مقدمه
نقش دین در رابطه با بهداشت و شفا از قرون بسیار دور شناخته شده است. در طول هزاران سال دین و پزشکی در مداوا و کاهش رنجهای انسان شریک یکدیگر بودهاند (ساچمن و ماتیوز، 1998) متخصصان بهداشت روانی نیاز دارند که از اثرات مثبت دین آگاه شوند. تئوریهای آسیب شناختی و روان درمانی سکولار هستند و به دین به عنوان عاملی برای سلامت نپرداختهاند. در حقیقت در سالهای ابتدایی دین را به عنوان یک عامل ضدبهداشتی معرفی کردند. در حالیکه فقط دین بیرونی است که با جنبههای ناسالم زندگی ارتباط دارد ولی دین درونی شده و اعتقادات قلبی و واقعی به طور موثر و مثبتی بر بهداشت روان اثر میگذارد (نیکویی، 1383)
طلاق را از مهمترین پدیدههای حیات انسانی تلقی میکنند. این پدیده دارای اضلاعی به تعداد تمامی جوانب و اضلاع جامعه انسانی است. نخست یک پدیده روانی است زیرا بر تعادل نهتنها انسانها- بلکه فرزندان، بستگان، دوستانو نزدیکان آنان اثر میگذارد. درثانی پدیدهای است اقتصادی «چه» به گسست خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی میانجامد و ایجاد تعادل روانی انسانها، موجبات بروز اثراتی سهمگین در حیات اقتصادی آنان نیز فراهم میسازد. گذشته از این، طلاق پدیدهایست موثر بر تمامی جوانب جمیعت در یک جامعه، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر مینهد. چون تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم میپاشد، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت اثر دارد. چون موجب میشود فرزندانی ؟؟؟؟؟؟ از منتهای خانواده تحویلجامعه گردند، که به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در راه احراز مقام شهروندی یک جامعهاند. (ساروخانی، 1372).
طلاق همان گونه که یک پدیده اجتماعی است و در راه شناخت آن به علل و عوامل اجتماعی باید پرداخت یک پدیده روانشناختی یا بهتر (روانشناختی- جامعه شناختی) نیزهست. باید از طریق آموزش، حساسسازی انسانها، آگاه سازی آنان و در نهایت ایجاد همدلی چنان کرد که حتی نام طلاق، زشت باشد انسان را ناخوش آید و دل را آزار دهد.
حراست از میثاق مقدس زوجیت، هدفی پاک و بزرگ است، چه برای سعادت انسانها، چه برای جامعه، در کشاکش گردونه زندگی، آنانی باقی میمانند که رشتههای پیوند خانوادگی آنان مستکمتر است. در سختیهای زندگی تنها خانواده پیام آور جاودان محبت و حمایت است و آنان که به دیگر نهادها دل خوش کنند، با شکست روبرو میشوند (ساروخانی، 1374).