فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:72
فهرست مطالب:
پیشینه تاریخی حرم مطهر رضوی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
تاریخچه پیدایش اماکن متبرکه
«حرم مطهر واماکن متبرکه و توصیف هریک»
تزیینات روضه منوره
تزیینات غیر معماری داخل حرم مطهر
گنبد طلا
مناره ها
شکل مناره ها
سنگ مرقد
ضریح اول:
ضریح دوم
ضریح سوم
ضریح چهارم
ضریح پنچم
کارگاهی اینچنین نه دیده شده و نه می شود.
شرح کوتاه ضریح
ضریح جدید
کارگاهی اینچنین نه دیده شده و نه می شود.
شرح کوتاه ضریح
روضه منوره
رواق ها
ورودیهای حرم
ایوان ها
صحن ها
سقاخانه حرم
مسجد گوهرشاد
گلدسته های مسجد
بست ها
مسجد بالاسر
کفشداریها
منابع:
پیشینه تاریخی حرم مطهر رضوی
دارالاماره و یا باغ حمید بن قحطبه طایی، در دهکده سناباد دژ نظامی بوده، که تاریخ پیدایش آن به قبل از اسلام می رسد. این محل بر سر سه راهی سناباد و نیشابور و سرخس و طوس و رادکان واقع بوده، در واقع به عنوان راهداری، تأمین کننده امنیت راه های آن منطقه و محل استقرار مرزبانان بوده است، با مرگ هارون و دفن وی در این محل، دارالاماره به بقعه هارونیه شهرت یافت.
پس از گذشت نزدیک دو سال از ورود امام به ایران، و استقرار در مرو، مأمون که از واگذاری ولایتعهدی به امام به انگیزه آرام کردن اوضاع و شورشها و التهاب های جامعه طرفی نمی بندد. نهایتا تصمیم هولناک و جنایت بار خویش را عملی ساخته، و در طوس امام را به شهادت می رساند .
پس از این اقدام زشت، برای دور داشتن خود از هر اتهام، از سر تزویر در سوگ امام گریبان چاک داد، پیشاپیش جنازه حضرت با شیون و گریه به عزاداری می پردازد و برای تبرئه کامل خود، فرمان می دهد تا امام در بقعه هارونیه نزدیک قبر پدرش دفن شود.
اصل بنای داخلی تالار دارالاماره معبد (آتشکده) بوده، که پس از دفن هارون بدستور مأمون تخریب و به سبک معماری خراسان، چهار دیوار ساده با ارتفاعی نسبتا کوتاه که با گنبدی با خیز کم پوشش یافته بود، بنا گردید. با پنهان شدن دُرّ جسد امام، بقعه هارونیه به مشهدالرضا تغییر نام یافت و مشهور گردید.
اولین سنگ مضجع منوّر امام علیه السلام، که هم اکنون در موزه مرکزی آستان قدس رضوی نگهداری می شود، سنگ مرمری است، با ابعاد چهل سانت طول و سی سانت عرض و قطر شش سانتیمتر. روی سنگ عباراتی مشتمل بر آیه قرآن و اسامی پیشوایان معصوم، به خط کوفی نوشته شده، که از لحاظ قدمت و نوع خط، حائز اهمیت بسیار است. این سنگ از اوایل قرن ششم، بر مرقد منور نصب شده است، تاریخ حک شده بر سنگ، سال 516 هجری قمری را نشان می دهد.
به مرور زمان سنگ مرقد، ارتفاع و حجم یافته، در مرحله بعد مکعبی به شکل صندوق با حجم و ارتفاع بیشتری ساخته و بر فراز مرقد شریف قرار می گیرد، و در مرحله بعد ضریح شکل یافته و در حالیکه هم سنگ مرقد و هم صندوق را در خود جای می دهد، بر مدفن منور امام قرار می گیرد.
بنظر می رسد، علت عمده این تحول ونهایتا ساخت ضریح، دوچیز بوده است.
بدرستی نمی توان مشخص نمود که از چه دورانی بر مرقد تابناک امام صندوق نصب شده، پاره ای از مورخان بر این عقیده اند که از زمان دفن حضرت صندوقی بر مضجع نصب می شود. اما نمی توان چنین نظری را به جزم پذیرفت و بر صحت آن اطمینان یافت. آنچه مسلم است، از سنه 500 هجری قمری مرقد امام صاحب صندوق بوده و تاکنون سه صندوق ساخته و بر فراز مرقد امام علیه السلام نصب می شود.
اولین صندوق مرقد منور امام مربوط به سال 500 هجری قمری است، صندوقی بوده چوبی با روکشی از نقره، انوشیروان زردشتی اصفهانی بانی صندوق بوده است.
ابن بطوطه گردشگر معروف جهان اسلام که درسال 734 از طوس دیدار داشته و توفیق زیارت حرم امام(ع) را یافته اینچنین حرم مطهر و صندوق آن را در کتاب تحفه النظار خود توصیف نموده است.
سامانیان
به روایت تاریخ، بوبکر شهمرد از پیشکاران نوح بن منصور سامانی، فایق الخاصه، پیشکار فایق، مشهد شهادتگاه علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم شیعیان را آبادان کرد[1][1].
به گفته ابن بابویه، محمد بن عبدالرزاق طوسی و امیر حمویه از امرای عهد سامانی در دوران امارتشان نسبت به مرقد مطهر امام (ع) کمال ارادت و توجه را داشتند و تزییناتی در حرم به وجود آوردند[2][2].
غزنویان
یمین الدوله، سلطان محمود غزنوی، عمارت مشهد طوس را که مرقد علی بن موسی الرضا (ع) و رشید در آن است، پس از تخریبی که پدرش سبکتکین غزنوی در قبه به وجود آورد از نو ساخت و بنایی زیبا بر آن بنیاد نهاد[3][1]، در آن عصر، سوری بن معتز که از سوی سلطان محمود والی خراسان بود، در تعمیر و تجلیل آن مکان شریف همت گماشت[4][2].
علاوه بر این، ابوالحسن عراقی معروف به دبیر از رجال و دبیران دربار غزنویان در اوایل قرن پنجم ضمن مرمت بقعه رضوی اقدام به ساختن مسجد بالاسر در کنار حرم مطهر نمود[5][3].
سلجوقیان
امیر عمادالدوله که مقرب پادشاهان سلجوقی بود در اوایل قرن ششم هـ .ق.حرم را مرمت نمود.شرف الدین ابوطاهر قمی وزیر سلطان سنجر نیز گنبد را بر فراز بقعه بنا نهاد و ترکان زمرد ملک دختر خواهر زاده سلطان سنجر نیز ازاره حرم مطهر را با کاشیهای نفیس سنجری با تاریخ اثنی عشر و خمسمائه (512) آراسته نمود.
خوارزمشاهیان
در اوایل قرن هفتم هـ .ق، دوران سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه، بار دیگر ازاره حرم مطهر با کاشیهای ممتاز، معروف به کاشی سنجری تزئین یافت واکنون این کاشیها با تاریخ اثنی عشر و ستمائه (612) در حرم موجود است. علاوه بر این، اطراف درِ پیش روی مبارک در ضلع شمالی رواق دارالحفاظ، کتیبه ای از کاشی چینی مانند ممتاز، مربوط به عهد خوارزمشاهیان تزیین یافته است. در این کتیبه به خط ثلث برجسته، نام و نسب حضرت امام رضا (ع) تا حضرت امیرالمؤمنین (ع) مکتوب میباشد
تیموریان
از آثار مهم این دوره، بنای با شکوه مسجد گوهرشاد در جنوب حرم مطهر و دو رواق تاریخی دارالحفاظ و دارالسیاده است. مدرسه پریزاد، مدرسه دو در و مدرسه سابق بالاسر که متصل به ضلع غربی دارالسیاده بوده و اکنون جزء رواق دارالولایه درآمده نیز به همین دوره مربوط میشود. این بناها مربوط به دوران حکومت شاهرخ بن امیر تیمور گورکانی است.
از آثار دیگر عهد تیموری ضلع جنوبی صحن انقلاب میباشد که به همت امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا آخرین امیر تیموری بین سالهای 885-875 هـ .ق.ساخته شد.
عهد صفویه
در دوره صفویه نیز اقداماتی در حوزه حرم مطهر انجام شده، از جمله: شاه طهماسب صفوی اقدام به تهیه اولین ضریح مرقد منور به سال 957 هـ .ق.نمود و در سال 932 هـ .ق.برای اولین بار گنبد را به طلا آراسته کرد، علاوه بر این، ایوان امیر علیشیر و گلدسته کنار گنبد را نیز طلا کاری نمود.
در زمان شاه عباس صحن انقلاب وسعت یافت و اضلاع شرقی و شمالی و غربی آن با ایوانها و حجرهها ساخته شد و شاه عباس دوم اقدام به تعمیر و کاشی کاری آن نمود.
در سال 997 هـ . ق. که عبدالمؤمن خان ازبک اقدام به غارت اموال آستان قدس رضوی و طلاهای گنبد منور نمود شاه عباس اول در سفری که به مشهد آمد مجدداً گنبد را طلاکاری کرد، این کار در سال 1016 هـ . ق. پایان یافت. جریان آمدن شاه عباس و طلاکاری گنبد به خط ثلث و خطاطی علیرضا عباسی در کتیبه کمربندی گنبد مکتوب است. علاوه بر آن، شاه سلیمان صفوی به تعمیر رواق دارالسیاده و طلاکاری مجدد گنبد که در اثر زلزله سال 1084 هـ . ق. آسیب دیده و فروریخته بود اقدام نمود. طلاکاری مجدد گنبد درعهد شاه سلیمان بر چهارترنج ساقه گنبد به خط محمدرضا امامی کتیبه شده است. رواقهای توحید خانه، گنبد الله وردیخان، گنبد حاتم خانی نیز از آثار عهد صفویه است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
افزایش تصاعدی زائران و عدم گنجایش فضاهای باز و سرپوشیده حوزه حرم و رواقهای موجود، عدم سهولت زیارت و آمد و رفت انبوه زائران، باعث شد که بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ضمن در نظر گرفتن مسائل اجتماعی، فرهنگی، زیارتی و خدماتی، بهترین و آرام ترین فضاهای لازم برای زیارت و نیایش زائران گرامی حضرت فراهم گردد.
با عنایت تولیت آستان قدس رضوی، روند احداث فضاهای زیارتی، فرهنگی و خدماتی به سرعت افزایش یافته است به گونه ای که طی سالهای اخیر حجم عملیات اجرایی بالغ بر پنج برابر بناهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میباشد. زیربنای اماکن در طول 12 قرن حدود 12 هکتار بود، در صورتی که از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون به 60 هکتار رسیده است.
آستان قدس رضوی ضمن توسعه بناهای گذشته اقدام به احداث بناهای سرپوشیده و فضاهای باز نموده است. از ابتدا ( آغاز پیدایش حرم) تا کنون در طول قرنها تعداد 25 بنای سرپوشیده به نام رواق، 9 فضای باز به نام صحن و 6 مدخل ورودی به نام بست در اطراف مضجع شریف رضوی ساخته شده است
تاریخچه پیدایش اماکن متبرکه
در سال 203 و به قولى 202 هجرى قمرى، پس از شهادت امام رضا علیه السلام، پیکر مطهر وى را در بقعه اى که بر روى گور هارون الرشید بناکرده بودند، به خاک سپردند. این بقعه در باغ «حمید بن قحطبه» و در روستایى به نام «سناباد» نزدیک «نوغان» در حدود 2 تا 4 فرسنگى طوس واقع شده بود.
با توجّه به این روایت، نخستین بناى آرامگاه، همان بقعه هارون الرشید باید باشد که توسط مأمون عباسى بنا گردیده بود. از این بقعه، هم اکنون 2 متر از دیوار آن باقى مانده و بقیه بناى حرم بر روى آن ساخته شده است. از این تاریخ تا روزگار دیلمیان، نشانه اى از تجدید یا مرمت حرم در دست نیست. ولى مسلم این است که مزارى معروف بوده، تا جایى که جهان گردان و جغرافى نویسان شهیرى به سبب وجود همان، از سرزمین طوس به «مشهد الرضا» تعبیر کرده و نام برده اند. به نظر مى رسد در عهد دیلمیان، تزئیناتى بر این بنا صورت گرفته باشد.
«سبکتکین» (387- 366 هـ.ق) پادشاه متعصب غزنوى، حرم مطهر را ویران و زیارت آن را ممنوع کرد. پس از آن، «عمید الدوله فایق» که بیهقى او را «خادم خاصه» نامیده است، در تکمیل بقعه و آبادانى «مشهد» کوشید. در سال 400 هجرى قمرى، «ابوبکر شهمرد» به دستور «سلطان محمود غزنوى» بناى بقعه را بار دیگر بر روى بازمانده دیوارهاى گلین با آجر برپا ساخته، مناره اى نیز بدان افزود. این بنا که هسته اصلى حرم را تشـکیل مى دهد، بنایى چهارگوش بوده و با توجّه به هم زمانى بناى آن با بناى «سنگ بست» آرامگاه «ارسلان جاذب» به نظر مى رسد که قبل از تزئینات و الحاقات بعدى، حرم امام رضا علیه السلام و آرامگاه او شبیه هم بوده است. پس از آن – با توجّه به سنگ نوشته موزه آستان قدس رضوى که قدیمى ترین سنگ قبر امام علیه السلام مى باشد، به نظر مى رسد که بناى حرم در سال 516 هجرى قمرى تجدید یا تعمیر شده است.
بناى بقعه در هنگام حمله «غزها» به سال 548 هـ ق آسیب فراوان دید. در روزگار «سلطان سنجر سلجوقى» (511 – 552 هـ ق) ، «شرف الدین ابوطاهر بن سعدبن على قمى» پس از مرمت بنا، گنبدى نیز بر آن ساخت. بعد از سال 557 هـ ق نیز « چترگان زمرد ملک» دختر «محمود سلجوقى» ، ازاره حرم را با کاشى هاى نقیس شش و هشت ضلعى و ستاره اى تزئیین کرد که نام وى و تاریخ تزئین بر کاشى هایی ثبت است.
در دوره خوارزمشاهیان، روضه رضوى مورد توجّه قرار گرفت و تعمیرات و تزئیناتى در ساختمان آن به عمل آمد. در این دوره (سال 612 هـ ق ) ، کتیبه کاشى خشتى بسیار زیبایى به خط ثلث برجسته بر روى دیوار دو طرف در ورودى حرم – از جانب رواق دارالحفاظ – نصب شد که بر روى آن، نام و نسب حضرت رضا علیه السلام تا حضرت امیرالمومنین علیه السلام ذکر شده است. چند کتیبه و سه محراب دیگر نیز مربوط به این دوره، در مجموعه ابنیه متبرکه موجود است.
در سال 618 هـ ق ، به هنگام حمله «تولی» پسر «چنگیز» بقعه رضوى دچار ویرانى شد، اما به انهدام کامل نینجامید. از آن تاریخ تا حدود یک قرن بعد، اطلاع مستندى که حاکى از مرمت حرم باشد، در دست نیست. تا آنکه نخست «غازان خان» و سپس «سلطان محمد خدابنده الجایتو» ضمن تعمیر، در تزئین و آبادانى روضه رضوى کوشیدند. «ابن بطوطه» که در سال 734 هـ ق مشهد را دیده است، به عمارت زیبا و کاشى کارى شده و ضریح نقره اى مرقد اشاره مى کند که احتمالاً از ساخته هاى دوره الجایتو بوده و به نـظر مى رسد، بناى کامل گنبد موجود نیز از خدمات هم اوست.
در قرن هشتم، آثار آستان قدس عبارت از حرم، مسجد بالاسر – که بانى آن «ابوالحسن عراقى» از دبیران عهد غزنوى بود – و چند بناى کوچک متصل به ضلع شمالى و یک مدرسه بوده است.
در دوره تیمورى، در زمان «شاهرخ» و همسرش «گوهرشاد» آستان قدس توسعه چشم گیرى پیدا کرد. در این دوره (سال 821 هـ ق) نخستین مسجد جامع شهر مشهد به نام مسجد گوهرشاد، در سمت قبله حرم مطهر برپا شد. سپس، بناى دارالحفاظ بین حرم و مسجد فوق الذکر، دارالسیاده، در مغرب دارالحفاظ و سرانجام «تحویل خانه» یا خزانه، در مشرق دارالحفاظ برپا شد. در پیرامون مجموعه نیز در عهد شاهرخ، سه مدرسه به نام هاى «مدرسه پریزاد» ، «مدرسه بالاسر» و "مدرسه دودر» ساخته شد.
در زمان «سلطان حسین بایقرا» (875 – 912 هـ ق ) ، به کوشش «امیر علیشیر نوایی» صحن کهنه و اساس ایوان طلا به وجود آمد، که صحن مزبور در زمان «شاه عباس اول» وسعت یافت و در دوره صفویه نیز اقدامات ارزنده اى بر روى آن صورت گرفت. «شاه طهماسب صفوى» مناره نزدیک گنبد را مرمت و طلاکارى کرد و در سال 932 هـ ق خشت هاى نفیس کاشى روى گنبد را به خشت هاى طلا بدل ساخت. بعد از غارت خشت هاى طلاى گنبد در شورش «عبدالمؤمن خان ازبک» شاه عباس در سال 1010 هـ ق به تجدید بناى آن دستور داد که شرح آن در کتیبه میناکارى شده گنبد به خط «علیرضا عباسى» نقش بسته است. در زمان پادشاهى همین شخص، صحن کهنه گسترش یافت و ایوان شمالی، اتاق ها، غرفه ها، سردرها و ایوان هاى شرقى و غربى آن احداث گردید.
ایجاد رواق توحید خانه در شمال حرم، از آثار منسوب به «ملامحسن فیض» است. رواق الله وردى خان، ایوان ضلع غربى دارالضیافه و رواق حاتم خانی، از ساخته هاى امیران بزرگ صفوى، «الله وردى خان» و «حاتم بیک اردوبادى» است. «شاه عباس دوم» صحن عتیق را تعمیر و کاشى کارى کرد و «شاه سلیمان» نیز گنبد حرم مطهر را که در اثر زلزله شکاف برداشته بود – به تصریح کتیبه اى که برآن نصب شده است – مرمت کرد و چندین مدرسه ساخت. ایوان شمالى مسجد گوهرشاد «ورودى به حرم مطهر» همزمان با مصلاى پایئن خیابان در این دوره توسط استاد شجاع بناى اصفهانى مرمت و کاشى کارى شد.
در دوره «نادرشاه افشار» ، ایوان طلاى صحن عتیق و مناره بالاىآن تعمیر و طلاکارى گردید. همچنین بناى مناره ایوان شمالى و تذهیب آن و سنگاب مرمر یک پارچه سقاخانه اسماعیل طلایى در صحن عتیق، مربوط به همین دوره است.
در طول دوره قاجار نیز تحوّلاتى در مجموعه ابنیه متبرکه حرم صورت گرفته است، از جمله : ساختمان صحن جدید که در دوره «فتحعلى شاه قاجار» آغاز و در زمان «ناصر الدین شاه» به پایان رسید و طلاکارى ایوان آن نیز صورت گرفت. ایوان و سردر شمالى صحن عتیق هم به تصریح کتیبه اى که برآن قرار دارد، در ایّام «محمدشاه» مرمت شده است. توحیدخانه مبارکه نیز در زمان نیابت تولیت «عضدالملک» در سال 1276 هـ ق مرمت گشته است. هم او در سال 1275 هـ ق دستور داد روى نقاشى ها و کاشى هاى نفیس حرم را آینه کارى کنند. ناصر الدین شاه نیز دستور داد ازاره دیوار تا بالاى ایوان غربى صحن جدید و سقف مقرنس آن را با خشت هاى طلا بپوشانند و از همین رو، به «ایوان ناصرى» معروف گردید. در ایّام «مظفرالدین شاه» نیز هردو صحن جدید و عتیق تعمیر شدند.
در سال 1330 هـ ق ارتش روسیه صدمات زیادى به مجموعه ابنیه وارد ساخت که پس از چندى توسط «حسین میرزا نیر الدوله» والى خراسان، تعمیر گردید.
در سال 1307 هـ ش تغییرى اساسى در شبکه پیرامون مجموعه به عمل آمد و فلکه دور حرم به شعاع 180 متر از نوک گنبد و به پهناى 30 متر احداث شد. سپس بناهاى موزه، کتابخانه و تالار تشریفات احداث گردید.
در سالهاى قبل از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامی، فلکه پیشین را تا شعاع 320 متر (از نوک گنبد مطهر) گسترش داده، به جز ساختمان هاى متعلق به مجموعه آستان قدس رضوى و چند بناى تاریخى متصل و مجاور ان، بخش مهمى از واحدهاى بافت تاریخى ابنیه متبرکه را – بدون در نظر گرفتن قدمت و زیبایى – برچیدند و در عوض، فضاى سبز ایجاد کردند.
«حرم مطهر واماکن متبرکه و توصیف هریک»
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:26
فهرست مطالب:
خشونت و استبداد رضا خان و ستیز با مذهب
17 دی، کشف حجاب،رضاخان میرپنج و تجدد آمرانه
پ.ن:برای دیدن تصاویری از کشف حجاب در ایران
حاکمیت استبداد
تحقیر مردم
فقدان نهادهای مردمسالار
مفاسد رژیم پهلوی
فساد اخلاقی
فساد مالی و تباهی اقتصاد
وابستگی به بیگانگان
حکومت وحشت و خفقان
منابع
سوالات
خشونت و استبداد رضا خان و ستیز با مذهب
زندگانی خصوصی رضاشاه به قدری نظم داشت که حتی آب خوردن و سیگار کشیدن وی از روی ساعت و دقیقه بود. مثلاً هر وقت به ساعت خود نگاه میکرد، پیشخدمت میفهمید که در این دقیقه گیلاس آبخوری یا فنجان مخصوص چای را باید بیاورد.
او چهار ساعت بعد از نصف شب بیدار شده و لباس پوشیده آماده میشد قبل از سلطنت به وسیله اسب یا درشکه و بعد از سلطنت (که قدری پیر و شکسته شده بود) سوار اتومبیل شده و هر روز به یکی از سربازخانهها و مؤسسات ارتش سرکشی میکرد و آخرین مؤسسهای را که بازدید مینمود دانشکده افسری بود.
بعضی از اوقات سرزده وارد طویلههای ارتش شده و با دستمال خود به پشت اسبها کشیده اگر خوب تیمار و شستشو نشده بودند مهترها را با دست خود شلاق میزد.
وقتی از بازبینیهای نظامی فراغت حاصل میکرد ساعت پنج و نیم بعد از نصف شب بود آن وقت سینی ناشتائی و یک منقل پر از آتش در جلو او حاضر و پس از صرف صبحانه همانطور با لباس ساعتی استراحت مینمود.
ساعت هفت صبح رئیس شهربانی را میپذیرفت و در همین ساعت بود که پایههای دیکتاتوری خود را قدری مستحکم تر مینمود.
گزارشهای جنایتکارانه در همین ساعت به عرض میرسید و اوامر سهمگین که احیاناً متضمن نابود ساختن عائلهها و افراد بیگناه بود در همین ساعت صادر میگردید.
من میگویم که منشاء آن اعمال خونین از همان گزارشها سرچشمه میگرفت دیگران میگویند که آن اعمال خود ناشی از (اوامری) بود که در همین ساعت صادر میگردید.
من میگویم گناهکار شهربانی بود مردم میگویند رضا شاه ـ ولی آینده نزدیک که تاریخ قضاوت عادلانه خود را آشکار خواهد ساخت گناهکار حقیقی به چنگ خواهد آمد.
ساعت هشت، آن ساعت شوم و سبعیت را پشت سر گذاشته، شاه در پشت میز خود قرار میگرفت در این ساعت رئیس ستادو سران لشگر بار مییافتند. در این ساعت یک سرباز خشک با زیردستان خود تماس یافته و هر روز یک دستور جدیدی برای تکمیل قدرت نظامی ایران صادر میشد…
ساعت نه یا هیئتوزرا و یا یکی دو نفر وزیر در دفتر شاه حضور مییافتند بیشتر از همه، وزیر دارائی و راه و پیشه و هنر و کشاورزی احضار و کمتر روزی میگذشت که یکی از این وزرا مورد عتاب و فحشکاری قرار نگیرند.
چه فرقی میکند… آن روز این وزراء کار نمیکردند و از شاه فحش میخوردند ولی امروز نیز کار نمیکنند و از ملت «جرائد» فحش تحویل میگیرند.
ساعت ده رئیس د فتر مخصوص شرفیاب و گزارشات و عریضههای واصله را به عرض میرسانید.
رئیسدفتر مخصوص نیز میدانست که از «یاسا» و قواعد مخصوصی که شاه برای جمیع امور وضع کرده است نباید تجاوز نماید.
او میدانست کدام یک از عریضههای واصله را باید تماماً به عرض رسانیده وکدام یک را به طور خلاصه گزارش داده و به مراجع مربوطه به امضاءخودش ارسال دارد.
بعضی از این مراسلات مایه خوشبختی یک خانواده شده و برخی از آنها دودمان یک عائله را به باد میداد ولی برای رئیس دفتر مخصوص تفاوتی نداشت او مثل یک ماشین بیروح وظیفه خود را با نهایت درستی و بینظری انجام میداد.
ساعت ۱۱ شاه به دفتر حسابداری املاک و اموال شخصی خود میرفت… وای به حال این دفتر اگر یک روز چکهائی به مبلغ کلان به عرض نرسانیده و در حساب مخصوص نمیگذاشت و وای به حال آن دفتر که اگر یک روزی کمتر از روز قبل چک تحویل میداد!
هیچ دفتر حسابداری بدین نظم و ترتیب و سادگی و کمخرجی در ایران وجود نداشت!
درآمد این دفتر کمتر از نصف مالیات ایران نبوده ولی عده اعضای آن تقریباً یک هزارم اعضا وزارت دارائی بود!
سرساعت دوازده که شاه به ساعت خود نگاه میکرد، سفره ناهار او که از هر فرد عادی سادهتر بود حاضر و شاه بلادرنگ در سر میز خود نشسته و تنها ناهار صرف کرده و پس از مختصر تفریح بعد از غذا و دو ساعت استراحت دوباره ساعت چهار بعد از ظهر در باغ قصر سلطنتی قدم زده و مشغول رتق و فتق امور کشور میگردید.
ساعت شش بعد از ظهر سه دست تخته نرد با سرلشکر نقدی بازی میکرد و به او متلک میگفت ساعت هشت شام میخورد و ساعت ۹ میخوابید.
در تمام دوره بیست ساله خداوندگاری رضاشاه زندگانی خصوصی وی بدون ذرهای تغییر و تبدیل بدین منوال گذشت.گویا از یگانه چیزی که این مرد تاریخی لذت میبرد کار و ثروت بود و بس.
سیاست کشف حجاب
کشف حجاب ـ که یک تهاجم بنیادی به فرهنگ اسلامی محسوب میشود ـ طرحی استعماری بود که رضاخان مجری آن بود. استعمار در پی یافتن راههای تهاجم به فرهنگ غنی و انسان ساز اسلام و مقابله با گسترش تعالیم مقدس این آیین الهی, سیاست شیطانی «اسلام زدایی» را در سه کشور افغانستان، ترکیه و ایران به مورد اجرا گذاشت و مبارزه ای جدی و پی گیر را با مظاهر اسلام و هرچه که رنگ و صبغه دین و دین باوری داشت, آغاز کرد!! امان الله خان در افغانستان مأموریت یافت با فرهنگ اسلامی مبارزه و راه را برای ترویج و گسترش جلوههای مبتذل فرهنگ غرب هموار کند. در ترکیه این ماموریت استعماری به مصطفی کمال پاشا ـ معروف به آتاتورک ـ سپرده شد و او با عزمی جزم ضمن مقابله مستقیم با اسلام, کشورش را براساس الگوهای از قبل تعیین شدة غربی اصلاح کرد و فساد هرزگی و لاقیدی را به بدترین وجه گسترش داد.
رضاخان نیز در ایران مأمور اسلام زدایی و آماده سازی زمینهها و شرایط ترویج و رونق فرهنگ مبتذل غرب شده. به دنبال طرح های از قبل پیش بینی شده, آتاتورک رئیس جمهور ترکیه رسما از رضاخان دعوت به عمل آورد و رضاخان با مسافرت به ترکیه بیش از پیش شیفته و فریفته فرهنگ و مظاهر غربی گردید و اقدامات آتاتورک به شدت در روح او تأثیر نهاد و در همان جا تصمیم گرفت که پس از بازگشت به ایران، با شدّت هرچه تمام تر به تغییر و تحول در آداب و رسوم و لباس مردم ایران بپردازد و کشور را سرتاسر همه غربی کند. «رضا شاه با مطرح کردن تغییر لباس و کلاه، مبارزه آشکار و علنی خود را با اسلام آغاز کرد! او پس از اجباری کردن استفاده از کلاه اروپایی (شاپو)، به مسئله تغییر لباس و کشف حجاب پرداخت .
با مطرح شدن کشف حجاب و از سر برداشتن چادر ـ که نشانة عفاف و پاکی و وسیله صیانت و پاسداری از ناموس و شرف زن مسلمان محسوب میشد ـ مخالفت مردم متدین آغاز شد. مخالفت ها و مبارزات مردم مسلمان با دستگیری روحانیون و کشتار مردم سرکوب گردید و بدین ترتیب زمینههای مناسب بر مطرح کردن علنی و گستردة منع حجاب آماده شد. با این وصف رضاخان و دار و دسته اش، تصمیم میگیرند ابتدا از دربار شروع کنند و باکشف حجاب خانوادة سلطنتی و وزیران، راه را برای گسترش بیحجابی و فحشای عمومی هموار سازند. محمود جم نخست وزیر مزدور و خاین وقت، در پاسخ به رضا شاه ـ که میپرسد: «چطور است این تحول را از اندرون دربار شروع کنیم» گفت:
«اگر اجازه بفرمایید در روز افتتاح دانشسرای مقدماتی تهران علیاحضرت ملکه و علیا حضرت شاهدختها به اتفاق اعلی حضرت در محل جشن حاضر شوند. ضمنا به همه بانوان وزرا و رجال نیز دستور خواهیم داد که بدون حجاب در این جشن حضور یابند».
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:69
فهرست مطالب:
فصل اول:دوران اقتدار وزوال رضا خان( سردار سپه)
مناسبات روحانیون با دیوان در تاریخ معاصر ایران
جمهوری در سده گذشته و نقش آن در تعیین شناسنامه جمهوری خواهان امروز
فصل دوم:روحانیت
آیت ا... سید محمد کاظم یزدی
مرجعیت
مشروطیت
مجاهد بیدار
« سید محمد کاظم یزدی »
آثار سبز
آثار خیر
فرزندان
رو به کوی دوست
آخوند خراسانی
آخوند خراسانی و مبارزات
آیت ا.. ابوالحسن اصفهانی
ولادت و آغاز پویش علمی
انقلاب 1920 عراق
جهاد و مبارزه
درخواست استقلال کامل عراق
حرمت مشارکت در انتخابات
پرداختن به تعلیم و تربیت
ارتباط مردمی
وفات
آیت الله کاشانی
. آیت الله حاج میرزا خلیل کمره ای
آیت الله شاه آبادی
فهمیدم اهل کار است
به بزرگترت بگو بیاید
اثر زخم زبان
علم در کاغذ نیست
روش مناسب برای نهی از منکر
بصیرت و درک فقهی
صلوات حضرت زهرا (س)
برای دنیایتان هم که شده سحرها بیدار شوید !
این خبیث، اسلام را از بین می برد !
لطیف ترین روح !
هر وقت شاه، گبر شد !
سه دستور اخلاقی
دام درست می گوئید؟
نماینده خدا
اینجا وزارت فرهنگ ماست
نصایح عرفانی
وای جوانی
آیت الله حسن مدرس(ره)
منابع:
فصل اول:دوران اقتدار وزوال رضا خان( سردار سپه)
شکی نیست که تاریخ ایران دارای فراز ونشیب های فراوانی بوده است و علما و مرجعیت در این کشور نیز داری نفش مهمی بوده اند خصوصا حکومت ها و مردم نیز توجه ویژه ای به این موضوع داشته اند لذا در این تحقیق سعی بر آن شده تا با ورق زدن گوشه ها یی از صفحات تاریخ وتحلیل آن نگاهی هر چند مختصر به رابطه علما و مراجع با یکی از چهره های مهم سیاسی ایران ( سردار سپه) بیفکنیم و بامطالعه موردی برخی از شخصیتهای برجسته آن دوران بتوانیم تحلیلی منصفانه و دور از تعصب داشته باشیم هرچند به ناچار به بیان بعضی از نقل قول ها نیز مجبور بوده ایم ضمن آنکه در این تحقیق به تشکیل مجلس موسسان نیز پرداخته ایم ومباحثی نیز مطر ح کرده ایم اما در ابتدا لازم است به دوران شروع اقتدار رضا خان نیز نظری داشته شودپس ازآنکه رضاخان سردارسپه پایه های قدرت خویش را استوارساخت روشنفکران طرفداراو به فراهم آوردن مصالح انتقال قانونی سلطنت و حقانیت بخشیدن به آن پرداختند. مشکل نخست این بود که برای نخستین بار در تاریخ ایران وبه شکرانه انقلاب مشروطه، حکومت قانون درایران برقرارگشته بود و مجلس شورای ملی با همه کاستی هایش، به نمایندگی از سوی ملت شریک و بازرس قدرت بود و بدون رأی وکلای ملت، انتقال پادشاهی غیر ممکن بود. اولین کارگشای این مشکل پادشاه خوش گذران و مال دوست قاجار، احمدشاه بود که بازی سیاسی را سالها پیشبه سردارسپهباخته بود و اینک با اقامت درخارج راه را برای مخالفان پادشاهی قاجاران هموار کرده بود. امٌـاحل مشکل درحقیقت، از سوی سه تن بزرگترین روحانیون شیعه صورت گرفت. درگرماگرم گفتگوی جمهوری خواهی، با پادرمیانی آیت اله زاده خراسانی (فرزند آخوند خراسانی مجتهد معروف که در تأیید مشروطه فتوا داد)، رضاخان رئیس الوزرا درفروردین ماه 1303 خورشیدی به قم رفت و با شیخ عبدالکریم حایری یزدی، مؤسس و رئیس حوزه علمیه قم، سیدابولحسن اصفهانی وسیدحسین نائینی، بزرگترین مراجع شیعه ساکن نجف که موقتاً در قم اقامت داشتند ملاقات کرد. پی آمد این ملاقات، کنارنهادن اندیشه جمهوری و درمقابل، پشتیبانی روحانیون از انتقال پادشاهی از قاجار به خاندان رضاشاه بود.
اما مشکل دیگر یافتن توجیه تاریخی برای پادشاهی رضاخان بود. تا هنگام تشکیل دولت پهلوی، سنت تاریخی فرمانروایی و شهریاری در ایران، انتقال قدرت از اشراف یک دودمان ایلیاتی به اشراف ایل و تباری دیگربود. رضاخان میرپنج سابق نمی توانست به هیچ پیشینه دودمانی تاریخی و تبار ایلیاتی فخرفروشد. پدرش، عباسقلی سوادکوهی معروف به داداش بیک درنهایت سرجوخه ای در فوج سوادکوه بود. خود اودر فقر زیسته و از راه پیوستن به ابواب جمعی امین السلطان و سپس فوج قزاق راه را برای نام رضا خان در ابتدا رضا سواد کوهی بود که مدتی بعد نام خود را به ر ضا پهلوی تغییر داد د ر اینجا در خصوص رابطه دین با حکومت موارد زیر باید مورد توجه قرار گیرد .
اول اینکه تاریخ ایران، چه پیش و چه پس از اسلام، تاریخ ستیز میان دربار و دین و یا به عبارت درست تر پادشاه و روحانیون بر سر قدرت نبوده است؛
دوم اینکه در تاریخ معاصرایران، از پگاه انقلاب مشروطه تا امروز، در جدال میان پادشاهی و روحانیت بر سر قدرت خلاصه نمی شود. چنین جدالی حتی موضوع اصلی رشد و دگرگونی در تاریخ معاصر ایران نیست.
سوم اینکه سنـٌت نواندیشی، مدرنیته، دموکراسی و سکولاریسم ایران به هیچ روی در اندیشه جمهوری خواهی خلاصه نشده و نمی شود؛
چهارم اینکه یکصد و پنجاه سال جـُـنب و جوش رهروان اصلاحات، قانون، آزادی، پیشرفت و مدرنیته و صدها شخصیت، گروه، سازمان و حزب را در یک پیاله ریختن، نه به روشن شدن تاریخ یاری می رساند و نه به تعیین هویت، صف آرایی و برنامه اجتمایی جمهوریخواهان امروزین می انجامد.
تاریخ ایران به روایت تاریخ بسیاری از بازنویسان تاریخ را باور بر این است تاریخ شهریاری و قدرت سیاسی در ایران در دوهزاروپانصدسال گذشته و یا دستکم هزار و چهار صد سالی که از آمدن اعراب به ایران میگذرد، تاریخ ستیز شاهان و ارباب دین است. این گونه وارونه نویسی تاریخ را عده ای رواج دادند. وارونه نویسی دیگری که مدتی رواج یافت، بستن همه تاریخ و فرهنگ ایران به تاریخ پادشاهی بود که ارباب دین گویا در همه دوران ها گـُـردانه در برابررفتارخودکامانه ایشان ایستادگی کرده اند. در دوره پهلوی نیز تاریخ را تاریخ شاهنشاهی می انگاشتند با این تفاوت که درتاریخ ایشان، شاهان، دادگر و جهانگشا و مردم دوست بودند!
بر خلاف این داوری های ساده اندیشانه، موضوع اصلی جدال برسرقدرت و تشکیل دولت در تاریخ دوهزارو اندی سال گذشته ایران، ستیز میان شاهان و روحانیون نیست. سنـٌت شهریاری و فرمانروایی در ایران، دستکم درهزارو چهارصدسال پیش تا هنگام تشکیل دولت پهلوی، بر چیرگی و سیادت ایلی و قومی استوار بوده است. این سنـٌت که پیش ازآمدن اعراب به ایران نیز حاکم بوده، پس از فروپاشی دولت ساسانی و چیرگی اسلام استوارتر شده و ازهنگام تشکیل نخستین دولت ایرانی خاندان سامان درخراسان و سپس برافتادن سامانیان و تقسیم سرزمین ایشان میان ترکان آل افراسیاب و ترکمانان غزنوی، به روال طبیعی انتقال قدرت تبدیل می شود. ازاین پس، سـٌنت فرمانروایی درایران بیش ازپیش بر چیرگی ایل یا سرداری مقتدر بر دیگر ایل ها و تیره های قومی ساکن فلات ایران استوار می گردد. ایلغار مغول این سنـٌت فرمانروایی را استحکام می بخشد و ایل های مغولی را به کانون سیاست ایران پرتاب می کند. حاصل اینکه ایران رفته رفته به فرش هزاربافتی از چندین تیره نژادی و بیش از یکهزار و دویست تیره قومی و ایلی تبدیل می شود که تارو پود یگانگی آنها فرهنگ و ادب ایرانی است.
ازهمان آغاز چیرگی اعراب مسلمان برایران، چه در میان شاهان و امیران سنـٌی مذهب و چه در آن بخش های کوچکی از ایران که امیران و شاهان شیعی حاکمیت داشتند (بوییان، مشعشیان و دیگران) روحانیون، فقها و متکلمان شیعی و سنـٌی یا درحاشیه دیوان می زیسته اند و یا در نهایت مشاور و اندرزگوی دیوان بوده اند. نقش نسبتاً کناری روحانیون و فقهای شیعه در امور کشورداری و سیاست ازهنگام آغاز غیبت کبری5 در نیمه نخست سده چهارم تا هنگام تشکیل دولت صفوی در سده دهم هجری، از همتاهای سنـٌی مذهبشان آشکارتر بوده است. محمدبن یعقوب کلینی، شیغ مفید و ابوجعفر طوسی، سه تن از بزرگترین فقهای اولیه شیعه که نویسندگان «کتب اربعه»6 شیعه می باشند از سیاست به دور بودند. شریف رضی، برادرش سید مرتضی و شیخ طوسی یادشده در بغداد مرکز خلافت عباسیان سنی مذهب می زیستند و دشمنی و ستیزشان بیشتر با حنابله بود تا با خلافت عباسی. حتی پس از گسترش جنب و جوش اسماعیلیان و حسن صبٌـاح که آشکارا مردم را به شورش و نافرمانی از دولت فرا می خواندند، بزرگترین فقها و متکلمان شیعه به دشمنی با ایشان برخاستند که برجسته ترین نمونه آن کتاب «النقض» قزوینی رازی است. حتی در سده های هفتم و هشتم هجری که به دنبال ایلغار مغول و فروپاشی سلسله شاهان ترک تبار سنـٌی مذهب و اسماعیلیان شیعی، گرایش به شیعی گری رفته رفته در پاره ای از شهرها و روستاهای ایران افزایش یافت، بزگترین متکلمان و فقهای شیعه تمایلی به شرکت در قدرت سیاسی نشان نمی دهند. ابن طاووس، یکی از بزرگترین فقهای شیعه وبرادرش شیخ رضی الدین در حاشیه قدرت می زیستند و محقق حلـٌی (صاحب شرایع و از بزگترین فقهای تاریخ شیعه) و علامه حلـٌی و فرزندش فخرالمحققین در شهر حلـٌه در نزدیکی بغداد می زیستند و به مراکز شیعه نشین ایران نیامدند. به کوشش همین علامه حلـٌی بود که الجایتو، پادشاه مغول شیعی شد و نام سلطان محمد خدابنده را برای خود برگزید. علامه حلـٌی دوکتاب معروف «نهج الحق» و «کشف الصدق» را که در اصول شیعه نوشته به همین پادشاه تقدیم کرده است. شاگرد محقق حلـٌی، شیخ محمد ابن مکــٌی عاملی معروف به شهید اول که کتاب «لمعه دمشقیه» او از مشهورترین کتب فقهی شیعه است زندگی خودرا به ویرایش کتاب و رسائل دینی گذراند و از سیاست برکنار بود.
جدا از حل و فصل مسائل شرعی، مهم ترین نقش نیمه عرفی یا مدنی روحانیون در درازای هزار و اندی سال پس از اسلام تا تشکیل دادگستری در دوران رضاشاه، داوری و قضاوت میان شهروتدان بوده است. با این حال حتی قدرتمند ترین قاضیان شرع نیز تاب و توان گردن فرازی در برابر داغ و درفش شاهان و امیران و گزمه ها و داروغه های ایشان را نداشته اند.
تاپیش از استقرار دولت صفوی، روحانیون و فقها درحاشیه دولت می زیسته و شاهان و امیران یا خطبه به نام خلیفه بغداد می خوانده اند و یا راه و رسم خویش را دنبال. پس از ایلغار مغول به ایران و با فتح بغداد و نمدمال کردن مستعصم، آخرین خلیفه عباسی این روش مرسوم میان پادشاهان و امیران ایران پایان یافت. چند صباحی نیزگفتگوی دربار نوپای مغول که جز یاسای چنگیز باور دینی دیگری نداشت، روی آوری به مسیحیت بود.
شاه اسماعیل صفوی که به یاری شمشیر طوایف ترک زبان یا ترک تبار قزلباش7 و دسته های تبرائی و تولایی8، ایران را متحد و اکثریت مردم را به پذیرش مذهب شیعه اثنی عشری وادارساخت، برای نخستین بار علمای شیعه را به کانون قدرت سیاسی داخل کرد. در این جا نیز این دربار صفوی بود که به سازمان دادن و گسترش نقش روحانیون شیعه پرداخت. برجسته ترین نمونه آن تجدید حیات منصب صدارت بود که پیشینه آن به روزگار تیمور می رسید. در روزگار صفویه منصب صدارت از محدوده رسیدگی و تولیت اوقاف خارج شد و به یکی از بلند پایه ترین مقامات دیوانی و شرعی ارتقاء یافت. نخستین صدرکشور، قاضی شمس الدین گیلانی، ضمن تولیت برموقوفات، مسئول تبلیغ مذهب شیعه و دفاع از آن دربرابر دشمنان شریعت بود. ازآن پس به پشتیبانی پادشاهان صفوی صدارت به بلند پایه ترین مقام پس از پادشاه و اعتماد الدوله تبدیل شد. صدرپناه یا صدر خاصه، پیشوای روحانیون کشور بود و صدرعامه یا صدرالملک، دومین مقام روحانی و مسئول امور دینی و موقوفات خارج از پایتخت بود. صفویان بودند که به اداره موقوفات مذهبی سازمان بخشیدند، مدارس دینی را گسترش دادند و سازمان نیرومند قضات شرع را در کنار دیوان بیگی ها بوجود آوردند.
اما با افول دولت صفوی و آمدن افغان ها به ایران و سپس پادشاهی نادرشاه سنـٌی مذهب، باردیگر نفوذ روحانیون شیعه از مرکز قدرت کاسته شد ودوران فترت آغازگردید که در درازای آن بخش بزرگی از روحانیون شیعه ایران را ترک کرده و راهی شهرهای عتبات در عراق امروز شدند.
یکی دیگر از ویزگی های تاریخ ایران نیز این است که دین اساساً نه از راه تبلیغ و ارشاد روحانیون بلکه به یاری شمیشر و در حاشیه قدرت رواج می یافته است. دردرازای تاریخ ایران، پذیرش دین اسلام و یا یکی از مذاهب آن با سیادت سیاسی و نظامی ارتباط داشته ونه با گسیل مبلغین مذهبی. پس از فتح تبریز شاه اسماعیل صقوی امر کرد خطیبان شهادتین خاص شیعه را در اذان اقامت کنند9، پس علمای شیعه تبریز که از شورش اکثریت سنـٌی مذهب نگران بودند پیش او رفته و گفتند: «قربانت شویم دویست سیصدهزارخلق که در تبریز است چهار دانگ(دوسوم) آن همه سنـٌی اند ... می ترسیم بگویند که پادشاه شیعه نمی خواهیم .... پادشاه فرمودند به توفیق اله تعالی اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر می کشم و یک کس زنده نمی گذارم.»10 که البته پس از این دعوت دوستانه، خلق تبریز شیعه را با آغوش باز پذیرا شدند. بیچاره مسیحیان و چرکسیان شروان که بخت تبریزیان راهم نداشتند. چراکه امر کرد که «چون مردم شروان دشمن خاندان رسالتند، اموال آن ها نجس است. لشگریان اطاعت فرمان مرشدکامل خودراکرده تمامت اموال را درآب انداختند حتی شتر و اسب و استر را.»11 با چنین دعوتی مگر می توان پذیرای دین پادشاه نشد؟ سیاست شمشیراز دیرباز این سنـٌت را برقرارساخت که دین رهبر و ریش سفیدان ایل، دین همه ایل بود. شاه طهماسب صفوی، سلطان احمدخان والی، بزرگ خاندان سادات امیر کیایی گیلان را که همگی شیعی زیدی (چهارامامی) بودند، بر سفره شام به پذیرش شیعه دوازده امامی "راضی" کرد. دربازگشت والی، همه ساکنان ولایت به شیعه اثنی عشری گرویدند. فرمانروایان و همه اهالی حویزه (خوزستان) پس از قتل سلطان علی فرمانروای وقت به امر شاه اسماعیل، به فراست دریافتند که شیعه اثنی عشری یگانه راه رستگاری است!
تا اینجا به بی پایگی این اندیشه که گویا تاریخ هزارواندی ساله ایران، تاریخ ستیز میان شاهان و فقیهان است پرداخته ایم. اما گرفتاری دیگراین چنین نگرشی به تاریخ دراین است که تاریخ را به موضوع ستیز قدرت خلاصه می کند و به ناچار از چنین دیدگاهی پیشینه ایران نیز یا تاریخ شاهان است و یا تاریخ ارباب دین. پس تاریخ غیرشاهی و غیردینی ایران از بامداد پیش از مشروطه و چند سالی پیش از پیدایش اجتماعیون عامیون، حیدرخان، احسان اله خان و حزب کمونیست آغاز می گردد و ازآنجا با تاخیری یکصدساله و ضروری، جنب و جوش جمهوری خواهانه کنونی را از رحم خویش متولد می کند. چنین نگرش سبک بارانه ای به تاریخ، یکسره نقش جدال اندیشه را که یکی از مهمترین عوامل تحول در تاریخ است به کنار می نهد. چنین دیدگاهی مثلا نقش خردگرایانه و ماندگار معتزله و اخوان الصفا را در برابر متشرعین و متکلمان به کنار می گذارد. برپایه این داوری، خردگرایان و اندیشمندانی چون ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن زنجانی، ابواحمد مهرجانی، ابوعبید جوزجانی و ده ها تن دیگر یکسره به خانواده دین تعلق دارند. عین القضات همدانی که به فتوای متکلمان متعصب به قتل رسید و بهمنیار مرزبان وعوفی، جایی در این ساده نویسی تاریخ ندارند. معلوم نیست جایگاه ابونصرفارابی، ودود تبریزی، شیخ اشراق سهروردی، رجب علی تبریزی و نادره فیلسوف شرق بوعلی سینا که به کفر متهم گردید و ناصرخسروی خردگرایی که می گفت «درخت تو گر بار دانش بجوید، به زیر آوری چرخ نیلوفری را» کجاست. و یا محمدابن فخری طقطقی که خود امین شیعیان همدان بود و در اندرز به شاه درکتاب تاریخ فخری نوشت: «گناه با رایزنی بهتر است از ثواب با خودکامگی» و ابوسعید ابوالخیر که گفت «خدایت آزاد آفرید، آزاد زی»، در کجای این ستیز تاریخی میان دین و دربار قرار می گیرند؟
مناسبات روحانیون با دیوان در تاریخ معاصر ایران
از میانه پادشاهی قاجاران، همزمان با زوال تدریجی دولت قاجار و فروپاشی روزافزون اقتصاد سنتی در برابر پیدایش جامعه شهروندی و سوداگری، نفوذ روحانیت شیعه افزایش یافت. این افزایش نفوذ نیز نخست به یمن حمایت فتحعلیشاه بود. درپایان پادشاهی فتحعلیشاه کثرت و نفوذ روحانیون به پایه ای رسید که جنگ های ایران و روس به فتوا و کارگذاری سید محمد مجاهد، روحانی بزرگ اصفهان آغاز شد و به از دست رفتن بخش هایی از قفقاز انجامید.
قرن نوزدهم میلادی بی گمان یکی از مهمترین دوره های بلوغ و بالندگی جامعه ایران است که خلاصه کردن آن در ستیز میان دین و دربار و یا به عبارت درست تر میان روحانیون و شاهان بسی ساده اندیشانه است. تاریخ سده نوزدهم در واقع تاریخ مقاومت مشترک اشراف قاجار و فقها و روحانیان بلند پایه شیعه دربرابر نوآوری و پیشرفت است و نه نشانی از ستیز آنها. درهمین سده نوزدهم است که به دنبال شکست ایران در چهار جنگ بزرگ (جنگ ایران عثمانی، جنگ های ایران و روس و جنگ هرات) از یکسو و پیدایش اندیشه های اصلاحی و نوآوری، دگرگونی تاریخی در درون نیروهای سنتی جامعه آغاز می گردد و اشراف قاجار و ارباب دین را دستخوش تحول می کند.
در راستای دین، سده نوزدهم تاریخ کشاکش دینی و کوشش نافرجام در رفرماسیون و مدرنیته دینی است. طغیان آقاخان محلاتی و بالاگرفتن زدوخورد میان شیعه و سنی و حیدری و نعمتی در شهرهای بزرگ ایران نمونه های بالاگرفتن کشاکش های دینی درایران سده نوزدهم است. در راستای رفرماسیون، به جنبش سیدعلی محمد باب که در آغاز کار پشتیبانی بسیاری از روحانیون نواندیش اصفهان، تهران و شهرهای دیگر ایران را باخود همراه داشت می توان اشاره کرد. در همین سده بسیاری از روحانیون و متفکران دینی کوشیدند تا به گونه ای دانش نو و دگرگونی های جهان جدید را در پرتوی برداشتی نو از آراء اسلامی قدیم و آیات قرآن توضیح دهند. از آن جمله کوشش یکی از بزرگترین روحانیون شیعه، سید هبٌـت اله شهرستانی در توجیه دانش نو با آیات قرآن در کتاب «الهیئت والاسلام» بازتاب یافت. آثار مدرنیتة اسلامی خارج ازایران مانند افکار سیداحمدخان درهند و مجله المناز در مصر نیز به ایران رسید که کوشش سید جمال الدین اسدآبادی در ارائه تفکر جدید اسلامی متأثر از ایشان بود. درهمین سده است که اندیشه های نوپیرامون آزادی، قانون عرفی و حقوق فردی به حجره طلاب و مکتب علماء دین نیز راه یافت. در واکنش به همین اندیشه های تازه بود که محمدحسین نائینی، یکی از بزرگترین مجتهدین ایرانی ساکن نجف کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» را خطاب به دیگر روحانیون منتشر کرد و به پشتیبانی از «محدودیت سلطنت، مسئولیت مقوٌمه آن و حفظ حقوق ملــٌیه و حق آزادی خدادادی» پرداخت. «رساله صفائیه» که روشنفکرانه ترین نوشتة سیاسی و اجتماعی یک روحانی بلند پایه دراین سال ها و ده ها سال پس از آن است از سوی ملا عبدالرسول کاشانی درهمین روزگار منتشر شد. کاشانی بی واهمه از پرخاش آخوندهای قشری، ملکم خان و طالبوف تبریزی را ستود و از نیاز به پیشرفت و مدرنیته سخن گفت.
سده نوزدهم، شاهد گرایش به اصلاحات در میان اشراف، مستوفیان و میرزایان قاجار است. برپایه همین گرایش به اصلاحات است که میرزا عیسی فراهانی و فرزندش قائم مقام دوم، عباس میرزا نایب السلطنه را به سوی اقدامات اصلاحی سوق دادند و امیرکبیرکه از پیشرفت های اروپائیان آگاهی یافته بود، به رغم کارشکنی درباریان واپسگرا و روحانیون متحجر به اصلاح امور اداری و مالیاتی و گسترش صنایع پر داخت، چاپارخانه ساخت و مدرسه دارالفنون را بنیاد نهاد. وزارت امیرکبیر و سپس سپهسالار آغاز اصلاحات شهروندی و اجتماعی و پیدایش حکومت قانون بود.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:69
فهرست مطالب:
فصل اول:دوران اقتدار وزوال رضا خان( سردار سپه)
مناسبات روحانیون با دیوان در تاریخ معاصر ایران
جمهوری در سده گذشته و نقش آن در تعیین شناسنامه جمهوری خواهان امروز
فصل دوم:روحانیت
آیت ا... سید محمد کاظم یزدی
مرجعیت
مشروطیت
مجاهد بیدار
« سید محمد کاظم یزدی »
آثار سبز
آثار خیر
فرزندان
رو به کوی دوست
آخوند خراسانی
آخوند خراسانی و مبارزات
آیت ا.. ابوالحسن اصفهانی
ولادت و آغاز پویش علمی
انقلاب 1920 عراق
جهاد و مبارزه
درخواست استقلال کامل عراق
حرمت مشارکت در انتخابات
پرداختن به تعلیم و تربیت
ارتباط مردمی
وفات
آیت الله کاشانی
. آیت الله حاج میرزا خلیل کمره ای
آیت الله شاه آبادی
فهمیدم اهل کار است
به بزرگترت بگو بیاید
اثر زخم زبان
علم در کاغذ نیست
روش مناسب برای نهی از منکر
بصیرت و درک فقهی
صلوات حضرت زهرا (س)
برای دنیایتان هم که شده سحرها بیدار شوید !
این خبیث، اسلام را از بین می برد !
لطیف ترین روح !
هر وقت شاه، گبر شد !
سه دستور اخلاقی
دام درست می گوئید؟
نماینده خدا
اینجا وزارت فرهنگ ماست
نصایح عرفانی
وای جوانی
آیت الله حسن مدرس(ره)
منابع:
فصل اول:دوران اقتدار وزوال رضا خان( سردار سپه)
شکی نیست که تاریخ ایران دارای فراز ونشیب های فراوانی بوده است و علما و مرجعیت در این کشور نیز داری نفش مهمی بوده اند خصوصا حکومت ها و مردم نیز توجه ویژه ای به این موضوع داشته اند لذا در این تحقیق سعی بر آن شده تا با ورق زدن گوشه ها یی از صفحات تاریخ وتحلیل آن نگاهی هر چند مختصر به رابطه علما و مراجع با یکی از چهره های مهم سیاسی ایران ( سردار سپه) بیفکنیم و بامطالعه موردی برخی از شخصیتهای برجسته آن دوران بتوانیم تحلیلی منصفانه و دور از تعصب داشته باشیم هرچند به ناچار به بیان بعضی از نقل قول ها نیز مجبور بوده ایم ضمن آنکه در این تحقیق به تشکیل مجلس موسسان نیز پرداخته ایم ومباحثی نیز مطر ح کرده ایم اما در ابتدا لازم است به دوران شروع اقتدار رضا خان نیز نظری داشته شودپس ازآنکه رضاخان سردارسپه پایه های قدرت خویش را استوارساخت روشنفکران طرفداراو به فراهم آوردن مصالح انتقال قانونی سلطنت و حقانیت بخشیدن به آن پرداختند. مشکل نخست این بود که برای نخستین بار در تاریخ ایران وبه شکرانه انقلاب مشروطه، حکومت قانون درایران برقرارگشته بود و مجلس شورای ملی با همه کاستی هایش، به نمایندگی از سوی ملت شریک و بازرس قدرت بود و بدون رأی وکلای ملت، انتقال پادشاهی غیر ممکن بود. اولین کارگشای این مشکل پادشاه خوش گذران و مال دوست قاجار، احمدشاه بود که بازی سیاسی را سالها پیشبه سردارسپهباخته بود و اینک با اقامت درخارج راه را برای مخالفان پادشاهی قاجاران هموار کرده بود. امٌـاحل مشکل درحقیقت، از سوی سه تن بزرگترین روحانیون شیعه صورت گرفت. درگرماگرم گفتگوی جمهوری خواهی، با پادرمیانی آیت اله زاده خراسانی (فرزند آخوند خراسانی مجتهد معروف که در تأیید مشروطه فتوا داد)، رضاخان رئیس الوزرا درفروردین ماه 1303 خورشیدی به قم رفت و با شیخ عبدالکریم حایری یزدی، مؤسس و رئیس حوزه علمیه قم، سیدابولحسن اصفهانی وسیدحسین نائینی، بزرگترین مراجع شیعه ساکن نجف که موقتاً در قم اقامت داشتند ملاقات کرد. پی آمد این ملاقات، کنارنهادن اندیشه جمهوری و درمقابل، پشتیبانی روحانیون از انتقال پادشاهی از قاجار به خاندان رضاشاه بود.
اما مشکل دیگر یافتن توجیه تاریخی برای پادشاهی رضاخان بود. تا هنگام تشکیل دولت پهلوی، سنت تاریخی فرمانروایی و شهریاری در ایران، انتقال قدرت از اشراف یک دودمان ایلیاتی به اشراف ایل و تباری دیگربود. رضاخان میرپنج سابق نمی توانست به هیچ پیشینه دودمانی تاریخی و تبار ایلیاتی فخرفروشد. پدرش، عباسقلی سوادکوهی معروف به داداش بیک درنهایت سرجوخه ای در فوج سوادکوه بود. خود اودر فقر زیسته و از راه پیوستن به ابواب جمعی امین السلطان و سپس فوج قزاق راه را برای نام رضا خان در ابتدا رضا سواد کوهی بود که مدتی بعد نام خود را به ر ضا پهلوی تغییر داد د ر اینجا در خصوص رابطه دین با حکومت موارد زیر باید مورد توجه قرار گیرد .
اول اینکه تاریخ ایران، چه پیش و چه پس از اسلام، تاریخ ستیز میان دربار و دین و یا به عبارت درست تر پادشاه و روحانیون بر سر قدرت نبوده است؛
دوم اینکه در تاریخ معاصرایران، از پگاه انقلاب مشروطه تا امروز، در جدال میان پادشاهی و روحانیت بر سر قدرت خلاصه نمی شود. چنین جدالی حتی موضوع اصلی رشد و دگرگونی در تاریخ معاصر ایران نیست.
سوم اینکه سنـٌت نواندیشی، مدرنیته، دموکراسی و سکولاریسم ایران به هیچ روی در اندیشه جمهوری خواهی خلاصه نشده و نمی شود؛
چهارم اینکه یکصد و پنجاه سال جـُـنب و جوش رهروان اصلاحات، قانون، آزادی، پیشرفت و مدرنیته و صدها شخصیت، گروه، سازمان و حزب را در یک پیاله ریختن، نه به روشن شدن تاریخ یاری می رساند و نه به تعیین هویت، صف آرایی و برنامه اجتمایی جمهوریخواهان امروزین می انجامد.
تاریخ ایران به روایت تاریخ بسیاری از بازنویسان تاریخ را باور بر این است تاریخ شهریاری و قدرت سیاسی در ایران در دوهزاروپانصدسال گذشته و یا دستکم هزار و چهار صد سالی که از آمدن اعراب به ایران میگذرد، تاریخ ستیز شاهان و ارباب دین است. این گونه وارونه نویسی تاریخ را عده ای رواج دادند. وارونه نویسی دیگری که مدتی رواج یافت، بستن همه تاریخ و فرهنگ ایران به تاریخ پادشاهی بود که ارباب دین گویا در همه دوران ها گـُـردانه در برابررفتارخودکامانه ایشان ایستادگی کرده اند. در دوره پهلوی نیز تاریخ را تاریخ شاهنشاهی می انگاشتند با این تفاوت که درتاریخ ایشان، شاهان، دادگر و جهانگشا و مردم دوست بودند!
بر خلاف این داوری های ساده اندیشانه، موضوع اصلی جدال برسرقدرت و تشکیل دولت در تاریخ دوهزارو اندی سال گذشته ایران، ستیز میان شاهان و روحانیون نیست. سنـٌت شهریاری و فرمانروایی در ایران، دستکم درهزارو چهارصدسال پیش تا هنگام تشکیل دولت پهلوی، بر چیرگی و سیادت ایلی و قومی استوار بوده است. این سنـٌت که پیش ازآمدن اعراب به ایران نیز حاکم بوده، پس از فروپاشی دولت ساسانی و چیرگی اسلام استوارتر شده و ازهنگام تشکیل نخستین دولت ایرانی خاندان سامان درخراسان و سپس برافتادن سامانیان و تقسیم سرزمین ایشان میان ترکان آل افراسیاب و ترکمانان غزنوی، به روال طبیعی انتقال قدرت تبدیل می شود. ازاین پس، سـٌنت فرمانروایی درایران بیش ازپیش بر چیرگی ایل یا سرداری مقتدر بر دیگر ایل ها و تیره های قومی ساکن فلات ایران استوار می گردد. ایلغار مغول این سنـٌت فرمانروایی را استحکام می بخشد و ایل های مغولی را به کانون سیاست ایران پرتاب می کند. حاصل اینکه ایران رفته رفته به فرش هزاربافتی از چندین تیره نژادی و بیش از یکهزار و دویست تیره قومی و ایلی تبدیل می شود که تارو پود یگانگی آنها فرهنگ و ادب ایرانی است.
ازهمان آغاز چیرگی اعراب مسلمان برایران، چه در میان شاهان و امیران سنـٌی مذهب و چه در آن بخش های کوچکی از ایران که امیران و شاهان شیعی حاکمیت داشتند (بوییان، مشعشیان و دیگران) روحانیون، فقها و متکلمان شیعی و سنـٌی یا درحاشیه دیوان می زیسته اند و یا در نهایت مشاور و اندرزگوی دیوان بوده اند. نقش نسبتاً کناری روحانیون و فقهای شیعه در امور کشورداری و سیاست ازهنگام آغاز غیبت کبری5 در نیمه نخست سده چهارم تا هنگام تشکیل دولت صفوی در سده دهم هجری، از همتاهای سنـٌی مذهبشان آشکارتر بوده است. محمدبن یعقوب کلینی، شیغ مفید و ابوجعفر طوسی، سه تن از بزرگترین فقهای اولیه شیعه که نویسندگان «کتب اربعه»6 شیعه می باشند از سیاست به دور بودند. شریف رضی، برادرش سید مرتضی و شیخ طوسی یادشده در بغداد مرکز خلافت عباسیان سنی مذهب می زیستند و دشمنی و ستیزشان بیشتر با حنابله بود تا با خلافت عباسی. حتی پس از گسترش جنب و جوش اسماعیلیان و حسن صبٌـاح که آشکارا مردم را به شورش و نافرمانی از دولت فرا می خواندند، بزرگترین فقها و متکلمان شیعه به دشمنی با ایشان برخاستند که برجسته ترین نمونه آن کتاب «النقض» قزوینی رازی است. حتی در سده های هفتم و هشتم هجری که به دنبال ایلغار مغول و فروپاشی سلسله شاهان ترک تبار سنـٌی مذهب و اسماعیلیان شیعی، گرایش به شیعی گری رفته رفته در پاره ای از شهرها و روستاهای ایران افزایش یافت، بزگترین متکلمان و فقهای شیعه تمایلی به شرکت در قدرت سیاسی نشان نمی دهند. ابن طاووس، یکی از بزرگترین فقهای شیعه وبرادرش شیخ رضی الدین در حاشیه قدرت می زیستند و محقق حلـٌی (صاحب شرایع و از بزگترین فقهای تاریخ شیعه) و علامه حلـٌی و فرزندش فخرالمحققین در شهر حلـٌه در نزدیکی بغداد می زیستند و به مراکز شیعه نشین ایران نیامدند. به کوشش همین علامه حلـٌی بود که الجایتو، پادشاه مغول شیعی شد و نام سلطان محمد خدابنده را برای خود برگزید. علامه حلـٌی دوکتاب معروف «نهج الحق» و «کشف الصدق» را که در اصول شیعه نوشته به همین پادشاه تقدیم کرده است. شاگرد محقق حلـٌی، شیخ محمد ابن مکــٌی عاملی معروف به شهید اول که کتاب «لمعه دمشقیه» او از مشهورترین کتب فقهی شیعه است زندگی خودرا به ویرایش کتاب و رسائل دینی گذراند و از سیاست برکنار بود.
جدا از حل و فصل مسائل شرعی، مهم ترین نقش نیمه عرفی یا مدنی روحانیون در درازای هزار و اندی سال پس از اسلام تا تشکیل دادگستری در دوران رضاشاه، داوری و قضاوت میان شهروتدان بوده است. با این حال حتی قدرتمند ترین قاضیان شرع نیز تاب و توان گردن فرازی در برابر داغ و درفش شاهان و امیران و گزمه ها و داروغه های ایشان را نداشته اند.
تاپیش از استقرار دولت صفوی، روحانیون و فقها درحاشیه دولت می زیسته و شاهان و امیران یا خطبه به نام خلیفه بغداد می خوانده اند و یا راه و رسم خویش را دنبال. پس از ایلغار مغول به ایران و با فتح بغداد و نمدمال کردن مستعصم، آخرین خلیفه عباسی این روش مرسوم میان پادشاهان و امیران ایران پایان یافت. چند صباحی نیزگفتگوی دربار نوپای مغول که جز یاسای چنگیز باور دینی دیگری نداشت، روی آوری به مسیحیت بود.
شاه اسماعیل صفوی که به یاری شمشیر طوایف ترک زبان یا ترک تبار قزلباش7 و دسته های تبرائی و تولایی8، ایران را متحد و اکثریت مردم را به پذیرش مذهب شیعه اثنی عشری وادارساخت، برای نخستین بار علمای شیعه را به کانون قدرت سیاسی داخل کرد. در این جا نیز این دربار صفوی بود که به سازمان دادن و گسترش نقش روحانیون شیعه پرداخت. برجسته ترین نمونه آن تجدید حیات منصب صدارت بود که پیشینه آن به روزگار تیمور می رسید. در روزگار صفویه منصب صدارت از محدوده رسیدگی و تولیت اوقاف خارج شد و به یکی از بلند پایه ترین مقامات دیوانی و شرعی ارتقاء یافت. نخستین صدرکشور، قاضی شمس الدین گیلانی، ضمن تولیت برموقوفات، مسئول تبلیغ مذهب شیعه و دفاع از آن دربرابر دشمنان شریعت بود. ازآن پس به پشتیبانی پادشاهان صفوی صدارت به بلند پایه ترین مقام پس از پادشاه و اعتماد الدوله تبدیل شد. صدرپناه یا صدر خاصه، پیشوای روحانیون کشور بود و صدرعامه یا صدرالملک، دومین مقام روحانی و مسئول امور دینی و موقوفات خارج از پایتخت بود. صفویان بودند که به اداره موقوفات مذهبی سازمان بخشیدند، مدارس دینی را گسترش دادند و سازمان نیرومند قضات شرع را در کنار دیوان بیگی ها بوجود آوردند.
اما با افول دولت صفوی و آمدن افغان ها به ایران و سپس پادشاهی نادرشاه سنـٌی مذهب، باردیگر نفوذ روحانیون شیعه از مرکز قدرت کاسته شد ودوران فترت آغازگردید که در درازای آن بخش بزرگی از روحانیون شیعه ایران را ترک کرده و راهی شهرهای عتبات در عراق امروز شدند.
یکی دیگر از ویزگی های تاریخ ایران نیز این است که دین اساساً نه از راه تبلیغ و ارشاد روحانیون بلکه به یاری شمیشر و در حاشیه قدرت رواج می یافته است. دردرازای تاریخ ایران، پذیرش دین اسلام و یا یکی از مذاهب آن با سیادت سیاسی و نظامی ارتباط داشته ونه با گسیل مبلغین مذهبی. پس از فتح تبریز شاه اسماعیل صقوی امر کرد خطیبان شهادتین خاص شیعه را در اذان اقامت کنند9، پس علمای شیعه تبریز که از شورش اکثریت سنـٌی مذهب نگران بودند پیش او رفته و گفتند: «قربانت شویم دویست سیصدهزارخلق که در تبریز است چهار دانگ(دوسوم) آن همه سنـٌی اند ... می ترسیم بگویند که پادشاه شیعه نمی خواهیم .... پادشاه فرمودند به توفیق اله تعالی اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر می کشم و یک کس زنده نمی گذارم.»10 که البته پس از این دعوت دوستانه، خلق تبریز شیعه را با آغوش باز پذیرا شدند. بیچاره مسیحیان و چرکسیان شروان که بخت تبریزیان راهم نداشتند. چراکه امر کرد که «چون مردم شروان دشمن خاندان رسالتند، اموال آن ها نجس است. لشگریان اطاعت فرمان مرشدکامل خودراکرده تمامت اموال را درآب انداختند حتی شتر و اسب و استر را.»11 با چنین دعوتی مگر می توان پذیرای دین پادشاه نشد؟ سیاست شمشیراز دیرباز این سنـٌت را برقرارساخت که دین رهبر و ریش سفیدان ایل، دین همه ایل بود. شاه طهماسب صفوی، سلطان احمدخان والی، بزرگ خاندان سادات امیر کیایی گیلان را که همگی شیعی زیدی (چهارامامی) بودند، بر سفره شام به پذیرش شیعه دوازده امامی "راضی" کرد. دربازگشت والی، همه ساکنان ولایت به شیعه اثنی عشری گرویدند. فرمانروایان و همه اهالی حویزه (خوزستان) پس از قتل سلطان علی فرمانروای وقت به امر شاه اسماعیل، به فراست دریافتند که شیعه اثنی عشری یگانه راه رستگاری است!
تا اینجا به بی پایگی این اندیشه که گویا تاریخ هزارواندی ساله ایران، تاریخ ستیز میان شاهان و فقیهان است پرداخته ایم. اما گرفتاری دیگراین چنین نگرشی به تاریخ دراین است که تاریخ را به موضوع ستیز قدرت خلاصه می کند و به ناچار از چنین دیدگاهی پیشینه ایران نیز یا تاریخ شاهان است و یا تاریخ ارباب دین. پس تاریخ غیرشاهی و غیردینی ایران از بامداد پیش از مشروطه و چند سالی پیش از پیدایش اجتماعیون عامیون، حیدرخان، احسان اله خان و حزب کمونیست آغاز می گردد و ازآنجا با تاخیری یکصدساله و ضروری، جنب و جوش جمهوری خواهانه کنونی را از رحم خویش متولد می کند. چنین نگرش سبک بارانه ای به تاریخ، یکسره نقش جدال اندیشه را که یکی از مهمترین عوامل تحول در تاریخ است به کنار می نهد. چنین دیدگاهی مثلا نقش خردگرایانه و ماندگار معتزله و اخوان الصفا را در برابر متشرعین و متکلمان به کنار می گذارد. برپایه این داوری، خردگرایان و اندیشمندانی چون ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن زنجانی، ابواحمد مهرجانی، ابوعبید جوزجانی و ده ها تن دیگر یکسره به خانواده دین تعلق دارند. عین القضات همدانی که به فتوای متکلمان متعصب به قتل رسید و بهمنیار مرزبان وعوفی، جایی در این ساده نویسی تاریخ ندارند. معلوم نیست جایگاه ابونصرفارابی، ودود تبریزی، شیخ اشراق سهروردی، رجب علی تبریزی و نادره فیلسوف شرق بوعلی سینا که به کفر متهم گردید و ناصرخسروی خردگرایی که می گفت «درخت تو گر بار دانش بجوید، به زیر آوری چرخ نیلوفری را» کجاست. و یا محمدابن فخری طقطقی که خود امین شیعیان همدان بود و در اندرز به شاه درکتاب تاریخ فخری نوشت: «گناه با رایزنی بهتر است از ثواب با خودکامگی» و ابوسعید ابوالخیر که گفت «خدایت آزاد آفرید، آزاد زی»، در کجای این ستیز تاریخی میان دین و دربار قرار می گیرند؟
مناسبات روحانیون با دیوان در تاریخ معاصر ایران
از میانه پادشاهی قاجاران، همزمان با زوال تدریجی دولت قاجار و فروپاشی روزافزون اقتصاد سنتی در برابر پیدایش جامعه شهروندی و سوداگری، نفوذ روحانیت شیعه افزایش یافت. این افزایش نفوذ نیز نخست به یمن حمایت فتحعلیشاه بود. درپایان پادشاهی فتحعلیشاه کثرت و نفوذ روحانیون به پایه ای رسید که جنگ های ایران و روس به فتوا و کارگذاری سید محمد مجاهد، روحانی بزرگ اصفهان آغاز شد و به از دست رفتن بخش هایی از قفقاز انجامید.
قرن نوزدهم میلادی بی گمان یکی از مهمترین دوره های بلوغ و بالندگی جامعه ایران است که خلاصه کردن آن در ستیز میان دین و دربار و یا به عبارت درست تر میان روحانیون و شاهان بسی ساده اندیشانه است. تاریخ سده نوزدهم در واقع تاریخ مقاومت مشترک اشراف قاجار و فقها و روحانیان بلند پایه شیعه دربرابر نوآوری و پیشرفت است و نه نشانی از ستیز آنها. درهمین سده نوزدهم است که به دنبال شکست ایران در چهار جنگ بزرگ (جنگ ایران عثمانی، جنگ های ایران و روس و جنگ هرات) از یکسو و پیدایش اندیشه های اصلاحی و نوآوری، دگرگونی تاریخی در درون نیروهای سنتی جامعه آغاز می گردد و اشراف قاجار و ارباب دین را دستخوش تحول می کند.
در راستای دین، سده نوزدهم تاریخ کشاکش دینی و کوشش نافرجام در رفرماسیون و مدرنیته دینی است. طغیان آقاخان محلاتی و بالاگرفتن زدوخورد میان شیعه و سنی و حیدری و نعمتی در شهرهای بزرگ ایران نمونه های بالاگرفتن کشاکش های دینی درایران سده نوزدهم است. در راستای رفرماسیون، به جنبش سیدعلی محمد باب که در آغاز کار پشتیبانی بسیاری از روحانیون نواندیش اصفهان، تهران و شهرهای دیگر ایران را باخود همراه داشت می توان اشاره کرد. در همین سده بسیاری از روحانیون و متفکران دینی کوشیدند تا به گونه ای دانش نو و دگرگونی های جهان جدید را در پرتوی برداشتی نو از آراء اسلامی قدیم و آیات قرآن توضیح دهند. از آن جمله کوشش یکی از بزرگترین روحانیون شیعه، سید هبٌـت اله شهرستانی در توجیه دانش نو با آیات قرآن در کتاب «الهیئت والاسلام» بازتاب یافت. آثار مدرنیتة اسلامی خارج ازایران مانند افکار سیداحمدخان درهند و مجله المناز در مصر نیز به ایران رسید که کوشش سید جمال الدین اسدآبادی در ارائه تفکر جدید اسلامی متأثر از ایشان بود. درهمین سده است که اندیشه های نوپیرامون آزادی، قانون عرفی و حقوق فردی به حجره طلاب و مکتب علماء دین نیز راه یافت. در واکنش به همین اندیشه های تازه بود که محمدحسین نائینی، یکی از بزرگترین مجتهدین ایرانی ساکن نجف کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» را خطاب به دیگر روحانیون منتشر کرد و به پشتیبانی از «محدودیت سلطنت، مسئولیت مقوٌمه آن و حفظ حقوق ملــٌیه و حق آزادی خدادادی» پرداخت. «رساله صفائیه» که روشنفکرانه ترین نوشتة سیاسی و اجتماعی یک روحانی بلند پایه دراین سال ها و ده ها سال پس از آن است از سوی ملا عبدالرسول کاشانی درهمین روزگار منتشر شد. کاشانی بی واهمه از پرخاش آخوندهای قشری، ملکم خان و طالبوف تبریزی را ستود و از نیاز به پیشرفت و مدرنیته سخن گفت.
سده نوزدهم، شاهد گرایش به اصلاحات در میان اشراف، مستوفیان و میرزایان قاجار است. برپایه همین گرایش به اصلاحات است که میرزا عیسی فراهانی و فرزندش قائم مقام دوم، عباس میرزا نایب السلطنه را به سوی اقدامات اصلاحی سوق دادند و امیرکبیرکه از پیشرفت های اروپائیان آگاهی یافته بود، به رغم کارشکنی درباریان واپسگرا و روحانیون متحجر به اصلاح امور اداری و مالیاتی و گسترش صنایع پر داخت، چاپارخانه ساخت و مدرسه دارالفنون را بنیاد نهاد. وزارت امیرکبیر و سپس سپهسالار آغاز اصلاحات شهروندی و اجتماعی و پیدایش حکومت قانون بود.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
مقدمه:
به طور کلى، در تمام نظامهاى حقوقى، اراده اشخاص در تحقق اعمال حقوقى نقش اصلى و اساسى را ایفا مىکند و عقود و ایقاعات به اراده افراد نسبت داده مىشود. در فقه اسلامى نیز اراده اشخاص در ایجاد تعهدات از موقعیت مهم و اساسى برخوردار است. فقیهان در روند شکلگیرى اعمال حقوقى (عقود و ایقاعات) نقش اراده را بیش از هر عامل دیگرى دانسته و الفاظ و افعال و سایر وسایل اعلام اراده را به تنهایى و بدون کاشفیتیا سببیتیا مبرزیت آنها نسبتبه اراده متعاقدان، موجد هیچ تکلیف و تعهدى نمىدانند. مفاد قاعده «العقود تابعه للقصود» نیز مؤید چنین دیدگاهى است. بر اساس قاعده مزبور فقدان انشاى مدلول عقد، مانع تحقق آثار حقوقى است و عمل بدون قصد و اراده طرف عقد تهى و بىاعتبار است.
بنابراین، عقود و ایقاعات اگرچه با اعتبار و جعل عقلا و شارع از اسباب ایجاد تعهد به شمار مىآیند، ولى موضوع اعتبار عقلاء و شارع زمانى محقق مىشود که شرایط اساسى و ضرورى آنها موجود باشد و از جمله شرایط اساسى، قصد و رضاى طرفین عقد و به تعبیرى اراده آنهاست. حتى مىتوان گفت: اراده وقصد از شرایط درستى عقد نیستند بلکه از شرایط تحقق و تکوین آن مىباشند. امام خمینى در کتاب البیع در این زمینه مىگوید: اراده و قصد از شرایط درستى عقد و شرایط طرفین آن نیست; زیرا شرط هر چیزى بعد از عناصر مؤثر در حقیقت و ماهیت آن ملاحظه مىشود و با توجه به اینکه حقیقت عقد از شرایط عقد و شرایط طرفین نیست و اراده و قصد نیز در تحقق ماهیت عقد دخیل است وجود قصد و اراده شرط عقد و شرط دو طرف آن نخواهد بود بلکه در تحقق و تکوین اصل ماهیت عقد مؤثر است. (1) بنابراین، نقش اراده (قصد و رضا) در تحقق اعمال حقوقى امرى روشن است. در این مقاله حقیقت اراده، عناصر و مراحل شکلگیرى آن را بررسى خواهیم کرد.
ماهیت اراده
اراده در لغت تازى از ماده «رود» به معناى خواستن، طلب، قصد و برگزیدن (2) به کار رفته است. در اصطلاح علوم مختلف نیز تعاریفى در مورد اراده ابراز شده است. در علم کلام گفته مىشود: اراده صفتى است که رجحان یکى از دو امر مقدور بر دیگرى را اقتضا مىکند. (3) برخى حکیمان اراده را حالتى مىدانند که به دنبال شوق مىآید، ولى بیشتر فلاسفه برآنند که اراده از مقوله کیف نفسانى و عزم راسخ یا شوق مؤکدى از ادراک امر ملائم و سازگار با طبع در انسان پدید مىآید. این شوق مؤکد یا عزم راسخ در پى تصدیق و پذیرش سودى که در انجام یا ترک کارى نهفته استیا در پى تشخیص و قبول نیک بودن کارى یا ترک کارى در نفس انسان پدید مىآید و حصول آن موجب مىشود تا فعل یا ترک مرجحى یابد و به مرحله ضرورت برسد. حکیم سبزوارى مىگوید:
عقیب داع درکنا الملائما شوقا مؤکدا اراده سما (4)
در اصطلاح حقوقدانان نیز به پیروى از متکلمان و فلاسفه، اراده حرکت نفس به طرف کارى معین پس از تصور و تصدیق منفعت و اشتیاق به آن است. این حقیقت را در بررسى مراحل چهارگانه عمل ارادى تبیین مىکنیم.
تحلیل روانى اراده
اعمال حقوقى، فعل ارادى انسان است و مانند سایر اعمال ارادى مراحل مختلفى را که در نفس آدمى گذرانده مىشود، طى مىکند. در تبیین این مراحل تمایز بین قصد و رضا نیز روشن مىشود. این مراحل را در قالب مثالى بررسى مىکنیم، شخصى تصمیم به فروش خانه خود مىگیرد. از زمانى که چنین اندیشهاى براى او پیدا مىشود تا زمان انعقاد عقد بیع چه فعالیتهایى در روان او و خریدار انجام مىشود؟
دانشمندان علم کلام و فلسفه و حقوق مراحل چهارگانهاى را براى تحقق عمل ارادى به شرح زیر مطرح مىکنند:
1- مرحله تصور: بدیهى است که انجام عمل ارادى بدون تصور موضوع آن ممکن نیست. چگونه مىتوان از آنچه که آگاهى نداریم، ارادهاى داشته باشیم. بنابراین،درعمل حقوقى فروش خانه، نخست موضوع فروش یعنى خانه و معامله آن در ذهن فروشنده نقش مىبندد. این مرحله به طور قهرى و بدون اراده و اختیار در ذهن معاملهکننده ایجاد مىشود; زیرا لازمه ارادى بودن این مرحله تسلسل باطل خواهد بود.
2- مرحله سنجش یا تصدیق: در این مرحله تصورات گوناگونى که به ذهن خطور کرده مورد ارزیابى و سنجش قرار مىگیرد تا از میان آنها یکى برگزیده شود. در مثال مزبور پس از خطور خانه و فروش آن به ذهن، شخص جنبههاى مختلف آن را بررسى و آثار گوناگون آن رااز جهتسود و زیان و دیگر نتایج اقتصادى و اخلاقى ارزیابى و مفید بودن آن معامله را تصدیق مىکند.