افتاد رخ دهد، به عنوان واقعیت های جاری پذیرفته خواهد شد.
جذب یا هضم مشکل (Absolved): یعنی به امید این که مشکلات احتمالی ظاهر نخواهند شد، نادیده انگاشته شوند.
3- فرایند تصمیم گیری
در تعریفی بسیار ساده تصمیم گیری عبارت است از انتخاب یک راه از میان راههای مختلف. فرآیند تصمیم گیری یا حل مشکل را می توان از مرحله احساس مشکل تا فائق آمدن بر آن که در مجموع 10 مرحله را تشکیل می دهد، به سه بخش عمده نسبتاً مشخص طبقه بندی کرد:
مراحل 1 تا 5 که اجزای تصمیم ساخته می شود و به هم پیوند می یابند.
مرحله 6 که در حقیقت مرحله اتخاذ تصمیم است.
مراحل 7 به بعد که بخش اجراء نظارت و کنترل را شامل می شود.
از یک نگاه دیگر فرآیند تصمیم گیری را می توان به دو بخش کلی طبقه بندی نمود:
بخش اول شامل مراحل 1 تا 7 که وظیفه برنامه ریزی مدیریت را تشکیل می دهد.
بخش دوم از مرحله 7 به بعد که مراحل اجراء نظارت و کنترل را در بر می گیرد.
با توجه به طبقه بندی بالا می توان چنین نتیجه گرفت که این مراحل دهگانه بخش اعظم و شاید هم از جهتی تمام وظایف مدیریت را شامل می شود و این خود مؤید نظریه هربرت سایمون است که اظهارمی دارد «مدیریت مترادف است با تصمیم گیری»، اما به اعتقاد بعضی از صاحب نظران، فرآیند تصمیم گیری عقلایی تنها بخشی از وظایف مدیریت محسوب می شود که شامل شش مرحله اول است و مراحل بعدی، فرآیند اجرا و نظارت را تشکیل می دهند که بحث پیرامون آنها از محدوده این بحث خارج است.
فرایند تصمیم گیری شامل شش مرحله می باشد:
گاهی اوقات اجرای آزمایشی تصمیم متخذه نیز جزء فرایند تصمیم گیری ذکر می شود که ضمن آن عملی بودن تصمیم، ارزیابی میشود و در صورت موفقیت آمیز بودن، اجرای آن ادامه داده می شود و درصورت ناموفق بودن، در قالب یک مشکل جدید در ابتدای در فرایند تصمیم گیری قرار می گیرد و موارد آن تکرار می شوند.
آنچه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد، نقش تعیین کننده اطلاعات است، که هسته مرکزی الگوی تصمیم گیری عقلایی را تشکیل می دهد و بدون توجه به آن، این الگو سطحی و از درون تهی و در نتیجه فاقد کارایی خواهد بود.
الگوی عقلایی تصمیم گیری اصولاً بر این مبنا استوار است که تصمیم گیرنده در جستجوی به حداکثر رساندن رضایت به وسیله اتخاذ و اجرای تصمیم است. داشتن دانش و شناخت کامل از راه های حصول به این هدف و واکنش و عکس العمل دقیق دیگر افراد و سازمان هایی که در مسیر فرآیند ساخت، اتخاذ و اجرای تصمیم قرار خواهند گرفت (نظیر مشتریان و رقبا، محیط سازمانی و اجتماعی) تأثیر اساسی بر نحوه ارزیابی راه حل های ممکن و عملی خواهد داشت. با همه این احوال هرگز نمی توان از قبل به طور قطع اطمینان حاصل کرد که به حداکثر رضایت خواهیم رسید.