یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

مقاله درباره اثبات معاد از طریق توحید

اختصاصی از یارا فایل مقاله درباره اثبات معاد از طریق توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره اثبات معاد از طریق توحید


مقاله درباره اثبات معاد از طریق توحید

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:16

اثبات معاد از طریق توحید

این چند تعبیر در قرآن آمده است. در خلقت، باطل در کار نیست، حق است، این آسمان و زمین به حق آفریده شده‏اند نه به باطل. ما که خلق کننده هستیم در خلق عالم لاعب یعنی بازی کنند نبوده‏ایم. «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏» ۳ (باز کلمه «عبث‏» آمده است) شما خیال کرده‏اید که مرجوع نمی‏شوید پس عبث آفریده شده‏اید؟ این چند کلمه همه در مورد قیامت آمده، یعنی قرآن این طور می‏گوید که اگر قیامتی نباشد معنایش این است که هستی بر باطل است، هستی بازیچه است، هستی بیهودگی است. اما در اینجا کلمه «لاعب‏» آمده است: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین‏» .

اینجا باید مطلبی را توضیح بدهیم. به چه می‏گویند «بازی‏»؟ این کلمه «لعب‏» باید روشن بشود تا بعد مطلب آیه قرآن روشن بشود. بچه - یا بزرگ که معمولا بازی بیشتر کار کودک است - در می‏آید مشغول بازی می‏شود. کاری را شروع می‏کند. مثلا می‏آید اتاقک می‏سازد، شتر یا اسب درست می‏کند. بازی‏اش که تمام می‏شود خرابش می‏کند می‏رود. باز دفعه دیگر همان را درست می‏کند. شما اگر درست در کار این بچه دقت کنید که چه هدفی در این کارش نهفته است، هیچ هدفی، هیچ حکمتی در کار خود آن بچه پیدا نمی‏کنید; یعنی اثری واقعا بر آن مترتب باشد، هرگز اثری بر آن مترتب نیست. فرض کنید می‏روند فوتبال بازی می‏کنند. چندین بار توپ از این طرف می‏رود آن طرف و از آن طرف می‏رود این طرف، به این دروازه وارد می‏شود، به آن دروازه وارد می‏شود. شما از نظر نفس کار در نظر بگیرید، به روح آن بچه کار نداشته باشید، به خود کار توجه کنید.

حالا این توپ به این دروازه برود یا به آن دروازه، چه اثری بر این کار مترتب است؟ هیچ. البته هر لعبی - اگر دقت کنید - لعب نسبی است‏یعنی از نظر آن کار بازیچه است، ولی این بچه چرا این کار را می‏کند؟ او در عالم خیال خودش به هدفی می‏رسد. فقط از نظر خیال این بچه (یا بزرگ) بازی نیست; یعنی از این راه قوه خیال او به هدف و مقصد خیالی خودش می‏رسد.

مثال دیگری عرض می‏کنم. فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادتهایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را می‏شکند، دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند، یکی با انگشترش بازی می‏کند، یکی با محاسنش بازی می‏کند. اگر از کسی که این بازی را می‏کند بپرسید این کار را برای چه می‏کنی؟ می‏گوید هیچ چیز. راست است، خود این کار برای «هیچ چیز» صورت می‏گیرد یعنی در این کار «هیچ چیز» است. اما نیرویی در این هست که می‏خواهد خودش را به جایی برساند، یعنی قوه خیال و واهمه او با همین «هیچ چیز» تفنیی می‏کند، ولی خود کار «هیچ چیز» است. حالا می‏آییم سراغ کار حکیمانه. کارهایی که ما انجام می‏دهیم که اینها را «حکیمانه‏» تلقی می‏کنیم بعد می‏بینید همین کارهای حکیمانه ما از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر همه کارهایی حکیمانه دنیا لعب است (انما الحیوة الدنیا لعب و لهو) ۴

 

چطور؟ کار حکیمانه چگونه است؟ مثلا می‏آییم در زمینی خانه‏ای می‏سازیم دارای هال، مهمانخانه، آشپزخانه، حمام و ... هر که از ما بپرسد این کار را برای چه می‏کنی، دیگر نمی‏گوییم «هیچ چیز» ، می‏گوییم معلوم است، می‏خواهم زندگی کنم، انسان که می‏خواهد زندگی کند جا لازم دارد. چرا این طور می‏سازی؟ آدم مهمان برایش می‏آید، مهمانخانه می‏خواهد، حمام می‏خواهد، ... اینجا این کار شکل حکیمانه به خودش می‏گیرد، یعنی روی یک نقشه عقلانی و روی اثر و فایده‏ای که بر این کار برای آن شخص مترتب است صورت می‏گیرد. اینجا دیگر «خیال‏» این کار را نکرده، «عقل‏» این کار را کرده است و چون هدف درستی از این کار دارد، ما این کار را «حکیمانه‏» می‏گوییم. باز هم این کار حکیمانه نسبت‏به «کننده‏» حکیمانه است، از نظر کسی که این کار را می‏کند و از نظر انتساب این کار به شخصی که این کار را انجام می‏دهد حکیمانه است، ولی از نظر مجموع آجرها و سنگها و کچها و آهنهایی که در این خانه به کار رفته چطور؟ یعنی اگر ما خودمان را مجزا کنیم و توجهی به اینها بکنیم، برای اینها چه کار حکیمانه‏ای صورت گرفته؟ از نظر این آجرها که قبلا خاک بود و هنوز در کوره نرفته بود و به صورت آجر در نیامده بود و امروز به صورت آجر در آمده و جرم این دیوار را تشکیل می‏دهد چگونه است؟ یعنی اگر او به جای ما باشد و اگر او شاعر به ذات خودش باشد، برای او فرق نمی‏کند، باز برای او کاری است لعب; یعنی از نظر طبیعت و ذات آن اشیاء لعب است.

از نظر کننده، این کار حکیمانه است نه از نظر خود آن کار. به تعبیر دیگر ما با این کار خودمان این در و دیوار را به کمال خودشان سوق نداده‏ایم، اینها را در خدمت منفعت‏خودمان قرار داده‏ایم. اگر کار ما کار درستی باشد، یعنی اگر ما در نظام عالم حق داشته باشیم - که چنین حقی هم داریم - که این اشیاء را در خدمت‏خودمان قرار بدهیم از نظر خودمان به سوی کمالی حرکت کرده‏ایم و کار حکیمانه انجام داده‏ایم اما این اشیاء را به سوی کمال خودشان سوق نداده‏ایم.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره اثبات معاد از طریق توحید

مقاله درمورد اثبات معاد از طریق توحید

اختصاصی از یارا فایل مقاله درمورد اثبات معاد از طریق توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درمورد اثبات معاد از طریق توحید


مقاله درمورد اثبات معاد از طریق توحید

دسته بندی : معارف اسلامی _ دینی  ،

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 

 


 قسمتی از محتوای متن ...

تعداد صفحات : 13 صفحه

اثبات معاد از طریق توحید این چند تعبیر در قرآن آمده است.
در خلقت، باطل در کار نیست، حق است، این آسمان و زمین به حق آفریده شده‏اند نه به باطل.
ما که خلق کننده هستیم در خلق عالم لاعب یعنی بازی کنند نبوده‏ایم.
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏» ۳ (باز کلمه «عبث‏» آمده است) شما خیال کرده‏اید که مرجوع نمی‏شوید پس عبث آفریده شده‏اید؟
این چند کلمه همه در مورد قیامت آمده، یعنی قرآن این طور می‏گوید که اگر قیامتی نباشد معنایش این است که هستی بر باطل است، هستی بازیچه است، هستی بیهودگی است.

اما در اینجا کلمه «لاعب‏» آمده است: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین‏» .
اینجا باید مطلبی را توضیح بدهیم.
به چه می‏گویند «بازی‏»؟
این کلمه «لعب‏» باید روشن بشود تا بعد مطلب آیه قرآن روشن بشود.

بچه - یا بزرگ که معمولا بازی بیشتر کار کودک است - در می‏آید مشغول بازی می‏شود.
کاری را شروع می‏کند.
مثلا می‏آید اتاقک می‏سازد، شتر یا اسب درست می‏کند.
بازی‏اش که تمام می‏شود خرابش می‏کند می‏رود.
باز دفعه دیگر همان را درست می‏کند.
شما اگر درست در کار این بچه دقت کنید که چه هدفی در این کارش نهفته است، هیچ هدفی، هیچ حکمتی در کار خود آن بچه پیدا نمی‏کنید; یعنی اثری واقعا بر آن مترتب باشد، هرگز اثری بر آن مترتب نیست.
فرض کنید می‏روند فوتبال بازی می‏کنند.
چندین بار توپ از این طرف می‏رود آن طرف و از آن طرف می‏رود این طرف، به این دروازه وارد می‏شود، به آن دروازه وارد می‏شود.
شما از نظر نفس کار در نظر بگیرید، به روح آن بچه کار نداشته باشید، به خود کار توجه کنید.
حالا این توپ به این دروازه برود یا به آن دروازه، چه اثری بر این کار مترتب است؟
هیچ.

البته هر لعبی - اگر دقت کنید - لعب نسبی است‏یعنی از نظر آن کار بازیچه است، ولی این بچه چرا این کار را می‏کند؟
او در عالم خیال خودش به هدفی می‏رسد.

فقط از نظر خیال این بچه (یا بزرگ) ب

  متن بالا فقط تکه هایی از محتوی متن مقاله میباشد که به صورت نمونه در این صفحه درج شدهاست.شما بعد از پرداخت آنلاین ،فایل را فورا دانلود نمایید 

 


  لطفا به نکات زیر در هنگام خرید دانلود مقاله :  توجه فرمایید.

  • در این مطلب،محتوی متن اولیه قرار داده شده است.
  • به علت اینکه امکان درج تصاویر استفاده شده در ورد وجود ندارد،در صورتی که مایل به دریافت  تصاویری از ان قبل از خرید هستید، می توانید با پشتیبانی تماس حاصل فرمایید.
  • پس از پرداخت هزینه ،ارسال آنی مقاله یا تحقیق مورد نظر خرید شده ، به ادرس ایمیل شما و لینک دانلود فایل برای شما نمایش داده خواهد شد.
  • در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون بالا ،دلیل آن کپی کردن این مطالب از داخل متن میباشد ودر فایل اصلی این ورد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد.
  • در صورتی که محتوی متن ورد داری جدول و یا عکس باشند در متون ورد قرار نخواهند گرفت.
  • هدف اصلی فروشگاه ، کمک به سیستم آموزشی میباشد.
  • بانک ها از جمله بانک ملی اجازه خرید اینترنتی با مبلغ کمتر از 5000 تومان را نمی دهند، پس تحقیق ها و مقاله ها و ...  قیمت 5000 تومان به بالا میباشد.درصورتی که نیاز به تخفیف داشتید با پشتیبانی فروشگاه درارتباط باشید.

دانلود فایل   پرداخت آنلاین 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درمورد اثبات معاد از طریق توحید

دانلود مقاله و تحقیق درباره توحید

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله و تحقیق درباره توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 50

 

فهرست مطالب:

مقدمه معارف

2

تقسیم بندى معارف قرآن

4

خداشناسى

11

خداشناسى استدلالى

14

خداشناسى فطرى

15

آیه فطرت

16

آیه میثاق

17

خداشناسى فطرى است

20

توحید فطرى

27

نصاب توحید

33

توحید ذاتى، صفاتى، افعالى

43

منابع

49

مقدمه معارف

همان طورى که امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) فرموده اند، قرآن کریم اقیانوسى است بى کران که رسیدن به اعماقش جز براى حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) امکان پذیر نیست، ولى در عین حال، هم خود قرآن و هم معصومین (علیهم السلام) به مردم توصیه مى فرمایند که در آیات قرآن تدبّر کنند.

قرآن کریم مى فرماید: «کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ مُبارَک لِیُدبّروا آیاتَه[1]; کتاب پربرکتى را بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند. بلکه به این اندازه هم اکتفا ننموده و کسانى که تدبر در قرآن نمى کنند را مورد مؤاخذه قرار داده، مى فرماید: اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ اَمْ عَلى قلوب اقفالها[2] )مگر در قرآن تدبر نمى کنند یا این که بر دلهاشان قفل زده شده؟).

همین طور پیغمبر اکرم(صلوات الله و سلامه علیه) و ائمه اطهار(علیهم السلام( سفارشات زیادى درباره رجوع به قرآن و تدبّر در آیاتش فرموده اند به خصوص هنگامى که جوّ فکرى جامعه دچار آشگفتى و تیرگى شده و شبهاتى در میان مسلمانان پیدا شود که موجب انحراف فکرى و عقیدتى گردد، در چنین شرایطى تأکید شده که حتماً به قرآن مراجعه کنید: اِذْا اِلْتَبَسَتْ عَلَیْکُمْ الفِتَن کَقِطَع اللَّیْلِ المُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالقرآن[3]; هنگامى که فتنه ها همانند پاره هاى شب تیره شما را فرا گرفتند بر شما باد به قرآن.

با این که در بسیارى از روایات داریم که علم کامل قرآن نزد پیغمبر اکرم(صلوات الله و سلامه علیه) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است و ایشان معلّم و مفسّر حقیقى قرآن هستند و خود قرآن هم به آن تصریح کرده است[4]; در عین حال مى بینیم که هم خود پیامبر و هم ائمه (علیهم السلام) تأکید مى کنند که به قرآن مراجعه کنند، و حتى اگر در صحت روایاتى که از ما نقل مىوشد شک کردید آنها را با قرآن بسنجید.

بابى در روایات است به نام «عرض على الکتاب» و در کتابهاى اصولى ـ در باب تعادل و ترجیح ـ یکى از مرجّحات و یا شرایط اعتبار روایت، موافقت آن با قرآن ذکر شده است.

پس، وقتى ما بخواهیم براى به دست آوردن اعتبار روایتى و یا دست کم ترجیحش بر روایت دیگرى آن را بر قرآن عرضه کنیم، باید مفهوم آیه بطور روشن بدانیم تا بتوانیم روایت را بر آن تطبیق کنیم و اگر طورى بود که مفهوم آیه هم مى بایست با روایت شناخته شود، دور لازم مى آمد و لذا، این شبهه که هیچ کس حق ندارد بدون مراجعه به روایات درباره قرآن تدبّر کند و از مفاهیم قرآن استفاده نماید، شبهه اى واهى است، و ما هم از طرف خود خداى متعال، و هم با تأکیدات پیغمبر اکرم(صلوات الله علیه) و سفارش ائمه اطهار مأموریم که در آیات قرآن تدبر کنیم. متأسفانه در این مورد کوتاهى هایى شده، تا آنجایى که حتى درس قرآن و تفسیر قرآن در حوزه هاى علمیه هم بسیار ضعیف و رو به نابودى مى رفت، تا این که در حوزه علمیه قم مرحوم استاد علاّمه طباطبایى رضوان الله علیه که این روزها در سوگ ایشان نشسته ایم، این توفیق را یافتند که تفسیر قرآن را در حوزه علمیه قم زنده کنند و این یکى از بزرگ ترین افتخاراتى بود که نصیب ایشان شد و همه ما به ایشان وامداریم و امروز یکى از بزرگ ترین مآخذ و برترین مدارک اسلامى براى شناختن معارف اسلام همین تفسیر شریفى است که ایشان تألیف فرمودند )تفسیر المیزان). خداى متعال ایشان را با اجداد طاهرینشان محشور فرماید و به ما توفیق دنبال کردن راه ایشان و قدردانى از زحمات ایشان و امثالشان را عطا فرماید.

بهر حال ما به عنوان وظیفه اى که از طرف خدا و پیغمبر برایمان تعیین شده، باید در اطراف قرآن بیندیشیم; تدبّر کنیم و از گوهرهاى ارزشمندى که خداوند در این کتاب براى ما ذخیره فرموده، استفاده نماییم.

امروزه بحمدلله اهمیت تعلیم و تفسیر قرآن تا حدود زیادى براى مردم روشن شده و گرایش بى سابقه اى نسبت به تفسیر قرآن پیدا کرده اند، ولى در عین حالى که از این استقبال دلشادیم، باید نگران این باشیم که مبادا کجروى هایى در تفسیر قرآن پیدا شود، چون در این صورت نه تنها جامعه را به حقایق اسلام نزدیک نمى کند، بلکه راههاى انحرافى را به سوى مقاصد شیطان باز خواهد کرد; و مى دانیم که متأسفانه چنین چیزهایى هم واقع شده است، و امروز گروههایى با نام هاى مختلف هستند که به گمان خودشان از قرآن استفاده مى کنند و افکار خودشان را با آیات قرآن اثبات مى نمایند، که بعضى از اینها کاملاً شناخته شده اند، و بعضى هم آنچنان که باید هنوز شناخته شده نیستند ولى فعالیتشان در این زمینه بسیار قوى است و ما باید هوشیار باشیم و در عین حالى که از گرایش مردم، بخصوص جوانان، به فهمیدن قرآن خرسندیم، باید ازاین که مبادا روشهایى انحرافى در تفسیر قرآن پیدا شود و خداى نخواسته مسیر جامعه را تغییر دهد بیمناک باشیم.

البته در این مورد، سنگینى بار باز هم بر دوش روحانیان است که مى بایست این خلارا پر کند و به آنهایى که مى خواهند قرآن بیاموزند راه صحیح را ارائه دهند، چرا که همه منحرفین از روى عمد و غرض ورزى، دشمن اسلام و دولت اسلامى نشده اند، بلکه بسیارى از اینها که شاید اکثریتشان را تشکیل مى دهند، در اثر تعلیمات اشتباه و برداشت هاى غلط به این راه کشانده شده اند و متأسفانه ـ و با هزار تأسف ـ گاهى بعضى از اینها در گذشته مورد تأیید بعضى از روحانیان هم واقع شده بودند.

بهر حال ما باید هوشیارانه با این مسائل برخورد کنیم و مواظب باشیم که راه صحیح قرآن را آن طور که خود قرآن و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) نشان داده اند، دنبال کنیم و با بى غرضى تمام و بدون این که بخواهیم قرآن را بر مقاصد و افکار خود تطبیق کنیم، بکوشیم که افکار خود را بر قرآن منطبق نماییم، چرا که آن بلایى است که در زمان امیرالمؤمنین(ع) هم بوده و در نهج البلاغه یکى از دردهایى که حضرت على از آن مى نالد همین است که کسانى مى کوشند تا قرآن را بر افکار خودشان منطبق نمایند، نه این که افکار خودشان را بر قرآن عرضه کنند.

وقتى در آن زمان، با این که از عهد رسول الله (صلى الله علیه و آله) هنوزت چیزى نگذشته بود کسانى همچون حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) وجود داشتند چنین انحرافاتى پیدا مى شده هیچ بعید نیست که در این زمان و با ضعف علمى ما، در سطح بسیار وسیع ترى پیدا شود.

پس بدون شک، یکى از واجب ترین وظایف روحانیان این است که تلاش کنند تا تمام مفاهیم قرآن را هر چه صحیح تر و محکم تر در سطح هاى مختلف (عالى، متوسط، و ساده( تبیین کنند و در دسترس جامعه قرار دهد و این کار حتماً باید صورت پذیرد وگرنه باز هم باید منتظر انحرافات دیگرى بود که الان هم جریان دارد.

امروز بیشتر جوانان مسلمان به طور جدى و بى تابانه مى خواهند تا مفاهیم قرآن را یاد بگیرند و حتى به خیال خودشان مثلاً با رجوع به معجم و... تحقیق هم بکنند و خیال مى کنند این، کار ساده اى است. شاید آنها در این گمان خودشان معذور باشند; ولى اگر کسانى که سالها در حوزه هاى علمیه بوده اند و دقت در آیات و روایات را از بزرگان دیده اند، آنها هم چنین بیندیشند، به حق آنها معذور نخواهند بود.

وظیفه ماست که از موازینى که از علما و مفسیرین (رحمهم الله) به دست ما رسیده بهره گیرى کنیم و با تدبرات بیشتر سعى کنیم که مفاهیم روشنى از قرآن به دست آوریم و به جامعه عرضه کنیم تا دَیْن خود را به اسلام و قرآن ادا کرده باشیم.

آرى، اگر چه فهمیدن معانى و تفسیر قرآن به این سادگى امکان پذیر نیست، اما اگر به کسى که مى خواهد قرآن را بفهمد، بگوییم که باید 30 سال کار کند و درس بخواند تا قرآن را بفهمد، معنایش مأیوس کردن او از فراگیرى معناى صحیح قرآن، و یا انداختن او در دامن منحرفین است. درست است که فهمیدن قرآن، احتیاج به زحمتهاى طاقت فرسا و تخصصهایى دارد، ولى بالاخره این زحمات را باید عده اى بکشند و حاصلش را در اختیار دیگران قرار دهند تا استفاده کنند.

آنچه مى بایست عرضه کنیم باید مطالبى باشد که استنادش به قرآن جاى هیچ شکى نداشته و در عین حال به صورت پراکنده و بدون ارتباط و نظم هم نباشد، چون اگر مطالبى را پراکنده عرضه کنیم، علاوه بر این که یادگیرى مشکل است، آن فایده اى را که از یک نظام فکرى صحیح در مقابل نظامهاى فکرى غلط باید گرفت، نخواهد داشت.

جایى که همه مکتب هاى انحرافى کوشیده اند که به افکار و اندیشه هاى خود یک شکل و نظامى بدهند; یعنى براى مطالبشان یک ریشه اى معرفى کنند و با ارتباط و پیوند با یک سلسله مسائل منسجم، یک کل منظم و هماهنگ به وجود آورند، ما که در جهت صحیح هستیم، در مقابل آنها، عیناً باید همین کار را بکنیم. یعنى معارف قرآن را به صورت سیستماتیک و منظم عرضه کنیم. به صورتى که پژوهشگر بتواند از یک نقطه شروع کند و زنجیروار حلقه هاى معارف اسلامى را به هم ربط بدهد و در نهایت به آنچه هدف قرآن و اسلام است نائل شود.

پس ما ناچاریم معارف قرآنى را دسته بندى کنیم و به آنها شکلى بدهیم تا براى جوانانى که وقت کمى براى آموختن معارف قرآن دارند، یاد گرفتن آنها آسان باشد و در مقابلِ دیگر نظامهاى فکرى قابل عرضه باشد.

دسته بندى معارف قرآن که توأم با تفسیر موضوعى خواهد بود ـ به طورى که آیات را بر حسب موضوعات دسته بندى کنیم و مفاهیم آنها را بدست بیاوریم و رابطه بین آنها را در نظر بگیریم ـ گرچه ضرورت دارد، امّا اشکالاتى هم در بر دارد.

براى دسته بندى معارف قرآن باید نظام خاصى را براى موضوعات در نظر بگیریم; آن وقت براى هر موضوعى، آیه هایى را پیدا کنیم و در کنار یکدیگر قرار دهیم و بعد درباره آنها بیندیشیم و از همدیگر براى روشن کردن نقطه هاى ابهامى که احیاناً وجود دارد کمک بگیریم. یعنى; تفسیر القرآن بالقرآن ـ همان راهى که علاّمه بزرگوار در تفسیر المیزان نشان داده اند و عمل کرده اند ـ ولى باید توجه داشت که وقتى ما یک آیه اى را از سیاق خودش خارج کردیم و آیه را تنها و بدون رعایت قبل و بعدش در نظر گرفتیم، ممکن است مفاد


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله و تحقیق درباره توحید

دانلود تحقیق کامل درباره مراتب توحید

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق کامل درباره مراتب توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 28

 

مراتب توحید

از منظر قرآن، توحید و شرک در زندگی انسان نقش اول را برعهده دارد، زیرا اعمال و رفتار انسان، جلوه عقیده و اندیشه اوست. اگر اندیشه او توحیدی گردد، اعمال او نیز صیغه توحیدی به خود می‌گیرد و اگر شرک در اندیشه و قلب او راه یابد، در اعمال او نیز متجلی می‌شود. مراتب توحید عبارتند از:

توحید در ذات؛

توحید در صفات؛

توحید در خالقیت؛

توحید در ربوبیت؛

توحید در حاکمیت؛

توحید در اطاعت؛

توحید در تقنین و تشریع؛

توحید در عبادت و پرستش.

توحید در ذات (ذاتی)

مقصود از توحید ذاتی، این است که خدا یگانه و بی‌همتا و بی‌مانند است. به عبارت روشن‌تر، ذات خدا به گونه‌ای است که تعدد و کثرت برنمی‌دارد و نمی‌توان در عالم خارج و ذهن، برای او فرد دیگر تصور نمود.

توحید ذاتی در قرآن و روایات

قرآن و روایات به روشنی بر یگانگی و بی‌همتایی خدا و تعددناپذیری ذات مقدس او دلالت دارد. از جمله آیان قرآن کریم در این باره عبارتند از:

(((((( (((( ((((((( (( ((((((( (((( (((( (((((((((((((((((( ((((((((((( (((((((((( ((((((((( (((((((((((( ( (( ((((((( (((( (((( ((((((((((( (((((((((((

خدا گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی می‌دهند در حالی که [خداوند در تمام عالم] به عدالت قیام دارد، معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است.

در این آیه خداوند، فرشتگاه و عالمان به روشنی بر توحید شهادت می‌دهند. در آیه‌ای دیگر آمده است:

(((((( ((((((((((( (((((( ( (((((( (((((((((( (((((((((((

چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.

(((( (((( (((( (((((( ((( (((( ((((((((( ((( (((( (((((( (((((( ((((((( ((( (((((( ((((( ((((( ((((((( (((((( (((

بگو، خدا، یکتا و یگانه است، خدای صمد، نه کس را زاده، نه زاییده از کس و برای او هیچگاه شبیه و مانند نبوده است.

امیرالمومنین علی(ع) در این باره می‌فرماید:

هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه

او یکی است و برایش در میان موجودات، مانندی نیست.

و انه عز و جل احدی المعنی لا ینقسم فی وجود و لا وهم و لا عقل

او احدی المعنی است، برای او نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل، جزء متصور نیست.

از این آیات و روایبات به خوبی برمی‌آید که خدا یگانه و بی‌همتاست و نیز ذات او بسیط است و دارای جزء نیست.

دلیل عقلی بر توحید ذاتی

عقل نیز دلالت دارد که خدا یگانه و بی‌همتاست و ذات او بسیط و تعددناپذیر است و اینک می‌کوشیم به اجمال به توضیح این حقیقت برخیزیم. وجود خدا بی‌نهایت است و موجود بی‌نهایت تعددبردار نیست، اما چرا؟ اگر موجودی، محدود باشد، وجود او ملازم آمیختگی با عدم و نیستی است. موجودات محدود در مکان و زمان، ابتدا و انتهای وجود آنها پایان می‌پذیرد و به تعبیری معدوم می‌گردند و می‌توانیم بگوییم وجود او، قبل و بعد از آن امکان و زمان خاص، نیست. بنابراین هر موجود محدودی با عدم آمیخته است و موجودی که با عدم آمیخته است، خدا نیست، زیرا قبل و بعد از زمان و مکان خاص وجود ندارد و به تعبیری، حادث است و هر حادثی معلول و ناقص است. نتیجه آنکه، خدا نامحدود نیست، بلکه نامحدود و نامتناهی است.

موجود نامحدود، تعدد نمی‌پذیرد. اگر موجود نامحدود را متعدد بدانیم، برای حفظ دوگانگی که به ناگزیر هر یک را باید از جهتی و یا جهاتی نهایت‌پذیر بدانیم تا بتوانیم بگوییم، این غیر از آن است، زیرا اگر دو چیز از هر جهت عین یکدیگر باشند، قطعاً دو موجود نخواهند بود. بنابراین موجود نامحدود و نامتناهی، تعددناپذیر نیست، زیرا اگر تعدد بپذیرد، نامتناهی نخواهد بود.

به عبارت دیگر،‌ لازمه غیریت و دوگانگی، آن است که وجود هر یک از آنها، از وجود دیگری خارج باشد و از آنجا که اولی است، از دومی خبری نیست و بالعکس. این همان نهایت‌پذیری و محدودیت است، در حالی که خداوند نامحدود و نامتناهی است و در نتیجه دوگانه نیست.

برای روشنی این مطلب، به مثالی توجه کنید: اگر جسمی در همه ابعادش، به طور بی‌نهایت بزرگ گردد، دیگر نمی‌توان جسم دیگری که آن نیز، در تمام ابعادش بی‌نهایت است، فرض نمود، زیرا جسم نخست، همه فضا و مکان را پر کرده و برای جسم دیگر مکانی باقی نمانده است. با این فرض، اگر جسم دومی را فرض کنید، آن جسم یا قطعاً عین اولی خواهد بود و یا جسم نخست از جهتی و یا جهاتی، متناهی و محدود است.

ذات خدا بسیط است و جزء ندارد

اگر فرض شود که ذات خدا مرکب از اجزایی است که بالفعل وجود دارد، یا همه اجزای مفروض خدا و واجب‌الوجود هستند و یا دست کم، بعضی از آنها ممکن‌الوجود و نیازمندند.

اگر همه اجزا، خدا و واجب‌الوجود باشند و نیازی به یکدیگر نداشته باشند، بازگشت این فرض به تعدد خدا و واجب الوجود است که در بحث قبلی ابطال گردید. اگر فرض شود که همه آنها به یکدیگر نیازمندند، با فرض خدا و واجب‌الوجود بودن آنها ناسازگار است.

اگر فرض شود که یکی از آنها بی‌نیاز از دیگران است، خدا، همان موجود بی‌نیاز و ترکیب مفروض، به عنوان ترکیبی از اجزای حقیقی، واقعیتی نخواهد داشت، زیرا هر مرکب حقیقی نیازمند اجزای خود است و اگر فرض شود که بعضی از اجزای آن، ممکن‌الوجود است، ناچار جزء ممکن الوجود مفروض، معلول خواهد بود. اکنون اگر فرض شود که آن جزء، معلول جزء دیگری است، معلوم می‌شود که آن دیگری، در واقع، واجب‌الوجود یا خدا و دارای وجود مستقلی است و فرض ترکیب حقیقی بین آنها نادر است. اگر فرض شود که جزء ممکن‌الوجود، معلول واجب الوجود دیگری است، لازمه‌اش تعدد واجب‌الوجود یا خدا است که بطلان آن ثابت گردید.

بنابراین، فرض ترکیب ذات خدا یا واجب الوجود، از اجزاء بالفعل به هیچ وجه فرض صحیحی نیست.

تثلیث

از دیدگاه اسلامی، تثلیث (خدای پدر، پسر و روح‌القدس) باطل است، زیرا که از دو حال خارج نیست:

یا هر یک از این سه خدا، دارای وجود و شخصیت مجزا و جداگانه‌ای هستند، یعنی هر یک از آنها خدایی مستقل می‌باشند. در این صورت با یکتایی خدا مخالف است.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره مراتب توحید

دانلود مقاله کامل درباره توحید معاد نبوت 116 ص

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله کامل درباره توحید معاد نبوت 116 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 116

 

معاد

انسان از روح و بدن مرکب است .

کسانیکه بمعارف اسلامى تا اندازه اى آشنائى دارند میدانند که در خلال بیانات کتاب و سنت سخن روح و جسم یا نفس و بدن بسیار بمیان میآید و یا اینکه تصور جسم و بدن که بکمک حس درک میشود تا اندازه اى آسان است و تصور روح و نفس خالى از ابهام و پیچیدگى نیست .

اهل بحث از متکلمین و فلاسفه شیعه و سنى در حقیقت روح نظریات مختلفى دارند ولى تا اندازه اى مسلم است که روح و بدن در نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر میباشند .

بدن بواسطه مرگ خواص حیات را از دست میدهد و تدریجا متلاشى میشود ولى روح نه اینگونه است بلکه حیات بالاصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است بدن نیز از وى کسب حیات میکند و هنگامیکه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید ( مرگ ) بدن از کار میافتد و روح همچنان بحیات خود ادامه میدهد .

آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت (ع ) بدست میآید اینست که روح انسانى پدیده ایست غیر عادى که با پدیده بدن یک نوع همبستگى و یگانگى دارد .

خداى متعال در کتاب خود میفرماید ( لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فى قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة و خلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشأ ناه خلقا آخر ) سوره مؤمنون آیه 12-14 .

( تحقیقا ما انسان را از خلاصه که از گل گرفته شده بود آفریدیم .

سپس او را نطفه اى قرار دادیم در جایگاه آرامى سپس نطفه را خونى بسته کردیم پس خون بسته را گوشتى جویده شده کردیم سپس گوشت جویده شده را استخوانهائى کردیم پس استخوانها را گوشت پوشانیدیم پس از آن او را آفریده دیگرى بیسابقه قرار دادیم ) .

از سیاق آیات روشن است که صدر آیات , آفرینش تدریجى مادى را وصف میکند ودر ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره میکند آفرینش دیگرى را بیان میکند که با نوع آفرینش قبلى مغایر است .

و در جاى دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد باین مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در میان اجزاء زمین چگونه آفرینش تازه اى پیدا کرده انسان نخستین میشود , میفرماید ( بگو فرشته مرگ شما را از ابدانتان میگیرد پس از آن بسوى خداى خودتان برمیگردید یعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در میان اجزاء زمین گم میشود بدنهاى شما است ولى خودتان ارواح بدست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده اید و پیش ما محفوظید ) سوره سجده آیه 11 .

گذشته از اینگونه آیات قرآن کریم با بیانى جامع مطلق روح را غیر مادى معرفى میکند چنانکه میفرماید ( از تو حقیقت روح را میپرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است ) سوره اسرى آیه 85 , و در جاى دیگر در معرفى امر خود میگوید ( امرخدا وقتى که چیزى را خواست این است و بس که بفرماید بشو آن چیز بیتوقف میشودو ملکوت هر شئى همین است ) سوره یس آیه 83 و مقتضاى این آیات آنستکه فرمان خدا در آفرینش اشیاء تدریجى نیست و در تحت تسخیر زمان و مکان نمیباشد پس روح که حقیقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نیست .

و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد

بحث در حقیقت روح از نظر دیگر

کنجکاوى عقلى نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح تأ یید میکند .

هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتى را درک مینماید که از آن ( من ) تعبیر میکند و این درک پیوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و سایر اعضاء حتى همه بدن خود را فراموش میکند ولى تا خود هست خود ( من ) از درک او بیرون نمیرود این ( مشهود ) چنانکه مشهود است قابل انقسام و تجزى نیست و با اینکه بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف براى خود اتخاذ میکند و زمانهاى گوناگون بروى میگذرد حقیقت نامبرده ( من ) ثابت است ودر واقعیت خود تغییر و تبدیل نمیپذیرد و روشن است که اگر مادى بود خواص مادیت را انقسام و تغییر زمان و مکان میباشد میپذیرفت .

نیز نسبت داده آرى بدن همه این خواص را میپذیرد و بواسطه ارتباط و تعلق روحى این خواص بروح میشود ولى با کمترین توجهى براى انسان آفتابى میشود که ایندم و آندم و اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوى و آن سوى همه از خواص بدن میباشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه ها از راه بدن بوى میرسد .

نظیر این بیان در خاصه درک و شعور ( علم ) که از خواص روح است جارى میباشدو بدیهى است اگر علم خاصه مادى بود بتبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مکان را میپذیرفت .

البته این بحث عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى بسیارى بدنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا بعنوان


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره توحید معاد نبوت 116 ص