اختصاصی از یارا فایل
دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .
عنوان:
چیستی تقدس در نقاشی
استاد راهنما:
سرکار خانم سلیمی
دانشجویان :
فاطمه خلقتی
آذر حسنی
مقدمه
تلقی ما از « واقعیت » آن چیزی است که در اطرفمان می گذرد بی آنکه ما بعنوان نیروئی کارساز در شکل دادن آن مشارکت کنیم مثلا گردش زمین به دور خورشید از دیدگاه ما واقعیتی مسلم و بدیعی است چرا که بوسیله اراده طبیعت صورت می گیرد .
« نیروی استقلال آدمی در مواجهه با « واقعیت » اغلب مقهور روابط زنجیره ای علت و معلولی می شود و در نهایت راهی جز قبول آن به عنوان « واقعیت » اول (First Real) یا « بازتاب فیزیکی » هستی ندارد . اما این یک روی سکه است .آدمی آمیخته از دو جهان عظیم و پرانرژی است
« واقعیت » به ما می گوید که زمین به دور خویش وبه دور خورشید میگردد اما « واقعیت برتر» این پدیده را به مثابه یک سوال هستی شناسانه فلسفی مطرح می کند .
«آدمی موجود غریبی است که هر اینه در وجود خود مداقه کندبیشتر به این نکته پی می برد که « نشانی از خداوند را بر دوش می کشد » در طول تاریخ از ظهور بشرتاکنون همواره میلی برای کاوش رازهای جهان با انسان همراه بوده است و در این راه آنچه به آدمی نیرو می داده تاسیر تکامل عقلانی خویش را بپیماید اعتماد قلبی او به امکان وجود جهانی آرمانی و مطلوب و لو در ذهنش بوده است .
تمامی سعی بشر برای ارتقاء وضعیت نابسامان خود در مقابل اضمحلال (آنتروپی)طبیعی موقعیتش در جهان توسل به قدرت پیچیده و عظیمی است که در هر لحظه به دنبال رهیافت تازه ای برای کسب ایده آل ترین شرایط جهت تثبیت « هستی » او در جهان بوده است . این هستی شامل همه نیازهای بیولوژیکی و غیر آن نظیر وسوسه « کشف جهان دیگر » یا « پرسشهایی درباره ماهیت روح» نیز می شود .
این نیاز که جزء ذات آدمی است در فلسفه خلقت آدم بینهایت عمیق و دقیق تشریح شده و این آدمی که همه چیز داشته ، اشباع شده هیچ نیازی ودردی را احساس نمی کرد و همه لذتها و همه نعمتها در دسترسش بوده ، گفتند از آن میوه نخور اما به فریب شیطان تحریف شد و رفت و آن میوه را خورد و اولین انعکاسی که در او پیدا شده کاملا معلوم است که ان درخت چیست و بیخود مفسرین اسرائیلی و اسلامی می کوشند که نوع آن را تعیین کنند که انگور بوده یا گندم بوده یا چیزی دیگر . این معلوم است که در قرآن می گوید بعد از آن که میوه را خورد خدا به سراغشان آمد دید نیستند صدایشان زد دید نمی ایند ، گفتند ما از عریانی خود شرم داریم . خدا فهمید از ان درخت خورده اند یعنی قبلا عریانی خودشان را زشتی خودشان را ، وقاحت خودشان را ، وضع خودشان را که چگونه هستند ، حس نمی کردند . وبرای همین خوشبخت بودند و برای همین توی بهشت بودند . این میوه ، راست و صریح در تواره میوه بینایی و میوه اگاهی اعلام شده است و به همین صراحت هم در قرآن است و کاملا از متن هم پیدا است که این میوه ممنوع تا از حلقوم این آدم فرورفت بهشت در چشمش و در احساسش جهان خاکی پراز رنج ، صغیر و کم و کمتر از انسان و کمتر از نیاز انسان شد . این معنی سقوط و هبوط است ، بهشت عدن در روی زمین بوده است و همین زمین است و می بینیم الان و همیشه می بینیم که انسانها به میزانی که از آن میوه (آگاهی ) بیشتر خورده اند خود را در زمین در تنگنای بیشتر و با احساس کمبود بیشتر و به رنج بیشتر زیستن را و زندگی را حس می کنند و به میزانی که کمتر خورده اند آرامش را بیشتر دارند و از لذتها بیشتر لذت می برند واشباع می شوند و نیازهایشان زود با قرعه کشی بانک عمران رفع
می شود . آن نیاز بوده است که اگر « همه » بودن وهمه « وجود » در اختیار گرسنگی و عطش این روح قرار بگیرد باز احساس گرسنگی می کند یکی از اقوام ما مریض شده بود می گفت که من نشست کردم . گفتم چرا ؟ شش ماه استخدام شده بود و حقوقش ماهی 178 تومان یکجا آمده بود و همسایه ها اقوام ، او را چشم کرده بودند وکسی که این احساس را دارد چقدر دنیا را پر می بیند و تا چه حد همه نیازهایش بر آورد ه است واین است که می گویند در بهشت با یک صلوات هر چه را بخواهد در دست او قرار می گیرد . و از این سادهتر می شود . و حرف ازاین راست تر هست . حالا این ادمی که این میوه را خورد و این میوه یکبار خورده نشد و انسان همواره در حال خوردن آن میوه می باشد .چرا ممنوع ؟ زیرا از آن راحتی و اشباع و آسودگی و رفاه و خوشی آدم می افتد و بعد در دنیا کمبود احساس می کند . و دیوارهای هستی را برروی روحش تنگ حس می کند ورنج می برد . و جهان و این ماده به مقداری ندارد که اورا برای همیشه راضی نگهدارد . همیشه در حال رفتن در حال جستجو و تلاش و در حال و کار و انتظار است ، سیر نمی شود و هر کس از آن میوه می خورد و به خود آگاهی بیشتر می رسد نیاز بیشتر احساس می کند و عصیان یعنی این . چه کسی عصیان می کند ؟ خود آگاه عصیان می کند . عصیان در مقابل اراده خداوند . اراده خداوند چیه ؟ اراده خداوند قوانینی است که در تاریخ وجود دارد . اراده خداوند قوانینی است که در طبیعت وجود دارد . اراده خداوند قوانینی است که در قبیله و جامعه و اجتماع انسانی وجود دارد . قوانینی است که در فیزیولوژی و اندان من بعنوان یک بشر بعنوان یک موجود زنده در این جهان وجود دارد . پس اراده خداوند که به ما می گوید که از آن میوه نخور ، یعنی این چهار محیط و چهار جبر و چهار زنجیری که می گوید در جو بماند . به بینائی و خود آگاهی
می رسد که از جبر طبیعت و از جبر تاریخ و از جبر جامعه و جبر خویشتن رها شدم و همانست که هگل می گوید . اراده مطلق ، آزاد از بند نخستین بی نهایت ابتدا و همین حرف هگل است که عرفان ما بوده و همان حرف هگل است که مذهب ما می گوید که ما به سوی خدا باز می گردیم . و همین حرف است که می گوید در مذهب ما انسان را به صورت خویش آفریدیم و می گوید من او را جانشین خویش در روی زمین ساختم یعنی این انسان ، در کوشش خودش در رها شدن از بند طبیعت و قوانینی که طبیعت برای ساختمان او و در ساختمان او دخالت می دهد و در آن حال انسان دیگر یک حیوان ویک گیاه است و همچنین از زندان تاریخ نجات می دهد ،آنطوری که هیستوریسم می گوید یعنی هر کسی ساخته و پرداخته تاریخ خودش می باشد .
تمایل اندیشه آدمی برای آفرینش « واقعیت برتر » توسل به کشف و شهودی درونی است که احساسی از « وصل »و « ارتباط » با جهان هستی را به همراه دارد »
در مواجهه با این جهان راز آلودگی ادمی ناگزیر از پذیرش مشیت خداوندی است .
و کلمات چه بسیار حقیرند
آنجا که باید
کرنش کرد …
« یکی از توانمندترین ابزارهای اندیشگی بشر « ذهن » اوست . این نبرد که مثابه سرچشمه تمام آفرینش های انسان به شمار می رود از استعدادهای خاصی برخوردار است که « انسان » را از انواع دیگر فراورده های طبیعت تمایز می بخشد .
این استعداد ، توانایی آفریدن مفاهیمی است که به صورت عینی (objective) در طبیعت یافت نمی شوند به بیانی دیگر « ذهن » می تواند آن جهانی را به اندیشه انسان بیاورد که از « نظام» جهان بیرونی و عینی تبعیت نمی کند . این قابلیت « آفرینش خلاقه » یا آفرینش های ثانوی
(Duaism Creative) موجب می شود تا آدمی قادر شود جهان آرمانی خویش را در دل طبیعت بر پا سازد ، معیارهای عظیم و ریاضی وار ، آثار هنر بدیع و بی بدیل ابزارهای مدرن و پیشرفته و مهم تر از همه « باورهای نوین » و خلاقانه ذهنی که معادل های مادی ندارند »
انسان به کمک ذهن خویش می تواند از وقایع جهان عینی و پیرامون خود برداشت هایی داشته باشد اما برداشت را نباید به منزله ضبط یا تقلید و کپی انگاشت بلکه برداشت از جهان به معنی تجزیه و تحلیل و آفرینش دوباره آن در اندیشه آدمی است بدین ترتیب انسان به کمک پدیده های عالم کارگاه ذهن خود را فعال می کند و به باورهای درونی خویش تجسم می بخشد .
تولد مفاهیم عددی و محاسبات پیچیده ریاضی و هندسه و نیز تصاویر انتزاعی
( آبستره ) در نقاشی همگی محصول ذهن هستند .
محاسبات ریاضی و مفاهیم عددی و هندسه و نظایر آن به علت قدمت و کهنسالی که در میان بشر دارند به عنوان اموری عادی و قرار دادهایی همیشگی پذیرفته شده اند و عموما کاربردی بودنشان آنها را از خطر بی توجهی و عدم اعتماد انسان مصون نگه داشته است و شاید هم آنقدر تکرار شده اند که دیگر کسی خودش را برای درک و فهم عمقی و درونی آنها به زحمت نمی اندازد اما تصاویر آبستره نقاشی ، پس از حدود 1 قرن که از پیدایش آنها می گذرد هنوز مورد بی اعتمادی و عدم درک و توجه مخاطب قرار گرفته و گاهی عادلانه از سوی گروهی اتفاقی گذرا و بی ریشه و بی هدف به بیانی حرفه ای تر نوعی هنر صرفا تزئینی قلمداد می شوند .
هدف من جستجوی همین « ربط » بود و تلاشی برای پاسخگویی اولین سوالی که مخاطب با دیدن این آثار از خود می پرسد ، همه « این چیست » ؟ هایی که بی جواب مانده اند و اینکه هنرمندان در این بازیهای رنگی به دنبال چه چیزهایی بودند و ارمغان سالها تلاش وتفکر آنان چه بود . اعتقاد به کلمه افرینش و مفهوم هرگز ، اثر یک ذهن جستجو گر و خلاق را بیهوده نمی انگارد.
اما هنر عبارت است از : کوشش انسان برای برخوردار شدن از آنچه که باید باشد امانیست . بنابراین انسان که خودش را تنهامی یابد بوسیله هنر است که می خواهد براین زمین و اسمان و با آن اشیایی که با او متجانس نیستند ، با او بیگانه هستند ، رنگ آشنایی و تفاهم بزند تا آنرا درک کند1 . بنابراین یک کار هنر این است که بعد از آنکه انسان با آگاهی انسانی بیشتر گریز از طبیعت کرد و طبیعت را با خودش بیگانه دید و خودش را در طبیعت غریب یافت به کمکش می اید تا احساس غربت در او تخفیف پیدا کند
چکیده
حقیقت بواسطه هنر ( نقاشی ) یافت می شود و تقدس بخشی از بیان هنر است که در این تحقیق چکیده ای از تقدس ، هنر و نقاشی بررسی شده است .
در هر هنری می توان تقدس را یافت و رابطه تقدس در هنر و تقدس در نقاشی مورد بحث این پژوهش است . هنر بدون حقیقت معنا ندارد و در طول تاریخ هنرمندانی بودند که بعد از رسیدن به حقیقت هنر را یافتند.
این تحقیق شامل یک مقدمه و سه فصل می باشد مقدمه این تحقیق در مورد روح آدمی و واقعیت انسان و نیروی استقلال آن صحبت شده .
و در فصل اول تقدس ، تعریف آن و تقدس درهنر را بررسی کرده ام که ارتباط عقل و روح تقدس رامشخص می کند و خلاصه ای ازمتافیزیک توضیح داده شده . فصل دوم تعریفی از هنر را داریم و سپس در مورد احساسات مقدس انسان و بیان آن است . معرفت معنوی هنر مورد بررسی است .
دین و هنر معنوی نیز توضیح داده شده و این مبحث درمورد این می باشد که چه نوع هنری تقدس نامیده می شود در واقع هر اثری که عنوان دینی داشته باشد نمی توان گفت که این اثر تقدس دارد . و نمونه ای از آثار هنرمندانی چون : ال گر کو ، پیر و دلافرانچسکاویک اثر هنر اسپانیایی آمده . با این گونه نمونه های آثار بهتر می توان تشخیص داد که کدام نقاشی جزء هنر مقدس می باشد .
فصل سوم این تحقیق به نقاشی اختصاص داده شده که تقدس در نقاشی مورد بررسی است و معنای تقدس در نقاشی تقدس رنگ در نقاشی و چندی از اثار تقدس دار چون پیکاسو ، پل کله ، کاندینسکی ، موندریان را می توان دید.
بخش اول
تقدس
فصل 1: تعریف تقدس و روحانیت در هنر
ابتدا عقل را مورد بررسی قرار میدهیم و ارتباط عقل و وحی.
پنج صفت برای حقیقت عقل ذکر میشود که در اجسام مادی به چشم نمی خورد.
- چشم نمی تواند خود را ببیند در حالی که عقل میتواند ذات و صفات خود را مورد تعقل قرار دهد و در عین حال میتواند به همین معرفت خود علم حاصل کند.
- برای چشم، دیدن اشیا بسیار دور یا بسیار نزدیک بغایت دشوار است، در حالی که عقل میتواند در یک طرفة العین (به هم زدن چشم) همه عالم را تعقل کند.
- چشم نمی تواند اشیا کثیف و مظلم مادی را رویت کند در حالی که برای عقل رسوخ در ذات هر چیزی ممکن است گویی همه چیز به قلمرو عقل تعلق دارد.
- چشم فقط میتواند سطح بیرونی اشیا را مشاهده کند اما عقل میتواند به ماهیت و ذات درونی اشیا راه یابد.
- چشم نمی تواند اشیا نامتناهی را ببیند در حالی که عقل میتواند اشیا نامتناهی مثلاً اعداد نامتناهی را ادراک کند خلاصه آنکه از نظر غزالی اگر عقل از بند محسوسات و صور خیالی آزاد شود خطاناپذیر است.
خلاصه عقل را به دو بخش کلی و جزئی تقسیم میکنند و مولانا در دو بیت آن را توضیح داده:
عقل دو عقل است عقل مکسبی که در آموزی تو در مکتب حسبی
عقل دیگر بخشش یزدان بود چشمه آن در میان جان بود
تقدس نوعی متافیزیک میباشد.
متا به معنی (بعد) و یا فرا و فیزیک به معنی طبیعت یا سرشت است، بنابراین «متافیزیک» به معنی بعد از طبیعت و آن لفظی است یونانی و اولین بار این کلمه برای کتاب دوم ارسطو بکار رفته است، کتاب اول ارسطو مربوط به «فیزیک» بود و از این جهت کتاب دیگر او «متافیزیک» یعنی کتاب بعد از «فیزیک» نامیده شده است و چون ارسطو در این کتاب از مسایل مربوط به خدا، آسمان و امور درونی روح و ذات صحبت کرده بود این شد که این لفظ بعداً برای این قبیل مسایل معمول گشت. مسایل فراسرشتی مخصوصاً در قرون وسطی منحصراً مربوط به مسایل آسمانی و خدایی بود و بعداً دوره باز زایش و روشنی افکار به این طرف، مسائلی که منحصراً در فلسفه مورد بحث قرار گرفت جزء مسایل فراسرشت محسوب گردید،به عبارت دیگر میتوان گفت، پاسخ غالب مسایل فلسفی به عهده فراسرشت محول شده است پس مسایل فلسفی بدین ترتیب در زمرة مسایل فراسرشت میباشد با این تفاوت که بعضی از مسایل فراسرشت خالص همیشه در پرتو فلسفه باقی خواهد ماند و از حدود مسایل علمی خارج خواهد بود. از قبیل مسایل مربوط به ذات و الهیات و غیره … این قبیل مسایل را کانت بکلی از حیطة فلسفی خارج کرده است و آنها را بعهده مسائل فراسرشت خالص واگذار می نماید، و بحث دربارة آنها را بی نتیجه می شمارد و برخی دیگر را که جنبه عملی میتواند داشته باشد و به درد زندگی و سعادت انسانی می خورد کار فلسفه می داند، اکنون با تمام اشکالاتی که برای تعریف هنر وجود دارد سعی می کنیم آنرا تعریف کنیم و بعد از قول فلاسفه و دانشمندان در تایید نظرات خود شاهد بیاوریم یعنی آنچه را که ما قبلا ادعا می کنیم بعدا بوسیله آنها تایید می نماییم.
فصل 2: تقدس در هنر
هنگامیکه پیغمبر (ص) مکه را فتح کرد، نخست به ساحت مقدس آن قدم نهاد و سوار بر شتر طواف کعبه را بجا میآورد. اعراب مشرک دور و بر کعبه را با کمربندی از سیصد و شصت بت که هر یک به یک روز سال قمری اختصاص داشت، پوشانده بودند. حضرت پیغمبر در حالی که این بتها را با عصای خود لمس می کرد، یکی را پس از دیگری واژگون می ساخت و در عین حال این آیه قرآنی را تلاوت می فرمود: «بگو ای پیغمبر که حق آمده و باطل نابود شده است، همانا باطل نابود شدنی است» (سورة اسراء آیه 33) پس از آن کلید کعبه را به وی دادند و او وارد کعبه شد. دیوارهای داخلی کعبه با نقاشیهایی که یک هنرمند بیزانسی، به دستور متولیان مشرک کعبه، رسم کرده بود، تزیین یافته بود. آنها صحنه هائی از زندگی حضرت ابراهیم و برخی از آداب و رسوم مشرکان را نشان می داند. همچنین تصویری از حضرت مریم و فرزند او عیسی (ع) دیده می شد. در حالیکه حضرت محمد این شمایل حضرت مریم را با دو دست محکم نگهداشته بود، دستور داد تا همه پیکرهای دیگر نابود شود. شمایل حضرت مریم بعداً در یکی از آتش سوزیهای کعبه ویران شده و این حکایت نمایشگر معنا و مفهوم آن چیزی است که به غلط «شمایل شکنی اسلامی» نامیده میشود و بهتر است آن را عدم گرایش به شمایل نگاری بنامیم. اگر کعبه قلب انسان باشد، بتهایی که در آن هستند نمودار امیال و شهواتی است که قلب را احاطه کرده اند و عایق و مانعی در راه خداوند هستند. منع و تحریم شمایل نگاری در اسلام به معنی دقیق کلمه فقط در مورد تصویر ذات الهی صدق میکند. بنابراین اسلام از این جهت همان وجهه نظر شریعت موسی و یا بطور دقیق تر، توحید ابراهیمی را که اسلام خود را احیا کننده و مجدد آن میداند دارد.
مقایسه وقوف اسلام نسبت به پیکره ها و تماثیل، با موقف کلیسای ارتدکس یونان، آمرزنده است. چنانکه می دانیم کلیسای روم شرقی یک بحران شمایل شکنی را پشت سر گذاشت و شاید در این امر اسلام در آن بی تأثیر نبود. کلیسا مسلماً مجبور شد تا تعریف نقش تمثیل مقدس یا شمایل را از نو مورد مطالعه قرار دهد. هفتمین شورای کلیسا در تایید پیروزی ستایشگران تصویرهای مقدس، تصمیم خود را با کلمات زیر موجه ساخت:
«خداوند در ذات خویش ورای هر گونه توصیف و تصویر ممکن است ولی از آنجا که کلمه الهی طبیعت انسانی بخود گرفت و آنرا با آمیختن با جمال الهی به صورت الهی خود باز گردانید و با آن وحدت یافت، خداوند را میتوان و باید از طریق صورت انسانی عیسی مسیح ستایش کرد.»
این گفتار چیزی بیش از بکار بردن عقیده تجسم و تجسد الهی نیست و نشان میدهد که تا چه حد این نحوه تلقی از اشیا با وجهه نظر اسلام تفاوت دارد. با وجود این هر دو نظرگاه از لحاظ قول به طبیعت الهی انسان وجه مشترکی دارد. برای قوم آریا مانند ایرانیان و نیز برای مغولان، صور ترسیمی، برای بیان هنر آن چنان طبیعی است که نمی توانند آنها را نادیده بگیرند. ولی نکوهش هنرمندانی که در صدد تقلید از آثار خالق هستند، با وجود این به قوت خود باقی است زیرا هنر تمثیلی اسلامی همیشه از طبیعت گرایی پرهیز کرده است. علت اینکه نگارگری ایرانی از
چشم اندازهایی که در انسان توهم فضای سه بعدی را ایجاد میکند. استفاده نکرده و یا از ترسیم بدن انسان به صورت سایه روشن اجتناب ورزیده است، صرفاً ساده لوحی و یا جهان نسبت به روش ها و وسایل بصری نبوده است. به همین نحو پیکر تراشی جانوران که گاهی در عالم اسلام با آنها روبرو می شویم هرگز از حدود نوعی سبک قراردادی تجاوز نکرده است و نتیجه کار آنرا نمیتوان محتملاً با موجودات زنده و ذی روح اشتباه کرد.
ماحصل این پرسش که آیا هنر تصویری در اسلام ممنوع است یا جایز، این است که هنر تصویری میتواند به خوبی در جهان بینی اسلامی تلفیق شود به شرط آنکه حدود صحیح خود را فراموش نکند ولی با وجود این باز هم نقش پیرامونی خواهد داشت و مستقیماً در اقتصاد معنوی اسلام سهمی ندارد. ولی عدم گرایش به شمایل نگاری در اسلام، دو جنبه دارد: از یک سو ضامن و موید عظمت ازلی انسانی است و وجود آدمی که در صورت خداوند آفریده شده است نمی یابد مورد تقلید قرار گیرد، و همچنین یک اثر هنری که ضرورتاً محدود و یک جانبه است، نباید حق او را غصب کند. از سوی دیگر هیچ چیزی که حتی به شیوه نسبی و گذرا بتواند به شکل نوعی «بت» درآید، نباید میان انسان و حضور نامرئی خداوند عایق و مانعی ایجاد کند. در اسلام آنچه هر چیز دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد، شهادت «لااله الا الله» است.
تصویر شماره (1) نمونه نقاشی داخل کعبه است برشی که از کعبه خورده نشان میدهد که نقاشی داخل خانه خدا در کدام قسمت قرار دارد.