فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
چکیده:
(اماالحارصه: )
حارصه با اهمال حروف زخمی است که پوست را میشکافد و به آن آسیب وارد مینماید. همچنانکه در القواعد و النافع و محکی المحیط و ادب الکاتب و نظام الغریب[1] آمده است، و از ازهری روایت شده است که «اصل حرص قشر است (یعنی کندن پوست) و به همین دلیل شکاف زخم حارصه نامیده شده است و به انسان طمعکار حریص گفته میشود چرا که او به وسیله حرصش صورتهای مردم را از پوست جدا میکند.»
و در کشف اللثام آمده است که: «در اکثر کتابها به معنی چیزی است که پوست را میشکافد، آنجا که میگویند: حرص القصار الثوب (لباس شوی لباس را میشکافت)، هنگامی که آنرا پاره کرد و در المحکم[2] آمده است که حاصره چیزی است که جلد یا پوست را میشکافد یعنی اندکی آن را پاره میکند. گفته میشود حرص رأسه بفتح راء و یحرصه بکسر راء حرصاً با اسکان راء، یعنی آن را پاره کرده و پوستش را کند و برداشت. و آنچه که از آن عبارت برداشت میشود این است که شق، وقشر به یک معنا میباشد. و مشاهده کردی که میدانی در اسامی بین آن دو فرق قائل شده است و آنچه را که سبب قشر میگردد قاشره و آنچه را که سبب شق (شکافتن) میگردد حارصه نامیده است. و ثعالبی در فقه الغه یا زبانشناسی از حارصه سخنی به میان نیاورده است، بلکه گفته است که اولین مرتبه و قسم شجاج یا جراحات سر و صورت قاشره میباشد.[3]
آنچه که برای من محرز است این است که حارصه زخمی است که پوست را میشکافد بدون اینکه سبب خونریزی گردد، اگرچه دارای درجات مختلفی باشد. اما در آن اجماع بر این است که دیهی آن یک شتر میباشد همچنانکه المشهور و نیز عامهی متأخرین بر این عقیده بوده و در این زمینه هیچ اختلافی را پیدا نکردم. مگر آنچه را که از اسکافی روایت میشود مبنی بر اینکه دیهی آن نیم شتر است. و این روایت با اینکه نادر میباشد لکن هیچ سندی را برای آن نیافتم. علاوه بر صلاحیت آن جهت مخالفت با روایت منصور بن حازم[4] از امام صادق(ع)، روایتی که اگرچه صحیح نمیباشد، لکن از آن نزدیک میباشد. و با این حال این روایت تصحیح شده است با آنچه که مشاهده کردی مبنی بر اینکه: «دیهی حارصه یک شتر میباشد.»
بله در کشف اللثام و کتابهای دیگر آمده است که اقتضای تعمیم آن همچون فتاوی، عدم فرق در آنرا بین مرد و زن بیان میکند. اما از الغنیه و الإصباح و الجامع روایت شده است که در آن یک صدم دیهی وجود دارد و میگوید: و این امر فرق بین آنها را اقتضا میکند. و در آن مورد، ظاهر امر این است که همگی نسبت به آن برابر میباشند، همچنان که تصریح به آنرا در برخی از روایات[5] که در باب المنقله آمده مبنی بر اینکه دیهی آن پانزده شتر میباشد. میگوید: «عشر و نصف عشر (پانزدهتا)». که در این صورت منظور از دیه در گفتارشان، دیهی مرد میباشد که اصل بر آن است نه دیهی زن که نصف آن میباشد. در این صورت اختلاف ضعیف در این باره بوسیلهی عدم وجود دلیلی که در مورد این کلیت ذکر شده قضاوت نماید، برطرف میگردد.
مضاف بر عدم تفاوت بین زن و مرد در جراحات مادامی که به ثلث و بیشتر نرسیده باشد. همچنان که سابقاً گفتار مربوط به آنان مشاهده نمودید و بعداً نیز بر آن واقف میشوید. انشاءالله.
و شاید اجماع اصحاب در اینجا براساس استناد به آنچه که قبلاً ذکر کردهاند است. و از قاعدهی مذکور ناشی میشود. بلکه این امر روایت صریح العلابن الفضیل[6]میباشد که از أبی عبدالله(ع) روایت میکند، آنجا که میگوید: «دیهی موضعه پنج شتر و دیهی سمحاق چهار شتر، ودر مورد دامیه اگر عمد باشد صلح یا قصاص جاری میگردد. و اگر خطا باشد، دیه حکم آن میباشد.
و دیهی منقله پانزده و جائفه ثلث دیه و مأمومه ثلث دیه و جراحت مرد و زن تا هنگامی که به یک سوم دیه برسد، با هم برابر است ولی اگر از این حد بیشتر شد، مرد دو برابر زن دیه میگیرد.»
و همچنین در کشف اللثام و کتب دیگر آمده است که مقتضای آنها عدم فرق بین حر و عبد یا آزاده و برده میباشد، برخلاف ابن حمزه که با قرار دادن أرش در مورد عبد یا مملوک بین آنا دو فرق قائل شده است. و در این مورد ظاهراً اجماع کلی بر آنجه که ابن حمزه ذکر کرده است وجود دارد، اگر چه اینجا از آن سخنی به میان نیاوردهاند. همچنین استناد به آنچه که سابقاً ذکر کردهاند مبنی بر آزاده یا حر بودن اصل برای عبد بودن است در تمامی چیزهایی که برای او در نظر گرفته شده و مقدار است و نیز عبد بودن اصل است برای حر یا آزاده بودن دربارهی مواردی که برای او در نظر نگرفتهاند، وجود دارد. در این صورت مقدر مذکور به نسبت دیه مد نظر بوده و در عبد مثل آن به نسبت قیمتی که دیهی اوات در نظر گرفته میشود، مادامی که از دیهی حر یا آزاده بیشتر نباشد. و از اینجا است که در الریاض[7]آنرا بعید ندانستهاند و دربارهی روایت حریذ[8] از امام صادق(ع) خواهید دید که مطابق آنچه که ذکر کردیم، صریح میباشد، آنجا که میفرماید: «در مورد کسی که بر عبدی زخم موضعه ایجاد کند میفرمایند: باید نصف یک دهم قیمت عبد را بپردازد.»
به هر حال آیا آن دامیه است؟ شیخ (ره) در محکی النهایه و المبسوط و الخلاف و ابن زهره و حمزه و الکیدری و القاضی و یحیی بن سعید، براساس آنچه که از آنها روایت شده است میگوید: بله. و این امر به خاطر فرموده امام صادق(ع) در روایت السکونی [9]میباشد که میفرمایند: «پیامبر(ص) در مورد دامیه با دیهی یک شتر قضاوت نمودند.» و نیز فرمایش امیرالمومنین(ع) در روایت مسمع [10] نیز همانند آن است. با آنچه که مشاهده کردید که دیهی حارصه یک شتر است. و این حکم اگرچه فقط بر تساوی از لحاظ حکم دلالت میکند، و نه ترادف، با این حال جهت مطلب مورد نظر ما کافی میباشد. و شاید مراد نیز همان باشد.
اما روایت مذکور ضعیف بوده و هیچ صحتی برای آن وجود ندارد تا بتواند برای آنچه که شنیدی معارض و مخالف باشد. و از اینجا است که همانگونه که اکثریت بر آنند و مشهور نیز این را میرساند آنچنانکه گروهی نیز ان را روایت کردهاند، این است که دامیه با آن فرق دارد و آن روایت منصوربن[11]حازم از امام صادق(ع) میباشد که در آن میفرماید: «دیهی حارصه یک شتر میباشد- همچنان که ملاحظه کردید- و دیهی دامیه دو شتر میباشد». علاوه بر مغایرت داشتن اصل اشتسقاق آنها. علاوه بر آن براساس روایات [12]موثقی که حاکی از آن دارد که دیهی باضعه سه شتر میباشد به ضمیمهی اینکه هر شخصی که این اعتقاد او باشد و آنرا روایت کرده باشد معتقد به مغایرت و تمایز آن دو میباشد، آنچنان که مشاهده مینمائید.
و در این صورت دیهی دامیه دو شتر میباشد، همچنانکه از مفید و سیّد و دیلمی و حلی و دیگران روایت شده است. و آن زخمی است که به آسانی وارد[13] گوشت میگردد.
و در القواعد «دامعه نامیده میشود، با اهمال عین، چرا که از آن قطرهای از خون خارج میشود، همچنان که اشک خارج میشود.» اما در کشف اللثام آمده است: «آنچه که مشهور است مغایرت بین آن دو با توجه به جاری شدن خون و عدم آن میباشد. در العین[14]آمده است: «دامعه جاری میگردد اما دامیه چیزی است که هرگز جاری نمیگردد.» و در صحاح از ابی عبید و نیز اکثریت کتب دیگر این عقیده وجود دارد. و ابن فارس در المجمل از جملهی آنان میباشد. در المقایس میگوید: «صحیحتر آن است که آنچه که باعث جاری شدن خون میگردد دامیه است. اما دامعه بدون این عمل میباشد. چرا که آن بر زخمی اطلاق میگردد که گو اینکه از آن یک آب سرخ رنگ غلیظ خارج میگردد». در مورد جاری شدن و سیلان گفتار کلینی و أبی علی و مفید و سیّد در الانتصار و الناصریات و سلّار و گفتار حلبیها با او هم عقیده میباشد، با آنکه آنان آن را در ردیف اولین تقسیم بندی به حساب میآورند. (ردیف اول از تقسیم بندی).[15]