یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

تحقیق در مورد سهراب سپهری

اختصاصی از یارا فایل تحقیق در مورد سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سهراب سپهری


تحقیق در مورد سهراب سپهری

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 37

 

مقدمه:

روشنی گل در برابر تاریخ مرغ قرار گرفته است از همین جا می توان درباره ی سهراب سپهری آغاز سخن کرد.الدار شاعر فرانسوی وضع هنرمندان را به وضع برادران بینای قرون وسطی تشبیه کرده است.اینان مردان بودند که با زنان کور ازدواج کرده بودند.شاعر می گوید هنرمندان - که بینا هستند- همسر همگان کورند.می کوشند برای دیگران چیزهایی را توصیف کنند که آنان نمی بینند یا ندیده اند.

اما روشنی گل ،به روشنی زندگی،خیره کننده و گاه کور کننده است.به رنگها،پهنه ها و فضاهایی پخش می شود   و در چشمان هنرمند پاشیده می شود.دلهره ی او را صد چندان میکند،قلم مویش را می لرزاند و گاه به زانویش   در می آورد.در ساعات آخر زندگیش ون گک فقط خورشید می دید.خورشید و آفتاب گردان و زمین و زمان دور(چرخش)سرش چرخید و سرانجام روشنی خیره کننده ی زندگی او را از پای درآورد. این کشمکشها بارها تجدید شد و بارها باز تجدید خواهد شد.زندگی به اندازه ای فراوان و گوناگون و بی کران است که نمی توان آن را باز نمود.رنج و درد و کشمکش از همین جا آغاز می شود و به همین جا نیز پایان می یابد.اصل دیدن است و چگونه دیدن .همه ی مکتبهای هنری نیز سرانجام به این اصل باز می گردد.زیرا نقاش می کوشد که ببیند و بیشتر و بهتر ببیند.این قشنگی هرگز فرو نمی نشیند زیرا زندگی بی کران و ریشه های دید بیبشمار است.تا کجا این دید  می تواند یک جانبه و بی پروا باشد و آیا میان دیوانگی مرزی هست؟به سختی می توان پاسخ داد.مرزی نبوده و نیست.مرز خود مائیم،قراردادهای ماست،اگر نه همه چیز در هم می آیند و خدا می داند آیا واقعیت همین آشفتگیهاست یا نظم های بظاهر خردمندانه. پرده ای ما را از دیدن باز میدارد.بی گمان پرده ای هست .همیشه.اینشتاین این را می گفت.و پیش از او عارفان ما.(هست از پس پرده گفتگوی من و تو ...)برداشتن این پرده یا پس زدن آن کاری است دشوار و پر خطر.همه از آن می هراسند زیرا آدمی برای آسوده زیستن خوش دارد قالبها و حدودی برای خویش بسازد.رستن از این قالبها کاری است از نوع کار «پرومته» .هر هنرمند واقعی ،پرومته ای است که شاید خود نداند.با قراردادها در می آویزد و همیشه آن را می خواهد ببیند...

فصل اول:

                     نحوه ی آفرینش و عدم تنوع در شعر سپهری................................................. 4          

                    سیر چگونگی بیان در دوره ی اول شعر سپهری............................................... 4

                    سیر چگونگی بیان در دوره ی دوم شعر سپهری.............................……..............  8

                  تحلیل زائد در شعر سپهری.............................................................................. 12

                  شعر«حرفی»و نه «ساختاری»سپهری...........................................................……….. 12

                  شعر سپهری واجد «جوهر شعری»و «بیان خاص»و«جهان بینی»........................... 13

                  شعر سپهری فاقد اصل «ساخت»..................................................................... 13

                 اشعار سپهری مستعد حرف............................................................................... 14

                 «ادراک»واژه ی کلیدی جهان بینی سپهری.......................................................... 14

                خدا دیگر واژه ی شعر سپهری............................................................................ 14                


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سهراب سپهری

دانلود تحقیق سهراب سپهری نقاش و شاعر

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق سهراب سپهری نقاش و شاعر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دسته بندی : تاریخ و ادبیات

فرمت فایل :  Doc ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ ) Word


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 23 صفحه

سهراب سپهری.
نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در کاشان متولد شد.
خود سهراب میگوید :.
.
.
مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام.
درست سر ساعت 12.
مادرم صدای اذان را میشندیده است.
.
.
(هنوز در سفرم - صفحه 9)پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق و هنر.
وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد.

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق سهراب سپهری نقاش و شاعر

تحقیق درمورد هشت کتاب سهراب سپهری

اختصاصی از یارا فایل تحقیق درمورد هشت کتاب سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 113

 

هشت کتاب سهراب سپهری

مرگ رنگ: 1

زندگی خواب ها: 17

آوار آفتاب: 32

شرق اندوه: 51

صدای پای آب: 60

مسافر: 71

حجم سبز: 81

ما هیچ، ما نگاه: 99

مرگ رنگ

در قیر شب

 

دیر گاهی است در این تنهاییرنگ خاموشی در طرح لب است.بانگی از دور مرا می خواند،لیک پاهایم در قیر شب است.رخنه ای نیست در این تاریکی:در و دیوار بهم پیوسته.سایه ای لغزد اگر روی زمیننقش وهمی است ز بندی رسته.نفس آدم ها سر بسر افسرده است.روزگاری است در این گوشه پژمرده هواهر نشاطی مرده است.دست جادویی شبدر به روی من و غم می بندد.می کنم هر چه تلاش ، او به من می خندد.نقش هایی که کشیدم در روز،شب ز راه آمد و با دود اندود.طرح هایی که فکندم در شب،روز پیدا شد و با پنبه زدود.دیر گاهی است که چون من همه رارنگ خاموشی در طرح لب است.جنبشی نیست در این خاموشی:دست ها ، پاها در قیر شب است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دود می خیزد

 

دود می خیزد ز خلوتگاه من.کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟با درون سوخته دارم سخن.کی به پایان می رسد افسانه ام ؟دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر.خویش را از ساحل افکندم در آب،لیک از ژرفای دریا بی خبر.بر تن دیوارها طرح شکست.کس دگر رنگی در این سامان ندید.چشم میدوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید.تا بدین منزل نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام.گرچه می سوزم از این آتش به جان ،لیک بر این سوختن دل بسته ام.تیرگی پا می کشد از بام ها :صبح می خندد به راه شهر من.دود می خیزد هنوز از خلوتم.با درون سوخته دارم سخن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سپیده

 

در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.لب های جویبارلبریز موج زمزمه در بستر سپید.در هم دویده سایه و روشن.لغزان میان خرمن دودهشبتاب می فروزد در آذر سپید.همپای رقص نازک نی زارمرداب می گشاید چشم تر سپید.خطی ز نور روی سیاهی است:گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.دیوار سایه ها شده ویران.دست نگاه در افق دورکاخی بلند ساخته با مرمر سپید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرغ معما

 

دیر زمانی است روی شاخه این بیدمرغی بنشسته کو به رنگ معماست.نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.چون من در این دیار ، تنها. تنهاست.گرچه درونش همیشه پر زهیایوست،مانده بر این پرده لیک صورت خاموش.روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف ،بام و در این سرای می رود از هوش.راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،قالب خاموش او صدایی گویاست.می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار،پیکر او لیک سایه - روشن رویاست.رسته ز بالا و پست بال و پر او.زندگی دور مانده: موج سرابی.سایه اش افسرده بر درازی دیوار.پرده دیوار و سایه : پرده خوابی.خیره نگاهش به طرح های خیالی.آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نیست.دارد خاموشی اش چو با من پیوند،چشم نهانش به راه صحبت کس نیست.ره به درون می برد حکایت این مرغ:آنچه نیاید به دل، خیال فریب است.دارد با شهرهای گمشده پیوند:مرغ معما در این دیار غریب است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روشن شب

 

روشن است آتش درون شب وز پس دودشطرحی از ویرانه های دور.گر به گوش آید صدایی خشک:استخوان مرده می لغزد درون گور.دیرگاهی ماند اجاقم سردو چراغم بی نصیب از نور.خواب دربان را به راهی برد.بی صدا آمد کسی از در،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد هشت کتاب سهراب سپهری

دانلود تحقیق سوگنامه رستم و سهراب

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق سوگنامه رستم و سهراب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

سوگنامه رستم و سهراب

ده آواره و بدنشان رستم استهمه جای جنگست میدان اویهمه جنگ با شیر و نر اژدهاستمی و جام و بویا گل و میگسار

که از روز شادیش بهره غم استبیابان و کوهست بستان اویکجا اژدها از کفش نارهاستنکردست بخشش ورا کردگار.

«اندوه رستم در خوان چهارم سفر مازندران»

سهراب و افسانه‌ی او در سراسر زندگانی رستم -که خود سراسر بخش داستانی شاهنامه است- مانند شعله یا شراره‌ی کوتاه است که دمی می‌افروزد و بتندی خاموش می‌شود. با این همه سوگنامه سهراب، برخلاف پندار گروهی کسان، یکی از درخشان‌ترین نقاط زندگانی درخشان رستم است، و نیز از پرشکوه‌ترین و ژرفترین تراژدی‌های شاهنامه.

فردوسی خود این سوگنامه را با اندوهی اندیشمندانه آغاز می‌کند:

اگر مرگ دادست بیداد چیستاز این راز جان تو آگاه نیست

ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟بدین پرده اندر، ترا راه نیست.

و جای به جای، در سراسر داستان، به داوری می‌نشیند و گاهی گناه را از سرنوشت می‌داند و زمانی از بی‌خردی و آز و نیاز آدمی.

انگیزه‌ی آغاز این رزم چیست؟ آیا سرچشمه‌ی بنیانی آن در حیله و دشمنی افراسیاب با ایران است و همچنان که گشتاسب، اسفندیار فرزند خود را از سر بدنهادی به نزد رستم می‌فرستد تا خود سود جوید، او نیز جنگ‌افروزی است که میخواهد از میانه سود برد و برنده‌ی آخرین باشد؟ آیا سبب راستین، ناآزمودگی و جاه‌جویی و بی‌خردی سهراب است؟ اگر علت، هر یک از اینها، یا همه‌ی اینهاست، چرا رستم به فرمان سرنوشت یا ترفندهای دشمن دیرین تن در می‌دهد و این چنین نابخردانه از آشکار ساختن نام خویش خودداری می‌کند؟ آیا می‌توانیم رستم را لجوجی بی‌خرد بدانیم که ندانسته ابزار دست تقدیری است که تعیین‌کننده‌ی آن دشمنان ایرانند؟

براستی شگفت‌آور است کردار رستم و بسیار بی‌پیشینه. آیا داوری ما درباره‌ی سهراب درست خواهد بود اگر او را بی‌خردی جاه‌خواه بدانیم، و یا رستم و ویژگی‌های اخلاقی او را بدرستی شناخته‌ایم اگر کردار او را در این ماجرا به یکدندگی و یا تصادفی شوم و بدفرجام تحویل کنیم؟ در این صورت سوگنامه چیزی نیست جز افسانه‌ای که فردوسی به تفنن و از سر ناآزمودگی، خرد خرد رویدادهای آن را ساختگی کنار هم نشانده است. چنین نسبتی به فردوسی دادن ناآگاهی به عظمت اندیشه و هنر موجود در شاهنامه و خوار داشتن فرزانه‌ی طوس است. و نیز بی‌خرد دانستن رستم نشان‌دهنده‌ی نشناختن شخصیت و منش پهلوان ایران است و در نتیجه ناآگاهی به ژرفای اندیشه‌ی شاهنامه.

رستم برترین آفریده‌ی فردوسی است. اما او تنها نمودار نیرو نیست. او مجموعه‌ای است از اندیشه و خرد، نیرو و دلاوری، بردباری و از خودگذشتگی، زیرکی و منطقی سخت و استوار او نمونه‌ی آرمانی فردوسی است. او یگانه نماینده و مظهر توده‌های ایرانی است که به خامه‌ی هنرمند فردوسی، با اجتماعی از نیکوترین گوهرهای مردمی در قالب یک مرد تجسم یافته است. او در عین حال وحدتی است از گوهرهای متضاد. او خرد گودرز و پیران، پهلوانی و آیین‌خواهی گیو، دلیری و میهن‌دوستی و از خودگذشتگی بهرام، بی‌باکی و پیشروی بیژن، نیرومندی شگفت‌آور و پاکدلانه‌ی سهراب، و نازک‌دلی و آزرم سیاوش را در خود وحدت بخشیده است. اگر هر یک از ایشان خداوند گوهرهای ویژه‌ی خویش است، رستم خدای خدایان و دارنده‌ی همه‌ی آنهاست. او دارنده‌ی والاترین گوهرهای مردمی است. پس این همه کردار شگفت‌آور رستم از سر چیست؟ این پرسش سالهاست که نویسنده را می‌آزارد.

ولیک سهراب؟ آیا جاه‌خواهی بی‌خرد است که به جهانگیری برخاسته که حتی با شناختن پدر به او نیز بسنده نخواهد کرد؟ در این صورت جستجو در گره‌های روانی سهراب کاری آسان است و شاید از بنیان گرهی در میان نیست. جوانی ساده‌نگر و ماجراخواه است که به پشتیبانی بازوی خویش چنین هنگامه‌ای می‌افروزد و خود در آتش آن می‌سوزد.

نه بی‌گمان چنین نیست. سهراب فرزند رستم است و از تخمه‌ی پهلوانان و خردمندان. گوهر راستین او در دلاوری و جوانی اوست، اما از خرد یکسره بر کنار نیست. این درست است که سهراب بسیار جوان است، لیک همین جوانی او سبب پیشروی اوست. همین جوانی است که او را از هرگونه آیین‌خواهی زیانمند برکنار می‌دارد و این چنین به پیکار سنت‌هایی که گویا در درازای سده‌ها پوسیده و سنگ شده‌اند می‌کشاند.

این رزم تنها رزم پدر و فرزند نیست بلکه شاید پیکار گذشته و آینده، پیکار آیین‌خواهی و آیین‌شکنی نیز هست. لیک آیا گره‌های تراژدی به همین آسانی گشودنی است؟

نگاهی به کوتاه شده‌ی داستان می‌اندازیم.

استخوان‌بندی سوگنامه چنین است که روزی رستم به هنگام شکار در مرز ایران و توران در پی رخش و به آهنگ یافتنش وارد سرزمین توران می‌شود و برخلاف انتظار با مهر و خوشآمدگویی شاه آن بخش توران‌زمین، که سمنگان نام دارد، روبر می‌شود و تا یافتن اسب خود شبی را در دربار او به بامداد می‌رساند. در همین شب است که با تهمینه دختر زیباروی و ماه‌پیکر شاه، با ماجرایی بس دلکش، آشنا می‌شود و با او پیوند مهر و زناشویی می‌بندد. دختری شیفته که پنهانی به بالین دلاوری نامدار می‌آید.

بپرسید زو، گفت نام تو چیستچنین داد پاسخ که: تهمینه‌ام

چه جویی شب تیره، کام تو چیست؟تو گویی که از غم به دو نیمه‌ام.

بامدادان به هنگام بازگشت، بازوبندی به تهمینه می‌سپارد و با او پیمان می‌گذارد که اگر از پشت وی فرزندی آورد آن را به بازو یا به گیسوی او بندد تا بدان وسیله او را در آینده بازشناسد.

از این سوی تهمینه از رستم دارای پسری می‌شود که بغایت دلیر و بی‌همتاست و از برز و بالا و زور و چیرگی به فنون نبرد از همه‌ی همسالان خود گوی سبقت می‌برد. او را سهراب می‌نامند که در ده سالگی دلاوری و پهلوانی رستم را دارد.

تو گفتی گو پیلتن رستم استچو ده ساله شد در جهان کس نبود

و گر سام شیرست و گر نیرم استکه یارست با او نبرد آزمود

سهراب نوجوان پس از پی بردن به تبار خویش بر آن می‌شود که نخست به یاری سپاه افراسیاب پادشاه توران و دشمن همیشگی ایران، به سرزمین پدر بتازد، او را بیابد و به یاری و یا بی‌یاری او شاه ایران کیکاوس را از میان بردارد و تاج بر سر پدر نهد، و آنگاه خود به افراسیاب پردازد و با شکست او، شاه توران زمین گردد تا بدین‌سان او و پدرش جهان را زیر فرمان خویش گیرند.

کنون من ز ترکان و جنگاورانبرانگیزم از گاه، کاوس رابه رستم دهم تخت و گرز و کلاهاز ایران به توران شوم جنگجویبگیرم سر تخت افراسیابچو رستم پدر باشد و من پسر

فراز آورم لشگری بیکراناز ایران ببرّم پی طوس رانشانمش بر گاه کاوس شاهابا شاه، روی اندر آرم برویسر نیزه بگذارم از آفتابنباید به گیتی کسی تاجور

بی‌گمان اندیشه‌ی سهراب بسیار جاه‌جویانه و خطرناک است. اندیشه‌ای است که می‌تواند هر نوجوان دلاور و ماجراخواهی را به شور آورد.

افراسیاب با پی بردن به وجود سهراب و اندیشه‌های او که گمان بردن درباره آنها نیز چندان دشوار نیست، خود به آهنگ سودجویی سپاهی گران به فرماندهی هومان به یاری سهراب می‌فرستد و بدرستی آگاه است که در صورتی که پیکار آغاز شود، هر یک از دو سوی نبرد بازنده باشند، به هر فرجام برنده‌ی نهایی خود اوست. لیک نیکوتر آن است که رستم به دست فرزند از پای درآید و سپس سهراب به مکر افراسیاب کشته شود. نقش هومان جاسوسی به سود افراسیاب و جلوگیری از نزدیکی سهراب و رستم است.

چو افراسیاب آن سخن‌ها شنودده و دو هزار از دلیران گردبه گردان لشگر سپهدار گفت:چو روی اندر آرند هر دو به رویپدر را نباید که داند پسرمگر کان دلاور گو سالخورداز آن پس بسازید سهراب را

خوش آمدش خندید و شادی نمودچو هومان و مر بارمان را سپرد«که این راز باید که ماند نهفتتهمتن بود بی‌گمان چاره‌جویکه بندد دل و جان به مهر پدرشود کشته بر دست این شیرمردببندید یکشب بر او خواب را.»

سهراب با این سپاه به ایران می‌تازد و در نخستین پیکار با هژیر، مرزدار ایران، او را به سختی شکست می‌دهد، لیک وی را نکشته اسیر می‌سازد. در نبرد دیگری با گردآفرید، شیردختر ایرانی، او را نیز نکشته رها می‌سازد.

از سوی دیگر، کیکاوس هراسان رستم را به میانجی گیو به یاری خویش می‌خواند و رستم پس از سستی‌ها و قهرهای بسیار –که خواهد آمد- سرانجام به یاری کیکاوس می‌شتابد و در نبردی که میان او و سهراب در می‌گیرد بدون آنکه نام خود را به فرزند آشکار کند و بدین‌سان رزم را به بزم و کینه


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق سوگنامه رستم و سهراب

تحقیق وبررسی در مورد سهراب سپهری2

اختصاصی از یارا فایل تحقیق وبررسی در مورد سهراب سپهری2 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 52

 

        

    

زندگی نامه

    خود سهراب می گوید :

    ... مادرم می داند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را می شندیده است...

    سهراب سپهری پانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد .محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود.

    سهراب از محل تولدش چنین می گوید :    ... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت... پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل ذوق و هنر بود.وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد.سهراب پدر را در سال 1341 از دست

داد.    ... کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش خط بود. تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد...

  

  مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب که در خرداد سال 1373 درگذشت.     سهراب یک برادر بنام ، منوچهر و سه خواهر به نامهای همایوندخت، پریدخت و پروانه داشت که منوچهر در سال 1369 درگذشت.

    سال 1312، ورود سهراب به دبستان خیام (مدرس) کاشان و آغاز تحصیل است .    ... مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه می شد.... سهراب از معلم کلاس اولش چنین می گوید :... آدمی بی رویا بود. پیدا بود که زنجره را نمی فهمد. در پیش او خیالات من چروک میخورد...

    خرداد سال 1319 ، پایان دوره شش ساله ابتدایی سهراب است .    ... دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمی دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را می خوردند، پیدا بود که گرسنه اند. وقتی میان مزارع راه می رفتم، سعی می کردم پا روی ملخها نگذارم

   مهرماه همان سال، سهراب تحصیل در دوره متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان را آغاز کرد.    در دبیرستان، نقاشی کار جدی تری شد. زنگ نقاشی، نقطه روشنی در تاریکی هفته بود...     سال 1320، سهراب و خانواده به خانه ای در محله سرپله کاشان نقل مکان کردندو در سال 1322، پس از پایان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسرای مقدماتی شبانه روزی تهران ثبت نام کرد.    ... در چنین شهری [کاشان]، ما به آگاهی نمی رسیدیم. اهل سنجش نمی شدیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل می باختیم. شیفته می شدیم و آنچه می اندوختیم، پیروزی تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسرای مقدماتی. به


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد سهراب سپهری2