بخشی از متن اصلی :
رابطه ارتکاب بزه با عقب ماندگی ذهنی
دکتر فرید فدائی
عموماً مردم گمان می کنند بین مشکلات روانی و بزهکاری رابطه نزدیکی هست. اما باید گفت به جز ارتباط بزهکاری با اختلال شخصیت ضد اجتماعی در دیگر موارد, اختلالات روانی با میزانهای بالاتر جرم و جنایت ملازمه ندارند البته گاهی روابط بسیار اختصاصی وجود دارد برای نمونه بزهکاری نادری چون مادر کشی با اسکیزوفرنیا و قتلهای خانوادگی توام با خود کشی قاتل , با افسردگی و کشتن نوزاد با روان پریشی پس از زایمان مرتبط هستند در این مقاله کوشش بر این است که بر پایه اطلاعات موجود رابطه بین عقب ماندگی ذهنی و بزهکاری معلوم گردد.
تشخیص عقب ماندگی ذهنی بر پایه ترکیبی است از نارسایی هوش و عدم کفایت اجتماعی برای کاربرد روزانه بالینی , عقب ماندگی ذهنی بر پایه تقسیم بندیهای سازمان جهانی بهداشت و انجمن روان پزشکان آمریکا به چهار طبقه تقسیم می شود.
این چهار محدوده بر مبنای آزمون هوش بهر (وکسلر) با میانه 100 و انحراف معیار 15 است. عقب ماندگی خفیف ذهنی , هوش بهر 50 _ 55 تا 70 عقب ماندگی متوسط ذهنی , هوش بهر 35 _ 40 تا 50 _ 55 عقب ماندگی شدید ذهنی هوش بهر 20 _ 25 تا 35 _ 40 و عقب ماندگی عمیق ذهنی هوش بهر پایین تر از 20 _ 25 را شامل می شود.
جرم در معلولان ذهنی , همچون کل جمعیت , در اصل پدیده یی مرتبط با جنسیت مذکر است. بزهکار معمولی عقب مانده ذهنی مردی است در ابتدای سالهای دهه سوم زندگی , که در محدوده نارسایی هوشی خفیف تا مرزی جای دارد. از یک محیط شهری فقیر بر می خیزد , دوران کودکی او در محرومیت و جو بی اطمینانی گذشته است احتمال دارد که سابقه یی از اختلال رفتار, محکومیت قبلی , و اقامت در موسسات درمانی یا کانونهای تربیتی داشته باشد و شواهدی از اختلال روان پزشکی ( به جز عقب ماندگی) و اختلال شخصیت نیز در او به دست آید . به این ترتیب , بزهکاران معلول روانی ویژگیهای مشترک زیادی با خلافکاران غیر معلول روانی دارند. اما آنان با بیماران روانی بزهکار که رفتار مجرمانه شان به طور عمده ثانویه به اختلال روان پزشکی است متفاوت هستند. گروه اخیر در هنگام نخستین محکومیت خود مسنتر هستند. سوابق بستری بیشتری در بیمارستانهای روانی دارند, موارد تهاجم در آنان فراوانتر است, دوره نگهداری آنان در موسسات درمانی _ تربیتی کوتاهتر است و در دوره پیگیری پس از آزادی , کمتر مرتکب جرایم سنگین می شوند.
این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمت word ، قابل ویرایش در اختیار شما قرار میگیرد.
تعداد صفحات :8
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:31
فهرست مطالب:
نگاهی به کودکان و دانش آموزان عقب ماندة ذهنی
تاریخچه و سابقه تحقیق در مورد آموزش و پرورش کودکان دیرآموز
طبقه بندی کودکان
انواع کودکان بر اساس درجة نقص ذهنی آنها
عقیده تردگلد در مورد عقب ماندگی ذهنی
عقیدة فردریک شرایبر در مورد عقب ماندگی ذهنی
ویژگی های وراثتی کودکان عقب ماندة ذهنی
تحقیق جانسون در رابطه با وضعیت اجتماعی کودکان
فصل سوم :
متولوژی و روش تحقیق
فصل چهارم و پنجم :
یافته ها و تجزیه و تحلیل اطلاعات
ویژگی های کودکان دیرآموز
روش ها و چگونگی تشخیص کودکان دیرآموز
آزمون های روانی
انتقاد از آزمون های روانی سنجش بهرة هوشی
موارد استفاده از آزمون ها
علل عقب ماندگی ذهنی
عوامل مربوط به هنگام تولد
عوامل عقب ماندگی ذهنی بعد از تولد
پیشگیری ها
وظایف و مسئولیت های ما در رابطه با کودکان دیر آموز
وظیفه ما در مقابل این گونه کودکان چیست ؟
تشخیص دقیق و صحیح
فصل ششم
خلاصه تحقیق
نتیجه گیری
پیشنهادات
خلاصة تحقیق
نتیجه گیری
پیشنهادات
منابع :
نگاهی به کودکان و دانش آموزان عقب ماندة ذهنی
گروهی از مردم استنباط نادرستی از عقب ماندگی ذهنی داشته و تصور می نمایند که عقب ماندگی ذهنی همانند یک مرض بوده و می تواند از شخصی به شخص دیگر سرایت نموده و یا مانند سل و آبله و سرخچه قابل انتقال در میان کودکان باشد.
با این فرق که بیماری ذهنی طولانی تر و سخت تر است.
عده أی نیز بر این عقیده اند که عقب ماندگی ذهنی همان بیماری روانی و یا دیوانگی است چنین برداشتهای غلط تصورات نادرست حتی گهگاه در میان افراد تحصیل کرده و نیز به چشم می خورد آنچه که قابل توجه می باشد این است که عقب ماندگی ذهنی بیماری یا مرض نیست. کودکان و بزرگسالان هرگز به واسطه مجاورت با افراد عقب مانده دچار عقب ماندگی ذهنی نمی شوند.
عقب ماندگی ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید. عقب ماندگی ذهنی می تواند ار اثر مرض، عفونت و ویروس به وجود آید اما قابل سرایت به دیگری نیست عقب ماندگی ذهنی مانند دست یا پایی است که به خوبی کار نمی کند.
معمولاً دانشمندان و متخصصان تعلیم و تربیت استثنایی به دلایل مختلفی از جمله مسائل زیر در تعریف کودک عقب ماندة ذهنی و پاسخ به چرایی و چگونگی عقب ماندگی ذهنی با اشکال مواجه هستند زیرا :
بنابراین با توجه به مطالب فوق و دلایل دیگر ارائه یک تعریف جامع و مانع از عقب ماندگی ذهنی برای معلمان و روانشناسان و روانپزشکان به سهولت مقدور نخواهد بود.
تاریخچه و سابقه تحقیق در مورد آموزش و پرورش کودکان دیرآموز
تاریخ گذشته ما نشان می دهد که وظیفه آموزش و پرورش کودکان دیرآموز، به عهده خانواده او و یا موسسات خصوصی بوده است ولی امروزه عرفاً به عنوان یک وظیفه مدرسه پذیر شده است.
بعد از انکه قوانین آموزش اجباری در اواخر قرن نوزدهم (در امریکا) به تصویب رسید مدارس شاهد حضور روز افزون عقب ماندة ذهنی شدند چون بسیاری از این کودکان به قدری عقب ماندگی داشتند که نمی توانستند از برنامة مدرسه عادی بهره لازم را ببرند آموزگاران و سایر افرادی که دست اندرکار آموزش و پرورش در مدارس دولتی بودند متوجه شدند که نوعی تسهیلات ویژه لازم است تا بتوان با این مشکل مقابله کرد در این رابطه بود که آموزش کودکانی که سرعت یادگیریشان به اندازه کودکان عادی نبود، به عنوان بخشی از مسئولیت های جامعه و دولت شناخته شده چون کودکان عقب ماندة ذهنی نمی توانستند از تدریسی که در کلاس های عادی می شد بهره کافی ببرند ارائه آنگونه تدریس که مناسب حال آنان باشد ضروری به نظر رسید در نتیجه اولین کلاس های ویژه بر کودکان عقب ماندة ذهنی در اوایل قرن حاضر، تشکیل شد و به دنبال آن کلاس های ویژه مدارس دولتی به پیشرفت های قابل ملاحظه أی دست یافتند. در حال حاضر دلیل در دست نیست که تصور کنیم این پیشرفت متوقف شده باشد.
طبقه بندی کودکان
کودکان کم هوش توجه بسیاری از دست اندرکاران ، مانند پزشکان، روانشناسان متخصصان آموزش و پرورش ، جامعه شناسان ، دانشمندان ژنتیک و دیگران را به خود جلب کرده و هر کدام از این اشخاص طبقه بندی ، مفاهیم و اصطلاحات خاص خود را اظهار نموده اند و در نتیجه دانشجوی مبتدی به هنگام روبرو شدن با اصطلاحات گوناگونی چون، کودک دارای ضعف ذهنی ، دارای نقص ذهنی دارای زوال عقب، دیرآموز، معلول ذهنی و بسیاری از اصطلاحات دیگر که همه دلالت بر کودکان کم هوش می کنند کاملاً گیج می شود.
کودکان کم هوش در درجة کم هوشی با هم تفاوت دارند در نتیجه یکی از طبقه بندی های معمول این کودکان، بر اساس نقص آنها در نظر گرفته شده است. تأکید این طبقه بندی روی تفاوت های کمی است نه کیفی به این معنی که کودکان را بر اساس درجة کم هوشی آنها از هم متمایز می کند نه نوع آنها.
انواع کودکان بر اساس درجة نقص ذهنی آنها
1ـ کودکان کور ذهن :
این نوع کودکان طبق آزمون های روانشناسی هوش بهری از صفر تا 20 تا 25 دارند.
2ـکودکان کند ذهن :
این طبقه از کودکان طبق آزمون های روانشناسی هوش بهری بین 40 یا 50 دارند.
3ـ کودکان کودن
4ـ کودکان عادی ضعیف
5ـ کودکان مرزی یا کودکان دیرآموز :
کودک دیر آموز در این طبقه بندی شامل کودکی می باشد که به دشواری می توان او را در طبقه کودنها یا عادیها جای داد، بعضی از این کودکان را در کلاس های ویژه مدارس جای می دهند حال آنکه بقیه در کلاس های عادی به تحصیل می پردازند این کودکان معمولاً از نظر یادگیری تا آن درجه عقب ماندگی دارند که وفق دادن خود با مدرسه مشکلاتی ایجاد می کنند.
طبق طبقه بندی اولیه ترمن ، کودکان مرزی هوش بهری بین 70 تا 80 یا 85 دارند. مدارس دولتی، سازمان های رفاهی و به طور کلی جامعه مسئول تهیه تدارکاتی بر کودکان کم هوش هستند. تهیه تدارکات برای این کودکان نیاز به نوعی برنامه ریزی دارد نیاز به اقدامات اداری و همچنین فنون آموزشی دارد به این علت لازم است که کودکان را نه تنها از نظر پزشکی و روانشناسی و اجتماعی بلکه از نظر آموزشی نیز طبقه بندی کرد.
طبقه بندی کودکان عقب ماندة ذهنی بر اساس اهداف آموزشی
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:31
فهرست مطالب:
نگاهی به کودکان و دانش آموزان عقب ماندة ذهنی
تاریخچه و سابقه تحقیق در مورد آموزش و پرورش کودکان دیرآموز
طبقه بندی کودکان
انواع کودکان بر اساس درجة نقص ذهنی آنها
عقیده تردگلد در مورد عقب ماندگی ذهنی
عقیدة فردریک شرایبر در مورد عقب ماندگی ذهنی
ویژگی های وراثتی کودکان عقب ماندة ذهنی
تحقیق جانسون در رابطه با وضعیت اجتماعی کودکان
فصل سوم :
متولوژی و روش تحقیق
فصل چهارم و پنجم :
یافته ها و تجزیه و تحلیل اطلاعات
ویژگی های کودکان دیرآموز
روش ها و چگونگی تشخیص کودکان دیرآموز
آزمون های روانی
انتقاد از آزمون های روانی سنجش بهرة هوشی
موارد استفاده از آزمون ها
علل عقب ماندگی ذهنی
عوامل مربوط به هنگام تولد
عوامل عقب ماندگی ذهنی بعد از تولد
پیشگیری ها
وظایف و مسئولیت های ما در رابطه با کودکان دیر آموز
وظیفه ما در مقابل این گونه کودکان چیست ؟
تشخیص دقیق و صحیح
فصل ششم
خلاصه تحقیق
نتیجه گیری
پیشنهادات
خلاصة تحقیق
نتیجه گیری
پیشنهادات
منابع :
نگاهی به کودکان و دانش آموزان عقب ماندة ذهنی
گروهی از مردم استنباط نادرستی از عقب ماندگی ذهنی داشته و تصور می نمایند که عقب ماندگی ذهنی همانند یک مرض بوده و می تواند از شخصی به شخص دیگر سرایت نموده و یا مانند سل و آبله و سرخچه قابل انتقال در میان کودکان باشد.
با این فرق که بیماری ذهنی طولانی تر و سخت تر است.
عده أی نیز بر این عقیده اند که عقب ماندگی ذهنی همان بیماری روانی و یا دیوانگی است چنین برداشتهای غلط تصورات نادرست حتی گهگاه در میان افراد تحصیل کرده و نیز به چشم می خورد آنچه که قابل توجه می باشد این است که عقب ماندگی ذهنی بیماری یا مرض نیست. کودکان و بزرگسالان هرگز به واسطه مجاورت با افراد عقب مانده دچار عقب ماندگی ذهنی نمی شوند.
عقب ماندگی ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید. عقب ماندگی ذهنی می تواند ار اثر مرض، عفونت و ویروس به وجود آید اما قابل سرایت به دیگری نیست عقب ماندگی ذهنی مانند دست یا پایی است که به خوبی کار نمی کند.
معمولاً دانشمندان و متخصصان تعلیم و تربیت استثنایی به دلایل مختلفی از جمله مسائل زیر در تعریف کودک عقب ماندة ذهنی و پاسخ به چرایی و چگونگی عقب ماندگی ذهنی با اشکال مواجه هستند زیرا :
بنابراین با توجه به مطالب فوق و دلایل دیگر ارائه یک تعریف جامع و مانع از عقب ماندگی ذهنی برای معلمان و روانشناسان و روانپزشکان به سهولت مقدور نخواهد بود.
تاریخچه و سابقه تحقیق در مورد آموزش و پرورش کودکان دیرآموز
تاریخ گذشته ما نشان می دهد که وظیفه آموزش و پرورش کودکان دیرآموز، به عهده خانواده او و یا موسسات خصوصی بوده است ولی امروزه عرفاً به عنوان یک وظیفه مدرسه پذیر شده است.
بعد از انکه قوانین آموزش اجباری در اواخر قرن نوزدهم (در امریکا) به تصویب رسید مدارس شاهد حضور روز افزون عقب ماندة ذهنی شدند چون بسیاری از این کودکان به قدری عقب ماندگی داشتند که نمی توانستند از برنامة مدرسه عادی بهره لازم را ببرند آموزگاران و سایر افرادی که دست اندرکار آموزش و پرورش در مدارس دولتی بودند متوجه شدند که نوعی تسهیلات ویژه لازم است تا بتوان با این مشکل مقابله کرد در این رابطه بود که آموزش کودکانی که سرعت یادگیریشان به اندازه کودکان عادی نبود، به عنوان بخشی از مسئولیت های جامعه و دولت شناخته شده چون کودکان عقب ماندة ذهنی نمی توانستند از تدریسی که در کلاس های عادی می شد بهره کافی ببرند ارائه آنگونه تدریس که مناسب حال آنان باشد ضروری به نظر رسید در نتیجه اولین کلاس های ویژه بر کودکان عقب ماندة ذهنی در اوایل قرن حاضر، تشکیل شد و به دنبال آن کلاس های ویژه مدارس دولتی به پیشرفت های قابل ملاحظه أی دست یافتند. در حال حاضر دلیل در دست نیست که تصور کنیم این پیشرفت متوقف شده باشد.
طبقه بندی کودکان
کودکان کم هوش توجه بسیاری از دست اندرکاران ، مانند پزشکان، روانشناسان متخصصان آموزش و پرورش ، جامعه شناسان ، دانشمندان ژنتیک و دیگران را به خود جلب کرده و هر کدام از این اشخاص طبقه بندی ، مفاهیم و اصطلاحات خاص خود را اظهار نموده اند و در نتیجه دانشجوی مبتدی به هنگام روبرو شدن با اصطلاحات گوناگونی چون، کودک دارای ضعف ذهنی ، دارای نقص ذهنی دارای زوال عقب، دیرآموز، معلول ذهنی و بسیاری از اصطلاحات دیگر که همه دلالت بر کودکان کم هوش می کنند کاملاً گیج می شود.
کودکان کم هوش در درجة کم هوشی با هم تفاوت دارند در نتیجه یکی از طبقه بندی های معمول این کودکان، بر اساس نقص آنها در نظر گرفته شده است. تأکید این طبقه بندی روی تفاوت های کمی است نه کیفی به این معنی که کودکان را بر اساس درجة کم هوشی آنها از هم متمایز می کند نه نوع آنها.
انواع کودکان بر اساس درجة نقص ذهنی آنها
1ـ کودکان کور ذهن :
این نوع کودکان طبق آزمون های روانشناسی هوش بهری از صفر تا 20 تا 25 دارند.
2ـکودکان کند ذهن :
این طبقه از کودکان طبق آزمون های روانشناسی هوش بهری بین 40 یا 50 دارند.
3ـ کودکان کودن
4ـ کودکان عادی ضعیف
5ـ کودکان مرزی یا کودکان دیرآموز :
کودک دیر آموز در این طبقه بندی شامل کودکی می باشد که به دشواری می توان او را در طبقه کودنها یا عادیها جای داد، بعضی از این کودکان را در کلاس های ویژه مدارس جای می دهند حال آنکه بقیه در کلاس های عادی به تحصیل می پردازند این کودکان معمولاً از نظر یادگیری تا آن درجه عقب ماندگی دارند که وفق دادن خود با مدرسه مشکلاتی ایجاد می کنند.
طبق طبقه بندی اولیه ترمن ، کودکان مرزی هوش بهری بین 70 تا 80 یا 85 دارند. مدارس دولتی، سازمان های رفاهی و به طور کلی جامعه مسئول تهیه تدارکاتی بر کودکان کم هوش هستند. تهیه تدارکات برای این کودکان نیاز به نوعی برنامه ریزی دارد نیاز به اقدامات اداری و همچنین فنون آموزشی دارد به این علت لازم است که کودکان را نه تنها از نظر پزشکی و روانشناسی و اجتماعی بلکه از نظر آموزشی نیز طبقه بندی کرد.
طبقه بندی کودکان عقب ماندة ذهنی بر اساس اهداف آموزشی
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:52
فهرست مطالب:
مقدمه............................................................................................................ 3
تاریخچه........................................................................................................ 5
تعریف عقب ماندگی ذهنی.................................................................. 8
طبقه بندی................................................................................................ 13
علل عقب ماندگی ذهنی .................................................................... 25
فراوانی شیوع عقب ماندگی ذهنی................................................... 28
تشخیص و ارزیابی کودکان عقب ماندگی ذهنی........................ 37
اقدامات آموزشی...................................................................................... 44
نکات لازم برای آموزش کودمان عقب مانده ذهنی.................... 49
منابع............................................................................................................. 52
مقدمه
عقب مانده ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنیموضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیت های ذهنی در حد طبیعی نبوده اند.بدون شک همۀ ما در طول زندگی خود با واژه هایی چون احمق، کودن، ابله، عقب مانده، بی عقل، کم عقل و ... روبه رو شده ایم. پسامد بالای چنین واژه هایی حکایت از پیوستگی عمیق حیات اجتماعی ما با مسأله ای به نام «عقب مانده ذهنی» است.
حضور تعداد زیادی از این عقب مانده گان ذهنی در جامعه باعث شده که همه ی ما به گونه ای با این دسته از افراد آشنائی مختصری داشته باشیم .متاسفانه ضعف و فقر فرهنگی عمومی گاه سبب می شود که عقب ماندگان ذهنی به عنوان افرادی ساده لوح ،دلقک،وسیلهای برای تفریح و خنده دیگران باشند.گاه مردم به آنان همچون دیوانه و مجنون می نگرند و گاه نیز با دیدی ترحم آمیز و افراطی موجبات طرد هر چه بیشتر آنان را فراهم می آورند. برای حل چنین معضلی لاجرم می باید در گام نخست به اصلاح فرهنگ جامعه در خصوص عقب ماندگی ذهنی اقدام در چنین سطحی اولا موجبات کاهش تعداد عقب ماندگان ذهنی را فراهم می سازد؛چرا که افزایش دانش عمومی در خصوص عقب ماندگی ذهنی و عوامل ایجاد کننده ان ،راههای جلوگیری از بروز آن ،افزایش مراقبت های دوران بارداری
فتهیه و تدارک حداقل امکانات بهداشتی و پزشکی....که در سایه دانش افزایی عمومی به دست می آید از جمله عوامل محدود کننده بروز عقب ماندگی ذهنی است.
ثانیا اقدام در سطح فرهنگی ،تدارک امکانات ،فراهم آوردن تسهیلات و ارائه خدمات مورد نیاز را در پی خواهد داشت؛در نتیجه با اقدامی به موقع در سطح پیشگیری ثانویه می توان با جلوگیری از گسترش ناتوانیهای ثانوی و صرف انرژی ها،هزینه ها و اوقات بعدی آموزشهای مفید و موثر را به نحو احسن برای این دسته کودکان فراهم و بدین سان محیطی مطلوب تر برای رشد و تحول آنان ایجاد نمود،خانواده ای دارای کودکان عقب مانده ذهنی محتاج حمایت های فرهنگی ،اقتصادی و اجتماعی جامعه هستند ،باید به آنها کمک کرد تا در برنامه ریزیهای فردی برای فرزندانشان بتوانند به بهترین نحو ممکن عمل کنن.
حفظ بهداشت روانی خانواده شاید در درجه اول اهمیت قرار گیرد.تولد یک طفل عقب افتاده معلولا بیشترین میزان توجه،سرمایه و وقت و انرژی را به خود معطوف می دارد و این همان عامل ضربه زایی است که می تواند به بهداشت روانی سایر فرزندان خانواده و خود والدین لطمه اساسی وارد سازد.وجود مایتهای گسترده اجتماعی می تواند در این گونه موارد به قدام منطقی والدین دامن زند و بدین ترتیب به طور اعم و کودکان عقب مانده ذهنی به طور اخص یا تاکید بیشتر بر آموزش های پیش دبستانی همراه است .به هر حال عقب ماندگی ذهنی پدیده ای اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی،پزشکی ،تربیتی و آموزشی است که از هر نظر لازم است به آن توجه خاص شود.
تاریخچه "
عقب ماندگی ذهنی یا باصطلاح دیگر نارسائی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند ، بخصوص از روزی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده موضوع کسانی که به عللی قادر نبوده اند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.اجتماع برای مصلحت ،تعصب یا سالم سازی ،بعضی از این افراد را تحمل کرده، عدهای را محبوس می ساخت یا به مرگ محکوم می نمود.از مجموعه مدارک بدست آمده چنین استنباط می شود که تا قرن هیجدهم این افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتی پزشکان از پذیرفتن آنان خودداری می کردند.))
((تاریخچه آموزش و پرورش معلولین ذهنی از حدود سال 1800میلادی آاز شد.در این میان بر خلاف انتظار همگان پرچمداران عمده چنین نهضتی به طور عمده پزشکان بوده اند؛افرادی همچون ایتارد،سگوین،مونته سوری،و کردلی همه حرفه پزشکی داشته اند.))
در اواخرقرن هجدهم روشهای اموزش و پرورش ویژه به طور موفقیت آمیزی برای ناشنوایان به کار برده می شد.تقریبا در همین زمان بود که ژان مارک ایتارد، فیلسوف و پزشک فرانسوی که در یک موسسه مربوط به ناشنوایان کار می کرد،اظهار نمود که روشهای تربیتی مشابه ناشنوایان ممکن است در آموزش و پرورش افراد دارای نقص ذهنی منشا اثر باشد.وی از فلسفه اصالت حواس و همچنین از عقیده بعد از انقلاب فرانسه که میگویند انسان دارای امکانات نامحدود است و محیط و آموزش و پرورش عامل تعیین کننده رشد ذهنی است،الهام گرفته بود.))
((ادوارد سگوین نیز از جمله کسانی است که سهمی مهم در پیشبرد آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی داشته است.وی در سال 1846 کتابی تحت عنوان ((درمان اخلاق،بهداشت و آموزش و پرورش کودکان کانا و کودکان عقب مانده دیگر)) منتشر کرد.وی پس از انقلاب فرانسه به آمریکا رفت،مدتی را در پنسیلوانیا سپری کرد و سپس برای همیشه به نیویورک رفت.او آزمودنی را طراحی کرد هنوز هم برای این این کودکان مورد استفاده قرار می گیرد که در بخش ارزیابی به آن اشاره خواهیم کرد.
دکتر ماریا مونته سوری نیز یکی دیگر از علاقه مندانی بود که با ارائه روش آموزشی جدیدی از حدود 1897 به بعد پرچمدار اصلاحگر روشهای آموزشی و پرورشی کودکان عقب مانده ذهنی شد. مونته سوری روش آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت طرحریزی کرده بود.به همین علت این روش در نظام پیش دبستانی عادی کار آیی بسیار زیادی را از خود نشان می دهد.دکتر دکرولی نیز هنگام فعالیت در بروکسل متوجه کودکان عقب مانده ذهنی شد و چاره آن را در آموزش خلاصه کرد .دکرولی نیز همانند مونته سوری نظام آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت کودکان طراحی کرده بود،با این تفاوت که فضای آموزشی دکرولی یک فضای طبیعی بود اما مونته سوری به دلیل تاکید خاص بر کاربرد ابزارهای کمک آموزشی خاص به ناچار این فضا را به صورتی تصنعی شکل می داد. به طور کلی در طول دهه دوم و سوم نیمه اول قرن بیستم نظریه های ارائه شده بر روشهای تدریس مبتنی بر عمل تکیه داشته اند.اینسکیپ در دهه 1920بر تعدیل کیفیت برنامه تحصیلی دوره ابتدائی از راه همخوان کردن مواد و محتوای درسی مقطع ابتدائی با سطح ذهنی کودکان عقب مانده تاکید می کرد.به دنبال وی شخص دیگری به نام دونکن با تاکید بر ارائه دروس علمی در مدرسه با نظامی شبیه به تحلیل تکلیف می گوید که قبل از این که محتوای مواد ارائه شده دارای ارزش و اهمیت باشند،یاد گیرنده و این که آیا مطلب را می آموزند یا خیر ،دارای اهمیت است.ریچارد هانگر فورد در حدود دهه چهارم قرن بیستم بر ضرورت حرفه آموزی کودکان عقب مانده ذهنی و مسائل حاشیه ای آن تاکید می ورزد.به دنبال وی و شاید قبل از او ،باید از اندیشمندی دیگر به نام کریستین اینگرام نام برد که در دهه سوم قرن بیستم بر ارائه آموزشهای لازم از راه واحد های تجربی تاکید می کرد.
پرداختن با تاریخچه آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی امری است که در عین این که نمی توان فارغ از جنبه های قانونی،اجتماعی،فرهنگی،پزشکی و...بدان نگریست،در عین حال می توان بدون توضیحات گسترده و تنها اشاره وار به این امر پرداخت که در این مقدمه ما چنین کرده ایم،ضمنا آموزش و پرورش کودکان عقب مانده فارغ از روند کای خود در هر کشور دارای تاریخچه خاص خویش است که در این زمینه اطلاعات موجود در باره آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی ایرانی بسیار اندک و ناکافی می باشد.این نیز نتیجه اهمال گذشتگانمان در ضبط و ثبت فعالیتهای علاقه مندانی بوده است که در این راه ایامی را سپری کرده اند.
به هر حال قدیمی ترین اسناد موجود در این زمینه ،جدا از ادیان موجود (زرتشت و اسلام)گویا حداکثر به اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی بر می گردد.
تعریف عقب ماندگی ذهنی:
((در تعریف عقب ماندگی ذهنی تاکنون تلاشهای زیادی صورت پذیرفته است.افراد، انجمنها،سازمانها و جمعیتهای متفاوت هر یک کوشیده اند به گونه ای این معضل را حل کنند اما تاکنون تلاشهای آنان موفق نبوده است،چرا که غالبا کوشیده اند از زاویه ای خاص به مساله بنگرند و آن را تعریف کنند.کسانی که به عقب ماندگی ذهنی از دریچه پزشکی نگریسته اند،بیشتر بر جنبههای علت شناختی و راههای پیشگیری و درمان آن و نیز مبانی فیزیولوژیک عقب ماندگی پرداخته اند بدون آنکه به جنبه های آموزشی ،تربیتی،فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی مساله تکیه نمایند.به همین علت تعاریفی یک بعدی را ارائه می کنند.دانشمندان تعلیم و تربیت به عقب ماندگی بیشتر از آموزش و پرورش نگریسته و در نتیجه در تعریف خود بر آن جنبه تاکید می ورزند و ...به همین روال هر دسته و جمعیتی به گونه ای به تعریف عقب ماندگی ذهنی می پردازند.تعریف های یاد شده در عین حال که می توانند صحیح باشند،کامل و وافی مقصود نیستند. واقعیت این است که عقب ماندگی ذهنی ،متکی با ابعاد متفاوت است،بنابر این در تعریف آن هم باید بر جنبه های فرهنگی ،پزشکی،اقتصادی،اجتماعی،آموزشی و تربیتی و هم سایر ابعاد مربوطه تاکید شود.در این جا به ارائه چند تعریف در خصوص عقب ماندگی ذهنی می پردازیم و سپس با ارائه یک جمع بندی ،درباره جامع ترین تعریف بحث می کنیم .یکی از محققان آمریکائی به نام((ترد گلد))عقب ماندگی ذهنی را چنین تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی عبارت است از رشد ناقص ذهنی که شخص را در تطابق یا سازش با محیط خود ناتوان ساخته ،به طوری که بدون نظارت و کمک غیر ،قادر به زندگی نمی باشد.
فرد دیگری به نام ((ریک هبر))معتقد است:
عقب ماندگی ذهنی عبارت است از فعالیت عمومی ذهنی که پائین تر از حد طبیعی باشد و در دوران رشد ایجاد می گردد و باعث به وجود آمدن اختلال در جهت قبول رفتار سازگارانه می شود.
((پیاژه))روانشناس نامی سوئیس نیز عقب ماندگی را بر حسب نظام شناختی خود چنین تعریف می کند:
((هوش،نتیجه دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به صورت متعادلی صورت گیرد ،موجب توانائی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود.در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی را دارد که از تصاویر ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تر می رسد.گذشتن از این مراحل پایین و رسیدن به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش و ساختمان عصبی و بدنی،روابط اجتماعی و تجارت زندگی او دارد)).
بر همین اساس پیاژه عقب مانده ذهنی را فردی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشد هوشی متوقف شده است و دارای کششهای قوی و زیاد((نهاد))می باشد ۀسازمان بهداشت جهانی عقب ماندگی ذهنی را چنین تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی عبارت است از رشد ناقص یا متوقف شده ذهنی (غیر از عقب ماندگی ذهنی شدید)که شامل عقب ماندگی هوشی بوده و به نحو و درجه ای است که حساس یا ملزم به درمان طبی یا سایر مراقبتهای مخصوص بیمار است.
قانون بهداشت روانی انگلستان عقب مانده ذهنی را چنین تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی به حالتی گفته می شود که رشد مغز و هوش و روان از هنگام تولد و یا از مراحل اولیه زندگی متوقف می ماند یا تکامل ناقص می یابد.
((کانر))دو طبقه از اشخاص قبلا مبتلا به نقص را،مجددا بر حسب موقع و منزلت بزرگ سالیشان،تعریف کرد ۀتعاریف او،میزان معلولیت را با توجه به طبیعت محیطی که فرد معلول برای انطباق با آن تحت فشار قرار می گیرد،در نظر می گیرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:65
فهرست مطالب:
مطالب مورد نظر در 8 فصل به شرح زیر تدوین شده است .
1. مقدمه
2. انگیزش
3. تمرکز
4. کنترل هیجانی (برانگیختگی): فعال سازی و آرامش
5. کنترل رفتارها و افکار: اعتماد به نفس
6. عمکرد ذهنی در مسابقات
7. برخورد با والدین
8. کاربردهای عملی
مقد مه :
1- ویژگی های روانشناختی مسابقه ی تنیس
مسابقه ی رقابتی تنیس در بر گیرنده یک چالش ذهنی علیه حریف و گاهی چالشی علیه خود بازیکن است . اغلب حالت ذهنی و روانی بازیکن تاثیر چشمگیری بر حالت جسمانی وی دارد .
ویژگی های روانشناختی تنیس شامل عوامل زیر است :
. تنیس یک ورزش انفرادی است و این گونه ورزشها ( تنیس ) نسبت به ورزشهای تیمی باعث ایجاد استرس بیشتری می گردند.
. تنیس ورزشی دشواری است که نیازمند در جات بالای هماهنگی است و گاهی اوقات نیز ممکن است بسیار ناکام کننده باشد.
. دوره های اتلاف وقت بسیاری ( بین امتیازات و تعویض زمین) وجود دارد.
. هیچ وقت اضافه یاتعویضی در کار نیست .
. در بعضی از ضربات مشخص ( سرویس ها- اسمش ) بازیکن قبل از زدن ضربه دارای مقدار زمان کوتاهی برای فکر کردن است.
. در بعضی سطوح خاص ، برای بازی داور رسمی وجود ندارد ، شمابرای آگاهی از خارج یاداخل بودن ضربه خود به صداقت و راستی قضاوت حریفان متکی خواهید بود .
. نظام امتیاز دهی و امتیاز گیری بدین معناست که بازیکن هر گز ایمن نیست .
. در اکثر مسابقات مربی اجازه ی هدایت شماراندارد .
. نظام بازی بر اساس ضربه ی نهایی است . معمولاهیچ جلسه بعدی ، دلداری یاامید دوباره ای برای باخت پس از بازی وجود ندارد.
. در سطح حرفه ای : مسابقات هفته ای ، وجود مسافرتهای برون شهری ، یاحتی قاره ای متعدد در همه ی فصول وجود دارد.
. تغییر شرایط ، فرسوده کننده است ، منظور وجود انواع زمین های متفاوت ، توپها، قالب و سبکهای بازی و غیره است.
. شماهرگز نمی دانید بازی راچه موقع شروع خواهید کرد ، زیرامسابقه ی تنیس بر حسب مسابقات وابسته به دیگری بر نامه ریزی می شود.
. بازیکنان حرفه ای می بایست قسمت مهمی از زندگی اشان راصرف بازی تنیس نمایند .( 4 الی 6 ساعت تمرین روزانه ، مسابقه ، مسافرتهاو غیره ).
. والدین اغلب به طور کامل در گیر حرفه ی بازیکن می شوند.
بازیکنان حرفه ای و همین طور مربیان آنهاعقیده دارند که بعد ذهنی و روانی تنیس بی نهایت مهم است ، بویژه زمانی که تواناییهای جسمانی حریفان برابر باشد . به علاوه ، در طی مدت انتظار برای بهبود زمینه های تکنیکی و فنی کارهای اندکی می توان انجام داد ، امااز لحاظ روانی و ذهنی اعمال مختلفی رامی توان به انجام رساند .
در مطالعه ای که توسط موران ( 1996 ) در باره ی عقاید مربیان نسبت به فنون روانشناختی در تنیس انجام پذیرفت ، نتایجی بدست آمده که بعضی از آنهاعبارتند از :
. 90 %از مربیان که باآنهامصاحبه شده ، عقیده دارند که مهارتهای روانی در مسابقات تنیس عامل بسیارمهمی در تعیین موفقیت هستند .
. 90 % از مربیانی که باآنهامصاحبه شده ، گزارش نموده اند هر هفته مقدار زمانی راصرف بحث و تحلیل مهارتهای روانی می کنند .
. مربیان گزارش نموده اند که انگیزش ، تمرکز ، اعتماد به نفس ، آمادگی ذهنی ، کنترل اضطراب ، مهار خشم یاعصبانیت و تجسم سازی مهمترین مهارتهای ذهنی در تنیس هستند .
- مربیان گزارش کرده اند گفتگو باخود ، مثبت گرا، تجسم سازی ذهنی ، ایجاد اهداف عملکردی ، کشیدن نفسهای عمیق و همین طور کاهش تدریجی فشار رفتار ، در زمره ی مفید ترین روشهای روانشناختی در تنیس است
نکته شگفت آور این است که بعد روانی بازی تنیس مانند جنبه های فنی ، تاکتیکی و جسمانی آن مورد توجه و عمل قرار نگرفته است . دلایل آن می تواند شامل موارد زیر باشد :
- در نظر بسیاری از مردم ، مهارتهای روانشناختی به غلط ، ذاتی انگاشته می شوند .بسیاری بر این باورند که اگر بازیکن از نظر روانی ضعیف باشد ، امکان تغیر آن وجود نخواهد داشت .
- این مساله نیز دشوار است که روانشناسان ورزشی متخصصی رادر زمینه ی ورزش تنیس پیداکنیم .
- به نظر می رسد که در گذشته مهارتهای ذهنی چندان مورد نیاز نبود ، پس چرا امروزه اینجنین شده است ؟ امادر مسابقات گذشته ی تنیس نیز ( تیلدن ، لیور و غیره ) بدون اینکه از آن اگاه باشند ، راهبرد های ذهنی رابکار می برده اند ( برای مثال ، تحت شرایط اب و هوایی مغایر یامو قعیتهای پر سر وصداتمرین می کرده اند ) .
مهمترین چیز برای مربیان پذیرش این نکته است که مهارتهای روانشناختی در صورتیکه به طور منظم تمرین کردند ، می تواند آموخته شده و بهبود یابند . لازم به ذکر است که این مهارتهاارثی نبوده و مربیان می توانند بعد ذهنی و روانی راهم در هنگام انجام بازی در زمین و هم زمانیکه هنوز بازی شروع نشده است لحاظ کرده و در نظر داشته باشند .
2- ویژگی های روانشناختی قهرمانان تنیس
الف- بازیکنان آنچه رادر باره آن می اندیشند ،انجام می دهند ( وینبرگ1988، لوهر 1990)
در زیر فهرستی از ویژگیهای روانشناختی اظهار شده توسط قهر مانان تنیس وجود دارد که چگونگی و چیستی احساس آنهادر هنگام انجام بهترین بازی اشان راتعریف می کند :
. دارای حالت روانی پایا( مهار هیجانات خود ) هستند . یعنی اینکه در حوزه و حیطه زمین بازی می کند .
. از لحاظ ذهنی و روانی بسیار نیرومند و مصمم است .
. مثیت گراو واقع گرااست .
. دارای اطمینان و اعتماد بالابوده ، باانرژی و آماده برای عمل است.
. تمرکزش معطوف به بازی بوده و از نظر جسمانی آرام و راحت است .
. در خود احساس ترس نمی کند و از نبرد ( پیکار ) لذت می برد .
. تحت کنترل ومسو لیت کامل است .
. شاد وبانشاط است .
. احساس نیاز بالابرای پیشرفت و وجود سائق برای برنده و پیروز شدن دارد .
. بی نهایت رقابت طلب بوده و انجام بازی یامسابقه راباشدت تمام اجرامی کند .
ب- گزیده ای از توانائیهای ذهنی و روانی برای بازیهای مسابقه ای عبارتند از
مهارتهای ذهنی و روانی مورد نیاز بازیهای مسابقه ای موارد ذیل است :