فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:36
چکیده:
اختلال ناگهانی در منطقه ای از مغز، مثلاً در اثر سکته های مغزی، باعث نقصهای عصبی مستقیماً مطابق با منطقة آسیب دیده می شود و آسیب درست از این منطقه شروع میشود. به علاوه دیگر نقصهای بالینی که به عنوان نقصها یا تأثیرات دوم یا Secondarg remote نامیده می شوند. وی قسمتهای بی عیب باقیمانده از مغز تأثیر خود را می گذراند. (برای مثال به علت قطع شدن ارتباط آنها با ناحیه آسیب دیده) این پدیده به عنوان diashisis نامیده شده است. diashisis (نقص الکتریکی و functional که بعلت آسیب در قشر مغز آغاز می شود و در منطقه ای دورتر از منطقه آسیب دیده نیز این آسیب را می توان فهمید منطقه ای که خود آسیب می بیند وی از لحاظ عصبی (ارتباط عصبی ) به آن اتصال دارد.
این پدیده باعث شده ، خصوصاً در مورد ارتباط بین نیمکره چپ و راست مغز، مسأله ویژه ای که در ارتباط با هر یک از نیمکره ها وجود دارد باعث مشکل در فهم و درک پدیده شود. این مقاله بعضی از مدلهای Neurocouputetional اخیر را مورد مطالعه قرار داده (اثر و کیفیت diashisis) مدل ارائه شده تنها یک مدلی است که همه خصوصیت دیگر بین نیمکره ها و همه اثر diashisis را شرح می دهد. در انتها، نتایج تأثیرات زیرقشری نیمکره چپ و راست روی خصوصیت نیمکره ها مورد بررسی قرار می گیرد.
1- مقدمه: Stoke : یا (سکته مغزی) ، اختلال ناگهانی است که در جریان supply کردن خون برای مغز بوجود می آید. زمانیکه یک سد ناگهانی در برابر جریان خون در سرخرگهای مغزی ایجاد می شود متعاقب آن باعث کمبود خون رسانی به آن ناحیه شده و ایسکمیک مغزی را به دنبال دارد. سکته مغزی یکی از بیماریهای شایع در نورولوژی است. برای مثال سومین عامل مرگ در کشور آمریکاست و اغلب موارد باعث نقص در بستر کرونیک (نقص در سیستم عصبی ، عضلانی قلبی ) اختلاف در زبان و صحبت کردن و مشکلات حافظه ای را به دنبال دارد. این باعث شده که توجه بسیار زیادی روی تحقیقات در مورد این مطلب در طی چند دهة اخیر صورت گیرد. اکثر این تحقیقات به دنبال اصلاح کردن یافته ها و دانسته ها درباره مکانیسم و پاتوفیزیولوژی این بمیاری (strake) هستند. یافته ها این تحقیقات در اکثر موارد بسیار پیچیده و حتی بسیار مورد بحث و جدل بوده اند.
در حال حاضر یک تردید ذاتی دربارة اینکه چه فاکتورها و عواملی باعث می شوند که ناحیه آسیب دیدة اولیه به بافتهای مجاور مغز گسترش یابد، وجود دارد.
پیچیده بودن مغز در حین سکته مغزی باعث شده به این نتیجه برسیم که مدلهای Computational می توانند ابزار بسیار قدرتمندی برای درک عمیق ما دربارة Stroke باشد. محدودیت دربارة تکنولوژی مدلهای عصبی و علم نورد سیانتیفیک Neurosaentific باعث شده بوجود آوردن و ساختن جزئیات مدل غیرممکن و غیر عملی باشد.
هر چند که ثابت شده که مطالعه روی بعضی قسمتهای بخصوص از سکته مغزی ممکن می باشد. (یا مثل دیگر اختلالات نورولوژیک ]2و1[ ) بوسیله مدلهای عصبی برای مثال یافته های بسیاری از مدلهای عصبی ]30007[ روی این متمرکز شده اند که قشر آسیب ایده چطور روی بافتهای مجاور، فعالیتهای و حرکتی آن را مختل می کند.
این مدلها ، نتایجی که داده اند بیشتر مبتنی بر مشاهده های بعدی روی مطالعات حیوانی بوده ]9/8[ دیگر مدلهای Computational به عنوان متدهای مرتبط استفاده شده است برای آزمایش کردن: (به عنوان مثال : چطور تغییرات بیوشیمیایی / بیوفیزیکی که بافت آسیب دیده مغز اتفاق می افتد،می تواند اختلال اولیه را و چطور آنها می توانند نامتقارن بودن چپ و راست فعالیت الکتریکی که از مغز ثبت می شود، توضیح دهند. ]12[
یکی از موضوعات مهمی که دربارة Stroke وجود دارد و بعنوان یکی از حل نشده، باقیمانده است مکانیزمهایی است که دربارة اثر اختلال در ناحیه دورتر وجود دارند: مطابق با موضوع، سکته به دلیل نقص سیستم نورولوژیک مستقیماً قابل پخش به نواحی آسیب ددیه است. بعضی دیگر از نقصهای کلینیکی (clinical) مطابق با اختلال (secondar fictional) در فاصله دورتری از ناحیه آسیب دیده مغزی دیده می شوند. که حتی از لحاظ ارتباط عصبی دوم از یکدیگر جدا می باشند. (پدیدة diaschisis ) مکانیزمهای تأثیرات cmote ، خصوصاً که مورد interaetion بین چپ و راست مغز باعث شده که فهم ها در درک تئوریهای ویژه femispheric با مشکل مواجه شود.
در بخش بعدی با تأثیرات remote از اختلالات موضعی مغز را مورد مطالعه قرار می دهیم و اینکه چرا در فهم مطالب با مشکل مواجه می شویم. در قسمت بعدی سپس بعضی از مدلهای عصبی که ارتباط بین ناحیه های چپ و راست نیمکره مغزی را شامل می شود مورد مطالعه قرار می دهیم.
وقتی که این مدلها در نهایت برای simulate کردن ناحیه آسیب دیده بکار گرفته شد، هیچ فرض مدللی دربارة تبادلات femispheric (literaction) از طریق Corpus collosun ، قادر نخواهد بود نتایجی را که شامل تنها استنباط از یک طرف (وجه) (lateralization) و یا به وسیله تغییرات diasctisis است بدست آورد
در نهایت قضیه را با بحث در مورد نتیجه ای که از آزمایشات couputational بدست آورده ایم تمام می کنیم هر چند در قسمت زیر ، مدلی را ارائه می کنیم که بتواند 1- هر دو مسأله (substantial Specilization , diashisis) را پوشش دهد.
فرمت:word(قابل ویرایش)
چکیده:
با وجودی که معمولاً مورفین اولین دارویی است که برای دردهای شدید سرطانی تجویز میشود، بدون در نظر گرفتن سن بیمار، این ترجیح در اثر برتری و یا مزیت دارویی خاصی نمیباشد. مانند بسیاری مخدرها، مورفین نیمه عمر نسبتاً کوتاهی دارد (2 تا 4 ساعت). البته این خصوصیت میتواند در افراد سالخورده مفید باشد. مدت زمان چهار تا پنج نیمه عمری که طول میکشد تا مورفین به غلظت ثابت خونی برسد زمانی است که در طی آن غلظت پلاسمایی دارو در حال افزایش است. در چنین زمانی نتیجه بالینی نهایی ناشی از دارو را نمیتوان با قطعیت مشخص نمود و باید بیمار را بطور دقیق تحت نظر گرفت تا غلظت دارو به دامنهای که همراه با عوارض جانبی است افزایش پیدا نکند. در جوامعی مانند سالخوردگان که مستعد مسمومیت با مخدرها هستند، استفاده از دارویی با نیمه عمر کوتاه باعث کاهش مدت زمان بیاطمینانی شده و تنظیم دُز سریع را امکانپذیر میسازد.
یافتههای جدید در رابطه با متابولیتهای مورفین ممکن است در بعضی شرایط سیر و نحوه درمان را تحت تأثیر قرار دهند.
متابولیتهای گلوکورونیدی، یعنی مورفین –3- گلوکورونید (M3G) و مورفین –6- گلوکورونید (M6G) توسط کلیهها دفع شده و در بیماران دچار نارسایی کلیوی تجمع مییابند. M6G به گزیدههای مخدر متصل میشود و ممکن است در بیدردی و یا مسمومیت با مورفین نقش داشته باشد، در حالی که M3G احتمالاً آثار آنتاگونیتی مخدر داشته و در رابطه با دردهایی که بسیار سخت به مورفین جواب میدهند دخیل شناخته شده است. احتمالاً با وجودی که مطالعهای که اخیراً بر روی بیماران مبتلا به دردهای سرطانی انجام شده ارتباطی بین انواع منحنی از مسمومیت با مخدرها و غلظتهای خونی M6G پیدا نکرده است، گاهاً بیمارانی یافت شدهاند که در آنها افزایش غلظت M6G به عنوان یک فاکتور مؤثر در ایجاد عوارض ناخواسته عمل کرده است.
بیماران سالخورده به علت وجود درجات مختلفی از نارسایی کلیه بسیار مستعد به تجمع متابولیتهای مورفین هستند. با توجه به شواهد موجود، این توانایی تجمع بالقوه خطر قابل توجهی که باعث تغییر در نحوه تجویز شود ایجاد نمینماید. با این وجود در صورتی که بیماران دچار مسمومیت با مخدرها شوند، تجمع متابولیتها نیز میتواند یکی از علل آن باشد و بهمین دلیل تغییر به مخدری دیگر قابل توجیه است.
در بعضی شرایط، تغییر از یک مخدر به مخدری دیگر حتی بدون توجه به درمان در جریان بیمار نیز میتواند استراتژی مفید و مؤثری باشد. تفاوتهای بسیار متنوعی در پاسخ به اگونیستهای مختلف مخدرها در یک فرد وجود دارد و اکثراً مشاهده میشود که بیماران، از جمله بیماران سالخورده، تعادل بین تسکین درد و عوارض جانبی بهتری با بعضی مخدرها در مقایسه با بعضی دیگر پیدا مینمایند.
دانلود مقاله رشته پزشکی مدلهای محاسباتی عصبی از تأثیرات جانبی ناحیة آسیب دیده مغز روی نواحی دورتر از منطقه آسیب دیده با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات22
مقدمه
اختلال ناگهانی در منطقه ای از مغز، مثلاً در اثر سکته های مغزی، باعث نقصهای عصبی مستقیماً مطابق با منطقة آسیب دیده می شود و آسیب درست از این منطقه شروع میشود. به علاوه دیگر نقصهای بالینی که به عنوان نقصها یا تأثیرات دوم یا Secondarg remote نامیده می شوند. وی قسمتهای بی عیب باقیمانده از مغز تأثیر خود را می گذراند. (برای مثال به علت قطع شدن ارتباط آنها با ناحیه آسیب دیده) این پدیده به عنوان diashisis نامیده شده است. diashisis (نقص الکتریکی و functional که بعلت آسیب در قشر مغز آغاز می شود و در منطقه ای دورتر از منطقه آسیب دیده نیز این آسیب را می توان فهمید منطقه ای که خود آسیب می بیند وی از لحاظ عصبی (ارتباط عصبی ) به آن اتصال دارد.
این پدیده باعث شده ، خصوصاً در مورد ارتباط بین نیمکره چپ و راست مغز، مسأله ویژه ای که در ارتباط با هر یک از نیمکره ها وجود دارد باعث مشکل در فهم و درک پدیده شود. این مقاله بعضی از مدلهای Neurocouputetional اخیر را مورد مطالعه قرار داده (اثر و کیفیت diashisis) مدل ارائه شده تنها یک مدلی است که همه خصوصیت دیگر بین نیمکره ها و همه اثر diashisis را شرح می دهد. در انتها، نتایج تأثیرات زیرقشری نیمکره چپ و راست روی خصوصیت نیمکره ها مورد بررسی قرار می گیرد.
1- مقدمه: Stoke : یا (سکته مغزی) ، اختلال ناگهانی است که در جریان supply کردن خون برای مغز بوجود می آید. زمانیکه یک سد ناگهانی در برابر جریان خون در سرخرگهای مغزی ایجاد می شود متعاقب آن باعث کمبود خون رسانی به آن ناحیه شده و ایسکمیک مغزی را به دنبال دارد. سکته مغزی یکی از بیماریهای شایع در نورولوژی است. برای مثال سومین عامل مرگ در کشور آمریکاست و اغلب موارد باعث نقص در بستر کرونیک (نقص در سیستم عصبی ، عضلانی قلبی ) اختلاف در زبان و صحبت کردن و مشکلات حافظه ای را به دنبال دارد. این باعث شده که توجه بسیار زیادی روی تحقیقات در مورد این مطلب در طی چند دهة اخیر صورت گیرد. اکثر این تحقیقات به دنبال اصلاح کردن یافته ها و دانسته ها درباره مکانیسم و پاتوفیزیولوژی این بمیاری (strake) هستند. یافته ها این تحقیقات در اکثر موارد بسیار پیچیده و حتی بسیار مورد بحث و جدل بوده اند.